شكل‌گيري‌ زبان‌

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شكل‌گيري‌ زبان‌

بشر، حرف‌زدن‌ را با لال‌ بازي‌ شروع‌ كرد!
2-1- احتمال‌ اينكه‌ زماني‌ زباني‌ واحد و مشترك‌ ميان‌ آدميان‌ بوده‌ است‌ وجود ندارد. از زبان‌ مردم‌ دوران‌ پارينه‌ سنگي‌ هيچ‌ آگاهي‌ نداريم‌. حتي‌ نمي‌دانيم‌ كه‌ آيا مردم‌ آن‌ دوران‌، آزادانه‌ با زبان‌، بيان‌ مقصود مي‌كرده‌اند يا نه‌؟ از نقاشيهاي‌ مردم‌ پارينه‌ سنگي‌ بر ما آشكار شده‌ كه‌ اين‌ مردم‌ سخت‌ به‌ شكلها و حركات‌ توجه‌ داشتند و چنين‌ پنداشته‌اند كه‌ ايشان‌ بيشتر با حركات‌ دست‌ و صورت‌ و ديگر اندامهاي‌ آنچه‌ مي‌خواستند بيان‌ مي‌كرده‌اند. شايد كلماتي‌ كه‌ مردم‌ كهن‌ به‌ كار مي‌برده‌اند بيشتر فرياد هراس‌ و شهوت‌ و هيجان‌ و نام‌ و چيزهاي‌ محسوس‌ بوده‌ و در بسياري‌ از مواد شايد اين‌ صداها تقليدي‌ بوده‌ از صداي‌ آن‌ چيزها يا صداهايي‌ كه‌ به‌ آن‌ چيزها بستگي‌ داده‌ شده‌ بود. سرآرتور اوانس‌ (Sir Arthur Evans) مي‌گويد كه‌ زبان‌ علامتي‌ در آمريكا زودتر از سخن‌ گفتن‌ پديد آمده‌ است‌. از آن‌رو كه‌ زبان‌ علامتي‌ در ميان‌ همه‌ي‌ سرخ‌ پوستان‌ آمريكاي‌ شمالي‌ يكسان‌ و زبان‌ آوايي‌ گوناگون‌ است‌. نخستين‌ زبانها شايد مجموعه‌اي‌ بودند از كلمات‌ شگفتي‌ و هراس‌انگيز و شهوي‌ و هيجاني‌ و نام‌ چيزها. شايد نامهاي‌ واحد را بافشارها و قطع‌ و وصلهاي‌ صوتي‌ براي‌ رساندن‌ مفهومهاي‌ گوناگون‌ ادا مي‌كردند. مثلاً مردم‌ پارينه‌ سنگي‌ واژه‌اي‌ براي‌ «اسب‌» يا «خرس‌» داشتند. آن‌ گاه‌ با فشارها و ژستها مي‌رساندند كه‌ «خرس‌» مي‌رود يا «خرس‌» را بايد شكار كرد يا «خرس‌ مرده‌» يا «خرس‌ اينجا بود» يا «خرس‌ اين‌ كار را كرد» و مانند اينها.

زبانهاي‌ كهن‌ خيلي‌ كم‌، واژه‌ داشتند
2-2- با گذشتن‌ زمانهاي‌ دراز آدميان‌ روش‌ بيان‌ عمل‌ و رابطه‌ي‌ ميان‌ مفاهيم‌ مختلف‌ را ساختند. زبانهاي‌ امروزي‌ هزارها واژه‌ دارد، اما كهن‌ترين‌ زبانها تنها چند صد واژه‌ داشتند. گفته‌ شده‌ است‌ كه‌ روستاييان‌ امروز تنها با يك‌ هزار واژه‌ يا چيزي‌ كمتربيان‌ مقصود مي‌كنند و سخن‌ مي‌گويند و به‌ خوبي‌ مي‌توان‌ پذيرفت‌ كه‌ حتي‌ مردم‌ آغاز نوسنگي‌ مجموعه‌ي‌ لغاتي‌ بس‌ محدود و انگشت‌ شمار داشتند. شايد مردم‌ آن‌ روزگار با هم‌ به‌ بحث‌ و مكالمه‌ و توصيف‌ چيزها نمي‌پرداختند. براي‌ نقل‌ حوادث‌ دست‌ به‌ پاي‌ كوبي‌ و ادا در آوردن‌ مي‌زدند. نيروي‌ شمارش‌ ايشان‌ نيز بسيار محدود بود.
.

دستورگر زبان‌ چقدر پيشينه‌ دارد؟
2-3- پيشرفت‌ سخن‌ گفتن‌ نخست‌ بسيار آهسته‌ بود و ضوابط‌ دستور زبان‌ و بيان‌ انديشه‌هاي‌ ژرف‌ شايد بسيار دير پديدار شده‌ باشد، مثلاً شايد در زمان‌ 400 يا
روستاييان‌ امروز تنها با يك‌ هزار واژه‌ يا چيزي‌ كمتربيان‌ مقصود مي‌كنند و سخن‌ مي‌گويند و به‌ خوبي‌ مي‌توان‌ پذيرفت‌ كه‌ حتي‌ مردم‌ آغاز نوسنگي‌ مجموعه‌ي‌ لغاتي‌ بس‌ محدود و انگشت‌ شمار داشتند. شايد مردم‌ آن‌ روزگار با هم‌ به‌ بحث‌ و مكالمه‌ و توصيف‌ چيزها نمي‌پرداختند.
500 نسل‌ پيش‌.

زبانهاي‌ آريايي‌
2-4- زبان‌شناسان‌ مي‌گويند كه‌ نتوانسته‌اند با قاطعيت‌ صفات‌ مشتركي‌ در ميان‌ همه‌ي‌ زبانهاي‌ آدميان‌ بيابند. در سرزمينهاي‌ پهناوري‌ گروههايي‌ از زبانها يافته‌اند كه‌ ريشه‌ي‌ واژه‌هاي‌ آنها يكي‌ است‌ و روش‌ بيان‌ مقصود و انديشه‌ در ميان‌ آنها يكسان‌ است‌، اما در جاهاي‌ ديگر زبانهايي‌ يافته‌اند كه‌ ميان‌ آنها حتي‌ در ساختمان‌ اساسي‌ آنها سازگاري‌ نيست‌ و در ميان‌ عمل‌ و روابط‌ يكسان‌ نيستند و ضوابط‌ دستوري‌ آنها هم‌ كاملاً با يكديگر متفاوت‌ است‌.

مردماني‌ با انديشه‌ و زبان‌
2-5- يك‌ گروه‌ بزرگ‌ زبانهايي‌ كه‌ تقريباً در سراسر اروپا تا هند رواج‌ دارند مشتملند بر انگليسي‌ و فرانسوي‌ و آلماني‌ و اسپانيايي‌ و ايتاليايي‌ و يوناني‌ و روسي‌ و فارسي‌ و زبانهاي‌ گوناگون‌ هندي‌، اين‌ زبانها را هند و اروپايي‌ يا آريايي‌ خوانند، ريشه‌هاي‌ اصلي‌ و ضوابط‌ دستوري‌ يكساني‌ در آنها مي‌توان‌ يافت‌. مثلاً واژه‌ي‌ Father و Mother انگليسي‌ را Vater و Mutter آلماني‌ و Pater و Mater لاتين‌ و Pater و Mater يوناني‌ و Pإre و Mإre فرانسوي‌ و Hair و Mair ارمني‌ و Pitar و Matar سانسكريت‌ و مانند آنها بسنجيد. بر همين‌ اساس‌ واژه‌هاي‌ زبانهاي‌ آريايي‌ با قاعده‌ي‌ خاصي‌ از يكديگر متفاوت‌ مي‌شوند. مثلاً F در زبانهاي‌ ژرمانيك‌ در لاتين‌ P است‌ و از قانوني‌ پيروي‌ مي‌كنند كه‌ به‌ نام‌ قانون‌ گريم‌ معروف‌ است‌. اين‌ زبانها چيزهاي‌ گوناگوني‌ نيستند، بلكه‌ از ريشه‌هاي‌ واحدي‌ گوناگونيهايي‌ پديد آمده‌ و زبانهاي‌ مختلف‌ شده‌ است‌ و مردمي‌ كه‌ به‌ اين‌ زبانها سخن‌ مي‌گويند روش‌ انديشه‌اي‌ يكسان‌ دارند.

زبان‌ آريايي‌ در 8000 سال‌ پيش‌ شكل‌ گرفت‌
2-6- زماني‌ در گذشته‌ي‌ دور در عصر نوسنگي‌ مثلاً 8000 سال‌ پيش‌ يا بيشتر شايد يك‌ زبان‌ واحد اصلي‌ بود، كه‌ همه‌ي‌ اين‌ زبانهاي‌ آريايي‌ از آن‌ برآمده‌اند. در جايي‌ در ميان‌ اروپاي‌ ميانه‌ و آسياي‌ غربي‌ شايد مردمي‌ از قبايل‌ مختلف‌ سرگردان‌ بودند و با هم‌ آن‌ چنان‌ در آميخته‌ بودند كه‌ يك‌ زبان‌ در ميانشان‌ به‌ كار برده‌ مي‌شد. براي‌ آساني‌ سخن‌ بهتر است‌ ايشان‌ را آريايي‌ بناميم‌. سرجانستون‌ ايشان‌ را «آرياييان‌ روسي‌» ناميده‌ است‌. ايشان‌ بيشتر به‌ نژادهاي‌ گروه‌ سفيد و مو بور و آبي‌ چشم‌ و پاره‌ي‌ فرعي‌ مردم‌ شمال‌ يا نژاد نورديك‌ بستگي‌ دارند.

هم‌ زبانها لزوماً هم‌ نژاد نبوده‌اند
2-7- در اينجا بايد هشدار داده‌ شود. زماني‌ زبان‌شناساني‌ زبانها و نژادها را با هم‌ در مي‌آميختند و چنين‌ مي‌پنداشتند كه‌ همه‌ي‌ مردمي‌ كه‌ به‌ يك‌ زبان‌ سخن‌ مي‌گويند هم‌ نژاد مي‌داند كه‌ اين‌ سخن‌ درست‌ نيست‌ و زنگيان‌ آمريكايي‌ به‌ انگليسي‌ سخن‌ مي‌گويند و يا ايرلنديها جز براي‌ نمايشهاي‌ سياسي‌ به‌ زبان‌ ايرلندي‌ سخن‌ نمي‌گويند و مردم‌ كورن‌ كه‌ زبان‌ سلتي‌ اصلي‌ خود را فراموش‌ كرده‌اند به‌ زبانهاي‌ ديگري‌ سخن‌ مي‌گفته‌اند. اما آنچه‌ از يك‌ زبان‌ مشترك‌ مي‌توان‌ دريافت‌ همانا در آميختگي‌ است‌ كه‌ ميان‌ مردمي‌ بوده‌ و امكان‌ درآميختگي‌ اگر به‌ اصلي‌ مشترك‌ رهبري‌ نكند دست‌ كم‌ آينده‌ي‌ مشترك‌
اما حتي‌ اين‌ زبان‌ اصلي‌ آريايي‌ كه‌ زباني‌ بوده‌ كه‌ در 6000 يا 5000 سال‌ پيش‌ بدان‌ سخن‌ گفته‌ مي‌شد زباني‌ بدوي‌ يا زبان‌ مردمي‌ وحشي‌ نبوده‌ است‌. كهن‌ترين‌ كساني‌ كه‌ به‌ اين‌ زبان‌ سخن‌ مي‌گفته‌اند يا در مرحله‌ي‌ تمدن‌ نوسنگي‌ بودند يا از آن‌ در گذشته‌ بودند. اين‌ زبانها ضوابط‌ دستوري‌ و اصول‌ صرف‌ فعل‌ و بعضي‌ پيچيدگيهاي‌ خاص‌ داشته‌اند، مثلاً روشهاي‌ به‌ فراموشي‌ سپرده‌ي‌ ميان‌ مردم‌ دورانهاي‌ اخير پارينه‌ سنگي‌ شايد ناپخته‌تر از ابتدايي‌ترين‌ شكل‌ آريايي‌ بوده‌ است‌. شايد گروه‌ زبانهاي‌ آريايي‌ در ناحيه‌ي‌ پهناوري‌ ميان‌ رودهاي‌ عمده‌ي‌ دانوب‌ و دنيپر و دون‌ و ولگا كه‌ از شرق‌ به‌ كوههاي‌ اورال‌ و شمال‌ درياي‌ خزر مي‌رسيد رواج‌ داشته‌ است‌. ناحيه‌اي‌ كه‌ در آن‌ آريايي‌ زبانان‌ در گردش‌ بودند شايد تا مدتهاي‌ درازي‌ به‌ اقيانوس‌ اطلس‌ و به‌ جنوب‌ درياي‌ سياه‌ و آسياي‌ صغير نرسيده‌ باشد. در آن‌ هنگام‌ اروپا و آسيا در بُسفر به‌ هم‌ پيوسته‌ بودند و اين‌ تنگه‌ي‌ آبي‌ در ميان‌ نبود، دانوب‌ به‌ سوي‌ مشرق‌ مي‌رفت‌ و به‌ دريايي‌ مي‌ريخت‌ كه‌ تا نواحي‌ ولگا در جنوب‌ شرقي‌ روسيه‌ و تركستان‌ مي‌رسيد و درياهاي‌ سياه‌ و خزر و آرال‌ امروزي‌ را در برمي‌گرفت‌ و حتي‌ خليجيهايي‌ از آن‌ به‌ سوي‌ درياي‌ منجمد شمالي‌ نيز كشيده‌ مي‌شد. اين‌ دريا مي‌بايستي‌ سدي‌ بس‌ شگرف‌ بوده‌ باشد در ميان‌ آريايي‌ زبانان‌ و مردم‌ شمال‌ شرق‌ آسيا.

در جنوب‌ اين‌ دريا كرانه‌اي‌ از بالكان‌ تا افغانستان‌ پيوسته‌ بود و در شمال‌ غربي‌ اين‌ دريا ناحيه‌اي‌ بود پر مرداب‌ و پر باطلاق‌ كه‌ به‌ بالتيك‌ مي‌رسيد.
.

زبانهاي‌ سامي‌ كاملاً جدا از زبانهاي‌ آريايي‌اند
2-8- زبان‌ شناساني‌ به‌ گروه‌ زبانهاي‌ ديگري‌ كه‌ گويا كاملاً جدا از زبانهاي‌ آريايي‌ پديدار شده‌ باشند قائلند به‌ نام‌ زبانهاي‌ سامي‌. عبري‌ و عربي‌ با هم‌ خويشي‌ دارند و چنين‌ مي‌نمايد كه‌ اينها از ريشه‌ي‌ يك‌ رشته‌ واژه‌هاي‌ ديگري‌ جدا از زبانهاي‌ آريايي‌ مشتق‌ شده‌اند. روابط‌ و اصول‌ دستوري‌ آنها نيز با زبانهاي‌ آريايي‌ متفاوت‌ است‌ و به‌ احتمال‌ قوي‌ اين‌ زبانها در ميان‌ جامعه‌هايي‌ پديدار شده‌اند كه‌ با آرياييان‌ هيچ‌ پيوستگي‌ و سر و كار نداشته‌اند.
عبري‌ و عربي‌ و حبشي‌ و آسوري‌ باستان‌ و فينيقي‌ باستان‌ و گروهي‌ ديگر از زبانهاي‌ وابسته‌ به‌ اينها را ريشه‌ گرفته‌ از زباني‌ اصلي‌ مي‌دانند به‌ نام‌ زبان‌ ساسي‌. در آغاز دوران‌ تاريخ‌ نوشته‌ شده‌ يعني‌ 4000 سال‌ پيش‌ از ميلاد و پيش‌ از آن‌ گواه‌ بستگيهايي‌ ميان‌ آرياييان‌ و ساميان‌ از جنگ‌ و دادوستد در كرانه‌هاي‌ شرقي‌ مديترانه‌ هستيم‌ اما پيش‌ از اين‌ زمان‌ بايستي‌ هزارها سال‌ جدايي‌ كامل‌ ميان‌ اين‌ دو مردم‌ بوده‌ باشد. ساميان‌ گويا در جنوب‌ عربستان‌ يا دريا شمال‌ شرقي‌ آفريقا مي‌زيسته‌اند، در آغاز دوران‌ نوسنگي‌ مردم‌ اصلي‌ سامي‌ و آرياييان‌ اصلي‌ شايد كاملا جدا از هم‌ مي‌زيستند.

زبانهاي‌ حامي‌؛ همسايه‌ زبانهاي‌ سامي‌
2-9- زبان‌ شناساني‌ با اختلاف‌ كلمه‌ از زبانهاي‌ گروه‌ سومي‌ نيز سخن‌ مي‌گويند به‌ نام‌ گروه‌ حامي‌ كه‌ بعضي‌ آنها را جدا از زبانهاي‌ سامي‌ گروه‌ زبانهاي‌ حامي‌ بي‌گمان‌ دامنه‌اي‌ پهناورتر و پرشمارتر از زبانهاي‌ سامي‌ و آريايي‌ دارند و زبانهاي‌ سامي‌ پيوستگي‌ و همانندي‌ بيشتري‌ از زبانهاي‌ آريايي‌ دارند. زبانهاي‌ سامي‌ شايد همچنان‌ كه‌ مرغان‌ از يك‌ گروه‌ خاص‌ مهره‌داران‌ برخاسته‌اند از زبانهاي‌ بسيار كهن‌ حامي‌ سرچشمه‌ گرفته‌ باشند
مي‌دانند و برخي‌ پيوسته‌ي‌ به‌ آن‌. اكنون‌ بيشتر برآنند كه‌ در روزگارهاي‌ بسيار كهن‌ ميان‌ اين‌ دو گروه‌ پيوستگي‌ بوده‌ است‌. گروه‌ زبانهاي‌ حامي‌ بي‌گمان‌ دامنه‌اي‌ پهناورتر و پرشمارتر از زبانهاي‌ سامي‌ و آريايي‌ دارند و زبانهاي‌ سامي‌ پيوستگي‌ و همانندي‌ بيشتري‌ از زبانهاي‌ آريايي‌ دارند. زبانهاي‌ سامي‌ شايد همچنان‌ كه‌ مرغان‌ از يك‌ گروه‌ خاص‌ مهره‌داران‌ برخاسته‌اند از زبانهاي‌ بسيار كهن‌ حامي‌ سرچشمه‌ گرفته‌ باشند و نيز چه‌ بسا كه‌ زبانهاي‌ آريايي‌ نيز همچنان‌ كه‌ پستانداران‌ از گروهي‌ ديگر از مهره‌داران‌ برخاسته‌اند از گروه‌ خاص‌ از زبانهاي‌ حامي‌ سرگرفته‌ باشند. اين‌ فرضيه‌ بسيار دلفريب‌ است‌، اما هيچ‌ پايه‌ي‌ پذيرفتني‌ و مستدلي‌ براي‌ اين‌ امر در دست‌ نيست‌ كه‌ زبانهاي‌ آريايي‌ از زبانهاي‌ حامي‌ بسيار كهن‌ و زبانهاي‌ سامي‌ از زبانهاي‌ حامي‌ در زماني‌ اخيرتر مشتق‌ شده‌ باشند.
حامي‌ زبانان‌ امروز مانند سامي‌ زبانان‌ بيشتر از نژاد مديترانه‌اي‌ هستند. از زبانهاي‌ حامي‌ زبان‌ مصريان‌ قديم‌ و قبطيان‌ و زبانهاي‌ بربرها (مردم‌ كوهستانهاي‌ شمال‌ آفريقا و توآرگهاي‌ نقابدار و گروهي‌ از اين‌ مردم‌) و آنچه‌ به‌ نام‌ گروه‌ زبانهاي‌ اتيوپي‌ آفريقايي‌ در شرق‌ آفريقا است‌ گالاها . سوماليان‌ را بايد نام‌ برد. اين‌ زبانها شايد از يك‌ مركز در كرانه‌هاي‌ آفريقايي‌ مديترانه‌ سرچشمه‌ گرفته‌ باشد و از راههاي‌ خشكي‌ موجود در آن‌ زمان‌ گسترش‌ يافته‌ و تا اروپاي‌ غربي‌ رفته‌ باشد.

صفت‌ مشترك‌ سه‌ گروه‌ زبان‌: آريايي‌، سامي‌ و حامي‌
2-10- همه‌ي‌ اين‌ سه‌ گروه‌ بزرگ‌ زبان‌ چه‌ آريايي‌ و چه‌ حامي‌ داراي‌ يك‌ صفت‌ مشترك‌ هستند كه‌ در زبانهاي‌ ديگر يافته‌ نمي‌شود و آن‌ جنسيت‌ است‌ از لحاظ‌ قواعد دستوري‌، اما اينكه‌ اين‌ صفت‌ مي‌تواند دليل‌ بر آن‌ باشد كه‌ اين‌ سه‌ گروه‌ از يك‌ ريشه‌ برخاسته‌اند يا نه‌ موضوعي‌ است‌ كه‌ بيشتر مربوط‌ مي‌شود به‌ زبان‌ شناسي‌ تا دانش‌پژوهي‌ كه‌ مي‌خواهد كلياتي‌ از تاريخ‌ را بررسي‌ كرده‌ باشد و در اين‌ حقيقت‌ روشن‌ يعني‌ جدابودن‌ مردمي‌ كه‌ به‌ اين‌ زبانها سخن‌ مي‌گويند از زمانهاي‌ بسيار دور پيش‌ از تاريخ‌ اثري‌ نمي‌كند.
نژادهاي‌ سامي‌ و نورديك‌ داراي‌ مشخصات‌ ظاهري‌ بسيار آشكاري‌ هستند و چنين‌ مي‌نمايد كه‌ ايشان‌ مانند زبانهايشان‌ داراي‌ خصايص‌ و برجسته‌تر و خاص‌تري‌ از مردم‌ حامي‌ زبان‌ باشند.

.

زبانهاي‌ اورال‌ - آلتايي‌
2-11- در سراسر نواحي‌ مسكون‌ آرياييان‌ و ساميان‌ بايستي‌ زماني‌ گروه‌ زباني‌ مشخص‌ رايج‌ شده‌ باشد ك‌ امروزه‌ به‌ نام‌ گروه‌ زبانهاي‌ توراني‌ يا اورال‌ - آلتايي‌ خوانده‌ مي‌شود. اين‌ گروه‌ شامل‌ زبانهاي‌ لاپي‌ در لاپلند و سامويي‌ سيبري‌ و فنلاندي‌ و مجاري‌ و تركي‌ و تاتاري‌ و منچويي‌ و مغولي‌ است‌. اما از آنجا كه‌ زبان‌ شناساني‌ اروپايي‌ هنوز بررسي‌ كاملي‌ رد اين‌ زبانها نكرده‌اند، شواهد كافي‌ در دست‌ نيست‌ كه‌ زبانهاي‌ كره‌اي‌ و ژاپوني‌ هم‌ از اين‌ گروهند يا نه‌. هال‌ برت‌ مقايسه‌اي‌ از لحاظ‌ دستوري‌ از زبانهاي‌ كره‌اي‌ و بعضي‌ زبانهاي‌ دراويدي‌ هندوستان‌ كرده‌
ترجمه‌ي‌ تحت‌اللفظي‌ از چيني‌ به‌ انگليسسي‌ ممكن‌ نمي‌شود. زيرا كه‌ اصلاً انديشه‌ در اين‌ دو زبان‌ متفاوت‌ است‌ و فلسفه‌ي‌ چيني‌ از اين‌رو است‌ كه‌ براي‌ اروپاييان‌ مفهوم‌ نيست‌ و فلسفه‌ي‌ اروپا هم‌ براي‌ چينيان‌، چون‌ ماهيت‌ شيوه‌ي‌ انديشيدن‌ و چگونگي‌ بيان‌ موضوع‌ با هم‌ تفاوت‌ كلي‌ دارد.
و نشان‌ داده‌ است‌ كه‌ ميان‌ اين‌ زبانها هماننديهاي‌ بسيار نزديك‌ وجود دارد.

زبانهاي‌ چيني‌
2-12- گروه‌ پنجم‌ زبانها در ناحيه‌ي‌ جنوب‌ شرقي‌ پديد آمده‌ و هنوز هم‌ در آنجا رواج‌ دارد. اين‌ زبانها يك‌ هجايي‌ هستند بي‌تصريف‌ و اشتقاق‌. تنها آهنگ‌ صدا و فشار معني‌ كلمه‌ را معين‌ مي‌كند. اين‌ را مي‌توان‌ گروه‌ چيني‌ يا يك‌ هجايي‌ خواند و مشتمل‌ است‌ بر چيني‌ و برمه‌اي‌ و سيامي‌ و تبتي‌ . تفاوت‌ ميان‌ زبانهاي‌ چيني‌ و زبانهاي‌ مغرب‌ آن‌ بسيار فراوان‌ است‌. در زبان‌ پكني‌ چيني‌ تنها 420 يك‌ هجايي‌ هست‌، پس‌ هر يك‌ از آنها بار سنگيني‌ دارند و براي‌ چيزهايي‌ مختلف‌ به‌ كار مي‌روند و مفهومهاي‌ گوناگون‌ يا با فحواي‌ كلام‌ و مضمون‌ معلوم‌ مي‌شود يا با نحوه‌ي‌ اداي‌ آن‌. رابطه‌ي‌ اين‌ كلمات‌ با يكديگر بر اساسي‌ است‌ كاملاً جدا از روش‌ معمول‌ در زبانهاي‌ آريايي‌. دستور زبان‌ چيني‌ چيزي‌ است‌ جدا از دستور زبان‌ انگليسي‌. بسياري‌ از نويسندگان‌ چيني‌ مي‌انديشند كه‌ زبان‌ چيني‌ دستور ندارد و بايد گفت‌ كه‌ اگر نظر به‌ يكساني‌ و مقايسه‌ باشد درست‌ است‌. پس‌ ترجمه‌ي‌ تحت‌اللفظي‌ از چيني‌ به‌ انگليسسي‌ ممكن‌ نمي‌شود. زيرا كه‌ اصلاً انديشه‌ در اين‌ دو زبان‌ متفاوت‌ است‌ و فلسفه‌ي‌ چيني‌ از اين‌رو است‌ كه‌ براي‌ اروپاييان‌ مفهوم‌ نيست‌ و فلسفه‌ي‌ اروپا هم‌ براي‌ چينيان‌، چون‌ ماهيت‌ شيوه‌ي‌ انديشيدن‌ و چگونگي‌ بيان‌ موضوع‌ با هم‌ تفاوت‌ كلي‌ دارد. براي‌ روشن‌ شدن‌ اين‌ امر مثالي‌ مي‌آوريم‌. چهار علامت‌ چيني‌ كه‌ به‌ مفهوم‌ «امور و پرستش‌ و واجب‌ و كهن‌» است‌، اگر پشت‌ سر هم‌ گذاشته‌ شود، «چرا بايد به‌ راههاي‌ كهن‌ رفت‌؟» معني‌ مي‌دهد. پس‌ يك‌ چيني‌ تنها به‌ دادن‌ لُب‌ مفاهيم‌ اكتفا مي‌كند. در صورتي‌ كه‌ يك‌ انگليسي‌ همان‌ مفهوم‌ را با بياني‌ آشكارتر و بي‌پرده‌تر مي‌گويد. چه‌ بسا كه‌ آن‌ انگليسي‌ درباره‌ي‌ كهنه‌پرستي‌ در آشپزي‌ و يا صحافي‌ سخن‌ بگويد و اين‌ عبارت‌ «چرا بايد به‌ راههاي‌ كهن‌ رفت‌» را به‌ كار برد.
آقاي‌ آرتورويلي‌ در مقاله‌اي‌ كه‌ درباره‌ي‌ روش‌ انديشه‌ و سخن‌ سرايي‌ چيني‌ در آغاز كتاب‌ «170 شعر چيني‌» نوشته‌ است‌ چگونگي‌ محدود نگاه‌ داشته‌ شدن‌ فكر چيني‌ به‌ كلمات‌ ضروري‌ و پرهيز از آوردن‌ روابط‌ را توجيه‌ كرده‌ است‌.

گروههاي‌ زبانهاي‌ ديگر
2-13- گذشته‌ از اين‌ گروهها زبان‌ شناسان‌ گروههاي‌ ديگري‌ را نيز مشخص‌ كرده‌اند. همه‌ي‌ زبانهاي‌ سرخ‌پوستان‌ آمريكا كه‌ تفاوتهاي‌ بسياري‌ با يكديگر دارند از زبانهاي‌ جهان‌ كهن‌ كاملاً مجزا هستند. در اينجا اينها را در يك‌ دسته‌ مي‌گذاريم‌ نه‌ از جهت‌ اينكه‌ وابسته‌ به‌ يك‌ خانواده‌ هستند، بلكه‌ از لحاظ‌ جداكردن‌ آنها از ديگر زبانها.
يك‌ گروه‌ بزرگ‌ ديگر زبان‌ در آفريقا است‌ كه‌ از اندكي‌ از بالاتر از استوا تا جنوبي‌ترين‌ بخش‌ آفريقا رواج‌ دارد، از بانتو گرفته‌ تا زبانهاي‌ ديگري‌ در مركز آفريقا كه‌ در اينجا به‌ شرح‌ آنها نمي‌پردازيم‌.
همچنين‌ شايد دو گروه‌ زبان‌ جدا از هم‌ نيز باشد يكي‌ دراويدي‌ در جنوب‌ هند و ديگري‌ مالايايي‌- پولينزي‌ كه‌ در جزاير پولينزي‌ كه‌ اكنون‌ بعضي‌ از آنها جز و زبانهاي‌ هندي‌ نيز به‌ شمار مي‌آيد.

کانون ايرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت

فارسی زبانها در جهان.
فارسی زبان رسمی کشور ایران و تاجیکستان و یکی از زبان‌های رسمی کشور افغانستان است. در ایران نزدیک به ۷۰ میلیون، در افغانستان ۲۰ میلیون، در تاجیکستان ۵ میلیون، و در ازبکستان پیرامون ۷ میلیون نفر سخنور داردزبان فارسی گویش‌ورانی نیز در هندوستان و پاکستان دارد (زبان فارسی در شبه قاره هندوستان). رویهمرفته می‌توان شمار فارسی‌دانان جهان را پیرامون ۱۱۰ میلیون نفر برآورد کرد.
با وجود اینکه فارسی در حال حاضر زبان رسمی پاکستان نیست. ولی قبل از استعمار انگلیس .زبان رسمی و فرهنگی شبه‌قاره هند در زمان امپراطوری مغول بوده‌است. زبان رسمی کنونی پاکستان، اردو، (که در واقع «اسلامی‌شده» زبان هندی است) به شدت تحت‌ تاثیر فارسی بوده‌است و واژه‌های فارسی بسیار زیادی در آن موجود می‌باشد. اکنون نیز به عنوان یک زبان فاخر در بین نخبگان به خصوص در زمینه هنر و موسیقی (موسیقی قوالی) رواج دارد. به خاطر تاثیر بسیار زیاد زبان فارسی در پاکستان، بنیان‌گذاران پاکستان تصمیم گرفتند که سرود ملی کاملا به زبان فارسی سروده شود. (نگاه کنید به قومی ترانه)

تاریخ زبان فارسی
فارسی زبانی هندواروپائی از شاخه هندوایرانی و زیرشاخه زبان‌های ایرانی است. پیشینه کهن فارسی نو به ایرانی باستان باز می‌گردد. از ایرانی باستان، زبان‌های
[=Symbol]· زبان مادی یا اوستایی
[=Symbol]· پارسی باستان
[=Symbol]· زبان سکایی و
[=Symbol]· زبان آراخوسیایی
پدید آمدند. این زبان‌ها تقریباً با هم هم‌زمان بوده‌اند و بر یکدیگر پیشینگی نداشتند. در زمان هخامنشیان، پارسی باستان، زبان رسمی امپراتوری می‌شود.
زبان پارسی باستان
پارسی باستان زبان مادری و زبان میهن اصلی خانواده و دودمان هخامنشی بوده‌است. نخستین شواهد نوشتاری از این زبان، سنگ‌نبشته بیستون است که تاریخ آن به قرن ششم پیش از میلاد برمی گردد (مرجع ۲). خط پارسی باستان خط میخی بوده‌است و به نظر می‌رسد در زمان هخامنشی خطی رایج در بین هیچ گروهی از مردم نبوده‌ است و تنها خطی ادبی برای نوشتن سنگ‌نوشته‌ها بوده‌است که برای نگاشتن این سنگ نوشته‌ها استفاده می‌شده‌است (مرجع ۲صفحه ۱۱۰).
دوره باستان که از آغاز تا انقراض شاهنشاهی هخامنشی، تقریبا از قرن بیستم تا حدود چهارم و سوم پیش از میلاد را دربرمی‌گیرد. از زبان‌های ایرانی باستان چهار لهجه آن شناخته شده‌است: مادی، سکایی، اوستایی و پارسی باستان یا فارسی. از زبان مادی و سکایی که یکی در غرب ایران و منطقه فرمان روایی ماد و دیگری در شمال، از مرزهای چین تا دریای سیاه، از جمله بین اقوام پارت و ساکنان سغد، رایج بوده، تنها کلمات و عباراتی درآثار دیگران برجای مانده‌است. اما از زبان‌های اوِستایی و فارسی باستان مدارک بسیار در دست است. زبان اوِستایی، گویش مردم اطراف دریاچه هامون در سیستان بوده و زرتشت کتاب خود را به این زبان نوشته‌است.
پارسی باستان زبان مادری و زبان میهن اصلی خانواده و دودمان هخامنشی بوده‌است. نخستین شواهد نوشتاری از این زبان، سنگ‌نبشته بیستون است که تاریخ آن به قرن ششم پیش از میلاد برمی گردد (مرجع ۲). درهمین زمان لهجه‌های دیگر ایرانی باستان نیز وجود داشته که پا به پای چهار زبان مهم دوران باستان مراحل تکاملی را می‌پیموده‌است، مانند زبان‌های بلخی، سغدی، پارتی و خوارزمی.
خط پارسی باستان خط میخی بوده‌است و به نظر می‌رسد در زمان هخامنشی خطی رایج در بین هیچ گروهی از مردم نبوده‌ است و تنها خطی ادبی برای نوشتن سنگ‌نوشته‌ها بوده‌است که برای نگاشتن این سنگ نوشته‌ها استفاده می‌شده‌است (مرجع ۲صفحه ۱۱۰). زبان پارسی باستان از نظر دستوری پیچیده‌تر از نسل‌های بعدی فارسی بوده‌است (مرجع ۳)

زبان پارسی میانه
در رده بندی زبان‌شناسی، به زبانی که از سده سوم پیش از میلاد تا سده هفتم پس از میلاد در ایرانزمین، کاربرد داشته‌است، پارسی میانه می‌گویند. زبان پهلوی به گویش مرکزی پارسی میانه که در دوران ساسانیان رواج داشت، گفته می‌شود. دستور این زبان ساده‌تر از پارسی باستان اما پیچیده‌تر از فارسی نو بوده‌است (مراجع۳و ۴).
فارسی نو

فارسی سده‌های هشتم و نهم میلادی تا امروز (مرجع ۲) زبان فارسی نو یا زبان فارسی دری زبان گفتاری رایج در دربار ساسانی و زبان پایتخت محسوب می‌شده‌است (مرجع ۵ صفحه ۴۳۷). این زبان در حقیقت گویشی متفاوت از زبان فارسی میانه که زبان رسمی، اداری، دینی، و ادبی دربار ساسانی محسوب می‌شده، بوده‌است.
بعضی زبان‌شناسان اعتقاد دارند که فارسی نو دنبالهٔ پارسی میانه یا پهلوی است (ابوالقاسمی، محسن، تاریخ زبان فارسی، سمت: ۱۳۸۰، ص ۲۶۱) و تفاوت مهم آن با پهلوی در وام‌واژه‌های عربی و ترکی است. ولی بعضی زبان‌شناسان دیگر، از جمله علی‌اشرف صادقی، اعتقاد دارند که فارسی دری دنبالهٔ مستقیم پهلوی نیست، بلکه شکلی از «زبان پارسیک» است (که صادقی آن را پهلوی ساسانی می‌نامد) و با پارسی میانه که زبان رایج مردم بوده‌است تفاوت‌های گویشی دارد. به نظر صادقی این زبان به شکل گفتاری از تیسفون، پایتخت ساسانیان «به خراسان رفته و در آنجا با ویژگیهای زبان پارتی و عناصر گویشی آن زبان و برخی گویشهای دیگر خراسان آمیخته شده‌است». صادقی اعتقاد دارد ریشهٔ دری، زبانی خواهر با زبان پهلوی است که به‌موازات پهلوی (که گویش رایج مردم پارس و خوزستان بوده‌است) وجود داشته‌است (طبیب‌زاده، امید، جشن‌نامهٔ دکتر علی‌اشرف صادقی، هرمس:۱۳۸۲، صص ۶۷ و ۶۸). از طرف دیگر، محمدتقی بهار هم ریشهٔ دری را پهلوی نمی‌داند ولی عقیده دارد که فارسی دری زبان خراسانی‌هایی است که در اواخر دوران ساسانی به دربار تیسفون رفتند و زبان خود را در دربار ساسانیان رایج کردند (نگا نظر بهار در مورد ریشه دری).
توصیف زبانشناختی زبان فارسی
فارسی زبانی ضمیرافتان است یعنی انداختن ضمیر و بکار نبردن آن لطمه‌ای به معنای جمله نمی‌زند. نمونه: (من) نامه نوشتم.
ترتیب متعارف واژه‌های فارسی به صورت ورزا-ورزیده-ورز (فاعل-مفعول-فعل) است. گرچه وَرز (فعل) در زبان فارسی در پایان جمله می‌آید ولی این زبان در دیگر قسمت‌ها هستهْ‌آغازی است. برای نمونه در عبارات «برادر من» «خودروی تو» و «زنی که دوست دارم» هستهٔ جملات یعنی واژه‌های برادر، خودرو و زن در آغاز آمده‌اند.
اگر گروه فزونواژه (حرف اضافه) در جمله باشد معمولاً میان ورزا و ورزیدهٔ مستقیم می‌آید. نمونه:
فرزاد به مینو آب داد.
بنابراین توصیف کامل ترتیب سازه‌ها در زبان فارسی چنین است:
[=Symbol]· (فاعل)(گروه حرف اضافه)(مفعول)فعل
هنگامی که مفعول مستقیم، شناس (معرفه) باشد این مفعول یا ورزیده‌نمای «را» و پیش از گروه فزونواژه می‌آید. نمونه:
فرزاد آب را به مینو داد.
(منبع این بخش: ماهوتیان، شهرزاد: دستور زبان فارسی از دیدگاه رده‌شناسی، ترجمه مهدی سمائی، تهران ۱۳۸۲، چاپ دوم.)

مختصری درباره انواع زبان ها

زبان وسیله ی بیان تفکر است و غالباً برای انتقال فکر کسی به دیگری به کار میرود. این انتقال ممکن است به وسیله ی گفتن، نوشتن، اشاره و یا لمس انجام شود. پس هر چه وسیله ی انتقال فکر، یعنی زبان، از طرفی ساده و از طرف دیگر دقیق تر باشد، عمل انتقال فکر دقیق تر و راحت تر صورت خواهد گرفت.

انواع زبان
زبان از لحاظ ارزش ادبی به سه قسمت میشود:
1-زبان ادبی: که زبان شاعران و نویسندگان است و در آن هنرنمایی های ادبی بسیار به کار میرود. نظم و نثر قدیم فارسی نمونه ی درخشانی از زبان ادبی است.
2-زبان گفتگو: که زبان صحبت افراد تحصیل کرده است و اگر چه فاقد هنرنمایی های ادبی است، ولی باید در حال سادگی بی غلط باشد. در زبان گفتگو همیشه صرفه جویی به کار میرود. نویسندگان معمولاً در نوشتن زبان ادبی به کار میبرند و در صحبت زبان گفتگو.
3-زبان عامیانه: که زبان مردم تحصیل نکرده و عامی است و شامل لغتهای غلط یا نیمه غلطی است که در دو زبان دیگر نباید دیده شود، علاوه بر این دارای غلط های صرفی و نحوی نیز هست. گاه در زبان عامیانه لغات بسیار اصییل نیز یافت میشود که باید آنها را با به کار بردن ادبی زنده کرد.

طبقه بندی زبان های جهان
زبان شناسان زبان های جهان را به سه دسته ی زیر تقسیم کرده اند:

1-زبان های یک هجائی (تک هجایی)
در این زبان ها کلمات فقط از یک هجای تغییر ناپذیر درست شده اند. یعنی نه ریشه ی کلمه تغییر میکند و نه بدان پیشوند یا پسوندی متصل می شود. این زبان ها در حالت ابتدایی باقی مانده اند، مثل: زبان های چینی، تبتی و سیامی
2-زبان های التصاقی (پیوندی)
در این زبان ها کلمات از یک یا چند هجای تغییرناپذیر درست شده اند، ولی میتواند به هم بچسبند یا پیشوند و پسوندی بگیرند تا معنی نوی به دست آید، مثل: زبان های فنلاندی، ترکی، مغولی، تاتاری، ژاپنی و کره ای
-زبان های منصرف (صرفی)
در این زبان ها کلمات از یک یا چند هجای تغییرپذیر درست شده اند. یعنی ریشه ی کلمه ها برعکس زبان های بالا تغییر می کند و به صورت های مختلف درمیاید. علاوه بر این پیوند پیشوند و پسوند با کلمه ها در این زبان ها فراوان است. زبان های مهم دنیا از این نوعند، مثل زبان های هندی، ایرانی، یونانی، لاتین، ژرمنی، اسلاوی، ارمنی و سامی

الف- زبان های هندی و اروپاای
1-زبان های هندی: سانسکریت، ودا، ...
2-زبان های ایرانی: پارسی باستان (پارسی کهن – فرس قدیم)، اوستایی، پهلوی (زبان ساسانیان)، پارتی (زبان اشکانیان)، دری، سُغدی، خوارزمی، سکایی، ...
پارسی باستان با زبان اوستاای و سانسکرت از یک ریشه اند. اوستا زبانی است که برای نوشتن اوستا کتاب دینی زردشتیان ایران باستان به کار رفته است، به این سبب آن را زبان اوستاای نامند. پارسی باستان و اوستا فرزندان یک پدرند.
زبان های هند و ایرانی یکی از مهم ترین شاخه های زبان هند و اروپاای است و آریاای نامیده میشوند.
3-زبان یونانی
4-زبان لاتین
زبان لاتین زبان رومیان قدیم بوده است که امروزه جزو زبان های مرده ی دنیا محسوب میشود.
زبان های زیر مشتق از زبان لاتین هستند: فرانسه، ایتالیایی، اسپانیایی، پرتقالی و رومانی.
5-زبان های ژرمنی: آلمانی، انگلیسی، هلندی، سوئدی، نروژی، ...
6-زبان های اسلاوی: روسی، چکی، لهستانی، ...

ب- زبان های سامی
زبان های سامی عبارتند از: عربی، عبری، آشوری، فینیقی، کلدانی، سریانی، ...
زبان های سامی بالا با چند زبان نزدیک به آنها در شاخه ی بزرگ تری بنام زبان های سامی و حامی قرار می گیرند.

زبان فارسی
فارسی زبانی است که در ایران، افغانستان، تاجیکستان، قسمتی از هندوستان، ترکستان، قفقاز و عراق بدان صحبت می کنند. زبان فارسی به جا مانده ی زبان های قدیمی ایران است. این زبان ها عبارتند از

-فارسی باستان
فارسی باستان (پارسی کهن) زبانی است که در زمان هخامنشیان بدان صحبت کرده اند و سنگ نبشته های بیستون، الوند و تخت جمشید بدان زبان است. خط این زبان را میخی نامند، زیرا شبیه به میخ است و از چپ به راست نوشته می شده است.
2-فارسی میانه
فارسی میانه که آن را پهلوی هم می خوانند، به خصوص در زمان اشکانیان معمول بوده است و به دو قسمت می شود، یکی پهلوی اشکانی (پارتی) و دیگری پهلوی ساسانی. خط این زبان را نیز پهلوی نامند. پهلوی در شمال شرق ایران معمول بوده است و از راست به چپ نوشته می شده.
3-فارسی دری
فارسی دری در زمان ساسانیان در مشرق و جنوب ایران به خصوص در پایتخت آنان مدائن معمول بوده است و پس از ورود اسلام به ایران به تدریج تغییراتی در آن داده شده است و به صورت زبان بعد از اسلام ایران در آمده و از نیمه دوم قرن سوم هجری تا به حال ادامه دارد.
چندی پس از ورود اسلام به ایران کم کم لغت های عربی به مقدار کم وارد زبان فارسی شدند، چنان که در قدیمی ترین کتاب های فارسی تعداد لغت های عربی از پنج درصد تجاوز نمی کند. ولی در دوره های بعد نویسندگان فارسی لغت های عربی فراوانی وارد زبان فارسی کردند، به حدی که در دوره های بعد در بعضی از کتاب های قدیمی تعداد آنها به بیش از شصد درصد رسید.
فارسی دری با اختلافات کمی همان زبان فرس قدیم و میانه است ولی خط بعللی که مهم تر از همه ارتباط با مذهب می باشد هنوز عربی است. به عبارت دیگر همان خصوصیاتی که در نوشتن یک آیه از قرآن کریم یا یک جمله عربی به کار می رود ما در نوشتن یک شعر یا یک جمله فارسی نیز بکار می بریم:
1-از راست به چپ می نویسیم.
2-متصل و منفصل است.
3-هر حرف نماینده چند صدا است.
4-حروف آن بعضی نقطه دار و بعضی بی نقطه است.

موضوع قفل شده است