جمع بندی سوالات کمرشکن از مراجع شیعه (خطبه ۶۷ نهج البلاغه) سوال سوم
تبهای اولیه
سوال سوم:
در جریان هجرت پیامبر صلی الله علیه وسلم از مکه به مدینه حضرت علی در رختخواب پیامبر صلی الله علیه وسلم می خوابد و از طرفی شیعه معتقد است که پیامبر صلی الله علیه وسلم از قبل و در یوم الانذار علی را به عنوان جانشین خود معرفی کرده است.
حال سوال ما اینجاست که وقتی مشرکین به داخل منزل پیامبر صلی الله علیه وسلم ریختند تا او را بکشند و بجایش جانشین او را در رختخواب دیدند، پس چرا اقدام به قتل جانشین او نکردند؟
چون جانشین هرکس بسیار مهم است و پس از شخص مذکور امور را به دست خواهد گرفت، مخصوصاً در مورد پیامبر صلی الله علیه وسلم و حضرت علی، چونکه پیامبر صلی الله علیه وسلم بیش از پنجاه سال داشته و حضرت علی جوانی در حدود بیست ساله بوده و پس از او مدتها حکومت می کرده است.
مراجع مدعی تشیع در پاسخ می گویند که خالد و یارانش به داخل خانه ریختند و قصد کشتن حضرت علی را نیز داشته اند، ولی حضرت علی چنان خالد را فشرد که جیغ وی در آمد و آنها هم خانه را ترک کردند!!
در پاسخ می گویم: باید سند این خبر بررسی شود که اصلا دارای صحت است یا خیر؟ ولی بر فرض صحت باید گفت: چنانچه چهل نفر قصد کشتن یک نفر را داشته باشند(یک نفری که در رختخواب خوابیده) بطور حتم موفق می شوند و بر فرض که خالد درمانده شده، پس آیا آن همه افراد با شمشیر برهنه تنها نظاره گر بوده اند و قادر به انجام هیچ حرکتی نبوده اند؟!
پس چنانچه اینگونه بوده باشد و این خبر صحیح باشد، باز نتیجه می گیریم که حضرت علی در نزد ایشان جانشین پیامبر اسلام محسوب نمی شده است وگرنه همه آنها به کمک خالد می رفتند و هر طوری که بود علی را می کشتند، همانطور که قصد کشتن نبی اکرم صلی الله علیه وسلم را داشته اند و بطور حتم از کشتن حضرت علی نیز ابایی نداشته اند، پس تنها نتیجه ای که می توان گرفت این است که چنین منصبی(یعنی خلیفه رسول الله) برای حضرت علی نبوده است.
در ضمن چطور شما در جایی دیگر می گویید که حضرت علی طبق وصیت پیامبر صلی الله علیه وسلم و بخاطر مصلحت سکوت اختیار کرده و حرکتی انجام نداده است، ولی در اینجا ناگهان می گویید که حضرت فاطمه علیه خلیفه خطبه ایراد کرده است؟!!
متاسفانه مستشکل این مطلب را هم نفهمیده یا اینکه فهمیده و مغالطه کرده است؟
اولا: پیامبرصلی الله حضرت علی علیه السلام را مامور به سکوت کرد نه همه مسلمانان را به این کار مامور کرده باشد. اگر همه مسلمانان به این کار مامور باشند که حجت بر آنان تمام است، خداوند نمی تواند در روز قیام آنها را مواخذه کند چرا که مامور به سکوت بودند، چگونه می شود به طلحه، سعد بن ابی الوقاص و ..... گفت چرا از حق دفاع نکردید، آنها می گوید ما مامور به سکوت بودیم.
پیامبرصلی الله علیه واله وسلم به حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
یا اخی انت ستبقی بعدی و ستلقی من قریش شده من تظاهرهم علیک وظلمهم لک فان وجدت علیهم اعوانا فجاهدهم و قاتل من خالفک بمن واقفک و ان لم تجد اعوانا فاصبر و کف یدک و لا تلق بها الی الهلکه (1)
ترجمه: ای برادر تو بعد از من می مانی، از از سوی قریش به تو ظلم می شود. اگر برای مقابله با آنان یار پیدا کردی با آنها جهاد کن و با مخالفنت بجنگ، و اگر یاری نیافتی صبر کن و دست نگه دار و جان خود را خطر نیانداز
در انجا به خوبی مشص است که حضرت علی علیه السلام در نبود یاری و عدم احتمال پیروزی مامور به سکوت بود نه اینکه طلحه و امثال وی هم بگویند ما مامور به سکوت بودیم ، بر همین اساس این صبر و سکوت شامل حال حضرت زهرا سلام الله علیها نمی شود بلکه ایشان وظیفه دارند با تبلیغ و سخنرانی و رفتن به خانه انصار و مهاجر برای حضرت علی علیه السلام نیرو جمع کنند و مجبور به صبر و سکوت نشوند.
ثانیا: بر فرض که حضرت زهرا سلام الله علیها نیز مامور به سکوت بودند، این سکوت به معنای عدم تحرک نظامی است و نه سکوت در حرف زدن
حضرت علی علیه السلام نیز بارها هم پس از سقیفه و هم شورا و هم .... سخن گفتند و لب به اعتراض گشودند.
1. شیخ صدوق، کمال الدین، ج1، ص264
در جریان هجرت پیامبر صلی الله علیه وسلم از مکه به مدینه حضرت علی در رختخواب پیامبر صلی الله علیه وسلم می خوابد و از طرفی شیعه معتقد است که پیامبر صلی الله علیه وسلم از قبل و در یوم الانذار علی را به عنوان جانشین خود معرفی کرده است.
حال سوال ما اینجاست که وقتی مشرکین به داخل منزل پیامبر صلی الله علیه وسلم ریختند تا او را بکشند و بجایش جانشین او را در رختخواب دیدند، پس چرا اقدام به قتل جانشین او نکردند؟
ظاهرا مستشکل به منابع خودشان هم اشراف ندارد وگرنه چنین حرفی نمی زد
اولا: بن کثیر به نقل از تفسیر طبری چنین می گوید
فأيكم يؤازرني على هذا الأمر على أن يكون أخي و كذا و كذا؟ قال: فأحجم القوم عنها جميعا و قلت- و إني لأحدثهم سنا، و أرمصهم عينا، و أعظمهم بطنا، و أحمشهم ساقا-: أنا يا نبي اللّه أكون وزيرك عليه، فأخذ برقبتي ثم قال «إن هذا أخي، و كذا و كذا، فاسمعوا له و أطيعوا» قال: فقام القوم يضحكون و يقولون لأبي طالب: قد أمرك أن تسمع لابنك و تطيع.(1)
کدامین شما مرا بر این رسالت یاور می شود تا برادر و ... برای من باشد. همه از او روگرداندند و من که از همه کوچکتر بودم عرض کردم شما را یاری خواهم کرد. پس حضرت گردنم را گرفت و فرمود: این برادر من و ... است سخنش را بشونید و اطاعت کنید. پس قوم با خنده و به مسخره به پدرم می گفتند: محمد تو را به اطاعت از پسرت امر کرده است.
طبری در تاریخش نیز این قضیه را نقل کرده است(2) ایا طبری از آخوند های شیعه است. در بسیاری دیگر از کتابهای تاریخی و تفسیری اهل سنت این داستان با تغییراتی جزئی آمده است.
ثانیا: گاهی خداوند با ابزارهای مختلف حجتش را حفظ می کند، ایا یک مسیحی می تواند بگوید ای مسلمانان داستان هجرت که شما ساخته اید درواغ است چرا که مشرکین بجای اینکه سه سال پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را تحریم اقتصادی در شعب ابی طالب کنند او را می کشتند تا خیالشان راحت شود، چرا به جای اینکه سمیه و یاسر را به شهادت برسانند نیامدند و خود پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را نکشتند تا نیازی به کشتن امثال یاسر و سمیه و شکنجه امثال بلال، عمار، ابن مسعود و .... نباشد
چرا وقتی تصیمیم گرفتند که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم از چند وقت پیش مقدمات سفر به مدینه را کشیده بودند و در دو سال متوالی با مردم یثرب در عقبه پیمان بسته بودند، جواب آن مسیحی و کسی که این شبهه را نسبت به عشرتک الاقبربین وارد کرده این است که گاهی خداوند حجتش را از این گونه مسائل حفظ می کند تا ارتباط قطع نشود، شاید بگوید چرا امام حسین علیه السلام را حفظ نکرد جواب این است که بنا نیست امام حسین علیه السلام تا روز قیامت بماند بلکه با وجود امام سجاد علیه اسلام و حفظ ایشان رشته امامت قطع نمی شد.
ثالثا: اگر تاریخ را ملاحظه بفرمائید کشتن پیامبر صلی الله علیه واله وسلم به این راحتی نبود مشرکین با رایزنی های مختلف با قبایل مختلف بنا گذاشتند تا پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را در شب لیله المبیت به شهادت برسانند برای این کار همه هم پیمان شده بودند از چهل طایفه آمده بودند که پیامبرصلی الله علیه واله وسلم را به شهادت برسانند و افراد مامور، از آن قبیله وفقط نسبت به پیامبرصلی الله علیه واله وسلم دستور داشتند نه کس دیگر حال اگر کس دیگر را می خواستند به قتل برسانند باید دوباره دستور می یافتند پس کشتن یکی از بنی هاشم در آن زمان به این آسانی نبود و مقدمات خاص خودش را می طلبید.
1.ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دار الکتب العلمیه ، 1419 ق ، ص 150-154.
2.طبری، تاریخ طبری، بیروت، اعلمی، ج 2 ، ص 62 - 63.
پرسش:
اگر پیامبردر داستان "عشیرتک الاقربین"حضرت علی(علیه السلام) را به عنوان جانشین انتخاب کردند چرا در "لیله المبیت"مشرکین به جای پیامبر اقدام به کشتن جانشین ایشان نکردند؟
پاسخ:
داستان "عشیرتک الاقربین" و اعلام جانشین پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) توسط ایشان مطلبی نیست که فقط شیعه آن را بیان کرده باشد
ابن کثیر به نقل از طبری می نویسد:
فأيكم يؤازرني على هذا الأمر على أن يكون أخي و كذا و كذا؟ قال: فأحجم القوم عنها جميعا و قلت- و إني لأحدثهم سنا، و أرمصهم عينا، و أعظمهم بطنا، و أحمشهم ساقا-: أنا يا نبي اللّه أكون وزيرك عليه، فأخذ برقبتي ثم قال «إن هذا أخي، و كذا و كذا، فاسمعوا له و أطيعوا» قال: فقام القوم يضحكون و يقولون لأبي طالب: قد أمرك أن تسمع لابنك و تطيع.(1)
کدامین شما مرا بر این رسالت یاور می شود تا برادر و ... برای من باشد. همه از او روگرداندند و من که از همه کوچکتر بودم عرض کردم شما را یاری خواهم کرد. پس حضرت گردنم را گرفت و فرمود: این برادر من و ... است سخنش را بشونید و اطاعت کنید. پس قوم با خنده و به مسخره به پدرم می گفتند: محمد تو را به اطاعت از پسرت امر کرده است.
طبری در تاریخش (2) و نیز ابن کثیر (3)و تقی هندی(4) این قضیه را نقل کرده است
در تفسیر دیگر اهل سنت از جمله لباب التأويل في معاني التنزيل(5)، معالم التنزيل في تفسير القرآن(6)
ثانیا: گاهی خداوند با ابزارهای مختلف حجت الهی را حفظ می کند، آیا یک مسیحی می تواند بگوید ای مسلمانان داستان هجرت که شما ساخته اید دروغ است چرا که مشرکین بجای اینکه سه سال پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم)را تحریم اقتصادی در شعب ابی طالب کنند او را می کشتند تا خیال شان راحت شود، چرا به جای اینکه سمیه و یاسر را به شهادت برسانند نیامدند و خود پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم)را نکشتند تا نیازی به کشتن امثال یاسر و سمیه و شکنجه امثال بلال، عمار، ابن مسعود و .... نباشد
چرا وقتی تصیمیم گرفتند که پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم)از چند وقت پیش مقدمات سفر به مدینه را کشیده بودند و در دو سال متوالی با مردم یثرب در عقبه پیمان بسته بودند، جواب آن مسیحی و کسی که این شبهه را نسبت به "عشیرتک الاقبربین" وارد کرده این است که گاهی خداوند حجتش را از این گونه مسائل حفظ می کند تا ارتباط قطع نشود.
ثالثا: اگر تاریخ را ملاحظه بفرمائید کشتن پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم)به این راحتی نبود مشرکین با رایزنی های مختلف با قبایل مختلف بنا گذاشتند تا پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم)را در "لیله المبیت" به شهادت برسانند برای این کار همه هم پیمان شده بودند از چهل طایفه آمده بودند که پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) را به شهادت برسانند و افراد مامور، از آن قبیله وفقط نسبت به پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) دستور داشتند نه کس دیگر(7)
حال اگر کس دیگر را می خواستند به قتل برسانند باید دوباره دستور می یافتند پس کشتن یکی از بنی هاشم در آن زمان به این آسانی نبود و مقدمات خاص خودش را می طلبید. موید این مطلب گزارشی است که آنان به ضرب وشتم حضرت علی (علیه السلام) پرداختند و ایشان را از خانه بیرون کشیده و در مسجد الحرام برای مدت کوتاهی زندانی نمودند(8)
رابعا: مشرکان از پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) بیم داشتند و به دلیل اینکه بت های آنان را انکار می کرد تصمیم به قتلش گرفتند اما هیچگاه تصور نمی کردند که کار پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) تا به آنجا برسد که حجاز را در تبعیت خود در آورد و مکه را فتح کند. حتی در بین مسلمانان کسانی بودند(البته منافق) که فکر نمی کردند اسلام در نهایت پیروز شود. معتب بن قشیر در روز احزاب گفت: محمد وعده گنج های قیصر می دهد در صورتی که جرئت نداریم به بیت الخلاء برویم.(9)
کلیدواژه: عشرتک الاقربین، جانشین، لیله المبیت، مشرکان، حضرت علی.
منابع:
1.ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دار الکتب العلمیه ، 1419 ق ، ص 150-154.
2. طبری، تاريخ الطبری، محمد بن جریر، دار التراث - بيروت، چاپ دوم، 1387ق، ج2 ص321.
3. ابن کثیر، كامل في التاريخ، تحقيق عمر عبد السلام تدمري، دار الكتاب العربي، بيروت - لبنان، چاپ ا اول، 1417ق، ج1 ص661.
4. متقی هندی، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، محقق بكري حياني - صفوة السقا، مؤسسة الرسالة، چاپ پنجم، 1401ق، ج13 ص114
5.بغدادی، علاءالدین علی بن محمد، لباب التأويل في معاني التنزيل، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1415ق، چاپ اول ج3، ص: 333
6 . بغوی حسین بن مسعود، معالم التنزيل في تفسير القرآن، داراحیاءالتراث، بیروت، 1420ق، چاپ اول، ج1، ص 5
7. حلبی، سیرة الحلبیة،دار المعرفة، بیروت، ج۲، ص۳۲،
8. مجلسی، بحار الانوار، الوفاء، بیروت، ج۱۹، ص۹۲
9. كتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى (م 279)، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، ط الأولى، 1417/1996،ج1،ص:276(چاپزكار،ج1،ص:327)