جمع بندی جایگزین نظریه ی تکامل
تبهای اولیه
سلام....متاسفانه در سالهای اخیر، تبلیغات و حملات سوئی علیه نظریه تکامل و انتخاب طبیعی داروین صورت گرفته که بیشترش به نظرم از بی اطلاعی و جهل بوده....مثلا یکی مثل آقای رائفی پور که کلی طرفدار داره ماه هاست که علیه نظریه تکامل داروین سخنرانی می کنن و کاملا بدون هیچ شک و شبهه ای نظریه انتخاب طبیعی داروین رو مساوی با یک جک می دونن، تا مدتی اصلا نمی دونستن نظریه تکامل داروین چی می گه!!خود من چند سال پیش یک کلیپ در این باره درست کردم و در آپارات گذاشتم که ایشون اصلا نمی دونست نظریه تکامل و انتخاب طبیعی داروین چی می گه....که کلی فحش خوردیم بابت این کلیپ و آپارات هم کلیپ رو حذف کرد.بیننده ها باورشون نمی شد که رائفی پور سوادش تا این حد باشه و ما رو فحش می دادن که کلیپ ها رو تقطیع کردی و ما هم می گفتیم بابا به پیر به پیغمر تقطیع نکریم، و آدرس می دادیم برید خودتون سخنرانی های کامل این آقا رو ببینید و ببینید که آیا ما تقطیع کردیم یا نه happy البته در حال حاظر دیگه رائفی پور فهمیده تکامل چیه...دیگه بالاخره بعد این همه سخرانی از اینجا و اونجا بهش رسیده دیگه..به هر حال...عرض کردم به نظرم خیلی از این حمله ها از روی جهل و نادانی بوده.... حالا به هر حال، اما من خودم هم اصلا دید خوشی نسبت به انتخاب طبیعی داروین ندارم و برای من هم این نظریه زیاد منطقی نیست که البته شاید نا آگاهی من باشه...اما به نظر من خود اصل تکامل به این معنی که، هیچ گسستگی و جدایی بین جانوران مختلف وجود نداره کاملا منطقی به نظر می رسه...و تا حالا دلیل خلافی بر این قضیه ندیدم... و تکامل به این معنی رو منطقی ترین و چه بسا تنها ترین توجیه برای پیدایی این همه گونه ی جانوران می بینم...جالا سوال من اینه...اگر تکامل به این معنا که همه جانوران و گونه ها از تبدیل هم و بدون هیچ گسست و خلقت دفعی پدید اومدن، اشتباه و باطل باشه، چه نظریه و توجیه برای پیدایی این همه جانور در طبیعت مطرح می شه؟؟آیا تا به حال به این سوال فکر کردید؟تا حالا از سوی جوامع علمی ما ایرانیان و یا جوامع غربی و غیر ایرانی، نظریه ای در این باره داده شده؟؟؟البته شاید اولین نظریه و توجیه که مطرح بشه و دینداران رو هم خیلی خشنود کنه، نظریه دفعت خلقی باشه...یعنی مثلا خدا، یهو و آنی یک سوسک رو در آفریقا خلق کرده و بعد یک هو و دفعی یک مارمولک رو در عربستان خلق کرده، بعد یک بز اونجا، یک شتر اونجا، یک فیل اونجا...و الی آخر...اما با نادیده نگرفتن این دفعت خلقی، همونطور که عرض کردم، آیا نظریه دیگر علمی ای برای جایگزینی با نظریه تکامل داده شده یا نه؟؟
خود بنده فکر می کنم که یا انسان و دیگر موجودات دفعی خلق شده اند یا غیر دفعی...اگر دفعی باشد، یعنی معجزه بوده، و اگر ما معجزه را بپذیریم، خوب نظریه تکامل هم حتی اگر ایراداتی داشته باشد پذیرفته می شود، چون هر جا نظریه تکامل، ایرادی داشته باشد می توانیم پای معجزه را وسط بکشیم و در نتیجه نظریه تکامل با این همه شواهد نظریه پذیرفته تری به نظر می رسد...
یا عرض کردم موجودات دفعی خلق نشده اند...اگر دفعی خلق نشده اند، پس از تبدیل و رشد و اشیاء دیگر بوجود آمده اند...مثلا، یک انسان امروزی یا یک نوزاد، از آب مرد تبدیل به یک انسان شده، یعنی آب مرد، رشد کرده و تبدیل شده به یک انسان بالغ، آن هم در یک ظرفی که رحم زن باشد...حالا اگر ما بپذیریم که نظریه تکامل به آن معنا که عرض شد اشتباه هست...واقعا سوال می شود که پس این همه موجودات از چه اشیاء و در چه ظرف مکانی و زمانی بوجود آمده اند؟؟آیا مثلا ممکن است که مثلا الکتریسیته که رعد برق می زند، آن الکتریسیته مثلا تبدیل شده باشد به مارمولک در کویر های ایران؟؟؟این الکتریسیته در چه ظرفی تبدیل شده به مارمولک؟؟در لا به لای شن ها؟؟وقتی شواهد و قرائن را نگاه می کنم می بینم نظریه تکامل تا حد زیادی بدیهی هست و اگر به فرض نظریه تکامل باطل شناخته شد و نظریه جایگزین مطرح شد به نظرم، آن نظریه قطعا انقلاب علمی پدید خواهد آورد...چون قطعا، نظریه ای خواهد بود کاملا غیر قابل تصور و غیر قابل انتظار و شگفت انگیز...و ما با یک انقلاب علمی همانطور که فیزیک کوانتوم یک انقلاب علمی بود مواجه خواهیم بود....
من زیاد حرف زدم...عذر می خوام....پس خلاصه سوالاتم:
1-آیا دانشمندان زیست شناس و کلا اهل تفکر، نظریه یا حدس و گمانی که بتواند جایگزین نظریه تکامل به آن معنا که عرض کردم باشد صادر کرده اند یا نه...در حد حدس و گمان و احتمال هم باشد ما شنیداریم...
2-و دوم، آیا به قطع و یقین نظریه تکامل با هیچ یک از عقیده های اسلام و مخصوصا اسلام شیعی، تنافی ندارد؟؟خواهش اگر کوچکترین تنافی ای دارد آن را مطرح کنن، خدا نکرده برای اینکه مثلا بخواهید دین را در مقابل علم نشان ندهید، نشود که از بعضی امور و تضاد ها چشم پوشی کنید...
1-آیا دانشمندان زیست شناس و کلا اهل تفکر، نظریه یا حدس و گمانی که بتواند جایگزین نظریه تکامل به آن معنا که عرض کردم باشد صادر کرده اند یا نه...در حد حدس و گمان و احتمال هم باشد ما شنیداریم...
2-و دوم، آیا به قطع و یقین نظریه تکامل با هیچ یک از عقیده های اسلام و مخصوصا اسلام شیعی، تنافی ندارد؟؟خواهش اگر کوچکترین تنافی ای دارد آن را مطرح کنن، خدا نکرده برای اینکه مثلا بخواهید دین را در مقابل علم نشان ندهید، نشود که از بعضی امور و تضاد ها چشم پوشی کنید...
بنده ندیده ام که در مورد پیدایش موجودات نظریه مشهور و قابل اعتنایی غیر از «خلقت گرایی»، و «تکامل گرایی» وجود داشته باشد.
اما در خصوص بقیه سوال شما و اختلاف بین این دو نظریه ابتدا بیان دو مقدمه لازم است:
نکته اول: دین برای بیان علوم تجربی و پیشرفت های تجربی نیامده است، بلکه برای بیان مسائل مربوط به معنویت و سعادت انسان آمده است. بله، اگر جایی خودِ دین وارد این حوزه شده و از حقائق تجربی سخن به میان آورده باشد برای ما حجت است، اما هدف و وظیفه اش تبیین این علوم نیست.
نکته دوم: از نکته پیشین روشن میشود که ما در کشف همه امور تجربی نمی توانیم و نباید عرصه تحقیقات تجربی و آزمایشگاهی را رها کرده و به تحقیق در متون دینی بپردازیم! بلکه علوم تجربی هم جایگاه خود را داشته و دارند، ما فقط هر کجا که دین نظر دده آن را به رسمیت می شناسیم.
حال که این دو مقدمه روشن شدباید توجه کرد که :
اگر دینداران با نظریه فرگشت مخالفت می کنند به این خاطر است که قرآن از خلقت مستقیم انسان سخن به میان آورده است و در تعارض این علوم تجربی غیر یقینی و علوم دینی که پایه آن بر یقین بنا شده است، حرف دین مقدم میشود، این اختلاف به اختلاف در مبانی برمیگردد، کسی که دین را از جانب خداوند و یقینی می داند نمی تواند به خاطر یافته های غیر یقینی تجربی از آن دست بکشد.
در هر صورت این یعنی علت مخالفت دینداران این نیست که از این نظریه خوششان نمی آید! بلکه به خاطر تعارض آن با دین است که زیر بار آن نمی روند! لذا فقط در همان نقطه ای که تعارض دارد اختلاف نظر است، نه بر سایر عرصه های آن، به عنوان مثال:
اولا: تکامل در درون یک نوع را قبول دارند، یعنی تغییرات ژنتیکی در درون یک نوع پذیرفتنی است، همانطور که انسان هایی که همه از نسل آدم بوده اند به مرور زمان پوستشان به رنگ سرخ و سیاه و سفید در آمده است، یعنی یک نوع در درون خودش تغییرات ژنتیکی داشته است؛ اما تکامل انواع یعنی تبدیل شدن یک نوع به نوعی دیگر را نظریه ای میدانند که هنوز به صورت یقینی قابل اثبات نیست.
ثانیا: می گویند بر فرض ثبات نظریه تکامل انواع، انسان از این قاعده مستثناست، چرا که قرآن کریم از خلقت مستقل آن سخن به میان آورده، اما در خصوص سایر جانوران ممکن است فرگشت هم باشد و اشکالی پیش نمی آید، چون این قسمت با دین تعارضی ندارد.
پس باید دقت کرد از آنجا که علت مخالفت دینداران سخنان دین است، پس موضع اختلاف فقط همان عرصه ای است که دین در آن ابراز نظر کرده مثل خلقت مستقیم انسان! اما باقی موجودات اگر هم به مرور زمان تکامل یافته باشند با خلقت گرایی تعارضی ندارند، چه اشکالی دارد که خداوند یک مخلوق ساده را آفریده باشد تا به مرور این قدر تنوع از او حاصل شده باشد، البته به شرط اثبات!
اما در خصوص مواردی که به عنوان تعارض بین این نظریه و دین مطرح شده می توان به این موارد اشاره کرد(ر.ک: خسروپناه، کلام جدید با رویکرد اسلامی، از ص437 به بعد )
تعارض داروینیسم با خداشناسی
تعارض با اشرفیت انسان
تعارض با ارزش های اخلاقی
تعارض با برخی تعالیم دینی
اما در جای خود (از جمله آدرسی که اشاره شد) گفته شده است که این نظریه بر فرض اثبات تعارضی با این مسائل ندارد.
2-و دوم، آیا به قطع و یقین نظریه تکامل با هیچ یک از عقیده های اسلام و مخصوصا اسلام شیعی، تنافی ندارد؟؟خواهش اگر کوچکترین تنافی ای دارد آن را مطرح کنن، خدا نکرده برای اینکه مثلا بخواهید دین را در مقابل علم نشان ندهید، نشود که از بعضی امور و تضاد ها چشم پوشی کنید...
[=arial]با سلام
_________________
حالت اول
منشا تمام جانوران یکی هست و بر اساس انتخاب طبیعی در طی فرایند میلیون ها سال به گونه های مختلفی گسترش یافته اند
خب ما نمی تونیم چنین در نظر بگیریم که :
وقتی یک ماهی به شکل تمساح ظاهر شده => خب یک خلقت خاص در اثر تدبیر و حکمت خدا بوده ؟ چه منافاتی داره!
در این حالت ظاهر شدن انسان از گونه های قبلی رو هم می تونیم یک افرینش خاص در نظر بگیریم
حالت دوم
معتقد باشیم به اینکه جانورانی شبیه به انسان در زمین بوده اند اما انسانی که قران صحبت از ان میکنه از آنها نیست و خلقتی جدا گانه دارد
و بدأ خلق الانسان من طین ثمّ جعل نسله من سلالة من ماءٍ مهین
سوره سجده آیات 7 و 8 انسان اولیه یا آدم را از "طین" ولی نسل او را از "ماء مهین" یا نطفه آفریده است.
قران اشاره به خلقت انسان از خاک داره
اینکه کیفیت خلقت دفعی بوده یا تدریجی جای سوال هست !!
با دقت در ایه بالا میبینیم که اول اشاره به خاک و بعد نطفه
یعنی چی ؟
اگر انسان اولیه ای که مد نظر خداوند هست از جانورانی شبیه انسان جدا شده بود که باید میفرمود نطفه به نطفه !
نه خاک به نطفه!
یا اینکه اشاره به خاک ، اشاره به خلقت اولین تک سلولی هست نه صرفا انسان ( خلقت تدریجی)
1-آیا دانشمندان زیست شناس و کلا اهل تفکر، نظریه یا حدس و گمانی که بتواند جایگزین نظریه تکامل به آن معنا که عرض کردم باشد صادر کرده اند یا نه...در حد حدس و گمان و احتمال هم باشد ما شنیداریم...
برخی دانشمندان بر این باورند که انسان حاصل برنامه نویسی موجودات فرا زمینی هست!
[HL]نظریه انتقال انسانها توسط موجودات فضایی به زمین![/HL]
چه اتفاقی میافتد اگر متوجه شویم که ما همان بیگانگان فضایی هستیم؟!آیا وقت آن رسیده است که ما انسانها، سرانجام دست از جستجو برای موجودات بیگانه برداریم و خود را موجودات فضایی بنامیم؟! به عقیده برخی از دانشمندان، گونه امروزی انسانها، نژادی دورگه و ترکیب شده با سایر موجودات است. گفته میشود که منظومه آلفا قنطورس به عنوان نزدیکترین منظومه ستارهای خارج از منظومه شمسی، منشا تولد انسانهای امروزی، در حدود صدها هزار سال قبل بوده است.
گروهی از باستانشناسان با بررسی بقایای شهر کیش (Kish) در عراق امروزی، به اسناد باستانی بسیاری از تمدن سومر دست یافتهاند. گفته میشود که کتیبههای کشف شده در کیش، به تاریخی در حدود ۳۵۰۰ سال پیش از میلاد حضرت مسیح بازمیگردد!
یکی از عجیبترین دستاوردهای باستانشناسان در کتیبههای سومر، کشف لیست پادشاهان باستانی سومریان است. اولین این پادشاهان، جشور (Jushur) نام داشته و جانشین او، کولاسینا بیل (Kullassina-bel) بوده است. جالب است بدانید که در زبان اکدی، کولاسینا بیل با عبارت «همه آنان از خدایان بودهاند» معنی میدهد. بنابراین، برخی محققان بر این باورند که در این دوره تاریخی، شهر کیش فاقد یک قدرت مرکزی بوده است.
باستانشناسان و تاریخدانان بر این باورند که خط مورد استفاده در این کتیبه، مربوط به ۱۰۰ سال پیش از اکتشاف خط نوشتاری میخی سومری و هیگرولیف مصری بوده است. به واقع، تلاش برای توسعه یک سیستم نوشتاری برای بیان و تبادل افکار، از مهمترین تفاوتهای نژاد انسان با سایر جانداران کره زمین به شمار میرود.پنج هزار سال بعد از این وقایع، نژاد انسان موفق به کشف الکتریسیته، توسعه سیستمهای کامپیوتری، شکاف دادن اتمها و حتی قدم نهادن بر کره ماه شدند. ما انسانها، موفق به اکتشافهای بیسابقهای شدهایم که تا پیش از ما، هیچ موجود دیگری نتوانسته بود بخش کوچکی از آن را کشف کند.
هیچ گونه دیگری از جانداران کره زمین، نمیتوانند در مدت زمانی کوتاه، به چنین اکتشافات منحصر به فردی دست پیدا کنند.
جالب توجه است که بدانید در مقایسه با دیگر جانداران کره زمین، فرآیند تکامل انسانها بسیار کوتاهتر از سایرین بوده است.با توجه به اینکه نژاد انسان ، تنها چند میلیون سال است که ساکن کره زمین شده، یکی از بزرگترین پرسشهای علمی مربوط به تمام زمانها مطرح میشود: به چه علت هیچ موجود دیگری، نتوانسته زودتر از نژاد انسان، به اکتشافات امروزی ما دست پیدا کند؟
پاسخ این سوال بدیهی است؛ چرا که انسان پیشرفتهترین موجود کره زمین بوده و چنین مسئلهای در کتب مذهبی نیز مورد بحث قرار گرفته و انسان را «اشرف مخلوقات» معرفی میکند.اما در اینجا قصد داریم شما را با یک تصور عجیب روبهرو سازیم!
برای یک لحظه تصور کنید که همه ما مجبور شویم برای ادامه زندگی، به جنگل بازگردیم؛ همچون نیاکان اولیه خود! بسیاری از کارشناسان بر این عقیدهاند که بخش بسیار بزرگی از جمعیت انسانها، در مدت کوتاهی جان خود را از دست داده و نمیتوانند با شرایط جنگل سازگاری پیدا کنند. واقعیت این است که نژاد انسان ، یک موجود غیرسازگار است. اگر شرایط زندگی بر روی زمین تنها اندکی متفاوت شود، بسیاری از ما قادر به ادامه حیات نخواهیم بود.صرف نظر از هوش حیرتانگیز نژاد انسان ، زیستشناسان متوجه تضاد شدید فیزیولوژی انسان و سایر حیوانات شدهاند. بسیاری از دانشمندان معتقدند که در مقایسه با سایر جانداران ساکن زمین، انسانها عجیبترین نوع آنان هستند! برای مثال، یک کره اسب به محض تولد قادر است بر روی پاهای خود ایستاده و به طور مستقل حرکت کند. این در حالیست که نوزاد انسان پس از تولد، موجودی بسیار آسیبپذیر و غیرمستقل است و به نظر میرسد که تولدی زودهنگام دارد. از این رو، بسیاری از پژوهشگران معتقدند که در کنار هوش مثال زدنی، ما انسانها آسیبپذیریهای بسیاری را در ذات داریم.انسانهای امروزی، پس از میلیونها سال تکامل، میتوانند بر روی دو پای خود ایستاده و با تسلطی مناسب، اقدام به دستکاری اشیا و یا تولید ابزارهای مختلف کند. با این وجود، کارشناسان بر این باورند که این تکامل، برای انسان هزینه سنگینی را در بر داشته است. درد کمر یکی از نشانههاییست که پژوهشگران در اثبات این فرضیه ارائه میکنند. این در حالیست که سایر حیوانات با چنین مشکلاتی سر و کار نداشته و این انسانها هستند که ناسازگاری بسیاری را با شرایط حاکم بر کره زمین دارند.
حال همه این چیزها به چه معنا هستند؟ به گفته یک کارشناس، نژاد انسان در واقع همان موجودات بیگانهای است که مدتهاست دنبال آنان میگردیم!
دکتر الیس سیلور (Dr. Ellis Silver)، با ارائه یک نظریه جدید، از بیگانه بودن نژاد بشر خبر میدهد! او بر این باور است که نشانههای بسیاری در مورد انسان وجود دارد که او را به عنوان یک بیگانه فرازمینی معرفی میکند؛ درواقع با استناد بر این نظریه میتوان گفت که نوع بشر، همراه با سایر حیوانات در کره زمین تکامل نیافته است! الیس سیلور در کتابی تحت عنوان «انسانها زمینی نیستند: یک ارزیابی علمی از شواهد» (Humans Are not From Earth: a Scientific Evaluation of the Evidence)، با ۱۳ فرضیه و ۱۷ فاکتور مهم، مسئله غیرزمینی بودن انسانها را مورد بررسی قرار داده است. در نوشتههای دکتر الیس سیلور میخوانیم:
با وجود هوش و تفکر شگفتانگیز انسان، به نظر میرسد که کره زمین سیاره اصلی ما نباشد؛ چرا که شرایط حاکم بر زمین در زمانی کوتاه بر ما تاثیر میگذارند! به عنوان مثال، میتوان به آسیبهای نور خورشید، ابتلا به بیماریهای مزمن و عدم علاقه ذابی انسان به بسیاری از مواد غذایی طبیعی اشاره کرد.
به گفته دکتر الیس، یکی از مشکلات عجیب در مورد نژاد انسان ، دردهای آزاردهنده در قسمت کمر است. به نظر میرسد که منشا اصلی نژاد امروزی بشر، سیارهای با گرانش کمتر بوده و ناسازگاری ما با کره زمین، چنین مشکلی را پدیدار میسازد. نکته عجیبتر اینکه نوزادان انسان به علت دارا بودن سرهایی بزرگ، تولدی دشوارتر را نسبت به سایر حیوانات دارند. همین علت، موجب مرگ و میر بسیاری از مادران و نوزادان در هنگام زایمان میشود.آیا نژاد انسان امروزی، دارای منشا فرازمینی از منظومه آلفا قنطروس است؟
بنابراین، اگر ما انسانها زمینی نیستیم، سیاره اصلیمان کجاست؟ به عقیده دکتر الیس، به احتمال فراوان، نژاد انسان حاصل ترکیب نئادرتال ها با گونههای دیگر است. در این فرضیه میخوانیم که موجودات ساکن منظومه ستارهای آلفا قنطروس، منشا انسانهای امروزی بوده و در گذشتهای دور، آغازی بر انسان مدرن شدهاند. میلیونها نفر از انسانهای ساکن زمین، به طور قطع بر یقین میگویند که به زمین تعلق نداشته و منشا آنان فرازمینی است!
دکتر الیس در این باره میگوید:
تصور من بر این است که گونه امروزی بشر، در خارج از کره زمین تکامل یافته و علت عدم سازگاریهای متعدد او با محیط را در همین زمینه میتوان جستجو کرد. این احتمال وجود دارد که ما به عنوان یک گونه بسیار پیشرفته از موجودات، به زمین فرستاده شدهایم. شاید ما انسانها، ذاتا موجودات خشمگین و خطرناکی هستیم و با قرار گرفتن در سیاره زمین، میبایست یاد بگیریم که چگونه رفتارهای خود را به درستی تکامل بخشیم. به عقیده من، انسانها بر اساس تکامل مرسوم و شناخته شده به انسان امروزی تبدیل نشدهاند؛ در واقع ما انسانها بین ۶۰ هزار تا ۲۰۰ هزار سال پیش، توسط گونهای دیگر از موجودات فضایی، به زمین فرستاده شدهایم.
علاوه بر این، با استناد بر مطالعات رابرت سپهر (Robert Sepehr)، بررسیهای صورت گرفته بر توالی DNA انسان، نشان میدهد که نژاد انسان امروزی، از نژاد آفریقاییهای باستانی نبوده و به جای آن، یک گونه دورگه است!در رابطه با همین موضوع، سوالات بسیاری پیرامون مسئله گروه خونی Rh منفی وجود دارد. اگر همه انسانهای امروزی، دارای گروه خونی سازگار با نیاکان آفریقایی خود داشته باشند، میتوان او را موجودی با تکامل مرسوم معرفی کرد، اما در مورد انسانها چنین چیزی صدق نمیکند! همین موضوع، خیل عظیمی از سوالات را در زمینههای مختلف علمی پدید آورده است که پاسخ به آنان امری بسیار سخت و تا حدی غیرممکن به نظر میرسد. گروه خونی Rh منفی از کجا آمده است؟ علت عدم نگهداری مادر با گروه خونی Rh منفی از جنین با گروه خونی Rh مثبت چیست؟ مطالعه این فرضیهها، ما را به سمتی سوق میدهد که در نژاد تکامل یافته خود شک کرده و انسان را موجودی دورگه و ترکیب شده با بیگانگان بشناسیم.رابرت سپهر، در کتابی تحت عنوان «گونه فراموش شده: تاریخ از یاد رفته ما» (Species with Amnesia: Our Forgotten History)، اطلاعات مرموزانهای را از گروه خونی Rh منفی ارائه میکند. در این کتاب میخوانیم که نژاد انسان امروزی، احتمالا حاصل تولید مثل گونهای فوق پیشرفته از تمدنهای باستانی، با اولین نسلهای انسان زمینی است. گفته میشود که این نژاد پیشرفته از تمدن بشری، بر اثر یک فاجعه بزرگ جهانی نابود شده و انسانهای مدرن امروزی، بازماندههای آن هستند.
رابرت سپهر استدلال میکند که هر نسل با نابودی نسل قبلی، به حیات خود ادامه داده و بخش کوچکی از علوم و ابزارهای آن را مورد استفاده قرار داده است. انسان مدرن تصور میکند که دستاوردهای امروزی، حاصل تفکر و اختراعات همنوعان خویش است؛ این در حالیست که بسیاری از دستاوردهای امروزی ما، در تمدنهای گذشته نیز وجود داشته و توسط مردمان آن مورد استفاده قرار میگرفته است.مردمان ناحیه Basque (قسمتی مشترک از مرز اسپانیا و فرانسه)، دارای بیشترین درصد از انسانهایی با گروه خونی Rh منفی هستند. حدود ۳۰ درصد از آنها دارای ژن (rr) از Rh منفی و ۶۰ درصد دیگر دارای یک ژن (r) از گروه خونی Rh منفی هستند. در قسمت دیگری از کتاب رابرت سپهر میخوانیم:
بر اساس گزارش اتحادیه بینالمللی حفاظت از طبیعت (IUCN)، تعداد پستانداران شناخته شده بر روی کره زمین، به ۶۱۲ گونه مختلف بازمیگردد که هیچیک از آنان به جز انسان، دارای گروه خونی Rh منفی نبودهاند!
برخی دانشمندان بر این باورند که انسان حاصل برنامه نویسی موجودات فرا زمینی هست!
ممنونم از شما@};-
بله این تفکرات وجود دارد، مانند تفکر مشابهی که فرقه رایلیسم به آن اعتقاد دارند، منتهی در برابر خلقت گرایی و داروینیسم خیلی رقیب به حساب نمی آیند، بنده با توجه به همین بود که عرض کردم:
نظریه مشهور و قابل اعتنایی غیر از «خلقت گرایی»، و «تکامل گرایی»
پرسش
آیا غیر از «خلقت گرایی» و «تکامل گرایی» دانشمندان و زیست شناسان نظریه جایگزین دیگری طرح کرده اند؟ و دوم اینکه آیا به قطع و یقین نظریه تکامل با هیچ یک از عقیده های اسلام و مخصوصا اسلام شیعی، تنافی ندارد؟
پاسخ
نظریات رایج در مورد پیدایش موجودات فقط دو نظریه ی«خلقت گرایی»، و «تکامل گرایی» است(1) البته نظریات دیگری هم طرح شده اما مانند این دو خیلی مورد توجه قرار نگرفته اند.
اما در خصوص اختلاف بین دین و نظریه تکامل ابتدا بیان دو مقدمه لازم است:
نکته اول: دین برای بیان علوم تجربی و پیشرفت های تجربی نیامده است، بلکه برای بیان مسائل مربوط به معنویت و سعادت انسان آمده است. بله، اگر جایی خودِ دین وارد این حوزه شده و از حقائق تجربی سخن به میان آورده باشد برای ما حجت است، اما هدف و وظیفه اش تبیین این علوم نیست.
نکته دوم: از نکته پیشین روشن میشود که ما در کشف همه امور تجربی نمی توانیم و نباید عرصه تحقیقات تجربی و آزمایشگاهی را رها کرده و به تحقیق در متون دینی بپردازیم! بلکه علوم تجربی هم جایگاه خود را داشته و دارند، ما فقط هر کجا که دین نظر دده آن را به رسمیت می شناسیم.
حال که این دو مقدمه روشن شدباید توجه کرد که :
اگر دینداران با نظریه فرگشت مخالفت می کنند به این خاطر است که قرآن از خلقت مستقیم انسان سخن به میان آورده است و در تعارض این علوم تجربی غیر یقینی و علوم دینی که پایه آن بر یقین بنا شده است، حرف دین مقدم میشود، این اختلاف به اختلاف در مبانی برمیگردد، کسی که دین را از جانب خداوند و یقینی می داند نمی تواند به خاطر یافته های غیر یقینی تجربی از آن دست بکشد.
در هر صورت این یعنی علت مخالفت دینداران این نیست که از این نظریه خوششان نمی آید! بلکه به خاطر تعارض آن با دین است که زیر بار آن نمی روند! لذا فقط در همان نقطه ای که تعارض دارد اختلاف نظر است، نه بر سایر عرصه های آن، به عنوان مثال:
اولا: تکامل در درون یک نوع را قبول دارند، یعنی تغییرات ژنتیکی در درون یک نوع پذیرفتنی است، همانطور که انسان هایی که همه از نسل آدم بوده اند به مرور زمان پوستشان به رنگ سرخ و سیاه و سفید در آمده است، یعنی یک نوع در درون خودش تغییرات ژنتیکی داشته است؛ اما تکامل انواع یعنی تبدیل شدن یک نوع به نوعی دیگر را نظریه ای میدانند که هنوز به صورت یقینی قابل اثبات نیست.
ثانیا: می گویند بر فرض ثبات نظریه تکامل انواع، انسان از این قاعده مستثناست، چرا که قرآن کریم از خلقت مستقل آن سخن به میان آورده، اما در خصوص سایر جانوران ممکن است فرگشت هم باشد و اشکالی پیش نمی آید، چون این قسمت با دین تعارضی ندارد.
پس باید دقت کرد از آنجا که علت مخالفت دینداران سخنان دین است، پس موضع اختلاف فقط همان عرصه ای است که دین در آن ابراز نظر کرده مثل خلقت مستقیم انسان! اما باقی موجودات اگر هم به مرور زمان تکامل یافته باشند با خلقت گرایی تعارضی ندارند، چه اشکالی دارد که خداوند یک مخلوق ساده را آفریده باشد تا به مرور این قدر تنوع از او حاصل شده باشد، البته به شرط اثبات!
اما در خصوص مواردی که به عنوان تعارض بین این نظریه و دین مطرح شده می توان به این موارد اشاره کرد:
- تعارض داروینیسم با خداشناسی
- تعارض با اشرفیت انسان
- تعارض با ارزش های اخلاقی
- تعارض با برخی تعالیم دینی مانند خلقت بی واسطه انسان
اما با نگاه دقیق تر روشن میشود که بر فرض اثبات نظریه تکامل، هیچکدام از این مسائل با آن تعارض قطعی نداشته و قابل جمع خواهند بود(2)
در مورد خداشناسی باید توجه داشت که تغییرات تصادفی هرگز بر نفی هدف و علت غایی دلالت ندارد، مفهوم غایت و فینالیسم مسئله ای فلسفی است نه تجربی و زیست شناسان نفیا و اثباتا نمیتوانند در آن ابراز نظر کنند، و چه نظمی بالاتر از اینکه پروردگار از یک موجود تک سلولی ساده، این همه موجودات عجیب و شگفت انگیز گوناگون را ایجاد کند.
در مورد اشرفیت انسان هم باید دقت کرد که دین انسان را دو بُعدی دانسته و این اشرفیت را در بُعد آسمانی انسان می داند، نه این بدن حیوانی! به همین خاطر انسانی که در مسیر تمایلات حیوانی غرق شود از حیوانات پست تر خواهد بود!
همین نکته، یعنی دو ساحتی بودن انسان ارزش های اخلاقی را نیز توجیه میکند، چرا که جایگاه این ارزش ها مربوط به عقل و روح است نه جسم و تن و تلاش های امثال هربرت اسپنسر و نیچه در داروینیسم اجتماعی، ناشی از تفاوت نگذاشتن میان ماده بی شعور و غیر مختار، با انسان با شعور و دارای اراده بوده و قیاسی مع الفارق است.
در مورد تعارض این دیدگاه با تعالیم دین چون خلقت گرایی هم بحث های مفصل و نظریات مختلفی ابراز شده که می توانید به همان آدرسی که از کتاب کلام جدید با رویکرد اسلامی ذکر شد مراجعه کنید.
_______________________________
1. خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید با رویکرد اسلامی، نشر معارف، چاپ دوم، 1390ش، قم، ص437.
2. ر.ک: همان، از ص437 به 467.