شرح صد و ده نکته اخلاقی از کلمات امام خمینی(سلام الله علیه)

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شرح صد و ده نکته اخلاقی از کلمات امام خمینی(سلام الله علیه)

شرح صد و ده نکته اخلاقی از کلمات امام خمینی(سلام الله علیه)

نکته 1: (تنبه ازغفلت)

ازخواب بیدار شو از غفلت تنبه پیدا کن،و دامن همت به کمر زن و تا وقت است فرصت را غنیمت بشمار وتا عمرباقی است و قوای تو در تحت تصرف توست و جوانی برقرار است واخلاق فاسده برتو غالب نشده وملکات رذیله برتو چیره نگردیده چاره ای کن ودوایی برای رفع اخلاق فاسده وقبیحه پیدا کن، راهی برای اطفاء نائره شهوت وغضب پیدانما.(1)
شرح: برطبق آنچه علمای اخلاق پیرامون شناخت نفس و ویژگی های آن گفته اند،نفس آدمی دارای قوا و نیروهای بسیاری است که از آن میان چهار قوه به عنوان رییس قوای دیگر می باشند؛به عبارت دیگرنفس منشأاعمال بسیاری است که عامل اصلی این اعمال چهار چیز است: اول:شهوت. دوم:غضب. سوم:وهم وخیال و چهارم:عقل. کار این قوا آن است که انسان را به سوی آنچه اقتضای آن را دارند سوق دهند. در این میان انسان اگرتلاش کند و سعی در تعدیل قوا نماید، عقل تمام نیرو و تلاش خود رابه کار خواهد گرفت تا این سه قوه را درحد میانه و اعتدال نگه دارد.پس عقل آنچه رامطابق خواسته اسلام و خداوند است انجام می دهد و وظیفه اصلیش جلب منافع و دفع مضرات در حد نیاز و کنترل خیال است.این قوا دائم با یک دیگر در حال نزاع و درگیری اند به این ترتیب که هر گاه انسان میل به شهوات نماید، قوه شهوت غالب شده، هرگاه غضب آلود گردد، قوه غضب غالب شده و به همین ترتیب قوای یکی بر دیگری غالب می شوند، در این حال است که می گوییم: نفس لوّامه،امّاره یامطمئنه.پس اینکه خداوند در قرآن این اصطلاحات را برای نفس به کار برده است نه به دلیل تعدد نفس انسان، بلکه به لحاظ تعدد قوای آن و حفظ وحدت و ظهور کثرت در عین وحدت است.آنچه انسان را در تعدیل قوا یاری می نماید، همت عالی و عزم جزم همراه با اطمینان است. بنابراین بهترین اوقات برای اطفاء نائره شهوت و غضب هنگام جوانی است که نیرو و عزم و اراده درانسان قوی تر است.
یکی ازمهمترین نکاتی که توجه بدان بسیار ضروری است این است که نتیجه غالب گشتن قوای سه گانه شهوت وغضب و وهم و دچار افراط شدن انسان در توجه به آنها، اثری جز غفلت از یاد خدا نخواهد داشت.مهمترین و بهترین نتیجه ارسال انبیاء و اولیاء و کتب الهی بیرون آوردن بشر از خواب غفلت بوده است. غفلت به تصریح آیات و روایات عامل سقوط انسان در ورطه هلاکت ونابودی و یکی از غلیظ ترین حجابهایی است که انسان را از رسیدن به مقصود و مطلوب باز می دارد؛ زیرا تا غفلت باشد،بیداری نیست و وقتی بیداری نباشد هیچ سلوک و حرکتی به سوی معبود صورت نخواهدگرفت. ما در نکات بعد در این رابطه بیشتر توضیح خواهیم داد.(2)

نکته 2: (محاسبه نفس)

مراقبت و محاسبه نفس در تشخیص راه خودخواهی و خداخواهی ازجمله منازل سالکان است.(3)
شرح: به لحاظ آنکه یکی از قوا و نیروهای اصلی نفس انسان نیروی شهوت است ،اگر در کنترل عقل قرار نگیرد انسان را از راه سعادت دور کرده و به وادی گمراهی می کشاند.محبت که از اثرات این نیروست بمثابه شهوت اگر در راه صحیح خود نباشد موجب بدبختی وگمراهی انسان می شود؛بنابراین یکی از وظایف مهم سالک در سلوک عنایت به مسئله مراقبه و محاسبه نفس باید باشد. مراقبت همانطورکه ازاسمش معلوم است مواظبت از خود است در گناه نکردن هرطورکه مقدور و میسور است.محاسبه نفس همانطورکه در روایات ائمه و کلمات بزرگان وارد شده زمانی از روز یا شب است که در آن وقت سالک به حساب اعمال روز خود رسیدگی می کند و فرموده اند: بهترین زمان آن آخر شب و موقع خواب است که در آن وقت خیال سالک راحت تر و فارغ البالتر از امور دنیوی است. هر چند محاسبه به این صورت شاید بیشتر از چند دقیقه طول نکشد ولی برای آن کسی که عزم جزم نموده است برای سلوک، بسیار مفید فایده و مؤثّر خواهد بود. اما بهترین حالت آن محاسبه دائمی اعمال خود است؛اگر محاسبه متوقف به زمان خاصی نباشد در پیشگیری از ارتکاب به گناهان بسیار مفید خواهد بود؛ در صورتی که پس ازبیداری از غفلت اطفاء نائره شهوت وغضب تا حدی شده باشد.
از کلام امام خمینی این نکته معلوم می شود که مراقبت هریک ازسالکان باتوجه به مدارج سلوکشان متفاوت است. سالک چون دراوایل سلوک به فکر آن است که از گناه دوری کند، بالطبع مراقبه اش متضمن همین مطلب بوده و فراترنمی رود؛چون از این حد گذشت مراقبه دقیق تر شده و به مرحله تشخیص خودخواهی از خداخواهی می رسد که این مرحله ازمشکل ترین وسخت ترین مراحل سلوک است و گذر از آن نیاز به ریاضتی عظیم دارد. در این مرحله بسیاری ازسالکان به لحاظ آنکه عزم الهی نداشته و از ابتدا به دنبال کرامات و شگفتیها و امور خارق العاده بوده اند دچار هلاکت معنوی و دور افتادگی از حق شده اند.امام می فرمایند:پس ای عزیز بیدارشو و غفلت و مستی را از خود دورکن و در میزان عقل بسنج اعمال خود را قبل از آنکه در آن عالم میزان کنند و حساب خود را بکش قبل از آنکه از او حساب کشند و آینه دل را از شرک و نفاق و دورویی پاک کن و مگذار زنگار شرک و کفر او را طوری بگیرد که به آتش های آن عالم پاک نگردد نگذار نور فطرت مبدّل به ظلمات کفر شود.(4)
مرحوم ملااحمدنراقی در کتاب شریف معراج السعاده می فرمایند:محاسبه آن است که در هر شبانه روزی وقتی را معین نماید که درآن وقت به حساب نفس خود برسد و طاعات و معاصی خود را موازنه نماید پس اگر آن رامقصر یافت درمقام عتاب و خطاب درآورد والا شکر پروردگار نماید و مراقبه آن است که:همیشه متوجه خود و مراقب ظاهر و باطن خود باشد که معصیتی از او صادر نشود و واجبی راترک ننماید.(5) خداوند در قرآن وائمه در روایات فراوان به مسئله محاسبه نفس اشاره کرده و گوشزد نموده اند که پیش ازمحاسبه دار قیامت به حساب اعمال خود برسید. ازآن جمله حق فرمود: یاایهاالذین آمنوااتقوالله ولتنظرنفس ماقدّمت لغد(6) و نیزپیغمبر(ص) فرمود: محاسبه اعمال خود را بکنید پیش از آنکه حساب شما را بکنند واعمال خود را بسنجید پیش از آنکه به ترازوی محشر آنها را بسنجند.(7)

نکته3: (حب دنیا)

پس استغراق دربحر لذائذ و مشتهیات قهرا حبّ به دنیا می آورد و حبّ به دنیا قهرا تنفر از غیر آن آورد و وجهه به ملک غفلت از ملکوت آورد...و پر واضح است که تمام مفاسد روحانی و اخلاقی و اعمالی از حبّ به دنیا و غفلت از حقتعالی و آخرت است و حبّ به دنیا منشا هر خطیئه است.(8)
تحقیق درآیات و روایات و آثار بزرگان دین نشان می دهد که بزرگترین و مهمترین عامل دوری از یاد خدا حبّ دنیا و مادیات و به عبارت دیگر دنیاپرستی است. دنیا در تعریف امام هر چیزی است که انسان را از حقتعالی به خودمشغول کند(9) حتی اگرجزو امور معنوی باشد.باید دانست که اگر نفوس یکسره متوجه به دنیا و تعمیر آن باشد و منصرف از حق باشند گرچه اعتقاد به مبدأ و معاد هم داشته باشند منکوس هستند و میزان در انتکاس قلوب غفلت ازحق و توجه به دنیا و تعمیرآن است.(10)
این به آن خاطراست که کسی که یکسره متوجه به دنیا و مادیات باشد به طور حتم قلبش از محبت دنیا پرشده است زیراقلب به عنوان رییس بدن اعضای دیگر را به دنبال خودمی کشاند پس چون چنین شد خانه را بدست غیر صاحبخانه سپرده است، دنیا در آن تصرف کرده و شیطان به آن راه می یابد.نتایجی که این امر به دنبال دارد عبارت است از:
اول: اینکه دل به غیر صاحبخانه سپرده شده است. منظور آن است،دلی که باید خدا در آن تجلّی نموده و ظهور یابد،محل ظهور شیطان و هوای نفس می شود.و این خود بزرگترین خسران و تباهی برای انسان است.حقتعالی در قرآن کریم به این حقیقت اشاره فرموده است، در سوره احزاب آیه4 می فرماید: «ماجعل الله لرجل من قلبین فی جوفه». حضرت رسول اکرم(ص) می فرمایند: «حبّ الدنیا وحبّ الله لایجتمعان فی قلب ابدا»(11) حبّ دنیا و حبّ خداوند در یک دل ابدا و هرگز جمع نمی شود. همچنین امام علی(ع) فرمود:«کما انّ الشمس و اللیل لایجتمعان کذلک حبّ الله وحبّ الدنیا لایجتمعان»(12) همانطور که خورشید و ماه هرگز با هم جمع نمی شوند دوستی خدا و دنیا یکجا جمع نمی شود.
دوم: آن است که موقع مردن انسان دچار تزلزل خاطر و شک در ایمان خود می شود و دو حالت بسیار عظیم به او دست می دهد یا اینکه بابغض و کینه حقتعالی از دنیا می رود به خاطرآنکه او را از اموالش جدامی کند و یا اینکه با فریب شیطان ازگفتن شهادتین با ز می ماند و اینها همه از دوستی دنیا و محبت به آن است.امام می فرمایند:آن کس که مبتلا به حبّ نفس است و دنبال آن حبّ دنیاست درحال احتضار و کوچ بعضی از امور بر انسان ممکن است کشف شود و دریابد که مأمور خداوند او را از محبوب و معشوق خود جدا می کند با غضب خدا و نفرت و دشمنی او کوچ کند و این عاقبت حبّ نفس و دنیاست.(13) در جای دیگر امام به عنوان مثال نسبت به این قضیه مهم می فرمایند: یکی از محترمین قزوین، ملّاهای خیلی عابد قزوین ظاهراگفت: که ما رفتیم عیادت یک نفرآدم که نزدیکیهای فوتش بود این آدم گفت که ظلمی را (نعوذبالله) آن ظلمی را که خداوند به من کرده به هیچ کس نکرده من این بچه هایم راچطور تربیت کردم چطور حالا می خواهد مرا ببرد. آن مسئله ای که کمر انسان را می شکند این است که حبّ انسان به خودش وحبّ انسان به ریاستش وحبّ انسان به همه چیزهایی که موجب حبّ است انسان رابرساند به آن جایی که اگر نبی اکرم هم از او بگیرند دشمن او می شود و آن وقت هم که می فهمد خدا دارد می گیرد دشمن اومی شود.(14)
سوم: آنکه بر طبق حدیث شریف حبّ الدنیا راس کل خطیئه انسان برای بدست آوردن بیشتر دنیا و طمع به آن به طور حتم مرتکب انواع گناهان می شود تاجایی که از ارتکاب هیچ نوع گناهی باکی ندارد واین بزرگترین عامل در سیاهی قلب و تیرگی نفس است.
امام خمینی می فرمایند:اینکه درروایات ماهست که حبّ الدنیا رأس کل خطیئه این یک واقعیتی است واساس حبّ دنیا هم ریشه حبّ دنیا هم حب نفس است که آن هم حبّ دنیاست، تمام فسادهایی که در بشریت پیدا شده است از اولی که بشریت تحقق پیدا کرده است تا کنون و تا آخر منشأش همین حبّ نفس است.از حبّ نفس است که حبّ به جاه، حبّ به سلطنت، حبّ به مقام حب به مال وحب به همه انگیزه های شهوانی پیدا می شود و انبیاء اساس کارشان این بوده است که این حب نفس را تا آن مقدار که ممکن است سرکوب کنند ونفس ها را مهار کنند.(15)
نکته: باید توجه داشت دنیایی که به آن اشاره کردیم به عالمی که در آن هستیم اطلاق نمی شود بلکه دنیا چیزی است که انسان را از خدا منقطع و از یاد او غافل گرداند یعنی هرچیزی که انسان مستقلاً به آن توجه کند و میل و گرایش و علاقه ای به آن پیدا کند واین میل و گرایش در عرض توجه به خدا قرار گیرد، دنیاست.
علّامه مجلسی(ره) می فرماید:بدان آنچه ازمجموع آیات و اخبار ظاهر می شود به حسب فهم ما این است که دنیای مذمومه مرکب است از یک اموری که انسان را باز دارد از طاعت خدا و دوستی او و تحصیل آخرت.پس دنیا و آخرت با هم متقابلند هرچه باعث رضای خدای سبحان و قرب او شود از آخرت است اگرچه به حسب ظاهر از دنیا باشد مثل تجارات و زراعات و صناعاتی که مقصود از آنها معیشت عیال باشد برای اطاعت امر خدا و صرف کردن آنها در مصارف خیریه واعانت کردن بر محتاجان و صدقات و اینها همه از آخرت گرچه مردم آن را از دنیا دانند و ریاضات مبتدعه و اعمال ریاییه گرچه باتزهد و انواع مشقت باشد از دنیاست زیرا که باعث دوری خدامی شود و قرب به سوی او نیاورد مثل اعمال کفار و منافقان.(16)

[SPOILER]پدید آورنده : یاسر جهانی پور[/SPOILER]

[h=3]نکته: (4 توبه)
[/h]هرچه زودتر دامن همّت به کمر زن و عزم را محکم و اراده راقوی کن و از گناهان تا در سن جوانی هستی یا در حیات دنیایی می باشی توبه کن و مگذار فرصت خداداد از دستت برود و به تسویلات شیطانی ومکائد نفس امّاره اعتنا مکن.(17)
توبه به معنی بازگشت از گناه و در اصطلاح اهل علم پشیمانی برگناه است.پس از آنکه برای سالک بیداری حاصل شد و عزم بر سلوک نمود اولین عملی که باید طبق دستور علمای اخلاق انجام بدهد،توبه است.یعنی آنکه در دل نیت کند از گناهانی که در گذشته انجام داده به سوی درستی و نیکی و به سوی خدا بازگشت کند.این بازگشت متضمن سه اصل است:
اول اینکه: ازگناهان خود حقیقتا پشیمان شده و عزم بر عدم مراجعت به سمت آنها را نماید.
دوم اینکه:تمام حقوق ضایع شده ازمردم را جبران کند.
سوم اینکه:حقوقی که از خداوند ضایع نموده همه را جبران کند.
نکته:پیش از این معلوم شد که در جوانی به لحاظ آنکه همّت انسان عالی و قوای پلیدآور رشد کامل نیافته اند، انسان می تواند راحت تر و با سهولت بیشتری بر نیروهای شیطانی غلبه کند.زیرا برای گناهان اثر سیاهی است که با تکرار در گناه، سیاهی در دل بیشتر شده و توفیقات الهی کمتر می شود بالتبع هرچه سن انسان بیشتر شده و بر عمر او افزوده شود گناهان بیشتر مرتکب شده و سیاهی و تیرگی گناه بر او بیشتر افزوده می شود بنابراین تا فرصت جوانی باقی است و گناهان انسان زیادتر نشده بهترین موقع برای توبه است.
مراتب توبه:برای توبه و بازگشت انسان به سوی خدا همانطور که بزرگان اخلاق فرموده اند مراتبی است. هرچه در آنها بالاتر روند باز مرتبه بالاتری هست. برای توبه پنج مرتبه به شرح زیر می توان در نظر گرفت:
1. بازگشت از کفر به ایمان و از ایمان عادتی و تقلیدی به ایمان معرفتی و از معتقدات موهوم و باطل به اعتقادات حق و این پایین ترین مراتب توبه است.
2. بازگشت از معصیت چه صغیره وچه کبیره به سوی طاعت و عدم نافرمانی و از سرکشی و تمرّد به بندگی و خودشکنی اعم از اینکه معصیت مربوط به ظاهر باشد مانند دروغ و نگاه به نامحرم و تهمت و تجاوز و یا مربوط به باطن باشد مانند حبّ مال، جاه،مقام، ریاست،کبر،حسد،ریا و کینه و..و از این همه توبه واجب است.
3. بازگشت از مکروهات و خواطر و افکار شیطانی و امور لغو و بیهوده مانند حرف زدن یا خوردن و خوابیدن زیاد و یا خندیدن بسیار همراه با قهقهه و امثال آن هر چند عقوبت ندارد؛به خاطر عواقب و تأثیراتی که ممکن است داشته باشند و نیز به سبب حصول نقصان درنفس و تنزل دادن انسان ازمقام معنوی.
4. بازگشت از قصور یا تقصیر در معرفت حق و شکرگذاری و انجام وظایف بندگی آنچنان که سزاوار و شایسته خداوند متعال است و بالأخره بازگشت ازغفلت به کثرت ذکر.
5. نهایت توبه توبه انبیاء الهی و اولیاء خاصه حق است از توجه به کثرات و تعینات و عنایت به مخلوقات.از آن جمله است کلام پیغمبراسلام که فرمود:«انه لیغان علی قلبی حتی استغفرالله فی الیوم سبعین مرّه»(18) فرمود: همانا هر روز غباری برقلب من می نشیند تا اینکه برای رفع آن هر روز هفتاد بار استغفار می کنم.این استغفار که در کلام نبی وارد شده عبارت از همان توجهات به کثرات و مخلوقات است. هر چند پیغمبر به لحاظ پیغمبر بودنش باید که با مردم سر و کار داشته باشد ولی از این صحبت و هم کلامی با خلایق اگر غباری در دل نبی هم حاصل می شده ازآن استغفار می فرموده است.
اگربنده ای از همه معاصی حتی ترک اولی نیز منزّه باشد باز در هر مرتبه ای از مراتب کمال که باشد نسبت به مرتبه بالاتر نقصانی در آن هست به طوری که قناعت کردن بر آن نقصان عین غبن وخسران است.به تعبیری حال و مقام فعلی نسبت به حال و مقام بالاتر از آن خود نوعی گناه است ولذا توبه از آن لازم است تا به کمک توبه و استغفار از مرتبه موجود به مرتبه بالاتر از آن راه یابد. و برای این گفته اند: «حسنات الابرار سیئات المقرّبین» کمال پارسایان در حق بزرگان نقصان باشد که از آن استغفار کنند..و بدین سبب است که روز قیامت را روز تغابن خوانند که هیچ کس از غبن خالی نباشد آنکه طاعت نکرد تا چرا نکرد و آنکه کرد تا چرا بیش نکرد».(19)
امام خمینی(ره) در بیان توبه می فرمایند که مهمترین اثر قبولی توبه بازشدن درهای رحمت وغیب بر روی توبه کننده است.
«ای عزیز اکنون تا حجابهای غلیظ طبیعت نور فطرت را بکلی زایل نکرده و کدورتهای معاصی صفای باطنی قلب را بکلی نبرده و دستت از دار دنیا که مزرعه آخرت است و انسان در آن می تواند جبران هر نقصی و غفران هر ذنبی کند کوتاه نشده دامن همتی بر کمر زن و دری از سعادت به روی خود باز کن و بدان که اگر قدمی در راه سعادت زدی و اقدامی نمودی و با حق از سر آشتی درآمدی وعذر ماسبق خواستی درهایی از سعادت به رویت باز شود و از عالم غیب از تو دستگیریها شود و حجابهای طبیعت یک یک پاره شود و نور فطرت به ظلمتهای مکتسبه غلبه کند و صفای قلب و جلای باطن ظهور کند و درهای رحمت به رویت باز شود و جاذبه الهیه تو رابه عالم روحانیت جذب کند و کم کم محبت حق در قلبت جلوه کند و محبتهای دیگر را بسوزاند و اگر خدایتعالی در تو صدق و اخلاص دید تو را به سلوک حقیقی راهنمایی کند و کم کم چشمت را از عالم کور کند و به خود روشن فرماید و دلت را از غیر خودش وارسته و به خودش پیوسته کند»(20)
همچنین درجای دیگر می فرمایند: «شما که اکنون جوانید نیروی جوانی دارید،بر قوای خود مسلط می باشید و هنوز ضعف جسمی بر شما چیره نشده است اگر به فکر تزکیه و ساختن خویش نباشید هنگام پیری که ضعف سستی رخوت وسردی بر جسم وجان شما چیره شد و نیروی اراده تصمیم و مقاومت خود را از دست دادید و بار گناه و معصیت قلب را سیاه تر ساخت چگونه می توانید خود را بسازید و مهذب کنید؟ به سن پیری که رسیدید دیگر مشکل است موفق به تهذیب نفس و کسب فضیلت شوید.پشیمانی و عزم برترک گناه برای کسانی که پنجاه یا هفتاد سال غیبت و دروغ مرتکب شده ریش خود را با گناه ومعصیت سفید کرده اند حاصل نمی شود چنین کسانی تاپایان عمر مبتلایند جوانان ننشینند که گردپیری سر و روی آنان را سفید کند قلب جوان لطیف و ملکوتی است وانگیزه های فساد درآن ضعیف می باشد ولیکن هرچه سن بالا رود ریشه گناه درقلب قوی تر و محکمتر می گردد تاجایی که کندن آن از دل ممکن نیست.»(21)


[h=3]نکته5: (علم واقعی)[/h]بدان که هر علم و عملی که انسان را از هواهای نفسانی و صفات ابلیس دورکند و از سرکشی های نفس بکاهد آن عمل نافع الهی و عمل صالح مطلوب است و به عکس هر علم و عملی که در انسان عجب و سرکشی ایجاد کند یا دست کم از صفات نفسانیه و رذائل شیطانیه انسان رامبرّا نکند آن علم و عمل از روی تصرف شیطان و نفس امّاره است ومیزان در سیر و سلوک حق وباطل قدم نفس وحق است وعلامت آن را از ثمراتش باید دریافت.(22)
شرح: هر علمی هر چند الهی باشد در عین نورانیتی که دارد اگر همراه با عمل نباشد جز ظلمت چیز دیگری نیست. از این رو به آن گفته می شود ظلمت که غور در اصطلاحات و مفاهیم بیش از حد آن جز باز داشتن از مقصد حاصل دیگری نخواهد داشت.از مهمترین راههایی که شیطان برای فریب طالبان علم خواهد برگزید می توان به سه مورد ذیل اشاره کرد:
[h=4]1. غرور[/h]عجب و خود بزرگ بینی نسبت به هم سن و سالان خود و فخر فروشی نسبت به آنها.امام می فرمایند:وای بر معارفی که عاقبت امر صاحبش را وارث شیطان کند. کبر از اخلاق خاصه شیطان است. او به پدر تو آدم کبر کرد مطرود درگاه شد،تو که به همه آدم وآدم زاده ها کبر می کنی نیز مطرودی.تو که به واسطه چند مفهوم و پاره ای اصطلاحات به خود می بالی و به مردم کبر می کنی معلوم شد از کم ظرفیتی و کوچکی حوصله است و کمی قابلیت است. ولی بیچاره این طالب مفاهیم و اصطلاحات گمان کرده حکمت اینهاست.(23)
[h=4]2. ریا[/h]کاری در مجامع علمی،پیش بزرگان و عالمان و یا درنزد کسانی که علمشان کمترازاوست.
[h=4]3. عصبیت ومجادله[/h]جروبحث های بیجا در مباحث علمیه. امام می فرمایند: «یکی از عصبیتهای جاهلیت ایستادگی درمطالب علمیه است حمایت کردن از حرفی است که از خودش یا معلمش یا شیخش صادر شده نه برای اظهار حق و ابطال باطل. معلوم است این عصبیت از جهاتی زشت تر و از حیثیاتی نارواتر است از سایر عصبیتها یکی از جهت متعصب زیرا که اهل علم که باید مربی بنی نوع بشرباشد اگر خدای نخواسته خود عصبیت جاهلیت داشته باشد حجب بر او تمامتر و مورد مؤاخذه بیشتر واقع گردد.»(24)
[h=3]آثار معنوی علم واقعی[/h]پس از آنکه معلوم شد راههای فریب عالمان توسط شیطان چیست، می گوییم که در آیات قرآن و روایات اسلامی برای علوم اصیل و معارف حقیقی و علم عالمان حقیقی یا کسانی که علم الهی یا هر علم دیگری را برای خدا و اهداف خدایی می آموزند آثار معنوی چندی بیان کرده اند تا با توجه به آن آثار علم الهی حقیقی از نوع غیر حقیقی متمایز گردد که به بعضی از آنها اشاره می شود:
[h=4]1. خوف از خداوند سبحان.[/h]امام علی فرمود: «غایة العلم الخوف من الله سبحانه ؛(25) غایت علم خوف از خداوند سبحان است».
[h=4]2. اخلاص عمل.[/h]امام علی فرمود:«ثمرة العلم اخلاص العمل؛(26) ثمره علم اخلاص عمل است.»
[h=4]3. نورانیت دل.[/h]امام صادق فرمود: علم به تعلّم نیست بلکه آن نوری است که خداوند متعال در قلب هر که بخواهد هدایتش کند قرار می دهد پس اگر خواستی علم بدست آوری در درجه اول حقیقت بندگی را در دل خود فراهم کن و علم را برای عمل به آن تحصیل کن و از خداوند مسئلت کن که توفیق فهم آن را به تو بدهد.(27)
[h=4]4. خشیت.[/h]امام صادق فرمود: خشیت میراث علم است و علم شعاع معرفت و قلب ایمان است و هر که از خشیت محروم باشد عالم نیست هر چند در متشابهات علم به موشکافی بپردازد.(28)
نکته: یکی ازمسائلی که در تعالیم اسلامی در زمینه علوم معنوی سخت مورد تأکید قرار گرفته است پیوستگی کامل میان علم
و عمل است.اسلام عمل صاحب عملی را که از روی علم و آگاهی نباشد سبب تباهی و خرابی بیان کرده است هم تباهی خود و هم دیگران. پیامبر اسلام می فرماید:آنکه بدون علم به عمل برخیزد بیش از آنکه اصلاح کند سبب تباهی می شود.(29) از سوی دیگر علمی را که با عمل توأم نباشد جز وبال برای صاحب آن نمی شناسد. پیامبر اکرم می فرمایند: هر علمی وبال برای صاحب خویشتن است مگر علم کسی که به علم خود عمل کند.(30) از اینجا باب مهمی در زمینه علم و عمل گشوده می شود و آن این است که علم الهی از حالت بازیچه و سرگرمی ،یا از روی کنجکاوی آموختن یا برای تفنن یاد گرفتن خارج می شود و همچنین عملی انجام دادن بدون آگاهی از نتایج آن یا قدم در راه سلوک نهادن بدون شیخ و مراد و کسی که از این راه آگاه باشد از عمل صاحب عملان حقیقی جدا می شود.ازنظراسلام عالم بی عمل نه تنها از علم خود نتیجه خوبی نمی برد بلکه علم او سبب بدبختی و مایه هلاکت و خسران او در دنیا و آخرت است، امام خمینی می فرمایند: «میزان در علم حصول مفهومات کلیه و اصطلاحات علمیه نیست بلکه میزان آن رفع حجب از چشم بصیرت نفس است و فتح باب معرفت اللّه است و علم حقیقی آن است که چراغ هدایت ملکوت و صراط مستقیم تقرّب حق ودار کرامت او باشد»(31) پس میزان در شناخت علم حقیقی از غیر حقیقی آن است که با علم حقیقی انسان راه را از چاه باز می شناسد و بوسیله آن حجابها را کنار زده و خدا را از ورای حجب می جوید بر عکس علوم مجازی و غیر واقعی که نه تنها انسان را به سر منزل مقصود نمی رساند بلکه مملو از آفات بوده و عواقب و نتایج تأسف باری را بدنبال دارد که نمونه هایی از آن ذکر شد. با این حساب دانش چه الهی و عرفانی باشد و چه مادی و طبیعی اگر از آموختن آن مقصد خدایی در نظر گرفته شود آن علم برای صاحبش نوری بزرگ و عظیم است اما اگر انسان از آموختن آن به دنبال مقاصد دنیوی و اهداف غیرالهی باشد آن علم برای او، نه نوری است و نه در آخرت او را یاری می دهد. امام می فرمایند: هان ای طالبان علوم و کمالات و معارف؛ از خواب برخیزید و بدانید که حجت خداوند بر شما تمام تراست و خدای تعالی از شما بیشتر باز خواست فرماید و میزان اعمال و علوم شما با میزان سایر بندگان خیلی فرق دارد و صراط شما باریکتر و دقیق تر است و مناقشه در حساب شما بیشتر شود.وای به حال طالب علمی که در علوم قلبی او کدورت و ظلمت آورد چنانچه ما در خود می بینیم که اگر چند مفهومی ناقص وپاره ای اصطلاحات بی حاصل تحصیل نمودیم از طریق حق باز ماندیم و شیطان و نفس بر ما مسلط شدند و ما را از طریق انسانیت و هدایت منصرف کردند و حجاب ما همین مفاهیم بی سر و پا شده وچاره ای نیست جز پناه به ذات مقدّس حق تعالی(32) و نیز می فرمایند: اگر انسان خباثت را از نهادش بیرون نکند هر چه درس بخواند و تحصیل نماید نه تنها فایده ای بر آن مترتب نمی شود بلکه ضررها دارد. علم وقتی در این مرکز خبیث وارد شد شاخ و برگ خبیث به بار می آورد شجره خبیثه می شود. هرچه این مفاهیم در قلب سیاه و غیر مهذب انباشته گردد حجاب زیادتر می شود، در نفسی که مهذب نشده علم حجاب ظلمانی است «العلم هوالحجاب الاکبر» لذا شرّ عالم فاسد برای اسلام از همه شرور خطرناکتر و بیشتراست. علم نور است ولی در دل سیاه و قلب فاسد دامنه ظلمت و سیاهی را گسترده تر می سازد، علمی که انسان رابه خدا نزدیک می کند در نفس دنیا طلب باعث دوری بیشتر از درگاه ذی الجلال می گردد.(33)
[h=4]پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ[SPOILER][/h]1. شرح چهل حدیث ،امام خمینی ص 23.
2. برای توضیح بیشتر رجوع شود به مقاله ذکر در آثار امام خمینی ازنویسنده،مجله پاسدار اسلام ش 318.
3. صحیفه امام ج 16 ص 222.
4. شرح چهل حدیث، ص 33.
5. معراج السعاده،ملااحمدنراقی،ص 678.
6. سوره حشر، آیه 18.
7.بحار الانوار،علامه محمدباقرمجلسی،ج 70، ص 64.
8. شرح چهل حدیث،ص 207 و 208.
9. شرح حدیث جنود عقل و جهل،امام خمینی،ص 300.
10. شرح چهل حدیث ص 535.
11. تنبیه الخواطر، ورام بن ابی فراس،ص 362.
12. اخلاق اسلامی، محمدعلی سادات،ص 128.
13. صحیفه امام ج 16، ص 226.
14. صحیفه نور، ج 14، ص 20.
15. همان ج 16، ص 160.
16. بحارالانوار ج 70، ص 63 کتاب ایمان و کفر باب حب دنیا و ذمها.
17. شرح چهل حدیث ص 233.
18. جامع احادیث شیعه،آیت الله بروجردی،ج 15، ص 497.
19. کیمیای سعادت،امام محمد غزالی، ج 2، ص 323.
20. شرح حدیث جنود عقل و جهل،ص 85 و 86.
21. جهاد اکبر یا مبارزه با نفس،امام خمینی،ص 60.
22. شرح حدیث جنود عقل و جهل،ص 339.
23. شرح چهل حدیث،ص 78 و 79.
24. ر.ک چهل حدیث، حدیث هشتم.
25. غررالحکم،ص 234.
26. همان، ص 124.
27. بحارالانوار، ج1 ص 225.
28. همان، ج 2،ص 52.
29. تحف العقول،ص 39.
30. بحارالانوار،ج2، ص 38.
31. شرح چهل حدیث،ص 373.
32. همان،ص 322 و 323.
33. جهاداکبر، ص 28 و 29.
[/SPOILER]

[h=3]نکته 6: (ذکر خدا)
[/h]ای عزیز قلب رابه آداب عبودیت مأنوس کن وبه ذائقه روح حلاوت ذکر خدا را بچشان و این لطیفه الهیه در ابتداء امر به شدت تذکر و انس با ذکر حق حاصل می شود ولی در ذکر قلب مرده نباشد و غفلت بر آن مستولی نشود و چون با تذکر قلب را مأنوس نمودی کم کم عنایات ازلیه شامل حالت گردد و فتح ابواب ملکوت بر قلبت گردد.(1)
شرح: کلمه ذکر که در آیات و روایات از آن بسیار یاد شده است در یکی از معانی زیر به کار می رود:
1ـ به معنای مطلق یاد
2ـ در مقابل غفلت مانند آیه «و لاتطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا.»(2)
3ـ ذکر در مقابل نسیان و نسیان عبارت است ازاین که صورت علم به کلی از خزانه ذهن زایل شود و ذکر بر خلاف نسیان، عبارت است از این که آن صورت همچنان در ذهن باقی باشد و حق در آیه:«واذکر ربک اذا نسیت.»(3)
غفلت به تصریح آیات و روایات عامل سقوط انسان در ورطه هلاکت و نابودی و یکی از غلیظ ترین حجابهایی است که انسان را از رسیدن به مقصود باز می دارد زیرا تا غفلت است بیداری نخواهد بود و وقتی بیداری نباشد هیچ سیر و سلوکی انجام نخواهد گرفت.از اثراتی که بر غفلت و دوری از ذکر و فراموشی یاد خدا مترتب است و خداوند در قرآن آنها را بیان کرده می توان به موارد زیر اشاره کرد:
الف: فروپاشی انسانیت: ولاتکونوا کالذین نسوااللّه فانسیهم انفسهم.(4)
ب: دوری از خدا:فاذکرونی اذکرکم.(5)
ج: قرارگرفتن در حزب شیطان:استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذکرالله اولئک حزب الشیطان.(6)
د: همدم شیطان گشتن: ومن یعش عن ذکرالرحمن نقیّض له شیطانا فهو له قرین.(7)
هـ: تنگی معیشت: و من اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکا.(8)
و: نابینایی درقیامت:ونحشره یوم القیامه اعمی.(9)
ز: عذاب روزقیامت:ومن یعرض عن ذکر ربّه یسلکه عذابا صعدا.(10)
پس از آن که معلوم شد غفلت دارای مضرات بسیار و عامل همه گناهان است بزرگان راههای زیر را برای دوری از غفلت و حصول بیداری پیشنهاد می کنند که تکرار و ممارست در این امور همواره سفارش شده است:
اول: تفکر در افعال و آثار الهی و مخلوقات خداوندی که درقرآن بارها و بارها به طرق مختلف و با الفاظ گوناگون به آن اشاره شده و بندگان به این قسم تفکر دعوت شده اند از آن جمله می فرماید:وفی الارض آیات للموقنین وفی انفسکم افلا تبصرون(11) نتیجه این تفکر طلوع انوار الهی و اشراقات ربانی و تابش فیوضات حقانی بر قلب سالک و سپس عشق او به ذات پاک حقتعالی است.
دوم: تدبر و تأمل در آیات قرآن. به لحاظ آنکه قرآن نور است با تکرار و تأمّل در قرائت دل انسان انواری از قرآن را گرفته و راه سعادتش را از آن خواهد جست. زیرا که حقتعالی خود می فرماید:انّ هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم.(12)
سوم: تفکّر و تأمّل در سیره انبیاء و اولیاء و بزرگان و علماء تا با تأسی به شیوه ایشان والگو قراردادنشان دل انسان تکانی خورده شاید بیداری برای او حاصل شود.
چهارم: تفکر در احوال اموات و مردگان و گذر در گورستانها و دانستن اینکه انسان روزی سرانجامی اینچنینی خواهد داشت.امام خمینی می فرمایند: از جمله اعمالی که باعث دلسردی از لذائذ دنیا و ضعف علاقه به آن و احیانا موجب قطع رشته دوستی با دنیاست به زیارت اهل قبور رفتن است و این از آن جهت است که رفتن به گورستان در تذکر مرگ اثری عمیق دارد و در دستورات دینی آمده است که هر وقت خیلی خوشحال و فرحناک بودی و یا خیلی افسرده و غمگین شدی به زیارت اهل قبور برو.(13)
[h=3]مراتب ذکر:[/h]در یک تقسیم بندی ذکر به دو مرتبه زبانی و قلبی تقسیم می شود. علماء اخلاق به این نکته اشاره کرده اند که قلب زمانی ذاکر خواهد بود که زبان همچون معلمی که کودکی را تربیت می کند، قلب رابه ذکر تعلیم دهد.پس از مداومت بر ذکر زبانی لسان قلب گشوده شده و دل بی آنکه زبان چیزی بگوید ذاکر خواهد بود. به لحاظ آنکه قلب رئیس بدن است و در هر حالی که باشد دیگر اعضا را بدنبال خود خواهد کشانید اگر ذاکر شود بی شک زبان به تبع دل ذکر می گوید.امام می فرمایند: شیخ عارف کامل ما جناب شاه آبادی روحی فداه می فرمودند:شخص ذاکر باید در ذکر مثل کسی باشد که به طفل کوچک که زبان باز نکرده می خواهد تعلیم کلمه کند تکرار می کند تا اینکه او به زبان می آید و کلمه را ادا می کند پس از این که او ادای کلمه را کرد، معلم از طفل تبعیت می کند و خستگی آن تکرار بر طرف می شود و گویی از طفل به او مددی می رسد، همینطور کسی که ذکر می گوید باید به قلب خود که زبان ذکر باز نکرده تعلیم ذکر کند و نکته تکرار اذکار آن است که زبان قلب گشوده شود و علامت گشوده شدن زبان قلب آن است که زبان از قلب تبعیت می کند و زحمت و تعب تکرار مرتفع شود اول زبان ذاکر بود و قلب به تعلیم و مدد آن ذاکر شود و پس از گشوده شدن زبان قلب، زبان از آن تبعیت کرده و به مدد آن یا مدد غیبی متذکر شود.(14) در جای دیگر امام می فرمایند: مثلاً ذکر شریف لااله الاالله را که بزرگترین اذکار و شریفترین اوراد است در این وقت فراغت قلب با اقبال تام به قلب بخواند به قصد آنکه قلب را تعلیم کند و تکرار کند این ذکر شریف را و به قلب به طور طمأنینه و تفکر بخواند و قلب را با این ذکر شریف بیدار کند تا آنجا که قلب را حالت تذکر و رقت پیدا شود پس بواسطه مدد غیبی قلب به ذکر شریف غیبی گویا شود و زبان تابع قلب شود.(15)
[h=3]چند نکته در کلام امام:[/h]1ـ مقصود امام در عبارت فوق ذکر زبانی همراه با توجه قلبی است.
2ـ شرایط ادای ذکر از نظر امام خمینی(ره) سه چیزاست.
اول: شدت ذکر وتکرار و ممارست بر آن.
دوم:انس باحضرت حق که به معنای توجه قلبی درهنگام ذکر گفتن است.
سوم: دل در هنگام ذکر گفتن زنده باشد.برای زنده شدن واحیای دل امام می فرمایند: بالجمله برای زنده نمودن دل، ذکر خدا و خصوص اسم مبارک یاحیّ و یا قیّوم با حضور قلب مناسب است. و از بعض اهل معرفت منقول است که در هر شب و روزی یک مرتبه در سجده رفتن و بسیار گفتن: لااله الّاانت سبحانک انّی کنت من الظالمین برای ترقیات روحی خوب است.(16)
3 ـ نتیجه ذکرحقیقی، بازشدن درهای ملکوت بر قلب انسان است که بر این امر فواید بسیاری مترتب می باشد.امام در مورد ذکر حقیقی می فرمایند: با ذکر حقیقی حجابهای بین عبد و حق خرق می شود و موانع حضور مرتفع می گردد و درهای ملکوت اعلی به روی سالک باز شود ولی عمده آن است که قلب در آن ذکر زنده باشد و با مردگان انس نگیرد.(17) حضرت امام در مورد اثر ذکر حقیقی می فرمایند: ای عزیز تذکر محبوب و به یاد معبود به سر بردن نتیجه های بسیاری برای عموم طبقات دارد.اما برای کمّل و اولیاء و عرفا که خود آن غایت آمال آنهاست و در سایه آن به وصال جمال محبوب خود رسند. هنیئا لهم و اما برای عامه و متوسطین بهترین اصلاح کننده اخلاقی واعمالی و باطنی است.انسان اگر در جمیع احوال و پیش آمدها به یاد حقتعالی باشد و خود را در پیشگاه آن ذات مقدس حاضر ببیند البته از اموری که خلاف رضای او است خودداری کند و نفس را از سرکشی جلوگیری کند.این همه مصیبات و گرفتاری به دست نفس اماره و شیطان رجیم غفلت از یاد حق وعقاب اوست.غفلت از حق کدورت قلب را زیاد کند ونفس و شیطان را بر انسان چیره کند و مفاسد را روز افزون کند و تذکر و یادآوری از حق دل را صفا دهد و قلب را صیقلی نماید. و جلوه گاه محبوب کند و روح را تصفیه نماید و خالص کند و از قید اسارت، نفس را براند.
[h=3]نکته: ذکر در قرآن و روایات[/h]خداوند در قرآن به سه نکته مهم پیرامون ذکر اشاره فرموده است .
نکته اول: حقتعالی در بعضی آیات بندگان را به ذکر بسیار ترغیب فرموده ونتیجه آن رااحتمال رستگاری قرار داده است.از آن جمله می فرماید: یاایهاالذین آمنوا اذکروا اللّه کثیرا و سبحوه بکره واصیلاً (18) و اذکروا اللّه کثیرالعلکم تفلحون(19)
نکته دوم: خداوند ذکر را مایه آرامش و اطمینان دل قرار داده است و این زمانی است که نقش ذکر بر لوح دل حک شده و مرتبه ذکر قلبی حاصل شده باشد. ذکر قلبی هم زمانی بدست خواهد آمد که طبق فرمایش حضرت امام وتوضیحاتی که داده شد،دل ازحالت مرده بودن خارج شده باشد. الذین آمنواوتطمئن قلوبهم بذکرالله الابذکرالله تطمئن القلوب(20) به تصریح و نص آیه فوق زمانی که انسان ذکر می گوید دلش به آن آرام می گیرد پس اگر ذکر گفتی و دلت به یاد حق آرام نگرفت بدان ذکر تو از روی حقیقت و با قلب زنده نبوده ،بلکه جز لقلقه زبان برایت حاصلی نداشته است.
نکته سوم: حقتعالی ذکر را نشانه صاحبان خرد و در بعضی موارد دیگر نشانه مؤمنان معرفی کرده است.بنابراین مؤمنان صاحب خرد واقعی اند اگر صاحب مقام ذکر باشند ان فی خلق السموات والارض واختلاف اللیل والنهار لآیات لاولی الالباب الذین یذکرون اللّه قیاما و قعودا و علی جنوبهم (21) انما المؤمنون الذین اذا ذکرالله وجلت قلوبهم(22)
اماذکر در روایات که به آن بسیارتصریح شده از آن جمله امام صادق فرمود: مامن مجلس یجتمع فیه الابرار و الفجار فیقومون علی غیر ذکر الله تعالی الّا کان حسرة علیهم یوم القیامه.(23)هیچ مجلسی نیست که در آن نیکان و بدان جمع باشند و بر غیر یاد خدا از آن مجلس برخیزند جز این که روز قیامت این مجلس برآنان مایه حسرتی باشد.
وعن ابی عبدالله(ع) قال:قال الله تعالی من ذکرنی فی ملأمن النّاس ذکرته فی ملأ من الملائکه(24) امام صادق فرمود:خداوند می فرماید هر که مرا در جمعی از مردم یاد کند من او را در جمعی ازملائکه یاد می کنم.
وایضا قال:قال الله تعالی من ذکرنی سرّا ذکرته علانیه(25) امام صادق فرمود:حق می فرماید هر که مرا در نهان یاد کند من او را در آشکار یاد کنم.

[h=3]نکته 7: ازخداخواستن[/h]تو اگر عار نداری از طلب دنیا،لا اقل از مخلوق ضعیف که مثل خود تو است طلب مکن.بفهم که مخلوق را قدرتی نیست برای تعمیر دنیای تو.(26)
شرح: درخواست مقاصد دنیوی اگرچه برای اهل ایمان مذموم بوده و نکوهش شده،امااگرهم مؤمن خواست دنیوی دارد جایز نیست که ازغیرحقتعالی بخواهدزیراتوجه به غیرحقتعالی خیانت به حق است و حب به غیرذات مقدس وخاصان او، که حبّ اوست در مشرب عرفان و اولیاء الهی جز خیانت به حق چیز دیگری نیست. مؤمن در سیر وسلوک به جایی می رسد که برای هیچ موجودی جز حقتعالی استقلالی قائل نیست.از این مقام تعبیر به توحید افعالی می شود. توحید افعالی یعنی همه کارهایی که در عالم انجام می گیرد از سوی خدای واحد و جز به اراده و خواست او نیست و به عبارت دیگر تنها فاعل مستقل در عالم که فاعلیتش وابسته به هیچ موجود دیگری نیست خداوند است و فاعلیت سایر موجودات جلوه ای از فاعلیت او است که بدون اذن و اراده او محقق نمی گردد. بنابراین هرچه در پهنه هستی رخ می دهد، فعل خداوند و در حیطه اراده و خواست او است.کسی که به توحید افعالی رسیده باشد اراده و مشیت خدا را در همه جا ثابت و حاضر می بیند و در ورای هر پدیده و حادثه ای اثری از فاعلیت او می بیند؛اثر این نوع تفکر و جهان بینی آن است که هیچگاه بندگان را برای رفع حاجات و بر آوردن اهداف و نیّات و آمال و آرزوهای خود، مفید و دارای اثر نمی بیند،بنابراین تنها رو به سوی درگاه پروردگار متعال نموده و حاجات خود را از او خواسته و استجابت دعاهایش را از او می طلبد. رسیدن به این مرتبه مستلزم در نظرگرفتن و اعتقاد و یقین داشتن به چند امراست:
1ـ اعتقاد به اینکه خداوند خالق و آفریننده تمام عوالم وجود و جهان آفرینش است. ذلکم الله ربّکم لا اله الاهو خالق کل شی ء فاعبدوه و هو علی کل شی ء وکیل(27)
2ـ اعتقاد به این که بر انجام هر کاری قادر و تواناست. و هو القاهر فوق عباده وهوالحکیم الخبیر.(28)
3ـ اعتقاد به این که به حاجات بندگان و خواسته های آنان علم و آگاهی دارد.و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الاهو و یعلم ما فی البر و البحر و ماتسقط من ورقة الایعلمها.(29)
4ـ و اعتقاد به این که خداوند اگر صلاح بداند در رفع حاجت بندگان اراده خواهد فرمود. و قال ربّکم ادعونی استجب لکم.(30) با اعتقاد به این امور سالک به یقین در خواهد یافت که جز حقتعالی کسی به حقیقت نخواهد توانست حاجات او را رفع و مشکلات او را بر طرف کند. یکی از مواردی که به عنوان مانع برای استجابت دعا ذکر شده ،همین توجه به مخلوقات و استقلال قائل شدن برای آنها و امید بر آوردن حاجت بدست آنهاست.امام خمینی بارها و بارهادر کلام و آثار خود بندگان را از توجهات بیجا به مخلوقات بر حذر داشته و گوشزد فرموده اند که اگر حجاب ظلمانی را پاره کنی ظهور حق را در همه اشیاء و احاطه اش رابه آنان خواهی دید.از آن جمله می فرمایند: قلب خود را از اشتغال به غیر که تو را از مشاهده جمال جمیل علی الاطلاق محجوب می کند خالی کن که این اشتغال به غیر قذارت و شرک است وحقتعالی نمی پذیرد مگر دلی را که هرچه بیشتر پاکیزه تر و خالصتر باشد.(31) باز درجای دیگر می فرمایند: ای مدعی ایمان و خضوع قلب، در بارگاه ذوالجلال اگر تو به کلمه توحید ایمان داری و قلبت یکی پرست و یکی طلب است و الوهیت را جز برای ذات مقدّس حقتعالی ثابت ندانی اگر قلبت موافق با ظاهرت است و باطنت موافق با دعویت است چه شده است که برای اهل دنیا این قدر قلبت خاضع است؟ چرا پرستش آنها را می کنی؟(32)


[h=3]نکته 8: توجه به عزّ ربوبیّت و ذلّ عبودیت[/h]استاد الهی ما فرماید:توجه به عزّ ربوبیت و ذلّ عبودیت یکی از منازل مهمّه سالک است که قوّت سلوک هرکس به مقدار قوّت این نظر است بلکه کمال و نقص انسانیت تابع کمال و نقص این امراست.(33)
شرح: این منزل یکی از منازل مهم سلوک به شمار می رود زیرا توجه به ذلّ عبودیت باعث تقویت خضوع و فروتنی در برابر خالق می شود و این خود باعث تقویت ملکه رضا و تسلیم می گردد که نهایت آن حال محو و نابودی سالک در ذات احدیت است. انسان وقتی خود را مملوک خدا می بیند و همه شئون خود را از خدا می بیند و هرگونه استقلالی را از خود نفی می کند، خود را به تمام معنی عبد و بنده خدا می یابد و خدا را مالک مطلق و حقیقی خویش می بیند در این صورت است که وی به وظیفه بندگی قیام می کند و در مسیر عبودیت الهی گام بر می دارد. روح عبادت چیزی نیست جز اینکه انسان خود را به مملوکیت خدا در آورد و در تمام اعمال اختیاری تبعیت از خواست و رضای مولای خویش کند. بنابراین عبادت خدا و بندگی او جز این نیست که انسان خود را در پیشگاه الهی چیزی به حساب نیاورد و خویشتن را به تمام معنی در مملوکیت خدا در آورد.از این رو لازمه بندگی تابع بودن مطلق است.
هر اندازه انسان بیشتر به وابستگی و مملوکیت و بنده بودن خود التفات و توجه پیدا کند و هرچه بیشتر به وظیفه بندگی که همانا اطاعت محض از ربّ و مولاست قیام کند به همان اندازه در مسیر نزدیکی به خدا به پیشرفتهای بیشتری نائل می آید. بنابراین مهمترین اثری که از این توجه نسبت به خود و خدای خود برای انسان حاصل می شود فروپاشی غرور و منیّت و انانیت و خودبینی است که بزرگترین و مهمترین عامل و مانع در دوری و بعد انسان از قرب و جوار حقتعالی است .به همین خاطر است که حضرت امام می فرمایند: هر چه نظر انیّت و انانیّت در انسان غالب باشد از کمال انسانیت دور و از مقام قرب ربوبیّت مهجور است و حجاب خودبینی از جمیع حجب ضخیم تر و ظلمانی تر است و خرق این حجاب از تمام حجب مشکلتر و خرق همه حجب را مقدمه است بلکه مفتاح مفاتیح غیب و شهادت خرق این حجاب است،(34) این توجه به خود شامل دو امر است یا اینکه انسان عملی که انجام می دهد آن را از خود ببیند و برای خود در انجام آن استقلالی قائل باشد و یا این است که دائم توجه و وجهه باطنش به تهذیب ظواهر و معطوف به شهوات و لذات و نفسانیات بوده باشد. حضرت امیرالمؤمنین که از قهرمانان وادی عبودیت حقتعالی است در بیانی گوهربار می فرمایند:الهی کفی بی عزا ان تکون لک عبدا و کفی بی فخراان اکون لی رب(35) پروردگارا این عزت برای من بس که بنده تو باشم و این افتخار برای من بس که تو رب ومالک من باشی.امام خمینی می فرمایند: باز تذکر می دهم که در هر حال به خود امیدی نداشته باشد که غیر از حقتعالی از کسی کاری بر نمی آید و از خود حق تعالی با تضرّع و زاری توفیق بخواه که تو را در این مجاهده اعانت فرماید تا بلکه ان شاءاللّه غالب آیی.(36)
[h=3]نتیجه عبودیت حقیقی: [/h]قال الصادق(ع):العبودیة جوهرة کنهها الرّبوبیّه.(37) وقتی انسان به وظیفه بندگی عمل کند و به تمام معنی خود را در مملوکیت خدا در آورد و دل را تسلیم حق کند در این صورت خداوند نیز او را به بندگی می پذیرد و به این مقام مفتخر می کند؛پس از وصول سالک به مقام فنا که عبارت از عبودیت کامل است، خداوند به مرتبه ولایت خود در چنین بنده ای تصرّف می کند و در نتیجه بنده ای که به فنا رسیده و ذات او در ذات حق فانی شده است به ولایت خدا در عالم تصرّف کرده و به ربوبیّت حق در عالم ربوبیّت دارد.به همین خاطراست که حقتعالی در قرآن کریم هدف خلقت جن وانس را،عبادت بیان کرده است. و ما خلقت الجنّ والانس الّا لیعبدون(38) زیرا که تنها با عبادت حقیقی است که می توان به جوار قرب و رحمت خداوند رسید.
امام می فرمایند: کسی که با قدم عبودیت سیر کند و داغ ذلت بندگی را در ناصیه خود گذارد وصول به عزّ ربوبیّت پیدا کند.(39) در هر حال عبودیت و عبادت حقیقی زمانی برای سالک دست می دهد که هیچ منفعت طلبی و هوای نفسی در آن نباشد. حتی اگر عبادت برای دوری از دوزخ و یا رسیدن به بهشت باشد، نزد عرفا عبادت واقعی تلقی نمی شود. زیرا که در مسلک عرفا اینگونه عبادت نیز از روی هواخواهی و منفعت طلبی است و در نظر اولیاء الله این نوع عبادت نوعی شرک محسوب شده و جز دوری از خدا برای عابد نتیجه ای نخواهد داشت. کما این که امام خمینی(ره) می فرمایند: تا رسوم عبودیت و غیریت و انانیت باقی است و عابد و معبود و عبادت و اخلاص و دین در کار است شوب به غیریّت و انانیّت است و این شرک است پیش ارباب معرفت.(40)


[h=3]نکته 9: توجه به حضور خداوند[/h]مؤمن آن کسی است که قلبش حضور حق و احاطه قوی آن ذات مقدّس را دریافته باشد و عظمت و جلال او را وجدان کرده باشد.(41)
در باب حقیقت ایمان و شرایط آن از دیر باز گفت و گوهای دامنه داری در میان پیروان مکاتب الهی به ویژه متکلّمان مسلمان صورت گرفته است، در قرآن کریم و روایات که دو منبع اصلی اخلاق اسلامی اند در بیان اهمیّت و جایگاه ایمان گفته های فراوانی وجود دارد. در بیان منزلت و جایگاه رفیع ایمان همین بس که پیامبر در نصایح خود به ابوذر غفاری می فرماید: ای ابوذر، هیچ چیز در نزد خداوند محبوب تر از ایمان به او و خودداری از آنچه نهی می کند نیست.(42) و نیز امام صادق(ع) در توصیف منزلت و جایگاه مؤمن می فرماید: هرگاه حجاب از چشمان مردم برداشته شود و به وصل میان خداوند و بنده مؤمن او نظر کنند، هر آینه گردن های آنان در مقابل مؤمنان خاضع، امور مؤمنان برای آنها سهل و اطاعت از ایشان برایشان نرم و لطیف خواهد شد.(43)
[h=3]نکته: مراتب ایمان[/h]باید دانست که حقیقت ایمان دارای مراتب و درجات و قابل نقصان وکاهش است.پس از آنکه فرد اسلام آورده و شهادتین را به زبان جاری کرد چون حقیقت شهادتین رابه قلب خود برساند داخل در ایمان اصغر که پایین ترین مراتب ایمان است شده است. همچنان که حقتعالی در وصف گروهی که از حد اسلام زبانی خارج نشده و به ایمان نرسیده اند می فرماید: قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمن(44) چون بنده از حد ایمان قلبی خارج شده و به ایمان بااعضا و جوارح روی آورد داخل در ایمان اکبر، و چون ایمان را به روح و جان خود رسانید به ایمان کبری رسیده است. بنابراین به همه این افراد مؤمن می گویند منتهی با احتساب درجات بطوری که از روایات و آیات معلوم می شود، عوامل بسیاری در کاهش یا افزایش ایمان در انسان مؤثرند؛ به عنوان مثال خداوند در سوره انفال آیه 2 می فرماید: مؤمنان آن کسانی هستند که چون یاد خدا شود، دلهایشان بلرزد و چون آیات او بر ایشان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید و بر پروردگار خود توکل کنند.
امام صادق به یکی از پیروان خود فرمود: ای عبدالعزیز به راستی ایمان ده درجه است به مانند نردبان که بایست پله پله از آن بالا رفت. پس کسی که دارای دو درجه از ایمان است به آنکه دارای یک درجه از ایمان است نباید بگوید تو را ایمانی نیست و همینطور تا به دهمی برسد و آن را که در درجه پایین تر از توست نباید ساقط از ایمانش پنداری که اگر چنین باشد آنکه در درجه بالاتر از توست می بایست تو را ساقط از ایمان پندارد.(45)
انسان مؤمن چون به درجه فنای فی الله رسید و ذات خود و ذوات همه عالم را نابود و فانی در ذات حقتعالی دید، خدا را همه جا مشاهده کرده و احاطه و قدرت و علم و سایر اسماء و صفات او را در همه جای این عالم به عینه مشاهده خواهد کرد. نتیجه این شهود که همانا عبارت اخرای وصول به مرتبه حق الیقین است همان است که نه تنها از این بنده گناهی سر نمی زند، که حتی فکر گناه هم نخواهد کرد زیرا چنین کسی از آنهایی است که دائم (چه ایستاده،چه نشسته،چه خوابیده) به یاد خدابوده و هر لحظه بر ایمانشان افزوده می شود، بنابراین مؤمن واقعی کسی است که احاطه پروردگار را با تمام وجود احساس کرده و در نتیجه هیچگاه نافرمانی مولای خود را نکند.
[h=3]آثار و فواید ایمان [/h]از مهمترین فواید و آثار ایمان که خداوند برای مؤمنان بیان کرده و در قرآن به آنها اشاره فرموده می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1ـ آرامش روحی: هوالذی انزل السکینة فی قلوب المؤمنین لیزدادوا ایماناً مع ایمانهم.(46)
2ـ روشن بینی وتشخیص حق ازباطل: یا ایّها الذین آمنوا ان تتقوالله یجعل لکم فرقان.(47)
3ـ برکات دنیوی:ولو انّ اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الأرض.(48)
4ـ محبوبیت دربین مردم:انّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا.(49)
5ـ فلاح و رستگاری اخروی:یا ایّها الذین آمنوا هل ادلّکم علی تجارة تنجیکم من عذاب الیم تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل اللّه باموالکم وانفسکم ذلکم خیرلکم ان کنتم تعلمون(50)
امام می فرمایند:ایمان فقط این نیست که ما اعتقاد داشته باشیم که خدایی هست و پیغمبری هست وچه..،نه ایمان یک مسئله ای بالاتر از این است این معانی را که انسان ادراک کرده به عقلش، باید با مجاهدت به قلبش برساند که قلبش آگاه بشود، بیابد مطلب را.خیلی چیزهاست که انسان به برهان می داند که فلان قضیه فلان طور است یا فلان طورنیست لکن چون ایمان نیامده است تأثیر نمی کند مثلاً نوع مردم این طور هستند که در یک شب تاریکی اگر یک مرده ای در محلی باشد پیش او می ترسند بخوابند و همه عقیده شان هم این است که مرده هیچ اثری ندارد هیچ کاری از او نمی آید عقلشان می گوید که این مرده است. لکن این مطلب به قلب نرسیده این فرق مابین ادراک عقلی و ایمان است. اگر مسأله عقلی را قلبش نفهمیده باشد، باورش نیامده باشد آن مسأله عقلی تأثیرش کم است.ایمان عبارت ازاین است که آن مسائلی را که شما با عقلتان ادراک کرده اید آن مسائل را قلبتان هم به آن آگاه شود، باورش بیاید، این محتاج به یک مجاهده ای است تا به قلب، شما بفهمید.(51)


[h=3]نکته 10: تعریف دنیا[/h]مقصود از دنیا هر چیزی است که انسان را از حقتعالی به خود مشغول کند.(52)
با توجه به کلمات بزرگان دنیا و آخرت در نقطه مقابل هم قرار دارند.انسان به طور کلی اعمال خود را یا برای دنیا انجام می دهد و یا برای آخرت و به عبارت دیگر انسان در قلب خود یا محبت دنیا دارد و یا محبت آخرت. همچنان که پیغمبر فرمود:حبّ الدنیا و حب اللّه لا یجتمعان فی قلب ابدا.(53)
باید توجه داشت که دنیا به زمین و آسمان و درخت و خوراک و پوشاک و امثال آن اطلاق نمی شود. این همه از نعم الهی و از مظاهر رحمت و قدرت اوست. دنیا چیزی است که انسان را از خدا منقطع و از یاد او غافل گرداند، یعنی هر چیزی که انسان مستقلاً به آن توجه کند و میل و گرایش و علاقه ای به آن پیدا کند و این میل و گرایش در عرض توجه به خدا قرار گیرد؛ حال این توجه یا از امور دنیوی است و یا حتی می تواند از امور اخروی باشد که با اهداف دنیا طلبانه انجام می گیرد. اگر توجه نفس به امور دنیوی رو به فزونی گیرد رفته رفته بر غفلت او از خدا افزوده می شود تا آنجا که دیگر مجالی برای توجه به ذات مقدس حقتعالی باقی نمی ماند.
[h=3]پی نوشت ها:پـــــــــــــــــــــــ[SPOILER][/h]1. آداب الصلاة،امام خمینی،ص 220.
2. سوره کهف، آیه 28.
3. همان، آیه 24.
4. سوره حشر،آیه 19.
5. سوره بقره، آیه 152.
6. سوره مجادله، آیه 19.
7. سوره زخرف، آیه 36.
8. سوره طه، آیه 124.
9. همان.
10. سوره جن، آیه 17.
11. سوره ذاریات، آیات 21 و 22.
12. سوره اسراء، آیه 9.
13. پرواز در ملکوت، امام خمینی، ج 1، ص 199.
14. شرح چهل حدیث، ص 292 و 293.
15. شرح حدیث جنود عقل و جهل، امام خمینی، ص 204.
16. آداب الصلاة، ص 373.
17. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 124.
18. سوره احزاب، آیه 40 و 41.
19. سوره انفال، آیه 45.
20. سوره رعد، آیه 28.
21. سوره آل عمران، آیات 190 و 191.
22. سوره انفال، آیه 2.
23. اصول الستة عشر، عده محدثین، ص 66.
24. کافی، شیخ کلینی، ج 2، ص 501.
25. همان، ص 498.
26. چهل حدیث، ص 160.
27. سوره انعام، آیه 102.
28. همان، آیه 18.
29. همان، آیه 59.
30. سوره غافر، آیه 60.
31. پرواز در ملکوت، ج 1، ص274.
32. چهل حدیث، ص 161.
33. پرواز در ملکوت، ج 1، ص 45.
34. همان.
35. بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج 77، ص 40.
36. چهل حدیث، ص 12.
37. شرح الاسماء، الحسنی، ملاهادی سبزواری، ص 5.
38. سوره ذاریات، آیه 56.
39. آداب الصلاة، ص 8.
40. چهل حدیث، ص 329.
41. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 92.
42. امالی، شیخ طوسی، ص 531، ح 1162.
43. کافی، ج 8، ص 365، ح 556.
44. سوره حجرات، آیه 14.
45. خصال، شیخ صدوق، ص 447، ح 48.
46. سوره فتح، آیه 4.
47. سوره انفال، آیه 29.
48. سوره اعراف، آیه 96.
49. سوره مریم، ص 96.
50. سوره صف، آیات 10 و 11.
51. صحیفه نور، ج 11، ص 81 و 82.
52. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 300.
53. تنبیه الخواطر، ورام بن ابی فراس، ص 362.

[/SPOILER]

[="Tahoma"][="Blue"][h=3]نکته11: توکّل[/h]عامه موحدین حقتعالی را خالق مبادی امور و کلیّات جواهر و عناصر اشیاء می دانند و تصرّف او را محدود می دانند و احاطه ربوبیّت را قائل نیستند، اینها به حسب لقله لسان گاهی میگویند مقدّر امور حق است...ولی صاحب این مقام نیستند، نه علماً و نه ایماناً و نه شهوداً و وجداناً. این دسته از مردم در امور دنیا به هیچ وجه اعتماد به حق نکنند و جز به اسباب ظاهره و مؤثرات کونیه به چیز دیگر متشبث نشوند و اگر در ضمن گاهی توجهی به حق کنند و از او مقصدی طلبند یا از روی تقلید است یا از روی احتیاط...طایفه دوم اشخاصی هستند که یا با برهان یا با نقل معتقد شدند و تصدیق کردند که حقتعالی مقدر امور است و مسبب اسباب و مؤثر در دار وجود و قدرت و تصرّف او محدود به حدی نیست اینها در مقام عقل توکّل به حق دارند...از این جهت خود را متوکّل دانند و دلیل بر لزوم توکّل نیز اقامه کنند... . یکی آنکه حقتعالی عالم به احتیاج عباد است یکی آنکه قدرت دارد به رفع احتیاجات یکی آنکه بخل در ذات مقدّسش نیست یکی آنکه رحمت و شفقت بر بندگان دارد. پس لازم است توکّل کردن بر عالم قادر غیر بخیل رحیم بر بندگان...این طایفه به مرتبه ایمان نرسیده و از این جهت در امور متزلزلند...طایفه سوم آنان اند که تصرّف حق را در موجودات به قلوب رسانده و قلوب آنها ایمان آورده به اینکه مقدّر امور حقتعالی و سلطان و مالک اشیاء اوست و با قلم عقل در الواح دلها ارکان توکّل را رسانده اند اینها صاحب مقام توکّل هستند ولی این طایفه هم در مراتب ایمان و درجات آن بسیار مختلفند تا به درجه اطمینان و کمال برسد که آن وقت درجه کامله توکّل در قلوب آنها ظاهر شود و تعلّق و دلبستگی اسباب پیدا نکنند.(22)
«قال اللّه تعالی: الّذین صبروا و علی ربّهم یتوکّلون»(23)
صاحب منازل السائرین می فرماید: توکّل واگذار نمودن تمام امور است به صاحب آن و اعتماد نمودن بر وکالت اوست و بعضی گفته اند: «التوکّل علی اللّه انقطاع العبد فی جمیع مایأمله من المخلوقین؛ (24) یعنی توکّل بر خدا، بریدن بنده است تمام آرزوهای خود را از مخلوق و پیوستن به حق است از آنها.»
به بیانی دیگر توکّل، اعتماد و اطمینان قلبی انسان به خداوند در همه امور خویش و بیزاری از هر قدرتی غیر از او و نتیجه کارها را به او واگذار کردن است. تحقق این حالت در انسان متوقف است. بر تحقق چند حالت: اول: ایمان به اینکه خداوند بر سختی ها و مصائب و دشواریهای بنده آگاه است و به همه آنها علم دارد. دوم: ایمان به اینکه خداوند در برآوردن حاجات بنده قادر بوده و محتاج به غیر خود نیست. سوم: ایمان به اینکه، هیچ قدرت و قوّتی جدا از قدرت خداوند در کار عالم و آدم اثر گذار نیست و همه علل و اسباب مقهور قدرت الهی اند و تحت اراده او عمل می کنند که خود در واقع مرتبه ای از مراتب توحید است و بالأخره اعتقاد به اینکه خداوند هر وقت خود صلاح بداند، در رفع مشکل و برآوردن حاجت بنده اراده خواهد فرمود پس اساس و ریشه توکّل، توحید است و جز با حصول توحید شکل نمی گیرد. با احتساب این امور انسان متوکّل و مؤمن هرگاه قصد انجام کاری را نمود و اسباب و ابزار عادی آن را نیز فراهم کرد، می داند که تنها سبب مستقل در تدبیر امور خداوند است و هیچگونه اصالت و استقلالی برای خود و اسباب و عللی که به کار می گیرد قائل نیست. پس بر خداوند توکّل می کند. بنابراین توکّل در این مقام عبارت است از نفی انتساب امور به انسان یا اسباب و علل طبیعی و ارجاع اصالت و استقلال به خداوند است.(25)
[/]

[="Tahoma"][="Blue"][h=3]درجات توکل[/h]برخی انسانها توکّل را از حد زبان نگذرانده و در مقام قلب قدرت خدا را محدود می دانند. برخی در حد عقل و به مقام برهان ادراک کرده اند که خالق و مبدأ امور خداوند است و توکلشان در همین حدّ است. به فرموده امام توکّل برای این دو گروه ثابت نمی شود. اما آنانکه برهان عقلی را با معارف شهودی آمیخته و به عالم قلب و روح رسانده اند دارای مراتب متفاوت توکّل هستند. اولین درجه توکّل این گروه به خداوند، همانند اعتماد انسان است به وکیلی که برای انجام کارهایش بر می انگیزد. این مرتبه توکّل برای کسانی است که در مرحله اول از سلوک الی اللّه هستند. در این حالت بیشتر توجه سالک معطوف است به این نکته که اصل توکل را درست و صواب در خود داشته باشد و در واقع التفات بیشتر فرد به عنوان وکالت است، یعنی نه خود را می بیند و نه وکیل خود را. هنگامیکه سالک سفر اول را تمام کرده و داخل در سفر دوم شد و به مقام فنا رسید، از اصل توکّل غافل شده و در خود وکیل یعنی حقتعالی فانی و مستهلک است. اما عالی ترین درجه توکل برای کسانی است که به مقام بقا رسیده و حالتشان ملکه صحو بعد محو و تمکین است، این گروه که جماعت اندکی از سلّاک الی اللّه را شامل است هم التفات به اصل توکّل دارند، هم وکیل و هم به خود.
یکی از نکات مهم این است که توکّل یکی از منازل ارفع و بلند سالکان الی اللّه است. پیش از این گفتیم که کسی می تواند متوکّل باشد که چهار مرحله ایمان را قبل از آن، گذرانده باشد آنگاه می تواند خود را اهل توکّل بنامد. به این لحاظ می گوییم توکّل دارای جایگاه بلندی است که خداوند متوکلین را چنین معرفی کرده است.
1. توکل را یکی از صفات مؤمنان معرفی کرده و متوکّل را مؤمن می نامد. از آن جمله در موارد اشاره می فرماید: «و علی اللّه فلیتوکّل المؤمنون.»(26)
2. حقتعالی متوکّل را دوست داشته و به او عشق می ورزد و به عبارت دیگر متوکّل محبوب خداست. «ان اللّه یحب المتوکّلین.»(27)
3. بر طبق نص قرآن، شیطان بر کسانی که بر خدا توکّل کرده و به او ایمان دارند هیچ تسلطی نداشته و در آنها راهی برای نفوذ ندارد. این به آن خاطر است که متوکّل به لحاظ آنکه در هر کاری به حقتعالی امید دارد پس در همه حال به یاد خداست و بر کسی که دائم الذکر است شیطان راه نفوذی ندارد. «انّه لیس له سلطان علی الّذین آمنوا و علی ربّهم یتوکّلون.»(28)
4. بر طبق فرمایش حق در قرآن (البته در گفتار خداوند هیچ کذب و دروغ و خلف وعده ای نیست) هر کس در هر کاری بر خدا توکّل کند و امور خود را به حق واگذارد خداوند او را کفایت می فرماید: «و من یتوکّل علی اللّه فهو حسبه ان اللّه بالغ امره.»(29)
چند حدیث: پیامبر فرمود: «هر کس مایل است پرهیزگارترین و نیرومندترین مردم باشد باید بر خدا توکّل کند» (30) و نیز فرمود: «کسی که به خدا تمسّک جوید خدا او را نجات دهد و هیچ شیطانی به او ضرر نرساند.»(31)
امام علی(ع) فرمود: «هر که بر خدا توکّل کند سختی ها بر او آسان شود.»(32)
حضرت علی بن الحسین(ع) فرمود: روزی بیرون شدم تا به دیواری رسیدم و بر آن تکیه دادم. ناگاه مردی که دو جامه سفید بر تن داشت پیدا شد و در رویم نگریست. پس گفت: ای علی بن الحسین چه شده است که تو را اندوهگین می بینم؟ آیا اندوهت برای دنیاست که روزی خدا برای نیکوکار و بدکار آماده است. گفتم: برای دنیا اندوهگین نیستم زیرا آنچه تو میگویی درست است. گفت: پس برای آخرت است؟ که وعده ای درست و سلطانی قاهر نسبت به آن حکم می فرماید.گفتم: برای آنهم اندوه ندارم زیرا چنان است که میگویی. گفت: اندوهت پس برای چیست؟ گفتم: از فتنه عبداللّه بن زبیر و وضعی که مردم دارند می ترسم. او خندید و گفت: ای علی بن الحسین آیا دیده ای کسی به درگاه خدا دعا کند و مستجاب نشود؟ گفتم: نه. گفت: آیا دیده ای کسی بر خدا توکّل کند و خدا کارگزاریش نکند؟ گفتم: نه. گفت: آیا دیده ای کسی از خدا چیزی بخواهد و به او ندهد؟ گفتم: نه. پس از نظرم غایب شد.(33)
حسن به جهم از امام رضا(ع) سؤال کرد:فدای تو شوم حد توکّل چیست؟ فرمود: از احدی غیر از خدا نترسی. و پیغمبر فرمود: کسی که دوست دارد با تقواترین مردم نزد خدا باشد پس توکّل بر خدا کند.(34)
[/]

نکته 12: حضور قلب

مثل قلب مثل طائری است که دائماً از شاخه ای به شاخه ای پرواز می کند، مادامی که درخت آرزوی دنیا و حب آن در قلب برپاست، طائر قلب بر شاخه های آن متعلق است و اگر به ریاضات و مجاهدات و تفکر در عواقب و معایب آن و تدبّر در آیات و اخبار و حالات اولیای خدا قطع این درخت را نمود قلب ساکن و مطمئن می شود و موفق به کمالات نفسانیه که از آن جمله حصول حضور قلب به همه مراتب آن است ممکن است بشود.(1)
یکی از مسائلی که توجه به در همه عبادات ضروری است، داشتن حضور قلب و مراعات آن است. علمای اخلاق به این نکته اشاره فرموده اند که حضور قلب در نماز (به عنوان یکی از ارکان قبولی) ابتداء به دو طریق حاصل می شود:
اول: فراغت وقت

و این امر زمانی حاصل می شود که سالک اوقاتش را تقسیم نموده و برنامه ریزی وقتی داشته باشد. پس هرگاه امور خود را بر روی نظم قرار دهد و در بین تقسیم اوقات، وقت نماز را همیشه در اول قرار دهد و به گونه ای عمل کند که موقع نماز از لحاظ وقت در فراغت باشد در این صورت تا اندازه ای حضور قلب حاصل می شود. پس اگر نماز را در آخر وقت بجا آورد، خوف قضا شدن دارد. بنابراین حضور قلب بدست نمی آید و اگر در بین وقت انجام دهد در فکر دنیا و کارهای دنیایی خواهد بود و در این صورت هم فراغت حاصل نمی شود.
دوم: فراغت قلب

که در آن پیش از شروع نماز، قلب خود را با یاد آخرت و قبر و قیامت و حساب و کتاب و قبولی آن مقدار از نماز که با حضور قلب است و افکاری از این قبیل که انسان را در حضور قلب مساعدت می بخشد مشغول کند. و از افکار و خیالهای باطل و بیهوده خالی کند و به خود بفهماند که اگر قفس دل را گشوده و پرنده خیال را رها سازد، هیچ راهی برای یاد حق نمی گذارد، پس زمانی به خود می آید که عمل تمام شده از نماز و یا عبادت دیگرش هیچ نفهمیده است، حضرت امام خمینی(ره) پیرامون حضور قلب چنین می فرمایند:
از اموری که انسان را اعانت می کند بر تحصیل حضور قلب مراقبه از وقت است که عهد معهود و معاد موعود حق است. و شخص سالک الی اللّه اگر نتوانست تمام اوقات خود را به حق دهد لااقل این پنج وقت را که حقتعالی به او وقت داده و دعوت برای ملاقات فرموده باید مراقبت کند و از حقتعالی به جان و دل تشکر کند که او را اجازه ورود در مناجات داده و بار خدمت در مجلس انس و محفل قدس داده شاید مواظبت بر اوقات و مراقبت از میعاد ملاقات که در اول بی مغز و صوری است به توفیق حق و دستگیری آن ذات مقدّس جل شأنه حقیقت پیدا کند و با مغز شود آن وقت به لذت مناجات و انس با محبوب نائل شود و سرّ حقیقی عبادات را دریابد.(2) در هر صورت فراغت قلب از غیر حق از امور مهمه است که انسان به هر قیمت باید تحصیل آن بکند و طریق تحصیل آن نیز ممکن و سهل است، با قدری مواظبت و مراقبت باید انسان مدتی کنترل طایر خیال را بدست گیرد و هر وقت خواست از شاخه ای به شاخه ای پرواز کند آن را حفظ کند. پس از مدتی مراقبت رام و آرام شود و توجه آن از امور متشتته منصرف شود و خیر و عادت او گردد و فارع البال اشتغال به توجه به حق و عبادت پیدا کند.(3) یکی از نکات مهم در فرمایشات امام خمینی آن است که حب دنیا و توجه به آن اثر مهمی در مشغولیت قلبی و فکری انسان دارد. حب دنیا می تواند از توجه به کوچکترین چیزها تا بزرگترین آنها باشد. مهمترین راه تحصیل فراغت قلب بیرون بردن حب دنیا از قلب و فکر خود است. اینکه حب دنیا چیست و چگونه می توان آن را از دل بیرون کرد در مقالات قبل در همین مجله توضیح داده شده است.
کیفیت تحصیل حضور قلب: انسان برای بدست آوردن هر صفت نیکی باید صفت مقابلش یعنی زشتی اش را از بین ببرد. اگر مثلاً طالب این است که بخشنده و کریم باشد باید صفت بخل را از خود بیرون کند، اگر خواهان آن است که مهربان و رحیم باشد باید کینه و حسد را از دل خود بیرون کند و هکذا. بر همین اساس اگر می خواهد حضور قلب را بدست بیاورد باید اسباب حواس پرتی خود را از بین ببرد و حواس پرتی انسان از دوچیز است: یا مربوط به ظاهر انسان است و از طریق چشم حاصل می شود، یا مربوط به باطن اوست و از راه فکر حاصل می شود. آنچه از راه دیدن برای انسان دست می دهد باید با بستن چشم ها هنگام نماز یا هر عمل دیگری اصلاح نمود. خصوصاً از نماز خواندن در مکانهای پرزرق و برق و جلوه دار جداً پرهیز کرد. و آنچه از راه فکر باعث عدم حضور قلب است را باید با کنترل فکر دوا نمود.راه کنترل فکر این است که در اوقات فراغت پرنده خیال را به هر جا نپراند و از افکار بیهوده دست بردارد و تا جایی که می تواند فکرش را متمرکز در امور خاصی نماید. اینها باعث آن است که خیال پراکنده نشود. و از امور دیگری که فرد را معاونت در تمرکز خیال می نماید، کم کردن محبت غیر خدا و افزایش یاد خدا بر زبان و قلب است. الحاصل توجه به امور یاد شده انسان را در بدست آوردن حضور قلب کمک می نماید.
ملامحسن فیض کاشانی در کتاب اسرارالصلاة می گوید:سبب ورود این امر به خاطرها یا امر خارجی است یا امری است داخل در ذات و در باطن. اما امر خارج مثل آنکه چیزی به گوش برخورد یا در پیش چشم درآید. پس علاج قطع اسباب تفرقه حواس آن است که در نماز چشم خود را بپوشاند یا در خانه تاریکی نماز گذارد یا نزدیک دیواری بایستد و احتراز نماید از نماز کردن در شارعها و در مواضع منقوشه ای که صنعت غریبی به کار برده باشند از قبیل فرشهای زینت کرده و... و اولی و بهتر آن است که چشم را نپوشاند و به سجده گاه خود در حالت قیام ودر هر حالی به آنچه مقرر است نظر بیندازد و اگر نگاه کردن به این معنی باعث تفرقه حواس او می شود چشم را بپوشاند و گاهی تفرقه امور از امور داخلیه است و رفع تفرقه آن مشکل تر و شدیدتر است پس آن تفرقه خاطر است در امور دنیوی که فکرش در یک چیز جمع نمی شود بلکه مرغ فکرش همیشه می پرد از شاخی به شاخ دیگر در این صورت پوشاندن چشم فایده ای نمی بخشد، پس آن کس را طریقه آن است که برگرداند نفس خود را جبراً و قهراً به سوی فهمیدن معنای آنچه می خواند در نماز و مشغول گرداند خود را به آن از سایر امور باطله.(4)
مراتب حضور قلب: برای سالکان بیدار دل حضور قلب دارای مراتبی است. مرتبه اول از آن عبارت است از توجه به معانی واذکار نماز و اینکه بداند چه می گوید و چه چیزی می خواهد و این مرتبه برای کسانی است که در ابتدای سلوکند. حضور قلب برای آنانکه به مقام فنای فی اللّه رسیده اند عبارت است از توجه تام به معبود و غافل شدن از معانی، نهایت سفر دوم در این مقام همان فنای از عابد و معبود و عبادت است. در سفر صحو، حضور قلب عبارت است از توجه هم به عابد و هم به معبود و هم عبادت و این بالاترین مراتب حضور قلب است.
امام خمینی می فرمایند: تو مناجات با حق را مثل تکلّم با یکنفر بندگان ناچیز حساب نکن. چه شده است که اگر با یک نفر از دوستان، سهل است با یک نفر از بیگانگان، اشتغال به صحبت داشته باشی مادام که با او مذاکره می کنی، از غیر غافلی و با تمام توجه به او مشغولی، ولی در اشتغال به مکالمه و مناجات با ولی النعم و پروردگار عالمیان بکلی از او منصرف و غافلی و به دیگر امور متوجهی! آیا قدر بندگان از ذات مقدّس حق افزون است؟ یا تکلّم با آنها ارزشش از مناجات با قاضی الحاجات بیشتر است؟ آری و (شما) مناجات با حق را نمی دانیم چیست. تکالیف الهیه را سربار امور می دانیم. البته امری که تحمیل بر شخص شد و سربار زندگی گردید در نظر، اهمیت نخواهد داشت. باید سرچشمه را اصلاح کرد و ایمان به خداوند و فرمایشات انبیاء پیدا کرد تا کار اصلاح شود همه بدبختی ها از ضعف ایمان و سستی یقین است.(5)

[="Tahoma"][="Blue"][h=3]نکته 13: صبر[/h]مطلب بس مهم و راه خیلی خطرناک است. از جان و دل بکوش در پیش آمدهای دنیا، صبر و بردباری را پیشه خود کن، و در مقابل بلیات و مصیبات مردانه قیام(کن) و به نفس بفهمان که جزع و بی تابی، علاوه بر آنکه خود ننگی بزرگ است، برای رفع بلیات و مصیبات فایده ای ندارد، و شکایت از قضای الهی و اراده نافذ حق، پیش مخلوق ضعیف بی قدرت و قوه، مفید فایده نخواهد بود.(6)
صبر به عنوان عام ترین و مهمترین صفت نفسانی بازدارنده، در لغت عرب به معنای حبس و درتنگنا و محدودیت قرار دادن است(7) در فرهنگ اخلاقی، صبر عبارت است از وادار نمودن نفس به انجام آنچه که عقل و شرع اقتضا می کنند و بازداشتن از آنچه عقل و شرع نهی می کنند(8) چنانکه خواجه نصیرالدین طوسی(ره) صبر را معرفی می کند به: نگهداری نفس از بیتابی نزد مکروه (9) بنابراین صابر کسی است که صبر ملکه او باشد. یعنی نفسش در بلایا و مصایب مضطرب نگشته و در حوادث و شداید مقاوم باشد به نحوی که سینه اش از آن تنگ نشده و اظهار گله و شکایت پیش خلق ننماید. بر اساس آیات و روایات صبر یا بر نعمت است یا بر نقمت. توضیح اینکه آنچه در این دنیا برای انسان است یا موافق با طبع و خواسته اوست و یا مطابق میل او نیست. آنچه که مطابق میل اوست دو چیز است. یکی ثروت و جاه و مقام و صحت و امنیت و... صبر بر این نعمات به این است که طاغی و یاغی و مغرور نشده و خدا را از یاد نبرد و گردنکشی نکند. همچنانکه حقتعالی در وصف این قسم افراد فرمود: «انّ الانسان لیطغی ان رآه استغنی.»(10) جمعی از اصحاب پیغمبر چون از فقر رهایی یافتند، گفتند: خدا ما را بر فقر و محنت امتحان کرد و ما صبر کردیم و به رفاه و نعمت آزمود پس قدرت صبر بر آن را نداریم.(11) حق به این گروه هشدار داده فرمود: « یا ایها الّذین آمنوا لاتلهکم اموالکم و لااولادکم عن ذکر اللّه.»(12) ای کسانی که ایمان آورده اید مبادا مال و اولاد، شما را به سبب فراموشی یاد خدا هلاک کند. طغیان نکردن بنده در برابر خداوند به این است که بنده به خود بفهماند که این اموال و نعمتها در نزد او عاریه اند. و به زودی از او پس گرفته می شوند. بنابراین باید که بربندگان خدا فخر نفروشد، تکبر نکند، حقوق الهی خود اعم از خمس و زکات و انفاق را ادا کند، از مستمندان دستگیری کند و کسی را با مال و مقام خود
نیازارد. صبر بر این امور از جمله دشوارترین مراتب صبر است.
دیگری معصیت است و گناه از این جهت موافق با میل و نفس است که قوا و نیروهای نفس بیشتر تمایل به بدی و شرارت دارند و این نیروها اگر تحت کنترل عقل قرار نگیرند انسان را به گمراهی و هلاکت هدایت می کنند. پس صبر بر معصیات به این است که همه آن چیزهایی را که نفس به آنها مایل است و در شرع اسلام گناه می باشد را باید کنار بگذارد و قادر باشد با بهره گیری از نیروی عقل جلو خود را از ورود در معاصی اعم از گناهان قلبی و قالبی بگیرد. و به این جهت صبر بر معصیتهایی که در فرد ملکه شده و به آنها خو کرده بسیار مشکلتر از صبر بر معصیتهای دیگر است.
اما آنچه که موافق طبع انسان نیست دو چیز است که صبر بر آنها در روایات و آیات بسیار تأکید شده است.
اول: مصیبات اعم از فقر و گرسنگی، ترس، ضرر و زیان و نقص در اموال و اولاد. خداوند در سوره بقره به این مصیبات اشاره کرده و صابران را به رحمت و غفران خود بشارت داده است. «و لنبلونکم بشی ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشّر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبة قالواانّا للّه و انّا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمة و اولئک هم المهتدون.»(13) و شما را می آزمائیم به چیزی از ترس و گرسنگی و نقص در مالها و جانها و ثمرات و بشارت باد صابران را آنانکه چون مصیبتی به آنها رسید گفتند: ما برای خدائیم و همانا به سوی او باز می گردیم بر آنها درودهایی از پروردگار و رحمت اوست و آنان هدایت یافته شدگانند.
دوم: طاعات و عبادات و دشواری اش به این جهت است که مخالفت با نفس است به دو جهت. یکی آنکه انجام اینگونه امور برای نفس دشوار است و دیگر آنکه آدمی طالب قهر و غلبه است و ذلّت و پیشانی برخاک گذاشتن و بندگی و اطاعت دیگری را کردن برایش دشوار است و آنچه بر او دشوارتر است آنکه باید نیتش را هم برای حقتعالی خالص کند. بنابراین بر صبر بر طاعت و عبادات در روایات بسیار تأکید شده و منظورشان نیز همین است.
جمعی از عرفا چون حضرت امام خمینی صبر را با این تعریف و مراتب از مقامات متوسطین دانسته اند زیرا سالک تا زمانی که مصیبت و طاعت را کراهت و سختی برای خود ببیند به مقامات عالیه سلوک نرسیده است. عارف آن است که مصیبات را از جانب حقتعالی نعمت و بلایا را رحمت ببیند.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"][h=3]مراتب صابران:[/h]اول: صبر توبه کنندگان و آن عبارت است از ترک شکوه و شکایت، بی تابی و بی قراری و رفتار غیر طبیعی و پریشان نداشتن.
دوم: صبر زاهدان یعنی علاوه بر مرتبه اول، صبر بر ترک دنیا خصوصاً بر آنچه که نسبت به انسان مقدر شده از سختی ها و درد و رنج ها رضایت قلبی داشتن.
سوم: صبر صدّیقان یعنی علاوه بر دو مرتبه قبل نسبت به آن چه خداوند درحق انسان مقرر داشته عشق ورزیدن و آن را دوست داشتن، صبر در قرآن: واژه صبر در اشکال مختلف بیش از صدبار در قرآن کریم به کار رفته است که خود به خود بیانگر اهمیت این موضوع است. شاید کمتر فضیلتی در قرآن اینهمه دارای محاسن و آثار و فواید بوده باشد. خداوند در قرآن ده پاداش برای صابران نام برده است که همه نشان از بزرگی و عظمت مقام ایشان نزد حقتعالی است.
1. خداوند در همه حال با صابران است و آنان را در همه وقت چه در امور دنیوی و چه اخروی یاری می دهد.
«استعینوا بالصبر و الصلاة انّ اللّه مع الصابرین»(14) لفظ مع در آیه نشان از همراهی حق با صابر در همه موارد مذکور است.
2. خداوند صابران را دوست دارد و به عبارت دیگر ایشان محبوب خداوند هستند. «واللّه یحب الصابرین».(15)
3. حقتعالی برای صابران مغفرت و اجر بزرگی در نظر گرفته است. «الّا الذین صبروا و عملوا الصالحات اولئک لهم مغفرة و اجر عظیم.»(16)
4. عاقبت نیکو در روز قیامت. «سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار.»(17)
5. رستگاری برای اهل صبر. «انی جزیتهم الیوم بما صبروا انّهم هم الفائزون.»(18)
6 و 7. غرفه هایی در بهشت و همچنین سلام و تحیت پروردگار بر اهل صبر. «اولئک یجزون الغرفة بما صبروا و یلقون فیها تحیة و سلاماً»(19) .
8. خداوند می فرماید: صابران را دوبار اجر می دهیم. «اولئک یؤتون اجرهم مرّتین بما صبروا».(20)
9. خداوند صاحبان صبر را صاحبان عزمی قوی معرفی می کند. «واصبر علی ما اصابک انّ ذلک من عزم الامور».(21)
10. خداوند صابران صبر را بی حساب اجر می دهد. «انّما یوفّی الصابرون اجرهم بغیر حساب.»(22)
صبر سالکان باید چگونه باشد؟ غیر از آنچه درباره صبر بر امور یاد شده گفته شد، برای سالک در حال سلوک توجه به چند نکته درباب صبر و استقامت ضروری است. اول آنکه ممکن است در حین سلوک، به کرامتی نرسد و مکاشفه ای برایش روی ندهد وظیفه اش در این موقعیت آن است که از راه بدر نرود و سلوک را نیمه کاره رها نکند. هرچند پیش از این گفته شد سالکی اگر برای رسیدن به مکاشفه و کرامت می خواهد سلوک کند. بهتر است در این راه وارد نشود. بی شک اگر کسی با نیّت رسیدن به کرامات سلوک کند و کرامتی نبیند، سلوک را رها خواهد کرد.
دوم آنکه در این راه ناملایمات و سختی ها و آزارهای جسمی و روحی برای سالک بسیار است. وظیفه او این است که استقامت ورزیده و خارهای طریق را تحمّل کند و آنها را در راه محبوب به جان بخرد.چه بسا حقتعالی اراده کرده او را همچون آهن محکم و استوار سازد که با طوفان ناملایمات روزگار خسته و نا امید نشود و حق را رها نکند.
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آنشرط اول قدم آن است که مجنون باشی
حضرت امام خمینی(ره) می فرمایند:
نفسی که دارای ثبات باشد از ناملایمات روحی از حوصله بیرون نرود و در مقابل ناگوارها پا برجا بایستد و از طمأنینه و ثبات او کاسته نگردد... طمأنینه و ثبات قدم است که انسان را در مقابل حزب شیطان نگهداری می کند و بر لشکرهای جهل و شیطنت غلبه می دهد...ثبات قدم نگذارد اخلاق و اطوار اجانب و منافقین در انسان رخنه کند و انسان را نگذارد دستخوش حوادث شود انسان باثبات و طمأنینه نفس، خود یک ملت واحده است که اگر سیلهای اخلاق زشت و بی دینی تمام مردم را ببرد، او چون کوهی آهنین در مقابل همه چیز ایستادگی کند و از تنهایی وحشت نکند. انسان با ثبات و طمانیه می تواند تمام وظایف فردی و اجتماعی را انجام دهد و در هیچ مرحله از زندگی مادی و روحانی برای او لغزش و خطایی دست ندهد...دلی که نورانی به معرفت حق شده باشد مجاری امور را به قدرت او می داند...چنین قلبی اضطراب و شتابزدگی و بی قراری ندارد.(23)
[/]

[="Tahoma"][="Blue"][h=3]صبر سالکان بر چیست؟[/h]آنچه به عنوان صبر و رماتب آن تا بدینجا اشاره شد مربوط است به مقامات متوسطین از اهل سلوک ولی آن صبری که مربوط است به عارفان باللّه مختلف بوده و برای آنان درجات دیگری است، که خود شرحی جداگانه و مهم می طلبد که اینک خارج از بحث ماست. فی الجمله امام خمینی(ره) در رابطه با صبر عارفان می فرماید: «از برای صبر درجات دیگری است که مربوط به اهل سلوک و کمل و اولیاست چنانچه از آن صبر فی اللّه است و آن ثبات در مجاهدت است و ترک مألوفات و مأنوسات بلکه ترک خویشتن است. در راه محبوب... و مرتبه دیگر صبر مع اللّه است و آن راجع است به اهل حضور و مشاهده جمال است در وقت خروج از جلباب بشریت و تجرد از ملابس افعال و صفات و...حفظ نفس از تلونات و غیبت از مقام انس و شهود و درجه دیگر صبر عن اللّه است و آن از درجات عشاقین و مشتاقین است از اهل شهود و عیان در صورتی که رجوع به عالم خود کنند و به عالم کثرت و صحو برگردند و این اشقّ مراتب صبر و مشکل ترین مقامات است. و به این مرتبه اشاره فرموده مولای سالکان و پیشوای کاملان امیرمؤمنان(ع) در دعای شریف کمیل «وهبنی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک» و درجه دیگر صبر باللّه است و آن از برای اهل تمکین و استقامت است که بعد از حال صحو و بقاء باللّه و پس از تخلق به اخلاق اللّه برای آنها رخ دهد و از آن جز کمّل را نصیبی نیست.»(24)[/]

[="Tahoma"][="Blue"][h=3]نکته 14: اخلاص[/h]وای مدعی زهد و اخلاص! اگر تو مخلص هستی و برای خدا و دار کرامت او، زهد از مشتهیات دنیا می کنی، چه شده است که از مدح و ثنای مردم که فلان اهل صلاح و سداد است، این قدر خوشحال می شوی و برای همنشینی با اهل دنیا و زخارف آن جان می دهی، و از فقراء و مساکین فرار می کنی؟ پس بدان که این زهد و اخلاص، حقیقی نیست. زهد از دنیا برای دنیا است و قلبت خالص از برای حق نیست. و در دعوای خود کاذبی و از دورویان و منافقانی.(25)
اخلاص تصفیه عمل از شوائب همراه با نیت صحیح است. زیرا عمل با پاکی نیت، تصفیه شده و لیاقت ورود در محضر ربوی را می یابد.
عن الرضا(ع): «انّ امیرالمؤمنین کان یقول طوبی لمن اخلص للّه عبادته ودعائه و لم یشغل قلبه بماتری عیناه و لاینسی ذکر اللّه بما تسمع اذناه و لم یحرک صدره بما اعطی غیره»(26) امام رضا از قول امیرالمؤمنین فرمود: بهشت برای کسی است که خالص کند برای خدا عبادت و دعایش را و قلبش به آنچه چشمانش ببیند مشغول نشود و به آنچه گوشهایش می شنود یاد خدا را فراموش نکند و سینه اش به آنچه به دیگران عطا شده تحریک نشود (یعنی دچار وسوسه و کفران نشود) مراتب کلی اخلاص عبارت است از اخلاص در دین و اخلاص در عمل. فرد با اخلاص در دین از دایره شرک و نفاق بیرون رفته و به اسلام حقیقی داخل می شود. همچنانکه حقتعالی می فرماید: «الّا الذین تابوا و اصلحوا و اعتصموا باللّه و اخلصوا دینهم للّه فأولئک مع المؤمنین و سوف یؤت اللّه المؤمنین اجراً عظیما.»(27) اخلاص در عمل که پس از خالص نمودن دین از کفر و شرک است دارای مراتب بسیار بر حسب نیات می باشد. اولین مرتبه آن تصفیه عمل است از توجه به غیر، مرتبه دیگرش تصفیه عمل است از توجه به خودالی آخر من مراتبه، مرتبه آخر آن مخصوص کسانی است که از خود بیخود شده و به حال تکوین و جمع بین کثرت و وحدت و به مقام بقابعد الفنا رسیده اند. برای این گروه اخیر حقتعالی چند ویژگی در سوره صافات ذکر فرموده که ذکر آنها خالی از لطف نیست. اول فرمود: «و ما تجزون الّا ماکنتم تعملون الّا عباداللّه المخلصین.»(28) به این معنا که هر کس هرآنچه کرده جزا می بیند جزبندگان مخلص خدا که جزای آنها چیزی فراتر است که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده زیرا اینان که فانی در حق شده اند عملشان نه از خود بلکه از خداست از اینرو پاداش آنها را کسی جز خدا نمی داند. «فلاتعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین جزاءبما کانوا یعملون.»(29) مخلصین علاوه بر آنکه بر اعمالشان جزا داده می شوند بر نیتشان که افضل از اعمالشان نیز هست و تمام مراتبشان بر درستی نیتشان استوار می باشد نیز جزا داده می شود.
دوم فرمود: «فکذبوه فانّهم محضرون الّا عباداللّه المخلصین»(30) یعنی آنکه در پیشگاه حقتعالی حاضر می شود جز بندگان با اخلاص زیرا آنان قیامت کبریا نفسانیه را گذرانیده و حساب خود را پس داده اند بنابراین آنها را روز جزا بی حساب به جایگاهشان فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر.»(31) برند.
سوم فرمود: «سبحان اللّه عمّا یصفون الّا عباداللّه المخلصین»(32) یعنی آنکه خدا از آنچه توصیف می کنند پاک و منزه است. جزبندگان مخلص که هیچکس جزایشان نمی تواند خدا را آنگونه که هست تنزیه و تقدیس کند زیرا که غیر این جماعت کسی خدا را آنطور که باید نشناخت. و به عبارت دیگر همه خداوند را به زبان حال و قال خود تسبیح می کنند جز بنگان مخلص که برترین تسبیح مخصوص ایشان است و حمد و تسبیح ایشان با حمد و تسبیح دیگران متفاوت است زیرا خداوند از زبان آنها حمد خود برای خود می کند.
چهارم فرمود: «فانظر کیف کان عاقبة المنذرین الّا عباداللّه المخلصین»(33) بنگر حال ترساننده شدگان را جز بندگان با اخلاص، زیرا آنان از حال تبشیر و تنذیر بیرون رفته و در صراط تجلیات اسمائی و صفاتی قرار گرفته اند پس حالشان حال دهشت و هیمان است نه خوف و رجا. به عبارت دیگر مخلصین علاوه بر آنکه جزو گروه منذرین اند از آن درجاتی بالاتر رفته و به خدا رسیده اند پس حساب این گروه از آنان جداست.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"][h=3]راههای کسب اخلاص:[/h]در ذیل به چند روش برای کسب اخلاص و ترک ریا اشاره می شود:
بهترین کار برای ترک ریا آن است که هر جا خوف آن می رود که در معرض ریا قرار بگیرد، از آن محلها دوری کند تا ملکه اخلاص در او قوی شود پس از آن در جمع حضور یابد. بنابراین سریعترین راه برای ریشه کنی ریا در ابتدا دوری از جماعت است. و این اگرچه برای نفس دشوار است بدلیل آنکه مهمترین عامل ریا در جمع حاصل می شود لاجرم از آن چاره ای نیست. روش کلی برای دفع و قلغ و قمع تمام رذائل بر طبق آنچه بزرگان اخلاق فرموده اند قیام علیه نفس به طریق عکس آنچه میل اوست می باشد. برای دفع ریا لازم است خلاف آنچه نفس خواهان آن است یعنی حضور نیافتن در جمع برای نشان ندادن خود، عمل کرد. زیرا نفس ریا کار دائم علاقه دارد که خود را در معرض دید و تحسین دیگران قرار دهد. امام می فرمایند: بهترین علاجها که علماء اخلاق و اهل سلوک از برای این مفاسد اخلاقی فرموده اند، این است که هر یک از این ملکات زشت را که در خود میبینی در نظر بگیری و بر خلاف آن چندی مردانه قیام نمایی و همت گماری بر خلاف نفس تا مدتی و بر ضد خواهش آن رذیله رفتار کنی و از خدای تعالی در هر حال توفیق بطلبی که با تو اعانت کند در این مجاهده مسلماً بعد از مدت قلیلی آن خلق زشت رفع شده و جنود رحمانی به جای آن برقرار می شود.(34)
حضرت امام با عنایت خاص نسبت به این مسئله و بزرگ نشان دادن آن، غافلان را آگاه نموده و از آن بر حذر داشته و در آثار خود به این مطلب مکرر اشاره فرموده اند. از آن جمله می فرمایند: معلوم است اعمال قلبیه در صورت خالص نبودن مورد توجه حقتعالی واقع نشود و او نپذیرد و به شریک دیگر واگذار فرماید که آن شخصی است که برای نشان دادن به او عمل می شود. پس اعمال قلبیه مختص به آن شخص می شود و از حد شرک بیرون رفته و به کفر محض وارد می شود بلکه می توان گفت این شخص نیز از جمله منافقین است. بیچاره گمان کرده مؤمن است ولی مشرک است در اول امر در نتیجه منافق است.(35) و در بیان درمان ریا می فرمایند:
مدتی مواظبت کن از قلب خود و اعمال و حرکات و سکنات خود را تحت مراقبه آورده و خفایای قلب را تفتیش کن و حساب شدید از او بکش مثل اینکه اهل دنیا از یک نفر شریک حساب می کشند هر عملی را که شبهه ریا در اوست ترک کن گرچه عمل خیلی شریفی در او باشد حتی اگر دیدی واجبات را علن کردن خالص نمی توانی بکنی در خفا بکن.(36)
نکته سوم: مهمترین اثر اخلاص که در احادیث مکرر به آن اشاره شده است، جاری شدن چشمه های حکمت بر قلب و زبان است. «عن النبی (ص) قال: ما اخلص عبداً للّه عزّ و جلّ اربعین صباحاً الّا جرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه»(37) حکمت مذکور در روایت غیر از معانی علمی و فلسفی آن و شامل درک حقایق کلیه، کشف اسرار و وصول به کنه اشیای عالم است. خداوند متعال در قرآن حکمت را به عظمت ستوده و از آن با عنوان خیر کثیر یاد فرموده است. «یؤت الحکمة من یشاء و من یؤت الحکمة فقداوتی خیراً کثیراً.»(38)
در بیان این حقیقت امام می فرمایند: علاج و کل العلاج در این است که انسان که می خواهد عملش الهی باشد وارد هر عملی که شد مجاهده کند و با هر ریاضت و جدیتی شده قصد خود را تلخیص کند. سرمایه نجات و سرچشمه فیوضات، تخلیص نیّت و نیت خالصی است «من اخلص للّه اربعین صباحا جرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه» اخلاص چهل روزه این است آثار و فوایدش. پس شما که چهل سال یا بیشتر در جمیع اصطلاحات و مفاهیم در هر عملی کوشیدید و خود را علّامه در علوم می دانید و از جنداللّه محسوب می کنید و در قلب خود اثری از حکمت و در لسان خو قطره ای از آن نمی بینید بدانید تحصیل و زحمتتان با قدم اخلاص نبوده، بلکه برای شیطان و هوای نفس کوشش کردید. پس اکنون که دیدید از این علوم کیفیت و حالی حاصل نشد، چیزی برای تجربه هم باشد به اخلاص نیت تصفیه قلب از کدورت و رذایل بپردازید.(39)
[h=3]نکته 15: ترک علاقه به دنیا[/h]
[/]