جمع بندی روانشناسی و منشأ دین
تبهای اولیه
روانشناسی و منشأ دین
روانشناسی تکامل درباره منشا دین چی میگه؟
ممنون میشوم نقدش کنید چون دین را ظاهرا محصول مرحله ای از تکامل میدونه که باید ازش عبور کرد. درسته؟
جمع بندی
______________________________________________
پرسش:
دیدگاه روانشناسی تکاملی در خصوص منشأ دین چیست؟ ظاهرا دین را محصول مرحله ای از تکامل میدانند، لطفا دیدگاه ایشان را نقد کنید.
پاسخ:
اصل تکامل همه داشته های انسان چه به لحاظ جسمی و چه به لحاظ روحی و روانی را ناشی از یک روند تکاملی می داند که بدون هدف گذاری پیشینی بوده و کاملا تصادفی اتفاق افتاده است. طبق این تحلیل تمام گرایش های روانی انسان از جمله گرایش های دینی ریشه در سابقه تکاملی او داشته و حقانیت آنها معنا ندارد، و طبیعتا حفظ و دفاع از آنها لزومی نخواهد داشت.
اندیشمندانی چون «دنیل دنت»، «ریچارد داوکینز» و مانند ایشان به تبیین عوامل تکاملی در شکل گیری روان انسان و پیوند دادن دین به آن پرداخته اند.
از نگاه ایشان دین به خاطر انحراف در برخی امیال درستی و به جایی چون «عشق» به وجود آمده است. به عنوان نمونه «داوکینز» میگوید «عشق» در نگاه روانشناسان تکاملی میتواند سازوکاری برای وفادای به جفت باشد، تا این رابطه آنقدر دوام بیاورد تا به بقاء نسل کمک کند، و از این جهت برای بقا سودمند است، اما «دین» حاصل انحراف و کجروی در این میلِ به جا است.(1) از نگاه وی عشق به خداوند و انجام اعمال دینی از سر عشق یک رفتار نابخردانه است که مانند تاثیر مواد مخدر قدرت تفکر را از انسان میگیرد، و حاصل انحراف در عشق به جنس مخالف است.(2)
عامل روانی دیگری که برای بقای دین معرفی می شود ضرورت انتقال تجارب نسل پیشین به نسل بعدی در دوران کودکی است. یعنی از آنجا که برای بقا و زندگی کودک باید این تجارب به او منتقل شود، به همین خاطر انتخاب طبیعی و تکامل مغز کودک را به گونه ای قرار داده که به بزرگترها اعتماد داشته و هر چه بگویند را می پذیرد.(3) اما این اصل نیکو و به جا یک محصول فرعی و تبعی هم دارد که اگر حتی اوهام و خیالات به کودک انتقال داده شود باز هم او آنها را خواهد پذیرفت. بنابراین «زودباوری» محصول فرعی و تبعی مغز کودک است، و کودک نمیتواند میان خوب و بد تمایز قائل شود.(4) وی سپس نتیجه گیری می کند که مهم نیست که چه نوع مزخرفاتی به مغز کودک وارد شود، به هر حال او در بزرگسالی همان مزخرفات را به نسل بعدی منتقل خواهد کرد.(5)
وی سپس انتقال گزاره های دینی از پدران و مادران دیندار به کودکان و سپس آنها به فرزندانشان را عاملی برای بقای دین می داند.
به هر حال در پاسخ به این شبهه چند نکته لازم است:
نکته اول:
کسانی که به دنبال تبیین منشأ تکاملی، یا ترس، یا جهل و مانند آن برای دین هستند این را یک اصل مسلّم و قطعی پنداشته اند که دین هرگز نمیتواند از جانب خداوند آمده باشد و منشأ بیرونی و غیبی داشته باشد. طبیعتا کسی که چنین اعتقادی داشته باشد بالاخره باید یک منشأ جایگزین برای دین ترسیم سازد، به همین خاطر عمدتا برای رفع این خلأ به حدسها و گمانه زنی هایی چون ترس، خرافه پرستی، عقده های درونی، و یا تکاملهای ژنتیکی چنگ خواهد زد. مهمترین راهکار سعی در شناخت بی طرفانه ی منشأ دین است، همانطور که شهید مطهری میفرمایند: «در جامعه شناسى مذهب از ابتدا فرض بر اين است كه مذهب يك پديده اى است كه مولود فعل و انفعالات جامعه است، يعنى يك ريشه الهى و ماورائى ندارد، و اصلاً اين [كه مذهب ريشه الهى دارد] جز فرض نيست».(6)
نکته دوم:
اصل اینکه آیا یک نظریه علمی می تواند به صورت قطعی اثبات شود در دنیای غرب به صورت جدی مورد تردید قرار گرفته است، بنابراین سخن از اثبات نظریه تکامل اصلا صحیح نیست. علاوه بر اینکه این نظریه دچار کاستی هایی در فسیل شناسی بوده، و در عرصه ژنتیک هم، اشتراک ژنتیکی را به عنوان دلیلی بر تناسل موجودات از یکدیگر تلقی می کند که یک گمانه زنی بوده و قطعی نیست. علاوه براینکه همچنان در میان زیست شناسان مخالفینی دارد، و نیز ابهاماتی چون پیچیدگی های فرونکاستنی در برابر این نظریه وجود دارد.
نکته سوم:
اگرچه این سخن درست است که دین میتواند بسیاری از بیمها و هراسهای انسان را بزداید، و با تمایلات انسان هماهنگ است، اما لازمه این حقیقت، چنین نخواهد بود که دین زاییده این تمایلات باشد؛ یا حاصل کجروی اندامهای مغزی باشد، بلکه این آرامش دهی میتواند از کارکردها و آثار دین به شمار رود،(7) و آن تمایلات میتواند از باب هماهنگی دین و فطرت بشر باشد که هر دو از سوی خالق بشر بوده و منشأ یگانه دارند.
علاوه بر اینکه آنچه که تکامل گرایان میگویند حتی اگر قابل اثبات باشد باز هم اثباتش خارج از زیست شناسی بوده و در گرو یک بررسی جامعه شناختی و تاریخی است.
نکته چهارم:
نکته پایانی اینکه نظریه تکامل به خودی خود با وجود خداوند تعارضی ندارد بنابراین حتی اگر انسان با تکامل به چنین جایگاهی رسیده باشد باز هم لازم است بعد از رسیدن انسان به این مرتبه، برنامهای جامع از جانب خداوند به نام «دین» برای او ارسال شده و انبیا و فرستادگانی نقش الگوهای عملی در رفتار را برای او ایفا کنند. چرا که آگاهی بشر نسبت به حقائق پیرامون جهان، و همچنین مصلحت خویش محدود است، و این محدودیت آگاهی او را از دست یافتن به قانونی که تمام مصلحتش را پوشش دهد باز میدارد؛ علاوه بر اینکه انسانها منفعت طلب هستند و این منفعت طلبیهای شخصی مانع از وضع قانونی بیطرفانه میشود؛ بنابراین لازم است تا خداوند حکیمی که جهان خلقت اوست و به تمام ویژگیها و خصوصیات انسان، و نیز مصلحت بشر آگاه است و در قانونگذاری منفعتی نمیبرد، قانون سعادت بشر را به او برساند و انسانهایی شایسته را به سوی انسان گسیل دارد تا راه و رسم زندگی را در عمل به او یاد داده و تشویق نمایند.
پی نوشت ها:
1. Dawkins, Richard, The God Delusion,bantam press, London, 2006, p184.
2. همان، ص183.
3. همان، ص174.
4. همان، ص176.
5. همان، ص188.
6. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، ج3، صص548و549.
7. جعفری، محمدتقی، فلسفه دین، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران، چاپ دوم، 1378، ص95.