جمع بندی رابطه وحدت وجود و اختیار
تبهای اولیه
سلام
رابطه وحدت وجود و اختیار چیست؟
آیا اعتقاد به وحدت وجود اختیار را نفی نمیکند؟
لطفا شسته رفته فارغ از اطناب ادبیات حوزوی و فلسفی و لغات غریب پاسخ دهید
از ادبیات سنتی هم استفاده نکنید مثل بدان و آگاه باش و چون که این را دانستی و ازاین قبیل
اگر استناد به آیات هم بکنید که خیلی بهتر خواهد بود.
با تشکر از زحمات کارشناسان سایت
اجرتان با امیرالمومنین ع
width: 700 | align: center |
---|---|
[TD="align: center"]با نام و یاد دوست | |
[/TD] | |
[TD="align: center"][/TD] | |
کارشناس بحث: استاد عامل | |
[TD][/TD] | |
[="Book Antiqua"][="Black"]
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام
پیش از اینکه بحث را شروع کنیم باید گفت که مباحث عرفانی مانند وحدت وجود، دارای اصطلاحات بعضا مشکلی است که صحبت کردن در مورد آنها به راحتی میسر نیست. در هر حال هر کجای بحث که نامفهوم بود یا اطلاح مشکلی وجود داشت، بفرمایید تا توضیح بیشتری داده شود.
نکته دیگر اینکه وحدت وجود چون در بیان عرفایی مانند ابن عربی مطرح شده و رشد کرده، بیشترین استناد این بخش به کتابهای محیی الدین خواهد بود. البته نمی توان به تنهایی یک بحث عرفانی مانند وحدت وجود را مد نظر داشت و از آن جبر یا اختیار را نتیجه گرفت، بلکه باید تمام مباحث را در قالب یک مجموعه دید و نظر داد، به همین دلیل عرض خواهد شد که برخی از شارحان ابن عربی از کنار هم قرار دادن وحدت وجود و انسان کامل، امر بین جبر و تفویض را نتیجه گرفته اند.
مقدمه؛ وحدت وجود بر اساس تفکر وحدتِ ذات و کثرت اسماء و صفات الهی قابل تبیین است. بهطوریکه در عالم هستی غیر از یک وجود نیست(1) و این وجود در ذات خود و در مقام احدیت، بسیط مطلق و صرف است، اما در مقام واحدیت که مقام اسماء و صفات است، ظهورات متجلی می شوند. بنابراین حقیقت وجود به وحدت شخصی، منحصر در ذات خداوند متعال بوده و جمیع ممکنات جلوه های آن ذات واحد هستند.
پی نوشت:
1. ابن عربی، محی الدین، (بی تا)، الفتوحات المکیة(4 جلدی)، اول، بیروت، دار الصادر، ج3، ص420.
[/]
[=Book Antiqua]
ابن عربی عبارات فراوانی درباره جبر و اختیار دارد و با توجه به اینکه نظر خود را صراحتاً مطرح نکرده، شارحان وی نظرات متفاوتی در مورد دیدگاه او بیان کرده اند؛ برخی او را کاملاً جبرگرا معرفی کرده و تفکر او در مورد جبر را شدیدتر از اشاعره دانسته اند.(1) دلیل این گروه، بخشی از عبارات جبرنمای شیخ است؛ چراکه از نظر او و بر اساس وحدت وجود، هیچ فعلی از غیر خدا صادر نمی شود و هیچ فعل اختیاری نیز وجود ندارد؛ پس اختیار انسان نیز از جبر نشأت گرفته است.(2)
از سوی دیگر شیخ اذعان می کند که هیچ انسانی مختار نیست؛ چرا که اختیار او نیز اضطراری و جبری است، پس اضطرارْ اصلی ثابت بوده و وجود -به طورکلی- در جبر ذاتی قرار دارد. او در مورد اصحاب شهود نیز می گوید: «ایشان در مکاشفات خود مشاهده می کنند که کسی آنها را سیر می دهد و به حکم جبر سلوک می کنند و می بینند که سیر دهنده ایشان همان خداوند متعال است.»(3)
همچنین تمایل او به اشاعره را نمی توان انکار کرد، زیرا بارها کسب اشعری را ستوده و سعی در تصحیح آن داشته است. او بین دیدگاه عرفا و اشاعره نیز تفاوت قائل است و اقوال مشهور در مورد جبر و اختیار را به سه دسته تقسیم می کند.(4) او بر خلاف اشاعره و همسو با معتزله، معتقد به انتساب افعال به انسان است و مدح و ذم را ملحق به او می داند. در حقیقت، محیی الدین با یک تبصره، کسب اشعری را می پذیرد و برای قدرت انسان در صدور افعال نیز تاثیر قائل است.
پی نوشت ها:
1. جهانگيرى، محسن، (1375)، محییالدین ابن عربى چهره برجسته عرفان اسلامى، چهارم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 416.
2. ابن عربی، محی الدین، (بی تا)، الفتوحات المکیة، ج2، ص70.
3. همو: 3/410.
4. همو: 3/211.
[="Book Antiqua"][="Black"]
بر این اساس، شیخ را نمی توان مطلقاً جبرگرا یا حتی اشعری دانست؛ زیرا جبر را منافی صحت فعل و تکلیف انسان معرفی کرده و از نظر محقق، مردود می داند، علاوه بر اینکه در موارد متعددی به اختیار انسان اشاره کرده و حتی اختیار را ذاتی انسان و او را مجبور به اختیار دانسته است.(1)
بنابراین باید دیدگاه او را امری بین جبر و اختیار دانست، در این راستا، شیخ در کتاب شجون المسجون دیدگاه کسانی که اختیار انسان را تحت جبر الهی می دانند، از نظر عقل و شرع محال دانسته و نظر خویش را این طور بیان می کند:
خداوند اراده کرده انسان کاملا مختار باشد و او می داند انسان چه چیزی را اختیار می کند و البته از وقوع آن نیز ممانعت نمی کند. در این صورت، همان چیزی که منظور خداوند بود، محقق می شود، زیرا او می دانست انسان چه انتخابی می کند و در عین حال از او ممانعت نکرد. از سوی دیگر بنده مراد پروردگار را نمی داند و با اختیار خود انتخاب می کند، پس او در حقیقت فعل را کسب می کند. (2)
کاشانی نیز همین معنا را از مکتب ابن عربی برداشت کرده و در این باره می نویسد:
همانطور که وحدت وجود سبب جبر در عالم می شود، اثبات تفصیل در وجود نیز حاکی از تفویض است و جمع بین جبر و تفویض در عبارت «لا إله إلّا اللّه» و «محمد رسول اللّه» صورت می گیرد که همان صراط مستقیم است.(3)
بنابراین افعال انسان اموری مشترک بین او و خالق است و نمی توان فعل انسان را به طور کلی به یک جانب نسبت داد؛ بنابراین اگر بگویی فعل خداست، صحیح است و اگر بگویی متعلق به مخلوق است، بازهم درست است و اگر اینطور نباشد، تکلیف انسان و اضافه کردن عمل به عبد صحیح نخواهد بود.(4)
پی نوشت ها:
1. ابن عربی، محی الدین، (بی تا)، الفتوحات المکیة، ج1، ص687.
2. ابن عربی، 2005: 75.
3. کاشانی، عبدالرزاق، (1422)، تفسير ابن عربى(تأويلات عبدالرزاق)، تصحیح سمیر مصطفی رباب، اول، بیروت، دار احياء التراث العربى، ج2، ص235.
4. ابن عربی، محی الدین، (بی تا)، الفتوحات المکیة، ج1، 177.
[/]
جمیع ممکنات جلوه های آن ذات واحد هستند.
باسلام
یعنی عمل شیطان هم از ممکنات ذات احدیت است منتهی خواست او نیست خواست شیطان است اینجا خواست شیطان از اختیار اوست .ایا این صحیح است ؟
مقدمه؛ وحدت وجود بر اساس تفکر وحدتِ ذات و کثرت اسماء و صفات الهی قابل تبیین است. بهطوریکه در عالم هستی غیر از یک وجود نیست(1) و این وجود در ذات خود و در مقام احدیت، بسیط مطلق و صرف است، اما در مقام واحدیت که مقام اسماء و صفات است، ظهورات متجلی می شوند. بنابراین حقیقت وجود به وحدت شخصی، منحصر در ذات خداوند متعال بوده و جمیع ممکنات جلوه های آن ذات واحد هستند.
باعرض سلام و تشکر از پاسخگویی
به نظرم این تعریف مخالف قرآن می شود
آیا این به این معنی نمی شود که خدا در مقام احدیت نمی زاید (قل هو الله احد الله الصمد لم یلد ولم یولد) ولی خدا در مقام واحدیت در جلوه های ذات خود می زاید ؟
در صورتی که در قرآن ،زائیدن هم از مقام واحدیت خدا صلب شده
لَّوْ أَرَادَ اللَّهُ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا لَّاصْطَفَىٰ مِمَّا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ سُبْحَانَهُ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ﴿الزمر: ٤﴾ اگر (بفرض محال) خدا میخواست فرزندی انتخاب کند، از میان مخلوقاتش آنچه را میخواست برمیگزید؛ منزّه است (از اینکه فرزندی داشته باشد)! او خداوند یکتای پیروز است! (۳۹: ۴)
از سوی دیگر شیخ اذعان می کند که هیچ انسانی مختار نیست؛ چرا که اختیار او نیز اضطراری و جبری است،
اصلا تعریف اختیار چیست؟ اختیار جبری چیست؟ فکر می کنم تعریف اختیار را درست متوجه نشدم
به نظرم مدام در حال تکرار یک پارادوکس هستیم مثل اینکه بگوئیم ( آب خشک )
به فرض بتوانیم سنخیتی بین کلمات اختیار جبری قائل شویم
مثلا من اختیار دارم نفسم را حبس کنم اما بخاطر مسائل زیستی مغز بعد از مدتی مثلا یک دقیقه مرا مجبور میکند که تنفس کنم
حال چطور میتوانم ادعا کنم که در تنفس کردن اختیار دارم
در لحظه ای که طاقتم در حبس نفس تمام میشود دیگر مجبورم تنفس کنم و در آن لحظه جبر و اختیار باهم جمع نمی شوند و در کل عمل تنفس در زندگی عملی جبری است و چاره ای جز آن نیست
یعنی اختیار جبری همان جبر است
از نگاهی دیگر من حس می کنم کلمه جبر در ذات خود قطعیت دارد اما کلمه اختیار حامل مفهوم عدم قطعیت هست
و بررسی جبرو اختیار از دیدگاه انسان اهمیت ندارد چون تقریبا همه ما اعتقاد به اختیار داریم، بلکه بررسی جبر و اختیار از دیدگاه آفریدگار مهم است که خدا ما را مختار می داند (یعنی عدم قطعیت در انجام فعل مشخص)و از طرفی علم به نتیجه نهایی دارد (یعنی قطعیت صدور فعل مشخص) که این دو چطور با هم جمع می شوند؟!
باعرض سلام و تشکر از پاسخگویی
به نظرم این تعریف مخالف قرآن می شود
آیا این به این معنی نمی شود که خدا در مقام احدیت نمی زاید (قل هو الله احد الله الصمد لم یلد ولم یولد) ولی خدا در مقام واحدیت در جلوه های ذات خود می زاید ؟
در صورتی که در قرآن ،زائیدن هم از مقام واحدیت خدا صلب شدهلَّوْ أَرَادَ اللَّهُ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا لَّاصْطَفَىٰ مِمَّا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ سُبْحَانَهُ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ﴿الزمر: ٤﴾ اگر (بفرض محال) خدا میخواست فرزندی انتخاب کند، از میان مخلوقاتش آنچه را میخواست برمیگزید؛ منزّه است (از اینکه فرزندی داشته باشد)! او خداوند یکتای پیروز است! (۳۹: ۴)
باسلام
زایش عبور ازیک به دو و بعضاً 3 و بیشتر است زایش همانند خود را ساختن است در واحدیت خداوند تکاثر ظهورات است مانند رحمان رحیم صمد و .......
قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَیا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَینَ ذَلِكَ سَبِیلًا
بگو خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید هر کدام را بخوانید برای او نامهای نیکوتر است و نمازت را به آواز بلند مخوان و بسیار آهستهاش مکن و میان این [و آن] راهی [میانه] جوی
«الإسراء/110»
اختیار جبری خود را به او سپردن است اختیار خود را به او دادن است
ریسمانی از محبت برگردنم افکنده دوست میکشد هر جا که خاطر خواه اوست
[="Book Antiqua"][="Black"]سلام
یعنی عمل شیطان هم از ممکنات ذات احدیت است منتهی خواست او نیست خواست شیطان است اینجا خواست شیطان از اختیار اوست .ایا این صحیح است ؟
بر اساس توحید در خالقیت، هر موجود و فعلی مستند به خداست که در بسیاری از آیات قرآن مانند: ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكيلٌ؛ اين است پروردگار شما! هيچ معبودى جز او نيست آفريدگار همه چيز است او را بپرستيد و او نگهبان و مدبّر همه موجودات است (انعام: 102) مورد اشاره قرار گرفته است.
و همانطور که شما اشاره کردید بین اراده تشریعی و تکوینی خداوند باید تفاوت گذاشت. برای تشبیه می توان گفت اصل وجود هر چیزی از جمله افعال انسان و دیگر موجودات از خداست اما شکل دهی آنها از ماست.
[/]
[="Book Antiqua"][="Black"]سلام
آیا این به این معنی نمی شود که خدا در مقام احدیت نمی زاید (قل هو الله احد الله الصمد لم یلد ولم یولد) ولی خدا در مقام واحدیت در جلوه های ذات خود می زاید ؟
منظور از تجلی زایش و تولید مثل نیست.
منظور از تجلی همان پیدایش معلول از علت است اما به صورتی خاص و رابطه ای تنگاتنگ که این تاپیک محل بحث از تجلی به طور مبسوط نیست. مسلما منظور عرفا از تجلی زایش نیست. زیرا زایش به معنای پیدایش یکی مثل مادر است، در حالی که خداوند متعال مثل و مانند ندارد و این مطلب مورد قبول تمام مسلمانان است.
بنابراین مخلوقات در حقیقت مظهر خدا هستند؛ مثلا یکی مظهر علم الهی است و دیگر مظهر قدرت الهی و برخی هم مانند انسان مظهر تمام اسما و صفات الهی است. مظهر یعنی محل ظهور و بروز اوصاف الهی و این مسلما با زایش فرق دارد.
در لحظه ای که طاقتم در حبس نفس تمام میشود دیگر مجبورم تنفس کنم و در آن لحظه جبر و اختیار باهم جمع نمی شوند و در کل عمل تنفس در زندگی عملی جبری است و چاره ای جز آن نیست
اختیار در کارهای ارادی انسان قابل فرض است، در حالی که تنفس یا ضربان قلب و امثال این افعال ارادی نیستند.
در موارد غیر ارادی که بحث اختیار نیست، بلکه در امور ارادی مانند کار کردن، نماز خواندن، گناه کردن و امثال آن، اختیار مطرح است.
البته در همین قطع تنفس هم انسان به عنوان خود کشی می تواند تصرف کند، مانند کسی که خود را در اتاق گاز قرار می دهد یا حلق آویز می کند.
بررسی جبرو اختیار از دیدگاه انسان اهمیت ندارد چون تقریبا همه ما اعتقاد به اختیار داریم، بلکه بررسی جبر و اختیار از دیدگاه آفریدگار مهم است که خدا ما را مختار می داند (یعنی عدم قطعیت در انجام فعل مشخص)و از طرفی علم به نتیجه نهایی دارد (یعنی قطعیت صدور فعل مشخص) که این دو چطور با هم جمع می شوند؟!
اختیار به معنای عدم قطعیت نیست، بلکه به معنای قدرت انجام دادن یا ندادن کاری است.(البته این یک معنای سطحی است نه اصطلاحی دقیق) در این صورت اختیار با علم الهی هم سازگار است؛ چرا که دانستن خدا به معنای مجبور بودن ما به انجام کار مشخصی نیست. همانطور که اگر شما بدانید(بر اساس اطلاعات و داده هایی که در اختیار دارید) فردا باران می بارد، این دانستن شما، ابرها را مجبور به باریدن نمی کند(این مثالی در مورد غیر جاندار است) همچنین اگر بدانید که با توجه به شرایط موجود واکنش فلان شخص در برابر واقعه ای خاص چیست، این دانستن شما به معنای مجبور کردن طرف مقابل نیست. حالا ما بر اساس داده هایی ناقص حکم می کنیم و ممکن است در برخی موارد درست باشد و در برخی دیگر ناردست، اما خداوند متعال بر اساس علم بی نهایت خویش، همیشه عاقبت کارهای انسان را دقیق می داند و در علم الهی ثبت شده است.
[/]
پرسش:
آیا اعتقاد به وحدت وجود با اختیار منافات دارد؟
پاسخ:
مقدمه؛ در مورد وحدت یا کثرت وجود و موجود، چهار دیدگاه کلی وجود دارد:
1. کثرت وجود و موجود؛ مشائین با اعتقاد به اینکه موجودات حقایق متباین اند، قائل به کثرت موجودات بوده و وحدت آنها را برنمی تابند؛ بنابراین به تعداد موجودات، وجود خواهیم داشت.(1)
2. وحدت وجود و کثرت موجود؛ بر اساس این دیدگاه وجود یکی بوده و منحصر در ذات باریتعالی است و از سویی ماهیات اموری حقیقی اند که موجودیت آنها چیزی جز انتساب و ارتباط آنها به واجبالوجود نیست؛ بنابراین وجود یک واحد شخصی است و موجودْ کلی بوده و افراد متعددی دارد.(2) از این دیدگاه به «ذوق تاله» یادشده است.
3. وحدت وجود و موجود در عین کثرت آنها؛ در این نظریه، وجود حقیقت واحدی است که دارای مراتب متعدد تشکیکی می باشد. واجبالوجود شدیدترین مرتبه را داشته و فوق تمام است. باقی ممکنات نیز به میزان ترکیب با ماهیت در مراتب بعدی قرار می گیرند.(3) بدین ترتیب موجودات در اصل وجود اتحاد داشته و تمایز آنها به شدت و ضعف است. این دیدگاه به «وحدت تشکیکی» معروف شده و مختار حکمت متعالیه است.
4. وحدت وجود و کثرت نمود؛ این دیدگاه بر اساس تفکر وحدتِ ذات و کثرت اسماء و صفات الهی قابل تبیین است. بهطوریکه در عالم هستی غیر از یک وجود نیست(4) و این وجود در ذات خود و در مقام احدیت، بسیط مطلق و صرف است، اما در مقام واحدیت که مقام اسماء و صفات است، ظهورات متجلی می شوند.(5) بنابراین حقیقت وجود به وحدت شخصی، منحصر در ذات خداوند متعال بوده و جمیع ممکنات جلوه های آن ذات واحد هستند.
در بین اقوال چهارگانه، مورد اخیر مدنظر عرفا بوده و برای تبیین و اثبات آن تلاشهای وافری صورت گرفته است. دقت این مسئله به حدی است که حتی وحدت تشکیکی را نیز برنمی تابد و محققان برای تفکیک آنها تفاوتهای ظریفی قائل شده اند. مهمترین تفاوت آنها در این است که ممکنات در وحدت تشکیکی، از وجود حقیقی برخوردار بوده و رابطه آنها با حقتعالی، رابطه علت و معلول است اما ازنظر عرفا، ممکنات با خداوند رابطه «بود و نمود» یا «ظاهر و مظهر» دارند و به همین دلیل از وجود حقیقی برخوردار نیستند.
با توجه به اینکه ابن عربی تفکر وحدت وجود را مطرح کرده و به زوایای آن پرداخته است، باید این تنافی یا عدم تنافی را در آثار او بررسی کرد. شبهه منافات از اینجا ناشی می شود که اگر در عالم هستی تنها یک وجود است و مخلوقات همگی مظاهر همان وجود واحد هستند، دیگر اختیار معنا ندارد؛ چرا که اختیار در صورتی وجود دارد که موجود مستقلی برای خود چیزی را اراده کند ولی اگر موجود مستقلی غیر از خدا در عالم نبود، اختیار دیگر موجودات هم معنا ندارد.
ابن عربی عبارات فراوانی درباره جبر و اختیار دارد و با توجه به اینکه نظر خود را صراحتاً مطرح نکرده، شارحان وی نظرات متفاوتی در مورد دیدگاه او بیان کرده اند؛ برخی او را کاملاً جبرگرا معرفی کرده و تفکر او در مورد جبر را شدیدتر از اشاعره دانسته اند.(6) دلیل این گروه، بخشی از عبارات جبرنمای شیخ است؛ چراکه از نظر او و بر اساس وحدت وجود، هیچ فعلی از غیر خدا صادر نمی شود و هیچ فعل اختیاری نیز وجود ندارد؛ پس اختیار انسان نیز از جبر نشأت گرفته است.(7)
از سوی دیگر شیخ اذعان می کند که هیچ انسانی مختار نیست؛ چرا که اختیار او نیز اضطراری و جبری است، پس اضطرارْ اصلی ثابت بوده و وجود -به طورکلی- در جبر ذاتی قرار دارد. او در مورد اصحاب شهود نیز می گوید: «ایشان در مکاشفات خود مشاهده می کنند که کسی آنها را سیر می دهد و به حکم جبر سلوک می کنند و می بینند که سیر دهنده ایشان همان خداوند متعال است.»(8) همچنین تمایل او به اشاعره را نمی توان انکار کرد، زیرا بارها کسب اشعری را ستوده و سعی در تصحیح آن داشته است. او بین دیدگاه عرفا و اشاعره نیز تفاوت قائل است و اقوال مشهور در مورد جبر و اختیار را به سه دسته تقسیم می کند.(9) او بر خلاف اشاعره و همسو با معتزله، معتقد به انتساب افعال به انسان است و مدح و ذم را ملحق به او می داند. در حقیقت، محیی الدین با یک تبصره، کسب اشعری را می پذیرد و برای قدرت انسان در صدور افعال نیز تاثیر قائل است.
بر این اساس، شیخ را با توجه به اعتقاد به وحدت وجود، نمی توان مطلقاً جبرگرا یا حتی اشعری دانست؛ زیرا جبر را منافی صحت فعل و تکلیف انسان معرفی کرده و از نظر محقق، مردود می داند، علاوه بر اینکه در موارد متعددی به اختیار انسان اشاره کرده و حتی اختیار را ذاتی انسان و او را مجبور به اختیار دانسته است.(10)
بنابراین باید دیدگاه او را امری بین جبر و اختیار دانست، در این راستا، شیخ در کتاب شجون المسجون دیدگاه کسانی که اختیار انسان را تحت جبر الهی می دانند، از نظر عقل و شرع محال دانسته و نظر خویش را این طور بیان می کند:
خداوند اراده کرده انسان کاملا مختار باشد و او می داند انسان چه چیزی را اختیار می کند و البته از وقوع آن نیز ممانعت نمی کند. در این صورت، همان چیزی که منظور خداوند بود، محقق می شود، زیرا او می دانست انسان چه انتخابی می کند و در عین حال از او ممانعت نکرد. از سوی دیگر بنده مراد پروردگار را نمی داند و با اختیار خود انتخاب می کند، پس او در حقیقت فعل را کسب می کند. (11) بنابراین افعال انسان اموری مشترک بین او و خالق است و نمی توان فعل انسان را به طور کلی به یک جانب نسبت داد؛ پس اگر بگویی فعل خداست، صحیح است و اگر بگویی متعلق به مخلوق است، بازهم درست است و اگر اینطور نباشد، تکلیف انسان و اضافه کردن عمل به عبد صحیح نخواهد بود.(12)
پی نوشت:
1. سبزواری، ملا هادی، (1379)، شرح المنظومة، تصحیح حسنزاده آملی، اول، تهران، نشر ناب، ج2، ص111.
2. صدر الدين شيرازي، محمد بن ابراهيم، (1981)، الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، سوم، بيروت، دار احياء التراث العربية، ج1، ص73.
3. همو: 1/35.
4. ابن عربی، محی الدین، (بی تا)، الفتوحات المکیة(4 جلدی)، اول، بیروت، دار الصادر، ج3، ص420.
5. جوادی آملی، عبدالله، (1387)، تسنیم، قم، مرکز نشر اسراء، ج2، ص313.
6. جهانگيرى، محسن، (1375)، محییالدین ابن عربى چهره برجسته عرفان اسلامى، چهارم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 416.
7. ابن عربی، محی الدین، (بی تا)، الفتوحات المکیة، ج2، ص70.
8. همو: 3/410.
9. همو: 3/211.
10. ابن عربی، محی الدین، (بی تا)، الفتوحات المکیة، ج1، ص687.
11. ابن عربی، 2005: 75.
12. ابن عربی، محی الدین، (بی تا)، الفتوحات المکیة، ج1، 177.