جمع بندی سوال در مورد برهان وجوب و امکان

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوال در مورد برهان وجوب و امکان
در سایت ویکی فقه در مورد برهان امکان ،در شماره شش چنبن توضیح داده شده است: ۶. اگر موجودی كه علت، معلولِ آن است، موجود دیگری غیر از معلول باشد. و آن موجود نیز معلول موجود دیگری باشد، و این رشته تا بی‎نهایت ادامه یابد، یعنی به موجودی كه معلول نیست، منتهی نگردد، در این صورت تسلسل علت‎ها و معلول‎های غیر متناهی لازم می‎آید كه از نظر عقل محال است. زیرا در این صورت مجموعه موجودات، ممكن الوجود و نیازمند خواهند بود، و از طرفی، موجود نیازمند، بدون موجودی كه به آن هستی ببخشد، موجود نخواهد شد، بنابراین لازمه تسلسل این است كه هیچ موجودی تحقق نداشته باشد، و این بر خلاف مقدمه نخست و باطل است، و اگر وجود آنها را مسلم بدانیم و در عین حال وجود علتی ورای آنها را انكار كنیم، اصل علیت را انكار كرده‎ایم. سوال من: اگر علت همان معلول باشد (موجود علت خود باشد یعنی معلول که همان موجود است علتش خود باشد )چطور ممکن است معلول جدا از خود باشد ؟ اکر اشتباه این متن رو متوجه شدم متذکر بشید
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد قول سدید
با سلام و عرض ادب و آرزوی سلامتی دوست عزیز مطمئن نیستم به درک درستی از پرسش شما رسیده ام یا نه.  با این حال، نکاتی را تقدیم میکنم:
نکته اول:  یکی از مقدمات بدیهی برهان امکان و وجوب، اصل علیت است؛ یعنی این که هر معلولی برای تحققش نیازمند علت است. بنابراین، محال است موجودی معلول باشد اما علتی غیر از خودش نداشته باشد؛  چرا که اگر قرار باشد خودش علت خودش باشد، به این معنا است که خودش قبل از آن که موجود باشد، موجود شده و خودش را ایجاد کرده است!! بنابراین، موجودی که معلول است و نسبتش به وجود و عدم، مساوی است، برای ترجیح وجود یا عدمش، نیازمند علتی بیرون از ذاتش است.  
نکته دوم: اما خداوند واجب الوجود است و معلول نمی باشد و به همین جهت نیازی به علت ندارد. ممکن است این اشکال مطرح شود، در این صورت، اصل علیت نقض شده است چرا که موجودی خودش علت خودش شده است! اما این اشکال وارد نیست چرا که منظور از واجب الوجود بودن خداوند این نیست که خودش، خودش را بوجود آورده است! بلکه منظور ما این است که ذاتش به گونه ای است که ملازم با وجود بلکه عین وجود است و اساسا نسبت به وجود و عدم، مساوی نیست.  چنین موجودی، مستحق عنوان معلول نیست چرا که معلول نسبت به وجود و عدم مساوی است و متوقف بر دیگری است در حالی که خداوند بی نیاز از دیگری است. اگر هم گاهی شنیده می شود که واجب الوجود را اینگونه توصیف می کنند که ذاتش مقتضی وجود است، تعبیر تسامحی و نادقیقی است که باید به شکلی که گذشت اصلاحش کرد.
نکته سوم: اما در مورد برهان امکان و وجوب و مقدمه ششم که به آن اشاره فرمودید نیز گفتنی است: این برهان به حصر عقلی پیش می رود و درصدد استحصای تمامی اقسام است تا نشان بدهد که بالاخره باید پذیرفت که واجب الوجود موجود است و بدون مصداق نیست: واقعیت یا معلول نیست (واجب الوجود است) یا معلول است؛ که در این صورت، بنابر اصل علیت، باید علتی داشته باشد. این علت شماره1 ، یا معلول نیست(واجب الوجود است) و یا معلول است؛ که در این صورت، بنا بر اصل علیت باید علتی داشته باشد. این علت شماره2 ، یا معلول نیست(واجب الوجود است) و یا معلول است که در این صورت، باید علتی داشته باشد که علتش یا علت شماره1 است و یا علت شماره3. اگر علت شماره1 باشد که دور است و اگر علت شماره3 باشد باز هم این سیر ادامه می یابد و علتهای شماره4 و 5 و  ... مطرح می شوند و به تسلسل بی انتها گرفتار می شویم؛ یعنی نهایتا با سلسله ای از معلولها مواجهیم که همگی معلول علت سابق هستند و منتظر علت قبلی هستند.  برای تقریب به ذهن، می شود به حرکت دومینو اشاره کرد که حرکت مهره آخر مبتنی بر حرکت مهره یکی مانده به آخر است و حرکت مهره یکی مانده به آخر مبتنی بر حرکت مهره دو تا مانده به آخر است و ... و اگر مهره ای نباشد که حرکت اول داشته باشد، نهایتا هیچ یک از مهره ها به حرکت نمی افتند و ساقط نمی شوند. بنابراین، لازم است علتی باشد که حرکت خودش متوقف بر حرکت مهره قبل نباشد.
دوست عزیز همانطور که عرض شد، مطمئن نیستم به درک درستی از پرسش شما دست یافته ام یا نه؛ اگر منظور دیگری داشتید، خوشحال می شوم در پست های بعد، آن را توضیح دهید تا ناظر به آن گفتگو ادامه یابد.
جمع بندی   پرسش در سایت ویکی فقه در مورد برهان امکان، در شماره شش چنین توضیح داده شده است: ۶. اگر موجودی كه علت، معلولِ آن است، موجود دیگری غیر از معلول باشد. و آن موجود نیز معلول موجود دیگری باشد، و این رشته تا بی‎نهایت ادامه یابد، یعنی به موجودی كه معلول نیست، منتهی نگردد، در این صورت تسلسل علت‎ها و معلول‎های غیر متناهی لازم می‎آید كه از نظر عقل محال است. زیرا در این صورت مجموعه موجودات، ممكن الوجود و نیازمند خواهند بود، و از طرفی، موجود نیازمند، بدون موجودی كه به آن هستی ببخشد، موجود نخواهد شد، بنابراین لازمه تسلسل این است كه هیچ موجودی تحقق نداشته باشد، و این بر خلاف مقدمه نخست و باطل است، و اگر وجود آنها را مسلم بدانیم و در عین حال وجود علتی ورای آنها را انكار كنیم، اصل علیت را انكار كرده‎ایم. سوال من: اگر علت همان معلول باشد (موجود علت خود باشد یعنی معلول که همان موجود است علتش خود باشد) چطور ممکن است معلول جدا از خود باشد ؟ اگر اشتباه این متن رو متوجه شدم متذکر بشوید.   پاسخ: دوست عزیز، مطمئن نیستیم به درک درستی از پرسش شما رسیده ایم یا نه.  با این حال، نکاتی را تقدیم میکنیم: نکته اول:  یکی از مقدمات بدیهی برهان امکان و وجوب، اصل علیت است؛ یعنی این که هر معلولی برای تحققش نیازمند علت است. بنابراین، محال است موجودی معلول باشد اما علتی غیر از خودش نداشته باشد؛  چرا که اگر قرار باشد خودش علت خودش باشد، به این معنا است که خودش قبل از آن که موجود باشد، موجود شده و خودش را ایجاد کرده است!! بنابراین، موجودی که معلول است و نسبتش به وجود و عدم، مساوی است، برای ترجیح وجود یا عدمش، نیازمند علتی بیرون از ذاتش است. نکته دوم: اما خداوند واجب الوجود است و معلول نمی باشد و به همین جهت نیازی به علت ندارد. ممکن است این اشکال مطرح شود، در این صورت، اصل علیت نقض شده است چرا که موجودی خودش علت خودش شده است! اما این اشکال وارد نیست چرا که منظور از واجب الوجود بودن خداوند این نیست که خودش، خودش را بوجود آورده است! بلکه منظور ما این است که ذاتش به گونه ای است که ملازم با وجود بلکه عین وجود است و اساسا نسبت به وجود و عدم، مساوی نیست.  چنین موجودی، مستحق عنوان معلول نیست چرا که معلول نسبت به وجود و عدم مساوی است و متوقف بر دیگری است در حالی که خداوند بی نیاز از دیگری است. اگر هم گاهی شنیده می شود که واجب الوجود را اینگونه توصیف می کنند که ذاتش مقتضی وجود است، تعبیر تسامحی و نادقیقی است که باید به شکلی که گذشت اصلاحش کرد. نکته سوم: اما در مورد برهان امکان و وجوب و مقدمه ششم که به آن اشاره فرمودید نیز گفتنی است: این برهان به حصر عقلی پیش می رود و درصدد استحصای تمامی اقسام است تا نشان بدهد که بالاخره باید پذیرفت که واجب الوجود موجود است و بدون مصداق نیست: واقعیت یا معلول نیست (واجب الوجود است) یا معلول است؛ که در این صورت، بنابر اصل علیت، باید علتی داشته باشد. این علت شماره1 ، یا معلول نیست(واجب الوجود است) و یا معلول است؛ که در این صورت، بنا بر اصل علیت باید علتی داشته باشد. این علت شماره2 ، یا معلول نیست(واجب الوجود است) و یا معلول است که در این صورت، باید علتی داشته باشد که علتش یا علت شماره1 است و یا علت شماره3. اگر علت شماره1 باشد که دور است و اگر علت شماره3 باشد باز هم این سیر ادامه می یابد و علتهای شماره4 و 5 و  ... مطرح می شوند و به تسلسل بی انتها گرفتار می شویم؛ یعنی نهایتا با سلسله ای از معلولها مواجهیم که همگی معلول علت سابق هستند و منتظر علت قبلی هستند.  برای تقریب به ذهن، می شود به حرکت دومینو اشاره کرد که حرکت مهره آخر مبتنی بر حرکت مهره یکی مانده به آخر است و حرکت مهره یکی مانده به آخر مبتنی بر حرکت مهره دو تا مانده به آخر است و ... و اگر مهره ای نباشد که حرکت اول داشته باشد، نهایتا هیچ یک از مهره ها به حرکت نمی افتند و ساقط نمی شوند. بنابراین، لازم است علتی باشد که حرکت خودش متوقف بر حرکت مهره قبل نباشد.  
موضوع قفل شده است