جمع بندی تعارض عقلی میان خلوص نیت و نفسانیت انسان
تبهای اولیه
با سلام
ی سوالی برای من پیش اومده
ببینید ما در اسلام ی مسئله ای داریم به نام خلوص نیت چیزی که بنده مطالعه کردم این هست که ما اعتقاد داریم هر چی نیت ما خالص تر باشد و فقط و فقط برای
خدای باشد بهتر است.
اما گویا یک تعارضی بین خلوص نیت و نفسانیت انسان وجود دارد
من هر کاری میکنم نمیتونم کاری انجام بدم که هیچ منفعتی برام نداره
حتی به فقیر که کمک میکنم بالاخره یک احساس رضایت درونی و لذت درونی داره
اگر مثلا مادرم از من بخواد فلان کارو انجام بدم و مثلا این عمل با منافع من در تضاد باشه انجام میدم ولی به یک چیز های بهتر میرسم چی؟
به یک رضایت درونی از خود + دروی از رنج و درد عذاب وجدان + لذت از خوشحالی مادر ببینید اگر اینها نبود بر چه مبنایی درخواست رو قبول می کردم؟
یک مثال دیگه کسی که شهید میشه جانش رو میده اما آیا نمیدونه بعدش میره بهشت؟ آیا نمیدونه که عمل فدا کردن خود ارزش منده و احساس ارزش نمیکنه؟ بالاخره یک لذتی میبره
یعنی اینطور نیست که بگن هیچ سودی براش نداره
من چیزی که فعلا می فهمم اینه که انسان در راستایی حرکت میکنه که کسب لذت کنه چه روحی و روانی چه حسی چه جسمی
+ تا میتونه از درد و رنج روحی و وجسمی دور بشه
حالا بحث چیه؟ بحث اینه با این تفاسیر عمل خالص برای خدا چه معنی داره؟ یعنی یک انسان چطور میتونه بگه من کاری رو فقط بخاطر خدا انجام دادم؟
خوب ما میتونیم بگیم این فرد عاشق خداست و با راضی شدن خدا از خودش احساس رضایت مندی میکنه و از این احساس لذت میبره
جدای اینکه خدا هیچ وقت کار خیر رو بدون جواب نمیذاره
ولی ما در کلام معصومین(ع) داریم که آنها عملشون خالص برای خدا بوده و خوب برای من سواله چطور همچین چیزی ممکنه که انسان نفسانیتش و نفسش رو دور بریزه
ببینیند معنی نفس یعنی چی؟ یعنی خود. انسان خودش رو چطور کنار بذاره نمیشه عملی انجام داد که نه لذتی برای نفس داره نه دردی رو دور میکنه چه توجیهی میشه کرد خلوص نیت رو با نفسانیت انسان؟
در واقعا حرفم این هست:ظاهرا غیر ممکنه عقلا کسی عملی را فقط به خاطر خدا انجام بده نه لذتی ببره نه رنجی رو دور کنه از خودش
با تشکر
با سلام
ی سوالی برای من پیش اومده
ببینید ما در اسلام ی مسئله ای داریم به نام خلوص نیت چیزی که بنده مطالعه کردم این هست که ما اعتقاد داریم هر چی نیت ما خالص تر باشد و فقط و فقط برای
خدای باشد بهتر است.
اما گویا یک تعارضی بین خلوص نیت و نفسانیت انسان وجود دارد
من هر کاری میکنم نمیتونم کاری انجام بدم که هیچ منفعتی برام نداره
حتی به فقیر که کمک میکنم بالاخره یک احساس رضایت درونی و لذت درونی داره
اگر مثلا مادرم از من بخواد فلان کارو انجام بدم و مثلا این عمل با منافع من در تضاد باشه انجام میدم ولی به یک چیز های بهتر میرسم چی؟
به یک رضایت درونی از خود + دروی از رنج و درد عذاب وجدان + لذت از خوشحالی مادر ببینید اگر اینها نبود بر چه مبنایی درخواست رو قبول می کردم؟
یک مثال دیگه کسی که شهید میشه جانش رو میده اما آیا نمیدونه بعدش میره بهشت؟ آیا نمیدونه که عمل فدا کردن خود ارزش منده و احساس ارزش نمیکنه؟ بالاخره یک لذتی میبره
یعنی اینطور نیست که بگن هیچ سودی براش نداره
من چیزی که فعلا می فهمم اینه که انسان در راستایی حرکت میکنه که کسب لذت کنه چه روحی و روانی چه حسی چه جسمی
+ تا میتونه از درد و رنج روحی و وجسمی دور بشه
حالا بحث چیه؟ بحث اینه با این تفاسیر عمل خالص برای خدا چه معنی داره؟ یعنی یک انسان چطور میتونه بگه من کاری رو فقط بخاطر خدا انجام دادم؟
خوب ما میتونیم بگیم این فرد عاشق خداست و با راضی شدن خدا از خودش احساس رضایت مندی میکنه و از این احساس لذت میبره
جدای اینکه خدا هیچ وقت کار خیر رو بدون جواب نمیذاره
ولی ما در کلام معصومین(ع) داریم که آنها عملشون خالص برای خدا بوده و خوب برای من سواله چطور همچین چیزی ممکنه که انسان نفسانیتش و نفسش رو دور بریزه
ببینیند معنی نفس یعنی چی؟ یعنی خود. انسان خودش رو چطور کنار بذاره نمیشه عملی انجام داد که نه لذتی برای نفس داره نه دردی رو دور میکنه چه توجیهی میشه کرد خلوص نیت رو با نفسانیت انسان؟
در واقعا حرفم این هست:ظاهرا غیر ممکنه عقلا کسی عملی را فقط به خاطر خدا انجام بده نه لذتی ببره نه رنجی رو دور کنه از خودش
با تشکر
سلام علیکم
اگر چه در مسیر انجام فرامین الهی و عمل برای خداوند، انسان از خیرات و مصالح متنوعی برخوردار میگردد که به تبع این برخورداری، متنعم و محظوظ میشود، اما نکتهای که در انجام اعمال عبادی موظفیم آن را رعایت کنیم، آن است که مقصد نهایی را «فرمان خدا» انتخاب کنیم.
ما میدانیم (یا از سر ایمان و یا از سر علم حصولی و یا از سر علم حضوری) که هر فعل و ترکی که منتسب به خداست (یعنی به نوعی اراده و خواست مثبت خداوند به انجامش یا ترکش تعلق گرفته باشد) خواه نا خواه دارای ثمرات دیربازده یا زودبازدهی میباشد، اما در عین حال در ورای این ثمرات مقصد اعلای دیگری است که ضروری است عمل تنها به خاطر آن انجام شود و آن رضایت خدا یا امر خدا؛ در این صورت، نمیتوان گفت با وجود این منافع بر سر راه مقصد نهایی، خلوص نیت مشوش شده، دچار آسیب گردیده است. اگر چه منافع پیرامونی انگیزهی ما را برای اقدام تقویت کند، اما این تقویت از آن قصد نهایی و مقصد اعلی، قابل تفکیک است. اینچنین نیست که این دو تفکیک پذیر نباشند.
امیر المومنین علیه السلام میفرماید: «ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا في جنتك و لكن وجدتك أهلا للعبادة فعبدتك»
این جمله نشان دهنده آن است که تفکیک منافع میانی از مقصد نهایی امکان پذیر است. معنای این سخن آن است که حتی بر فرض محال، اگر معصیت کار را داخل بهشت و مطیع را داخل جهنم ببرند، باز هم عدهای هستند که عبادت را اختیار میکنند زیرا خداوند را اهل و شایسته برای عبادت میدانند. همانطور که این دسته افراد در دنیا چنین اختیار کردند و به خاطر خداوند، نار سختیها و خون دل خوردنها را بر جنت رفاه و لذتهای دنیوی برگزیدند.
یا کسی که از سر محبت شدید به خداوند اعمالش را سامان میدهد، در حالیکه که عشق و محبت وجودش را آتش زده و سراپای وجودش را از میان برداشته است، چگونه میتوان ذرهای نفسانیت از میان نیتش پیدا کرد! همچنانکه امام صادق علیه السلام میفرمایند:
«أن الناس يعبدون الله على ثلاثة أوجه فطبقة يعبدونه رغبة في ثوابه فتلك عبادة الحرصاء و هو الطمع، و آخرون يعبدونه فرقا من النار فتلك عبادة العبيد و هي رهبة، و لكني أعبده حبّاً له عز و جل فتلك عبادة الكرام و هو الأمن»
هر گاه حب خداوند بر قلب کسی مستولی گردد، این محبت، باعث تطهیر قلب انسان از محبت غیر حق می گردد این غیر، شامل نفسانیت خود انسان هم میشود.
حتی از منظر فقهی، اگر کسی عمل عبادی را به انگیزه و نیت رسیدن به منافع احتمالی آن عمل انجام دهد، عملش باطل خواهد بود. این نباید، نشاندهنده آن است که امتثال آن ممکن بوده است و الا بدان موظف نمیشدیم. همانطور که خداوند در قرآن میفرماید: «لا یکلف الله نفسا الا وسعا» در تکالیف الهی، وسع و طاقت و استطاعت بندگان ملاحظه شده و سپس بدان امر شده، پس نمیتوان ذرهای فقدان استطاعت در اوامر و نواهی الهی پیدا کرد.
از طرف دیگر، وجود برخی آموزههای معرفتی مانع از چنین انگیزههای همراه با نفسانیت میگردد؛ به عنوان نمونه، کسی که خودش را بدهکار میداند بطوری که اگر تمام طول عمر خود را به سجده و عبادت پروردگار میپرداخت، حتی شکر یک نفس را ادا نکرده بود، چنین کسی گرفتار رضایت از نفس نمیشود. حتی با بذل جان، باز هم خود را بدهکار میبیند و غبار شرمندگی بر تارک جبینش نقش میبندد.
میتوان گفت داشتن این گونه طرز تلقی از خود و عبادات، اهرم کمک دهندهای است تا شخص بتواند نیتش را تنها و تنها برای خداوند خالص گرداند.
باسمه الأعلی
سلام علیکم
بحث اینه با این تفاسیر عمل خالص برای خدا چه معنی داره؟ یعنی یک انسان چطور میتونه بگه من کاری رو فقط بخاطر خدا انجام دادم؟
وقتی شما امتثال فرمان خداوند را به خواست و اراده ی خودتان ترجیح می دهید یعنی اراده ی خودتان را در اراده ی حق فانی می کنید در واقع لذت گناه را برای فرمان
خداوند ترک می کنید یا سختی طاعت را (در ابتدای راه وگرنه بعد از مدتی نه تنها اطاعت آسان می شود بلکه انسان مشتاق آن می گردد) برای اطاعت از خداوند می پذیرید
یعنی از خودپرستی به سوی خداپرستی حرکت کرده اید(سلوک)خب در چنین حالی درک لذت اثر طبیعی مترتب بر عبودیت خواهد بود و این لذت نفسانی نیست چرا که
عبودیت همه اش نور و سرور و ابتهاج است مگر اینکه به دلایل دیگری مثل غرور و عجب نسبت به حالات معنوی که دست می دهد سالک دچار نفسانیت گردد که حاصلش عقب
گرد و سقوط خواهد بود لذا تأکید فراوانی نسبت به مراقبت و پایش نفس در مسیر عبودیت و منازل و مقامات آن شده است.
سلام علیکم
سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر
یقین کنید که چهار درخت در جنت برایتان کاشته شد. (این را استحضار کنید در ذهن تان ) و همین است اصل ایمان.
دین زمانی ترّقی و ادامه می یابد که انسان منظره آخرت را مد نظر داشته ، فوائد اخروی کارهائی را که این جا انجام داده در ذهن خود مستحضر نماید و عظمت رسول الله را در دل جای داده، پاداش هائی که آن حضرت برای اعمال بیان نموده ، آنها را برای خود ذخیره آخرت تصور کند؛ هر قدر این تصوّر بیشتر رسوخ پیدا کند خداوند متعال به همان اندازه حلاوت ایمان تصدیقی را نصیب می فرماید ، و هر قدر حلاوت بیشتری نصیب شود به همان اندازه علاقه و شوق افزایش می یابد.
ایمان و احتساب در دین خیلی مهم و اساسی است و پیامبر در خیلی از احادیث به احتساب تاکید داشته است.
ما میدانیم (یا از سر ایمان و یا از سر علم حصولی و یا از سر علم حضوری) که هر فعل و ترکی که منتسب به خداست (یعنی به نوعی اراده و خواست مثبت خداوند به انجامش یا ترکش تعلق گرفته باشد) خواه نا خواه دارای ثمرات دیربازده یا زودبازدهی میباشد، اما در عین حال در ورای این ثمرات مقصد اعلای دیگری است که ضروری است عمل تنها به خاطر آن انجام شود و آن رضایت خدا یا امر خدا؛ در این صورت، نمیتوان گفت با وجود این منافع بر سر راه مقصد نهایی، خلوص نیت مشوش شده، دچار آسیب گردیده است. اگر چه منافع پیرامونی انگیزهی ما را برای اقدام تقویت کند، اما این تقویت از آن قصد نهایی و مقصد اعلی، قابل تفکیک است. اینچنین نیست که این دو تفکیک پذیر نباشند.
امیر المومنین علیه السلام میفرماید: «ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا في جنتك و لكن وجدتك أهلا للعبادة فعبدتك»
سلام
عرض کردم رضایت ذهنی وجود دارد در این مثال یعنی من چون میدونم دارم کار درست رو انجام میدم
یا میدونم دارمخدا رو راضی میکنم باز نفسم راضی میشه
ببینید چند مسئله به نظر بنده منطقی هست:
من میتونم بگم خدا را میپرستم چون میترسم غذاب شوم (برای دوری از رنج و عذاب)
من میتونم بگم خدا را میپرستم چون لذت ابدی رو در پی داره( لذت گرایی)
من میتونم بگم خدا را میپرستم چون قدرمند هست و نمیشود از او فرار کرد و راه دیگری نیست(شبیه مورد اول)
ولی اگر بگم خدا رو میپرستم چون عاشق خدا هستم یعنی چه؟! من با این مشکل دارم
یعنی کاری میکنم چون خدا دوست دارد خوب برای چی به خواست خدا اهمیت میدهنم چون من دقت کنید من او را دوست دارم و من من و من با انجام این عمل احساس رضایت درونی دارم حتی اگر مرا به جهنم بیندازد!
یا کسی که از سر محبت شدید به خداوند اعمالش را سامان میدهد، در حالیکه که عشق و محبت وجودش را آتش زده و سراپای وجودش را از میان برداشته است، چگونه میتوان ذرهای نفسانیت از میان نیتش پیدا کرد! همچنانکه امام صادق علیه السلام میفرمایند:
«أن الناس يعبدون الله على ثلاثة أوجه فطبقة يعبدونه رغبة في ثوابه فتلك عبادة الحرصاء و هو الطمع، و آخرون يعبدونه فرقا من النار فتلك عبادة العبيد و هي رهبة، و لكني أعبده حبّاً له عز و جل فتلك عبادة الكرام و هو الأمن»
یعنی من دل خوش به رضایت او هستم من دلخوش هستم نفس دلخوش است وگرنه اگر این دلخوشی و نفسانیت از من گرفته شود و به من بگویند اطاعت کن به عشق خدا بعد هم باید تا ابد بروی جهنم !!!
آیا من حاضرم این کار را بکنم؟ اگر جهنم بدون این فکر رضایت مندی به رضای خدا باشد و صرفا عذاب باشد کدام عاقلی این کار را میکند؟!!!
مشکل من این هست که نمیتونم بفهمم چطور ادعا میشه نفسانیت انسان رو میشه حذف کرد عقلا این کار شدنی نیست
ز طرف دیگر، وجود برخی آموزههای معرفتی مانع از چنین انگیزههای همراه با نفسانیت میگردد؛ به عنوان نمونه، کسی که خودش را بدهکار میداند بطوری که اگر تمام طول عمر خود را به سجده و عبادت پروردگار میپرداخت، حتی شکر یک نفس را ادا نکرده بود، چنین کسی گرفتار رضایت از نفس نمیشود. حتی با بذل جان، باز هم خود را بدهکار میبیند و غبار شرمندگی بر تارک جبینش نقش میبندد.
در اینجا هم نفس راضی میشود چون دارد به فهم خودش سپس گذاری میکند و کار درستی انجام میدهد وگرنه اگر این رضایت ذهنی نفس نبود چطور اصلا عمل انجام میشد
تا نفس نخواهد مگر عملی اصلا انجام میشود
با سلام
ی سوالی برای من پیش اومده
ببینید ما در اسلام ی مسئله ای داریم به نام خلوص نیت چیزی که بنده مطالعه کردم این هست که ما اعتقاد داریم هر چی نیت ما خالص تر باشد و فقط و فقط برای
خدای باشد بهتر است.
اما گویا یک تعارضی بین خلوص نیت و نفسانیت انسان وجود دارد
من هر کاری میکنم نمیتونم کاری انجام بدم که هیچ منفعتی برام نداره
حتی به فقیر که کمک میکنم بالاخره یک احساس رضایت درونی و لذت درونی داره
اگر مثلا مادرم از من بخواد فلان کارو انجام بدم و مثلا این عمل با منافع من در تضاد باشه انجام میدم ولی به یک چیز های بهتر میرسم چی؟
به یک رضایت درونی از خود + دروی از رنج و درد عذاب وجدان + لذت از خوشحالی مادر ببینید اگر اینها نبود بر چه مبنایی درخواست رو قبول
در واقعا حرفم این هست:ظاهرا غیر ممکنه عقلا کسی عملی را فقط به خاطر خدا انجام بده نه لذتی ببره نه رنجی رو دور کنه از خودش
با تشکر
سلام
باید توجه داشت که خلوص در نیته که قبل از عمله لذا حصول لذت در حین عمل منافاتی با خلوص نیت نداره
حقیقت خلوص نیت آنستکه که خدارا در تمام مراحل از نیت تا عمل و آثارش، فاعل فعل خیر بداند و ببیند
یا علیم
یعنی من دل خوش به رضایت او هستم من دلخوش هستم نفس دلخوش است وگرنه اگر این دلخوشی و نفسانیت از من گرفته شود و به من بگویند اطاعت کن به عشق خدا بعد هم باید تا ابد بروی جهنم !!!
آیا من حاضرم این کار را بکنم؟ اگر جهنم بدون این فکر رضایت مندی به رضای خدا باشد و صرفا عذاب باشد کدام عاقلی این کار را میکند؟!!!
مشکل من این هست که نمیتونم بفهمم چطور ادعا میشه نفسانیت انسان رو میشه حذف کرد عقلا این کار شدنی نیست
عابدی از بنی اسرائیل، هفتاد سال تمام مشغول عبادت شد. خدای تعالی خواست خلوص نیت او را به ملائکه بفهماند، ملکی را امر کرد که به آن عابد خبر دهد که او با این همه ریاضت و عبادت، استحقاق بهشت را ندارد.
عابد در جواب گفت: خداوند ما را خلق فرموده او را بندگی نماییم؛ محض امتثال امر باری تعالی، باید وظیفه خودمان را انجام دهیم! ( احلی من العسل، ج2، ص۸۴۱).
بله از لوازم انجام وظیفه، دلخوشی و شادمانی و نشاط و بهجت است ولی من خوب میدانم که اگر کارم را فقط به خاطر خدا انجام دادم، به بهجت و نشاط معنوی دست مییابم.
البته این توأم بودن دلخوشی و بهجت و عمل صالح، کلیت نداشته همیشگی نیست. ممکن است کسی که انجام وظیفهی الهی میکند، در حال انجام مأموریت، احساس محرومیت شدید کرده، چه بسا دچار افسردگی گردد اما باز هم به وظیفهاش عمل می کند. مثلا کسی که در محیطی واقع شده که همه در حال گناه اند و فقط او باید علیرغم خواست نفسانیاش، صبر کند و برخلاف جهت آب شنا کند، در همان حال دپرس میگردد ولی با این حال مأموریتش را انجام میدهد این شاهد نقضی بر مدعای شماست.
در اینجا هم نفس راضی میشود چون دارد به فهم خودش سپس گذاری میکند و کار درستی انجام میدهد وگرنه اگر این رضایت ذهنی نفس نبود چطور اصلا عمل انجام میشد
تا نفس نخواهد مگر عملی اصلا انجام میشود
کسی که رضایت باطنی پیدا کند برای عبادتش یک حد یقفی تعیین میکند میگوید تا اینجا دیگر بس است من کار خودم را انجام دادم. اما ما میبینیم کسانی که خود را بدهکار حق میدانند هر چه کار میکنند باز احساس بدهکاری دارند این دقیقا نقطه مقابل احساس رضایت است. پیغمبر صلی الله علیه واله اینقدر عبادت میکرد که صدای همسرشان در آمد که چقدر عبادت میکنی! پیغمبر احساس میکند از عهدهی شکر نعمتهای خداوند بر نیامده است. این دقیقا نقطه مقابل احساس رضایت است. هر چه عبادت میکند دلش آرام نمیگیرد. از خودش راضی نمیشود.
سؤال:
من میتونم بگم خدا را میپرستم چون لذت ابدی رو در پی داره( لذت گرایی)
پاسخ:
در چنین حالی درک لذت اثر طبیعی مترتب بر عبودیت خواهد بود و این لذت نفسانی نیست چرا کهعبودیت همه اش نور و سرور و ابتهاج است
عابدی از بنی اسرائیل، هفتاد سال تمام مشغول عبادت شد. خدای تعالی خواست خلوص نیت او را به ملائکه بفهماند، ملکی را امر کرد که به آن عابد خبر دهد که او با این همه ریاضت و عبادت، استحقاق بهشت را ندارد.مورد
عابد در جواب گفت: خداوند ما را خلق فرموده او را بندگی نماییم؛ محض امتثال امر باری تعالی، باید وظیفه خودمان را انجام دهیم! ( احلی من العسل، ج2، ص۸۴۱).
سلام
دو نکته در مورد مثال شما:
اول اینکه بگیم چون خدا فرمان عبادت داده من انجام میدم با من به محبت خدا انجام میدهم فرق داره در واقع یکی از سوالات من هم که میخواستم در انجمن بخش احکام مطرح کنم همین بود
اگر کسی بگه من با شناخت جهان فهمیدم خدایی هست ولی محبتی نسبت به او ندارم یا خلوص ندارم اگر بگم عبادات را چون خدا گفته انجام میدهم نه برای خدا بلکه چون فرمان خدای عالم هست مشکلی دارد؟
البته این سوال بخض احکام هست
دوم باز این رضایت ذهنی وجود دارد قبل انجام عمل نه حین انجام یا بعدش اونها که جداست و ربطی به نیت نداره بحث اینکه یک عاملی باید نفس من رو وادار به انجام کار کنه
یا ترس یا لذت یا رضایت مندی ذهنی محبت محض و خالص رو بنده نمیتونم درک کنم حقیقتش هر چقدر فکر میکنم
له از لوازم انجام وظیفه، دلخوشی و شادمانی و نشاط و بهجت است ولی من خوب میدانم که اگر کارم را فقط به خاطر خدا انجام دادم، به بهجت و نشاط معنوی دست مییابم.
البته این توأم بودن دلخوشی و بهجت و عمل صالح، کلیت نداشته همیشگی نیست. ممکن است کسی که انجام وظیفهی الهی میکند، در حال انجام مأموریت، احساس محرومیت شدید کرده، چه بسا دچار افسردگی گردد اما باز هم به وظیفهاش عمل می کند. مثلا کسی که در محیطی واقع شده که همه در حال گناه اند و فقط او باید علیرغم خواست نفسانیاش، صبر کند و برخلاف جهت آب شنا کند، در همان حال دپرس میگردد ولی با این حال مأموریتش را انجام میدهد این شاهد نقضی بر مدعای شماست.
صحبت بنده کلا در مورد قبل انجام عمل هست من میگم چیزی باید نفس رو مجبور به انجام کار کنه یا علاقه مندش کنه ولی بدون رضایت نفس اصلا مگه میشه اراده در فرد ایجاد بشه برای انجام عمل
در حین عمل یا بعد آن منظور نیست
کسی که رضایت باطنی پیدا کند برای عبادتش یک حد یقفی تعیین میکند میگوید تا اینجا دیگر بس است من کار خودم را انجام دادم. اما ما میبینیم کسانی که خود را بدهکار حق میدانند هر چه کار میکنند باز احساس بدهکاری دارند این دقیقا نقطه مقابل احساس رضایت است. پیغمبر صلی الله علیه واله اینقدر عبادت میکرد که صدای همسرشان در آمد که چقدر عبادت میکنی! پیغمبر احساس میکند از عهدهی شکر نعمتهای خداوند بر نیامده است. این دقیقا نقطه مقابل احساس رضایت است. هر چه عبادت میکند دلش آرام نمیگیرد. از خودش راضی نمیشود.
در مورد این حس دین داشتن هم باز انسان قبل عمل فکر میکنه میبینه مدیون هست و با انجام عمل احساس راحتی بیشتری داره
بنابرین هدف رسیدن به اون حس هست نه رضای خدا یعنی پیامبر برای اینکه خودشون رو شدیدا مدیون لطف الهی میدونستن میخواستم جبران کنن و هدف جبران محبت هاست نه عشق محض
البته خداینکرده قصد جسارت به پیامبر (ص) رو ندارم تحلیل بنده بود و اینکه هنوز نمیتونم خلوص صد درصد رو درک کنم
با تشکر
دوم باز این رضایت ذهنی وجود دارد قبل انجام عمل نه حین انجام یا بعدش اونها که جداست و ربطی به نیت نداره بحث اینکه یک عاملی باید نفس من رو وادار به انجام کار کنه
اینطور میشه: این عامل شما را وادار میکنه که شما کاری را برای خدا انجام بدهی. آیا این مدل ممکن نیست؟ یک دسته عواملی که همه اینها غیر از خدا هستند و در واقع منافعی اند که به شما بر میگردند باعث شوند که شما کاری را به برای رضای خدا کنی. به عبارت دیگر، شما میدانی که اگر بتوانی رضایت خدا را جلب کنی یا اگر بتوانی کاری را برای خدا انجام دهی، به راحتی و رفاه و لذت میرسی، پس این کار را به قصد خدا انجام میدهی تا ... . اینها در رتبهبندی قابل تفکیک اند.
ولی بدون رضایت نفس اصلا مگه میشه اراده در فرد ایجاد بشه
حتما ممکن بوده که معصوم میفرماید:
لكني أعبده حبّاً له عز و جل
دوم باز این رضایت ذهنی وجود دارد قبل انجام عمل نه حین انجام یا بعدش اونها که جداست و ربطی به نیت نداره بحث اینکه یک عاملی باید نفس من رو وادار به انجام کار کنه
اینطور میشه: این عامل شما را وادار میکنه که شما کاری را برای خدا انجام بدهی. آیا این مدل ممکن نیست؟ یک دسته عواملی که همه اینها غیر از خدا هستند و در واقع منافعی اند که به شما بر میگردند باعث شوند که شما کاری را به برای رضای خدا کنی. به عبارت دیگر، شما میدانی که اگر بتوانی رضایت خدا را جلب کنی یا اگر بتوانی کاری را برای خدا انجام دهی، به راحتی و رفاه و لذت میرسی، پس این کار را به قصد خدا انجام میدهی تا ... . اینها در رتبهبندی قابل تفکیک اند.
ولی بدون رضایت نفس اصلا مگه میشه اراده در فرد ایجاد بشه
حتما ممکن بوده که معصوم میفرماید:
لكني أعبده حبّاً له عز و جل
باز انسان قبل عمل فکر میکنه میبینه مدیون هست و با انجام عمل احساس راحتی بیشتری داره
بنابرین هدف رسیدن به اون حس هست نه رضای خدا
میتوان فرض کرد که عشق در دل بنده شعله ور شده است وجودش را آتش زده و از میانه برداشته و او اصلا خودی نمیبیند تا بخواهد بابتش کاری صورت دهد.
اینطور میشه: این عامل شما را وادار میکنه که شما کاری را برای خدا انجام بدهی. آیا این مدل ممکن نیست؟ یک دسته عواملی که همه اینها غیر از خدا هستند و در واقع منافعی اند که به شما بر میگردند باعث شوند که شما کاری را به برای رضای خدا کنی
سلام
یعنی شما میفرمایید نیت من کدوم هست؟ به نیت یک سری کار ها کار ها رو برای رضای خدا انجام میدم؟:|
میتوان فرض کرد که عشق در دل بنده شعله ور شده است وجودش را آتش زده و از میانه برداشته و او اصلا خودی نمیبیند تا بخواهد بابتش کاری صورت دهد
شاید پاسخ همین باشه
بنده عشق به این معنا رو تا حالا تجربه نکردم و درکی ندارم نسبت بهش مثل کوری که مفهوم رنگ رو نمیدونه
واقعا این بحث خلوص درکش برام سخته
یعنی شما میفرمایید نیت من کدوم هست؟ به نیت یک سری کار ها کار ها رو برای رضای خدا انجام میدم؟
سلام
اون انگیزه ای که به عمل چسبیده همان نیت عمل است که باید برای خدا باشد آنوقت این دو را (یعنی عمل و نیت چسبیده به آن) را به هدف دستیابی به ... انجام می دهید. این پله های اول از اخلاص است در اینجا اخلاص دچار ناخالصی است در قدمهای بعدی آن مجموعه هم به انگیزه خدا می شود. یعنی سر و ته عمل فقط و فقط خدایی است.
به نیت یک سری کار ها کار ها رو برای رضای خدا انجام میدم؟
اخلاص دایره اش خیلی وسیع تر از آن است که شما در نظر گرفته اید.
اخلاص یعنی کار خوب را بهخاطر پاداشی که از خدا میگیری انجام دهی.
می توان با عبادت و اعمال صالح خود به دنبال سرور و نشاط باشیم و این مغایر با اخلاص نیست.
اخلاص یعنی عمل خوب را بهخاطر پاداشی که از خدا میگیری انجام بدهی و بگویی: «خدایا! میخواهم فوائد دینداری و عبادتم را از دست تو بگیرم»
رابطۀ مخلصانه و عاشقانه با خدا، یک مختصاتی دارد، از جمله اینکه وقتی آدم مخلص شود، از خدا پاداش هم میخواهد. اینکار، آدم را در مقابل خدا کوچک و متواضع میکند و حال خوبی به آدم میدهد. این حال در ما تواضع ایجاد می کند.
سوال
چگونه میتوان با وجود حب نفس و ملاحظهی اغراض و لذائذ معنوی که به عنوان پاداش امتثال اوامر الهی به انسان داده میشود، عملی را تنها و تنها به خاطر خداوند انجام داد؟ آيا عمل خالصانه عملی است که حتی به انگیزهی رضایت باطنی نیز انجام نگیرد؟
پاسخ
اولاً، رابطۀ مخلصانه و عاشقانه با خدا، دارای مختصاتی است و نمیتوان دایرهاش را آنقدر تنگ گرفت که لذتهای مترتب بر امتثال امر مولا تحت گستره آن نباشد؛ وقتی انسانی مخلص شود، اخلاصش او را به این سمت هدایت میکند که پاداشش را هم از خدا درخواست کند. این نحوه از مواجهه در نهادینه کردن صفات معنوی در انسان به بار مینشیند؛ مثلا انسان در مقابل خدا کوچک و متواضع میگردد. پس اینچنین نیست که تعامل معاملهگرانه با خداوند، بیرون از گردونهی اخلاص تعریف گردد.
ثانیاً، از لوازم انجام وظیفه، دستیابی به دلخوشی و شادمانی و نشاط و بهجت است که اثر طبیعی مترتب بر عبودیت خواهد بود و این لذت، نفسانی و مذموم نیست؛ چرا که عبودیت همهاش نور و سرور و ابتهاج است مگر اینکه به دلایل دیگری مثل غرور و عجب نسبت به حالات معنوی که دست می دهد سالک دچار نفسانیت گردد که حاصلش عقبگرد و سقوط خواهد بود از اینرو، تأکید فراوانی نسبت به مراقبت و پایش نفس در مسیر عبودیت و منازل و مقامات آن شده است.
ثالثاً، اگر چه هر فعل و ترکی که منتسب به خداست (یعنی به نوعی اراده و خواست خداوند به انجام و یا ترک آن تعلق گرفته باشد) خواه نا خواه دارای ثمرات دیربازده یا زودبازده است، اما در عین حال، در ورای این ثمرات مقصد اعلای دیگری (امتثال امر الهی) جستجو میشود که دستمایه و مقوّم عمل خالصانه است؛ در این صورت، نمیتوان گفت صرف قرار گرفتن این منافع بر سر راه مقصد نهایی، خلوص نیت را مشوب کرده، دچار آسیب میکند. بله، منافع پیرامونی، انگیزهی ما را برای اقدام و عمل تقویت میکند، اما این دو قابل تفکیک اند و اینچنین نیست که این دو تفکیک پذیر نباشند.
امیر المومنین علیه السلام میفرماید: «ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا في جنتك و لكن وجدتك أهلا للعبادة فعبدتك»[1]
این جمله حکایت از آن دارد که تفکیک منافع میانی از مقصد نهایی (انجام عمل فقط برای خدا) امکان پذیر است. معنای این سخن آن است که حتی بر فرض محال، اگر معصیت کار را داخل بهشت و مطیع را داخل جهنم ببرند، باز هم عدهای هستند که عبادت را اختیار میکنند زیرا خداوند را اهل و شایسته برای عبادت میدانند. طبیعی است چون این دسته در دنیا چنین اختیار کردند و به خاطر خداوند، نار سختیها و خون دل خوردنها را بر جنت رفاه و لذتهای دنیوی برگزیدند، به نشاط و بهجت معنوی نیز نائل شوند؛ اما اینان واقف اند که این، از میوههای آن انگیزهی اصلی است.
از زاویهای دیگر، کسی که از سر محبت شدید به خداوند اعمالش را سامان میدهد، حب نفس او در کنار حب الله رنگ باخته و هضم شده است؛ به طوری که آتش عشق، تعینش را از میان برداشته است، چنین کسی، ذرهای نفسانیت از میان نیتش بر نخواهد خاست. همچنانکه امام صادق علیه السلام میفرمایند: «أن الناس يعبدون الله على ثلاثة أوجه فطبقة يعبدونه رغبة في ثوابه فتلك عبادة الحرصاء و هو الطمع، و آخرون يعبدونه فرقا من النار فتلك عبادة العبيد و هي رهبة، و لكني أعبده حبّاً له عز و جل فتلك عبادة الكرام و هو الأمن»[2] هر گاه حب خداوند بر قلب کسی مستولی گردد، این محبت، باعث تطهیر قلب انسان از محبت غیر حق میگردد؛ این غیر، شامل نفسانیت خود انسان هم میشود.
رابعاً، طبق یک معنا شاید بتوان گفت رضایت و شادمانی از نفسی که در نتیجهی امتثال اوامر الهی حاصل میشود، در زمرهی نبایستههای «اخلاق بندگی» است؛ پس ضروری است راهی برای درمان آن پیدا کرد. برای درمان چنین مشکلی لازم است نوع نگاه و تلقی خود را تغییر داد؛ مثلاً، اگر انسان خود را عمیقاً مدیون پروردگار ببیند؛ چنین کسی حتی اگر تمام عمر خود را صرف سجده و عبادت پروردگارکند، باز خود را از عهدهی شکر حتی یک نفَس (یا یک نعمت) بیرون نمیداند؛ تنها با چنین نگاهی است که شخص گرفتار رضایت از نفس نمیشود. حتی اگر در راه خداوند جانبازی کند، باز هم خود را بدهکار دیده، غبار شرمندگی بر تارک جبینش نقش میبندد.
میتوان گفت چنین نگاهی به خود و عبادات، تکنیکی است تا شخص بتواند عبادتش را حتی به منظور رسیدن به رضایت باطنی انجام ندهد؛ زیرا نقطهای نیست که وی در آن نقطه به رضایت از خود برسد.
مضافاً این که رضایت از نفس دارای آفاتی است که برای مصونیت از آنها، لازم است جلوی آن گرفته شود؛ مثلا، کسی که از انجام کار خوب رضایت باطنی پیدا کند، این رضایت، او را از ادامه و استمرار در عمل متوقف میسازد؛ چرا که به نتیجه مطلوب دست یافته است. در عوض کسی که خود را بدهکار حقتعالی میداند، تلاش خود را کافی ندانسته، مدام در پی کسب رضایت محبوب است؛ این، در حقیقت، نقطه مقابل احساس رضایت است. اخلاق بندگی منقول از پیامبر صلی الله علیه و آله گویای همین مطلب است؛ ایشان آنقدر به عبادت میپرداخت که با زبان اعتراض یکی از همسران خود مواجه شد. این عملکرد از نوعی تلقی و نحوه نگاه شکل میگیرد؛ به این معنا که پیغمبر احساس میکند از عهدهی شکر نعمتهای خداوند بر نیامده است در نتیجه، توقف عبادت را زیبنده و شایسته نمیبیند و مدام بر کیفیت و کمیت عبادتش میافزاید. این دقیقا نقطه مقابل احساس رضایت است؛ زیرا، هر چه عبادت میکند دلش آرام نمیگیرد و از خود راضی نمیشود.
نتیجه
حتی اگر پاداش و فوائد مترتب بر امتثال امر خداوند در حین انجام عمل ملاحظه گردد منافات با اخلاص ندارد، در گستره اخلاص به حساب میآید. بعلاو، بهجت و رضایت باطنی بعد از امتثال عمل نیز نتیجه این امتثال بوده، نمیتوان آن را مساوی لذت نفسانی مذموم دانست. همچنین، تفکیک انگیزهی اصلی برای انجام عمل که همان انجام عمل فقط برای خداست، از دیگر انگیزهها (انگیزههایی که منافی اخلاص نباشند) ممکن است خصوصاً اگر دارای آثار و لوازم منفی باشد لازم است با تغییر در نوع نگرش، آن را زائل کرد.
منابع
[1]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج67، ص 186. ترجمه: «عبات نکردم خدا را به جهت ترس از آتش، یا به جهت رسیدن به بهشت؛ اما تو را (خدا را) شایسته عبادت یافتم بنابراین او را عبادت کردم».
[2]. مجلسی، مرآة العقول، ج8، ص 101. ترجمه: «عبادتکنندگان خداوند سه گروهاند: گروهی او را برای ژاداش عبادت میکنند، که طمعکارانه است و اینان حریصند. گروهی او را از ترس جهنم عبادت میکنند که این عبادت بردگان و از روی ترس است. ولی من خداوند را از روی محبت عبادت میکنم که چنین عبادتی مایه امنیت و آرامش و عبادت کریمان است».