سئوالاتی مهم از اهل سنت

تب‌های اولیه

197 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

iman2010;74895 نوشت:

با سلام
1- متن نامه ششم نهج البلاغه چنین است:

همانا کسانى با من، بیعت کرده‌اند که با ابوبکر و عمر و عثمان، با همان شرایط بیعت نمودند، پس آنکه در بیعت حضور داشت نمى‌تواند خلیفه اى دیگر برگزیند، و آنکه غایب است نمى تواند بیعت مردم را نپذیرد، همانا شوراى مسلمین، از آنِ مهاجرین و انصار است، پس اگر بر امامت کسى گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودى خدا هم در آن است.

حال اگر کسى کار آنان را نکوهش کند یا بدعتى پدید آورد، او را به جایگاه بیعت قانونى باز مى‏گردانند، اگر سر باز زد با او پیکار میکنند؛ زیرا که به راه مسلمانان درنیامده، خدا هم او را در گمراهیش وامى‏گذارد.

خوب. شما میگویید این باور خود حضرت علی نبوده است و فقط در جواب معاویه چنین گفته است!! یعنی میخواهید بگویید که متن این نامه بصورت جدل از سمت حضرت علی نوشته شده است ولی هر منطقی میداند که نامه ای که بصورت جدل نوشته شود چنین نمیتواند باشد و در جدل نمیآیند گروههای قبلی را تایید کنند. در حالیکه حضرت علی گروههای قبل از خودش را تایید کرده است. در جدل تایید در کار نیست بلکه قانع کردن مخاطب در کار است. در حالیکه حضرت علی دقیقا در این نامه خلفای قبل از خود را تایید کرده است و کوچکترین نشانی از جدل نخواهید یافت.




[=Century Gothic]با سلام
جالب که در مورد پیشوای شیعیان شما مارا یاد آوری میکنید!!؟ما میدانیم مولایمان چه گفته !
آخه دوست عزیز حتما نهج البلاغه را بخوان کامل !تا سخنان علی (ع )در مورد امامت و ولایت بدانی؟:Sham::Sham:
که ناشیانه توی روز روشن دست به تحریف نزنید !
این نامه ی امیر المومنین -ع- خطاب به معاویه است .
سخن امام -ع- در این نامه بر اساس روش استدلال و مناظره بر طبق باور های دشمن است ، زیرا معاویه به ولایت و امامت او و نصب الهی و ابلاغ رسول خدا –ص- اعتقاد ندارد و تنها در شعار های خود ، بیعت مردم و شورای مسلمین را مطرح می کند .
امام –ع- در استدلال با معاویه ناچار معیار های مورد قبول او را طرح می فرماید که اگر بیعت را قبول داری ، مردم با من بیعت کردند و اگر شورا را قبول داری ، شورای مهاجر و انصار مرا برگزیدند ، دیگر چه بهانه ای می توانی داشته باشی ؟:Sham::Sham:
در صورتی که امام –ع- باور و اعتقاد خود در باره امامت و رهبری اهل بیت را در خطبه ی 1 و2 و 144و 120و 93 به طور شروح بیان کرده است .
:Sham:
[=Century Gothic]یا علی ع

من هیچ تحریفی نکرده ام و متن نامه را بدون حتی یک کلمه کم و زیاد ذکر کردم. درست است این متن خطاب به معاویه است. مگر من گفتم نیست؟؟؟؟ من گفتم که حضرت علی در این نامه خلفای قبل از خود را تایید کرده است.
شما خیلی سعی میکنید که متن این نامه را جدل جلوه بدید ولی چنین نیست. تکرار میکنم در مواردی که جدل بکار رفته باشد هدف فقط قانع کردن مخاطب است نه تایید کردن افراد قبل. در حالیکه حضرت علی بطور واضح و آشکار خلفای قبل از خود را در این نامه تایید کرده است و این دقیقا عقیده ی خود حضرت علی بوده است.

در ضمن درسته که شما شیعه هستید ولی این را بدانید که ما هم از بچگی با عقاید شما آشنا هستیم. بیشتر از کتب خودمان کتب شما را خوانده ایم. مدرسه و رادیو و تلوزیون و....

جناب آقای ایمان شما فرموده اید:
آنچه تاریخ عملی زندگی حضرت علی به ما نشان میدهد برخلاف این حرف شماست. تاریخ به ما میگوید که حضرت علی در زمان هر سه حلیفه اول به عنوان یکی از مشاوران اصلی همیشه در کنار آنها بود و همواره (همانند سایر صحابه مهاجر و انصار) خلفا را در امر حکومت یاری میکرد.(1) دختر خویش را به حضرت عمر داد(2)فرزندان خود را هم اسم خلفا گردانید.(3) در جنگها همیشه مشاور بزرگی برای
خلفا بود (4)و.... پس تاریخ به ما میگوید که حضرت علی همیشه در کنار خلفا و دوست و یار و یاور اونها بود (رضی الله عنهم جمیعا).

1.حضرت علی اسلام را یاری می کرد واز اصل اسلام دفاع می کرد ودر آن برهه یاری کردن اسلام نمی شد مگر مشورت دادن به خلفا،چون اگر مشورتهای امام علی نبود معلوم نبود چه بر سر اسلام می آمد (لولاعلی لهلک العمر)
2.داستان دختر حضرت علی وعمر رااگر راست باشد شما بهتر است کتمان کنید (اگر می خواهید داستان رااز کتابهای شما نقل کنم تا ببینید چه کسی مستحق کتمان است ما یا شما)
چون نقل قول های شما خلیفه را مجرم جلوه می دهد از آن گذشته ما می گویم برای مصلحت اسلام حضرت علی علیه السلام از حق خلافت گذشت از جسارت به فاطمه زهرا گذشت ،اگر داستان ساخته شما درست باشد ازآنها بزرگترنیست که ایشان به جهت مصلحت گذشتند،اینها عوام فریبی است وزیبنده محقق نیست
3.اسم خلفا مثل عمر وعثمان مختص به آنها نبوده اگر مراجعه کنید در آن زمان اسم عادی بوده که چند نفر از صحابه به این اسم بوده اند حتی در یاران امام حسینعلیه السلام اسم یزید داریم،اینها دلیل بر رابطه نمی شود،این نیز عوام فریبی است وبه دور از تحقیق حقیقی
4 .همان جواب یک

پنج تن;74913 نوشت:
جناب آقای ایمان شما فرموده اید:
آنچه تاریخ عملی زندگی حضرت علی به ما نشان میدهد برخلاف این حرف شماست. تاریخ به ما میگوید که حضرت علی در زمان هر سه حلیفه اول به عنوان یکی از مشاوران اصلی همیشه در کنار آنها بود و همواره (همانند سایر صحابه مهاجر و انصار) خلفا را در امر حکومت یاری میکرد.(1) دختر خویش را به حضرت عمر داد(2)فرزندان خود را هم اسم خلفا گردانید.(3) در جنگها همیشه مشاور بزرگی برای
خلفا بود (4)و.... پس تاریخ به ما میگوید که حضرت علی همیشه در کنار خلفا و دوست و یار و یاور اونها بود (رضی الله عنهم جمیعا).

1.حضرت علی اسلام را یاری می کرد واز اصل اسلام دفاع می کرد ودر آن برهه یاری کردن اسلام نمی شد مگر مشورت دادن به خلفا،چون اگر مشورتهای امام علی نبود معلوم نبود چه بر سر اسلام می آمد (لولاعلی لهلک العمر)
2.داستان دختر حضرت علی وعمر رااگر راست باشد شما بهتر است کتمان کنید (اگر می خواهید داستان رااز کتابهای شما نقل کنم تا ببینید چه کسی مستحق کتمان است ما یا شما)
چون نقل قول های شما خلیفه را مجرم جلوه می دهد از آن گذشته ما می گویم برای مصلحت اسلام حضرت علی علیه السلام از حق خلافت گذشت از جسارت به فاطمه زهرا گذشت ،اگر داستان ساخته شما درست باشد ازآنها بزرگترنیست که ایشان به جهت مصلحت گذشتند،اینها عوام فریبی است وزیبنده محقق نیست
3.اسم خلفا مثل عمر وعثمان مختص به آنها نبوده اگر مراجعه کنید در آن زمان اسم عادی بوده که چند نفر از صحابه به این اسم بوده اند حتی در یاران امام حسینعلیه السلام اسم یزید داریم،اینها دلیل بر رابطه نمی شود،این نیز عوام فریبی است وبه دور از تحقیق حقیقی
4 .همان جواب یک


1. کدام اسلام؟ مگر شما شیعیان نمیگویید که اسلامی در کار نبود؟ مگر یک حاکم غاصب و ظالم و خائن و ستمگر و.... میتواند اسلام را اجرا کند که حضرت علی بخواهد به او یاری رساند؟ نکنه شیعه قبول دارد که خلفای راشدین انسانهای مومنی بوده اند؟
در ضمن تنها مشورتهای حضرت علی نبود بلکه خلفا از تمام مهاجرین و انصاری که صاحب نظر بودند مشورت میگرفتند ( وامرهم شوری بینهم).
2. داستان این ازدواج مبارک در کتبهای بیمشاری از شیعیان نیز ذکر شده است. من حقیقت را کتمان نمیکنم. بازهم میخواهید حضرت علی را ترسو جلوه دهید که عمر دختر علی را به زور گرفت؟ پس این علی چه جور شجاعتی داشته من نمیدانم واقعا.
3. اشتباه نکنید. در نظر شیعه کسی مثل عمر قاتل همسر علی و مادر حسنین است. چرا باید علی اسم قاتل همسرش را برروی فرزندان بگذارد؟ یعنی اگر کسی مادر شما را بکشد شما حاضرید اسم آن فرد را به صرف اینکه یک اسم معمول در جامعه است برروی فرزندانتان بگذارید؟؟؟؟؟//

iman2010;74905 نوشت:
من هیچ تحریفی نکرده ام و متن نامه را بدون حتی یک کلمه کم و زیاد ذکر کردم. درست است این متن خطاب به معاویه است. مگر من گفتم نیست؟؟؟؟ من گفتم که حضرت علی در این نامه خلفای قبل از خود را تایید کرده است.
شما خیلی سعی میکنید که متن این نامه را جدل جلوه بدید ولی چنین نیست. تکرار میکنم در مواردی که جدل بکار رفته باشد هدف فقط قانع کردن مخاطب است نه تایید کردن افراد قبل. در حالیکه حضرت علی بطور واضح و آشکار خلفای قبل از خود را در این نامه تایید کرده است و این دقیقا عقیده ی خود حضرت علی بوده است.

در ضمن درسته که شما شیعه هستید ولی این را بدانید که ما هم از بچگی با عقاید شما آشنا هستیم. بیشتر از کتب خودمان کتب شما را خوانده ایم. مدرسه و رادیو و تلوزیون و....


چرا توجه نمیکنید شما که بیشتر از ما خبر دارید!!!!

[=Century Gothic]در صورتی که امام –ع- باور و اعتقاد خود در باره امامت و رهبری اهل بیت را در خطبه ی 1 و2 و 144و 120و 93 به طور شروح بیان کرده است . :Sham:
[=Century Gothic]یا علی ع

iman2010;74921 نوشت:
1. کدام اسلام؟ مگر شما شیعیان نمیگویید که اسلامی در کار نبود؟ مگر یک حاکم غاصب و ظالم و خائن و ستمگر و.... میتواند اسلام را اجرا کند که حضرت علی بخواهد به او یاری رساند؟ نکنه شیعه قبول دارد که خلفای راشدین انسانهای مومنی بوده اند؟
در ضمن تنها مشورتهای حضرت علی نبود بلکه خلفا از تمام مهاجرین و انصاری که صاحب نظر بودند مشورت میگرفتند ( وامرهم شوری بینهم).
2. داستان این ازدواج مبارک در کتبهای بیمشاری از شیعیان نیز ذکر شده است. من حقیقت را کتمان نمیکنم. بازهم میخواهید حضرت علی را ترسو جلوه دهید که عمر دختر علی را به زور گرفت؟ پس این علی چه جور شجاعتی داشته من نمیدانم واقعا.
3. اشتباه نکنید. در نظر شیعه کسی مثل عمر قاتل همسر علی و مادر حسنین است. چرا باید علی اسم قاتل همسرش را برروی فرزندان بگذارد؟ یعنی اگر کسی مادر شما را بکشد شما حاضرید اسم آن فرد را به صرف اینکه یک اسم معمول در جامعه است برروی فرزندانتان بگذارید؟؟؟؟؟//

دوست گرامی آماده ای تا برویم ببینیم شما که بیشتر از ما میدانید !!عجیب است که از منابع بی خبرید!!عجیب است !!

تمام آن چه كه از آن با عنوان همكاري امير مؤمنان عليه السلام با خلفا ياد مي‌شود :Sham::Sham:
به سه دسته تقسيم مي شود:
1 . مشورت در امور قضائي ؛
2 . مشورت در امور دفاعي و جنگي ؛
3 . مشورت در مسائل علمي و حلّ مشكلات اعتقادي .
نقش امير المؤمنين در اين موارد حد اكثر به اندازه پاسخ به درخواست ارشاد وراهنمائي طرف مقابل است كه وظيفه هر مسلماني است . حتي اگر طرف مشورت غير مسلمان باشد ، باز هم وظيفه دارد كه با نهايت امانت‌داري وي را راهنمايي كند ؛ چه رسد به اين كه اگر مسأله حفظ اساس اسلام و دين خدا در ميان باشد . مرحوم سيد مرتضي در اين باره مي‌فرمايد :
فأما استدلاله على رضاه بما ادعاه من إظهار المعاونة والمعاضدة ، وأنه أشار عليه بقتال أهل الردة فإنه ادعاء معاونة ومعاضدة على سبيل الجملة لا نعرفها ، ولو ذكر تفصيله لتكلمنا عليه ، فإن أشار بذلك إلى ما كان يمدهم به من الفتيا في الأحكام ، فذلك واجب عليه في كل حال ، ولكل مستفت فلا يدل إظهار الحق والتنبيه على الصواب في الأحكام لا على معاونة ولا معاضدة ، وإن أشار إلى ما كان منه عليه السلام في وقت من الأوقات من الدفع عن المدينة فذلك أيضا واجب على كل مسلم وكيف لا يدفع عن حريمه وحريم المسلمين ، فأي دلالة في ذلك على ما يرجع إلى الإمامة .
فأما المشورة عليه بقتال أهل الردة فما علمنا أنها كانت منه ، وقد كان يجب عليه أن يصحح ذلك ، ثم لو كانت لم تدل على ما ظنه لأن قتالهم واجب على المسلمين كافة والمشورة به صحيحة .
ادعاي شما مبني بر كمك و همكاري علي عليه السلام با خليفه، مانند راهنمائي ابوبكر بر جنگيدن با اهل ردّه، صرف ادعا است واگر تفصيل آن بيان مي شد بهتر مي توانستيم پاسخ دهيم، واگر مقصود ارشاد در احكام الهي باشد اين امر بر عالم به مسائل دين واجب است وبايد وظيفه درست را بيان كند، از اين مطلب نمي توانيد همكاري با آنان را استفاده كنيد، واگر مقصود شما مشاوره با علي عليه السلام در دفاع از مردم مدينه وجان وناموس مردم است اين هم نيز واجب است چون علاوه بردفاع از حريم مردم، از جان خودش نيز دفاع كرده است واين مسائل ربطي به تاييد خلافت وامامت آنان ندارد.:Sham::Sham:
واما مشورت ابوبكر با علي عليه السلام در جنگ با اهل ردّه را قبول نداريم و يا لا اقل براي ما روشن نيست، وبايد اين موضوع روشن شود، واگر دلالت بر مقصود شما نداشته باشد، اصل مشورت وراهنمائي درست است، چون جنگ با گروههايي مانند اهل ردّه بر تمام مسلمانان واجب است.
الشافي في الامامة ، علي بن الحسين الموسوي معروف به الشريف المرتضى (متوفاي436 هـ) ، ج 3 ص 251 ، ناشر : مؤسسة إسماعيليان - قم ، چاپ : الثانية ، 1410 .

اولا اصل اسلام که بود کسی منکر آن نیست واگر حضرت در بعضی امور دخالت نمی کردند ازآن که بود هم بدتر می شد
ثانیا ازذواج دختر ایشان با عمر رادرکتابهی اهل تسنن است که بزودی می اورم تاببیند که آیا خلیفه مسلمین چنین کاری می کرده ؟
ثالثا درجواب نام گذاری عوام فریبی می کنید همانطور که گفتم
رابعا ما شواهدی زیادی بر اختلاف بین علی علیه السلام باخلفا داشتیم اگر آنها نبود آنوقت نوبت قرائن می رسید با وجود انها نیازی به قرائن نیست اما شواهد

[=arial]حفظ دين ، بزرگترين وظيفه امير مؤمنان عليه السلام:

در بين وظائف و شؤونات امام و پيشواي منصوب و برگزيده از جانب خداوند، حفظ شريعت ونگاهباني از حوزه دين از مهمترين وظايف او است كه اگر احساس كند، اصل و اساس دين در خطر است ، به هر صورت ممكن بايد از آن جلوگيري كند .:Sham::Sham:
البته اين مسؤوليت با در نظر گرفتن شرائط زماني ومكاني متفاوت است و بايد متناسب با آن شرائط تصميم نهائي را بگيرد، كه گاهي اوقات اين مهم با تحمل وبردباري و صبر كردن در برابر مصائب و سكوت در برابر حقوق غصب شده به دست مي آيد و گاهي هم نيازمند رويارويي و دخالت مستقيم و برخورد قاطع خواهد بود.
ابن حجر هيثمي به نقل از رسول خدا مي‌نويسد‌ :
في كل خلف من أمتي عدول من أهل بيتي ينفون عن هذا الدين تحريف الضالين وانتحال المبطلين وتأويل الجاهلين ألا وإن أئمتكم وفدكم إلى الله عز وجل فانظروا من توفدون .
در هر قرني افراد عادلي از اهل بيت من در بين امتم خواهند بود كه تحريف گمراهان ونسبتهاي ناروا وباطل و تاويلهاي نادانان را از دين پاك ودور مي كنند، آگاه باشيد! پيشوايان شما فرستادگان شما نزد خداوند مي باشند، پس بنگريد كه چه كساني را مي فرستيد. :Sham:
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي (متوفاي973هـ) ، ج 2 ، ص 441 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط .

امير مؤمنان عليه السلام اگر چه از منصب خلافت و جانشيني به حق رسول خدا صلي الله عليه وآله بازماند و در واقع حق مسلم ايشان را غصب كردند ؛ ولي اين موضوع دليل نمي‌شود كه به ديگر وظايف خود عمل نكند ؛ زيرا گاهي تدبير‌ها و تصميم‌گيري‌هاي غلط خلفا سبب مي‌شد ، اساس اسلام به خطر بيفتد ؛‌ در اين موارد امام وظيفه داشت كه اجازه ندهد شريعت اسلامي قرباني ندانم كاري‌ها شود ؛ مثلاً در قضيه جنگ نهاوند ، پادشاه ايرانيان لشكر عظيمي را براي نابودي اسلام فراهم كرده بود و اگر تدبير امير مؤمنان عليه السلام نبود‌ ، نه تنها لشكر عمر كه به طور قطع تمام مسلمانان و اسلام از بين مي‌رفت .
در چنين موقعيتي امير المؤمنين عليه السلام وظيفه دارد كه نظام اسلامي و دين نوپا را حفظ كند ؛ چون وظيفه او همانند هر فرد مسلمان ديگر، حفظ دين است .
در داستان شوري مي فرمايد :
بَايَعَ النَّاسُ لأبِي بَكْرٍ وَأَنَا وَاللَّهِ أَوْلى بِالأَمْرِ مِنْهُ ، وَأَحَقُّ بِهِ مِنْهُ ، فَسَمِعْتُ وَأَطَعْتُ مَخَافَةَ أَنْ يَرْجِعَ النَّاسُ كُفَّارَاً يَضْرِبُ بَعْضُهُمْ رِقَابَ بَعْضٍ بِالسَّيْفِ ، ثُمَّ بَايَعَ النَّاسُ عُمَرَ وَأَنَا وَاللَّهِ أَوْلى بِالأَمْرِ مِنْهُ وَأَحَقُّ بِهِ مِنْهُ ، فَسَمِعْتُ وَأَطَعْتُ مَخَافَةَ أَنْ يَرْجِعَ النَّاسُ كُفَّارَاً يَضْرِبُ بَعْضُهُمْ رِقَابَ بَعْضٍ بِالسَّيْفِ .
مردم با ابوبكر بيعت كردند در حالي كه به خدا سوگند من از او سزاوار تر وشايسته تر بودم، ولي از ترس باز گشت و گرايش مردم به دوران كفر وجاهلّيت وكشيده شدن شمشيرها براي زدن گردن يكديگر، سكوت كردم وشنيدم ومخالفت نكردم، سپس با عمر بيعت كردند، در حالي كه از او سزاوارتر وشايسته تر بودم، ولي باز هم شنيدم وكوتاه آمدم تا به كفر وبرادر كشي باز نگردند.


جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير) ، الحافظ جلال الدين عبد الرحمن السيوطي (متوفاي911هـ) ج 12 ص 54

تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل ، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي (متوفاي571هـ) ج 42 ، ص 434 ، ناشر : دار الفكر - بيروت - 1995 ، تحقيق : محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري .

در حقيت امير مؤمنان عليه السلام بين ارتداد مردم و بازگشت به رسوم جاهلي و ميان صبر و شكيبائي در برابر ظلم‌ها و همكاري با خلفا ، يكي را بايد انتخاب مي‌كرد كه طبق دستور رسول خدا صلي الله عليه وآله ، گذشتن از حق غصب شده خود و همكاري با خلفا را ترجيح داد تا اصل و اساس اسلام به خطر نيفتد ، :Ealam:
ولذا در روايتي مي‌فرمايد :

إِنَّ هَؤُلَاءِ خَيَّرُونَّا أَنْ يَظْلِمُونِي حَقِّي وَ أُبَايِعَهُمْ فَارْتَدَّ النَّاسُ حَتَّى بَلَغَتِ‏ الرِّدَّةُ أَحَداً فَاخْتَرْتُ أَنْ أُظْلَمَ حَقِّي وَ إِنْ فَعَلُوا مَا فَعَلُوا .
اين قوم تصميم گرفتند تا حقم را غصب كنند وبا آنان بيعت نمايم ، گروهي سرپيچي كرده و از دين دور شدند ، پس ظلم بر حق خويش را بر گزيدم اگر چه آنان هر چه خواستند انجام دادند .
بحارالأنوار ، محمد باقر مجلسي ، ج28 ، ص393 .

حضرت امیر ، ابوبکر را فردی مستبد می دانستند

ولکنّک استبددت علینا بالأمر وکنّا نرى لقرابتنا من رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم نصیباً حتّى فاضت عینا أبى بکر...
صحیح البخارى: 5/82، کتاب المغازی، باب غزوة خیبر.

بخاری می گوید :‌
امیرالمؤمنین علی به ابوبکر فرمود : تو در امر خلافت با ما مستبدانه برخورد نمودی و ما بواسطه قرابت و خویشاوندیمان با رسول خدا معتقدیم که حق و نصیبی در خلافت بعد از رسول خدا داریم ( این کلمات را حضرت فرمودند) تا اشک از چشمان ابوبکر جاری شد .

در صحیح مسلم آمده :

استبددت علینا بالأمر وکنّا نحن نرى لنا حقّاً لقرابتنا من رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم...
صحیح مسلم : ج 5 ص 154، باب قول النبی صلى الله علیه وسلم لا نورث ما ترکنا فهو صدقة .

امیرالمؤمنین به ابوبکر فرمود : تو در امر خلافت با ما مستبدانه برخورد نمودی و ما بواسطه قرابت و خویشاوندیمان با رسول خدا معتقدیم که حق خلافت بعد از رسول خدا از آنِ ماست .

نظرامیرالمؤمنین علی در باره ابوبکر و عمر

حضرت امیر علیه السلام و عباس عموی پیامبر اکرم ابوبکر و عمر را دروغگو ، گناهکار، پیمان شکن و خائن می دانستند. به این عبارت دقت کنید مسلم در صحیحش می گوید :

فلمّا توفّی رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم ، قال أبو بکر: أنا ولی رسول اللّه ، ... فقال أبو بکر: قال رسول اللّه صلى الله علیه وسلم : نحن معاشر الأنبیاء لا نورث، ما ترکناه فهو صدقة، فرأیتماه کاذباً آثماً غادراً خائناً ،... ثمّ توفّی أبو بکر فقلت: أنا ولیّ رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم و ولی أبی بکر، فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً .

صحیح مسلم ج 5 ص 152، کتاب الجهاد باب 15 حکم الفئ حدیث 49، فتح الباری ج 6 ص 144.

عمر به امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه و عباس عموی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم می گوید :

زمانی که رسول خدا صلى اللّه علیه (و آله) وسلم از دنیا رفت ، ابوبکر گفت من جانشین رسول خدا هستم ... أبو بکر گفت : رسول اللّه صلى الله علیه (وآله) و سلم فرموده است ما گروه پیامبران بعد از خود ارثی به جا نمی گذاریم ، هر آن چه بعد از خود به جا می گذاریم صدقه است ( و باید برای عموم مسلمین صرف شود ) شما نظرتان این بود که ابوبکر در گفتارش درغگو ، گناهکار ، پیمان شکن و خائن است ... سپس ابوبکر از دنیا رفت (بعد از مرگ او ) من گفتم : من جانشین رسول خدا و ابوبکر هستم شما مرا هم مانند ابوبکر درغگو ، گناهکار ، پیمان شکن و خائن دانستید . َ ََ

کراهت حضرت امیر از همنشینی با عمر

فأرسل إلى أبى بکر أن ائتنا ولا یأتنا أحد معک کراهیّة لمحضر عمر.
صحیح البخارى: 5/82، کتاب المغازی، باب غزوة خیبر، صحیح مسلم : 5/154، کتاب الجهاد، باب قول النبی(صلى الله علیه وآله وسلم)لا نورث... .

امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه به دنبال ابوبکر فرستاد و پیغام داد تنها بیا و کسی را با خودت نیاور بخاطر اینکه از همنشینی با عمر کراهت داشت

کنار زدن حضرت از خلافت بخاطر عمل نکردن به سنت ابوبکروعمر

... وخلا (عبد الرحمن بن عوف) بعلی بن أبی طالب ، فقال : لنا اللّه علیک ، إن ولیّت هذا الأمر ، أن تسیر فینا بکتاب اللّه وسنّة نبیّه وسیرة أبی بکر وعمر.

فقال : أسیر فیکم بکتاب اللّه وسنّة نبیّه ما استطعت.
تاریخ الیعقوبی ج 2 ص 162،باب أیام عثمان بن عفان. برای مطالعه بیشتر در این زمینه رجوع شود به: تاریخ الطبری ج 3 ص 297.

( بعد از مرگ عمر وقتی شورای شش نفر می خواستند خلیفه انتخاب کنند ) عبد الرحمان بن عوف امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب صلوات الله و سلامه علیه را به کناری صدا زد و به ایشان عرض کرد : خداوند بین من و تو حاکم باشد ، اگر خلیفه شدی بین ما طبق کتاب خدا و سنت پیامبر و روش ابوبکر و عمر حکم کن . امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب صلوات الله و سلامه علیه به عبدالرحمان بن عوف فرمودند من تاجایی که توان داشته باشم در میان شما طبق کتاب خدا و سنت پیامبراکرم حکم خواهم نمود .

عدم همکاری حضرت با خلفا

عمر نزد ابن عباس می رود و از علی شکایت می کند :

أشکو الیک ابن عمّک، سألته أن یخرج معی فلم یقبل، ولم أزل أراه واجداً فیم تظنّ موجدته ... قلت : یا أمیر المؤمنین إنّک تعلم، قال: أظنّه لا یزال کئیاً لفوت الخلافة! قلت: هو ذاک .
شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 12، ص 78 ، باب نکت من کلام عمر و سیرته و أخلاقه.

از پسر عمویت شکایت دارم ، از او درخواست نمودم ( در جنگ ) به همراه من بیاید قبول نکرد ، و دائما او را غضبناک می بینم ، به نظر تو چرا از من غضبناک است ... ابن عباس می گوید : خودت می دانی ، عمر گفت :‌گمان می کنم غضب او بخاطر امر خلافت باشد ! ابن عباس می گوید : همینطور است .

نظر حضرت علی علیه السلام در مورد عثمان

اختلاف حضرت با عثمان و مخالفت عثمان با سنت نبوی

... عن مروان بن الحکم قال شهدت عثمان وعلیا رضی الله عنهما وعثمان ینهى عن المتعة وأن یجمع بینهما فلما رأى علی أهل بهما لبیک بعمرة وحجة قال ما کنت لأدع سنة النبی صلى الله علیه وسلم لقول أحد .

صحیح البخاری ج2 ، ص 153 ، کتاب الحج ، باب التمتع والاقران والافراد بالحج وفسخ الحج لمن لم یکن معه هدی .

مروان بن حکم می گوید : علی و عثمان را دیدم در حالی که عثمان از متعه حج نهی می کرد و از جمع کردن بین عمره و تمتع نهی می کرد ، علی با مشاهده این صحنه به عنوان مخالفت با کار عثمان برای هر دو حج تلبیه گفت و فرمود لبیک بعمرة و حجة و در ادامه فرمود من سنت پیامبر را بخاطر حرف هیچ کس کنار نمی گذارم .

... عن شعبة عن عمرو بن مرة عن سعید بن المسیب قال اختلف علی وعثمان رضی الله الله عنهما وهما بعسفان فی المتعة فقال علی ما ترید إلى أن تنهى عن أمر فعله النبی صلى الله علیه وسلم قال فلما رأى ذلک علی أهل بهما جمیعا .

صحیح البخاری ج2 ، ص 153 ، کتاب الحج ، باب التمتع والاقران والافراد بالحج وفسخ الحج لمن لم یکن معه هدی

سعید بن مسیب می گوید : بین علی و عثمان در منطقه عسفان بر سر متعه حج اختلاف پیش آمد ، پس علی به عثمان فرمود : به چه مجوزی از کاری که پیامبر امر فرموده اند نهی می کنی ؟ و زمانی که علی مخالفت عثمان را با سنت نبوی دید برای هر دو حج ( عمره و تمتع ) لبیک گفت .

فقال علی علیه السلام : لا أجد شرا منه ولا منهم ، ثم قال : هل تعلم عمر یقول : والله لیحملن بنى أبى معیط على رقاب الناس ...

شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 3 ، ص 31 ، باب ذکر المطاعن التی طعن بها على عثمان والرد علیها و ج6 ، ص 326 ، باب نبذ من کلام عمرو بن العاص .

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : من افرادی بدتر از عثمان و طایفه اش نیافتم ، سپس فرمود : آیا می دانی عمر در مورد او گفت : قسم به خدا ( اگر خلیفه شود ) بنی ابی معیط را بر گردن مردم سوار می کند ...

اما شاهد زنده وگویای تاریخ:لطفا بفرمایید مرقد حضرت زهرا سلام الله علیهاتنها یادگار پیامبر کجاست ؟چرا مرقد عمر،عثمان ،ابابکر ،عایشه ،امام حسن امام باقر ،طلحه زبیر و....مشخص است ومرقد ایشان مشخص نیست؟شاید بگوید مرقد حضرت علی هم مشخص نیست خوب با آنکه حرفتان راقبول نداریم ولی خوب حضرت علی از معاویه ودودمان پست اموی خوف داشتند حضرت زهرا چرا قبرشان مخفی است چر اایشان وصیت کردند مرا شب دفن کنید .آیا می شود چشم بست واین اختلاف به بزرگی راندید

[=arial]دفاع از مظلوم ، وظيفه امام بود :

دخالت‌هاي امير مؤمنان عليه السلام در امور قضائي در مواردي بود كه عدم آگاهي خلفا به پيش پا افتاده ترين احكام اسلامي سبب مي‌شد كه حقي از بي‌چاره اي ضايع و به مظلومي از مسلمانان ظلم شود .:Sham:
در حقيقت آن‌ها پناهي جز امير المؤمنين عليه السلام نداشتند و اگر امام دخالت و از حق آنان دفاع نمي‌كرد ، به يقين راهي براي استيفاي حقوقشان نمي يافتند.

آن حضرت در خطبه شقشقيه ، يكي از دلائل قبول حكومت را بعد از كشته شدن عثمان ، عهد و پيماني مي‌داند كه خداوند از علما براي دفع ظلم از بيچارگان گرفته است ::Ealam:
أَمَا وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَقِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَمَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَنْ لَا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَلَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَلَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَلَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ ...
سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد ، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود ، و ياران حجّت را بر من تمام نمى‏كردند ، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه در برابر شكم بارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند ، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته ، رهايش مى‏ساختم ، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سيراب مى‏كردم ، آنگاه مى‏ديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى بزغاله‏اى بى ارزش‏تر است‏ .:Sham::Sham:

براي روشن تر شدن مطلب فقط به يك مورد از دخالت‌هاي امام در امور قضائي اشاره مي‌كنيم :
حدثنا عُثْمَانُ بن أبي شَيْبَةَ ثنا جَرِيرٌ عن الْأَعْمَشِ عن أبي ظَبْيَانَ عن بن عَبَّاسٍ قال أُتِيَ عُمَرُ بِمَجْنُونَةٍ قد زَنَتْ فَاسْتَشَارَ فيها أُنَاسًا فَأَمَرَ بها عُمَرُ أَنْ تُرْجَمَ فمر بها على عَلِيِّ بن أبي طَالِبٍ رِضْوَانُ اللَّهِ عليه فقال ما شَأْنُ هذه قالوا مَجْنُونَةُ بَنِي فُلَانٍ زَنَتْ فَأَمَرَ بها عُمَرُ أَنْ تُرْجَمَ قال فقال ارْجِعُوا بها ثُمَّ أَتَاهُ فقال يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ الْقَلَمَ قد رُفِعَ عن ثَلَاثَةٍ عن الْمَجْنُونِ حتى يَبْرَأَ وَعَنْ النَّائِمِ حتى يَسْتَيْقِظَ وَعَنْ الصَّبِيِّ حتى يَعْقِلَ قال بَلَى قال فما بَالُ هذه تُرْجَمُ قال لَا شَيْءَ قال فَأَرْسِلْهَا قال فَأَرْسَلَهَا قال فَجَعَلَ يُكَبِّرُ .

ابن عباس مي گويد : زن ديوانه اي را كه زنا كرده بود نزد عمر آوردند ، با عده اي مشورت كرد و سپس دستور داد سنگسارش كنند .:Ghamgin:
هنگامي كه او را براي اجراي حدّ مي بردند ، از كنار علي عليه السلام عبور كردند ،
فرمود : اين زن چه كار كرده است ؟
گفتند : ديوانه اي است از فلان قبيله كه زنا كرده است وعمر دستور به رجم وي داده است .
فرمود : او را بر گردانيد ،
سپس نزد عمر آمد و فرمود : مگر نمي داني از سه نفر تكليف بر داشته شده است : 1. ديوانه تا زماني كه عاقل شود ؛
2. انسان خوابيده تا بيدار شود ؛
3. بچّه تا به سن بلوغ به رسد.
عمر گفت : آري ، شنيده ام ،

فرمود : پس اين زن را رها كن ،
عمر او را آزاد كرد و شروع به تكبير گفتن نمود .

سنن أبي داود ، سليمان بن الأشعث أبو داود السجستاني الأزدي (متوفاي275هـ) ج 4 ، ص 140 ، ح 4399 ، كِتَاب الْحُدُودِ ، بَاب في الْمَجْنُونِ يَسْرِقُ أو يُصِيبُ حَدًّا ، ناشر : دار الفكر ، تحقيق : محمد محيي الدين عبد الحميد .


جالب است كه بخاري نيز همين روايت را نقل كرده است ؛ اما همانند هميشه صدر و ذيل آن را حذف و فقط اين قسمت را آورده است ::khandeh!:
وقال عَلِيٌّ لِعُمَرَ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ الْقَلَمَ رُفِعَ عن الْمَجْنُونِ حتى يُفِيقَ وَعَنْ الصَّبِيِّ حتى يُدْرِكَ وَعَنْ النَّائِمِ حتى يَسْتَيْقِظَ .
صحيح البخاري، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي (متوفاي256 هـ) ج 6 ، ص 2499 ، بَاب لَا يُرْجَمُ الْمَجْنُونُ وَالْمَجْنُونَةُ ، ناشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا .

و ابن عبد البر با سند صحيح مي‌نويسد :
يحيى بن سعيد عن سعيد بن المسيب قال كان عمر يتعوذ بالله من معضلة ليس لها أبو الحسن وقال فى المجنونة التى أمر برجمها وفى التى وضعت لستة أشهر فأراد عمر رجمها فقال له على إن الله تعالى يقول وحمله وفصاله ثلاثون شهرا الحديث وقال له إن الله رفع القلم عن المجنون الحديث فكان عمر يقول لولا على لهلك عمر .
عمر بارها به خدا پناه مي برد از اين كه مشكلي علمي برايش پيش آيد وعلي عليه السلام نباشد ، يكي از اين موارد زن ديوانه اي بود كه دستور رجم وي را صادر كرده بود و يكي هم ‌‌ زني كه شش ماهه وضع حمل كرده بود وعمر مي خواست بر وي حدّ جاري كند،
علي عليه السلام فرمود: خداوند فرموده است: دوران بارداري و شيردهي سي ماه است، ونيز فرمود: خداي سبحان از مجنون تكليف را بر داشته است، در چنين مواردي بود كه عمر مي گفت: اگر علي نبود عمر هلاك مي شد.
:Ealam:
الاستيعاب في معرفة الأصحاب ، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (متوفاي463 هـ) ج 3 ، ص 1103 ، ناشر : دار الجيل - بيروت - 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : علي محمد البجاوي .

مواردي از اين قبيل به روشني اثبات مي كند كه حضور امير مؤمنان عليه السلام نقش تمام كننده‌اي در احياي احكام الهي داشته و از طرفي پشتوانه‌اي محكم بر احقاق حقوق ستمديدگان وجلوگيري از ظلم وستمگري داشته است.
طبق نقل سمعاني مشابه اين قضيه در زمان عثمان نيز اتفاق افتاده بود كه اگر امير مؤمنان عليه السلام دخالت نمي‌كرد ، زني مؤمنه به همراه فرزندي كه در شكم داشت ، قرباني جهل خليفه به احكام اسلامي مي‌شد .
أن امرأة أتت بولد لستة أشهر من وقت النكاح ، فجاء زوجها إلى عثمان في ذلك . فهم عثمان رضي الله عنه برجمها ، فقال علي : لا سبيل لك عليها ؛ لأن الله تعالى يقول : «وحمله وفصاله ثلاثون شهرا» وقال : «والوالدات يرضعن أولادهن حولين كاملين» فإذا ذهب الفصال حولين ، بقي للحمل ستة أشهر ، فتركها عثمان .
زني شش ماهه فرزندش را به دنيا آورد ، همسرش نزد عثمان رفت وداستان را براي خليفه تعريف كرد ، عثمان تصميم به اجراي حدّ گرفت ، علي ‌عليه السلام فرمود : حق نداري حد جاري كني ؛ زيرا خداوند مي فرمايد زمان بارداري و شير دهي سي ماه است ، ونيز فرمود : مادران بايد فرزندانشان را دو سال كامل شير دهند ، وچون دوران شير خوارگي كه دو سال است كم شود براي حمل شش ماه مي ماند ،‌ عثمان پس از شنيدن سخنان امير عليه السلام آن زن را رها كرد .
تفسير القرآن ، أبو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار السمعاني (متوفاي489هـ) ج 1 ، ص 236 ، ناشر : دار الوطن - الرياض - السعودية - 1418هـ- 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : ياسر بن إبراهيم و غنيم بن عباس بن غنيم .


استفاده از دانش فقهي و آگاهي از احكام دين ، امير مؤمنان عليه السلام را وادار مي كند كه در مواردي از اين قبيل سكوت نكند و از اجراي حد باطل جلوگيري نمايد ؛ چرا كه او وظيفه خويش مي داند تا در برابر حقوق افراد و حفظ آبرو وشخصيت اجتماعي آنان بي تفاوت نماند ؛ همانگونه كه در قضيه بيرون آوردن خلخال از پاي يك زن يهودي فرياد بر مي آورد و مي‌فرمايد كه اگر مردي غيرتمند از شنيدن اين حادثه تلخ بميرد ، جاي ملامت ندارد ؟

وَ لَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَةِ فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلْبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رِعَاثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالِاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ كَلْمٌ وَ لَا أُرِيقَ لَهُمْ دَمٌ فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيراً .
خطبه 27 نهج البلاغه ، فيض الإسلام .
به من خبر رسيده كه مردى از لشكر شام به خانه زنى مسلمان و زنى غير مسلمان كه در پناه حكومت اسلام بوده وارد شد ه، و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره‏هاى آنها را به غارت برده ؛ در حالى كه هيچ وسيله‏اى براى دفاع ، جز گريه و التماس كردن ، نداشته‏اند !
لشكريان شام با غنيمت فراوان رفتند ، بدون اين كه حتّى يك نفر آنان ، زخمى بردارد ، و يا قطره خونى از او ريخته شود ، اگر براى اين حادثه تلخ ، مسلمانى از روى تأسّف بميرد ، ملامت نخواهد شد ، و از نظر من سزاوار است .
پس براي شخصيتي همانند امير مؤمنان علي عليه السلام بسيار سخت و ناگوار است كه شاهد سنگسار شدن زن مسلماني باشد كه با تهمت زنا ، حيثيت وآبروي وي را زير سؤال برده و پايه هاي محكم اعتقادي مردم را با اجراي غلط دستورات خداوند متزلزل مي كنند .:Ealam:
بنا بر اين وظيفه خويش مي داند كه از حريم اجراي حدود الهي به درستي حفاظت و از تجاوز به حريم حقوقي مردم جلوگيري نمايد .
.

متاسفم که تمامی پاسخگویان سایت بجای بحث علمی فقط کپی میکنند و مطمئنم که هیچ یک از جنابان پاسخگو احادیثی رو که ذکر میکنند خودشان در منبع اصلی ندیده اند. زیرا در یک پست همین جناب رضا یک حدیث را قیچی شده آورده بود و من حدیث کامل را ذکر کردم. در ضمن وقتی شما در یک دقیقه بیشتر از 5 -6 صفحه مطلب مینویسید دیگر مگر میشود با شماها بحث کرد؟ ولی با این وجود من آرام آرام جواب میدهم

گیرم کی چشمتان راروی این همه اختلاف بستید وهمه آنها راجواب دادید ویا توجیه کردید با اختلاف عایشه وطلحه وزبیر ومعاویه با حضرت علی چه می کنید آیا جنگ جمل دروغ است ؟آیا دروغ است که ام المومنین با امیرالمومنین جنگیده و به قولی نوزده هزار نفر بینشان کشته شده وبا این همه هر دو کارشان درست بوده،هیچ عاقلی این راقبول می کند که نوزده هزار نفر دریک جنگی کشته شوند وهر دوبرحق باشند،وبا اجتهد اخطا ماست مالی بشود،هیچ عاقلی قبول می کند که خال المومنین با امیر المونین بجنگد وبسیاری از مسلمین کشته شوند آنگه هردو رضی الله عنه باشند،آیاهیچ عاقلی قبول می کند که ....

iman2010;74943 نوشت:
متاسفم که تمامی پاسخگویان سایت بجای بحث علمی فقط کپی میکنند و مطمئنم که هیچ یک از جنابان پاسخگو احادیثی رو که ذکر میکنند خودشان در منبع اصلی ندیده اند. زیرا در یک پست همین جناب رضا یک حدیث را قیچی شده آورده بود و من حدیث کامل را ذکر کردم. در ضمن وقتی شما در یک دقیقه بیشتر از 5 -6 صفحه مطلب مینویسید دیگر مگر میشود با شماها بحث کرد؟ ولی با این وجود من آرام آرام جواب میدهم

روایات زیادی داریم که دروغ گفتن انسان را از خداوند دور میکند!!؟
کجا شما حدیث را کامل ذکر کردید ؟

کجا بنده حدیث را قیچی کردم !!بر گردید و در همان تاپیک جوابتان را از خود علمای اهل سنت دادم!!:Sham:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=9879&page=2

گفتار و سخنان ما با منبع میباشد تا خدای نکرده دست به تحریف و دروغ نزنیم!!

دروغ که حناق نیست!!! شما حدیث را قیچی شده ذکر نکردید؟ واقعا برای صداقت بر باد رفته ی شما متاسفم

iman2010;74956 نوشت:
دروغ که حناق نیست!!! شما حدیث را قیچی شده ذکر نکردید؟ واقعا برای صداقت بر باد رفته ی شما متاسفم


ای بابا! تو روز روشن و تحریف؟؟؟!!
لیک را که گذاشتم!!جناب سنی !
انگار خیلی ناراحت شدید که تیرتان به سنگ خورد؟؟؟

اما درباره ام کلثوم وعمر
از محمد بن علي روايت شده است كه عمر امّ‌كلثوم را از علي خواستگارى كرد، امام خردسال بودن او را يادآورى كرد. امام علي فرمود: من امّ‌كلثوم را به نزد تو مى‌فرستم، اگر خوشت آمد، او را به همسرى خود انتخاب كن. امام عليه السلام امّ‌كلثوم را نزد عمر فرستاد، عمر ساق پاى امّ‌كلثوم را برهنه كرد! امّ‌كلثوم فرمود: اگر خليفه نبودى چشمت را كور مى‌كردم!
الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 6، ص 163، ح10352، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ؛
الخراساني، سعيد بن منصور (متوفاي227هـ)، سنن سعيد بن منصور، ج 1، ص 173، ح1011، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: الدار السلفية - الهند، الطبعة: الأولى، 1403هـ ـ 1982م .
القرطبي، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (متوفاي463 هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج 4، ص 1955، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.
الانصاري التلمساني، محمد بن أبي بكر المعروف بالبري (متوفاي644هـ) الجوهرة في نسب النبي وأصحابه العشرة، ج 1، ص 260؛
ابن قدامة المقدسي، بد الرحمن بن محمد (متوفاي682هـ)، الشرح الكبير، ج 7، ص 343؛
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) تلخيص الحبير في أحاديث الرافعي الكبير، ج 3، ص 147، تحقيق السيد عبدالله هاشم اليماني المدني، ناشر: - المدينة المنورة – 1384هـ – 1964م؛
الإصابة في تمييز الصحابة، [=taher]ج 8، ص 293، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992؛
السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 14، ص 265؛
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي 1255هـ)، نيل الأوطار من أحاديث سيد الأخيار شرح منتقى الأخبار، ج 6، ص 240، ناشر: دار الجيل، بيروت – 1973.
برفرض صحت این روایات
آیا شما باتاییداین روایت به خلیفه رسول خدا اهانت نمی کنید؟
آیاخلیفه می تواند زن نامحرم رالمس کند وازعدالت خارج نمی شود؟!!!:Ealam:
آیااین علاوه بر خلیفه ثانی اهانت به حضرت علی علیه السلام نیست؟

باسلام بهتره اول بهتون بگم خوبه جانب ادب رو رعایت فرمایید بعدش هم اگه خلاف اینا رو توی منابعتون دیدی ذکرکن گرچه تلاشتون بی نتیجه هست.

با سلام. ظاهرا به اينگونه نميشود بحث كرد. موضوعي را مشخص كنيد تا برروي آن متمركز شده و بحث كنيم. در همين چند پست در مورد هزار چيز حرف زده شد. در موارد زير حاضرم با شما مناظره كنم:
1. امامت الهي است؟
2. شهادت يا وفات حضرت فاطمه؟
3. جنگ جمل
4. عصمت
5. توسل
6. شفاعت
7. مهاجرين و انصار
8. غدير
و .....

فقط بايد بر روي يك موضوع صحبت كنيم. بهرحال هر وقت قبول كرديد بفرماييد تا شروع كنيم. چون شما متاسفانه از تمركز برروي يك مسئله پرهيز ميكنيد و اين باعث ميشه كه نتوان يك مسئله را تا انتها بررسي كرد و به نتيجه رساند.

iman2010;74895 نوشت:
- در مورد سایر مطالبی که نوشتید. یک چیز را عرض کنم:
اگر قرار باشد من کتب شیعه را قبول داشته باشم که باید هر روز و شب همسر پیامبر و اکثر اصحاب مهاجر و انصار را لعن و نفرین کنم. من از کتب شما برای شما حجت آوردم. در حقیقت من از جدل استفاده کردم و از منابعی سخن راندم که مورد تایید شیعه است. اگر مبنا را بر روش شما بگذاریم. پس اجازه دهید من هم مدحها و ستایشهای حضرت علی از حضرت ابوبکر و عمر و... را در کتب اهل سنت برایتان بازگو کنم. شما اگر قرار است دلیل برای اهل سنت بیاورید باید یا دلایل شما علمی و منطقی باشد یا اگر دلایل نقلی را ذکر میکنید باید از کتب خود اهل سنت باشد و سند آنهم صحیح باشد و گرنه استناد به احادیث ضعیف و مرسل و کذب و... که هنر نمیخواه



با سلام
1-جناب آقای ایمان مطالبی که آورده شد از همان کتابی بود که شما بدان احتجاج نمودید نه خارج از آن .اگر به نهج البلاغة علیه ما احتجاج می کنید، نمی توان گفت: این قسمت را من قبول دارم به آن احتجاج می کنم وبقیه را قبول ندارم.
2-کجا بنده حدیث ضعیف، مرسل؟!کذب؟!و...آوردم ؟بفرمایید اصلاح کنم.
3- شما از کجا حدیث صحیح را تشخیص می دهید؟آیا خود حدیث شناس هستید؟یا اعتماد به گفتۀ دیگران می کنید؟یا با اصول جرح و تعدیل آشنائید؟
یا لااقل یکی از کتب رجالی را مطالعه نمودید.
4- اگر از منابع خودتان هم خواستید آدرس می دهیم.
5- اما دلیل منطقی :بر فرض هیچ نقدی هم در منابع وجود نداشته باشد و امام علی علیه السلام خلافت خلفا را مشروع می دانست،سوالی که به ذهن می رسد این است:
چرا امام با آنها بیعت نکرد ؟چرا حضرت زهرا سلام الله علیها با ابوبکر بیعت نکرد، مگرطبق نظر شما ابوبکر خلیفۀ به حق پیامبر نبود؟ از طرفی در منابع فریقین آمده کسی که بیعت امام را به گردن نداشته باشد به مرگ جاهلی مرده است.
واین مساله از دو حال خارج نیست.
1- یا ابوبکر خلیفۀ پیامبر«صلی الله علیه وآله» نبوده و خلافت او نامشروع بوده.
2- ویا نعوذ بالله حضرت فاطمه«سلام الله علیها»به مرگ جاهلی از دنیا رفته است.

حال به نظر شما حل این مساله چگونه است؟بیان بفرمائید تا ما استفاده ببریم.
در مورد داخل شدن مبا حث مختلف شما خود در یک مساله مباحث مختلفی را می آورید و دوستان هم جواب می دهند. لذا برای پرهیز از خلط مباحث همه باید همکاری کنند.

بسم الله الرحمن الرحیم

الا لعنه الله علی الظالمین
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک.

در مورد شرابخواری عمر چه می گویید؟
حیف که مدیر سایت امر به حفظ وحدت نموده اند وگرنه احادیث راجع به عمر و ابوبکر را می نوشتم تا بدانید اینها کیستند.

برادر ایمان باسلام
از همین جا شروع بفرمایید بر فرض صحت ازدواج ام کلثوم با عمر ونقلهایی که در کتابهای شما آمده که بالا آورده ام
آیا شما باتاییداین روایت به خلیفه رسول خدا اهانت نمی کنید؟
آیاخلیفه می تواند زن نامحرم رالمس کند وازعدالت خارج نمی شود؟!!!:Ealam:
آیااین علاوه بر خلیفه ثانی اهانت به حضرت علی علیه السلام نیست؟

سلام
تاپیک مذکور به دلیل وجود تاپیک های متعدد مشابه توسط مدیر محترم سایت قفل شد.

با سلام ما هم حاضریم وارد بحث بشیم البته به شرط اینکه شماهم درمورد اصل موضوع بحث کنید نه فرعیات در مورد شهادت حضرت زهرا وشفاعت وتوسل ...

يعني شهادت حضرت زهراسلام الله عليها از فرعيات است و موضوع يحث ما از اصول !!!

شماها هنوز معنای بحث رو نمیدونید. هر کدوم یک مطلب رو بیان میکنید. اینطور نمیتوان صحبت کرد. من خودم مطلب تعیین میکنم و بحث خواهیم کرد. فعلا دو سرنگار ایجاد کرده ایم. هر وقت آنها تمام شد سراغ باقی مسائل خواهیم رفت:

1. آیا مردگان می شنوند؟
http://www.askdin.com/showthread.php?t=9897

2. ازدواج حضرت عمر (رض) با ام کلثوم دختر حضرت علی (رض) و فاطمه (س).

http://www.askdin.com/showthread.php?t=208

شما در حدی نیستی اقای ایمان که بخواهی موضوع تعیین کنی
موضوع این بحث سئوالات ما از شماست نه شما از ما
اینقدرها هم زیرک نیستی که بخواهی بحث را منحرف کنی
در باره ازدواج عمر و ام کلثوم سه موضوع در این سایت هست طالبی اونجا رجوع کن
مردگان می شنوند هم موضوع جداگانه ای است انجا رجوع کن
موضوع این تاپیک چیزی دیگر است دوستان لطفا اجازه ندهید مغرضان بحث را منحرف کنند

از همه دوستان ارجمندم تقاضا دارم راجع به ازدواج عمر و ام کلثوم مطلب اینجا ننویسنند سه موضوع به طور مفصل در این سایت است
هدف این سنی این است که با ایجاد موضوعات مشابه تاپیک را بی ارزش کند لطفا هوشیار باشید

. امامت الهي است؟
2. شهادت يا وفات حضرت فاطمه؟
3. جنگ جمل
4. عصمت
5. توسل
6. شفاعت
7. مهاجرين و انصار
8. غدير

تمام این موضوعات به طور جداگانه مورد بحث قرار گرفته است
بنده تاپیک را شروع کردم و با اجازه اساتید بنده هم موضوع و مسیر بحث اعلام می کنم
روی صحبت من با کسانی است که تلاش می کنند بحث را منحرف کنند

fagheer;75626 نوشت:
شما در حدی نیستی اقای ایمان که بخواهی موضوع تعیین کنی
موضوع این بحث سئوالات ما از شماست نه شما از ما
اینقدرها هم زیرک نیستی که بخواهی بحث را منحرف کنی
در باره ازدواج عمر و ام کلثوم سه موضوع در این سایت هست طالبی اونجا رجوع کن
مردگان می شنوند هم موضوع جداگانه ای است انجا رجوع کن
موضوع این تاپیک چیزی دیگر است دوستان لطفا اجازه ندهید مغرضان بحث را منحرف کنند

جناب فقیر. اینکه من در حدی هستم یا نیستم به خودم مربوط است. در مورد ازدواج حضرت عمر با دختر حضرت علی فعلا در حال سخن گفتن هستم. بنده چون باور دارم که در هر سرنگار فقط باید یک موضوع بحث شود نه ده ها موضوع. به همین دلیل در این محل که هر ساعت یک موضوع را مطرح میکنید مطلب نمینویسم و خودم سرنگار ایجاد میکنم. شما میتوانید شرکت نکنید

هو الغنی
سلام.
به دوستان توصیه میکنم کتابای دکتر تیجانی رو حتما بخونند

سلام علیکم نخیر اتفاقا شهادت حضرت زهرا جزو بحث های اصلیه منظور بنده به حاشیه رفتن آقای ایمان بود که بحث مهم غدیر روبرده بودند توی فرعیات مثل فصل و...:Sokhan:

:Ealam:سلام علیکم آقای ایمان ما هم به شما اعلام میکنیم وارد بحث بشید انتقادی که به شما وارده اینه که شما خیلی زود جوش میاری بنده ی خدا بعدش هم خیلی بی انصافی .ازدواج حضرت ام کلثوم با عمر اصلا مورد رضایت حضرت علی نبوده.دفعات بعد دلایلش رو ذکر میکنم که از کجا میگم.

از مدیریت محترم تقاضا دارم هرگونه بحثی راجع به ازدواج عمر را حذف یا به بخش مربوطه منتقل نمایند
بازهم عرض می کنم برادران شیعه هوشیار باشید

ماجراي غدير

ابتدا به آيه اي که در غدير بر پيامبر نازل شد دقت کنيم

بسم الله الرحمن الرحيم

يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمک من الناس

دقت در مضمون ايه ما را به مسائلي مهم سوق مي دهد

1-- فرماني که پيامبر صلي الله عليه و اله به آن ماموريت پيدا کرده بود اينقدر مهم بود که اگر بنا بر فرض محال ان را انجام نمي داد رسالت خود را انجام نداده بود و کل اين زمان بر باد مي رفت و فقط با انجام اين امر رسالت به تکميل مي رسيد.

به بياني ديگر مقصود از ما انزل نمي تواند مجموع آيات و ستورات اسلامي باشد زيرا ناگفته پيداست که پيامبر صلي الله عليه و اله در طول مدت نبوتش عملا اين کار را انجام مي داده است و اگر اين امور را انجام نمي داد به خودي خود رسالت از بين رفته بود و اين نياز به نزول ايه و تاکيد ندارد.
بلکه مقصود از ان ايه انجام يک امر کاملا به خصوص بوده است که در درجه اهميت فوق العاده اي قرار داشته است که عدم انجام آن برابر بر باد رفتن تمام امر رسالت بوده است

2-- از نظر محاسبات اجتماعي پيامبر احتمال مي داده است که با ابلاغ اين امر از جانب مردم ممکن است آسيبي به او برسد و يا اين که قوم در اين امر او را به گمراهي و قوم و خويش گرائي متهم کنند و براي همين خداوند يکتا جل جلاله براي تحکيم اراده مي فرمايد و الله يعصمک من الناس

حال بايد ديد شان نزول ايه فوق در کجا بوده است

تمامي محدثان شيعه و سي تن از محدثان معتبر اهل تسنن از جمله سيوطي و طبري و ابونعيم اصفهاني و....((کتاب الغدير اسم تمامي اين سي نفر را در جلد اول صفحه 196 تا 209 آورده است))
معتقدند که اين ايه در غدير خم و در روزي که فخر کائنات محمد مصطفي صلي الله عليه و اله دست شمس الشموس حيدر رسول الله و خداي يکتا علي عليه السلام را بالا برد و فرمود فمن کنت مولاه فهذا علي مولاه نازل شده است.

و اما از نظر خوف اجتماعي پيامبر صلي الله عليه و اله اين را داشته باشد که انتصاب شخص جواني مثل علي عليه السلام که سن شريفش از 33 سال بيشتر نگذشته بود بر گروهي که اکثرا داراي سن و سال بالا و اکثرا از شيوخ عرب و گاها از سران قبايل هستند بسيار سخت و مشکل باشد از همه مهمتر خون بستگان اکثر آن کسان به دست تواناي يدالله ريخته شده بود و اکثرا کينه اي عميق از وجه الله عليه السلام داشتند

و مضاف بر اينها مولا علي عليه السلام پسر عموي پيامبر و داماد عزيز ايشان بود و اين امکان بود که پيامبر صلي الله عليه و اله را به قوم و خويش گرائي متهم کنند و تفسير بالعکس کنند .

ليکن

اراده ذوالجلال بر اين تعلق گرفته بود که اسم اعظم متجلي شود و اسلام عزيز پايدار گردد و شمشير حيدري که تا آن روز حافظ جان پيامبر صلي الله عليه و اله و اسلام بود اکنون نهضت را تداوم بخشد و منت بر خلق گذاشته شود به ولايت علي عليه السلام

بنده متن کامل خطبه غدير را به صورت فايل پيوست قرار دادم چون متني بسيار طولاني است دوستان مي توانند دانلود کنند
البته در کتب اهل سنت به اين صورت گسترده نيامده است و پس از واژه الغايب بقيه خطبه را سانسور کرده اند .
علي اي حال همين نيز غنيمت است که ما راجع به ان بحث کنيم

منبع خطبه
http://ghadirekhom.com/modules/smartsection/item.php?itemid=5

بررسي خطبه غدير

بررسي هاي تاريخي--روائي--حديثي--تفسيري همه و همه نشان دهنده قطعيت اين واقعه تاريخي است و انکار ان مثل انکار بديهيات است و در ميان احاديث اسلامي کمتر حديثي به تواتر اين حديث مي رسد
بنابراين لزومي درباهر سند حديث به چشم نمي خورد و بحث و موشکافي مورد لزوم اين فراز قرار مي گيرد

تحقيق پيرامون کلمه مولي

کلمه ولي گرچه بر حسب لغت در معاني مختلف استعمال مي شود ولي يه اجماع عوام و خواص يکي از دو معني ذيل مورد منظور در حديث غدير بوده است:

1--مالک : که به معناي اولي به تصرف است چنانکه اعتقاد اماميه است

2-- محب و ناصر که اعتقاد اهل سنت است

پس به اتفاق فريقين قطعا يکي از دو منظور بالا مورد نظر است و چون قرائن متعدد مسلم دليل بر مالک دارد نمي توان ان از لحاظ عقلي و اجتماعي و روائي به معناي محب برداشت نمود .

حال به شرح معناي مولي در ظرف مالک و تصرف مي پردازيم

بسم الله الرحمن الرحيم

قسمت اول حديث : ((الست اولي بکم من انفسکم)) که شاهد است قوي بر اينکه کلمه مولي نيز که در قسمت وسط حديث به معني اولي مي باشد زيرا اراده دو معناي مختلف از يک کلمه مکرر در يک جمله خطابي بر خلاف قانون خطابه است چون در آغاز حديث کلمه اولي به طور صراحت مذکور است از قسمت بعد نيز بايد همان معني اراده گردد
از اين که بگذريم اگر کلمه مولي بمعني اولي که در مقدمه حديث است نباشد لازم مي آيد که که جمله اول به کلي از قسمت تالي حديث اجنبي و لغو باشد زيرا پس از آنکه رسول خدا صلي الله عليه و اله اولويت و مطاعيت خود را از مردم اقرار گرفت بلافاصله فرمود ((من کنت مولاه فهذا علي مولاه))
و هر خردمند بي غرضي بلافاصله درک مي کند که قطعا کلمه مولي در جمله متصله همان معناي اراده شده که در قالب استفهام قرار گرفته شده است مي باشد

بسم الله الرحمن الرحيم

حاکم نيشابوري در کتاب مستدرک علي الصحيحين از يد بن ارقم نقل نموده است که رسول الله صلي الله عليه و اله فرمود

يا ايها الناس من اولي بکم من انفسکم؟قالوا الله و رسوله اعلم قال : من کنت مولاه فهذا علي مولاه

اظهر من الشمس است که چون حضرت اولويت نسبت به همه امت را پرسش نموده و در مقام جواب که به ان حضرت واگذار گرديده است فرموده من کنت مولاه فهذا علي مولاه و هم بيان اولويت خود را فرموده و هم اولويت علي عليه السلام و اين اولويت اولويت بر جان و انفس است و همه چيز .

----- پس از پايان خطبه ابوبکر و عمر امدند و به حضرت علي عليه السلام بخ بخ و هنيا لک گفتند
و اين تهنيت نشان مي دهد که رسول خدا صلي الله عليه و اله علي عليه السلام را در منصبي قرار داده اند که بسيار مهم است
و اگر اين امر صرف دوستي و محبت بود که نيازي به تبريک نبود زيرا اولا امت پيش از اين ملزم به دوستي باهم بودند و ثانيا همه از علاقه شديد مصطفي صلي الله عليه و اله به مرتضي عليه السلام با خبر بودند.

حال چند سئوال :

1-- آيا ابلاغ ايه شريفه يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک و انذار به اينکه اگر انجام نشود کل 23 سال نبوت بر باد مي رود
--و تصريح بسياري از مفسرين و محدثين خود شما به شان نزول اين ايه در غدير --
فقط اين بوده که مردم علي عليه السلام را دوست داشته باشند؟

2-- آيا پيامبر صلي الله عليه و اله در آن بيابان سوزان مردم را به مدت طولاني نگاه داشت و جهاز شتر چيد و بالا رفت و خطبه اي مفصل خواند که فقط بگويد مردم علي عليه السلام رادوست داشته باشيد؟اين با کدام منطق و عقلي سازگار است؟

3--آيا اين همان امري بود که که پيامبر صلي الله عليه و اله از ان بيم داشت و از فتنه منافقان بيم داشت و حتي بيم سو قصد به ايشان مي رفت؟((که سو قصد هم کردند فلان و فلان))آيا بارها و بارها پيامبر صلي الله عليه و اله به علي و عليه اسلام اعلام محبت در جمع نکرده بود؟

اگر بيگانگان از شما سئوال کنند

چرا پيامبر صلي الله عليه و اله هزاران نفر از آن اجتماع را از حرکت بازداشت و چرا آنها را در آن هواي گرم و طاقت فرسا نگاه داشت
و چرا دستور داد انها که جلو رفته اند بازگردند و صبر کنند تا آنها که نرسيده اند برسند ؟
و چرا همه آنها را در بيابان خشک و بي آب و علف فرود آورد و سپس در آن نقطه که همه مي خواستند پراکنده شوند براي آنها خطبه خواند و تاکيد کرد حاضران به گوش غايبان برسانند؟

و چرا در آغاز خطبه اش از مرگ خود خبر داد؟و گفت من به زودي از بين شما مي روم و مسئول باشم و شما نيز مسئول باشيد؟
اين چه امري بود که هم از پيامبر درباره آن سئوال ميشد و هم از مردم؟

و چرا بلافاصله دست علي عليه السلام را بالا برد به حدي که سفيد زير بغلش نمايان شد و فرمود اي مردم خدا مولا و اختيار دار من است و من اختيار دار مومنين ؟و چرا سخن خود را تفسير کرد به اينکه من از خود انها برا انها اولي تر هستم ؟و چرا بلافاصله تفسير کردند : هرکه من آقاي او هستم اين علي عليه السلام هم آقاي اوست؟

و چرا مولا علي عليه السلام را به اين دعا سرافراز نمود که خدايا هرکس او را دوست دارد دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار و ياري کننده او را ياري کن و خوار کننده او را خوار کن؟

آيا کسي جز خلفاي به حق و جانشينان پيامبر صلي الله عليه و اله به چنين دعائي مي توانند مفتخر شوند؟

سئوال آخر :

ابوبکر و عمر و گروه بي شماري از صحابه پس از فرود آمدن آن حضرت از منبر خطابه همگي به علي عليه السلام تبريک گفته و موضوع تبريک و تهنيت تا اذان مغرب ادامه داشت و عمر و ابوبکر اولين کساني بودند که با اين مضمون به مولا علي عليه السلام تبريک گقفتند :

هنيئا لک يا علي بن ابيطالب ((عليه السلام)) اصبحت و امسيت مولاي و مولي کل مومن و مومنه

حضرت علي در آن روز چه مقامي به دست آورد که شايسته چنين تبريکي با اين تفصيل گرديد؟

آيا اين جز مقام رهبري و زعامت است که تا آنروز به اين تفصيل و به طور رسمي به او ابلاغ نشده بود ؟
آيا تصور معاني ديگر با توجه به همه شرايط ذکر شده دليلي جز خصومت با ايشان دارد؟

و سئوال سلمان رحمت الله عليه از رسول الله صلي الله عليه و اله است که وقتي آن حضرت فرمود : من کنت مولاه فهذا علي مولاه اللهم مال و من والاه و عاد من عاده

در اين موقع سلمان رحمت الله عليه پرسيد : علي عليه السلام چگونه بر ما ولايت دارد؟

پيامبر صلي الله عليه و اله فرمود :

((ولا کو لائي من کنت اولي به من نفسه فعلي اولي به من نفسه

يعني ولايت علي عليه السلام بر شما بسان ولايت من است بر شما
هرکس را بر به جان او اولويت دارم علي عليه السلام نيز به جان او اولوليت دارد.

الحمدلله الذي جعلنا من شيعه علي بن ابيطالب عليه السلام

الحمدلله الذي جعلنا من شيعه علي بن ابيطالب عليه السلام

الحمدلله الذي جعلنا من شيعه علي بن ابيطالب عليه السلام

موضوع قفل شده است