مدت 5 سال با فردي دوست بودم و ازدواج كرديم ولي بعد از مدت كوتاهي مشاجره و اختلافات بين ما شروع شد. سؤالم اين است كه چرا در اين مدت طولاني نتوانسته بودم با شخصيت شوهرم آشنا شوم؟
[FONT=arial black]
خواهر من اینکه شما و همسرتون پنج سال باهم دوست بودین
لزوما معنیش این نیست که خیلی متعهد بودین و ....
نخیر شماها فقط عطش ازدواج داشتین
وقتی یه آدم تشنه رو پنج سال تموم لب چشمه نگهش داری و نذاری آب بخوره
تشنگیش به حد جنون میرسه
ولی وقتی رسید و یه لیوان از اون آب خورد و تشنگیش رفع شد
تازه متوجه میشه اطرافش نوشابه و آب میوه و خیلی چیزای دیگه هم بوده
اون وقته که تازه یادش میفته فکر کنه ببینه اینهمه صبر واسه یه لیوان آب لازم بوده؟؟؟
شماها هم فقط دنبال به هم رسیدن بودین
الان که به هم رسیدین تازه متوجه آدمای اطراف شدین
و مقایسه کردناتون شروع شده
خواهر من اینکه شما و همسرتون پنج سال باهم دوست بودین
لزوما معنیش این نیست که خیلی متعهد بودین و ....
نخیر شماها فقط عطش ازدواج داشتین
وقتی یه آدم تشنه رو پنج سال تموم لب چشمه نگهش داری و نذاری آب بخوره
تشنگیش به حد جنون میرسه
ولی وقتی رسید و یه لیوان از اون آب خورد و تشنگیش رفع شد
تازه متوجه میشه اطرافش نوشابه و آب میوه و خیلی چیزای دیگه هم بوده
اون وقته که تازه یادش میفته فکر کنه ببینه اینهمه صبر واسه یه لیوان آب لازم بوده؟؟؟ شماها هم فقط دنبال به هم رسیدن بودین
الان که به هم رسیدین تازه متوجه آدمای اطراف شدین
و مقایسه کردناتون شروع شده
فرمایشاتتون چه ربطی به دوستیشون داره ؟
مگه اگه دوست هم نبودن تشنه ازدواج نمیبودن؟
تا جایی که میدونم و میبینم الان همه جوونا تشنه ازدواجن
حالا یکی با اونی که دوسش داره ازدواج میکنه یکی ازدواج سنتی رو قبول داره
ضمنا مگه استارتر گفتن چشمم ادمای اطراف رو دیده که اینطور قضاوتشون میکنین؟
ایشون فقط نگران مشاجره هایی هستن که بینشون اتفاق افتاده
[FONT=arial black]حالا شما چرا انقد حرص میخوری؟؟؟
ربطش به دوستیشون اینه که
احتمالا ایشون طی این پنج سال خواستگارایی داشتن
که چه بسا شرایطشون هم بد نبوده
ولی این خانم اونارو ندیده چون دلش جای دیگه ای گیر بوده
و اون آقا هم دخترایی دوروبرش بودن
که میشد به عنوان یه گزینه بهشون فکر کرد
ولی اون آقاهم همه رو نادیده گرفته چون پنج سال سرش گرم یه رابطه دیگه بوده
و الان که ازدواج کردن و اون دوران بی تو هرگز تموم شده
با اولین مشاجره یاد دختر پسرایی میفتن که یه روزی حتی بهشون فکرم نمیکردن
شما و حتی همه عالم خوشتون بیاد یا نیاد
یه پای ازدواج خیابونی میلنگه
چون هرکسی از طرف مقابلش یه بت میسازه
و بهشت موعودش فقط در گرو رسیدن به اون آدمه
ولی وقتی رسید تازه میفهمه با یه آدم طرف بوده از جنس همه آدما
حالا یکی با اونی که دوسش داره ازدواج میکنه یکی ازدواج سنتی رو قبول داره
[FONT=arial black]تقسیم بندیتون یکم ایراد داره
هرکی ندونه فکر میکنه اونی که ازدواجش سنتیه
هیچ علاقه ای بینشون نیست و فقط واسه عذاب دادن همدیگه ازدواج میکنن
بهتر بود مینوشتین یکی تو پارک و خیابون و مهمونی و نت دنبال همسر آیندش میگرده
یکی هم ترجیح میده شان خودش و طرف مقابلشو حفظ کنه و ازدواج کنه
صرفا جهت اطلاع من با کسی دعوا ندارم داریم دوستانه اختلاط میکنیم :Cheshmak:
ربطش به دوستیشون اینه که
احتمالا ایشون طی این پنج سال خواستگارایی داشتن
که چه بسا شرایطشون هم بد نبوده
ولی این خانم اونارو ندیده چون دلش جای دیگه ای گیر بوده
و اون آقا هم دخترایی دوروبرش بودن
که میشد به عنوان یه گزینه بهشون فکر کرد
کار بدیم نکردن چون همدیگه رو دوس داشتن
دوس داشتنم فکر نمیکنم جرم محسوب شه
میدونید چرا تعجب میکنم؟
اخه شما حرفایی میگین که اون بنده خدا چیزی در این مورد نگفته ولی شما در مورد نگفته ها دارین نظر میدین
استارتر دقیقا کجا گفتن که متوجه ادمای اطرافش شده و از انتخابش پشیمونه؟
یه پای ازدواج خیابونی میلنگه
این خانم ازدواج خیابونی داشتن؟
چرا این قدر راحت به زندگیشون توهین میکنین من نمیدونم واقعا
چرا این قدر راحت به زندگیشون توهین میکنین من نمیدونم واقعا
[FONT=arial black]خواهرمن چرا میپیچونی؟؟؟
دو حالت بیشتر نداره
یا از طریق خونواده ها و خواستگاری آشنا شدن
یا تو خیابون همدیگه رو دیدن دیگه
وقتی خودشون میگن پنج سال دوست بودیم
من بیام بگم حتما این پنج سالو باهم میرفتن ختم قرآن؟؟؟؟
نخیر دوست بودند و خیابون گردی یکی از تبعات دوستی دخترو پسره
تعجب بنده هم از اینه که بر فرض محال من دارم بی ربط حرف میزنم
شما چرا کاسه داغ تر از آش شدی؟؟؟
هرچی میگم شما داری دفاع میکنی
مگه به شما میگم؟
مگه استارتر شمایی؟
مگه راجع به زندگی شما نظر دادم؟
اگه شما خیلی از روش ازدواج ایشون خوشتون اومده مختاری
ولی قرار نیست به خاطر خوشایند شما من از عقایدم برگردم
تعجب بنده هم از اینه که بر فرض محال من دارم بی ربط حرف میزنم
شما چرا کاسه داغ تر از آش شدی؟؟؟
هرچی میگم شما داری دفاع میکنی
مگه به شما میگم؟
مگه استارتر شمایی؟
مگه راجع به زندگی شما نظر دادم؟
اگه شما خیلی از روش ازدواج ایشون خوشتون اومده مختاری
ولی قرار نیست به خاطر خوشایند شما من از عقایدم برگردم
چقدر از کلمات بی ادبانه استفاده میکنین ... انگار دارین تو میدون با کسی دعوا میکنین
وقتی قدرت اینو ندارین که جواب سوالی رو مودبانه بدین مطمئنا نمیتونیم به نتیجه ای برسیم
وقتی دو نفر با هم سر موضوعی بحث میکنن دلیل بر این نیست که حتما
یکی حرفای اون یکی رو قبول کنه منم قصد برگردوندن اعتقادات شما رو ندارم
[FONT=arial black]حالا شما چرا انقد حرص میخوری؟؟؟
ربطش به دوستیشون اینه که
احتمالا ایشون طی این پنج سال خواستگارایی داشتن
که چه بسا شرایطشون هم بد نبوده
ولی این خانم اونارو ندیده چون دلش جای دیگه ای گیر بوده
و اون آقا هم دخترایی دوروبرش بودن
که میشد به عنوان یه گزینه بهشون فکر کرد
ولی اون آقاهم همه رو نادیده گرفته چون پنج سال سرش گرم یه رابطه دیگه بوده
و الان که ازدواج کردن و اون دوران بی تو هرگز تموم شده
با اولین مشاجره یاد دختر پسرایی میفتن که یه روزی حتی بهشون فکرم نمیکردن
شما و حتی همه عالم خوشتون بیاد یا نیاد
یه پای ازدواج خیابونی میلنگه
چون هرکسی از طرف مقابلش یه بت میسازه
و بهشت موعودش فقط در گرو رسیدن به اون آدمه
ولی وقتی رسید تازه میفهمه با یه آدم طرف بوده از جنس همه آدما
[FONT=arial black]تقسیم بندیتون یکم ایراد داره
هرکی ندونه فکر میکنه اونی که ازدواجش سنتیه
هیچ علاقه ای بینشون نیست و فقط واسه عذاب دادن همدیگه ازدواج میکنن
بهتر بود مینوشتین یکی تو پارک و خیابون و مهمونی و نت دنبال همسر آیندش میگرده
یکی هم ترجیح میده شان خودش و طرف مقابلشو حفظ کنه و ازدواج کنه
خیلی عذر میخوام
با اینکه با حرفاتون موافقم ولی خیلی توهین آمیز صحبت میکنید
این لحن حرف زدن باعث میشه من موافق هم در برابرتون جبهه بگیرم چون ما هم خودمون آشنا شدیم و ازدواج کردیم
الان ما شانی برای خودمون قائل نبودیم و تو کوچه و خیابون دنبال یکی میگشتیم ؟
وقتی قدرت اینو ندارین که جواب سوالی رو مودبانه بدین مطمئنا نمیتونیم به نتیجه ای برسیم
[FONT=arial black]اولا من اینجا نمیام که با کس خاصی به نتیجه برسم
ثانیا منم با کسی بحثی ندارم این شما بودی که شروع کردی
ثالثا شما زیاد نگران ادب من نباش اولین کارشناسی که از راه برسه
به لطف نقل قولای شما همه رو پاک میکنه
خیلی عذر میخوام
با اینکه با حرفاتون موافقم ولی خیلی توهین آمیز صحبت میکنید
این لهن حرف زدن باعث میشه من موافق هم در برابرتون جبهه بگیرم چون ما هم خودمون آشنا شدیم و ازدواج کردیم
الان ما شانی برای خودمون قائل نبودیم و تو کوچه و خیابون دنبال یکی میگشتیم ؟
اگه بنا به توهین باشه که .....
[FONT=arial black]جناب شروین من قصد توهین به هیچکسی رو ندارم
هرکسی حق داره با باورهای خودش زندگی کنه
ولی اگه شما هم مثل من تو عرض سه ماه شاهد چند زندگی بودین
که با عشق آتشین و دوستی به ازدواج رسیدن و هنوز به سه سال نکشیده
تازه متوجه اخلاق واقعی همدیگه شدن و خیلی راحت طلاق گرفتن
و قربونی اون عشق آتشین و نداشتن تفاهم امروز فقط یه بچه یه ساله اس
که قراره تا آخر عمرش عین گوشت قربونی بین پدر و مادرش بره و بیاد
و فعلا خونه یکی از اقوامه تا ببینن کدوم یک از والدینش سرشون خلوت میشه یاد بچشون بیفتن
اون وقت حالتون از هرچی ازدواج این مدلی به هم میخورد
مریض نیستم که بیام چیزایی بنویسم که کسی به خودش اجازه بده و بی ادب خطابم کنه
قبول کنید شما فقط یک درصد از افرادی هستین که از ازدواجشون راضین
و اون 99 درصد بقیه محکوم به طلاق عاطفی و جنسی و رسمی هستن
سلام
مدت 5 سال با فردي دوست بودم و ازدواج كرديم ولي بعد از مدت كوتاهي مشاجره و اختلافات بين ما شروع شد. سؤالم اين است كه چرا در اين مدت طولاني نتوانسته بودم با شخصيت شوهرم آشنا شوم؟
سلام ...
همه دوستان نظرات خوب و البته متفاوتی داده بودن ولی کلیات همه جوابها به نظرم همینه که توی دوستی شناخت درستی انجام نمیگیره چون اشخاص سعی میکنن خود تمیز و اتو کشیده شونو نشون بدن نه خود واقعی شونو!
ضمن اینکه تعهدی نسبت به هم ندارن در نتیجه اصلا مسئولیتی در قبال هم ندارن!
و اینکه چرا بعد از مدت کوتاهی کارتون به دعوا کشید واسه این شاید باشه که تازه دارین با شخصیت واقعی هم و نه ساختگی آشنا میشین تازه دارین همدیگه رو می بینین!
عشق با رسیدن به هم کارش تموم شده و عقل اومده وسط!
تازه دارین کاستی های همو می بینین چیزایی که تاحالا ندیده بودین ولی به نظرم به جای اینکه دنبال علت باشین بهتره دنبال چاره باشین تا کار به جاهای باریک نکشه!
خوب یا بد، درست یا غلط شما انتخاب تونو کردین و وارد زندگی جدیدتون شدید حالا باید برای نگه داشتن و از دست ندادنش تلاش کنید حتی اگه مشکلات و اختلافاتتون خیلی زیاد باشه بازم فقط و فقط به حفظش فکر کنین و راههایی واسه برگردوندن آرامش...
اگه جدایی واستون گزینه آخر باشه بهتر میتونین به خودتون کمک کنید دوباره سرو سامون بدین به زندگی تون! بالاخره هرچند اختلاف دارین انقدررر همدیگه رو دوست داشتین که به ازدواج ختم شده! پس سعی کنین لااقل نصف مهرومحبت قبلی رو که بینتون بوده به وجود بیارین،بقیه ش خودش درست میشه،بعدشم تو همه ازدواجا اوایلش اختلاف هست،کفشم بخری چون نو هست پاتو میزنه ولی بعد یه مدت درست میشه:Cheshmak:
امیدوارم به حق صاحب این روزا و شبا مشکلات همه جوونا چه قبل ازدواج چه بعد ازدواج حل بشه!
توی دوستی شناخت درستی انجام نمیگیره چون اشخاص سعی میکنن خود تمیز و اتو کشیده شونو نشون بدن نه خود واقعی شونو!
کسی که چین قصد و نیتی داشته باشه ، در ازدواج سنتی هم همین کار رو خواهد کرد و خودش رو خلاف اونچه که هست نشون خواهد دادن نمونه هاش هم بسیار زیاده
و اینکه چرا بعد از مدت کوتاهی کارتون به دعوا کشید واسه این شاید باشه که تازه دارین با شخصیت واقعی هم و نه ساختگی آشنا میشین تازه دارین همدیگه رو می بینین!
خدا خیرتون بده که از لفظ شاید استفاده کردید
بله دقیقاً درسته
شاید بخاطر این باشه که توی دوستی ، دو طرف بیشتر درگیر عشق و عاشقی بودن و فکرشون کار نمیکرده
شاید هم همون اختلاف طبیعی باشه که تقریباً در تمام ازدواج ها پیش میاد. چون زن و مرد تا قبل از ازدواج فقط بصورت تئوری به تفاوت های هم پرداختن (تفاوت های جنسیتی و شخصیتی) ، اما بعد از ورود به زندگی ، ناگهان با مسائل پیچیده تری روبرو میشن و اون تئوری ها رو حالا باید بصورت عملی پیاده کنن که خب کار ساده ای نیست
به نظرم به جای اینکه دنبال علت باشین بهتره دنبال چاره باشین تا کار به جاهای باریک نکشه!
خوب یا بد، درست یا غلط شما انتخاب تونو کردین و وارد زندگی جدیدتون شدید حالا باید برای نگه داشتن و از دست ندادنش تلاش کنید حتی اگه مشکلات و اختلافاتتون خیلی زیاد باشه بازم فقط و فقط به حفظش فکر کنین و راههایی واسه برگردوندن آرامش...
:Kaf: :Kaf: :Kaf:
بالاخره هرچند اختلاف دارین انقدررر همدیگه رو دوست داشتین که به ازدواج ختم شده! پس سعی کنین لااقل نصف مهرومحبت قبلی رو که بینتون بوده به وجود بیارین
یه اشارهء عالی و مهم. دوست داشتن ارزش کمی نداره (البته انگار تو این سایت....)
میگن عشق میتونه عقل رو کور کنه. خب این همیشه هم بد نیست. اگر اون عقلی که عشق کورش میکنه ، عقل حسابگر باشه ، باید به اون عشق آفرین گفت
امیدوارم به حق صاحب این روزا و شبا مشکلات همه جوونا چه قبل ازدواج چه بعد ازدواج حل بشه!
[FONT=arial black]جناب شروین من قصد توهین به هیچکسی رو ندارم
هرکسی حق داره با باورهای خودش زندگی کنه
ولی اگه شما هم مثل من تو عرض سه ماه شاهد چند زندگی بودین
که با عشق آتشین و دوستی به ازدواج رسیدن و هنوز به سه سال نکشیده
تازه متوجه اخلاق واقعی همدیگه شدن و خیلی راحت طلاق گرفتن
و قربونی اون عشق آتشین و نداشتن تفاهم امروز فقط یه بچه یه ساله اس
که قراره تا آخر عمرش عین گوشت قربونی بین پدر و مادرش بره و بیاد
و فعلا خونه یکی از اقوامه تا ببینن کدوم یک از والدینش سرشون خلوت میشه یاد بچشون بیفتن
اون وقت حالتون از هرچی ازدواج این مدلی به هم میخورد
مریض نیستم که بیام چیزایی بنویسم که کسی به خودش اجازه بده و بی ادب خطابم کنه
قبول کنید شما فقط یک درصد از افرادی هستین که از ازدواجشون راضین
و اون 99 درصد بقیه محکوم به طلاق عاطفی و جنسی و رسمی هستن
بله من هم عرض کردم با شما موافقم
با وجود تجربه خودم انقدر دو رو برم شکست دیدم که اصلا توصیه نمیکنم به کسی
حتی اگر موفقیتی هم باشه بالاخره اولش با گناه شروع میشه
پست های قبلی منو اگر مطالعه کنید میبینید من دقیقا با شما هم نظر هستم
یه اشارهء عالی و مهم. دوست داشتن ارزش کمی نداره (البته انگار تو این سایت....)
میگن عشق میتونه عقل رو کور کنه. خب این همیشه هم بد نیست. اگر اون عقلی که عشق کورش میکنه ، عقل حسابگر باشه ، باید به اون عشق آفرین گفت
با سلام
من هم نیگم ازدواج سنتی صددر صد روش درستیه وهیچ اشکالی نداره .اتفاقا من هم خیلی از زوجها رو
دیدم که الان به سختی واجبار دارن کنار هم زندگی میکنند.برای اینکه این روش هم مشکلات خودشو داره
در پستهای قبلیم هم اشاره کردم که نباید برای جواب مثبت دادن به خواستگار عجله کرد .بلکه میبایست
بیشتر تحقیق کرد حالا یا با مشاور یا با سوال کردن از طرف و...
اگر انتخاب طرف با دوستی قراره شکل بگیره خب دختره میتونه قبل از اینکه رابطه ای شکل بگیره
از طرف بخوادکه رسما خواستگاریش کنه وهمون مراحلی رو که عرض کردم رو پیش ببرند دیگه چرا
اگر انتخاب طرف با دوستی قراره شکل بگیره خب دختره میتونه قبل از اینکه رابطه ای شکل بگیره
از طرف بخوادکه رسما خواستگاریش کنه وهمون مراحلی رو که عرض کردم رو پیش ببرند دیگه چرا
این رابطه رو داشته باشن.؟!
سلام
کاملاً موافقم با شما. دو نکته رو عرض کنم بعد نظرم رو میگم
اول اینکه اشاره من به شما یا هیچ شخص خاص دیگه ای نبود
ثانیاً بارها گفتم که من هم با دوستی مخالفم
اما نظر من. یکم طولانیه ولی ممنون میشم بخونید:
به نظرم بین مذهبی ها ، کمتر کسی از حق افرادی که با هم دوست میشن دفاع میکنه و همه میخوان به شکلی ازدواج سنتی رو تایید کنن و اشکالاتش رو نادیده بگیرن
همونطور که در مکان های غیرمذهبی ، از دوستی به شکلی کورکورانه دفاع میشه و ازدواج سنتی کوبیده میشه. اگر من رو در چنین جمعی ببینید خواهید دید که در اونجا از ازدواج سنتی دفاع خواهم کرد
حالا چرا اینجوریه؟ به این دلیل که به قول یکی از خواهرهای سایت (نمیدونم شما بودید ، خانم رهگذر آسمان بودن ، یادم نیست) ، ما ایرانی ها عادت داریم به مسائل 0 و 100 نگاه کنیم. وقتی هم نگاه 0 و 100 باشه ، من مجبورم 0 و 100 هم دفاع کنم. ببینید خواهر گرامی خانم "همای رحمت" ، هم شما ، هم برادرم "شروین" و هم چند دوست محترم دیگه ، میفرمایید که:
"بله من به اشکالات ازدواج سنتی قائل هستم"
خب مخاطب گرامی (هر کسی که این حرف رو میزنه) ، آیا مطمئن هستی که این جمله رو نگفتی تا فقط دهن یه منتقد مثل من رو ببندی؟
یه مثال میزنم و ابداً منظورم قیاس نیست:
یک قاضی رو فرض کنید که دو نفر رو پیشش آوردن که ((گناه هر دو نفر مثل همه)). قاضی دستور میده نفر اول رو 100 ضربه شلاق بزنن ، اون رو به سیاه چال بندازن ، آب و غذای درست و حسابی بهش ندن و هر روز ازش کار بکشن. بعد رو کنه به طرف دوم و بگه: "البته قبول دارم که تو هم کار درستی نکردی". بعدشم بگه خب الحمدالله عدالت رو رعایت کردم!
من نمیگم خدایی نکرده شما یا سایر دوستان چنین قصدی دارید (بخصوص شما که بسیار منصف هستید)
اما میگم ماها هممون گاهی سهواً دچار این اشتباه میشیم و فکر میکنیم همین که بگیم:
"بله خب من هم قبول دارم" ، یعنی حق مطلب رو ادا کردیم
باز یه مثال دیگه میزنم تا موضوع بهتر بیان بشه:
طرفداران غرب میان اسلام رو زیر چرخ انتقادهای خودشون له میکنن ، بعد میگن: "البته قبول دارم که غرب هم اشکالاتی داره"
طرفداران اسلام هم میان غرب رو مثل یک لجنزار و خرابه نشون مید ، بعد میگن: "البته قبول دارم که مسلمانان هم اشکالاتی دارن"
لذا حرف من اینه که اگر دوستان حقیقتاً و از ته دل ، و نه صرفاً برای خالی نبودن عریضه ، به اشکالات ازدواج سنتی اعتقاد دارن ، باید با همون شدتی که دوستی رو میکوبن ، با اشکالات ازدواج سنتی هم مقابله کنن. نه اینکه اولی رو با آر.پی.جی و کاتیوشا بهش حمله کنن ، اما درمورد دومی فقط به گفتن یه جملهء همدردانه بسنده کنن
حالا ممکنه شما یا سایر دوستان این پاسخ رو بدید که:
"دلیل اینکه ما دوستی رو بیشتر میکوبیم و از ازدواج سنتی بیشتر دفاع میکنیم ، اینه که خطر بوجود آمدن آسیب در دوستی خیلی بیشتره و در واقع خطر در ذات دوستیه ، اما ازدواج سنتی در ذات خودش خطری نداره ، بلکه خطرات و مشکلات ازدواج سنتی ، صرفاً متوجه برخی خانواده ها میشه نه تمام ازدواج های سنتی. لذا شدت انتقاد هم به تناسب شدت مشکلات ، برای دوستی بیشتره و برای ازدواج سنتی کمتر"
شرویییییییییییییییییین؟!!!! :moteajeb:
تو که میگفتی نه قرمز ، نه آبی ، فقط ازدواج سنتی! :god:
فقط قرمزززززز
:khandeh!:
منکه بارها توضیح دادم نظرم رو
معلومه نمیخونیا
تا فردا از همه پستام 3 بار بنویس :Narahat az:
من بهترین حالتی که میپسندم اینه که دختر و پسر خودشون انتخاب کنن ولی دوست نشن
بعضیا میگن کلا انتخاب هم نکنن خودشون و فقط خواستگاری
ینی پسر توی محل کار یا دانشگاه یا یه جای مناسب نه تو کوچه و خیابون اگر دختری رو دید و خوشش اومد اقدام کنه
ولی نه برای دوستی که مثلا همدیگرو بیشتر بشناسیم
همون اول به خانواده بگه و از اون طریق اقدام کنن
این از نظر من حالت ایده آل هست
اگر قرار باشه این حالت تبدیل به دوستی بشه همون خواستگاری سنتی بهتره
حالا ممکنه شما یا سایر دوستان این پاسخ رو بدید که:
"دلیل اینکه ما دوستی رو بیشتر میکوبیم و از ازدواج سنتی بیشتر دفاع میکنیم ، اینه که خطر بوجود آمدن آسیب در دوستی خیلی بیشتره و در واقع خطر در ذات دوستیه ، اما ازدواج سنتی در ذات خودش خطری نداره ، بلکه خطرات و مشکلات ازدواج سنتی ، صرفاً متوجه برخی خانواده ها میشه نه تمام ازدواج های سنتی. لذا شدت انتقاد هم به تناسب شدت مشکلات ، برای دوستی بیشتره و برای ازدواج سنتی کمتر"
با سلام
من با خواستگاری رفتن مرد موافقم اون هم بصورت رسمی نه بارسم ورسومات اشتباه خواستگاری.
خب تا اینجا که هم نظریم (البته بجز قرمز :Nishkhand:)
ده داداش منم از همون اول همین رو میگفتم تو مثل سیدجلال به پاهام پیچیدی نمیذاری رد بشم!
ولی جدی شروین جان حرف من هم همینه. اما یه سؤال دارم. میخوام همون نظر خودت رو بگی. خب حالا پسر دختر رو دید ، خب بعدش؟
آیا همین که دید و خوشش اومد بره به خانواده بگه؟ یا با دختر مطرح کنه و اول جواب دختر رو بگیره؟
آیا کم و بیش با هم مراوده ای داشته باشن یا نه ، فقط یه سؤال بپرسه که اجازه خواستگاری میدین؟ و اون هم مثلاً بگه بله با خانواده تشریف بیارین؟
چه حد و حدودی؟ چه مدت زمانی؟ و به چه شکلی؟
من با خواستگاری رفتن مرد موافقم اون هم بصورت رسمی نه بارسم ورسومات اشتباه خواستگاری
سلام
تمام حرف من هم همینه. من هم میگم مهمترین تست یه دختر برای فهمیدن صداقت پسر ، اینه که ازش بخواد به خوستگاری بیاد
ادامه عقایدم در حرفهایی هست که با جناب "شروین" خواهیم زد. میدونم به نتیجه میرسه
خب تا اینجا که هم نظریم (البته بجز قرمز :Nishkhand:)
ده داداش منم از همون اول همین رو میگفتم تو مثل سیدجلال به پاهام پیچیدی نمیذاری رد بشم!
ولی جدی شروین جان حرف من هم همینه. اما یه سؤال دارم. میخوام همون نظر خودت رو بگی. خب حالا پسر دختر رو دید ، خب بعدش؟
آیا همین که دید و خوشش اومد بره به خانواده بگه؟ یا با دختر مطرح کنه و اول جواب دختر رو بگیره؟
آیا کم و بیش با هم مراوده ای داشته باشن یا نه ، فقط یه سؤال بپرسه که اجازه خواستگاری میدین؟ و اون هم مثلاً بگه بله با خانواده تشریف بیارین؟
چه حد و حدودی؟ چه مدت زمانی؟ و به چه شکلی؟
اینا همش یه سؤال بودا :khaneh:
جواب این سوال یه مقدار سخته اینجا گفتنش
یه وقت شرایط جوریه ممکنه خود پسر مطرح کنه ولی بطور کلی به نظرم حتی مطرح هم نکنه
خواهری ، مادری کسی رو بیاره اونا از همون اول صحبت بکنن
ولی در هر حالتی یه مدت ارتباط داشتن به بهونه آشنایی بیشتر رو قبول ندارم
من هم خیلی از زوجها رو
دیدم که الان به سختی واجبار دارن کنار هم زندگی میکنند
یه مطلب یادم اومد خدمتتون عرض میکنم. امیدوارم دوستان دیگه هم بخونن
پدر و مادر من سنتی ازدواج کردن => نتیجه => از هم جدا شدن
مادرم با مرد دیگه ای ازدواج کرد و پدرم با یه زن دیگه
پدرم قبل از ازدواجش ، در دوران سربازی عاشق دختری شده بود و برای خانوادش پیام فرستاد که عاشق دختری شدم و از شما میخوام برام خواستگاریش کنید. اما مادربزرگم پاسخ داد که: اگر با کسی غیر از اونی که مورد پسند ما باشه ازدواج کنی ، شیرم رو حرامت میکنم!!! اون موقع هم به این چیزا خیلی اعتقاد داشتن و پدرم از روی ناچاری ، وقتی خدمتش تمام شد بدون اینکه اون دختر بفهمه از شهرشون رفت و به شهر خودش اومد. بعد با همون کسی که مورد قبول خانوادش بود ، یعنی دخترخالش (مادر من) ازدواج کرد ، درحالیکه هیچکدوم به همدیگه علاقه نداشتن. به اونها هم حرفی زده شد که الان من در کمال تعجب توی این سایت هم می بینم. اینکه علاقه خودش بوجود میاد!!!! :Gig: نتیجه این ازدواج این شد که در تمام طول زندگی دعوا داشتن و بعد از 4 تا بچه از هم جدا شدن و هر کدوم با کسی دیگه ازدواج کردن که البته ازدواج مجددشون هم فقط بخاطر ادامهء زندگی بود و نه از روی دلخوشی و عشق
پدرم الان 65 سال سن داره. اما هنوزم اگر اسمی مشابه اسم اون دختری که عاشقش بود بشنوه ، یه آه سوزناک از ته دل میکشه و میگه: خدا مادرم رو نبخشه!
همسر من قبلاً به شکل سنتی با پسرعموش ازدواج کرده بود => نتیجه => از هم جدا شدن جالبه که به همسر من هم گفته بودن علاقه بعداً بوجود میاد ، اما هرگز علاقه ای پیدا نشد و نهایتاً از هم جدا شدن. البته باز خدا رو شکر که اینها قبل از بچه دار شدن طلاق گرفتن. بعد از مدتی هم یکی از اقوام ، ایشون رو به من معرفی کرد ، به خونشون رفتیم و با پدرش صحبت کردم و خودش رو دیدم. بعدش هم با خانواده مطرح کردیم و ازدواج کردیم
ا
لبته در مقابل پسرعمه و دخترعموی من با عشق ازدواج کردن => نتیجه => با یه بچه از هم جدا شدن
ده ها مثال دیگه هم میتونم براتون بیارم و البته ده ها مثال هم از ازدواج هایی که با دوستی بوده ولی به طلاق ختم شده
دوستان ؛ اینها رو نگفتم که الان با خودتون بگید پس چون زندگی خودش از ازدواج سنتی ضربه خورده داره این حرفها رو میزنه. نه به هیچ وجه اینطور نیست و این موضوع کوچکترین اثری در قضاوت های من نذاشته. اینها رو نوشتم که بدونید ازدواج سنتی هم به همون اندازهء دوستی میتونه آسیب زا باشه. لذا برای بررسی هر ازدواجی ، باید به مسائل ریشه ای بپردازیم ، نه اینکه صرفاً بگیم ازدواجشون سنتی بوده یا دوستی ، و بعد طبق همین یک آیتم نتیجه گیری کنیم! نظر من اینه که نباید برای تمام زندگی ها یه نسخه پیچید ، بلکه باید هر زندگی رو با شرایط و خصوصیات خودش بررسی کرد
[FONT=arial black]دیروز اون بچه طلاق سهم من شده بود و حالم خوب نبود
سرکار فریاد سکوت هم که ومدن و اون دفاعیه جالب رو ارائه دادن کلا اعصابم ریخت بهم
این شد که به مقدمه بسنده کردم و نظر اصلیمو ننوشتم
من هم معتقدم شرایط جامعه فرق کرده
به هیچکسی هم پیشنهاد نکردم توی دست نیافتنی ترین نقطه خونشون بشینه
درم رو خودش قفل کنه و منتظر باشه واسش خواستگار بیاد تا ازدواج کنه
مشکل من با دیدن و دیده شدن و انتخاب نیست
مشکل من عاقلانه تصمیم نگرفتن و آسیبهای بعدیشه که همه از تبعات دوستیه
انتخاب حق هرکسیه ولی بهتر نیست یه بزرگتر یا بهتر بگم یه آدم بی طرف که احساسش درگیر نباشه
ناظر این انتخاب باشه؟؟؟
ازدواج خود من سنتی بود ولی با شناخت قبلی طرفین و انتخاب خودمون
من و همسرم قبل از مراسم خواستگاری حرفامونو زده بودیم
ولی نه توی کافی شاپ و خیابون و پارک
بلکه خونه یکی از اقوام
یه روز خانم یکی از اقوام نزدیک بهم گفت یه همسایه داریم که
شرایطش اینه و دنبال دختری با فلان شرایط میگرده منم تورو پیشنهاد دادم
ولی یه مشکلی هست پسره گفته قبل خواستگاری میخوام باهاش حرف بزنم
منم گفتم که تو اهل این کارا نیستی
اونم گفت من خودم انقدر غیرت دارم که با آبروی دختر مردم بازی نکنم
منظورم این بود که اگه بشه تو خونه شما چند دقیقه همدیگه رو ببینیم
البته در حضور شما و مادر خودم ...
منم قبول کردم
البته قبلش با پدرو ماردم حرف زدم و رضایتشون رو گرفتم
بعدش با خالم رفتیم خونه اون فرد و ایشون هم با مادرشون اومدن
با هم حرفامونو زدیم و به نتیجه اولیه رسیدیم
فرداش اومدن خواستگاری رسمی و چند جلسه دیگه هم رفت و آمد کردیم
تا هم خونواده هامون باهم آشنا بشن
هم خودمون یه شناختی پیدا کنیم و سوالاتمون رو از هم بپرسیم
حتی همسرم یه سیمکارت اعتباری برام خریدن و گفتن هر موقع از شبانه روز سوالی داشتین
و دسترسی به من نداشتین بپرسین
بعدها پرسیدم چرا شماره خودمو نگرفتی؟ گفت اگه به نتیجه نمیرسیدیم معنی نداشت شماره تو رو داشته باشم
تو هم هیچوقت نگران این نبودی که شمارت دست یه پسر غریبه اس
درسته که من و همسرم خودمون همدیگه رو انتخاب کردیم ولی اشتباهاتمون به حداقل رسید
و از طرفی با آرامش تصمیم گرفتیم چون هردو میدونستیم کسایی هستن که مراقبمونن
خونوادم انقدر بهم اعتماد داشتن که اجازه بدن تنهایی در مورد زندگی آیندم
با یه پسر غریبه حرف بزنم
و من انقدر جنبه داشتم که از اعتمادشون سوءاستفاده نکنم
تو خونه شما چند دقیقه همدیگه رو ببینیم
البته در حضور شما و مادر خودم ...
منم قبول کردم
البته قبلش با پدرو ماردم حرف زدم و رضایتشون رو گرفتم
بعدش با خالم رفتیم خونه اون فرد و ایشون هم با مادرشون اومدن
با هم حرفامونو زدیم و به نتیجه اولیه رسیدیم
فرداش اومدن خواستگاری رسمی و چند جلسه دیگه هم رفت و آمد کردیم
تا هم خونواده هامون باهم آشنا بشن
هم خودمون یه شناختی پیدا کنیم و سوالاتمون رو از هم بپرسیم
سلام
بسیار عالی عمل کردید. بهترین روش همینه
اما ممنون میشم اگر نظرتون رو درمورد که مطرح میکنم بفرمایید
شما گفتید که:
انتخاب حق هرکسیه ولی بهتر نیست یه بزرگتر یا بهتر بگم یه آدم بی طرف که احساسش درگیر نباشه
ناظر این انتخاب باشه؟
لطفاً پست شماره 72 رو بخونید. در اونجا نمونه هایی که مثال زدم و به طلاق ختم شده ، نه یک بزرگتر ، که چندین بزرگتر ناظر اون ازدواج ها بودن و با تجربهء خودشون اون ازدواج ها رو مدیریت کردن. نتیجهء مدیریت و نظارتشون هم همونی شد که نوشتم
خب فرقش چیه؟
خودت کسی رو ببینی و به خانواده بگی صحبت کنن ، یا خانواده کسی رو بهت معرفی کنن. تفاوتش چیه؟
فرقش اینه که وقتی میری خواستگاری کسی که بهت معرفی شده هیچی از فرد نمیدونی
نه قیافشو دیدی
نه اخلاقشو میدونی چجوری نه رفتارشو
نه برخوردش با نامحرم
نه طرز حرف زدن در اجتماع
نه طرز لباس پوشیدن و هزار مسئله دیگه
ولی وقتی مثلا یک همکار رو انتخاب میکنی
ممکنه چند ماه یا حتی سال باشه که میشناسیش
قیافشو دیدی و سبک سنگین کردی
میدونی در برخورد با نامحرم چطوره
آداب اجتماعیشو دیدی
لباس پوشیدنشو دیدی
و خیلی چیزای دیگه
همین الان در بین همکارام
دختری هست که من اولش اگر کسیو میشناختم بهش معرفی میکردم (البته کلا تو این زمینه ها ریسک نمیکنم ولی منظورم اینه دختر خوبیه)
خب ممکنه توی فامیلشونم روی همین خوب بودن به کسی معرفی کنن
اونم بره ببینه چه دختر خوبیه
ولی همین چند ماه همکار بودن باعث شد من چیزی ازش ببینم که کلا نظرم عوض بشه ولی کسی که میره خواستگاری خبر نداره
این یه مزیت شناخت قبلی هست
وقتی فردی طولانی مدت تحت نظر باشه
بالاخره خودشو نشون میده . چه خوبیشو چه بدیشو
ولی بیشتر از این فایده ای نداره
درواقع دوست شدن با این دختر خانم چیزی به معلومات فرد اضافه نمیکنه
فقط باعث میشه به دلیل وابستگی همون نکات منفی رو هم هی توجیه کنه و بعد از ازدواج تازه یادش بیوفته فلان مسائل هم بوده
از طرفی دوستی هایی که بدون این شناخت قبلی شکل میگیره
ینی ظرف فقط 4 بار دیدن همدیگه باهم دوست میشن خطرناک ترین حالته
چون نه مثل حالت بالا شناخت قبلی داره از طرف و از همون اول دچار احساسات میشه
نه مثل خواستگاری سنتی به دلیل مطرح نبودن احساسات امکان تصمیم گیری منطقی رو داره
جالبه ما 544 صفحه بحث میکنیم بر فرض به یک برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) هم دست پیدا میکنیم
ولی کسی نیست که اجراش کنه
و ما فقط وقت و انرژیمونو هدر دادیم :khaneh:
نه یک بزرگتر ، که چندین بزرگتر ناظر اون ازدواج ها بودن و با تجربهء خودشون اون ازدواج ها رو مدیریت کردن.
[FONT=arial black]
سلام
ببینید عرض بنده اینه که کسانی ناظر این آشنایی باشن فقط همین
قبول کنید که چه در مورد پدر مادرتون و چه در مورد همسرتون
هیچ مدیریتی در کار نبوده فقط تحمیل بوده
پدرتون عاشق دختری شده و به خانواده اطلاع داده
ولی خانواده بجای تحقیق و بررسی و هدایت این آشنایی فقط نظر خودشو تحمیل کرده
و پدرتون بخاطر جو حاکم اون دوران
از میان عقل ( رضایت والدین) و احساس ( علاقه شخصی) عقل رو انتخاب کرده
ولی تجربه ثابت کرده در تقابل عقل و احساس واقعی و درست و شرعی، برد عقل مقطعیه
و سرانجام مجبوره در مقابل احساس زانو بزنه
همین طور که در مورد پدرتون بعد از چهل سال هنوز اون احساس درونشون زنده اس
و در مورد همسرتون هم همینطور اجباری از جنس امروز بوده
وقتی دو نفر از بدو تولد همدیگه رو میشناسن
و گذشت اینهمه زمان هیچ علاقه ای بینشون به وجود نیاورده
کدوم عقل سلیمی قبول میکنه که به صرف خوندن چند جمله عربی چنین علاقه ای به وجود بیاد؟؟؟
درواقع دوست شدن با این دختر خانم چیزی به معلومات فرد اضافه نمیکنه
تمام حرفات رو قبول دارم بجز این جمله
دوست شدن میتونه چیزای زیادی به معلومات آدم اضافه کنه. البته باز هم میگم منظورم تایید دوستی نیست. اما نمیشه منکر این خصوصیت دوستی شد که شناخت بسیار زیادی ایجاد میکنه. ضمناً در بحث همکار هم شروین جان الان دیگه مثل قدیم نیست که دخترا و پسرها چشم و گوش بسته بودن. الان دیگه اکثر آدمها میدونن که در محل کار (بخصوص توی ایران) باید خودشون رو کاملاً متفاوت از اون چیزی که هستن نشون بدن و اینقدر تو این کار استاد شدن که واقعاً تشخیصش برای دیگران سخته که این آدم شخصیتش همینه که نشون میده یا نه. مگر اینکه خیلی استاد و دنیا دیده باشی که بتونی از لابلای رفتاراش یا نگاهش یا حرف زدنش این مطلب رو کشف کنی
کدوم عقل سلیمی قبول میکنه که به صرف خوندن چند جمله عربی چنین علاقه ای به وجود بیاد؟؟؟
صحبت منم همینه خواهر گرامی
فرمودید بهتر نیست یه بزرگتر ((به عنوان عقل سلیم)) ناظر به کار جوان ها باشه؟
من هم عرض میکنم اگر عقلش سلیم باشه بله ، خیلی هم عالیه. ولی بدبختی اینجاست که در موارد بسیار زیادی این عقل ، سلیم نیست
تمام حرفات رو قبول دارم بجز این جمله
دوست شدن میتونه چیزای زیادی به معلومات آدم اضافه کنه. البته باز هم میگم منظورم تایید دوستی نیست. اما نمیشه منکر این خصوصیت دوستی شد که شناخت بسیار زیادی ایجاد میکنه. ضمناً در بحث همکار هم شروین جان الان دیگه مثل قدیم نیست که دخترا و پسرها چشم و گوش بسته بودن. الان دیگه اکثر آدمها میدونن که در محل کار (بخصوص توی ایران) باید خودشون رو کاملاً متفاوت از اون چیزی که هستن نشون بدن و اینقدر تو این کار استاد شدن که واقعاً تشخیصش برای دیگران سخته که این آدم شخصیتش همینه که نشون میده یا نه. مگر اینکه خیلی استاد و دنیا دیده باشی که بتونی از لابلای رفتاراش یا نگاهش یا حرف زدنش این مطلب رو کشف کنی
قبول دارم
ولی بالاخره بهتر از وقتیه که هیچ شناختی نداری
قبول دارم
ولی بالاخره بهتر از وقتیه که هیچ شناختی نداری
بله درسته. یه جورایی راه میانه ست. نه ناشناسی ازدواج سنتی رو داره و نه خطرات دوستی رو
حالا من یکم نظرم باهات متفاوته ولی دیگه بحث زیادی طولانی میشه. با یه مقدار کم و زیاد ، نظر من هم همینه که گفتی
به قول شما این همه ما میایم اینجا حرف میزنیم و بحث میکنیم. اما در عمل هیچ اتفاقی نمیفته و هر کسی کار خودش رو میکنه :Nishkhand:
هرچند حتی اگر یک نفر هم از روی این صحبت ها بتونه بهتر برای زندگیش تصمیم گیری کنه ، خودش یعنی نتیجهء مثبت :ok:
با تشكر از شما بزرگواران كه در بحث شركت كرديد و با تلاش خود از ديدگاه خود دفاع كرديد و محترمانه سخنان مخالف خودتان را نقد كرديد.
يك نكته اي كه به نظرم بايد متذكر شوم اين است كه ما در هر سؤالي متمركز بر همان سؤال پاسخ مي دهيم. طبيعي است اينجا محور سؤال مقايسه دوستي با ازدواج سنتي نيست. هر چند ممكن به مناسب گاهي مقايسه هم
بشود
طبيعي است چون بحث دوستي دختر پسر برخلاف دستورات شرع است افراد نسبت به اين نوع ارتباط حس خوبي نداشته باشند ولي به قول دوستمان د رضا بايد دفاع ما خواستگاري سنتي و يا رد دوستي منطقي و عاقلانه باشند نه متعصبانه و غيرمنطقي
[FONT=arial black]
خواهر من اینکه شما و همسرتون پنج سال باهم دوست بودین
لزوما معنیش این نیست که خیلی متعهد بودین و ....
نخیر شماها فقط عطش ازدواج داشتین
وقتی یه آدم تشنه رو پنج سال تموم لب چشمه نگهش داری و نذاری آب بخوره
تشنگیش به حد جنون میرسه
ولی وقتی رسید و یه لیوان از اون آب خورد و تشنگیش رفع شد
تازه متوجه میشه اطرافش نوشابه و آب میوه و خیلی چیزای دیگه هم بوده
اون وقته که تازه یادش میفته فکر کنه ببینه اینهمه صبر واسه یه لیوان آب لازم بوده؟؟؟
شماها هم فقط دنبال به هم رسیدن بودین
الان که به هم رسیدین تازه متوجه آدمای اطراف شدین
و مقایسه کردناتون شروع شده
فرمایشاتتون چه ربطی به دوستیشون داره ؟
مگه اگه دوست هم نبودن تشنه ازدواج نمیبودن؟
تا جایی که میدونم و میبینم الان همه جوونا تشنه ازدواجن
حالا یکی با اونی که دوسش داره ازدواج میکنه یکی ازدواج سنتی رو قبول داره
ضمنا مگه استارتر گفتن چشمم ادمای اطراف رو دیده که اینطور قضاوتشون میکنین؟
ایشون فقط نگران مشاجره هایی هستن که بینشون اتفاق افتاده
[FONT=arial black]حالا شما چرا انقد حرص میخوری؟؟؟
ربطش به دوستیشون اینه که
احتمالا ایشون طی این پنج سال خواستگارایی داشتن
که چه بسا شرایطشون هم بد نبوده
ولی این خانم اونارو ندیده چون دلش جای دیگه ای گیر بوده
و اون آقا هم دخترایی دوروبرش بودن
که میشد به عنوان یه گزینه بهشون فکر کرد
ولی اون آقاهم همه رو نادیده گرفته چون پنج سال سرش گرم یه رابطه دیگه بوده
و الان که ازدواج کردن و اون دوران بی تو هرگز تموم شده
با اولین مشاجره یاد دختر پسرایی میفتن که یه روزی حتی بهشون فکرم نمیکردن
شما و حتی همه عالم خوشتون بیاد یا نیاد
یه پای ازدواج خیابونی میلنگه
چون هرکسی از طرف مقابلش یه بت میسازه
و بهشت موعودش فقط در گرو رسیدن به اون آدمه
ولی وقتی رسید تازه میفهمه با یه آدم طرف بوده از جنس همه آدما
[FONT=arial black]تقسیم بندیتون یکم ایراد داره
هرکی ندونه فکر میکنه اونی که ازدواجش سنتیه
هیچ علاقه ای بینشون نیست و فقط واسه عذاب دادن همدیگه ازدواج میکنن
بهتر بود مینوشتین یکی تو پارک و خیابون و مهمونی و نت دنبال همسر آیندش میگرده
یکی هم ترجیح میده شان خودش و طرف مقابلشو حفظ کنه و ازدواج کنه
چه طرز حرف زدنه خانم محترم
صرفا جهت اطلاع من با کسی دعوا ندارم داریم دوستانه اختلاط میکنیم :Cheshmak:
کار بدیم نکردن چون همدیگه رو دوس داشتن
دوس داشتنم فکر نمیکنم جرم محسوب شه
میدونید چرا تعجب میکنم؟
اخه شما حرفایی میگین که اون بنده خدا چیزی در این مورد نگفته ولی شما در مورد نگفته ها دارین نظر میدین
استارتر دقیقا کجا گفتن که متوجه ادمای اطرافش شده و از انتخابش پشیمونه؟
این خانم ازدواج خیابونی داشتن؟
چرا این قدر راحت به زندگیشون توهین میکنین من نمیدونم واقعا
[FONT=arial black]خواهرمن چرا میپیچونی؟؟؟
دو حالت بیشتر نداره
یا از طریق خونواده ها و خواستگاری آشنا شدن
یا تو خیابون همدیگه رو دیدن دیگه
وقتی خودشون میگن پنج سال دوست بودیم
من بیام بگم حتما این پنج سالو باهم میرفتن ختم قرآن؟؟؟؟
نخیر دوست بودند و خیابون گردی یکی از تبعات دوستی دخترو پسره
تعجب بنده هم از اینه که بر فرض محال من دارم بی ربط حرف میزنم
شما چرا کاسه داغ تر از آش شدی؟؟؟
هرچی میگم شما داری دفاع میکنی
مگه به شما میگم؟
مگه استارتر شمایی؟
مگه راجع به زندگی شما نظر دادم؟
اگه شما خیلی از روش ازدواج ایشون خوشتون اومده مختاری
ولی قرار نیست به خاطر خوشایند شما من از عقایدم برگردم
چقدر از کلمات بی ادبانه استفاده میکنین ... انگار دارین تو میدون با کسی دعوا میکنین
وقتی قدرت اینو ندارین که جواب سوالی رو مودبانه بدین مطمئنا نمیتونیم به نتیجه ای برسیم
وقتی دو نفر با هم سر موضوعی بحث میکنن دلیل بر این نیست که حتما
یکی حرفای اون یکی رو قبول کنه منم قصد برگردوندن اعتقادات شما رو ندارم
من بحثی ندارم خواهرم
موفق باشی
شما و حتی همه عالم خوشتون بیاد یا نیاد
یه پای ازدواج خیابونی میلنگه
چون هرکسی از طرف مقابلش یه بت میسازه
و بهشت موعودش فقط در گرو رسیدن به اون آدمه
ولی وقتی رسید تازه میفهمه با یه آدم طرف بوده از جنس همه آدما
[FONT=arial black]تقسیم بندیتون یکم ایراد داره
هرکی ندونه فکر میکنه اونی که ازدواجش سنتیه
هیچ علاقه ای بینشون نیست و فقط واسه عذاب دادن همدیگه ازدواج میکنن
بهتر بود مینوشتین یکی تو پارک و خیابون و مهمونی و نت دنبال همسر آیندش میگرده
یکی هم ترجیح میده شان خودش و طرف مقابلشو حفظ کنه و ازدواج کنه
خیلی عذر میخوام
با اینکه با حرفاتون موافقم ولی خیلی توهین آمیز صحبت میکنید
این لحن حرف زدن باعث میشه من موافق هم در برابرتون جبهه بگیرم چون ما هم خودمون آشنا شدیم و ازدواج کردیم
الان ما شانی برای خودمون قائل نبودیم و تو کوچه و خیابون دنبال یکی میگشتیم ؟
اگه بنا به توهین باشه که .....
[FONT=arial black]اولا من اینجا نمیام که با کس خاصی به نتیجه برسم
ثانیا منم با کسی بحثی ندارم این شما بودی که شروع کردی
ثالثا شما زیاد نگران ادب من نباش اولین کارشناسی که از راه برسه
به لطف نقل قولای شما همه رو پاک میکنه
[FONT=arial black]جناب شروین من قصد توهین به هیچکسی رو ندارم
هرکسی حق داره با باورهای خودش زندگی کنه
ولی اگه شما هم مثل من تو عرض سه ماه شاهد چند زندگی بودین
که با عشق آتشین و دوستی به ازدواج رسیدن و هنوز به سه سال نکشیده
تازه متوجه اخلاق واقعی همدیگه شدن و خیلی راحت طلاق گرفتن
و قربونی اون عشق آتشین و نداشتن تفاهم امروز فقط یه بچه یه ساله اس
که قراره تا آخر عمرش عین گوشت قربونی بین پدر و مادرش بره و بیاد
و فعلا خونه یکی از اقوامه تا ببینن کدوم یک از والدینش سرشون خلوت میشه یاد بچشون بیفتن
اون وقت حالتون از هرچی ازدواج این مدلی به هم میخورد
مریض نیستم که بیام چیزایی بنویسم که کسی به خودش اجازه بده و بی ادب خطابم کنه
قبول کنید شما فقط یک درصد از افرادی هستین که از ازدواجشون راضین
و اون 99 درصد بقیه محکوم به طلاق عاطفی و جنسی و رسمی هستن
سلام ...
همه دوستان نظرات خوب و البته متفاوتی داده بودن ولی کلیات همه جوابها به نظرم همینه که توی دوستی شناخت درستی انجام نمیگیره چون اشخاص سعی میکنن خود تمیز و اتو کشیده شونو نشون بدن نه خود واقعی شونو!
ضمن اینکه تعهدی نسبت به هم ندارن در نتیجه اصلا مسئولیتی در قبال هم ندارن!
و اینکه چرا بعد از مدت کوتاهی کارتون به دعوا کشید واسه این شاید باشه که تازه دارین با شخصیت واقعی هم و نه ساختگی آشنا میشین تازه دارین همدیگه رو می بینین!
عشق با رسیدن به هم کارش تموم شده و عقل اومده وسط!
تازه دارین کاستی های همو می بینین چیزایی که تاحالا ندیده بودین ولی به نظرم به جای اینکه دنبال علت باشین بهتره دنبال چاره باشین تا کار به جاهای باریک نکشه!
خوب یا بد، درست یا غلط شما انتخاب تونو کردین و وارد زندگی جدیدتون شدید حالا باید برای نگه داشتن و از دست ندادنش تلاش کنید حتی اگه مشکلات و اختلافاتتون خیلی زیاد باشه بازم فقط و فقط به حفظش فکر کنین و راههایی واسه برگردوندن آرامش...
اگه جدایی واستون گزینه آخر باشه بهتر میتونین به خودتون کمک کنید دوباره سرو سامون بدین به زندگی تون! بالاخره هرچند اختلاف دارین انقدررر همدیگه رو دوست داشتین که به ازدواج ختم شده! پس سعی کنین لااقل نصف مهرومحبت قبلی رو که بینتون بوده به وجود بیارین،بقیه ش خودش درست میشه،بعدشم تو همه ازدواجا اوایلش اختلاف هست،کفشم بخری چون نو هست پاتو میزنه ولی بعد یه مدت درست میشه:Cheshmak:
امیدوارم به حق صاحب این روزا و شبا مشکلات همه جوونا چه قبل ازدواج چه بعد ازدواج حل بشه!
بله دقیقاً درسته
شاید بخاطر این باشه که توی دوستی ، دو طرف بیشتر درگیر عشق و عاشقی بودن و فکرشون کار نمیکرده
شاید هم همون اختلاف طبیعی باشه که تقریباً در تمام ازدواج ها پیش میاد. چون زن و مرد تا قبل از ازدواج فقط بصورت تئوری به تفاوت های هم پرداختن (تفاوت های جنسیتی و شخصیتی) ، اما بعد از ورود به زندگی ، ناگهان با مسائل پیچیده تری روبرو میشن و اون تئوری ها رو حالا باید بصورت عملی پیاده کنن که خب کار ساده ای نیست :Kaf: :Kaf: :Kaf: یه اشارهء عالی و مهم. دوست داشتن ارزش کمی نداره (البته انگار تو این سایت....)
میگن عشق میتونه عقل رو کور کنه. خب این همیشه هم بد نیست. اگر اون عقلی که عشق کورش میکنه ، عقل حسابگر باشه ، باید به اون عشق آفرین گفت انشاالله :Gol:
بله من هم عرض کردم با شما موافقم
با وجود تجربه خودم انقدر دو رو برم شکست دیدم که اصلا توصیه نمیکنم به کسی
حتی اگر موفقیتی هم باشه بالاخره اولش با گناه شروع میشه
پست های قبلی منو اگر مطالعه کنید میبینید من دقیقا با شما هم نظر هستم
من هم نیگم ازدواج سنتی صددر صد روش درستیه وهیچ اشکالی نداره .اتفاقا من هم خیلی از زوجها رو
دیدم که الان به سختی واجبار دارن کنار هم زندگی میکنند.برای اینکه این روش هم مشکلات خودشو داره
در پستهای قبلیم هم اشاره کردم که نباید برای جواب مثبت دادن به خواستگار عجله کرد .بلکه میبایست
بیشتر تحقیق کرد حالا یا با مشاور یا با سوال کردن از طرف و...
اگر انتخاب طرف با دوستی قراره شکل بگیره خب دختره میتونه قبل از اینکه رابطه ای شکل بگیره
از طرف بخوادکه رسما خواستگاریش کنه وهمون مراحلی رو که عرض کردم رو پیش ببرند دیگه چرا
این رابطه رو داشته باشن.؟!
کاملاً موافقم با شما. دو نکته رو عرض کنم بعد نظرم رو میگم
اول اینکه اشاره من به شما یا هیچ شخص خاص دیگه ای نبود
ثانیاً بارها گفتم که من هم با دوستی مخالفم اما نظر من. یکم طولانیه ولی ممنون میشم بخونید:
به نظرم بین مذهبی ها ، کمتر کسی از حق افرادی که با هم دوست میشن دفاع میکنه و همه میخوان به شکلی ازدواج سنتی رو تایید کنن و اشکالاتش رو نادیده بگیرن
همونطور که در مکان های غیرمذهبی ، از دوستی به شکلی کورکورانه دفاع میشه و ازدواج سنتی کوبیده میشه. اگر من رو در چنین جمعی ببینید خواهید دید که در اونجا از ازدواج سنتی دفاع خواهم کرد
حالا چرا اینجوریه؟ به این دلیل که به قول یکی از خواهرهای سایت (نمیدونم شما بودید ، خانم رهگذر آسمان بودن ، یادم نیست) ، ما ایرانی ها عادت داریم به مسائل 0 و 100 نگاه کنیم. وقتی هم نگاه 0 و 100 باشه ، من مجبورم 0 و 100 هم دفاع کنم. ببینید خواهر گرامی خانم "همای رحمت" ، هم شما ، هم برادرم "شروین" و هم چند دوست محترم دیگه ، میفرمایید که:
"بله من به اشکالات ازدواج سنتی قائل هستم"خب مخاطب گرامی (هر کسی که این حرف رو میزنه) ، آیا مطمئن هستی که این جمله رو نگفتی تا فقط دهن یه منتقد مثل من رو ببندی؟
یه مثال میزنم و ابداً منظورم قیاس نیست:یک قاضی رو فرض کنید که دو نفر رو پیشش آوردن که ((گناه هر دو نفر مثل همه)). قاضی دستور میده نفر اول رو 100 ضربه شلاق بزنن ، اون رو به سیاه چال بندازن ، آب و غذای درست و حسابی بهش ندن و هر روز ازش کار بکشن. بعد رو کنه به طرف دوم و بگه: "البته قبول دارم که تو هم کار درستی نکردی". بعدشم بگه خب الحمدالله عدالت رو رعایت کردم!
من نمیگم خدایی نکرده شما یا سایر دوستان چنین قصدی دارید (بخصوص شما که بسیار منصف هستید)
"بله خب من هم قبول دارم" ، یعنی حق مطلب رو ادا کردیم باز یه مثال دیگه میزنم تا موضوع بهتر بیان بشه:اما میگم ماها هممون گاهی سهواً دچار این اشتباه میشیم و فکر میکنیم همین که بگیم:
طرفداران غرب میان اسلام رو زیر چرخ انتقادهای خودشون له میکنن ، بعد میگن: "البته قبول دارم که غرب هم اشکالاتی داره"
طرفداران اسلام هم میان غرب رو مثل یک لجنزار و خرابه نشون مید ، بعد میگن: "البته قبول دارم که مسلمانان هم اشکالاتی دارن"
لذا حرف من اینه که اگر دوستان حقیقتاً و از ته دل ، و نه صرفاً برای خالی نبودن عریضه ، به اشکالات ازدواج سنتی اعتقاد دارن ، باید با همون شدتی که دوستی رو میکوبن ، با اشکالات ازدواج سنتی هم مقابله کنن. نه اینکه اولی رو با آر.پی.جی و کاتیوشا بهش حمله کنن ، اما درمورد دومی فقط به گفتن یه جملهء همدردانه بسنده کنن
حالا ممکنه شما یا سایر دوستان این پاسخ رو بدید که:
"دلیل اینکه ما دوستی رو بیشتر میکوبیم و از ازدواج سنتی بیشتر دفاع میکنیم ، اینه که خطر بوجود آمدن آسیب در دوستی خیلی بیشتره و در واقع خطر در ذات دوستیه ، اما ازدواج سنتی در ذات خودش خطری نداره ، بلکه خطرات و مشکلات ازدواج سنتی ، صرفاً متوجه برخی خانواده ها میشه نه تمام ازدواج های سنتی. لذا شدت انتقاد هم به تناسب شدت مشکلات ، برای دوستی بیشتره و برای ازدواج سنتی کمتر"بگید تا پاسخش رو عرض کنم :Nishkhand:
تو که میگفتی نه قرمز ، نه آبی ، فقط ازدواج سنتی! :god:
فقط قرمزززززز
:khandeh!:
منکه بارها توضیح دادم نظرم رو
معلومه نمیخونیا
تا فردا از همه پستام 3 بار بنویس :Narahat az:
من بهترین حالتی که میپسندم اینه که دختر و پسر خودشون انتخاب کنن ولی دوست نشن
بعضیا میگن کلا انتخاب هم نکنن خودشون و فقط خواستگاری
ینی پسر توی محل کار یا دانشگاه یا یه جای مناسب نه تو کوچه و خیابون اگر دختری رو دید و خوشش اومد اقدام کنه
ولی نه برای دوستی که مثلا همدیگرو بیشتر بشناسیم
همون اول به خانواده بگه و از اون طریق اقدام کنن
این از نظر من حالت ایده آل هست
اگر قرار باشه این حالت تبدیل به دوستی بشه همون خواستگاری سنتی بهتره
من با خواستگاری رفتن مرد موافقم اون هم بصورت رسمی نه بارسم ورسومات اشتباه خواستگاری.
حالا آشناییشون هرطور میخواد باشه اول خواستگاری
ده داداش منم از همون اول همین رو میگفتم تو مثل سیدجلال به پاهام پیچیدی نمیذاری رد بشم!
ولی جدی شروین جان حرف من هم همینه. اما یه سؤال دارم. میخوام همون نظر خودت رو بگی. خب حالا پسر دختر رو دید ، خب بعدش؟
آیا همین که دید و خوشش اومد بره به خانواده بگه؟ یا با دختر مطرح کنه و اول جواب دختر رو بگیره؟
آیا کم و بیش با هم مراوده ای داشته باشن یا نه ، فقط یه سؤال بپرسه که اجازه خواستگاری میدین؟ و اون هم مثلاً بگه بله با خانواده تشریف بیارین؟
چه حد و حدودی؟ چه مدت زمانی؟ و به چه شکلی؟
اینا همش یه سؤال بودا :khaneh:
تمام حرف من هم همینه. من هم میگم مهمترین تست یه دختر برای فهمیدن صداقت پسر ، اینه که ازش بخواد به خوستگاری بیاد
ادامه عقایدم در حرفهایی هست که با جناب "شروین" خواهیم زد. میدونم به نتیجه میرسه
ولی جدی شروین جان حرف من هم همینه. اما یه سؤال دارم. میخوام همون نظر خودت رو بگی. خب حالا پسر دختر رو دید ، خب بعدش؟
آیا همین که دید و خوشش اومد بره به خانواده بگه؟ یا با دختر مطرح کنه و اول جواب دختر رو بگیره؟
آیا کم و بیش با هم مراوده ای داشته باشن یا نه ، فقط یه سؤال بپرسه که اجازه خواستگاری میدین؟ و اون هم مثلاً بگه بله با خانواده تشریف بیارین؟
چه حد و حدودی؟ چه مدت زمانی؟ و به چه شکلی؟
اینا همش یه سؤال بودا :khaneh:
جواب این سوال یه مقدار سخته اینجا گفتنش
یه وقت شرایط جوریه ممکنه خود پسر مطرح کنه ولی بطور کلی به نظرم حتی مطرح هم نکنه
خواهری ، مادری کسی رو بیاره اونا از همون اول صحبت بکنن
ولی در هر حالتی یه مدت ارتباط داشتن به بهونه آشنایی بیشتر رو قبول ندارم
مادرم با مرد دیگه ای ازدواج کرد و پدرم با یه زن دیگه
پدرم قبل از ازدواجش ، در دوران سربازی عاشق دختری شده بود و برای خانوادش پیام فرستاد که عاشق دختری شدم و از شما میخوام برام خواستگاریش کنید. اما مادربزرگم پاسخ داد که: اگر با کسی غیر از اونی که مورد پسند ما باشه ازدواج کنی ، شیرم رو حرامت میکنم!!! اون موقع هم به این چیزا خیلی اعتقاد داشتن و پدرم از روی ناچاری ، وقتی خدمتش تمام شد بدون اینکه اون دختر بفهمه از شهرشون رفت و به شهر خودش اومد. بعد با همون کسی که مورد قبول خانوادش بود ، یعنی دخترخالش (مادر من) ازدواج کرد ، درحالیکه هیچکدوم به همدیگه علاقه نداشتن. به اونها هم حرفی زده شد که الان من در کمال تعجب توی این سایت هم می بینم. اینکه علاقه خودش بوجود میاد!!!! :Gig: نتیجه این ازدواج این شد که در تمام طول زندگی دعوا داشتن و بعد از 4 تا بچه از هم جدا شدن و هر کدوم با کسی دیگه ازدواج کردن که البته ازدواج مجددشون هم فقط بخاطر ادامهء زندگی بود و نه از روی دلخوشی و عشق
پدرم الان 65 سال سن داره. اما هنوزم اگر اسمی مشابه اسم اون دختری که عاشقش بود بشنوه ، یه آه سوزناک از ته دل میکشه و میگه: خدا مادرم رو نبخشه! همسر من قبلاً به شکل سنتی با پسرعموش ازدواج کرده بود => نتیجه => از هم جدا شدن
جالبه که به همسر من هم گفته بودن علاقه بعداً بوجود میاد ، اما هرگز علاقه ای پیدا نشد و نهایتاً از هم جدا شدن. البته باز خدا رو شکر که اینها قبل از بچه دار شدن طلاق گرفتن. بعد از مدتی هم یکی از اقوام ، ایشون رو به من معرفی کرد ، به خونشون رفتیم و با پدرش صحبت کردم و خودش رو دیدم. بعدش هم با خانواده مطرح کردیم و ازدواج کردیم
ا
لبته در مقابل پسرعمه و دخترعموی من با عشق ازدواج کردن => نتیجه => با یه بچه از هم جدا شدنده ها مثال دیگه هم میتونم براتون بیارم و البته ده ها مثال هم از ازدواج هایی که با دوستی بوده ولی به طلاق ختم شده
دوستان ؛ اینها رو نگفتم که الان با خودتون بگید پس چون زندگی خودش از ازدواج سنتی ضربه خورده داره این حرفها رو میزنه. نه به هیچ وجه اینطور نیست و این موضوع کوچکترین اثری در قضاوت های من نذاشته. اینها رو نوشتم که بدونید ازدواج سنتی هم به همون اندازهء دوستی میتونه آسیب زا باشه. لذا برای بررسی هر ازدواجی ، باید به مسائل ریشه ای بپردازیم ، نه اینکه صرفاً بگیم ازدواجشون سنتی بوده یا دوستی ، و بعد طبق همین یک آیتم نتیجه گیری کنیم! نظر من اینه که نباید برای تمام زندگی ها یه نسخه پیچید ، بلکه باید هر زندگی رو با شرایط و خصوصیات خودش بررسی کردبه نظر من پسر باید خودش دختر رو انتخاب کنه یا به اصطلاح به دلش بشینه و پدر ومادر براش خواستگاریش کنن
یا اگر کسی مثل خواهر یا مادر دختر رو دید فقط حق معرفی داره نه اینکه اینقدر تو گوش پسره بخونن تا باهاش
ازدواج کنه ..در مورد دختر هم متقابلا همینطور باید باشه..به نظرم به این میگن ازدواج تحمیلی نه ازدواج سنتی
خودت کسی رو ببینی و به خانواده بگی صحبت کنن ، یا خانواده کسی رو بهت معرفی کنن. تفاوتش چیه؟
[FONT=arial black]دیروز اون بچه طلاق سهم من شده بود و حالم خوب نبود
سرکار فریاد سکوت هم که ومدن و اون دفاعیه جالب رو ارائه دادن کلا اعصابم ریخت بهم
این شد که به مقدمه بسنده کردم و نظر اصلیمو ننوشتم
من هم معتقدم شرایط جامعه فرق کرده
به هیچکسی هم پیشنهاد نکردم توی دست نیافتنی ترین نقطه خونشون بشینه
درم رو خودش قفل کنه و منتظر باشه واسش خواستگار بیاد تا ازدواج کنه
مشکل من با دیدن و دیده شدن و انتخاب نیست
مشکل من عاقلانه تصمیم نگرفتن و آسیبهای بعدیشه که همه از تبعات دوستیه
انتخاب حق هرکسیه ولی بهتر نیست یه بزرگتر یا بهتر بگم یه آدم بی طرف که احساسش درگیر نباشه
ناظر این انتخاب باشه؟؟؟
ازدواج خود من سنتی بود ولی با شناخت قبلی طرفین و انتخاب خودمون
من و همسرم قبل از مراسم خواستگاری حرفامونو زده بودیم
ولی نه توی کافی شاپ و خیابون و پارک
بلکه خونه یکی از اقوام
یه روز خانم یکی از اقوام نزدیک بهم گفت یه همسایه داریم که
شرایطش اینه و دنبال دختری با فلان شرایط میگرده منم تورو پیشنهاد دادم
ولی یه مشکلی هست پسره گفته قبل خواستگاری میخوام باهاش حرف بزنم
منم گفتم که تو اهل این کارا نیستی
اونم گفت من خودم انقدر غیرت دارم که با آبروی دختر مردم بازی نکنم
منظورم این بود که اگه بشه تو خونه شما چند دقیقه همدیگه رو ببینیم
البته در حضور شما و مادر خودم ...
منم قبول کردم
البته قبلش با پدرو ماردم حرف زدم و رضایتشون رو گرفتم
بعدش با خالم رفتیم خونه اون فرد و ایشون هم با مادرشون اومدن
با هم حرفامونو زدیم و به نتیجه اولیه رسیدیم
فرداش اومدن خواستگاری رسمی و چند جلسه دیگه هم رفت و آمد کردیم
تا هم خونواده هامون باهم آشنا بشن
هم خودمون یه شناختی پیدا کنیم و سوالاتمون رو از هم بپرسیم
حتی همسرم یه سیمکارت اعتباری برام خریدن و گفتن هر موقع از شبانه روز سوالی داشتین
و دسترسی به من نداشتین بپرسین
بعدها پرسیدم چرا شماره خودمو نگرفتی؟ گفت اگه به نتیجه نمیرسیدیم معنی نداشت شماره تو رو داشته باشم
تو هم هیچوقت نگران این نبودی که شمارت دست یه پسر غریبه اس
درسته که من و همسرم خودمون همدیگه رو انتخاب کردیم ولی اشتباهاتمون به حداقل رسید
و از طرفی با آرامش تصمیم گرفتیم چون هردو میدونستیم کسایی هستن که مراقبمونن
خونوادم انقدر بهم اعتماد داشتن که اجازه بدن تنهایی در مورد زندگی آیندم
با یه پسر غریبه حرف بزنم
و من انقدر جنبه داشتم که از اعتمادشون سوءاستفاده نکنم
بسیار عالی عمل کردید. بهترین روش همینه
اما ممنون میشم اگر نظرتون رو درمورد که مطرح میکنم بفرمایید
شما گفتید که:
لطفاً پست شماره 72 رو بخونید. در اونجا نمونه هایی که مثال زدم و به طلاق ختم شده ، نه یک بزرگتر ، که چندین بزرگتر ناظر اون ازدواج ها بودن و با تجربهء خودشون اون ازدواج ها رو مدیریت کردن. نتیجهء مدیریت و نظارتشون هم همونی شد که نوشتمنظر شما چیه خواهر گرامی؟
فرقش اینه که وقتی میری خواستگاری کسی که بهت معرفی شده هیچی از فرد نمیدونی
نه قیافشو دیدی
نه اخلاقشو میدونی چجوری نه رفتارشو
نه برخوردش با نامحرم
نه طرز حرف زدن در اجتماع
نه طرز لباس پوشیدن و هزار مسئله دیگه
ولی وقتی مثلا یک همکار رو انتخاب میکنی
ممکنه چند ماه یا حتی سال باشه که میشناسیش
قیافشو دیدی و سبک سنگین کردی
میدونی در برخورد با نامحرم چطوره
آداب اجتماعیشو دیدی
لباس پوشیدنشو دیدی
و خیلی چیزای دیگه
همین الان در بین همکارام
دختری هست که من اولش اگر کسیو میشناختم بهش معرفی میکردم (البته کلا تو این زمینه ها ریسک نمیکنم ولی منظورم اینه دختر خوبیه)
خب ممکنه توی فامیلشونم روی همین خوب بودن به کسی معرفی کنن
اونم بره ببینه چه دختر خوبیه
ولی همین چند ماه همکار بودن باعث شد من چیزی ازش ببینم که کلا نظرم عوض بشه ولی کسی که میره خواستگاری خبر نداره
این یه مزیت شناخت قبلی هست
وقتی فردی طولانی مدت تحت نظر باشه
بالاخره خودشو نشون میده . چه خوبیشو چه بدیشو
ولی بیشتر از این فایده ای نداره
درواقع دوست شدن با این دختر خانم چیزی به معلومات فرد اضافه نمیکنه
فقط باعث میشه به دلیل وابستگی همون نکات منفی رو هم هی توجیه کنه و بعد از ازدواج تازه یادش بیوفته فلان مسائل هم بوده
از طرفی دوستی هایی که بدون این شناخت قبلی شکل میگیره
ینی ظرف فقط 4 بار دیدن همدیگه باهم دوست میشن خطرناک ترین حالته
چون نه مثل حالت بالا شناخت قبلی داره از طرف و از همون اول دچار احساسات میشه
نه مثل خواستگاری سنتی به دلیل مطرح نبودن احساسات امکان تصمیم گیری منطقی رو داره
جالبه ما 544 صفحه بحث میکنیم بر فرض به یک برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) هم دست پیدا میکنیم
ولی کسی نیست که اجراش کنه
و ما فقط وقت و انرژیمونو هدر دادیم :khaneh:
[FONT=arial black]
سلام
ببینید عرض بنده اینه که کسانی ناظر این آشنایی باشن فقط همین
قبول کنید که چه در مورد پدر مادرتون و چه در مورد همسرتون
هیچ مدیریتی در کار نبوده فقط تحمیل بوده
پدرتون عاشق دختری شده و به خانواده اطلاع داده
ولی خانواده بجای تحقیق و بررسی و هدایت این آشنایی فقط نظر خودشو تحمیل کرده
و پدرتون بخاطر جو حاکم اون دوران
از میان عقل ( رضایت والدین) و احساس ( علاقه شخصی) عقل رو انتخاب کرده
ولی تجربه ثابت کرده در تقابل عقل و احساس واقعی و درست و شرعی، برد عقل مقطعیه
و سرانجام مجبوره در مقابل احساس زانو بزنه
همین طور که در مورد پدرتون بعد از چهل سال هنوز اون احساس درونشون زنده اس
و در مورد همسرتون هم همینطور اجباری از جنس امروز بوده
وقتی دو نفر از بدو تولد همدیگه رو میشناسن
و گذشت اینهمه زمان هیچ علاقه ای بینشون به وجود نیاورده
کدوم عقل سلیمی قبول میکنه که به صرف خوندن چند جمله عربی چنین علاقه ای به وجود بیاد؟؟؟
دوست شدن میتونه چیزای زیادی به معلومات آدم اضافه کنه. البته باز هم میگم منظورم تایید دوستی نیست. اما نمیشه منکر این خصوصیت دوستی شد که شناخت بسیار زیادی ایجاد میکنه. ضمناً در بحث همکار هم شروین جان الان دیگه مثل قدیم نیست که دخترا و پسرها چشم و گوش بسته بودن. الان دیگه اکثر آدمها میدونن که در محل کار (بخصوص توی ایران) باید خودشون رو کاملاً متفاوت از اون چیزی که هستن نشون بدن و اینقدر تو این کار استاد شدن که واقعاً تشخیصش برای دیگران سخته که این آدم شخصیتش همینه که نشون میده یا نه. مگر اینکه خیلی استاد و دنیا دیده باشی که بتونی از لابلای رفتاراش یا نگاهش یا حرف زدنش این مطلب رو کشف کنی
فرمودید بهتر نیست یه بزرگتر ((به عنوان عقل سلیم)) ناظر به کار جوان ها باشه؟
من هم عرض میکنم اگر عقلش سلیم باشه بله ، خیلی هم عالیه. ولی بدبختی اینجاست که در موارد بسیار زیادی این عقل ، سلیم نیست
قبول دارم
ولی بالاخره بهتر از وقتیه که هیچ شناختی نداری
حالا من یکم نظرم باهات متفاوته ولی دیگه بحث زیادی طولانی میشه. با یه مقدار کم و زیاد ، نظر من هم همینه که گفتی
به قول شما این همه ما میایم اینجا حرف میزنیم و بحث میکنیم. اما در عمل هیچ اتفاقی نمیفته و هر کسی کار خودش رو میکنه :Nishkhand:
هرچند حتی اگر یک نفر هم از روی این صحبت ها بتونه بهتر برای زندگیش تصمیم گیری کنه ، خودش یعنی نتیجهء مثبت :ok:
با تشكر از شما بزرگواران كه در بحث شركت كرديد و با تلاش خود از ديدگاه خود دفاع كرديد و محترمانه سخنان مخالف خودتان را نقد كرديد.
يك نكته اي كه به نظرم بايد متذكر شوم اين است كه ما در هر سؤالي متمركز بر همان سؤال پاسخ مي دهيم. طبيعي است اينجا محور سؤال مقايسه دوستي با ازدواج سنتي نيست. هر چند ممكن به مناسب گاهي مقايسه هم
بشود
طبيعي است چون بحث دوستي دختر پسر برخلاف دستورات شرع است افراد نسبت به اين نوع ارتباط حس خوبي نداشته باشند ولي به قول دوستمان د رضا بايد دفاع ما خواستگاري سنتي و يا رد دوستي منطقي و عاقلانه باشند نه متعصبانه و غيرمنطقي