نمیدونم یه مقدار حرفهایی بود که هیچ کدومش هم سند نداشت اما بزارید خود امام علی علیه السلام به این مطلب که ایا خودشون خواستند خلیفه باشند یا نه جواب بدهند:
«آگاه باشيد به خدا سوگند ابا بكر، جامه خلافت را به زور بر تن كرد، در حالى كه مىدانست جايگاه من نسبت به حكومت اسلامى، چون محور آسياب است به آسياب كه دور آن حركت مىكند. او مىدانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز انديشهها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد.»
...همانا امامان همه از قريش بوده كه درخت آن را در خاندان بنىهاشم كاشتهاند، مقام ولايت و امامت در خور ديگران نيست، وديگر مدعيّان زمامدارى، شايستگى آن را ندارند.
نهج البلاغه صبحي صالح، ص 201، خطبه144.
در ضمنبا عرض معذرت خوشحال میشویم نسبتهای بدون سندیا دروغ ندهید که پسرش امام حسن علیه السلام هم نتوانست طاقت بیاورد یا با سند حرف بزنید یا نگویید اینجا یک عده اهل علم نشسته اند نمیشود هر حرفی را زد.به ادم میخندند؟؟؟
اینها همه نظرات علی بن ابیطالب است. بقیه هم نظرات خودشان را دارند! در امور حکومتی پیامبر با مسلمین رایزنی کرد که جنگ احد در شهر مدینه باشد یا در بیرون آن جوانها گفتند بیرون و پیامبر نظرش داخل مدینه بود ولی به رأی آنها عمل کرد.
مشورتی که قرآن گفته است آیا مال غیر مسائل حکومتی است؟ اگر بگویید حاکم فقط باید منصوب از ناحیه خداوند باشد پس چرا حاکمان را محدود به 12 نفر میکنید؟ یعنی قرار است همین 12 نفر تا آخر عمر جهان حاکم باشند؟ بر فرض که قبول کنیم همه آنها را کشته اند خب آیا آنها به مرگ طبیعی نمی مردند؟ آیا بالاخره کار امت به امت واگذار نمی شد؟ حالا چه فرق می کند این واگذاری 200 300 سال زودتر یا دیرتر اتفاق افتاده باشد.
می گویید امر دین مختل شد؟ مگر از علی در زمان خلفای سه گانه استفاده علمی نمی شد؟ با اینهمه روایات که شما شیعیان از امامان خود نقل می کنید باز امر دین مختل شد؟
اینها همه نظرات علی بن ابیطالب است. بقیه هم نظرات خودشان را دارند! در امور حکومتی پیامبر با مسلمین رایزنی کرد که جنگ احد در شهر مدینه باشد یا در بیرون آن جوانها گفتند بیرون و پیامبر نظرش داخل مدینه بود ولی به رأی آنها عمل کرد.
مشورتی که قرآن گفته است آیا مال غیر مسائل حکومتی است؟ اگر بگویید حاکم فقط باید منصوب از ناحیه خداوند باشد پس چرا حاکمان را محدود به 12 نفر میکنید؟ یعنی قرار است همین 12 نفر تا آخر عمر جهان حاکم باشند؟ بر فرض که قبول کنیم همه آنها را کشته اند خب آیا آنها به مرگ طبیعی نمی مردند؟ آیا بالاخره کار امت به امت واگذار نمی شد؟ حالا چه فرق می کند این واگذاری 200 300 سال زودتر یا دیرتر اتفاق افتاده باشد.
می گویید امر دین مختل شد؟ مگر از علی در زمان خلفای سه گانه استفاده علمی نمی شد؟ با اینهمه روایات که شما شیعیان از امامان خود نقل می کنید باز امر دین مختل شد؟
ها فهميدم تو مقام ائمه را كم مي شماري .... نظر اميرالمومنين - روحي فداه - نظر الله است او لسان الله است حال يك عده جاهل (حيف جاهل)مانندعمر و ابوبكر خلافت را غصب كردند به ستيزه با الله و رسول رفتند
واقعا اينطور فكر مي كني؟؟؟؟؟ از تعجب شاخ دراوردمز
1- اين چه نوع قبول امامت است ؟؟؟ خونه ي همسرش (كه باعث خلقت وجود است) را اتش مي زنند
اولا اگر خلقت فاطمه باعث وجود است چه باعث وجود اوست؟ قرآن باعث وجود را عبودیت عنی میکند نه فاطمه.
ثانیا آتش زدن درب خانه اگر واقعیت می داشت باید مردم مدینه پوست عاملین این کار را می کندند! چرا نکندند؟ از جانشان ترسیدند؟ آنها که همیشه آماده نبرد بودند. آنها را تطمیع کردند؟ با چه پولی هنوز بین المال مسلمین پولی نداشت. فاطمه را دوست نداشتند؟ شما شیعیان که اینهمه روایت نقل می کنید که فاطمه همه درآمدد فدکش را خرج فقراء مدینه کرده است! سوره انسان را هم نازل شده در همین موضوع می دانید. مگر نمی گویید الانسان عبد الاحسان! خب چرا مردم مدینه عبد فاطمه نشدند؟
برفرض که واقعه ای را روایات تاریخی ثابت کردند، آیا اکر این حادثه با تحلیل های عقلی نساخت باز هم باید قبول کرد؟
بله جلوی درب خانه فاطمه شلوغ شده است و ابوبکر و عمر اصرار داشتند تا بزرگان بنی هاشم که در آن خانه بودند نیز هر چه زودتر بیعت کنند تا سنگری برای فتنه جویان نباشند همچنان که ابوسفیان بدنبال تحریک علی بود تا حکومت به بنی امیه برسد و در بین عدی و بنی تیم نباشد.
خب این کجایش مشکل است؟ البته تو این چنین دعواهایی قرار نیست همه بر اعصابشان مسلط باشند ممکن است بی ابدی هایی هم اتفاق افتاده باشند مگر در دیگر جاها هنگام نقل و انتقال قدرت از این اتفاقها نمی افتد؟
ها فهميدم تو مقام ائمه را كم مي شماري .... نظر اميرالمومنين - روحي فداه - نظر الله است او لسان الله است حال يك عده جاهل (حيف جاهل)مانندعمر و ابوبكر خلافت را غصب كردند به ستيزه با الله و رسول رفتند
مگر وقتی پیامبر قبل از جنگ احد گفت داخل مدینه بجنگیم با او مخالفت نکردند آیا پیامبر مخالفین را جاهل و بدتر از جاهل نامید؟ مگر پیامبر به تعبیر قرآن هر چه می گوید وحی نیست؟ مگر لسان الله به قول شما نیست؟ چرا علی را از پیامبر بالاتر می دانید بیخود نیست در ولادت علی اینقدر چراغان می کنید ولی در ولادت پیامبر یک دهم آن هم چراغان نمی کنید! در مرگ علی این قدر عزاداری می کنید ولی در مرگ پیامبر یک دهعم آن را هم مراسم ندارید! اگر هم دارید مال جین بن علی و علی بن موسی است که در همان زمان ایندو فوت کرده اند!
مذهب شما معلوم نيست؟؟؟ سني هستي؟؟ از كتب سني ها برايت اثبات كنم كه در خانه حضرت سيده النسا را اتش زدند ؟؟ شيعه اي ؟؟؟ مذهبتان را معلوم كنيد تا بر اساس مباني ان مذهب با تو بحث كنم
مذهب شما معلوم نيست؟؟؟ سني هستي؟؟ از كتب سني ها برايت اثبات كنم كه در خانه حضرت سيده النسا را اتش زدند ؟؟ شيعه اي ؟؟؟ مذهبتان را معلوم كنيد تا بر اساس مباني ان مذهب با تو بحث كنم
فکر کنید من سنیم فکر کنید هم ثابت کردید به سؤالاتی که در رابطه با نوع برخورد مردم مدینه با این حادثه کردند پاسخ دهید. مگر روایات تاریخی چقدر اعتبار دارد؟ اگر اعتبار می داشت علمای خودتان روی اسناد آنها مانند روایات فقهی کار می کردند. که نکردند. سنیها هم نکردند.
قبلا گفتم دو باره می گم: ((آتش زدن درب خانه اگر واقعیت می داشت باید مردم مدینه پوست عاملین این کار را می کندند! چرا نکندند؟ از جانشان ترسیدند؟ آنها که همیشه آماده نبرد بودند. آنها را تطمیع کردند؟ با چه پولی هنوز بین المال مسلمین پولی نداشت. فاطمه را دوست نداشتند؟ شما شیعیان که اینهمه روایت نقل می کنید که فاطمه همه درآمدد فدکش را خرج فقراء مدینه کرده است! سوره انسان را هم نازل شده در همین موضوع می دانید. مگر نمی گویید الانسان عبد الاحسان! خب چرا مردم مدینه عبد فاطمه نشدند؟ برفرض که واقعه ای را روایات تاریخی ثابت کردند، آیا اکر این حادثه با تحلیل های عقلی نساخت باز هم باید قبول کرد؟))
هیچ سند تاریخی دال بر آتش زدن درب خانه فاطمه که دارای رجال مشخص باشد وجود ندارد فقط این اسناد حاکی از این است که عمر قصد آتش زدن را داشته است و قصد اشخاص نیز که قابل تشخیص نیست. فقط می شود از ظاهر بعضی رفتارها حدسهایی زد و حدس راوی هم ارزشی ندارد. برودید از علماتان بپرسید برای شما توضیح می دهند.
حتما باز همان اسناد تاریخی این حرف زده اند؟! آیا مردم مدینه باخبر شدند از این حرف؟ از آتش زدن درب خانه چطور؟ آیا نحوه با خبر شدن از این دو حادثه یکسان است که شما آنها را با هم مقایسه می کنید؟!
فکر کنید من سنیم فکر کنید هم ثابت کردید به سؤالاتی که در رابطه با نوع برخورد مردم مدینه با این حادثه کردند پاسخ دهید. مگر روایات تاریخی چقدر اعتبار دارد؟ اگر اعتبار می داشت علمای خودتان روی اسناد آنها مانند روایات فقهی کار می کردند. که نکردند. سنیها هم نکردند.
داداش عمر آشکارا قصم خوردهر که بیعت را قبول نداره اعتراض داره ترور میشه . حال دنبال چه جلوه بزرگی خدا در این گرگ چوپان نما هستی . اگر علی (ع) نبود شمع هدایت قرآن و پیروان محمد(ص) نبودندو اسلام شمعش پس از رحلت پیامبر خاموش میشد .
حتما باز همان اسناد تاریخی این حرف زده اند؟! آیا مردم مدینه باخبر شدند از این حرف؟ از آتش زدن درب خانه چطور؟ آیا نحوه با خبر شدن از این دو حادثه یکسان است که شما آنها را با هم مقایسه می کنید؟!
كسي كه اسناد تاريخي را قبول ندارند اصلا نبايد وارد بحثي هاي تاريخي شودز شما در تاريخ همه چيز را وارد كرديد غير از تاريخ . به نظرم رسول خدا و جبرئیل باید با شما بحث کنند !!! در ضمن این غرورتان سر منشاش همان اعتقادات باطل شماست ... پیامبر بر عرب های بدوی مبعوث شد نه بر علما!
سؤالتم را درباره چرایی برخورد مردم مدینه با این قضیه آتش زدن جواب بدید هی به من فحش ندید!
آآآآآهای این کارشناسای سایت کجایند؟ مگه بازی شطرنجه که اول با سربازاتون شروع می کنید مردید با حرکت ناپلوئنی اسبتونو بیارید وسط شاید با دو حرکت من را مات کنید!!!!!:ok:
قبلا گفتم دو باره می گم: ((آتش زدن درب خانه اگر واقعیت می داشت باید مردم مدینه پوست عاملین این کار را می کندند! چرا نکندند؟ از جانشان ترسیدند؟ آنها که همیشه آماده نبرد بودند. آنها را تطمیع کردند؟ با چه پولی هنوز بین المال مسلمین پولی نداشت. فاطمه را دوست نداشتند؟ شما شیعیان که اینهمه روایت نقل می کنید که فاطمه همه درآمدد فدکش را خرج فقراء مدینه کرده است! سوره انسان را هم نازل شده در همین موضوع می دانید. مگر نمی گویید الانسان عبد الاحسان! خب چرا مردم مدینه عبد فاطمه نشدند؟ برفرض که واقعه ای را روایات تاریخی ثابت کردند، آیا اکر این حادثه با تحلیل های عقلی نساخت باز هم باید قبول کرد؟))
هیچ سند تاریخی دال بر آتش زدن درب خانه فاطمه که دارای رجال مشخص باشد وجود ندارد فقط این اسناد حاکی از این است که عمر قصد آتش زدن را داشته است و قصد اشخاص نیز که قابل تشخیص نیست. فقط می شود از ظاهر بعضی رفتارها حدسهایی زد و حدس راوی هم ارزشی ندارد. برودید از علماتان بپرسید برای شما توضیح می دهند.
جناب جویا سلام علیکم و رحمه الله
به نظر میرسد بسیار جاهلانه حرف میزنید و از بستن ماست به دروازه شما هم معلوم هست که اصلا از هیچ رکن وثیقی پیروی نمیکنید که هیچ حتی اصلا اطلاع سطحی ایی از تاریخ خودتان خبر ندارید بنده در پی حرفهای بی منطق حضرتعالی با اسناد و مدارکی که از کتب خودتان هست برایتان خواهم آورد تا ببینیم در برابر اسناد خودتان و مدارک کتابهای خودتان هم میتوانید اینقدر رجز خوانی کنید این هم نمونه ایی از رجز خوانی های بیهوده شما
آآآآآهای این کارشناسای سایت کجایند؟ مگه بازی شطرنجه که اول با سربازاتون شروع می کنید مردید با حرکت ناپلوئنی اسبتونو بیارید وسط شاید با دو حرکت من را مات کنید!!!!!
و اما برویم سر اصل مطلب دقت کنید که تماما این حرفها مدارکش از کتب اهل سنت هست
برای انسان خیلی سخت نیست که حدود و مشخصات هر یک از صحابه را که میخواهد بفهمد زیرا در تاریخ با وجود تحریف و خلطی که شده است اشاره ایی به حقیقت شده است و برای ناقد آگاه خالص آن با ناخالص آن و صحیح و سالم آن با ناسالم اشتباه نمیشود و می تواند خالص را با مقداری فکر به دست آورد و از آن حقایق را برداشت کند و بر ما لازم و حتمی است که در شرح حال افراد بارز از بزرگان اسلام در گذشته و حال با چشم بزرگداشت نگاه کنیم و نه با چشم تحقیر و تنگ نظرانه از این رو بزرگداشت و تعظیم همراه و مصاحب نبی اعظم در غار و تنها مهاجر همراه او در گروه اول از مهاجرین که در هجرت بر دیگران سبقت گرفتند برای ما مهم است و است از حق او و کوتاهی در معرفی خلق و خوی راسخ وی و خروج از حکم عدل درباره آن و رویکرد به حکم عاطفه از جنایتهای بزرگ است . و ما پیرامون خلافت و اینکه چگونه تمام شد و چگونه شکل گرفت و چگونه و به وسیله چه کسی به پا شد و چگونه ادامه یافت و اینکه آیا نظرات درباره او آزاد بود و به وصیتها و سفارشات پیامبر اعظم عمل شد یا اینکه د رآن روز هوی و هوسها حکومت زورگویی می کرد همان بود که خشونت می کرد و در تنگنا قرار میداد بالا می برد و پائین می آورد زمام امور و رتق و فتق کارها را به دست داشت نقض و ابرام می کرد و گره ها را باز می کرد و یا می بست نمیخواهیم سخن بگوئیم بحث پیرامون این همه برای ما مهم نیست پس از آن که گوش دنیا حدیث سقیفه که در آن افراد گوناگون گرد آمده بوودند را شنید و خبر آن بلای بزرگ و درگیری و فریبکاری بزرگی که بین مهاجرین و انصار روی داد را آویز گوش خود کرد چه میتوانیم بگویئم در حالیکه تاریخ در برابر دیدگان پژوهشگر قرار دارد وبه او می آموزد که در آن روز هر فرد از عامه مردم رستگاری و سلامت خود را در این میدید که در هیچ یک از گروهها داخل نشود و خود را در آن هیجانات آتشین وارد نکند چرا که اگر مخالفتی ابراز کند یا به گروهی بپیوندد تهدید به قتل می شود ادامه ...
پس از آنکه چشمان شمشیر برنده از نیام بر آمده را دید و گوشش صدای آن مرد تند خو و خشن را شنید که می گوید " لا اسمع رجلا یقول مات رسول الله الا ضربته بسیفی یا میگفت من قال انه مات علوت راسه بسیفی و انما ارتفع الی السماء (تاریخ طبری 3/198 {3/201 حوادث سال 11 } شرح ابن ابی الحدید 1/128 {2/40 خطبه 26} تاریخ ابن کثیر 5/242 {5/263 حوادث سال 11 هجری } تاریخ ابی الفداء 1/156 . "
چه بگوئیم بعد از اینکه امت به هم خیره شدند و به زد و خورد پرداختند و سپس به سخن گفتن روی آوردند و آن دو پیر مرد بلند شدند و هر یک پیش از اینکه نظر کسی را بپرسند بیعت را بر دیگری عرض می کرد گویا این امر از قبل برنامه ریزی شده بود "کان الامر دبّر بلیل " پس یکی به دیگری می گفت " ابسط یداک فلابایعک (دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم ) و دیگری میگفت " بل انت " و هر کدام میخواست دست دیگری را باز کند و با او بیعت کند و ابو عبیده جراح گور کن مدینه با آن دو همراه شده بود و مردم را به آن دو دعوت میکرد (تاریخ طبری 3/199 {3/303 حوادث سال 11 هجری } )
و وصی مقدس و عترت هدایتگر و بنی هاشم به پیامبر اعظم مشغول بودند و در حالی که پیکر آن حضرت در برابر آنها قرار داشت و اهل بیت او در را بسته بودند ( سیره ابن هشام 4/336 {4/307} و ریاض النضره 1/163 {1/203 ) واصحاب او و اهلش را تنها گذاشته بودند و تنها آنها متولی دفن شدند (طبقات ابن سعد 821 چاپ لیدن ج 2 از قسم دوم :76 {2/301} )
و پیکر رسول خدا تا سه روز ( تاریخ ابن کثیر 5/271 {5/292 حوادث سال 11 } و تاریخ ابی الفداء 1/152
روی زمین مانده و دفن نشده سپس اهلش او را دفن کردند و فقط نزدیکان او برای دفنش حضور داشتند (طبقات ابن سعد 824 چاپ لیدن ج 2 از قسم دوم 78 {2/304} و او را د رشب یا اواخرشب دفن کردند ( سنن ابن ماجه 1/499 {1/521 ح 1628} مسند احمد 6/274 {7/390 ح 25817} و آن قوم از دفن اطلاع نیافتند مگر پس از شندین صدای بیل ها در دل شب ( طبقات ابن سعد 824 چاپ لیدن ج 2 از قسم دوم 78 {2/304} مسند احمد 6/274 {7/390 ح 25817} سیره ابن هشام 4/344 {4/314} تاریخ ابن کثیر 5/270 {5/291 حوادث سال 11 هجری} ادامه ...
حتما باز همان اسناد تاریخی این حرف زده اند؟! آیا مردم مدینه باخبر شدند از این حرف؟ از آتش زدن درب خانه چطور؟ آیا نحوه با خبر شدن از این دو حادثه یکسان است که شما آنها را با هم مقایسه می کنید؟!
در حالی که در خانه های خود بودند و ابوبکر وعمر در دفن او حاضر نبودند ( این مطلب را ابی ابی شیبه در المصنف 14/568 ح 18892 آنچنان که در کنز العمال 3/140 {5/652 ح 14139 } آمده نقل کرده است
و چه بگوئیم پس از اینکه مردم عمر بن خطاب را می دیدند که نز ابوبکر هروله کنان رفت و آمد می کند و با صدای بلند و پرخاشگرانه سخن می گوید تا دهانش کف کرد ( طبقات ابن سعد 787 چاپ لندن ج 2 از قسم دوم 53 {2/267} شرح ابن ابی الحدید 1/133 {2/65 خطبه 26}
پس از اینکه صدی رزم آور بدر صحابی بزرگ حباب بن منذر شنیده شد در حالیکه شمشیرش را به طرف ابوبکر گرفته بود و میگفت والله لایرد علی احد ما اقول الا حطمت انفه بالسیف انا جذیلها المحکک و عذیقها المرحب انا ابوشبل فی عرینه الاسد یعزی الی الاسد (سوگند به خدا هیچکس گفته مرا رد نمی کند مگر اینکه بینی اش را با شمشیر می شکنم من درختی هستم که شتر بدن خود را با آن خارش میدهد من درخت خرمائی هستم که در اطراف آن پایه گذاشته اند "تا شاخه های آن بخاطر میوه زیادی که دارد نشکند " من شیر نری هستم که در بیشه شیر پرورش یافته و به شیر نسبت داده میشود )
پس به او گفته شد اذن یقتلک الله (در این صورت خدا تو را بکشد) پس او را گرفتند لگد به شکمش زدند و در دهانش خاک ریختند (شرح ابن ابی الحدید 2/16 {6/40 خطبه 66}
و چه بگوئیم پس از اینکه مقداد آن مرد بزرگ را دید که به سینه اش زده می شود یا به حباب بن منذر نگاه کرد که بینی اش شکسته شد و به شدت بر دستش می زند
یا کسانی را دید که به خانه نبوت پناهگای امت و خانه شرف آنها خانه فاطمه و علی پناه برده بودند در حالیکه ترس و وحشت آنها را فرا گرفته بود (تاریخ طبری 3/210 {3/223 حوادث سال 11 } شرح ابن ابی الحدید 1/58 {1/174 خطبه 3} ادامه ...
و ابوبکر عمربن خطاب را بسوی آنها فرستاد و گفت " ان ابوا فقاتلهم " (اگر از بیعت خود داری کردند با آنها جنگ کن) و عمر با شعله ای از آتش آمد تا خانه آنها را آتش زده بر سرشان خراب کند و فاطمه او را دید و فرمود یابن الخطاب اجئت لتحق دارنا؟؟ (ای پسر خطاب آمده ایی که تا خانه ما را آتش بزنی ؟؟) گفت "نعم او تدخلوا فیما دخل الامه (بله مگر اینکه داخل شوید در آنچه امت در آن داخل شدند ) ( العقد الفرید 2/250 {4/87} تاریخ ابی الفداء 1/156 اعلام النساء 3/1207 {4/114}
چه بگوئیم پس از آنکه دنیا هجوم افراد آن گروه سیاسی به داخل خانه وحی و پرده برداشتن آنها از خانه فاطمه را می بیند و صدای رهبر آن گروه پس از اینکه هیزم می طلبد را می شنود که می گوید والله لتحرقن علیکم او لتخرجن الی البیعه او لتحرقنها علی من فیها و به او گفته میشود ان فیها فاطمه و در جواب میگوید و ان (اگر چه فاطمه باشد) (تاریخ طبری 3/198 {3/202 حوادث سال 11} الامامه والسیاسه 1/13 {1/19} شرح ابن ابی الحدید 1/134 و 2/19 {2/56 خطبه 26 و 6/48 خطبه 66} اعلام النساء 3/1205 {4/114}
و چه بگوییم که پس از سخن ابن شحنه که گفت ان عمر جاء الی بیت علی لیحرقه علی من فیه فلقیته فاطمه فقال ادخلوا فیما دخلت فیه الامه وپس از آن که ناله و شیون پاره تن مصطفی که اندوهگین و غمگین بود را شنید و درحالیکه از خانه خارج شده بود و میگریست با صدای بلند ندا می داد " یا ابت یا رسول الله ماذا لقینا بعدک من ابن خطاب و ابن ابی قحافه "پدرم ای رسول خدا چه ها که بعد از تو از پسر خطاب و پسر ابی قحافه کشیدیم " ( الامامه و السیاسه 1/13 {1/20} اعلام النساء 3/1206 {4/115} الامام علی ، عبد الفتاح عبد المقصود 1/255 {مج 1/ج1/191}
و پس از آنکه حضرت فاطمه را دید که به همراه زنان هاشمی فریاد می زند صدایش به گریه بلند شد و ندا مید هد " یا ابابکر ما اسرع ما اغرتم علی اهل بیت رسول الله و الله لااکلم عمر حتی القی الله ( ای ابابکر چه زود بر اهل بیت رسول خدا هجوم آوردید به خدا سوگند با عمر سخن نمیگویم تا اینکه خدا را ملاقات کنم) ( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 1/134 2/19 {2/57 خطبه 26 و 6/49 خطبه 66}
مثلا الآن شما جواب دادی؟ در کجای جوابهای شما، پاسخ سؤال من بود؟ چند بار سؤالم را تکرار کنم تا شما کارشناسان بفهمید باید پاسخ چه سؤالی را بدهید؟ ده سال پیامبر با بهترین اخلاق که هر دل سنگی را آب می کرد در میان مردن مدینه زیست. که قرآن گفت اگر غلیظ بودی مردم از اطرافت پراکنده می شدند. و پیامبر غلیظ نبود و مردم اطرافش بودند. علی و فاطمه و خانواده آنها به بهترین اخلاق دستگیر مردم مدینه بودند. تا آنچا که سوره انسان برایشان نازل شد. به قول شما عمر و ابوبکر نه فضیلتی در جنگ داشتند و نه در جود و نه در علم و نه در درایت و نه در قبیله. خویشاوندی آنها با پیامبر هم نمی توانست برای آنها چایگاه ایجاد کند زیر ابوسفیان هم پدر زن پیامبر بود و مع ذلک جایگاهی لااقل بین مردم مدینه نداشت! شهر مدینه هم وسعتی به میزان وسعت الان مسجد النبی داشت بدون در نظر گرفتن محل اسکان قبائلی که حومه آن زندگی می کردند مثل قبیله یهودی بنی نظیر. پیامبر به روایت خود شما شش ماه آخر عمرش هر روز صبح به در خانه فاطمه می آمد و صدایش را به السلام علیکم یا اهل بیت النبوة بلند می کرد. یعنی این ه اینجا خانواده نبوت است نه آنجا که شبها می خوابم. مهربانی های عیان پیامبر با این خاندان از حسن و حسین گرفته تا فاطمه و علی در همه جای تاریخ اهل سنت و شیعه بسیار نمودار است. خب حالا شما بگویید، در این شهر چرا باید ابوبکر خلیفه شود و فقط چند تا مثل حباب و یا سلمان مخالفت کنند و کتک بخورند و ابوبکر و عمر جرأت کنند به درب خانه ای بیایند که آن توصیف را دارد و آنجا را با چهل مردِ شعله بدست (به نقل کتابهای خودتان) به آتش بکشند آنهم بعد از کمتر از هفت روز از ارتحال پیامبر. آیا این با عقل جور در می آید؟ آیا این حکایت از بی ثمر بودن اخلاق اسلامی در تغییر نفوس نمی کند؟ آیا دلیلی برای غیر مسلمان برای شکست مکتب اسلام در هدایت انسانها نیست؟
نقل قول از جویا : ده سال پیامبر با بهترین اخلاق که هر دل سنگی را آب می کرد در میان مردن مدینه زیست. که قرآن گفت اگر غلیظ بودی مردم از اطرافت پراکنده می شدند. و پیامبر غلیظ نبود و مردم اطرافش بودند.
علی و فاطمه و خانواده آنها به بهترین اخلاق دستگیر مردم مدینه بودند. تا آنچا که سوره انسان برایشان نازل شد.
به قول شما عمر و ابوبکر نه فضیلتی در جنگ داشتند و نه در جود و نه در علم و نه در درایت و نه در قبیله. خویشاوندی آنها با پیامبر هم نمی توانست برای آنها چایگاه ایجاد کند زیر ابوسفیان هم پدر زن پیامبر بود و مع ذلک جایگاهی لااقل بین مردم مدینه نداشت!
شهر مدینه هم وسعتی به میزان وسعت الان مسجد النبی داشت بدون در نظر گرفتن محل اسکان قبائلی که حومه آن زندگی می کردند مثل قبیله یهودی بنی نظیر.
پیامبر به روایت خود شما شش ماه آخر عمرش هر روز صبح به در خانه فاطمه می آمد و صدایش را به السلام علیکم یا اهل بیت النبوة بلند می کرد. یعنی این ه اینجا خانواده نبوت است نه آنجا که شبها می خوابم.
مهربانی های عیان پیامبر با این خاندان از حسن و حسین گرفته تا فاطمه و علی در همه جای تاریخ اهل سنت و شیعه بسیار نمودار است.
اینا چه ربطی به حمله منافقانه عمر و ابوبکر و یاران مذدور سنی به خانه علی (ع) و شهادت حضرت فاطمه ی رسول الله داشت .
خب حالا شما بگویید، در این شهر چرا باید ابوبکر خلیفه شود و فقط چند تا مثل حباب و یا سلمان مخالفت کنند و کتک بخورند و ابوبکر و عمر جرأت کنند به درب خانه ای بیایند که آن توصیف را دارد و آنجا را با چهل مردِ شعله بدست (به نقل کتابهای خودتان) به آتش بکشند آنهم بعد از کمتر از هفت روز از ارتحال پیامبر. آیا این با عقل جور در می آید؟ آیا این حکایت از بی ثمر بودن اخلاق اسلامی در تغییر نفوس نمی کند؟ آیا دلیلی برای غیر مسلمان برای شکست مکتب اسلام در هدایت انسانها نیست؟
اولا به عنوان آخرین تذکر به شما متذکر میشوم که از فرافکنی و بحث های بیهوده بپرهیزید اینکه نام کاربری ما چه هست و چه نیست به شما ربطی ندارد ثانیا بعید می دانم شما جویای حقیقت باشید وتنها چیزی که بدنبالش نیستید حقیقت است و مانند اسلاف مشرکتان مانند ابن تیمیه ملعون و البانی معلون تر از او هستید که با تشکیک در کل مسائل دین باعث شناعت و وهن جهان اسلام شدند و مانند بسیاری از هم قطاران خودتان فقط و فقط میخواهید جنجال بپا کنید چون با یک سرچ کوچک در سایت به تمام سئوالاتی که کاشناسان محترم داده اند می رسیدید و بی جهت هل من مبارز نمی طلبیدید شما که سهل است بسیار کسانی همچون شما بودند که با طرح مباحث بیهوده و جنجالی خواستند خودی نشان بدهند ولی حقانیت مذهب تشیع آنان را در کنار اسلاف بی سوادشان خواباند و جالب اینجاست که فقط میخواهید سر و صدا کنید و از درون تهی هستید اصلا هم به مدرکی که از کتابهای خودتان آورده ایم توجه نمی کنید و فقط سنگ عمر و ابابکر و عثمان علیهم ما علیهم را به سینه میزنید همان قداره بندهایی که برای رسیدن به حکومت چند روزه دنیا بدنبال حقیقت شوم سقیفه رفتند و خدا لعنت کند کسانی را که سقیفه را بوجود آوردند که باعث افتراق و جدایی بین مسلمانان شدند حال سوالی من از شما می پرسم شما که اینقدر حقانیت آن سه نفر را با خودتان به یدک می کشید بگوئید چرا آنها قبل از اینکه آب غسل پیغمبر خشک شود بدنبال ریاست و هوی و هوس رفتند مگر نه اینکه همین ابابکر علیه ما علیه صاحب نفوذ و اقتدار زیاد بود و میتوانست با قدرت قومی و قبیله ایی خودش جلو نفوذ گروهای دیگر را بگیرد و مگر نه اینکه بقول شما عمر علیه ما علیه در مقابل نص به اجتهاد دست میزد و در مقابل نص صریح آیات الهی از خودش اجتهاد میکرد خوب اینها اگر کمی غیرت و حمیت دینی در وجودشان بود ومخصوصا ابابکر علیه ما علیه که برادر خانم پیامبر بود چرا دنبال هوی و هوس سقیفه رفت ؟؟؟ آیا بدست آوردن حکومت اینقدر برای آنها مهم بود که دامادش را دفن نکرده بدنبال نواعق سامری و گوساله پرستان دیگر در سقیفه بنی ساعده جمع شود و برای آینده اسلام خط مشی تعیین کند ؟؟
سوال دیگری هم دارم اینکه علی آنزمان کجا بود و چه کاره بود ؟؟؟ یعنی اینقدر کار علی و عمل علی بی قدر و منزلت شده بود که حتی باندازه سلمان و عمار و .... نمیشد ؟؟؟؟
اگر حرفی منطقی یا شبهه ایی بدور از عصبیت و جاهلیت دارید مطرح کنید و الا میدانید که اگر بخواهید بی جهت هل من مبارز بطلبید مجبوریم طور دیگری جواب شما را بدهیم
می توانیم سوال شما را حول دو محور به گفتگو بنشینیم: 1-عدم وجود مدارک و شواهد بر جسارت به مقام حضرت زهرا(س) در منابع و متون اسلامی 2-استبعاد این موضوع :یعنی با اینکه مدارک و شواهد مهر تایید به این مطلب می زنند ولی از دیدگاه شما بعید است برخی چنین کاری کنند. حال اگر شما با قسمت اول مشکل ندارید در مورد قسمت دوم سخن می گوییم و اگر مشکل دارید در همان محور بحث کنیم تا به گزینه دوم برسیم هدف از این تقسیم بندی سروسامان دادن به بحث و پرهیز از حاشیه رفتن مطالب است با تشکر
ممنون از برخورد خوبتان!
من مشکلی با مستندات تاریخی ندارم. اما حرفم این است که عقل من مانع قبول این مستندات است. اگر عقل با ادله لفظی مشکل داشت معلوم است که یا باید آن ادله تأویل شوند ویا کناری گذاشته شوند.
البته نمی گویم مفاد چیزی که عقل من می گوید، مفاد عقل بدیهی (ریاضی) و یا بناء عقلاء است که حجت باشد! نه! ولی بالاخره هرکس اول عقل خودش را ملاک قرار می دهد!
شاید نکته ای باشد که من از آن غافلم بنابرین به این سایت آمدم تا از این غفلت بیرون بیایم. البته اگر بعضی ما را رم ندهند.
لطفا این استبعاد من را پاسخ بدهید!
همین قابیلیها مثل خلفاء بودن که مانع ولایت الله شدن . باید کاری کنیم که قابیلی ها نتوانند حمله کنند و قدرت دفاعی زیاد و کشف منافقین رو قوی کنیم . و خلع صلاح کنیم . چیزی به نام ترور نداریم . حتی منافقین که جرمشان اثبات نشده "حد" ندارند ." از کافران که در مقابل شما جبهه دارند بکشید و خدا با پرهیز کاران است" متاسفانه باید قبول کنیم از ابتدای انقلاب اسلامی تا الآن (از قابیل و هابیل گرفته تا عمر و اهل البیت تا رجایی و بهشتی و 72 تن + احمد خمینی|||||||||||||||... و ترور دانشمندان هسته ای ) با تاسف همچنان قابیلی های تروریست مانع ولایت الله و ظهور امام زمان ولی الله می شوند/////////////
ممنون از برخورد خوبتان!
من مشکلی با مستندات تاریخی ندارم. اما حرفم این است که عقل من مانع قبول این مستندات است. اگر عقل با ادله لفظی مشکل داشت معلوم است که یا باید آن ادله تأویل شوند ویا کناری گذاشته شوند.
البته نمی گویم مفاد چیزی که عقل من می گوید، مفاد عقل بدیهی (ریاضی) و یا بناء عقلاء است که حجت باشد! نه! ولی بالاخره هرکس اول عقل خودش را ملاک قرار می دهد!
شاید نکته ای باشد که من از آن غافلم بنابرین به این سایت آمدم تا از این غفلت بیرون بیایم. البته اگر بعضی ما را رم ندهند.
لطفا این استبعاد من را پاسخ بدهید!
پاسخ شما توسط پاسخ یاران داده شده مشگلی دارید پیغام خصوصی بدید تا راحت تر بجواب برسید و تاپیک منحرف نشه . موفق باشید .
خب حالا شما بگویید، در این شهر چرا باید ابوبکر خلیفه شود
تنها روایتی که جواز خلافت توسط ابابکر را صادر کرده و ساخته و پرداخته عامه هست روایتی است که خضری در المحاضرات آورده است که
اصل در انتخاب خلیفه رضایت امت است و قوت وی از همین راه است و مسلمین هنگام وفات رسول خدا بر همین اساس رفتار کرده و ابوبکر صدیق را انتخاب کردند و در این انتخاب به نص یا امری از جانب صاحب شریعت استناد نکردند و بعد از انتخاب وی با او بیعت کردند و معنای بیعت این است که با او عهد بستند که سخن او را در موردی که رضایت خداوند سبحان در آن است گوش کنند و اطاعت کنند همانگونه که وی با آنها عهد بسته که در میان آنها بر اساس احکام دین بدست آمده از قرآن و سنت پیامبر رفتار کند و این عهد انجام شده میان خلیفه و امت معنای بیعت است از باب تشبیه بهآ« به کار بایع و مشتری که هنگام اجرای عقد بیع با یکدیگر دست می دهند
پس قوت حقیقی خلیفه از همین بیعت بدست می آید و همگی وفای به این بیعت ر از لازم ترین چیزهایی می دانند که دین آن را واجب کرده و شریعت آن را حتمی نموده است
ابوبکر راه دیگری را در انتخاب خلیفه به یادگار گذاشت و آن انتخاب خلیفه بعدی توسط خود وی بود و پس از آن از همگی عهد گرفت که از این خلیفه اطاعت کنند و همه مسلمین این روش را پذیرفتند و اطاعت از وی را در این زمینه لازم شمردند و این عمل ابابکر همان ولایت عهدی است
حال از این عبارت روشن میشود که این روایات پس از بیعت گرفتن و استقرار خلافت برای کسی (ابوبکر) که آن را بر تن کرد ساخته شده است لذا هیچکس نه در روز سقیفه و نه پس از آن از این روایت سخنی به میان نیاورد با اینکه بازار گفتگو و احتجاج وتنازع داغ بود
اینک احادیثی را می آوریم که نزد قوم صحیح است و با روایات یاد شده متضاد بود و آنها را تکذیت میکند 1- به سند صحیح از ابوبکر وارد شده که در بیماری منجر به مرگ گفت " وددت انی سالت رسول الله لمن هذه الامر فلاینازعه احد و وددت انی کنت سالته هر للانصار فی هذا الامر نصیب ( تاریخ طبری 4/53 {3/431} العقد الفرید 2/254 {4/93} درباره این حدیث بحثی در الغدیر 7/229 و 240 مطرح شده است برادرانی که این سطور را مطالعه میفرمائید اگر ابابکر از رسول خدا چیزی درباره خلافت خودش شنیده بود آنچنان که در برخی روایات پیشین بود دیگر مجالی برای این آرزو نبود مگر اینکه بیماری بر وی غلبه کرده باشد یا هذیان بگوید آنچنان که این معنا را در مورد پیامبر اکرم در حدیث کاغذ و دوات احتمال دادند ادامه ...
1- مالک از عایشه نقل کرده " لما احتضر ابابکر دعا عمر فقال انی مسخلفک علی اصحاب رسول الله یا عمر وکتب الی امراء الاجناد : ولیت علیکم عمر و ام آل نفسی و لاالمسلمین الا خیرا ( تیسیر الوصول حافظ بن الدبیع 1/48 {2/57} حال اگر نصی بر خلافت عمر وجود داشت چه معنا دارد که ابابکر خلیفه قرار دادن عمر را به خودش نسبت دهد ؟؟!! 2- اگر روایت پیشین صحیح است و خلافت عهدی از جانب خداوند سبحان است ابوبکر به چه مجوزی گفته است انی ولیت هذاالامر و انا له کاره و الله لوددت ان بعضکم کفانیه ( صفه الصفوه 1/99 {1/260 شماره 2} چگونه از چیزی کراهت دارد که خداوند برای او قرار داده و جبرئیل آن ر ا آورده و پیامبر طاهر به او خبر داده است ؟؟؟ و نیز چگونه دوست دارد دیگری او را در این امر کفایت کند در حالیکه بر اساس آن روایت ساختگی بین پیامبر و آرزوی آنحضرت یعنی خلیفه قرار دادن علی فاصله افتاد و خداوند برای اراده آن حضرت ارزشی قائل نشد و خلافت هیچکس جز ابوبکر را نپذیرفت ؟؟!! 3- و مجوز ابوبکر در این که از مردم میخواست خلافت را از او باز ستانند چیست ؟؟ سخنانی از این دست زیاد از وی شنیده شده است که " اقیلونی اقیلونی لست بخیرکم (مرا رها کنید که من بهترین شما نیستم ) (الصواعق المحرقه 30/{ص 51} ونیز در کلام دیگری گفت لاحاجه لی فی بیعتکم اقیلونی بیعتی (الامامه و السیاسه 1/14 {1/20} و چگونه برای مردم نسبت ه باز پس گیری بیعت اختیاری قائل بوده است و چگونه رد کردن مشیت و عهد خداوند را جایز شمره است ؟؟!! 4- و چگونه عمر مرجع در امر خلافت را شورای مسلمین میدانست و می گفت من بایع امیرا من غیر مشوره المسلمین فلابیعه له و لابیعه للذی بایعه تغره ان یقتلا " یعنی اگر کسی بدون مشورت مسلمین با امیری بیعت کرد بیعتش باطل است و هیچ اثری ندارد غی از اینکه هر دو کشته شوند ( مسند احمد 1/56 {1/91 ح 393} و البدایه و النهایه 5/246 { 5/267 حوادث سال 11 هجری } ) نتیجه : این روایت چیزی نیست جز هیاهو و جار وجنجال در برابر حقیقت روشن و خلافت حقی که با نصوص صریح و صحیح برای امیر المومنین علی بن ابی طالب علیه افضل صلوات المصلین ثابت شده است و پیامبر امین آن را به صورت وحی از طرف خداوند متعال از روز شروع دعوت تا آخرین لحظات حیات دریافت کرد و آشکارا به مردم اعلام نمود این ها چیزی جز جار و جنجال و فتنه گری در کاری که خلق خدا در آن هیچ اختیاری ندارند نیست و پیامبر اعظم در شروع دعوت خود تصریح کردند که زمام این امر (خلافت) به دست خداست و هر کجا بخوهد قرار می دهد الامر الی الله یضعه حیث یشاء و پیغمبر این مطلب را روزی فرمودند که دعوت خود را بر بنی عامر بن صعصعه عرضه کرد و آنها را به سوی خدا فرا خواند و یکنفر از آنها پرسید اگر ما از تو تبعیت کنیم و خداوند تو را بر مخالفان چیره کند آیا پس از شما امر خلافت برای ما خواهد بود ؟؟ پیامبر فرمود ان الامر الی الله یضعه حیث یشاء ادامه ...
تنها روایتی که جواز خلافت توسط ابابکر را صادر کرده و ساخته و پرداخته عامه هست روایتی است که خضری در المحاضرات آورده است که
اصل در انتخاب خلیفه رضایت امت است و قوت وی از همین راه است و مسلمین هنگام وفات رسول خدا بر همین اساس رفتار کرده و ابوبکر صدیق را انتخاب کردند و در این انتخاب به نص یا امری از جانب صاحب شریعت استناد نکردند و بعد از انتخاب وی با او بیعت کردند و معنای بیعت این است که با او عهد بستند که سخن او را در موردی که رضایت خداوند سبحان در آن است گوش کنند و اطاعت کنند همانگونه که وی با آنها عهد بسته که در میان آنها بر اساس احکام دین بدست آمده از قرآن و سنت پیامبر رفتار کند و این عهد انجام شده میان خلیفه و امت معنای بیعت است از باب تشبیه بهآ« به کار بایع و مشتری که هنگام اجرای عقد بیع با یکدیگر دست می دهند
پس قوت حقیقی خلیفه از همین بیعت بدست می آید و همگی وفای به این بیعت ر از لازم ترین چیزهایی می دانند که دین آن را واجب کرده و شریعت آن را حتمی نموده است
ابوبکر راه دیگری را در انتخاب خلیفه به یادگار گذاشت و آن انتخاب خلیفه بعدی توسط خود وی بود و پس از آن از همگی عهد گرفت که از این خلیفه اطاعت کنند و همه مسلمین این روش را پذیرفتند و اطاعت از وی را در این زمینه لازم شمردند و این عمل ابابکر همان ولایت عهدی است
حال از این عبارت روشن میشود که این روایات پس از بیعت گرفتن و استقرار خلافت برای کسی (ابوبکر) که آن را بر تن کرد ساخته شده است لذا هیچکس نه در روز سقیفه و نه پس از آن از این روایت سخنی به میان نیاورد با اینکه بازار گفتگو و احتجاج وتنازع داغ بود
اینک احادیثی را می آوریم که نزد قوم صحیح است و با روایات یاد شده متضاد بود و آنها را تکذیت میکند 1- به سند صحیح از ابوبکر وارد شده که در بیماری منجر به مرگ گفت " وددت انی سالت رسول الله لمن هذه الامر فلاینازعه احد و وددت انی کنت سالته هر للانصار فی هذا الامر نصیب ( تاریخ طبری 4/53 {3/431} العقد الفرید 2/254 {4/93} درباره این حدیث بحثی در الغدیر 7/229 و 240 مطرح شده است برادرانی که این سطور را مطالعه میفرمائید اگر ابابکر از رسول خدا چیزی درباره خلافت خودش شنیده بود آنچنان که در برخی روایات پیشین بود دیگر مجالی برای این آرزو نبود مگر اینکه بیماری بر وی غلبه کرده باشد یا هذیان بگوید آنچنان که این معنا را در مورد پیامبر اکرم در حدیث کاغذ و دوات احتمال دادند ادامه ...
سوال : چرا حضرت محمد(ص)و فاطمه ی رسول الله و علی ولی الله و حسن و حسین علیه السلام با غاصبان و منافقین تروریست خلیفه بیعت نکردند ؟
منم بودم چون اهل البیت پیامبر و قرآن آیه بیت با خلیفه ندارد بیعت نمی کردم . چرا مردم مدینه ومکه بیعت کردن و نام سنی برخود گذاشتن؟ آیا این انحراف بزرگ و آشکار از راه راست نیست ؟
جناب رحیق مختوم! من اصلا کاری به خلیفه شدن ابی بکر ندارم جناب mohammad+ali تقریبا به سؤال من نزدیک شدند. آیا اینقدر سخت است که کسی در این سایت بخواهد سؤالش را تفهیم کند؟ می گویم آتش زدن خانه پیامبر را مردم مدینه دیدند و دانستند چه کسی این کار را کرده است و بر فرض که در آن زمان نتوانستند کاری بکنند چرا همچنان تن به بیعت با خلیفه دادند و این چنین اهل بیت پیامبر را با آن همه خوبی و انسانیت، تنها گذاشتند؟ آیا من حق ندارم عصبانی باشم از این که کسی پاسخ به سؤال من را نمی دهد؟ خدا می داند من همه حرفهایی را که زده اید را بهتر از شما ندانم کمتر از شما نمی ندانم. همه این مستندات را بررسی کرده ام! لطفا به اصل سؤال بپردازید. از آقای دانشمند هم نمی دانم چرا خبری نیست!!
ممنون از برخورد خوبتان! من مشکلی با مستندات تاریخی ندارم. اما حرفم این است که عقل من مانع قبول این مستندات است. اگر عقل با ادله لفظی مشکل داشت معلوم است که یا باید آن ادله تأویل شوند ویا کناری گذاشته شوند.
البته نمی گویم مفاد چیزی که عقل من می گوید، مفاد عقل بدیهی (ریاضی) و یا بناء عقلاء است که حجت باشد! نه! ولی بالاخره هرکس اول عقل خودش را ملاک قرار می دهد!
شاید نکته ای باشد که من از آن غافلم بنابرین به این سایت آمدم تا از این غفلت بیرون بیایم. البته اگر بعضی ما را رم ندهند.
لطفا این استبعاد من را پاسخ بدهید!
برادر عزیز اولا
بنده از این بیم دارم که اگر بخواهم مستندات تاریخی و روایی ان جریان را برای شما از کتب مختلف و منابع مهم اهل سنت بیاورم ، از حوصله شما خارج شده و انها را مطالعه نکنید . همین قدر بدانید که ان مستندات ان قدر زیاد هستند که همه چیز را ثابت و یقینی کنند
ثانیا
در مورد اشکال عقلیتان هم لازم است به شما یاد آوری کنم که بر طبق مبانی رجالی که شیعه و سنی ان را قبول دارند ، اگر مطلبی از حیث روایی با اسناد مختلف و متفاوت و از طرق گوناگون توسط علمای معتبر و در کتب دسته اول نقل شود که همگی دارای مضامین واحده یا قریب به هم باشند ، از کثرت این نقلها برای انسان یقین حاصل می شود که محال است همه آن افراد بر نقل یک مطلب کذب و خلاف عقل اجتماع کرده باشند و این همان است که از ان به تواتر معنوی یاد می شود . که عقل نیز در مقابل ان تسلیم می شود
حالا نمی دانم بعد از این تذکر نیز باز هم عقلتان حاضر به پذیرش ان مطالب نیست ؟
ثالثا
خود جناب خلیفه اول در پایان عمر اعترافاتی کردند که از قلم راویان نیافتاده است
فکر نمی کنم دیگر کسی باشد که تاسف خوردن ابوبکر را در ان موقع نشنیده باشد که می گفت : ای کاش 3 کار را انجام نداده بودم از جمله لم اکشف بیت فاطمه ، به خانه فاطمه س حمله نکرده بودم اگر چه ان در از روی مخالفت بر من بسته شد و ای کاش فجائه سلمی را اتش نزده بودم و ...
وقتی خود او به این معاصی معترف است . . . چرا شما کاسه داغتر از اش شده اید
لابد تمامی این مستندات تاریخی با عقل شما رد می شوند ؟!
می گویم آتش زدن خانه پیامبر را مردم مدینه دیدند و دانستند چه کسی این کار را کرده است و بر فرض که در آن زمان نتوانستند کاری بکنند چرا همچنان تن به بیعت با خلیفه دادند و این چنین اهل بیت پیامبر را با آن همه خوبی و انسانیت، تنها گذاشتند؟
سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته
حال اساتید و دوستان آگاه هستند بنده مطلب بیشتری نمیتوانم عنوان کنم ولی فکر کنم بدانم مطلوب شما چیست .
مشکل اصلی شما و خیلی از دوستان دیگر این است که :
مثلا عده ای از دوستان فکر میکنند صحابه پیامبر یعنی همان شخصیتهائی که در فیلم الرساله ( محمد رسول الله ) مصطفی عقاد آمده هستند.
و یا اگر اینطور فکر کنند آن جو زیبائی که در آن فیلم به تصویر کشیده شده را میپسندند لذا جزو باورهای آنها شده.
لذا لازم است تاریخ را بخوانند یا بپرسند و از تصویر تحمیلی زیبا بقصد و نیت یافتن حقیقت دل بکنند.
و شاید اگر بشنوند در عرب جاهلیت طواف حج میکردند و نماز میخواندند و معاد و توحید را قبول داشتند ولی زن هایشان را با هم عوض میکردند یا
زنانی بودند بدنبال مرد هم خوابه تا خرجشان را بدهد لذا پارچه بر سر بام نصب میکردند و از آنها زنی که پسر ( حال این پسر مال هر مردی باشد ) بدنیا می آورد مردها سعی میکردند او را مال خود کنند و بخاطر دختر بدنیا آوردن سرزنش میشدند
و ...
و اگر بشنوند خیلی از عادات جاهلیت بعد از وفات پیامبر برگشت سرجایش
مانند
قومیت پرستی و نژاد پرستی
مانند
پذیرش دینی که برای قومشان افضلیت بیاورد و رد دینی که هرچقدر هم حق باشد ولی افضلیتی برای قومشان نداشته باشد
مانند
ثروتمند و حاکم و خان هرچه میگوید حق است و هرکسی حاکم شد و حکمی کرد غیر او باطلند.
مانند
...
شوکه میشوند. و میگویند اسلام این است آنها چطور چنین کارهائی را کردند.
حال______________________
اگر علی بن ابی طالب بنابر حکم اسلام جهاد کند و فرزندان و برادران و پدران کفار و مشرکین را در غزوات بکشد.
آیا عربی که قومیت و نژاد پرست بوده ( نام حوزه علمیه اهل سنت مکی زاهدان رو نگاه کنید )
و قومیتش بر دینش افضلیت دارد
آیا عربی که کشتن برادر و پدرش که از مشرکین و کفار متجاوز بودند را بدست مسلمین همچون کینه شتر در دل نگاه میدارد
و حال قرار است کسی بیاید جانشین پیامبر شود که همان کارها را کرده
ایا از سوختن خانه او و کشتن او ناراحت میشود ؟
البته این کلام ادامه دارد و حقیر باندازه حوصله سعی کردم سخن بگویم.
فاتح گر علی بن ابی طالب بنابر حکم اسلام جهاد کند و فرزندان و برادران و پدران کفار و مشرکین را در غزوات بکشد.
علی بن ابیطالب کسان اهل مکه را کشته بود و آنها از علی کینه به دل داشتند تا آنجا که او را قُصَم (کوبنده) می نامیدند ولی مردم مدینه کینه ای از علی نداشتند. بحث ما درباره مدرم مدینه است که چطور جسارت به خانه پیامبر را پذیرفتند.
فاتح آیا عربی که قومیت و نژاد پرست بوده ( نام حوزه علمیه اهل سنت مکی زاهدان رو نگاه کنید ) و قومیتش بر دینش افضلیت دارد آیا عربی که کشتن برادر و پدرش که از مشرکین و کفار متجاوز بودند را بدست مسلمین همچون کینه شتر در دل نگاه میدارد و حال قرار است کسی بیاید جانشین پیامبر شود که همان کارها را کرده ایا از سوختن خانه او و کشتن او ناراحت میشود ؟
قرآن حرف شما را قبول ندارد؛ آیات ذیل دلالت بر این می کند که پیامبر در امر سالت خود موفق بوده است و توانسته است مردم را از آن جاهلیتی که می گویید نجات دهد: 1) الفتح : 18 لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما في قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَريباً خداوند از مؤمنان- هنگامى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند- راضى و خشنود شد خدا آنچه را در درون دلهايشان (از ايمان و صداقت) نهفته بود مىدانست از اين رو آرامش را بر دلهايشان نازل كرد و پيروزى نزديكى بعنوان پاداش نصيب آنها فرمود 2) النصر : 2 وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في دينِ اللَّهِ أَفْواجاً و ببينى مردم گروه گروه وارد دين خدا مىشوند. مردم داخل در دین خدا شدند. متدین شدند. معتقد شدن. مگر داخل در دین الله شدند غیر از این معنی می دهد. نمی گوید مسلمان شدند که بگویید زورکی بوده است. البته این فوج بعد از دیدن فتح و نصر بوده است که خب طبیعی هم هست. ولی بالاخره بسیاری داخل در دین شدند و قرآن با تفضیل آنها که جزو نخستیم ایمان آوردندگان بودند ولی به حرال از دیکران نیز تمجید می کند: لا يَسْتَوي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ كسانى كه قبل از پيروزى انفاق كردند و جنگيدند (با كسانى كه پس از پيروزى انفاق كردند) يكسان نيستند آنها بلندمقامتر از كسانى هستند كه بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد كردند و خداوند به هر دو وعده نيك داده و خدا به آنچه انجام مىدهيد آگاه است. 3) آلعمران : 103 وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ و همگى به ريسمان خدا [قرآن و اسلام، و هر گونه وسيله وحدت]، چنگ زنيد، و پراكنده نشويد! و نعمت (بزرگِ) خدا را بر خود، به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد، و او ميان دلهاى شما، الفت ايجاد كرد، و به بركتِ نعمتِ او، برادر شديد! و شما بر لبِ حفرهاى از آتش بوديد، خدا شما را از آن نجات داد اين چنين، خداوند آيات خود را براى شما آشكار مىسازد شايد پذيراى هدايت شويد. قرآن در خطاب به چه کسانی می گوید: یا ایها الذین آمنوا! مجاهدینی که قرآن اینقدر از آنها تمجید می کند مگر همین مردمی که شما می گویید نبودند؟ آیات زیادی در قرآن است که مسلمین صدر اسلام را به علل مختلفی تمجید کرده است و البته منافقین آنان را نیز توبیخ کرده ولی توده مردم صدر اسلام هدایت یافته بودند.
برادر عزیز
در مورد اشکال عقلیتان هم لازم است به شما یاد آوری کنم که بر طبق مبانی رجالی که شیعه و سنی ان را قبول دارند ، اگر مطلبی از حیث روایی با اسناد مختلف و متفاوت و از طرق گوناگون توسط علمای معتبر و در کتب دسته اول نقل شود که همگی دارای مضامین واحده یا قریب به هم باشند ، از کثرت این نقلها برای انسان یقین حاصل می شود که محال است همه آن افراد بر نقل یک مطلب کذب و خلاف عقل اجتماع کرده باشند و این همان است که از ان به تواتر معنوی یاد می شود . که عقل نیز در مقابل ان تسلیم می شود
حالا نمی دانم بعد از این تذکر نیز باز هم عقلتان حاضر به پذیرش ان مطالب نیست ؟
!
خبر متواتر تازه از نظر سند رسیده است به حد قرآن. شما اگر در قرآن آیه «الرحمن علی العرش استوی» را دیدی چه می کنی؟ به عقلت می گویی این قرآن است باید بپذیری که خداوند بر عرش ایستاده است؟ نه آن را تأویل می کنی و اگر نتوانی آن را مسکوت می گذاری!
چرا شما سیعیان که معتقد هستید به احراق الباب، انگیزه ندارید تا مدینه بعد از ارتحال پیامبر را تحلیل جامعه شناختی کنید و روشن کنید چطور مردم مدینه با این جنایت هولناک که اگر اتفاق افتاده باشد از عاشورا مصیبت بار تر است برخورد کردند؟
آیا صرف این که مدام سند تاریخی بیاورید که این مسئله اتفاق افتاده است کافی است؟
اگر این معما گشوده شود خیلی از مسائل حل خواهد شد.
اگر فاطمه را حادثه اخراق الباب به شهادت رسانده باشد، با عدم پاسخ به سؤالی که مطرح کردم، این شهادت کم فروغ خواهد ماند و این ظلمی بزرگ در حق قرة العین رسول خداست!
این شکل استدلال شما موید آن دیدگاه های تحمیلی ای است که در پست قبلی بنده بدان اشاره کردم.
اما در مورد انصار که از اهل مدینه بودند و مهاجرین که از اهل مکه.
ذکر کردید که چرا انصاری ها که کسی از اطرافیانشان بدست حضرت علی کشته نشد اعتراض نکرده اند.
آیا منظورتان این است که به حاکم اسلامی اعتراض میکردند ؟
البته نه اینکه اعتراض نبوده که د البته بوده ولی در برابر حاکم چه کاری از دست آنها و بنی هاشم بر می آمد.
این سوال شما نشانه این است که دو مورد را در حاکمیت دینی در نظر ندارید.
مورد اول:
پیامبر در زمان حکومتشان بعنوان نبی به کعبه وارد شدند و بتهای جاهلیت را شکستند.
این حکم حکم یک حاکم اسلامی است/
نتیجه اینکه صدور این حکم به این اهمیت یعنی ورود به خانه کعبه از حاکم بر می آید پس صدور حکم ورود به خانه حضرت علی و زهراء مرضیه علیهم السلام هم به سادگی از حاکم بر می آید .
مورد دوم :
وقتی سقیفه شکل گرفت و و به هر عنوانی حکم خلیفه رسول الله به خلیفه اول داده شد و حدود و اختیارات خود را معادل حدود اختیارات پیامبر مطالبه کرد
و حتی سر گرفتن ذکات معادل آنچه که نبی اکرم میگرفت از دو قبیله آنها را تکفیر کرده و با آنها قتال کرد.
پس حدود اختیارات این شخ از حدود اختیارات نبی کمتر نبوده که هیچ بدنی دلیل که خود را محتمل بر خطا هم معرفی کرده بود به خود اجازه انجام بسیاری از امور را میداد که هرگز نبی اکرم مرتکب آنها نمیشد.
خبر متواتر تازه از نظر سند رسیده است به حد قرآن. شما اگر در قرآن آیه «الرحمن علی العرش استوی» را دیدی چه می کنی؟ به عقلت می گویی این قرآن است باید بپذیری که خداوند بر عرش ایستاده است؟ نه آن را تأویل می کنی و اگر نتوانی آن را مسکوت می گذاری!
چرا شما سیعیان که معتقد هستید به احراق الباب، انگیزه ندارید تا مدینه بعد از ارتحال پیامبر را تحلیل جامعه شناختی کنید و روشن کنید چطور مردم مدینه با این جنایت هولناک که اگر اتفاق افتاده باشد از عاشورا مصیبت بار تر است برخورد کردند؟
آیا صرف این که مدام سند تاریخی بیاورید که این مسئله اتفاق افتاده است کافی است؟
اگر این معما گشوده شود خیلی از مسائل حل خواهد شد.
اگر فاطمه را حادثه اخراق الباب به شهادت رسانده باشد، با عدم پاسخ به سؤالی که مطرح کردم، این شهادت کم فروغ خواهد ماند و این ظلمی بزرگ در حق قرة العین رسول خداست!
بسیارجای تعجب داردکه شماچنین مقایسه مع الفارقی دارید
تاویل «الرحمن علی العرش الستوی»به ضرورت عقلی است چراکه فرض جسمانیت ومحدودیت درذات باریتعالی محال است یعنی اصلاامکان نداردآنهم امکان عقلی نه امکان وقوعی به عبارت ساده تربافرض تکیه باریتعالی به یک تخت ناخودآگاه موضوع دیگرباریتعالایی که «لیس کمثله شی»است ،نیست چون بااین فرضمان جسمانی شده است.
امادربحث غصب وکتمان خلافت علی(ع)نه محال عقلی وجودداردونه وقوعی وازفرض اتفاق افتادن آن محال عقلی پیش نمی آید.نهایت امراین است که بگوییدبعیداست واین یعنی میدانم محال نیست ومیدانم ممکن است اتفاق افتدولی بعیداست برخلاف در«الرحمن علی العرش استوی»که به مرحله بعیدبودن نمیرسد.
امادرموردکتمان نصب خلافت بلافصل علی(ع)توسط شخص پیامبراعظم(ص) وقضیه هجوم یه خانه خانم فاطمه (س)وآتش زدن چرامیگوییم امکان وقوعی دارد؟چون: ادل دلیل لامکان الشی وقوعه یعنی روشنترین دلیل برامکان چیزی وقوع آن است.
آیامشرک شدن قوم حضرت موسی وبه خطرافتادن خلیفه ایشان حضرت هارون(س)اندکی بعدازغیبت موسی بارفتنشان به طورسیناباآنهمه دریای شکافته وعصای اژدهاخور و.. دیدن نبایددرنظرشمابعیدترباشد؟! ولی به گواه قرآن این همه اتفاق افتاده است.
وقتی نقل های متواتربروقوع امری که محال عقلی نداردوخودابن تیمیه به آن اذعان داردونهایت چیزی که هست توجیه ابن تیمیه ای میکنددیگرچه جای استبعادوبعیددانستن است.
دقت کنید:ابن تیمیه میگویدابوبکراندکی قبل ازموتش گفت:«لیتنی کنت ترکت بیت فاطمه لم اکبسه»منهاج السنه 8/291
(لغتنامه المنجد:کبس القوم داره ای:هجمواعلیهافجاة یعنی قوم ناگهان به خانه هجوم بردند)
(معجم الوسیط:کبس دارفلان ای هجم علیه)
البته ملعون یک توجیه ابن تیمیه ای! برای این گفته ابوبکرداردکه:انه کبس البیت لینظرهل فیه شیءمن مال الله الذی یقسمه وان یعطیه لمستحقه؟!!! واااااااای:ghati: یعنی میگه:هجوم برد که ببیند آیا جیزی ازاموال خدا آنجاهست تاتقسیم کندوآن رابه مستحق بدهد؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
قرآن حرف شما را قبول ندارد؛ آیات ذیل دلالت بر این می کند که پیامبر در امر سالت خود موفق بوده است و توانسته است مردم را از آن جاهلیتی که می گویید نجات دهد:
موفقیت پیامبر صد در صد است ولی این کلام دلیل بر آن نمیشد که کسانی که مسلمان شدند و ادعای ایمان کردند بعد از فوت نبی هم مسلمان ماندند.
آیاتی را برای استدلال سخن تان آوردید و ذکر کردید حقیقت آنچه که بعد نبی روی داده را قرآن رد میکند.
اول :
آیاتی که آوردید در مورد مومنین است و نه هرکسی
آیه السابقون الاولون من المهاجرین والانصار هم هست ولی همانطوریکه میبیند در مورد کسانی از مهاجرین و انصار سخن میگوید که بخاطر ایمانشان به آیات هنگام صدور حکم هجرت اولین نفراتی بودند که بدون هیچ تاملی هجرت کردند و انصاریونی که هر مهاجری را که چه فقیر بود چه غنی به خانه خود دعوت میکرد و در این راه از دیگران پیشی میگرفت.
دوم :
بنا بر نظر مفسرین 2100 آیه از آیات قرآن در معرفی و مذمت منافقین آمده اگر
همه این افراد مومن بودند این آیات برای چیست
برای اطلاعات بیشتر
صحیح مسلم - كِتَاب الْفَضَائِلِ - بَاب إِثْبَاتِ حَوْضِ نَبِيِّنَا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَصِفَاتِهِ را نگاهی بیاندازید.
اما در مورد اینکه نژادپرستی اعراب را با آیات خواستید منکر شوید.
در پست بعد ان شاء الله تعالی
یک تعداد سند به شما میدهم هم برای اینکه از مولوی ها میخواستید سوال کنید سند داشته باشید
هم یکی از مومنین را بشناسید
و هم اینکه نژاد پرستی را بتوانید تماشا کنید.
الف - تحريم مدينه بر غير عرب: عمر نمي گذاشت احدي از عجم وارد مدينه شود.... لذا بين او و ابن عباس بدين خاطر كه ابن عباس و پدرش دوست داشتند غير عرب در مدينه بسيار باشند مشاجره اي درگرفت ابن عباس به او گفت: اگر بخواهي آنها را بكشيم؟ عمر گفت: دروغ مي گويي! (آيا) بعد از آن كه به زبان شما سخن گفتند و به جانب قبله ي شما نماز خواندند و حج شما را به جاي آوردند؟! [ تاریخ الخلفا ص 133 - مروج الذهب، ج 2، ص 337 و طبقات ابنسعد، ج 3، ص 349] .
ب - عدم قصاص عرب در مقابل عجم: «عبادة بن صامت» از مردي نبطي خواست چهارپاي او را نگه دارد اما او سرباز زد. عباده او را زد و سرش را زخمي كرد. عمر خواست از او قصاص كند «زيد بن ثابت» به او گفت: آيا در مقابل برده اي از برادرت قصاص مي كني؟ عمر نيز قصاص نكرد و به ديه حكم كرد. [کنز العمال، ج 7، ص 303 و تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 31] .
ج - تبعيض در تقسيم اموال: عمر در تقسيم بيت المال عرب را بر عجم و قرشي را بر غير قرشي تفضيل و برتري بخشيد. او مردم را براساس حسب و نسبشان به ترتيب ثبت نام كرده بود و بعد از اتمام اسامي آنها عجم را نوشته بود. [ کنز العمال، ج 3، ص 309 و 315 و شرح ابن ابيالحديد، ج 8، ص 111] .
عمر حتي در مورد زنان پيامبر صلي الله عليه و آله سياست تبعيض را اجرا كرد: به جويرية شش هزار درهم داد و به عايشه دوازده هزار درهم پرداخت نمود و گفت: زني اسير را در رديف دختر ابوبكر صديق قرار نمي دهيم. [العثمانيه، ص 211] .
د- هم كفو نبودن عجم با عرب: عمر با انگيزه تحقير عجم و برتري بخشيدن عرب، تزويج زنان عرب بر غير عرب را ممنوع كرد. اين سياست چنان اجرا شد كه بين موالي و همسران عرب آنان جدايي افكند. [الايضاح، فضل بن شاذان نيشابوري، ص 280] .
همچنین عمر منع کرده بود که غیر عرب از عرب دختر بگیرد. یا عرب غیر قریش از قریش دختر بگیرد. ( معالم المدرستین. مولف. 2/364. به نقل از وافی چاپ اول 1412)
ه - عمر نهي كرد که مردان عجم با دختران عرب ازدواج کنند و گفت: تحقیقا ازدواج زنان عرب را با غیر از هم شأنان آنها, بازخواهم داشت. (محاضرات الادباء ج3ص208, الایضاح ص280و286)
البته این مطلب در عقاید مقلدین ایشان وجود دارد که نمونه ای از روایات عقیدتی را اینجا می آورم
كلام البزار - عن أبي إسحاق، عن أوس بن ضمعج قال: قال سلمان: نفضلكم يا معاشر العرب لتفضيل رسول الله صلى الله عليه وسلم إياكم، لا ننكح نساءكم، ولا نؤمكم في الصلاة.
وهذا إسناد جيد
عن سلمان الفارسي أنه قال: فضلتمونا يا معاشر العرب باثنتين، لا نؤمكم ولا ننكح نساءكم، رواه محمد بن أبي عمر العدلي، و سعيد بن منصور في سننه، و بیهقی و...
و- در موطا مالک آمده است که عمر حکم کرده بود اگر مرد عرب از عجم زن گرفت و بچه ای از این ازدواج به دنیا آمد چنانچه آن بچه در بلاد عرب به دنیا بیاید از پدرش ارث می برد و اگر در سرزمین غیر عرب به دنیا بیاید از پدرش ارث نمی برد !!! (موطا 2/60 چاپ مصر 1343. ابی عمر بن الخطاب ان یورث احدا من الاعاجم الا احدا ولد فی ارض العرب)
ز- آشنایی بیشتر با افکار صرفا نژاد پرستانه
1) عرب به ملکیت کسی در نمی آید. (الاموال ص197-199, الایضاح ص249, تاریخ الامم و الملوک ج2ص549, سنن بیهقی ج9ص74)
2) برای عرب زشت است که بعضی از آنان بعضی دیگر را در ملکیت خود داشته باشند. (الکامل فی التاریخ ج2ص382, تاریخ الامم و الملوک ج2ص549)
3) زبان مردم عجم را فرا نگیرید. (اقتضاء الصراط المستقیم, ص162)
هر کس به زبان فارسی سخن گوید کار ناشایستی مرتکب شده و هرکس کار ناشایستی انجام دهد, مروّتش از بین می رود. ( ربیع الابرار ج1ص796, تاریخ جرجان ص486)
4) در وصیت او آمده است: تمامی اعراب از مال خدا آزاد شوند...( المصنف ج8ص380, ج9ص168)
5) هرگاه کارگزاران خود را به جایی می فرستاد با آنان شرط می کرد که: اعراب را نزنید که در نزد دیگران خوار می شوند. آنان را در جنگها زیاد نگه ندارید که موجب انحراف آنان خواهد شد. بالای سرشان نباشید که موجب محرومیت آنان می شود. ( المصنف ج11ص325, تاریخ الامم و الملوک ج3ص273, مستدرک حاکم ج4ص439, حیاة الصحابه ج2ص82)
این شکل استدلال شما موید آن دیدگاه های تحمیلی ای است که در پست قبلی بنده بدان اشاره کردم. اما در مورد انصار که از اهل مدینه بودند و مهاجرین که از اهل مکه. ذکر کردید که چرا انصاری ها که کسی از اطرافیانشان بدست حضرت علی کشته نشد اعتراض نکرده اند.
آیا منظورتان این است که به حاکم اسلامی اعتراض میکردند ؟ البته نه اینکه اعتراض نبوده که د البته بوده ولی در برابر حاکم چه کاری از دست آنها و بنی هاشم بر می آمد.
این سوال شما نشانه این است که دو مورد را در حاکمیت دینی در نظر ندارید. مورد اول: پیامبر در زمان حکومتشان بعنوان نبی به کعبه وارد شدند و بتهای جاهلیت را شکستند. این حکم حکم یک حاکم اسلامی است/
نتیجه اینکه صدور این حکم به این اهمیت یعنی ورود به خانه کعبه از حاکم بر می آید پس صدور حکم ورود به خانه حضرت علی و زهراء مرضیه علیهم السلام هم به سادگی از حاکم بر می آید .
مورد دوم : وقتی سقیفه شکل گرفت و و به هر عنوانی حکم خلیفه رسول الله به خلیفه اول داده شد و حدود و اختیارات خود را معادل حدود اختیارات پیامبر مطالبه کرد و حتی سر گرفتن ذکات معادل آنچه که نبی اکرم میگرفت از دو قبیله آنها را تکفیر کرده و با آنها قتال کرد.
پس حدود اختیارات این شخ از حدود اختیارات نبی کمتر نبوده که هیچ بدنی دلیل که خود را محتمل بر خطا هم معرفی کرده بود به خود اجازه انجام بسیاری از امور را میداد که هرگز نبی اکرم مرتکب آنها نمیشد.
این حاکم طبق نظر شیعیان حاکمیت طاغوت بوده و به طاغوت باید کفر ورزید نه این که به آن تن داد مگر این که مخالفت نتیجه ای جز کشته شدن بی ثمر نداشته باشد. فرض بر این است که هنوز این طاوغت قوتی نگرفته! فرض بر این است که مهاجرین و انصار و کلا مردم مدینه آنهمه فضائل از خانه ای که به قول شما آتشش زدند، شنیدند و دیدند! من حرف این است که چرا دفاعی در مقابل این گستاخی صورت نگرفت. شما می گویید: علی پدرانشان را کشته است. من می گویم: علی پدران کفار مکه را کشته است. شما می گویید: مهاجرین اهل مکه بودند. من می گویم: کدام یک از مهاجرین پدرش در جنگ با علی کشته شده است؟ آیا آنقدر هست که مهاجرین را نسبت به علی و فاطمه آنقدر بیزار و لااقل بی تفاوت کند که درب خانه اش را آتش بزنند و آنها کاری نکنند. شما می گویید: کاری از دستشان بر نمی آمد. من می گویم: چرا؟ آیا همانها نبودند که در جنگ بدر برابر کفار تعدادشان یک به سه بود؟ مگر تعداد منافقین مدینه آنقدر بود که اکثریت مردم مدینه را تشکیل دهند؟! اگر هم اینطور بوده چرا پیامبر قبل از رحلت فکری به حال آنان نکرده؟ بالاخره سرداران آنها بنابر نقل کتابهای خودتان کمتر از ده نفر بودند. آنها دارای قدرت سیاسی در میان مردم نبودند که رسوا نمودشان آشوب ایجاد کند! شاید هم فکر می کنید آنها دارای قدرت سیاسی بودند. ثابت کنید! که اگر این کار را بکنید! به اصل بحث بسیار نزدیک شده اید! و السلام علی من اتبع الهدی
بسیارجای تعجب داردکه شماچنین مقایسه مع الفارقی دارید
تاویل «الرحمن علی العرش الستوی»به ضرورت عقلی است چراکه فرض جسمانیت ومحدودیت درذات باریتعالی محال است یعنی اصلاامکان نداردآنهم امکان عقلی نه امکان وقوعی به عبارت ساده تربافرض تکیه باریتعالی به یک تخت ناخودآگاه موضوع دیگرباریتعالایی که «لیس کمثله شی»است ،نیست چون بااین فرضمان جسمانی شده است.
امادربحث غصب وکتمان خلافت علی(ع)نه محال عقلی وجودداردونه وقوعی وازفرض اتفاق افتادن آن محال عقلی پیش نمی آید.نهایت امراین است که بگوییدبعیداست واین یعنی میدانم محال نیست ومیدانم ممکن است اتفاق افتدولی بعیداست برخلاف در«الرحمن علی العرش استوی»که به مرحله بعیدبودن نمیرسد.
امادرموردکتمان نصب خلافت بلافصل علی(ع)توسط شخص پیامبراعظم(ص) وقضیه هجوم یه خانه خانم فاطمه (س)وآتش زدن چرامیگوییم امکان وقوعی دارد؟چون: ادل دلیل لامکان الشی وقوعه یعنی روشنترین دلیل برامکان چیزی وقوع آن است.
همیشه تأویل برای محال امکانی نیست بلکه در مرحله محال وقوعی نیز کاربرد دارد:
قرآن می گوید: ِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بيراهه رفت. (طه: 121)
این آیه با عصمت انبیاء نمی سازد! شما شیعیان معتقدید انبیاء باید قبل و بعد از پیامبری معصوم باشند. و این آیه می گوید آدم معصیت کرد.
پس باید این آیه را تأویل نمود.
من چند تا مقدمه در در پستهای قبل کنار هم گذاشتم و بر اساس آنها گفتم عقل من بعید می شمارد که این اتفاق افتاده باشد: 1) انسانها دارای فطرت خدائیند و بسیار قابل هدایتند. 2) برترین مخلوق خداوند ده سال در میان مردم مدینه زندگی کرده است. 3) فاطمه و علی و فرزندان آنها بیشترین اخلاق نیکو را در برخورد با مردم مدینه داشتند. سوره انسان برای اخلاق آنها نازل شده است. 4) تعداد مؤمنین که بارها در جنگها شرکت می کردند و آمده بودند از جان و مالشان در راه خدا بگذرند بسیاز زیاد بودند. منافقین عده قلیلی بودند که در جنگها شرکت نمی کردند و از حایگاه اجتماعی خوبی هم برخوردار نبودند. 5) برترین انسان برای هدایت آمده و وحی و معجزه و اخلاق و شحاعت و ووو همه ازشهای انسانی به مدت ده سال در شهری موج می زند. بعد از گذشت کمتر از هفت روز بدترین جنایت اتفاق می افتد، و هیچ شورشی در میان مردم گزارش نمی شود. و هیچ اعتراض جدی توسط بزرگان، به این عمل بسیار زشت صورت نمی پذیرد! اعتراض به خلافت ابوبکر مسئله اش جداست. ما در باره حادثه احراق الباب سخن می گوییم. چرا باید آتش به خانه فاطمه بزنند و مردم مدینه کاری نکنند؟! با این حادثه و باید برخورد مردم مدینه، شما به چه امید به فکر هدایت انسانها هستید؟!
اینها مستند استبعاد من است.
خب شما بگویید: بگویید بیخود سند آوردیم باید بگویی چشم! منم می گویم چشم! حالا شما این استبعادات من را پاسخ بگویید!
آیامشرک شدن قوم حضرت موسی وبه خطرافتادن خلیفه ایشان حضرت هارون(س)اندکی بعدازغیبت موسی بارفتنشان به طورسیناباآنهمه دریای شکافته وعصای اژدهاخور و.. دیدن نبایددرنظرشمابعیدترباشد؟! ولی به گواه قرآن این همه اتفاق افتاده است.
وقتی نقل های متواتربروقوع امری که محال عقلی نداردوخودابن تیمیه به آن اذعان داردونهایت چیزی که هست توجیه ابن تیمیه ای میکنددیگرچه جای استبعادوبعیددانستن است.
دقت کنید:ابن تیمیه میگویدابوبکراندکی قبل ازموتش گفت:«لیتنی کنت ترکت بیت فاطمه لم اکبسه»منهاج السنه 8/291
(لغتنامه المنجد:کبس القوم داره ای:هجمواعلیهافجاة یعنی قوم ناگهان به خانه هجوم بردند)
(معجم الوسیط:کبس دارفلان ای هجم علیه)
البته ملعون یک توجیه ابن تیمیه ای! برای این گفته ابوبکرداردکه:انه کبس البیت لینظرهل فیه شیءمن مال الله الذی یقسمه وان یعطیه لمستحقه؟!!! واااااااای:ghati: یعنی میگه:هجوم برد که ببیند آیا جیزی ازاموال خدا آنجاهست تاتقسیم کندوآن رابه مستحق بدهد؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
امت موسی را که مشرک شدنشان قبل از نزول تورات بود مقایسه می کنید با امت اسلامی بعد از تمام شدن نزول قرآن؟!!
اصلا مگر حضرت موسی چه زمان حکومت تشکیل داد تا از امتش توقع رشد و تعالی برود؟!
اینجاست که باید گفت مقایسه شما نه مع الفارق که مع الفوارق است!
با سلام حضرت امیر زمانی که مردم نماز مستحبی ماه رمضان رو به جماعت می خونند برای نهیشون امام حسن (ع) رو می فرستند مسجد که مانع بشن .... حضرت علی (ع) خودش اعتراف می کنه که نزدیک بود من رو بکشند که تو سنت عمر رو داری دگر گون می کنی، حضرت اعتراف می کنند که چجور دل این مردم از محبت این مرد (عمر) پر شده؟؟؟؟ و تعجب می کنند؟!!! وقتی مردم سنت حضرت رسول به دست عمر تغییر می کرد گوش می دادن و عمل می کردن و یکی از این ها اعتراض نمی کرد که چرا سنت حضرت رسول رو تغییر دادی معلوم میشه برای حمله کردن به دختر حضرت رسول هم مردم طرف عمر رو میگیرن چون عمر رو بیشتر از حتی حضرت رسول دوست داشتند. البته عمر تمام زندیگیش توام با اعمال خشونت بود برا همون عمل متعه هم با خشونت سنت رو تغییر داد. بهتر هست از این به بعد به برادران اهل سنت بگیم اهل سنت عمر چون بدعت الحسنه های عمر رو کامل پذیرفتند اذان رو تغییر داد کامل پذیرفتند نماز رو تغییر داد کامل پذیرفتند حج و ازدواج رو تغییر داد کامل پذیرفتند خمس و دیه رو تغییر داد.... مردمی که تو تمام این حرف ها رفتار و اجتهادات عمر رو پذیرفتند حتما اجتهاد کشتن علی و فاطمه که توسط عمر انجام شده رو هم می پذیرند...... غالبا اهل سنت عمر وقتی ایات ایمان و مومنین رو می خونند تو دلشون قند آب میشه فرض می گیرند که خلفا و غالب جامعه مومن بودند و علی (ع) و ابوذر(ع) و سلمان (ع) و فاطمه (س)و حسن(ع) حسین(ع) هم نغوذ بالله دنبال اشوب بودند حدیث های رسیده از طرف حضرت رسول در مورد علی (ع) فاطمه (ع) حسن (ع) حسین (ع) سلمان و ابوذر هم زیاد مهم نیست مهم حدیثی هست که راجع به ابوبکر و عمر باشه...... از کسی که پیامبر رو یه بار تو عمرش دیده 10000000000 حدیث نقل می کنند و بهش احترام می ذارند اما از امام حسین (ع) که هر روز 24 ساعت پیش حضرت رسول (ص) بوده 3 تا حدیث تو کتاباشون بیشتر نقل نمی کنند ا این مطلب تو عجیب بودن اهمیتش کمتر از حمله به خانه دختر حضرت رسول و دفاع نکردن مردم از این گروه نیست... اهل سنت عمر جواب بدن ((این عجیب نیست که کسی که پیامبر رو یه بار تو عمرش دیده 10000000000 حدیث نقل می کنند و بهش احترام می ذارند اما از امام حسین (ع) که 24 ساعت پیش حضرت رسول (ص) بوده 3 تا حدیث تو کتاباشون بیشتر نقل نمی کنند )) هر جوابی داشتید برا این قضیه عجیب؟!!!!! میشه جواب همون قضیه عجیب که به خانه دختر حضرت رسول حمله کردن ولی کسی دفاع نکرد ؟؟؟؟؟؟!!!!!!! ایات نفاق قران هم برا ساکننین یه سیاره دیگه نازل شده بود؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! نه اصلا به قول اهل سنت 2000 ایه راجع به عبدالله بن ابي منافق نازل شده بقیه اگه بدونید چه ایمانی داشتند؟؟؟!!! برا اثباتش بیایم یه نگاه به آیه 4 سوره منفافقون بندازیم....
وَ إِذَا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُک أَجْسامُهُمْ وَ إِن یَقُولُوا تَسمَعْ لِقَوْلهِِمْ کَأَنهُمْ خُشبٌ مُّسنَّدَةٌ یحْسبُونَ کلَّ صیْحَةٍ عَلَیهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَتَلَهُمُ اللَّهُ أَنى یُؤْفَکُونَ(4) حضرت رسول نعوذ بالله این همه مومن رو می دیده اما تعجبش با اون نفس عظیمی که داشته مربوط بوده به عبدالله بن ابي نهایت 2 نفر دیگه ای که اهل سنت معرفی می کنند از منافقین.... دشمنان به حقیقت اینان هستند هم که خدا میگه نعوذ بالله تمرکز خدا رو دشمنی این عبدالله بن ابي بوده از منافقین که یه مدت بود بعدش معلوم نشد کجا رفتند؟؟؟!!!!!!....
سوال نفس گیر : آیا (عمر) بجز خلافت(صندق داری بیت المال مسلین وجمع آوری مالیات) شخصا پیامبری مسلمانتر از خاتم الانبیا بود و میتوانست جلوی حلالی (متعه) را در قرآن بگیرد و شخص متعه گیرنده را ترور کند؟
با سلام از برادران اهل سنت عمر سوالی داریم طبق اجتهاد خودتون نه از قرآن باشه نه از حدیث های متواتر از عقل باشه ..... مجددا سوالم رو تکرار می کنم چون عقلا برا ما شیعه ها خیلی جای سوال هست چجور کسی که پیامبر رو یه بار تو عمرش دیده 10000000000 حدیث نقل می کنه اهل سنت عمر تو کتاباشون می نویسند و بهش احترام می ذارند اما امام حسین (ع) که 24 ساعت پیش حضرت رسول (ص) بوده 3 تا حدیث نقل کرده که تو کتب اهل سنت نقل میشه؟؟؟؟؟؟؟ چجور قبر فلان بن فلان تو عالم اسلام هر جا که فکرشو کنید از مکه تا شام مشخص هست اما قبر حضرت زهرا(س) که تنها دختر حضرت رسول از خدیجه (س) هست سیده نساء العالمین هست ام البیها هست مشخص نیست واقعا عجیبه و عقلا جور در نمی یاد که تو یه شهری که همه مومن هستن به قول اهل سنت، و از در و دیوار نور خدا و مومنین می باره به قول اهل سنت، دختر حضرت رسول (ص) از دنیا بره و کسی نفهمه کجا به خاک سپرده میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مگه این همه مومن به قول اهل سنت اونجا نبودن که برن مراسم تدفین و نماز میت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اونم نه یه مسلمون بی اسم و رسم بلکه دختر حضرت رسول(ص)؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مثل خودتون می گیم خواهشا از حدیث و غیره جواب ندین؟!!!!! عقلا برا ما توضیح بدین چون ما هم مثل خودتون نمی پذیریم حدیث بیارید.......
هر جوابی برا سوال های عجیب ما آوردید ما همون جواب رو می دیدم به سوال عجیب شما که به خانه حضرت زهرا حمله بشه کسی کمک نکنه؟!
منتظر هستیم ما شیعیان رو از تعجب در بیارید.....
چرا شما سیعیان که معتقد هستید به احراق الباب، انگیزه ندارید تا مدینه بعد از ارتحال پیامبر را تحلیل جامعه شناختی کنید
کاربرد عزیز جویا از اهل سنت عمر دوست داریم شما اول مدینه رو تحلیل جامعه شناختی کنید ما از نحوه ی تحلیل شما یاد بگیریم غالبا می بینیم که ایمان اهل سنت باعث می شه خیلی علاقه مند به برگزاری نماز و روزه و رفتن به مراسم خاکسپاری و .... باشند دوست داریم این ایمان و علاقه رو نه فقط برا حضرت زهرا(س) بلکه برا حتی حضرت رسول(ص) هم ببینیم چه جور بوده؟! شنیدیم که موقع تدفین حضرت رسول(ص) یه عده از مومنین به قول اهل سنت تو مراسم شرکت نکردند بلکه مشغول کار مهمتر از برپائی شعائر دینی بودند در صورتی که می دونیم شرکت در مراسم تدفین یه مومن خیلی سفارش شده نعوذ بالله اگه اون مومن رسول خدا(ص) باشه..... برای ما توضیح بدید این مومنینی که تو مراسم دفن بدن مطهر حضرت رسول (ص) نبودند کجا بودند و چه کار می کردند ؟ عقلی توضیح بدید نه سندی.....
با سلام
از برادران اهل سنت عمر سوالی داریم طبق اجتهاد خودتون نه از قرآن باشه نه از حدیث های متواتر از عقل باشه .....
مجددا سوالم رو تکرار می کنم چون عقلا برا ما شیعه ها خیلی جای سوال هست
چجور کسی که پیامبر رو یه بار تو عمرش دیده 10000000000 حدیث نقل می کنه اهل سنت عمر تو کتاباشون می نویسند و بهش احترام می ذارند اما امام حسین (ع) که 24 ساعت پیش حضرت رسول (ص) بوده 3 تا حدیث نقل کرده که تو کتب اهل سنت نقل میشه؟؟؟؟؟؟؟
چجور قبر فلان بن فلان تو عالم اسلام هر جا که فکرشو کنید از مکه تا شام مشخص هست اما قبر حضرت زهرا(س) که تنها دختر حضرت رسول از خدیجه (س) هست سیده نساء العالمین هست ام البیها هست مشخص نیست واقعا عجیبه و عقلا جور در نمی یاد که تو یه شهری که همه مومن هستن به قول اهل سنت، و از در و دیوار نور خدا و مومنین می باره به قول اهل سنت، دختر حضرت رسول (ص) از دنیا بره و کسی نفهمه کجا به خاک سپرده میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مگه این همه مومن به قول اهل سنت اونجا نبودن که برن مراسم تدفین و نماز میت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اونم نه یه مسلمون بی اسم و رسم بلکه دختر حضرت رسول(ص)؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مثل خودتون می گیم خواهشا از حدیث و غیره جواب ندین؟!!!!!
عقلا برا ما توضیح بدین چون ما هم مثل خودتون نمی پذیریم حدیث بیارید.......
هر جوابی برا سوال های عجیب ما آوردید ما همون جواب رو می دیدم به سوال عجیب شما که به خانه حضرت زهرا حمله بشه کسی کمک نکنه؟!
منتظر هستیم ما شیعیان رو از تعجب در بیارید.....
برادر من لطفا سئوالات را تفکیک فرما و واضح تر بنویس تا بتوانیم مشارکت کنیم
سوال نفس گیر : آیا (عمر) بجز خلافت(صندق داری بیت المال مسلین وجمع آوری مالیات) شخصا پیامبری مسلمانتر از خاتم الانبیا بود و میتوانست جلوی حلالی (متعه) را در قرآن بگیرد و شخص متعه گیرنده را ترور کند؟
لطفا سئوال را شفاف کنید...
منظور از سوال را بفرمائید
از اهل سنت عمر سوالی داریم طبق اجتهاد خودتون نه از قرآن باشه نه از حدیث های متواتر از عقل باشه .....
مجددا سوالم رو تکرار می کنم چون عقلا برا ما شیعه ها خیلی جای سوال هست
چجور کسی که پیامبر رو یه بار تو عمرش دیده 10000000000 حدیث نقل می کنه اهل سنت عمر تو کتاباشون می نویسند و بهش احترام می ذارند اما امام حسین (ع) که 24 ساعت پیش حضرت رسول (ص) بوده 3 تا حدیث نقل کرده که تو کتب اهل سنت نقل میشه؟؟؟؟؟؟؟
1) ساده تر چجور یه غریبه که یه بار بیشتر تو عمرش حضرت رسول رو ندیده از حضرت رسول کلی حدیث نقل میکنه اما نوه ی خود حضرت چند تا دونه حدیث بیشتر نشنیده از پدر بزرگ خودش یه نگاهی به کتاباتون بندازید این مطلب کاملا مشهود هست؟!!!!
2) چجور قبر فلان بن فلان (یه غریبه که خیلی مشهور نیست) تو عالم اسلام معلوم هست اما قبر حضرت زهرا(س) که تنها دختر حضرت رسول از خدیجه (س) هست معلوم نیست؟
چرا شما سیعیان که معتقد هستید به احراق الباب، انگیزه ندارید تا مدینه بعد از ارتحال پیامبر را تحلیل جامعه شناختی کنید
کاربرد عزیز جویا از اهل سنت عمر دوست داریم شما اول مدینه رو تحلیل جامعه شناختی کنید ما از نحوه ی تحلیل شما یاد بگیریم غالبا می بینیم که ایمان اهل سنت باعث می شه خیلی علاقه مند به برگزاری نماز و روزه و رفتن به مراسم خاکسپاری و .... باشند دوست داریم این ایمان و علاقه رو برای مراسم خاکسپاری حضرت رسول(ص) هم ببینیم چه جور بوده؟! شنیدیم که موقع تدفین حضرت رسول(ص) یه عده از مومنین تو مراسم شرکت نکردند بلکه مشغول کار مهمتر از برپائی شعائر دینی بودند در صورتی که می دونیم شرکت در مراسم تدفین یه مومن خیلی سفارش شده نعوذ بالله اگه اون مومن رسول خدا(ص) باشه کسی شرکت نکنه..... 3) برای ما توضیح بدید این مومنینی( خلفا و چند نفر دیگه) که تو مراسم دفن بدن مطهر حضرت رسول (ص) نبودند کجا بودند و چه کار می کردند ؟
4) منظور دوستمون mohammad+ali هم این هست چجور عمر چیزی رو اجتهاد کرده که هم مخالف نص صریح قران هست هم مخالف سنت هست؟ آیا به عمر هم وحی میشده که چی حلال هست چی حرام هست؟؟؟؟
قصه این 10000000000 چیه؟
کل احادیث صحیحین به 7000 نمیرسه! کیه این بنده خدا که اینقدر حدیث ازش نقل شده و بعد کجا نقل شده؟
عجب سایتیه این سایت!!! یه کارشناس نیست بیاد اصل سؤال ما را پاسخ بده! عجبا!!!
ممنون از برخورد خوبتان! من مشکلی با مستندات تاریخی ندارم. اما حرفم این است که عقل من مانع قبول این مستندات است. اگر عقل با ادله لفظی مشکل داشت معلوم است که یا باید آن ادله تأویل شوند ویا کناری گذاشته شوند. البته نمی گویم مفاد چیزی که عقل من می گوید، مفاد عقل بدیهی (ریاضی) و یا بناء عقلاء است که حجت باشد! نه! ولی بالاخره هرکس اول عقل خودش را ملاک قرار می دهد! شاید نکته ای باشد که من از آن غافلم بنابرین به این سایت آمدم تا از این غفلت بیرون بیایم. البته اگر بعضی ما را رم ندهند. لطفا این استبعاد من را پاسخ بدهید!
می گویم آتش زدن خانه پیامبر را مردم مدینه دیدند و دانستند چه کسی این کار را کرده است و بر فرض که در آن زمان نتوانستند کاری بکنند چرا همچنان تن به بیعت با خلیفه دادند و این چنین اهل بیت پیامبر را با آن همه خوبی و انسانیت، تنها گذاشتند؟
نتیجه آنکه دلیلی که شما می آورید این است که چرا مردم مدینه با این عمل برخورد نکردند وچون برخورد نکردند پس چنین ماجرایی صحیح نیست!
با سلام خدمت کاربرد جویا اون عدد 10000000 یه مثال بود:Cheshmak:در مثل جای مناقشه نیست که نرخ تعیین کردید. ولی جالب بود که تو تمام پستم هیچ مطلبی رو نخوندین و ندیدین و فقط همین عدد رو دیدید... اشکال نداره بگذریم.... قضاوت با خوانندگان .... به خاطر صحبت استاد اندیشمند کوتاه میام فقط یه سوال ساده اهل سنت اهل کدوم سنتند؟؟ اهل سنت ابابکر؟ یا اهل سنت عمر؟ یا اهل سنت رسول(ص)؟ شما نوشتید که عجیب به خانه حضرت حمله بشه کسی مخالفت نکنه من هم میگم عجیب هست ابابکر و عمر سنت رو تغییر بدند و مردم بپذیرند..... ( و می دونیم که هر دوش اتفاق افتاده)
چجور به قول کاربر جویا عقلی بپذیریم که تمام مردم سنت عمر و ابوبکر رو قبول کردند و به سنت رسول(ص) توجهی نکردند با این همه آیه ای که در وصف مومنون نازل شده؟؟؟ مومن به وحی و شریعت محمد(ص) بودند یا مومن به اجتهادات ابابکر و عمر بودند؟؟؟
اینها همه نظرات علی بن ابیطالب است. بقیه هم نظرات خودشان را دارند! در امور حکومتی پیامبر با مسلمین رایزنی کرد که جنگ احد در شهر مدینه باشد یا در بیرون آن جوانها گفتند بیرون و پیامبر نظرش داخل مدینه بود ولی به رأی آنها عمل کرد.
مشورتی که قرآن گفته است آیا مال غیر مسائل حکومتی است؟ اگر بگویید حاکم فقط باید منصوب از ناحیه خداوند باشد پس چرا حاکمان را محدود به 12 نفر میکنید؟ یعنی قرار است همین 12 نفر تا آخر عمر جهان حاکم باشند؟ بر فرض که قبول کنیم همه آنها را کشته اند خب آیا آنها به مرگ طبیعی نمی مردند؟ آیا بالاخره کار امت به امت واگذار نمی شد؟ حالا چه فرق می کند این واگذاری 200 300 سال زودتر یا دیرتر اتفاق افتاده باشد.
می گویید امر دین مختل شد؟ مگر از علی در زمان خلفای سه گانه استفاده علمی نمی شد؟ با اینهمه روایات که شما شیعیان از امامان خود نقل می کنید باز امر دین مختل شد؟
ها فهميدم تو مقام ائمه را كم مي شماري .... نظر اميرالمومنين - روحي فداه - نظر الله است او لسان الله است حال يك عده جاهل (حيف جاهل)مانندعمر و ابوبكر خلافت را غصب كردند به ستيزه با الله و رسول رفتند
اولا اگر خلقت فاطمه باعث وجود است چه باعث وجود اوست؟ قرآن باعث وجود را عبودیت عنی میکند نه فاطمه.
ثانیا آتش زدن درب خانه اگر واقعیت می داشت باید مردم مدینه پوست عاملین این کار را می کندند! چرا نکندند؟ از جانشان ترسیدند؟ آنها که همیشه آماده نبرد بودند. آنها را تطمیع کردند؟ با چه پولی هنوز بین المال مسلمین پولی نداشت. فاطمه را دوست نداشتند؟ شما شیعیان که اینهمه روایت نقل می کنید که فاطمه همه درآمدد فدکش را خرج فقراء مدینه کرده است! سوره انسان را هم نازل شده در همین موضوع می دانید. مگر نمی گویید الانسان عبد الاحسان! خب چرا مردم مدینه عبد فاطمه نشدند؟
برفرض که واقعه ای را روایات تاریخی ثابت کردند، آیا اکر این حادثه با تحلیل های عقلی نساخت باز هم باید قبول کرد؟
بله جلوی درب خانه فاطمه شلوغ شده است و ابوبکر و عمر اصرار داشتند تا بزرگان بنی هاشم که در آن خانه بودند نیز هر چه زودتر بیعت کنند تا سنگری برای فتنه جویان نباشند همچنان که ابوسفیان بدنبال تحریک علی بود تا حکومت به بنی امیه برسد و در بین عدی و بنی تیم نباشد.
خب این کجایش مشکل است؟ البته تو این چنین دعواهایی قرار نیست همه بر اعصابشان مسلط باشند ممکن است بی ابدی هایی هم اتفاق افتاده باشند مگر در دیگر جاها هنگام نقل و انتقال قدرت از این اتفاقها نمی افتد؟
مگر وقتی پیامبر قبل از جنگ احد گفت داخل مدینه بجنگیم با او مخالفت نکردند آیا پیامبر مخالفین را جاهل و بدتر از جاهل نامید؟ مگر پیامبر به تعبیر قرآن هر چه می گوید وحی نیست؟ مگر لسان الله به قول شما نیست؟ چرا علی را از پیامبر بالاتر می دانید بیخود نیست در ولادت علی اینقدر چراغان می کنید ولی در ولادت پیامبر یک دهم آن هم چراغان نمی کنید! در مرگ علی این قدر عزاداری می کنید ولی در مرگ پیامبر یک دهعم آن را هم مراسم ندارید! اگر هم دارید مال جین بن علی و علی بن موسی است که در همان زمان ایندو فوت کرده اند!
مذهب شما معلوم نيست؟؟؟ سني هستي؟؟ از كتب سني ها برايت اثبات كنم كه در خانه حضرت سيده النسا را اتش زدند ؟؟ شيعه اي ؟؟؟ مذهبتان را معلوم كنيد تا بر اساس مباني ان مذهب با تو بحث كنم
فکر کنید من سنیم فکر کنید هم ثابت کردید به سؤالاتی که در رابطه با نوع برخورد مردم مدینه با این حادثه کردند پاسخ دهید. مگر روایات تاریخی چقدر اعتبار دارد؟ اگر اعتبار می داشت علمای خودتان روی اسناد آنها مانند روایات فقهی کار می کردند. که نکردند. سنیها هم نکردند.
شما چيو قبول داري اسناد تاريخي نه ؟؟؟؟
قبلا گفتم دو باره می گم:
((آتش زدن درب خانه اگر واقعیت می داشت باید مردم مدینه پوست عاملین این کار را می کندند! چرا نکندند؟ از جانشان ترسیدند؟ آنها که همیشه آماده نبرد بودند. آنها را تطمیع کردند؟ با چه پولی هنوز بین المال مسلمین پولی نداشت. فاطمه را دوست نداشتند؟ شما شیعیان که اینهمه روایت نقل می کنید که فاطمه همه درآمدد فدکش را خرج فقراء مدینه کرده است! سوره انسان را هم نازل شده در همین موضوع می دانید. مگر نمی گویید الانسان عبد الاحسان! خب چرا مردم مدینه عبد فاطمه نشدند؟
برفرض که واقعه ای را روایات تاریخی ثابت کردند، آیا اکر این حادثه با تحلیل های عقلی نساخت باز هم باید قبول کرد؟))
هیچ سند تاریخی دال بر آتش زدن درب خانه فاطمه که دارای رجال مشخص باشد وجود ندارد فقط این اسناد حاکی از این است که عمر قصد آتش زدن را داشته است و قصد اشخاص نیز که قابل تشخیص نیست. فقط می شود از ظاهر بعضی رفتارها حدسهایی زد و حدس راوی هم ارزشی ندارد. برودید از علماتان بپرسید برای شما توضیح می دهند.
ان الرجل غلبه عليه الوجع (عمر)
چرا پوست عاملين را نكندند ؟؟؟
حتما باز همان اسناد تاریخی این حرف زده اند؟! آیا مردم مدینه باخبر شدند از این حرف؟ از آتش زدن درب خانه چطور؟ آیا نحوه با خبر شدن از این دو حادثه یکسان است که شما آنها را با هم مقایسه می کنید؟!
داداش عمر آشکارا قصم خوردهر که بیعت را قبول نداره اعتراض داره ترور میشه . حال دنبال چه جلوه بزرگی خدا در این گرگ چوپان نما هستی . اگر علی (ع) نبود شمع هدایت قرآن و پیروان محمد(ص) نبودندو اسلام شمعش پس از رحلت پیامبر خاموش میشد .
كسي كه اسناد تاريخي را قبول ندارند اصلا نبايد وارد بحثي هاي تاريخي شودز
شما در تاريخ همه چيز را وارد كرديد غير از تاريخ .
به نظرم رسول خدا و جبرئیل باید با شما بحث کنند !!!
در ضمن این غرورتان سر منشاش همان اعتقادات باطل شماست ... پیامبر بر عرب های بدوی مبعوث شد نه بر علما!
سؤالتم را درباره چرایی برخورد مردم مدینه با این قضیه آتش زدن جواب بدید هی به من فحش ندید!
آآآآآهای این کارشناسای سایت کجایند؟ مگه بازی شطرنجه که اول با سربازاتون شروع می کنید مردید با حرکت ناپلوئنی اسبتونو بیارید وسط شاید با دو حرکت من را مات کنید!!!!!:ok:
شما اسناد تاريخي را قبول نداريد خوب بگو از چیز ی برات سند بیارم لااله الاالله
سلام علیکم
به علت انحراف بحث و تبدیل آن به گفتگوی دو طرفه تا پیک تا حضور کارشناس مربوطه قفل خواهد شد!
جناب جویا سلام علیکم و رحمه الله
به نظر میرسد بسیار جاهلانه حرف میزنید و از بستن ماست به دروازه شما هم معلوم هست که اصلا از هیچ رکن وثیقی پیروی نمیکنید که هیچ حتی اصلا اطلاع سطحی ایی از تاریخ خودتان خبر ندارید بنده در پی حرفهای بی منطق حضرتعالی با اسناد و مدارکی که از کتب خودتان هست برایتان خواهم آورد تا ببینیم در برابر اسناد خودتان و مدارک کتابهای خودتان هم میتوانید اینقدر رجز خوانی کنید این هم نمونه ایی از رجز خوانی های بیهوده شما و اما برویم سر اصل مطلب دقت کنید که تماما این حرفها مدارکش از کتب اهل سنت هست
برای انسان خیلی سخت نیست که حدود و مشخصات هر یک از صحابه را که میخواهد بفهمد زیرا در تاریخ با وجود تحریف و خلطی که شده است اشاره ایی به حقیقت شده است و برای ناقد آگاه خالص آن با ناخالص آن و صحیح و سالم آن با ناسالم اشتباه نمیشود و می تواند خالص را با مقداری فکر به دست آورد و از آن حقایق را برداشت کند
و بر ما لازم و حتمی است که در شرح حال افراد بارز از بزرگان اسلام در گذشته و حال با چشم بزرگداشت نگاه کنیم و نه با چشم تحقیر و تنگ نظرانه
از این رو بزرگداشت و تعظیم همراه و مصاحب نبی اعظم در غار و تنها مهاجر همراه او در گروه اول از مهاجرین که در هجرت بر دیگران سبقت گرفتند برای ما مهم است و است از حق او و کوتاهی در معرفی خلق و خوی راسخ وی و خروج از حکم عدل درباره آن و رویکرد به حکم عاطفه از جنایتهای بزرگ است .
و ما پیرامون خلافت و اینکه چگونه تمام شد و چگونه شکل گرفت و چگونه و به وسیله چه کسی به پا شد و چگونه ادامه یافت و اینکه آیا نظرات درباره او آزاد بود و به وصیتها و سفارشات پیامبر اعظم عمل شد یا اینکه د رآن روز هوی و هوسها حکومت زورگویی می کرد همان بود که خشونت می کرد و در تنگنا قرار میداد بالا می برد و پائین می آورد زمام امور و رتق و فتق کارها را به دست داشت نقض و ابرام می کرد و گره ها را باز می کرد و یا می بست نمیخواهیم سخن بگوئیم
بحث پیرامون این همه برای ما مهم نیست پس از آن که گوش دنیا حدیث سقیفه که در آن افراد گوناگون گرد آمده بوودند را شنید و خبر آن بلای بزرگ و درگیری و فریبکاری بزرگی که بین مهاجرین و انصار روی داد را آویز گوش خود کرد
چه میتوانیم بگویئم در حالیکه تاریخ در برابر دیدگان پژوهشگر قرار دارد وبه او می آموزد که در آن روز هر فرد از عامه مردم رستگاری و سلامت خود را در این میدید که در هیچ یک از گروهها داخل نشود و خود را در آن هیجانات آتشین وارد نکند چرا که اگر مخالفتی ابراز کند یا به گروهی بپیوندد تهدید به قتل می شود
ادامه ...
پس از آنکه چشمان شمشیر برنده از نیام بر آمده را دید و گوشش صدای آن مرد تند خو و خشن را شنید که می گوید " لا اسمع رجلا یقول مات رسول الله الا ضربته بسیفی یا میگفت من قال انه مات علوت راسه بسیفی و انما ارتفع الی السماء (تاریخ طبری 3/198 {3/201 حوادث سال 11 } شرح ابن ابی الحدید 1/128 {2/40 خطبه 26} تاریخ ابن کثیر 5/242 {5/263 حوادث سال 11 هجری } تاریخ ابی الفداء 1/156 . "
چه بگوئیم بعد از اینکه امت به هم خیره شدند و به زد و خورد پرداختند و سپس به سخن گفتن روی آوردند و آن دو پیر مرد بلند شدند و هر یک پیش از اینکه نظر کسی را بپرسند بیعت را بر دیگری عرض می کرد گویا این امر از قبل برنامه ریزی شده بود "کان الامر دبّر بلیل " پس یکی به دیگری می گفت " ابسط یداک فلابایعک (دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم ) و دیگری میگفت " بل انت " و هر کدام میخواست دست دیگری را باز کند و با او بیعت کند و ابو عبیده جراح گور کن مدینه با آن دو همراه شده بود و مردم را به آن دو دعوت میکرد (تاریخ طبری 3/199 {3/303 حوادث سال 11 هجری } )
و وصی مقدس و عترت هدایتگر و بنی هاشم به پیامبر اعظم مشغول بودند و در حالی که پیکر آن حضرت در برابر آنها قرار داشت و اهل بیت او در را بسته بودند ( سیره ابن هشام 4/336 {4/307} و ریاض النضره 1/163 {1/203 ) واصحاب او و اهلش را تنها گذاشته بودند و تنها آنها متولی دفن شدند (طبقات ابن سعد 821 چاپ لیدن ج 2 از قسم دوم :76 {2/301} )
و پیکر رسول خدا تا سه روز ( تاریخ ابن کثیر 5/271 {5/292 حوادث سال 11 } و تاریخ ابی الفداء 1/152
روی زمین مانده و دفن نشده سپس اهلش او را دفن کردند و فقط نزدیکان او برای دفنش حضور داشتند (طبقات ابن سعد 824 چاپ لیدن ج 2 از قسم دوم 78 {2/304} و او را د رشب یا اواخرشب دفن کردند ( سنن ابن ماجه 1/499 {1/521 ح 1628} مسند احمد 6/274 {7/390 ح 25817} و آن قوم از دفن اطلاع نیافتند مگر پس از شندین صدای بیل ها در دل شب ( طبقات ابن سعد 824 چاپ لیدن ج 2 از قسم دوم 78 {2/304} مسند احمد 6/274 {7/390 ح 25817} سیره ابن هشام 4/344 {4/314} تاریخ ابن کثیر 5/270 {5/291 حوادث سال 11 هجری}
ادامه ...
در حالی که در خانه های خود بودند و ابوبکر وعمر در دفن او حاضر نبودند ( این مطلب را ابی ابی شیبه در المصنف 14/568 ح 18892 آنچنان که در کنز العمال 3/140 {5/652 ح 14139 } آمده نقل کرده است
و چه بگوئیم پس از اینکه مردم عمر بن خطاب را می دیدند که نز ابوبکر هروله کنان رفت و آمد می کند و با صدای بلند و پرخاشگرانه سخن می گوید تا دهانش کف کرد ( طبقات ابن سعد 787 چاپ لندن ج 2 از قسم دوم 53 {2/267} شرح ابن ابی الحدید 1/133 {2/65 خطبه 26}
پس از اینکه صدی رزم آور بدر صحابی بزرگ حباب بن منذر شنیده شد در حالیکه شمشیرش را به طرف ابوبکر گرفته بود و میگفت والله لایرد علی احد ما اقول الا حطمت انفه بالسیف انا جذیلها المحکک و عذیقها المرحب انا ابوشبل فی عرینه الاسد یعزی الی الاسد (سوگند به خدا هیچکس گفته مرا رد نمی کند مگر اینکه بینی اش را با شمشیر می شکنم من درختی هستم که شتر بدن خود را با آن خارش میدهد من درخت خرمائی هستم که در اطراف آن پایه گذاشته اند "تا شاخه های آن بخاطر میوه زیادی که دارد نشکند " من شیر نری هستم که در بیشه شیر پرورش یافته و به شیر نسبت داده میشود )
پس به او گفته شد اذن یقتلک الله (در این صورت خدا تو را بکشد) پس او را گرفتند لگد به شکمش زدند و در دهانش خاک ریختند (شرح ابن ابی الحدید 2/16 {6/40 خطبه 66}
و چه بگوئیم پس از اینکه مقداد آن مرد بزرگ را دید که به سینه اش زده می شود یا به حباب بن منذر نگاه کرد که بینی اش شکسته شد و به شدت بر دستش می زند
یا کسانی را دید که به خانه نبوت پناهگای امت و خانه شرف آنها خانه فاطمه و علی پناه برده بودند در حالیکه ترس و وحشت آنها را فرا گرفته بود (تاریخ طبری 3/210 {3/223 حوادث سال 11 } شرح ابن ابی الحدید 1/58 {1/174 خطبه 3}
ادامه ...
و ابوبکر عمربن خطاب را بسوی آنها فرستاد و گفت " ان ابوا فقاتلهم " (اگر از بیعت خود داری کردند با آنها جنگ کن) و عمر با شعله ای از آتش آمد تا خانه آنها را آتش زده بر سرشان خراب کند و فاطمه او را دید و فرمود یابن الخطاب اجئت لتحق دارنا؟؟ (ای پسر خطاب آمده ایی که تا خانه ما را آتش بزنی ؟؟) گفت "نعم او تدخلوا فیما دخل الامه (بله مگر اینکه داخل شوید در آنچه امت در آن داخل شدند ) ( العقد الفرید 2/250 {4/87} تاریخ ابی الفداء 1/156 اعلام النساء 3/1207 {4/114}
چه بگوئیم پس از آنکه دنیا هجوم افراد آن گروه سیاسی به داخل خانه وحی و پرده برداشتن آنها از خانه فاطمه را می بیند و صدای رهبر آن گروه پس از اینکه هیزم می طلبد را می شنود که می گوید والله لتحرقن علیکم او لتخرجن الی البیعه او لتحرقنها علی من فیها و به او گفته میشود ان فیها فاطمه و در جواب میگوید و ان (اگر چه فاطمه باشد) (تاریخ طبری 3/198 {3/202 حوادث سال 11} الامامه والسیاسه 1/13 {1/19} شرح ابن ابی الحدید 1/134 و 2/19 {2/56 خطبه 26 و 6/48 خطبه 66} اعلام النساء 3/1205 {4/114}
و چه بگوییم که پس از سخن ابن شحنه که گفت ان عمر جاء الی بیت علی لیحرقه علی من فیه فلقیته فاطمه فقال ادخلوا فیما دخلت فیه الامه وپس از آن که ناله و شیون پاره تن مصطفی که اندوهگین و غمگین بود را شنید و درحالیکه از خانه خارج شده بود و میگریست با صدای بلند ندا می داد " یا ابت یا رسول الله ماذا لقینا بعدک من ابن خطاب و ابن ابی قحافه "پدرم ای رسول خدا چه ها که بعد از تو از پسر خطاب و پسر ابی قحافه کشیدیم " ( الامامه و السیاسه 1/13 {1/20} اعلام النساء 3/1206 {4/115} الامام علی ، عبد الفتاح عبد المقصود 1/255 {مج 1/ج1/191}
و پس از آنکه حضرت فاطمه را دید که به همراه زنان هاشمی فریاد می زند صدایش به گریه بلند شد و ندا مید هد " یا ابابکر ما اسرع ما اغرتم علی اهل بیت رسول الله و الله لااکلم عمر حتی القی الله ( ای ابابکر چه زود بر اهل بیت رسول خدا هجوم آوردید به خدا سوگند با عمر سخن نمیگویم تا اینکه خدا را ملاقات کنم) ( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 1/134 2/19 {2/57 خطبه 26 و 6/49 خطبه 66}
مثلا الآن شما جواب دادی؟ در کجای جوابهای شما، پاسخ سؤال من بود؟ چند بار سؤالم را تکرار کنم تا شما کارشناسان بفهمید باید پاسخ چه سؤالی را بدهید؟
ده سال پیامبر با بهترین اخلاق که هر دل سنگی را آب می کرد در میان مردن مدینه زیست. که قرآن گفت اگر غلیظ بودی مردم از اطرافت پراکنده می شدند. و پیامبر غلیظ نبود و مردم اطرافش بودند.
علی و فاطمه و خانواده آنها به بهترین اخلاق دستگیر مردم مدینه بودند. تا آنچا که سوره انسان برایشان نازل شد.
به قول شما عمر و ابوبکر نه فضیلتی در جنگ داشتند و نه در جود و نه در علم و نه در درایت و نه در قبیله. خویشاوندی آنها با پیامبر هم نمی توانست برای آنها چایگاه ایجاد کند زیر ابوسفیان هم پدر زن پیامبر بود و مع ذلک جایگاهی لااقل بین مردم مدینه نداشت!
شهر مدینه هم وسعتی به میزان وسعت الان مسجد النبی داشت بدون در نظر گرفتن محل اسکان قبائلی که حومه آن زندگی می کردند مثل قبیله یهودی بنی نظیر.
پیامبر به روایت خود شما شش ماه آخر عمرش هر روز صبح به در خانه فاطمه می آمد و صدایش را به السلام علیکم یا اهل بیت النبوة بلند می کرد. یعنی این ه اینجا خانواده نبوت است نه آنجا که شبها می خوابم.
مهربانی های عیان پیامبر با این خاندان از حسن و حسین گرفته تا فاطمه و علی در همه جای تاریخ اهل سنت و شیعه بسیار نمودار است.
خب حالا شما بگویید، در این شهر چرا باید ابوبکر خلیفه شود و فقط چند تا مثل حباب و یا سلمان مخالفت کنند و کتک بخورند و ابوبکر و عمر جرأت کنند به درب خانه ای بیایند که آن توصیف را دارد و آنجا را با چهل مردِ شعله بدست (به نقل کتابهای خودتان) به آتش بکشند آنهم بعد از کمتر از هفت روز از ارتحال پیامبر.
آیا این با عقل جور در می آید؟ آیا این حکایت از بی ثمر بودن اخلاق اسلامی در تغییر نفوس نمی کند؟ آیا دلیلی برای غیر مسلمان برای شکست مکتب اسلام در هدایت انسانها نیست؟
اولا به عنوان آخرین تذکر به شما متذکر میشوم که از فرافکنی و بحث های بیهوده بپرهیزید اینکه نام کاربری ما چه هست و چه نیست به شما ربطی ندارد ثانیا بعید می دانم شما جویای حقیقت باشید وتنها چیزی که بدنبالش نیستید حقیقت است و مانند اسلاف مشرکتان مانند ابن تیمیه ملعون و البانی معلون تر از او هستید که با تشکیک در کل مسائل دین باعث شناعت و وهن جهان اسلام شدند و مانند بسیاری از هم قطاران خودتان فقط و فقط میخواهید جنجال بپا کنید چون با یک سرچ کوچک در سایت به تمام سئوالاتی که کاشناسان محترم داده اند می رسیدید و بی جهت هل من مبارز نمی طلبیدید شما که سهل است بسیار کسانی همچون شما بودند که با طرح مباحث بیهوده و جنجالی خواستند خودی نشان بدهند ولی حقانیت مذهب تشیع آنان را در کنار اسلاف بی سوادشان خواباند و جالب اینجاست که فقط میخواهید سر و صدا کنید و از درون تهی هستید اصلا هم به مدرکی که از کتابهای خودتان آورده ایم توجه نمی کنید و فقط سنگ عمر و ابابکر و عثمان علیهم ما علیهم را به سینه میزنید همان قداره بندهایی که برای رسیدن به حکومت چند روزه دنیا بدنبال حقیقت شوم سقیفه رفتند و خدا لعنت کند کسانی را که سقیفه را بوجود آوردند که باعث افتراق و جدایی بین مسلمانان شدند حال سوالی من از شما می پرسم شما که اینقدر حقانیت آن سه نفر را با خودتان به یدک می کشید بگوئید چرا آنها قبل از اینکه آب غسل پیغمبر خشک شود بدنبال ریاست و هوی و هوس رفتند مگر نه اینکه همین ابابکر علیه ما علیه صاحب نفوذ و اقتدار زیاد بود و میتوانست با قدرت قومی و قبیله ایی خودش جلو نفوذ گروهای دیگر را بگیرد و مگر نه اینکه بقول شما عمر علیه ما علیه در مقابل نص به اجتهاد دست میزد و در مقابل نص صریح آیات الهی از خودش اجتهاد میکرد خوب اینها اگر کمی غیرت و حمیت دینی در وجودشان بود ومخصوصا ابابکر علیه ما علیه که برادر خانم پیامبر بود چرا دنبال هوی و هوس سقیفه رفت ؟؟؟ آیا بدست آوردن حکومت اینقدر برای آنها مهم بود که دامادش را دفن نکرده بدنبال نواعق سامری و گوساله پرستان دیگر در سقیفه بنی ساعده جمع شود و برای آینده اسلام خط مشی تعیین کند ؟؟
سوال دیگری هم دارم اینکه علی آنزمان کجا بود و چه کاره بود ؟؟؟ یعنی اینقدر کار علی و عمل علی بی قدر و منزلت شده بود که حتی باندازه سلمان و عمار و .... نمیشد ؟؟؟؟
اگر حرفی منطقی یا شبهه ایی بدور از عصبیت و جاهلیت دارید مطرح کنید و الا میدانید که اگر بخواهید بی جهت هل من مبارز بطلبید مجبوریم طور دیگری جواب شما را بدهیم
ممنون از برخورد خوبتان!
من مشکلی با مستندات تاریخی ندارم. اما حرفم این است که عقل من مانع قبول این مستندات است. اگر عقل با ادله لفظی مشکل داشت معلوم است که یا باید آن ادله تأویل شوند ویا کناری گذاشته شوند.
البته نمی گویم مفاد چیزی که عقل من می گوید، مفاد عقل بدیهی (ریاضی) و یا بناء عقلاء است که حجت باشد! نه! ولی بالاخره هرکس اول عقل خودش را ملاک قرار می دهد!
شاید نکته ای باشد که من از آن غافلم بنابرین به این سایت آمدم تا از این غفلت بیرون بیایم. البته اگر بعضی ما را رم ندهند.
لطفا این استبعاد من را پاسخ بدهید!
همین قابیلیها مثل خلفاء بودن که مانع ولایت الله شدن . باید کاری کنیم که قابیلی ها نتوانند حمله کنند و قدرت دفاعی زیاد و کشف منافقین رو قوی کنیم . و خلع صلاح کنیم . چیزی به نام ترور نداریم . حتی منافقین که جرمشان اثبات نشده "حد" ندارند ." از کافران که در مقابل شما جبهه دارند بکشید و خدا با پرهیز کاران است" متاسفانه باید قبول کنیم از ابتدای انقلاب اسلامی تا الآن (از قابیل و هابیل گرفته تا عمر و اهل البیت تا رجایی و بهشتی و 72 تن + احمد خمینی|||||||||||||||... و ترور دانشمندان هسته ای ) با تاسف همچنان قابیلی های تروریست مانع ولایت الله و ظهور امام زمان ولی الله می شوند/////////////
پاسخ شما توسط پاسخ یاران داده شده مشگلی دارید پیغام خصوصی بدید تا راحت تر بجواب برسید و تاپیک منحرف نشه . موفق باشید .
1- مالک از عایشه نقل کرده " لما احتضر ابابکر دعا عمر فقال انی مسخلفک علی اصحاب رسول الله یا عمر وکتب الی امراء الاجناد : ولیت علیکم عمر و ام آل نفسی و لاالمسلمین الا خیرا ( تیسیر الوصول حافظ بن الدبیع 1/48 {2/57}
حال اگر نصی بر خلافت عمر وجود داشت چه معنا دارد که ابابکر خلیفه قرار دادن عمر را به خودش نسبت دهد ؟؟!!
2- اگر روایت پیشین صحیح است و خلافت عهدی از جانب خداوند سبحان است ابوبکر به چه مجوزی گفته است انی ولیت هذاالامر و انا له کاره و الله لوددت ان بعضکم کفانیه ( صفه الصفوه 1/99 {1/260 شماره 2}
چگونه از چیزی کراهت دارد که خداوند برای او قرار داده و جبرئیل آن ر ا آورده و پیامبر طاهر به او خبر داده است ؟؟؟ و نیز چگونه دوست دارد دیگری او را در این امر کفایت کند در حالیکه بر اساس آن روایت ساختگی بین پیامبر و آرزوی آنحضرت یعنی خلیفه قرار دادن علی فاصله افتاد و خداوند برای اراده آن حضرت ارزشی قائل نشد و خلافت هیچکس جز ابوبکر را نپذیرفت ؟؟!!
3- و مجوز ابوبکر در این که از مردم میخواست خلافت را از او باز ستانند چیست ؟؟ سخنانی از این دست زیاد از وی شنیده شده است که " اقیلونی اقیلونی لست بخیرکم (مرا رها کنید که من بهترین شما نیستم ) (الصواعق المحرقه 30/{ص 51}
ونیز در کلام دیگری گفت لاحاجه لی فی بیعتکم اقیلونی بیعتی (الامامه و السیاسه 1/14 {1/20} و چگونه برای مردم نسبت ه باز پس گیری بیعت اختیاری قائل بوده است و چگونه رد کردن مشیت و عهد خداوند را جایز شمره است ؟؟!!
4- و چگونه عمر مرجع در امر خلافت را شورای مسلمین میدانست و می گفت من بایع امیرا من غیر مشوره المسلمین فلابیعه له و لابیعه للذی بایعه تغره ان یقتلا " یعنی اگر کسی بدون مشورت مسلمین با امیری بیعت کرد بیعتش باطل است و هیچ اثری ندارد غی از اینکه هر دو کشته شوند ( مسند احمد 1/56 {1/91 ح 393} و البدایه و النهایه 5/246 { 5/267 حوادث سال 11 هجری } )
نتیجه :
این روایت چیزی نیست جز هیاهو و جار وجنجال در برابر حقیقت روشن و خلافت حقی که با نصوص صریح و صحیح برای امیر المومنین علی بن ابی طالب علیه افضل صلوات المصلین ثابت شده است و پیامبر امین آن را به صورت وحی از طرف خداوند متعال از روز شروع دعوت تا آخرین لحظات حیات دریافت کرد و آشکارا به مردم اعلام نمود این ها چیزی جز جار و جنجال و فتنه گری در کاری که خلق خدا در آن هیچ اختیاری ندارند نیست و پیامبر اعظم در شروع دعوت خود تصریح کردند که زمام این امر (خلافت) به دست خداست و هر کجا بخوهد قرار می دهد الامر الی الله یضعه حیث یشاء و پیغمبر این مطلب را روزی فرمودند که دعوت خود را بر بنی عامر بن صعصعه عرضه کرد و آنها را به سوی خدا فرا خواند و یکنفر از آنها پرسید اگر ما از تو تبعیت کنیم و خداوند تو را بر مخالفان چیره کند آیا پس از شما امر خلافت برای ما خواهد بود ؟؟ پیامبر فرمود ان الامر الی الله یضعه حیث یشاء
ادامه ...
سوال : چرا حضرت محمد(ص)و فاطمه ی رسول الله و علی ولی الله و حسن و حسین علیه السلام با غاصبان و منافقین تروریست خلیفه بیعت نکردند ؟
منم بودم چون اهل البیت پیامبر و قرآن آیه بیت با خلیفه ندارد بیعت نمی کردم . چرا مردم مدینه ومکه بیعت کردن و نام سنی برخود گذاشتن؟ آیا این انحراف بزرگ و آشکار از راه راست نیست ؟
جناب رحیق مختوم!
من اصلا کاری به خلیفه شدن ابی بکر ندارم جناب mohammad+ali تقریبا به سؤال من نزدیک شدند.
آیا اینقدر سخت است که کسی در این سایت بخواهد سؤالش را تفهیم کند؟
می گویم آتش زدن خانه پیامبر را مردم مدینه دیدند و دانستند چه کسی این کار را کرده است و بر فرض که در آن زمان نتوانستند کاری بکنند چرا همچنان تن به بیعت با خلیفه دادند و این چنین اهل بیت پیامبر را با آن همه خوبی و انسانیت، تنها گذاشتند؟
آیا من حق ندارم عصبانی باشم از این که کسی پاسخ به سؤال من را نمی دهد؟
خدا می داند من همه حرفهایی را که زده اید را بهتر از شما ندانم کمتر از شما نمی ندانم. همه این مستندات را بررسی کرده ام! لطفا به اصل سؤال بپردازید.
از آقای دانشمند هم نمی دانم چرا خبری نیست!!
برادر عزیز
اولا
بنده از این بیم دارم که اگر بخواهم مستندات تاریخی و روایی ان جریان را برای شما از کتب مختلف و منابع مهم اهل سنت بیاورم ، از حوصله شما خارج شده و انها را مطالعه نکنید . همین قدر بدانید که ان مستندات ان قدر زیاد هستند که همه چیز را ثابت و یقینی کنند
ثانیا
در مورد اشکال عقلیتان هم لازم است به شما یاد آوری کنم که بر طبق مبانی رجالی که شیعه و سنی ان را قبول دارند ، اگر مطلبی از حیث روایی با اسناد مختلف و متفاوت و از طرق گوناگون توسط علمای معتبر و در کتب دسته اول نقل شود که همگی دارای مضامین واحده یا قریب به هم باشند ، از کثرت این نقلها برای انسان یقین حاصل می شود که محال است همه آن افراد بر نقل یک مطلب کذب و خلاف عقل اجتماع کرده باشند و این همان است که از ان به تواتر معنوی یاد می شود . که عقل نیز در مقابل ان تسلیم می شود
حالا نمی دانم بعد از این تذکر نیز باز هم عقلتان حاضر به پذیرش ان مطالب نیست ؟
ثالثا
خود جناب خلیفه اول در پایان عمر اعترافاتی کردند که از قلم راویان نیافتاده است
فکر نمی کنم دیگر کسی باشد که تاسف خوردن ابوبکر را در ان موقع نشنیده باشد که می گفت : ای کاش 3 کار را انجام نداده بودم از جمله لم اکشف بیت فاطمه ، به خانه فاطمه س حمله نکرده بودم اگر چه ان در از روی مخالفت بر من بسته شد و ای کاش فجائه سلمی را اتش نزده بودم و ...
وقتی خود او به این معاصی معترف است . . . چرا شما کاسه داغتر از اش شده اید
لابد تمامی این مستندات تاریخی با عقل شما رد می شوند ؟!
سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته
حال اساتید و دوستان آگاه هستند بنده مطلب بیشتری نمیتوانم عنوان کنم ولی فکر کنم بدانم مطلوب شما چیست .
مشکل اصلی شما و خیلی از دوستان دیگر این است که :
مثلا عده ای از دوستان فکر میکنند صحابه پیامبر یعنی همان شخصیتهائی که در فیلم الرساله ( محمد رسول الله ) مصطفی عقاد آمده هستند.
و یا اگر اینطور فکر کنند آن جو زیبائی که در آن فیلم به تصویر کشیده شده را میپسندند لذا جزو باورهای آنها شده.
لذا لازم است تاریخ را بخوانند یا بپرسند و از تصویر تحمیلی زیبا بقصد و نیت یافتن حقیقت دل بکنند.
و شاید اگر بشنوند در عرب جاهلیت طواف حج میکردند و نماز میخواندند و معاد و توحید را قبول داشتند ولی زن هایشان را با هم عوض میکردند یا
زنانی بودند بدنبال مرد هم خوابه تا خرجشان را بدهد لذا پارچه بر سر بام نصب میکردند و از آنها زنی که پسر ( حال این پسر مال هر مردی باشد ) بدنیا می آورد مردها سعی میکردند او را مال خود کنند و بخاطر دختر بدنیا آوردن سرزنش میشدند
و ...
و اگر بشنوند خیلی از عادات جاهلیت بعد از وفات پیامبر برگشت سرجایش
مانند
قومیت پرستی و نژاد پرستی
مانند
پذیرش دینی که برای قومشان افضلیت بیاورد و رد دینی که هرچقدر هم حق باشد ولی افضلیتی برای قومشان نداشته باشد
مانند
ثروتمند و حاکم و خان هرچه میگوید حق است و هرکسی حاکم شد و حکمی کرد غیر او باطلند.
مانند
...
شوکه میشوند. و میگویند اسلام این است آنها چطور چنین کارهائی را کردند.
حال______________________
اگر علی بن ابی طالب بنابر حکم اسلام جهاد کند و فرزندان و برادران و پدران کفار و مشرکین را در غزوات بکشد.
آیا عربی که قومیت و نژاد پرست بوده ( نام حوزه علمیه اهل سنت مکی زاهدان رو نگاه کنید )
و قومیتش بر دینش افضلیت دارد
آیا عربی که کشتن برادر و پدرش که از مشرکین و کفار متجاوز بودند را بدست مسلمین همچون کینه شتر در دل نگاه میدارد
و حال قرار است کسی بیاید جانشین پیامبر شود که همان کارها را کرده
ایا از سوختن خانه او و کشتن او ناراحت میشود ؟
البته این کلام ادامه دارد و حقیر باندازه حوصله سعی کردم سخن بگویم.
یاحق
علی بن ابیطالب کسان اهل مکه را کشته بود و آنها از علی کینه به دل داشتند تا آنجا که او را قُصَم (کوبنده) می نامیدند ولی مردم مدینه کینه ای از علی نداشتند. بحث ما درباره مدرم مدینه است که چطور جسارت به خانه پیامبر را پذیرفتند.
قرآن حرف شما را قبول ندارد؛ آیات ذیل دلالت بر این می کند که پیامبر در امر سالت خود موفق بوده است و توانسته است مردم را از آن جاهلیتی که می گویید نجات دهد:
1) الفتح : 18 لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما في قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَريباً
خداوند از مؤمنان- هنگامى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند- راضى و خشنود شد خدا آنچه را در درون دلهايشان (از ايمان و صداقت) نهفته بود مىدانست از اين رو آرامش را بر دلهايشان نازل كرد و پيروزى نزديكى بعنوان پاداش نصيب آنها فرمود
2) النصر : 2 وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ في دينِ اللَّهِ أَفْواجاً
و ببينى مردم گروه گروه وارد دين خدا مىشوند.
مردم داخل در دین خدا شدند. متدین شدند. معتقد شدن. مگر داخل در دین الله شدند غیر از این معنی می دهد. نمی گوید مسلمان شدند که بگویید زورکی بوده است. البته این فوج بعد از دیدن فتح و نصر بوده است که خب طبیعی هم هست. ولی بالاخره بسیاری داخل در دین شدند و قرآن با تفضیل آنها که جزو نخستیم ایمان آوردندگان بودند ولی به حرال از دیکران نیز تمجید می کند:
لا يَسْتَوي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ
كسانى كه قبل از پيروزى انفاق كردند و جنگيدند (با كسانى كه پس از پيروزى انفاق كردند) يكسان نيستند آنها بلندمقامتر از كسانى هستند كه بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد كردند و خداوند به هر دو وعده نيك داده و خدا به آنچه انجام مىدهيد آگاه است.
3) آلعمران : 103 وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ
و همگى به ريسمان خدا [قرآن و اسلام، و هر گونه وسيله وحدت]، چنگ زنيد، و پراكنده نشويد! و نعمت (بزرگِ) خدا را بر خود، به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد، و او ميان دلهاى شما، الفت ايجاد كرد، و به بركتِ نعمتِ او، برادر شديد! و شما بر لبِ حفرهاى از آتش بوديد، خدا شما را از آن نجات داد اين چنين، خداوند آيات خود را براى شما آشكار مىسازد شايد پذيراى هدايت شويد.
قرآن در خطاب به چه کسانی می گوید: یا ایها الذین آمنوا!
مجاهدینی که قرآن اینقدر از آنها تمجید می کند مگر همین مردمی که شما می گویید نبودند؟
آیات زیادی در قرآن است که مسلمین صدر اسلام را به علل مختلفی تمجید کرده است و البته منافقین آنان را نیز توبیخ کرده ولی توده مردم صدر اسلام هدایت یافته بودند.
خبر متواتر تازه از نظر سند رسیده است به حد قرآن. شما اگر در قرآن آیه «الرحمن علی العرش استوی» را دیدی چه می کنی؟ به عقلت می گویی این قرآن است باید بپذیری که خداوند بر عرش ایستاده است؟ نه آن را تأویل می کنی و اگر نتوانی آن را مسکوت می گذاری!
چرا شما سیعیان که معتقد هستید به احراق الباب، انگیزه ندارید تا مدینه بعد از ارتحال پیامبر را تحلیل جامعه شناختی کنید و روشن کنید چطور مردم مدینه با این جنایت هولناک که اگر اتفاق افتاده باشد از عاشورا مصیبت بار تر است برخورد کردند؟
آیا صرف این که مدام سند تاریخی بیاورید که این مسئله اتفاق افتاده است کافی است؟
اگر این معما گشوده شود خیلی از مسائل حل خواهد شد.
اگر فاطمه را حادثه اخراق الباب به شهادت رسانده باشد، با عدم پاسخ به سؤالی که مطرح کردم، این شهادت کم فروغ خواهد ماند و این ظلمی بزرگ در حق قرة العین رسول خداست!
سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته
این شکل استدلال شما موید آن دیدگاه های تحمیلی ای است که در پست قبلی بنده بدان اشاره کردم.
اما در مورد انصار که از اهل مدینه بودند و مهاجرین که از اهل مکه.
ذکر کردید که چرا انصاری ها که کسی از اطرافیانشان بدست حضرت علی کشته نشد اعتراض نکرده اند.
آیا منظورتان این است که به حاکم اسلامی اعتراض میکردند ؟
البته نه اینکه اعتراض نبوده که د البته بوده ولی در برابر حاکم چه کاری از دست آنها و بنی هاشم بر می آمد.
این سوال شما نشانه این است که دو مورد را در حاکمیت دینی در نظر ندارید.
مورد اول:
پیامبر در زمان حکومتشان بعنوان نبی به کعبه وارد شدند و بتهای جاهلیت را شکستند.
این حکم حکم یک حاکم اسلامی است/
نتیجه اینکه صدور این حکم به این اهمیت یعنی ورود به خانه کعبه از حاکم بر می آید پس صدور حکم ورود به خانه حضرت علی و زهراء مرضیه علیهم السلام هم به سادگی از حاکم بر می آید .
مورد دوم :
وقتی سقیفه شکل گرفت و و به هر عنوانی حکم خلیفه رسول الله به خلیفه اول داده شد و حدود و اختیارات خود را معادل حدود اختیارات پیامبر مطالبه کرد
و حتی سر گرفتن ذکات معادل آنچه که نبی اکرم میگرفت از دو قبیله آنها را تکفیر کرده و با آنها قتال کرد.
پس حدود اختیارات این شخ از حدود اختیارات نبی کمتر نبوده که هیچ بدنی دلیل که خود را محتمل بر خطا هم معرفی کرده بود به خود اجازه انجام بسیاری از امور را میداد که هرگز نبی اکرم مرتکب آنها نمیشد.
این مطلب اول...
بسیارجای تعجب داردکه شماچنین مقایسه مع الفارقی دارید
تاویل «الرحمن علی العرش الستوی»به ضرورت عقلی است چراکه فرض جسمانیت ومحدودیت درذات باریتعالی محال است یعنی اصلاامکان نداردآنهم امکان عقلی نه امکان وقوعی به عبارت ساده تربافرض تکیه باریتعالی به یک تخت ناخودآگاه موضوع دیگرباریتعالایی که «لیس کمثله شی»است ،نیست چون بااین فرضمان جسمانی شده است.
امادربحث غصب وکتمان خلافت علی(ع)نه محال عقلی وجودداردونه وقوعی وازفرض اتفاق افتادن آن محال عقلی پیش نمی آید.نهایت امراین است که بگوییدبعیداست واین یعنی میدانم محال نیست ومیدانم ممکن است اتفاق افتدولی بعیداست برخلاف در«الرحمن علی العرش استوی»که به مرحله بعیدبودن نمیرسد.
امادرموردکتمان نصب خلافت بلافصل علی(ع)توسط شخص پیامبراعظم(ص) وقضیه هجوم یه خانه خانم فاطمه (س)وآتش زدن چرامیگوییم امکان وقوعی دارد؟چون: ادل دلیل لامکان الشی وقوعه یعنی روشنترین دلیل برامکان چیزی وقوع آن است.
آیامشرک شدن قوم حضرت موسی وبه خطرافتادن خلیفه ایشان حضرت هارون(س)اندکی بعدازغیبت موسی بارفتنشان به طورسیناباآنهمه دریای شکافته وعصای اژدهاخور و.. دیدن نبایددرنظرشمابعیدترباشد؟! ولی به گواه قرآن این همه اتفاق افتاده است.
وقتی نقل های متواتربروقوع امری که محال عقلی نداردوخودابن تیمیه به آن اذعان داردونهایت چیزی که هست توجیه ابن تیمیه ای میکنددیگرچه جای استبعادوبعیددانستن است.
دقت کنید:ابن تیمیه میگویدابوبکراندکی قبل ازموتش گفت:«لیتنی کنت ترکت بیت فاطمه لم اکبسه»منهاج السنه 8/291
(لغتنامه المنجد:کبس القوم داره ای:هجمواعلیهافجاة یعنی قوم ناگهان به خانه هجوم بردند)
(معجم الوسیط:کبس دارفلان ای هجم علیه)
البته ملعون یک توجیه ابن تیمیه ای! برای این گفته ابوبکرداردکه:انه کبس البیت لینظرهل فیه شیءمن مال الله الذی یقسمه وان یعطیه لمستحقه؟!!! واااااااای:ghati:
یعنی میگه:هجوم برد که ببیند آیا جیزی ازاموال خدا آنجاهست تاتقسیم کندوآن رابه مستحق بدهد؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
موفقیت پیامبر صد در صد است ولی این کلام دلیل بر آن نمیشد که کسانی که مسلمان شدند و ادعای ایمان کردند بعد از فوت نبی هم مسلمان ماندند.
آیاتی را برای استدلال سخن تان آوردید و ذکر کردید حقیقت آنچه که بعد نبی روی داده را قرآن رد میکند.
اول :
آیاتی که آوردید در مورد مومنین است و نه هرکسی
آیه السابقون الاولون من المهاجرین والانصار هم هست ولی همانطوریکه میبیند در مورد کسانی از مهاجرین و انصار سخن میگوید که بخاطر ایمانشان به آیات هنگام صدور حکم هجرت اولین نفراتی بودند که بدون هیچ تاملی هجرت کردند و انصاریونی که هر مهاجری را که چه فقیر بود چه غنی به خانه خود دعوت میکرد و در این راه از دیگران پیشی میگرفت.
دوم :
بنا بر نظر مفسرین 2100 آیه از آیات قرآن در معرفی و مذمت منافقین آمده اگر
همه این افراد مومن بودند این آیات برای چیست
برای اطلاعات بیشتر
صحیح مسلم - كِتَاب الْفَضَائِلِ - بَاب إِثْبَاتِ حَوْضِ نَبِيِّنَا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَصِفَاتِهِ را نگاهی بیاندازید.
اما در مورد اینکه نژادپرستی اعراب را با آیات خواستید منکر شوید.
در پست بعد ان شاء الله تعالی
یک تعداد سند به شما میدهم هم برای اینکه از مولوی ها میخواستید سوال کنید سند داشته باشید
هم یکی از مومنین را بشناسید
و هم اینکه نژاد پرستی را بتوانید تماشا کنید.
الف - تحريم مدينه بر غير عرب: عمر نمي گذاشت احدي از عجم وارد مدينه شود.... لذا بين او و ابن عباس بدين خاطر كه ابن عباس و پدرش دوست داشتند غير عرب در مدينه بسيار باشند مشاجره اي درگرفت ابن عباس به او گفت: اگر بخواهي آنها را بكشيم؟ عمر گفت: دروغ مي گويي! (آيا) بعد از آن كه به زبان شما سخن گفتند و به جانب قبله ي شما نماز خواندند و حج شما را به جاي آوردند؟! [ تاریخ الخلفا ص 133 - مروج الذهب، ج 2، ص 337 و طبقات ابنسعد، ج 3، ص 349] .
ب - عدم قصاص عرب در مقابل عجم: «عبادة بن صامت» از مردي نبطي خواست چهارپاي او را نگه دارد اما او سرباز زد. عباده او را زد و سرش را زخمي كرد. عمر خواست از او قصاص كند «زيد بن ثابت» به او گفت: آيا در مقابل برده اي از برادرت قصاص مي كني؟ عمر نيز قصاص نكرد و به ديه حكم كرد. [کنز العمال، ج 7، ص 303 و تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 31] .
ج - تبعيض در تقسيم اموال: عمر در تقسيم بيت المال عرب را بر عجم و قرشي را بر غير قرشي تفضيل و برتري بخشيد. او مردم را براساس حسب و نسبشان به ترتيب ثبت نام كرده بود و بعد از اتمام اسامي آنها عجم را نوشته بود. [ کنز العمال، ج 3، ص 309 و 315 و شرح ابن ابيالحديد، ج 8، ص 111] .
عمر حتي در مورد زنان پيامبر صلي الله عليه و آله سياست تبعيض را اجرا كرد: به جويرية شش هزار درهم داد و به عايشه دوازده هزار درهم پرداخت نمود و گفت: زني اسير را در رديف دختر ابوبكر صديق قرار نمي دهيم. [العثمانيه، ص 211] .
د- هم كفو نبودن عجم با عرب: عمر با انگيزه تحقير عجم و برتري بخشيدن عرب، تزويج زنان عرب بر غير عرب را ممنوع كرد. اين سياست چنان اجرا شد كه بين موالي و همسران عرب آنان جدايي افكند. [الايضاح، فضل بن شاذان نيشابوري، ص 280] .
همچنین عمر منع کرده بود که غیر عرب از عرب دختر بگیرد. یا عرب غیر قریش از قریش دختر بگیرد. ( معالم المدرستین. مولف. 2/364. به نقل از وافی چاپ اول 1412)
ه - عمر نهي كرد که مردان عجم با دختران عرب ازدواج کنند و گفت: تحقیقا ازدواج زنان عرب را با غیر از هم شأنان آنها, بازخواهم داشت. (محاضرات الادباء ج3ص208, الایضاح ص280و286)
البته این مطلب در عقاید مقلدین ایشان وجود دارد که نمونه ای از روایات عقیدتی را اینجا می آورم
كلام البزار - عن أبي إسحاق، عن أوس بن ضمعج قال: قال سلمان: نفضلكم يا معاشر العرب لتفضيل رسول الله صلى الله عليه وسلم إياكم، لا ننكح نساءكم، ولا نؤمكم في الصلاة.
وهذا إسناد جيد
عن سلمان الفارسي أنه قال: فضلتمونا يا معاشر العرب باثنتين، لا نؤمكم ولا ننكح نساءكم، رواه محمد بن أبي عمر العدلي، و سعيد بن منصور في سننه، و بیهقی و...
و- در موطا مالک آمده است که عمر حکم کرده بود اگر مرد عرب از عجم زن گرفت و بچه ای از این ازدواج به دنیا آمد چنانچه آن بچه در بلاد عرب به دنیا بیاید از پدرش ارث می برد و اگر در سرزمین غیر عرب به دنیا بیاید از پدرش ارث نمی برد !!! (موطا 2/60 چاپ مصر 1343. ابی عمر بن الخطاب ان یورث احدا من الاعاجم الا احدا ولد فی ارض العرب)
ز- آشنایی بیشتر با افکار صرفا نژاد پرستانه
1) عرب به ملکیت کسی در نمی آید. (الاموال ص197-199, الایضاح ص249, تاریخ الامم و الملوک ج2ص549, سنن بیهقی ج9ص74)
2) برای عرب زشت است که بعضی از آنان بعضی دیگر را در ملکیت خود داشته باشند. (الکامل فی التاریخ ج2ص382, تاریخ الامم و الملوک ج2ص549)
3) زبان مردم عجم را فرا نگیرید. (اقتضاء الصراط المستقیم, ص162)
هر کس به زبان فارسی سخن گوید کار ناشایستی مرتکب شده و هرکس کار ناشایستی انجام دهد, مروّتش از بین می رود. ( ربیع الابرار ج1ص796, تاریخ جرجان ص486)
4) در وصیت او آمده است: تمامی اعراب از مال خدا آزاد شوند...( المصنف ج8ص380, ج9ص168)
5) هرگاه کارگزاران خود را به جایی می فرستاد با آنان شرط می کرد که: اعراب را نزنید که در نزد دیگران خوار می شوند. آنان را در جنگها زیاد نگه ندارید که موجب انحراف آنان خواهد شد. بالای سرشان نباشید که موجب محرومیت آنان می شود. ( المصنف ج11ص325, تاریخ الامم و الملوک ج3ص273, مستدرک حاکم ج4ص439, حیاة الصحابه ج2ص82)
این حاکم طبق نظر شیعیان حاکمیت طاغوت بوده و به طاغوت باید کفر ورزید نه این که به آن تن داد مگر این که مخالفت نتیجه ای جز کشته شدن بی ثمر نداشته باشد. فرض بر این است که هنوز این طاوغت قوتی نگرفته! فرض بر این است که مهاجرین و انصار و کلا مردم مدینه آنهمه فضائل از خانه ای که به قول شما آتشش زدند، شنیدند و دیدند!
من حرف این است که چرا دفاعی در مقابل این گستاخی صورت نگرفت.
شما می گویید: علی پدرانشان را کشته است.
من می گویم: علی پدران کفار مکه را کشته است.
شما می گویید: مهاجرین اهل مکه بودند.
من می گویم: کدام یک از مهاجرین پدرش در جنگ با علی کشته شده است؟ آیا آنقدر هست که مهاجرین را نسبت به علی و فاطمه آنقدر بیزار و لااقل بی تفاوت کند که درب خانه اش را آتش بزنند و آنها کاری نکنند.
شما می گویید: کاری از دستشان بر نمی آمد.
من می گویم: چرا؟ آیا همانها نبودند که در جنگ بدر برابر کفار تعدادشان یک به سه بود؟
مگر تعداد منافقین مدینه آنقدر بود که اکثریت مردم مدینه را تشکیل دهند؟! اگر هم اینطور بوده چرا پیامبر قبل از رحلت فکری به حال آنان نکرده؟ بالاخره سرداران آنها بنابر نقل کتابهای خودتان کمتر از ده نفر بودند. آنها دارای قدرت سیاسی در میان مردم نبودند که رسوا نمودشان آشوب ایجاد کند! شاید هم فکر می کنید آنها دارای قدرت سیاسی بودند. ثابت کنید! که اگر این کار را بکنید! به اصل بحث بسیار نزدیک شده اید!
و السلام علی من اتبع الهدی
همیشه تأویل برای محال امکانی نیست بلکه در مرحله محال وقوعی نیز کاربرد دارد:
قرآن می گوید: ِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بيراهه رفت. (طه: 121)
این آیه با عصمت انبیاء نمی سازد! شما شیعیان معتقدید انبیاء باید قبل و بعد از پیامبری معصوم باشند. و این آیه می گوید آدم معصیت کرد.
پس باید این آیه را تأویل نمود.
من چند تا مقدمه در در پستهای قبل کنار هم گذاشتم و بر اساس آنها گفتم عقل من بعید می شمارد که این اتفاق افتاده باشد:
1) انسانها دارای فطرت خدائیند و بسیار قابل هدایتند.
2) برترین مخلوق خداوند ده سال در میان مردم مدینه زندگی کرده است.
3) فاطمه و علی و فرزندان آنها بیشترین اخلاق نیکو را در برخورد با مردم مدینه داشتند. سوره انسان برای اخلاق آنها نازل شده است.
4) تعداد مؤمنین که بارها در جنگها شرکت می کردند و آمده بودند از جان و مالشان در راه خدا بگذرند بسیاز زیاد بودند. منافقین عده قلیلی بودند که در جنگها شرکت نمی کردند و از حایگاه اجتماعی خوبی هم برخوردار نبودند.
5) برترین انسان برای هدایت آمده و وحی و معجزه و اخلاق و شحاعت و ووو همه ازشهای انسانی به مدت ده سال در شهری موج می زند. بعد از گذشت کمتر از هفت روز بدترین جنایت اتفاق می افتد، و هیچ شورشی در میان مردم گزارش نمی شود. و هیچ اعتراض جدی توسط بزرگان، به این عمل بسیار زشت صورت نمی پذیرد! اعتراض به خلافت ابوبکر مسئله اش جداست. ما در باره حادثه احراق الباب سخن می گوییم.
چرا باید آتش به خانه فاطمه بزنند و مردم مدینه کاری نکنند؟!
با این حادثه و باید برخورد مردم مدینه، شما به چه امید به فکر هدایت انسانها هستید؟!
اینها مستند استبعاد من است.
خب شما بگویید: بگویید بیخود سند آوردیم باید بگویی چشم! منم می گویم چشم! حالا شما این استبعادات من را پاسخ بگویید!
امت موسی را که مشرک شدنشان قبل از نزول تورات بود مقایسه می کنید با امت اسلامی بعد از تمام شدن نزول قرآن؟!!
اصلا مگر حضرت موسی چه زمان حکومت تشکیل داد تا از امتش توقع رشد و تعالی برود؟!
اینجاست که باید گفت مقایسه شما نه مع الفارق که مع الفوارق است!
با سلام
حضرت امیر زمانی که مردم نماز مستحبی ماه رمضان رو به جماعت می خونند برای نهیشون امام حسن (ع) رو می فرستند مسجد که مانع بشن ....
حضرت علی (ع) خودش اعتراف می کنه که نزدیک بود من رو بکشند که تو سنت عمر رو داری دگر گون می کنی، حضرت اعتراف می کنند که چجور دل این مردم از محبت این مرد (عمر) پر شده؟؟؟؟ و تعجب می کنند؟!!! وقتی مردم سنت حضرت رسول به دست عمر تغییر می کرد گوش می دادن و عمل می کردن و یکی از این ها اعتراض نمی کرد که چرا سنت حضرت رسول رو تغییر دادی معلوم میشه برای حمله کردن به دختر حضرت رسول هم مردم طرف عمر رو میگیرن چون عمر رو بیشتر از حتی حضرت رسول دوست داشتند.
البته عمر تمام زندیگیش توام با اعمال خشونت بود برا همون عمل متعه هم با خشونت سنت رو تغییر داد. بهتر هست از این به بعد به برادران اهل سنت بگیم اهل سنت عمر چون بدعت الحسنه های عمر رو کامل پذیرفتند اذان رو تغییر داد کامل پذیرفتند نماز رو تغییر داد کامل پذیرفتند حج و ازدواج رو تغییر داد کامل پذیرفتند خمس و دیه رو تغییر داد....
مردمی که تو تمام این حرف ها رفتار و اجتهادات عمر رو پذیرفتند حتما اجتهاد کشتن علی و فاطمه که توسط عمر انجام شده رو هم می پذیرند......
غالبا اهل سنت عمر وقتی ایات ایمان و مومنین رو می خونند تو دلشون قند آب میشه فرض می گیرند که خلفا و غالب جامعه مومن بودند و علی (ع) و ابوذر(ع) و سلمان (ع) و فاطمه (س)و حسن(ع) حسین(ع) هم نغوذ بالله دنبال اشوب بودند حدیث های رسیده از طرف حضرت رسول در مورد علی (ع) فاطمه (ع) حسن (ع) حسین (ع) سلمان و ابوذر هم زیاد مهم نیست مهم حدیثی هست که راجع به ابوبکر و عمر باشه......
از کسی که پیامبر رو یه بار تو عمرش دیده 10000000000 حدیث نقل می کنند و بهش احترام می ذارند اما از امام حسین (ع) که هر روز 24 ساعت پیش حضرت رسول (ص) بوده 3 تا حدیث تو کتاباشون بیشتر نقل نمی کنند ا
این مطلب تو عجیب بودن اهمیتش کمتر از حمله به خانه دختر حضرت رسول و دفاع نکردن مردم از این گروه نیست...
اهل سنت عمر جواب بدن ((این عجیب نیست که کسی که پیامبر رو یه بار تو عمرش دیده 10000000000 حدیث نقل می کنند و بهش احترام می ذارند اما از امام حسین (ع) که 24 ساعت پیش حضرت رسول (ص) بوده 3 تا حدیث تو کتاباشون بیشتر نقل نمی کنند )) هر جوابی داشتید برا این قضیه عجیب؟!!!!! میشه جواب همون قضیه عجیب که به خانه دختر حضرت رسول حمله کردن ولی کسی دفاع نکرد ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
ایات نفاق قران هم برا ساکننین یه سیاره دیگه نازل شده بود؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! نه اصلا به قول اهل سنت 2000 ایه راجع به عبدالله بن ابي منافق نازل شده بقیه اگه بدونید چه ایمانی داشتند؟؟؟!!! برا اثباتش بیایم یه نگاه به آیه 4 سوره منفافقون بندازیم....
وَ إِذَا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُک أَجْسامُهُمْ وَ إِن یَقُولُوا تَسمَعْ لِقَوْلهِِمْ کَأَنهُمْ خُشبٌ مُّسنَّدَةٌ یحْسبُونَ کلَّ صیْحَةٍ عَلَیهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَتَلَهُمُ اللَّهُ أَنى یُؤْفَکُونَ(4)
حضرت رسول نعوذ بالله این همه مومن رو می دیده اما تعجبش با اون نفس عظیمی که داشته مربوط بوده به عبدالله بن ابي نهایت 2 نفر دیگه ای که اهل سنت معرفی می کنند از منافقین....
دشمنان به حقیقت اینان هستند هم که خدا میگه نعوذ بالله تمرکز خدا رو دشمنی این عبدالله بن ابي بوده از منافقین که یه مدت بود بعدش معلوم نشد کجا رفتند؟؟؟!!!!!!....
سوال نفس گیر : آیا (عمر) بجز خلافت(صندق داری بیت المال مسلین وجمع آوری مالیات) شخصا پیامبری مسلمانتر از خاتم الانبیا بود و میتوانست جلوی حلالی (متعه) را در قرآن بگیرد و شخص متعه گیرنده را ترور کند؟
با سلام
از برادران اهل سنت عمر سوالی داریم طبق اجتهاد خودتون نه از قرآن باشه نه از حدیث های متواتر از عقل باشه .....
مجددا سوالم رو تکرار می کنم چون عقلا برا ما شیعه ها خیلی جای سوال هست
چجور کسی که پیامبر رو یه بار تو عمرش دیده 10000000000 حدیث نقل می کنه اهل سنت عمر تو کتاباشون می نویسند و بهش احترام می ذارند اما امام حسین (ع) که 24 ساعت پیش حضرت رسول (ص) بوده 3 تا حدیث نقل کرده که تو کتب اهل سنت نقل میشه؟؟؟؟؟؟؟
چجور قبر فلان بن فلان تو عالم اسلام هر جا که فکرشو کنید از مکه تا شام مشخص هست اما قبر حضرت زهرا(س) که تنها دختر حضرت رسول از خدیجه (س) هست سیده نساء العالمین هست ام البیها هست مشخص نیست واقعا عجیبه و عقلا جور در نمی یاد که تو یه شهری که همه مومن هستن به قول اهل سنت، و از در و دیوار نور خدا و مومنین می باره به قول اهل سنت، دختر حضرت رسول (ص) از دنیا بره و کسی نفهمه کجا به خاک سپرده میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مگه این همه مومن به قول اهل سنت اونجا نبودن که برن مراسم تدفین و نماز میت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اونم نه یه مسلمون بی اسم و رسم بلکه دختر حضرت رسول(ص)؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مثل خودتون می گیم خواهشا از حدیث و غیره جواب ندین؟!!!!!
عقلا برا ما توضیح بدین چون ما هم مثل خودتون نمی پذیریم حدیث بیارید.......
هر جوابی برا سوال های عجیب ما آوردید ما همون جواب رو می دیدم به سوال عجیب شما که به خانه حضرت زهرا حمله بشه کسی کمک نکنه؟!
منتظر هستیم ما شیعیان رو از تعجب در بیارید.....
کاربرد عزیز جویا از اهل سنت عمر دوست داریم شما اول مدینه رو تحلیل جامعه شناختی کنید ما از نحوه ی تحلیل شما یاد بگیریم
غالبا می بینیم که ایمان اهل سنت باعث می شه خیلی علاقه مند به برگزاری نماز و روزه و رفتن به مراسم خاکسپاری و .... باشند
دوست داریم این ایمان و علاقه رو نه فقط برا حضرت زهرا(س) بلکه برا حتی حضرت رسول(ص) هم ببینیم چه جور بوده؟! شنیدیم که موقع تدفین حضرت رسول(ص) یه عده از مومنین به قول اهل سنت تو مراسم شرکت نکردند بلکه مشغول کار مهمتر از برپائی شعائر دینی بودند در صورتی که می دونیم شرکت در مراسم تدفین یه مومن خیلی سفارش شده نعوذ بالله اگه اون مومن رسول خدا(ص) باشه.....
برای ما توضیح بدید این مومنینی که تو مراسم دفن بدن مطهر حضرت رسول (ص) نبودند کجا بودند و چه کار می کردند ؟
عقلی توضیح بدید نه سندی.....
برادر من لطفا سئوالات را تفکیک فرما و واضح تر بنویس تا بتوانیم مشارکت کنیم
لطفا سئوال را شفاف کنید...
منظور از سوال را بفرمائید
از اهل سنت عمر سوالی داریم طبق اجتهاد خودتون نه از قرآن باشه نه از حدیث های متواتر از عقل باشه .....
مجددا سوالم رو تکرار می کنم چون عقلا برا ما شیعه ها خیلی جای سوال هست
چجور کسی که پیامبر رو یه بار تو عمرش دیده 10000000000 حدیث نقل می کنه اهل سنت عمر تو کتاباشون می نویسند و بهش احترام می ذارند اما امام حسین (ع) که 24 ساعت پیش حضرت رسول (ص) بوده 3 تا حدیث نقل کرده که تو کتب اهل سنت نقل میشه؟؟؟؟؟؟؟
با سلام
1) ساده تر چجور یه غریبه که یه بار بیشتر تو عمرش حضرت رسول رو ندیده از حضرت رسول کلی حدیث نقل میکنه اما نوه ی خود حضرت چند تا دونه حدیث بیشتر نشنیده از پدر بزرگ خودش یه نگاهی به کتاباتون بندازید این مطلب کاملا مشهود هست؟!!!!
2) چجور قبر فلان بن فلان (یه غریبه که خیلی مشهور نیست) تو عالم اسلام معلوم هست اما قبر حضرت زهرا(س) که تنها دختر حضرت رسول از خدیجه (س) هست معلوم نیست؟
کاربرد عزیز جویا از اهل سنت عمر دوست داریم شما اول مدینه رو تحلیل جامعه شناختی کنید ما از نحوه ی تحلیل شما یاد بگیریم
غالبا می بینیم که ایمان اهل سنت باعث می شه خیلی علاقه مند به برگزاری نماز و روزه و رفتن به مراسم خاکسپاری و .... باشند
دوست داریم این ایمان و علاقه رو برای مراسم خاکسپاری حضرت رسول(ص) هم ببینیم چه جور بوده؟! شنیدیم که موقع تدفین حضرت رسول(ص) یه عده از مومنین تو مراسم شرکت نکردند بلکه مشغول کار مهمتر از برپائی شعائر دینی بودند در صورتی که می دونیم شرکت در مراسم تدفین یه مومن خیلی سفارش شده نعوذ بالله اگه اون مومن رسول خدا(ص) باشه کسی شرکت نکنه.....
3) برای ما توضیح بدید این مومنینی( خلفا و چند نفر دیگه) که تو مراسم دفن بدن مطهر حضرت رسول (ص) نبودند کجا بودند و چه کار می کردند ؟
4) منظور دوستمون mohammad+ali هم این هست چجور عمر چیزی رو اجتهاد کرده که هم مخالف نص صریح قران هست هم مخالف سنت هست؟ آیا به عمر هم وحی میشده که چی حلال هست چی حرام هست؟؟؟؟
عقلی توضیح بدید نه سندی.....
قصه این 10000000000 چیه؟
کل احادیث صحیحین به 7000 نمیرسه! کیه این بنده خدا که اینقدر حدیث ازش نقل شده و بعد کجا نقل شده؟
عجب سایتیه این سایت!!! یه کارشناس نیست بیاد اصل سؤال ما را پاسخ بده! عجبا!!!
می گویم آتش زدن خانه پیامبر را مردم مدینه دیدند و دانستند چه کسی این کار را کرده است و بر فرض که در آن زمان نتوانستند کاری بکنند چرا همچنان تن به بیعت با خلیفه دادند و این چنین اهل بیت پیامبر را با آن همه خوبی و انسانیت، تنها گذاشتند؟
نتیجه آنکه دلیلی که شما می آورید این است که چرا مردم مدینه با این عمل برخورد نکردند وچون برخورد نکردند پس چنین ماجرایی صحیح نیست!
با سلام خدمت کاربرد جویا
اون عدد 10000000 یه مثال بود:Cheshmak:در مثل جای مناقشه نیست که نرخ تعیین کردید.
ولی جالب بود که تو تمام پستم هیچ مطلبی رو نخوندین و ندیدین و فقط همین عدد رو دیدید...
اشکال نداره بگذریم.... قضاوت با خوانندگان ....
به خاطر صحبت استاد اندیشمند کوتاه میام
فقط یه سوال ساده اهل سنت اهل کدوم سنتند؟؟
اهل سنت ابابکر؟ یا اهل سنت عمر؟ یا اهل سنت رسول(ص)؟
شما نوشتید که عجیب به خانه حضرت حمله بشه کسی مخالفت نکنه من هم میگم عجیب هست ابابکر و عمر سنت رو تغییر بدند و مردم بپذیرند..... ( و می دونیم که هر دوش اتفاق افتاده)
چجور به قول کاربر جویا عقلی بپذیریم که تمام مردم سنت عمر و ابوبکر رو قبول کردند و به سنت رسول(ص) توجهی نکردند با این همه آیه ای که در وصف مومنون نازل شده؟؟؟ مومن به وحی و شریعت محمد(ص) بودند یا مومن به اجتهادات ابابکر و عمر بودند؟؟؟