جمع بندی حدیث ابن تیمیه در مورد سر بریدن شیعیان
تبهای اولیه
سلام خسته نباشید
بعضی از وهابی های عربستان می گویند که ابن تیمیه ما را به کشتن سر شیعه امر کرده
من خیلی دنبال اون حدیث می گردم اما نمی تونم پیداش کنم. میدونم که کاملا این احادیث قتل شیعیان احادیث باطلی هستند ولی دوست داشتم که بهشون نگاه کنم.
میشه لطف کنید چند نمونه از احادیث ابوحنیفه یا ابن تیمیه را که به سر بریدن شیعه امر شده در کتاب های وهابی ها را چند موردشو برام نشون بدید؟
ممنونم
سلام خسته نباشیدبعضی از وهابی های عربستان می گویند که ابن تیمیه ما را به کشتن سر شیعه امر کرده
من خیلی دنبال اون حدیث می گردم اما نمی تونم پیداش کنم. میدونم که کاملا این احادیث قتل شیعیان احادیث باطلی هستند ولی دوست داشتم که بهشون نگاه کنم.
میشه لطف کنید چند نمونه از احادیث ابوحنیفه یا ابن تیمیه را که به سر بریدن شیعه امر شده در کتاب های وهابی ها را چند موردشو برام نشون بدید؟
ممنونم
با سلام و عرض ادب
1) باید توجه داشت که حدیث به کلامی گفته می شود که از معصوم صادر شده باشد. از آنجا که معصوم در نزد اهل سنت تنها پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می باشند؛ لذا از دیدگاه آنان حدیث تنها به سخنان و گفتار آنحضرت اطلاق می گردد و به سخنان صحابی «اثر» گفته می شود. با توجه به این امر ما روایتی مربوط به تکفیر چه رسد به جواز قتل دیگران در متون اسلامی نداریم.
2) با نگاهی به تاریخ حیات شیعه می بینیم که شیعه از دیر باز در معرض تکفیر مخالفین خویش قرار گرفته است. در دوران معاصر این امر شدت یافته، به گونه ای که در جریانات تکفیری عنوان شیعه بودن خود به تنهایی مجوز تکفیر و در نهایت قتل افراد را فراهم می سازد؛ درحالی که در قرآن و سنت بیان گردیده که ملاک در تحقق اسلام، تنها اقرار به توحید و پذیرش رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می باشد.
قرآن كريم مسلمانان را ازكافر انگاشتن هر كه تظاهر به اسلام نمايد بر حذر داشته است. قرآن کریم در این رابطه می فرماید:«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً ...»؛[1] اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه در راه خدا بيرون مى رويد بررسى كنيد و به كسى كه براى شما تظاهر به اسلام مى نمايد نگوييد كه تو مؤمن نيستى...
ودر مورد کسانی که مومنان را عمدا می کشند نیز می فرماید:«وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِيها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِيماً»؛[2] و هر كسى فرد با ايمانى را از روى عمد به قتل برساند مجازات او دوزخ است كه جاودانه در آن مى ماند و خداوند بر او غضب مى كند و از رحمتش او را دور مى سازد و عذاب عظيمى براى او آماده ساخته است.
همچنین در اولین صفحات کتابهای روائی اهل سنت همچون صحیح بخاری و صحیح مسلم از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله روایت شده:«أمرت أن أقاتل الناس حتى يشهدوا أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله ويقيموا الصلاة ويؤتوا الزكاة فإذا فعلوا ذلك عصموا مني دماءهم وأموالهم إلا بحق الإسلام وحسابهم على الله»؛[3] من مامور شده ام که تا زمانی با مردم به نبرد بپردازم که گواهی دهند بر اینکه: نیست خدایی جز خدای یکتا و محمد فرستاده ی اوست و نماز برپا دارند و زکات بدهند، هرگاه چنین کنند خونها و مالهای آنان را از من بازداشته اند، مگر در مورد حقوق اسلام، و حساب آنان با خداست. بنابراین حکم به تکفیر و کشتن افرادی که در گفتار مقرّ به اسلام می باشند بر خلاف قرآن و سنت است.
[/HR] [1]. النساء/94.
[2] .النساء/93.
[3] .صحیح بخاری، کتاب الایمان، باب: فان تابوا و اقاموا الصلاة.
3) تکفیر(حکم به کفر افراد) در حوزه ی فقه [1]به دو شکل می باشد:
الف: تکفیر مطلق: به تکفیری که صرف نظر از شخص خاصی صورت می پذیرد. مثلا به این شکل که: هر کس که ضروری دین را منکر شود کافر است، و یا مثلا: هر کس که به پیامبر صلی الله علیه وآله دشنام دهد کافر است؛ و یا مثلا: هر کس که جمیع صحابه را کافر بداند کافر است.و یا مثلا حکم به کفر برخی از ادیان و مذاهب به خاطر برخی از اعتقاداتشان؛ همچون حکم به کفر مسیحیان و یهودیان و برخی مذاهب همچون خوارج و جهمیه و روافض(شیعه)؛ که این نوع از حکم نمودن در السنه ی علمای اهل سنت زیاد استعمال شده است.
ابن تیمیه در کتاب«الصارم المسلول» در این رابطه می گوید: «و صرح جماعات من أصحابنا بكفر الخوارج المعتقدين البراءة من علي و عثمان و بكفر الرافضة المعتقدين لسب جميع الصحابة الذين كفروا الصحابة و فسقوهم و سبوهم...»؛[2] گروهی از اصحاب ما تصریح نموده اند بکفر خوارج کسانی که به بیزاری از علی(علیه السلام) و عثمان معتقد می باشند. و تصریح نموده اند به کفر رافضه که معتقد به دشنام به جمیع صحابه هستند، کسانی که صحابه را تکفیر می نمایند و آنها را نسبت به فسق می دهند و به آنان دشنام می دهند.[3]
ب: تکفیر معین: که در این نوع از تکفیر شخص خاصی به واسطه ی داشتن عقیده ای تکفیر می گردند. این نوع از اطلاق تکفیر تنها از سوی حاکم شرع محقق می گردد و این امر زمانی حاصل می گردد که شروط خروج از اسلام محقق بوده ومانعی نیز وجود نداشته باشد؛ لذا اگر شک و یا شبهه ای برای حاکم و قاضی حاصل شود بواسطه ی چنین شکی حکم به تکفیر منتفی می گردد.
در کتاب مجموع الفتاوی ابن تیمیه آمده است:«أَنَّ التَّكْفِيرَ لَهُ شُرُوطٌ وَمَوَانِعُ قَدْ تَنْتَقِي فِي حَقِّ الْمُعَيَّنِ وَأَنَّ تَكْفِيرَ الْمُطْلَقِ لَا يَسْتَلْزِمُ تَكْفِيرَ الْمُعَيَّنِ إلَّا إذَا وُجِدَتْ الشُّرُوطُ وَانْتَفَتْ الْمَوَانِعُ»؛[4] حکم به کفر دارای شرایط و موانعی است که به واسطه ی چنین شروط و موانعی حکم به تکفیر در مورد فرد معین منتفی می گردد. همچنین لازمه ی تکفیر مطلق(مثلا حکم به کافر نمودن شیعیان) حکم به کفر تک تک افراد نخواهد بود؛ مگر اینکه شرایط محقق بوده باشد و مانعی در بین نباشد.
ابن تیمیه همچنین در این مورد می نویسد: «وَلَيْسَ لِأَحَدِ أَنْ يُكَفِّرَ أَحَدًا مِنْ الْمُسْلِمِينَ وَإِنْ أَخْطَأَ وَغَلِطَ حَتَّى تُقَامَ عَلَيْهِ الْحُجَّةُ وَتُبَيَّنَ لَهُ الْمَحَجَّةُ وَمَنْ ثَبَتَ إسْلَامُهُ بِيَقِينِ لَمْ يَزُلْ ذَلِكَ عَنْهُ بِالشَّكِّ ؛ بَلْ لَا يَزُولُ إلَّا بَعْدَ إقَامَةِ الْحُجَّةِ وَإِزَالَةِ الشُّبْهَةِ»؛[5] برای کسی جایز نیست که احدی از مسلمین را تکفیر نماید، هرچند بر خطا و اشتباه بوده باشد تا زمانی که حجت بر او اقامه گردد و راه بر او تبیین وروشن گردد. وهر کس که اسلام او به یقین ثابت بوده باشد به واسطه ی شک اسلام او برداشته نمی گردد؛ بلکه اسلام زایل نمی گردد مگر بعد از اقامه ی حجت و برداشته شدن شبهه از او.
متاسفانه آنچه در زمان معاصر دیده می شود به اینکه شیعیان و یا حتی اهل سنت بدست افراطیون وهابی کشته می شوند موافق فتوای هیچ یک از علمای سلفی نبوده است.
4) با توجه به مطالب فوق می توان گفت که نظر ابن تیمیه در کتابهایش مخالفت با تکفیر اشخاص معین می باشد، مگر زمانی که شرایط چنین امری محقق بوده باشد و مانعی نیز در کار نبوده باشد.
[/HR] [1].در اعتقادات نیز اصطلاح تکفیر وجود دارد که بار این اصطلاح غیر از تکفیر فقهی است. در تکفیر کلامی مقصود آن است که فرقه ای اهل نجات نباشند، اما با این حال در ظاهر امر احکام اسلامی بر آنها بار می گردد؛ بخلاف تکفیر فقهی که حکم کفر ظاهری بر افراد بار می گردد و این افراد از دایره ی اسلام خارج می گردند.
[2] . الصارم المسلول، حکم من سب احدا من الصحابة.
[3] . البته بدیهی است که شیعه چنین اعتقادی ندارد و تنها برخی از اصحاب را منحرف و منافق می داند و نه جمیع صحابه را و شیعه معتقد به لعن می باشد و نه دشنام.
[4]. مجموع الفتاوى، تقي الدين أبو العباس أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني (المتوفى : 728هـ)، ج12،ص487، دار الوفاء.
[5].همان، ج12،ص466.
علت تکفیر شیعه در فتوای قائلین به تکفیر به دو امر باز می گردد:
الف) انکار خلافت شیخین و غاصب دانستن آنها و مخالفت با اهل سنت و جماعت.
ابن حجر هیتمی(م:974)در کتاب:« الصواعق المحرقة»، می نویسد: «فمذهب أبي حنيفة رضي الله عنه أن من أنكر خلافة الصديق أو عمر فهو كافر على خلاف حكاه بعضهم وقال الصحيح أنه كافر». وفي الفتاوى البديعية من أنكر إمامة أبي بكر رضي الله عنه فهو كافر وقال بعضهم وهو مبتدع والصحيح أنه كافر وكذلك من أنكر خلافة عمر في أصح الأقوال.[1] پس رای ابوحنیفه آن است که هر کس خلافت صدیق یا عمر را منکر شود کافر است؛ البته اختلافی در مساله حکایت شده است که نظر ابو حنیفه آن است که بنابر قول صحیح چنین شخصی کافر است. در کتاب فتاوای بدیعه نیز آمده هر کس که امامت ابوبکر را منکر شود او کافر است و بعضی از حنفیه گفته اند که چنین شخصی اهل بدعت است، اما صحیح آن است که وی کافر است؛ همچنین بنابراصح اقوال هر کس که منکر خلافت عمر شود نیز کافر است. واین امر درحالی است که هیچ مستندی بر چنین امری وجود ندارد که مخالفت با خلافت شیخین موجبات کفر افراد را فراهم سازد؛ لذا چنین امری فتوای همه ی علمای اهل سنت نمی باشد.
ب) متهم بودن به سب صحابه:
سب و دشنام به صحابه نیز اتهامی است بر شیعه؛ زیرا شیعه بر اساس تعالیم قرآن و سنت مخالفین خویش را دشنام نمی دهد؛ بلکه آنچه در فرهنگ شیعه است لعن دشمنان اهل بیت علیهم السلام است؛ که در این میان شیعه معتقد است گروهی از صحابه به اهل بیت علیهم السلام ظلم نموده وبا دستورات پیامبر صلی الله علیه وآله مخالت ورزیده و مسیر خلافت الهی را تغییر دادند. بدیهی است که شیعه قائل به انحراف جمیع صحابه نمی باشد؛ بلکه تنها افراد معدودی در دایره ی تبری شیعه قرار گرفته که این افراد نیز جمیع صحابه نمی باشند. اتهام به سب نسبت به شیعه در حالی است که در قرآن کریم صحابه به مؤمن و منافق تقسیم گشته اند و در روایات صحیح اهل سنت به ارتداد اکثر صحابه تصریح شده است.
در حدیث مشهور حوض که در صحاح آمده است می خوانیم: «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ بَيْنَا أَنَا قَائِمٌ إِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَبَيْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ فَقُلْتُ أَيْنَ؟ قَالَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ! قُلْتُ وَمَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ الْقَهْقَرَى ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَبَيْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ قُلْتُ أَيْنَ قَالَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهِ قُلْتُ مَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمْ الْقَهْقَرَى فَلَا أُرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ»؛[2] از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم (در مورد قيامت ) نقل شده است که فرمودند : در اين هنگام که من ايستاده ام، عده اي ( را مي آورند) وقتي ايشان را مي شناسم شخصي بين من و ايشان آمده و مي گويد بياييد! پس مي گويم به کجا؟ پس او مي گويد قسم به خداوند به سوي آتش. مي گويم ايشان را چه شده است؟ مي گويد ايشان بعد از تو به سوي گذشتگانشان به عقب بازگشتند. سپس گروه دیگری را می آورند... (به همین شکل)، پس نمي بينم از ايشان کسي نجات يابد مگر مانند شتراني که رها شده اند ( بسيار کم).
«سهل بن سعد» مي گويد، پيامبر صلی الله علیه وآله فرمودند:«إنّى أفرطُكم عَلى الحَوضِ مَنْ وَرَدَ، شَرِبَ وَمَنْ لَمْ يَظْمأ أبداً،ولْيَردنّ علىّ أقوامُ أعرفُهُم ويَعرفوننى ثمّ يُحالُ بينى وبينَهُم فأقول إِنّهُم مِنّى فَيُقال لا تَدرى ما أحدَثُوا بَعدكَ فأقُول سُحقاً لمن بدّل بعدى»؛[3]من پيشتاز شما به سوى حوض هستم، هر كس بر آن وارد شد، از آن مي نوشد، و آن كس كه نوشيد هرگز تشنه نمي شود. در آنجا، گروهى بر من وارد مي شوند كه من آنان را مي شناسم و آنان نيز مرا مي شناسند، ولى آنان را از من دور مي كنند...، من مي گويم: آنان از من هستند. گفته مي شود: نمى دانى بعد از تو چه بدعتهايى را به وجود آوردند. در اين موقع مى گويم، نابودى بر آنان كه پس از من، آئين مرا دگرگون ساختند. بنابراین بر اساس متون پذیرفته شده آنان، اکثر صحابی مرتد شده اند و بیزاری از مرتدین نیز منطبق بر اصول قرآن و سنت می باشد.
[/HR] [1] .الصواعق المحرقة، ابن حجر الهیتمی، قسمت آخر کتاب. [2] .صحیح البخاری، کتاب الرقاق، باب53، حدیث الحوض، ح6458. [3] .همان، ح6454.
بررسی اجمالی اقوال علمای اهل سنت در رابطه با سب شیخین:
در این رابطه دو قول در میان علمای اهل سنت وجود دارد:
قول اول: حکم به کفر و قتل ساب الصحابه.
ابن تیمیه در وجه این قول می گوید:
1. سب صحابه موجب ایذاء پیامبر صلی الله علیه وآله می گردد؛ زیرا آنان اصحاب آنحضرت بودند که آنحضرت ایشان راتربیت نمود؛ و معلوم است که ایذاء آنحضرت حرام می باشد.
2. بازگشت سب اصحاب به ابطال جمیع احکام شرعیه خواهدبود؛ زیرا صحابه ناقلین سنت بوده اند.
3. طعن در صحابه منجر به انکار اجماع می گردد؛ زیرا اجماع قائم است بر فضل و شرافت اصحاب.[1]
قول دوم: ساب الصحابه تکفیر نمی گردد؛ بلکه به واسطه ی چنین امری فاسق و اهل ضلالت می گردد و عقوبت وی نیز قتل نمی باشد؛ بلکه وی تعزیر شدید می شود تا توبه کند و اگر توبه نکرد مجازات وی تکرار می گردد تا توبه کند. مشهور مذهب مالک بن انس تادیب شدید است و احمد بن حنبل نیز از فتوای به قتل می ترسیده است.[2]
دلیل این قول در نزد قائلین به آن عبارت است از:
الف) روایت:«لا تسبوا اصحابی»؛ به اصحابم دشنام ندهید. در این روایت که به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نسبت داده شده است آنحضرت از سب نمودن اصحابشان نهی فرمودند، بدیهی است که چنین عملی در زمان آنحضرت اتفاق افتاده که آنحضرت نهی فرموده اند،واگر چنین سبی حکم قتل را در پی می داشت آنحضرت بیان می فرمودند.
ب) سخن ابوبکر: «ما هی لاحد بعد رسول الله صلی الله علیه وآله»، حکم قتل تنها مر بوط به دشنام دهنده به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است.[3]
موفق باشید.
[/HR] [1] .الصارم المسلول علی شاتم الرسول، ابن تیمیه، ص569-570.
[2] .همان.
[3] . مسائل الامام احمد روایة ابنه عبدالله، ص431.
با سلام
اخبار ضعیفی از زبان امام علی (ع) و همسر گرامیشان ! وسایر ین در این مورد آمده که خود این جماعت آنرا مایه رسوایی دانسته اند !
رقم الحديث: 813
(حديث مرفوع) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَيْمُونٍ ، حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَسْعَدَ التَّغْلِبِيُّ ، حَدَّثَنَا عَبْثَرُ بْنُ الْقَاسِمِ أَبُو زُبَيْدٍ ، عَنْ حُصَيْنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ، عَنْ أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِيِّ ، عَنْ عَلِيٍّ ، قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : " سَيَأْتِي بَعْدِي قَوْمٌ لَهُمْ نَبَزٌ يُقَالُ لَهُمُ : الرَّافِضَةُ ، فَإِذَا لَقِيتُمُوهُمْ فَاقْتُلُوهُمْ ، فَإِنَّهُمْ مُشْرِكُونَ " ، قُلْتُ : يَا رَسُولَ اللَّهِ ، مَا الْعَلامَةُ فِيهِمْ ؟ قَالَ : " يُقَرِّضُونَكَ بِمَا لَيْسَ فِيكَ ، وَيَطْعَنُونَ عَلَى أَصْحَابِي وَيَشْتُمُونَهُمْ " .
http://library.islamweb.net/hadith/display_hbook.php?bk_no=282&pid=133369&hid=813
http://library.islamweb.net/hadith/hadithServices.php?type=2&cid=810&sid=5722
زیرا همانطور که گفتند دین اسلام دین رحمت وانسانیت است اما بعد از وفات رسول رحمت (ص) خشونت ... و اسلام اموی جایگزین اسلام نبوی وعلوی گردید و باعث تحریف دین ومشکلات بعدی شد واین قبیل اخبار ساخته اولاد هند است.
هرچند که برخی از متعصبین عامه مانند شیخ نوح حنفی فتوا به قتل وبه غنیمت بردن مال وعیال شیعیان داده اند اما بنظر نمیرسد که اکثریت اهل سنت امروز چنین بدعتی در دین را قبول داشته باشند .