جهان معاصر و نیاز به حکمت عملی
تبهای اولیه
بسمه تعالی
مقدمه؛
حكمت عملی محتوایی دارد كه آن را باید به بحث گذاشت و بیش از دو هزار سال و دو هزار و سیصد سال بطور مدوّن دربارة آن بحث شده و قبل از آن هم قرنها مورد توجه و شاید مورد بحث بوده است. مطلب دیگر و بُعد دیگر نگاه به حكمت عملی از منظر شكل و بلكه ماهیت است. در این منطقه بحث كمتر شده یعنی در عمل اگر مورد نظر بوده، در تحقیق زیاد روی آن بحث نشده در اینجا در مقام تحلیل و بحث علمی و عمیق آن نیستم.
• حكمت در تقسیم مشائی
حكمت در یك تقسیم مشائی به دو بخش حكمت نظری و حكمت عملی تقسیم شد و این تقسیم در حكمت مشائی اسلامی هم مورد قبول قرار گرفت. براساس این تقسیم حكمت نظری شامل ریاضیات، طبیعیات و الهیات میشود و حكمت عملی ناظر به ابعاد مختلف جامعه بشری از فرد تا جامعه تا اجتماع، و دولت و حكومت میشود. شیخالرئیس در تعریفی كه از واژه حكمت ارائه میكند و رسم است، تعریفی كه دیگران هم در كتابهایشان آن را نقل كردهاند. میگوید بخشی از حكمت مربوط به قلمروی خارج از قلمرو اراده و عمل انسان و نیز اختیار اوست. این حكمت یا فلسفه نظری عبارت است از نگاه به دنیا، دیدن آن حقایق، رسیدن به آن حقایق و احیاناً صیرورت انسان عالم عقلی مشابه آن عالمی كه در عین و حس هست و جهانی شدن بنشسته در گوشهای یا در وسط میدان؛ فرقی نمیكند.
حكمت عملی در حوزه قوه عماله هست. بشر دارای نیروهای مختلفی است؛ منشی دارد، قوای بسیار گستردهتر و پر ریشهتری دارد كه اراده یكی از آنهاست. یكی از مسائلی كه بررسی كردهاند مسئله رابطه حكمت عملی با نفس عالم است نسبت حكمت عملی با عالم، با وجود درونی و بیرونی بشر و با مجموعه افراد چیست؟ حكمت عملی سازنده بشر، مدیر جامعه بشری و به سعادت رسانندۀ بشر است به¬ لحاظ رعایت هماهنگی با جهانی كه خداوند با ما و برای ما آفریده و آن فطرتی كه در شریعت اسلام هم دستور داده شده است. همان فطرت الله كه باید با آن هماهنگ بود و با آن پیش رفت و در نهایت به سعادت رسید.
• رابطۀ حكمت نظری و عملی در حكمت اشراق
این تعریفات وجود دارد اما در حكمت اشراق كه كمتر شناخته شده است توجه به تدوین كتاب كمتر بوده و بلكه گفته میشود كه نبوده است. بنابرین راجع به حكمت اینگونه تقسیم اینگونه تقویم وجود نداشته است. یعنی اینجا هم مناسبت دارد اضافه كنیم كه از زمان ارسطو حتی دربارة حكمت عملی بحث نظری شد یعنی فقط به كتاب نوشتن قناعت شد تدوین شد برای اینكه تدوین شده باشد برای اینكه كتاب نوشته باشند برای اینكه درسی بگویند نه برای اینكه عمل بشود. سیاست ارسطو كتابی است كه نوشته شد اما بدان عمل نشد. بعد در میان مسلمین هم این علاقه بوجود آمد. فارابی كتاب مدینه فاضله نوشت. پس از آن به پیروی از او كتابهای دیگری نوشته شد اما در عمل به آنها توجه نشد. بالاخره معلوم نشد كه این حكمت عملی در این جامعهای كه ما در آن زندگی میكنیم چه جایگاهی دارد و به چه درد میخورد. اما در حكمت اشراق كتاب ننوشتند و اینها را از هم جدا نكردند یك تقسیم علمی صورت نگرفت و این دو حكمت را با هم بكار میبردند و حتی هر كدام را مقدمه برای دیگری میدانستند شبیه دور یعنی بایستی شاگرد به تهذیب نفس میپرداخت تا لیاقت حكمت نظری پیدا كند حكمت نظری میخواند تا راه حكمت عملی را پیدا كند و این رابطه بود تا میرسید به جایی كه محصل از مرحله تربیت فردی خارج شده بود تهذیب شده بود اگر متأهل بود خانواده داشت و آن حكمت را در خانواده هم به اجرا درآورده بود. بعد در یك سطحی كه حكیم میشد دیگر وظیفهاش اداره جامعه بود. به همین دلیل حكما در تمام دوران، چه در ایران، چه در چین و چه در بعضی كشورها و ملتهای باستانی، مدیران جامعه بودند یعنی حكمت عملی عملاً در خدمت جامعه قرار میگرفت.
• فراموشی حكمت عملی در دنیای معاصر
اما در مراحل بعد این حكمت عملی در واقع دور از نگاه كاربردی قرار گرفته و تا زمان ما به آن توجه نشده است. امروز هم كم و بیش گرفتار همین مشكل هستیم. حكمت عملی را میدانیم و در كتب فلاسفهمان بحثهایی را دربارة آن میخوانیم اما در عمل به آن بحثها توجه نمیشود. بعضی از فلاسفه ما اگر چه آشكارا به این بحث نپرداختهاند اما این موضوع در نهادشان بوده است. البته شاید دلیل اینكه ملاصدرا در كتبش كتاب خاصی و فصل و باب خاصی را برای حكمت عملی تعیین نكرده این باشد كه در عمل تابع آن حكمت اشراق بود؛ یعنی حكمت عملی را به صورت مضمر در لابلای كتابها و مطالب خود آورده است.
هر كسی كه با مسئله تقسیم حكمت به نظری و عملی برخورد بكند خودبخود به این سؤال میرسد كه پس حكمت عملی چه شد و كجاست و چرا طرح شد و این چرای آخر از همه مهمتر است كه البته در مشی آینده اساتید ما و مخصوصاً فضلای جوان ما باید مورد توجه قرار بگیرد و بدنبال جواب این چرا باشند. حكیم وقتی در حقایق عالم نظر میاندازد میبیند كه خداوند حق مطلق است و او را در مقام نظر به شكل الهیات میشناسد. اما این الله نظری در جامعه اگر حق باشد حقیقتیترین و موجودترین چیزهاست، اصل وجود هم كه هست، از هر طرف كه به این جامعه نگاه كنیم خدا هست. «فأینما تولوا فثم وجه الله» (بقره / 115) خداوند همه جا هست. آیا در این جامعه خدا را نباید پیدا كرد؟ البته كه باید پیدا كرد. مسائلی مثل نبوت چرا در علم كلام بحث شده است؟ چرا این بحثها در آنجا آمده است؟ این هم یك بحث اساسی است و دنبال آن را كه بگیریم بحثهای دیگری باز میشود ولی یك نكته هست و آن اینكه برای بشر منهای حكمت نظری یك حقیقتی هست از همه حقایق حقتر و آن وجود خودش و وجود آن فضا و محیطی است كه در آن زندگی میكند؛ یعنی جامعه.
انسان ممكن است كه دین داشته باشد یا نداشته باشد، خدا را بشناسد یا نشناسد حكیم باشد یا نباشد، دانشمند و عالم باشد یا نباشد، عاقل باشد یا نباشد. كودك باشد یا بزرگ هر چه كه باشد در این دنیا نفس میكشد. از اینرو غذا میخواهد؛ مسكن میخواهد؛ امنیت میخواهد؛ جان دارد و جان شیرین خوش است. این مجموعه برای این بشر چه حقیقتی دارد؟ حقیقتش همین است كه هست. برای انسان هر نظری كه داشته باشد در عمل این مسلم است كه این جهان را باید بشناسد و راههای حیات، رفاه و زندگی را در آن بشناسد. البته فلاسفه به این نكته توجه داشتهاند. آنها گفتهاند كه حكمت عملی تأمین خیر است. بعضی گفتهاند رسیدن به سعادت است. ملاصدرا و بعضی امثال او به سعادت دارین یعنی دنیا و آخرت توجه كردهاند یعنی حوزه آخرت را هم داخل در محدوده حكمت نظری كردهاند و هم داخل در حوزة حكمت عملی.
• کاربردهای حکمت عملی در زندگی
سؤال این است كه حكمت عملی به چه درد میخورد؟ حكمت عملی برای آن است كه در جامعهای كه بشر میخواهد در آن زندگی كند تمام لوازم یك زندگی آرام را فراهم كند. یكی از مبانی همه جوامع عالم حكومت است و اصول و قواعد كلی حكومت سیاست است. شكل حكومت، حقوق افراد، حقوق جامعه، حقوق متقابل مردم با دولت و اینكه دولت كیست و چیست. آیا دولت عبارت است از یك شخص مسلط بر ملك؛ یعنی مالك است و همه اشخاص، بردگان او هستند و تمام اموال و اراضی، ملك او هستند یا نه یك چوپان یك نگهبان و بلكه خادمی است كه باید به این جمع خدمت كند. اینها مفاهیمی است كه باید از درون حكمت عملی بیرون آورده شود. حكمت عملی راه زندگی بشر را نشان میدهد. راه زندگی بشر در حوزه جامعه قانون است و حكمت عملی بهترین مدون قانون است. از این مباحث میتوان به علوم نظری رسید. ملاصدرا بر خلاف بسیاری از حكما معتقد است كه حكمت عملی مقدمه است برای حكمت نظری. در عرف گمان میشود كه حكمت نظری برای این است كه بدانیم تا به عمل برسیم این حرف به خودی خود حرف درستی است بر خلاف اینكه گفتهاند ضرورتی بین نظر و عمل نیست و بین دانش و بینش و آن چیزی كه شایسته است در یك جامعه عمل بشود رابطهای نیست. در غرب هم بعضی منكر این رابطه شدند. ولی حقیقت این است كه بین این دو رابطهای مثل رابطه مادر با فرزند وجود دارد حكمت نظری میتواند مادر حكمت عملی باشد ولی همین حكمت نظری در نهایت از حكمت عملی مایه میگیرد و این آن دور صحیحی است كه در اینجا وجود دارد یعنی اگر یك جامعهای آرامش نداشته باشد، حقوق حقه نداشته باشد، حقوق منطقی و حكیمانه نداشته باشد، در یك سطح عمیقتر اگر حاكم آن حكیم نباشد و به تعبیر اسلامی اگر فقیه نباشد چه وضعی خواهد داشت.
جایگاه حكمت عملی بسیار مهم است. یك فیلسوف در محیطی كه آرام و آماده نیست حتی نمیتواند در خانوادهای راحت زندگی كند چه رسد به اینكه بتواند یك فیلسوف باشد. اگر محیط جامعه امن و آرام نباشد و آنچه كه خداوند فرموده بدان عمل نشود. چگونه دانش میتواند در آن جامعه پرورش بیابد و رشد بكند.
• رابطۀ حکمت عملی و نظری و عالم صغیر و كبیر
ما اصطلاحات دیگری هم داریم كه انسان را به عالم صغیر تعبیر میكنند و این عالم را به عالم كبیر یا انسان كبیر. انسان، انسان صغیر و عالم صغیر است و عالم، عالم كبیر انسان كبیر است عالم به انسان تشبیه میشود بلحاظ اینكه،انسان ادراك دارد،اراده دارد و عمل دارد جهان هم در مجموعه همینطور است؛ هم ادراك دارد هم انعكاسی دارد چیزهایی را میفهمد و عكسالعمل نشان میدهد در همین تعریف گفتهاند كه انسان گاه آنچنان رشد میكند و رشد معنوی و رشد روحی یعنی رشد نظری و رشد حكمت عملی پیدا میكند و به عالم كبیر تبدیل میشود. عالم كبیر جزئی از جزء انسان میشود شعر معروفی هم هست از مولا امیرالمؤمنین كه فرمود:اتزعم انكّ جرم صغیر و فیك انطوی العالم الاكبر، تو خیال میكنی كه یك موجود كوچكی هستی با یكی دو متر قد و مثلاً، 60، 70 كیلو وزن، نه اینجور نیست یك عالم یا مجموعهای از عالم، در درون انسان نهفته است. این همان حكمت نظری است كه میآید و به عمل تبدیل میشود و انسان را آنقدر رشد نظری میدهد كه هم از لحاظ نظر عالم میشود و هم از لحاظ توان و قدرت. در حدیثی هست كه خداوند متعال به بشر میفرماید به بشر كه: ای بشر من شما را خلیفه خودم و شما را مثل خودم آفریدم من به شیء معدوم میگویم «كن» یعنی بشو، بوجود بیا، «فیكون» یعنی بوجود میآید. تو هم میگویی كن فیكون تو هم میگویی بوجود بیا و بوجود میآید. خوب این معجزات و كرامات مال همین افراد است. بهرحال حكمت عملی یكی از گمشدههای جامعه ماست. گفتهاند كه ملاصدرا درباره این موضوع كم بحث كرده است. من معتقدم كه بحثهای زیادی را با الهام از حكمت متعالیه مباحث بسیاری را در این زمینه مطرح کرد. تمام زندگی انسان در یك هالهای از حوادث، امكانات، فشارها، خوشیها و ناخوشیهاست. در همه جوامع افراد به دولت شكایت میكنند از دولت شكایت میكنند یا از یك جمعی شكایت میكنند. پس این مقوله بسیار مهم است كه جامعه چگونه باید باشد حكومت دست كه باید باشد دست كسی باید باشد كه توانا باشد كسی كه خود را در مقابل افراد جامعه چیزی نینگارد و چیزی نشمارد، چه رسد به اینكه در فكر سلطه باشد، بخواهد بساط دیكتاتوری راه بیندازد.
آن چیزهایی كه متأسفانه قرنها بر بشر بخصوص ایران و مشرق زمین حكمفرما بوده است این خیلی برای انسان محسوس است كه سیاست و حكومت كه یكی از شاخههای آن سیاست مدن است یعنی نحوه چرخاندن و اداره كردن كشورها و شهرها، بسیار مهم است. گذشته از این یك روابطی هم در این میان وجود دارد كه در خور توجه است. جامعه فرد را میپروراند جامعه محیط را برای رشد فرد و برای راحت خانواده این فرد درست میكند و بعد فرد روی جامعه اثر متقابل میگذارد جامعه را كامل میكند. اینها روی هم اثر میگذارند یك فرد برای اینكه خودش را بسازد برای اینكه یك انسان عمیق بشود دقیق بشود حكیم بشود و اگر حكیم نشد دست كم بتواند انسان راحتی باشد، به یك محیط بزرگ فراهم كننده این راحت احتیاج دارد. نه كمال شخص كم چیز است و نه كمال جامعه. این دو كمال همدیگر را تقویت و تأیید میكنند.
ملاصدرا میگوید هدف از حكمت عملی سعادت است. اما سعادت یعنی چه؟ تعریفهای مختلفی از واژة سعادت ارائه شده است: تعریفهای سنتی مشائی و غیرمشائی. اگر شما سعادت را یك هماهنگی با طبیعت و یك راحتی و رفاه ساده بگیرید بطوریكه مثلاً شما الان روی صندلی راحت نشستهاید اگر شكل این صندلی را تغییر بدهند به گونهای كه نتوانید از آن خوب استفاده كنید ناراحت خواهید بود، سعادت را در همین رفاه دنیوی خواهید دانست.
در این جهان یك نظم هست كه راحتی شما را تأمین میكند و بقیه نظمها راحت نیستند و «ماذا بعد الحق غیر ضلال» یك راه حق هست یك صراط مستقیم هست كه عبارت است از سعادت و رفاه این دنیا و زاد و توشه برای راحتی آن دنیا. برای اینكه آن دنیا هم یك زندگی است دنباله این، منهای بعضی از قوانین این ماده. در این دنیا با ابزار حكمت عملی میتوانیم در دوراهیها در چند راهیهای زندگی بهترین و صراط مستقیم را انتخاب كنیم آن دنیا هم كه برویم تازه یك دوراهی هست راه بهشت و راه جهنم. حكمت عملی در این دو راهیها ما را كمك میكند در آن دنیا هم ما را به بهشت برین میرساند.