جمع بندی ریشه میل به آزادی در انسان چیست؟

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ریشه میل به آزادی در انسان چیست؟

سلام
سوال روشنی است ؟
ریشه میل به آزادی در انسان چیست ؟
بل یرید الانسان لیفجر امامه
آیا انسان میل به عصیانگری دارد ؟
یا میل به آزادی انرژی رسیدن به حقیقتی بزرگ است که اغلب انسانها آنرا در غیر جای خود مصرف می کنند ؟
به نظر بنده میل به آزادی یک ریشه الهی دارد
و آن انرژی رسیدن به خدای بیکران و بی انتها و مطلقا رهاست
اما با یک سوء تعبیر و بلکه سوء تبلیغات اغلب آفراد آنرا در عصیانگری غرایزشان استفاده می کنند
آنها نیروی میل به آزادی را در بی بندوباری صرف می کنند در حالیکه باید در تعالی به مقامات بالاتر وجود که رهاتر و گسترده تر از وجود جسمانی و حیات مادی است صرف کنند
اما
حیف و صد حیف ...
باید نیروی میل به آزادی را در رسیدن به حیات گسترده تر روح و جان و سرّ صرف کرد و آزادی و اطلاق آن عوالم را چشید نه اینکه آنرا در لاابالی گری و لا قیدی خرج نمود که قیدو بندهای حیات مادی و جسمانی بیشتر و ظلمانی تر شود
نظر شما چیست ؟
یا علیم

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد کریم

محی الدین;565688 نوشت:
سلام
سوال روشنی است ؟
ریشه میل به آزادی در انسان چیست ؟
بل یرید الانسان لیفجر امامه
آیا انسان میل به عصیانگری دارد ؟
یا میل به آزادی انرژی رسیدن به حقیقتی بزرگ است که اغلب انسانها آنرا در غیر جای خود مصرف می کنند ؟
به نظر بنده میل به آزادی یک ریشه الهی دارد
و آن انرژی رسیدن به خدای بیکران و بی انتها و مطلقا رهاست
اما با یک سوء تعبیر و بلکه سوء تبلیغات اغلب آفراد آنرا در عصیانگری غرایزشان استفاده می کنند
آنها نیروی میل به آزادی را در بی بندوباری صرف می کنند در حالیکه باید در تعالی به مقامات بالاتر وجود که رهاتر و گسترده تر از وجود جسمانی و حیات مادی است صرف کنند
اما
حیف و صد حیف ...
باید نیروی میل به آزادی را در رسیدن به حیات گسترده تر روح و جان و سرّ صرف کرد و آزادی و اطلاق آن عوالم را چشید نه اینکه آنرا در لاابالی گری و لا قیدی خرج نمود که قیدو بندهای حیات مادی و جسمانی بیشتر و ظلمانی تر شود
نظر شما چیست ؟

وعلیکم السلام
آزادی حقیقی چیست؟
همانطور که می دانیم انسان دو جنبه دارد: مادی ومعنوی، جسم یا روح.
جنبه مادی انسان که تبلور آن در غرائز انسانی است مانند شهوت، غضب ذاتا تمایل به ارضاء خود دارند وبه خودی خود برای آنها تعریف نشده که از طریقی ارضاء کنند ازدواج یا غیر ازدواج پس این غرائز تمایل به ارضاء خود دارند واز طرف دیگر علاقه به مال ومنصب وجاه که بر گرفته از همین غرائز است از هر راهی شده می خواهد به خواسته خود برسد. شما مثلا در حیوانات که مشاهده می کنید شهوت دارند دیگر لحاظ نمی کند این ماده کیست بلکه جفت گیری می کنند. واین قوانین انسانی بین آنها نیست.
جنبه دیگر انسان که روح وفطرت ومعنویت است اجازه نمی دهد انسان از هر راهی خود را ارضاء کند بلکه وقتی کسی از راه نامشروع خود را ارضاء می کند یا در برابر گناه دوام ندارد، دروغ می گوید، ربا می خورد وغیره دار عذاب روحی می شود.
انسان هم باید غرائز خود را ارضاء کند وهم اینکه جنبه معنوی وروحی خود را ارضاء کرد وبه تعالی برساند. لذا این ارضاء غرائزباید از طریقی باشد که در تضاد با رشد روحی انسان نباشد. وقتی انسان شهوت خودر از راه مشروع ارضاء کرد برای او عفت به دست می آید. یا اگر غضب خود رادر جای خود استفاده کرده شجاعت پیدا می کند واینها همان صفات حسنه است. یعنی از تلفیق جسم وروح که در بادی امر متضاد به نظر می رسند ملکات حسنه که انسان برای کسب آنها خلق شده است به دست می آید.
از این مقدمه این سخن به دست می آید که طبیعت انسانی علاقمند به بی بند وباری وارضاء این غرائز ازهر راه ممکن می باشد. که ثمره اینها همان مفساد اخلاقی ومشکلات اجتماعی وفردی است.
در تایید واثبات این سخنان آیات زیر قابل دقت است:
إن الانسان خلق هلوعا، وإذا مسه الشر جزوعا، اذا مسه الخیر منوعا، إلا المصلین ....(سوره معارج/20الی 22)، اناسن حریص آفریده شده است، زمانی که بدی وسختی به او می رسد جزع وفزع می کند و زمانی که خوبی وخیر ی به او می رسد از دیگران منع می کند، مگر نماز خوانهاو...
پس اگر انسان ر ا به طبیعتش واگذاریم واز خدا ودین وفطرت بریده شده باشد می شود جانی ومفسدانی مانند: شاه پهلوی، صدام، شارون وامثال اینها واگرجنبه روحی انسان بر جسمی غلبه کرده واز جسم از طریق مشروع به خواسته های خود برسد می شود امام خمینی، موسی صدر، سید حسن نصرالله وآیة الله خامنه ای ودیگران.
آزادی به معنای بی بند وباری به طبیعت مادی انسان بر می گردد. ورشد معنوی ودینی در کنار ارضاء صحیح غرائز صفات کریمه را بوجود خواهد آورد.
میل جنبه مادی انسان به عصان گری وگناه است ومیا فطرت وروح به بندگی وعبودیت وهمین است که مولوی می گوید: جان گشاده سوی بالا بالها تن زده اندر زمین چنگالها و.....
البته ما نسبت به انسان آزادی مطلق به معنای واقعی نداریم چون انسان یا تحت تاثیر وغلبه غرائز به فساد رو می آورد ویا اینکه تحت ارشادات عقل وروح به بندگی وعبودیت رو می آورد. لذا کسانی که دنبال آزادی مادی وظاهر ی هستند نوع طرفدار شهوت وارضاء غرائز ار هر راه ممکن هستند که در اصل اسیر شهوت وغرائز خود می باشند. وکسانی که آزاد یمعنو یمی گویند در واقع از شهوات وگناهان آزاد هستند وبه راحتی به گناه نه می گویند. وبنده وتابع خدا هستند.
امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: من ترک الشهوات کان حرا، هر کس شهوات وگناهان را ترک کند آزاده است. (شرح نهج البلاغه ابی الحدید، ج10، ص40)

حاضر: ذات انسان به گونه است که از قید و بند و تکالیف هراسان و گریزان است و به دنبال آزادی و بی قیدی است و اگر همین انسان، به گونه ای درست تربیت شود، از قید و بند، استقبال کرده و مقصود و هدف اصلی اش، رسیدن به کمال مطلق می شود.

[="Tahoma"][="Navy"]

حاضر;572167 نوشت:
حاضر: ذات انسان به گونه است که از قید و بند و تکالیف هراسان و گریزان است و به دنبال آزادی و بی قیدی است و اگر همین انسان، به گونه ای درست تربیت شود، از قید و بند، استقبال کرده و مقصود و هدف اصلی اش، رسیدن به کمال مطلق می شود.

سلام
بله قرآن نیز به اینکه انسان مایل به بی قید و بندی است تصریح کرده :
بل یرید الانسان لیفجر امامه
بلکه انسان دوست دارد جلویش باز باشد
این به نظر بنده نشان از دو چیز است
یک : انسان یک ساحت وجودی بی قید و بند دارد که دوست دارد بالفعل شود
دو : انسان می خواهد بدون هیچ مانعی و خیلی سریع این فعلیت حاصل شود
اما اگر خود را خوب بشناسد خواهد یافت که :
آن ساحت بی قید و بند او امری متعالی است و برای بالفعل شدنش راهی جز طی مسیر خاص و صبر و شکیبایی ندارد
این ساحت پر قید و بندی که در آن است ( عالم ماده ) ساحتی حتمی است که باید از آن گذر کرد اما گذر سالم از آن برای رسیدن به مراتب اطلاقی بالا در مسیرهای خاصی ممکن است
این است که شناخت نفس مهم است
شناخت عالم و شوون مختلف آن مهم است
انسان از علق و پیوندها آفریده شده و در متن همین پیوندها و بستگی ها باید به رهایی برسد یعنی ابعاد بالاتر وجودی خود را بیابد
این علقها و پیوندها و بستگی ها برای قوی شدن و پرواز اوست
یا علیم[/]

سلام
میل به آزادی یک نیرویی است که از عمیق ترین لایه های وجود انسان سرچشمه میگیرد
لایه پاک و مقدس از حدود و قیدها که مراتب بی پایان وجود انسانی را تشکیل می دهند
حس آزادی از قلب انسان سرچشمه میگیرد
قلبی که با خاصیت بی پایانی خود هرنوع محدودیتی را نفی می کند
اما مسیر وصول به این مقام و مرتبه به جهت حضور در عالم پر گیرو دار دنیا مسیر خاصی است
این نیرو هرچند نافی حدود است اما می توان آنرا در پذیرش بعضی حدود منتهی به آزادی جان بکار برد
انسان می تواندغیر خود را در قید کند تا خودش آزاد شود بدن را در قید کند تا جانش رها شود
اما انسانها در بکار بردن این نیرو اغلب دچار اشتباه میشوند
آنها این نیرو را در بستن قیدو بندهای سخت برپای جان خود بکار می برند که در برنامه صحیح می بایست آنها را برداشت
آنها غیر خود یعنی تن را آزاد می کنند و خود را و دل و جان را دربند می سازند
و این نیست مگر از عدم شناخت مقصد و راه و بی اطلاعی از سرچشمه مقدس حس آزادی خواهی
و چه سخت است برداشتن این قید و بندهایی که به بهای رهایی تن بر دل و جان زده ام
یا علیم

[="Tahoma"][="Navy"]سلام
تا اینجا دانستیم که
رهایی جسم و جان مخالف یکدیگرند
اگر جان بخواهد رها باشد جسم در بند خواهد شد
اگر جسم بخواهد رها باشد جان دربند میشود
آنکس که نور عقل در وجودش تابیده اولی را انتخاب میکند
چرا که جان جاودانه و جسم فانی است
پس شایسته نبیند که جاودانه را بخاطر فانی ضایع سازد
یا علیم
[/]

[="Tahoma"][="Navy"]سلام
با مراجعه به دین هم می بینیم که قیدو بندهایی بر جسم انسان زده شده است
اما این قید و بندها تمام آزادی بعد جسمانی را شامل نمیشود چرا که جسم برای انجام وظایف خود به اندازه ای از آزادی نیاز دارد
لذا کارکردهای اصلی و فطری جسم در دین مورد تایید قرار گرفته
البته استفاده از جسم در حیطه کارکردهای فطری آن نیز باید از مرزهای اسراف و زیاده روی دور باشد وگرنه برای تعالی روح مشکل ساز میشود
یا علیم
[/]

جمع بندی: ریشه میل به آزادی در انسان چیست؟
سوال: چرا انسان دوست دارد آزاد باشد وغرائزش را هر طو رکه شده ارضاء کند، منشأ این علاقه چیست؟
جواب: طبیعت انسانی علاقمند به بی بند وباری وارضاء این غرائز ازهر راه ممکن می باشد. که ثمره اینها همان مفساد اخلاقی ومشکلات اجتماعی وفردی است.
در تایید واثبات این سخنان آیات زیر قابل دقت است:
إن الانسان خلق هلوعا، وإذا مسه الشر جزوعا، اذا مسه الخیر منوعا، إلا المصلین...[1]
انسان حریص آفریده شده است، زمانی که بدی وسختی به او می رسد جزع وفزع می کند و زمانی که خوبی وخیر ی به او می رسد از دیگران منع می کند، مگر نماز خوانها...
اگر انسان را بدون فطرت وعقل در نظر بگیریم وهمانند حیوان تابع غرائز باشد. چون غرائز سرکش است دوست دارد از هر راه ممکن آنها را ارضاء کند.
آزادی به معنای بی بند وباری به طبیعت مادی انسان بر می گردد. ورشد معنوی ودینی در کنار ارضاء صحیح غرائز صفات کریمه را بوجود خواهد آورد.
البته توجه به این نکته لازم است که ما نسبت به انسان آزادی مطلق به معنای واقعی نداریم چون انسان یا تحت تاثیر وغلبه غرائز به فساد رو می آورد ویا اینکه تحت ارشادات عقل وروح به بندگی وعبودیت رو می آورد. لذا کسانی که دنبال آزادی مادی وظاهر ی هستند نوع طرفدار شهوت وارضاء غرائز ار هر راه ممکن هستند که در اصل اسیر شهوت وغرائز خود می باشند. وکسانی که آزادی معنو ی می گویند در واقع از شهوات وگناهان آزاد هستند وبه راحتی به گناه نه می گویند. وبنده وتابع خدا هستند.
در نتیجه انسان طبیعت گرا دنبال آزادی به معنای بی بند وباری وارضاء شهوت از هر راه ممکن است صحیح یا غلط، ودر اصل اسیر شهوت یا قدرت وجاه طلبی است که برای رسیدن به آنها از هیچ طغیانی دست بر نمی دارد.
اما کسی که عقل را امام قرار داده است وپشت سر عقل حرکت می کند با دور اندیشی وتامل خود را از هلاک دنیوی واخروی نگه می دارد.


[/HR][1] . سوره معارج/20الی 22.
موضوع قفل شده است