عمر:کنار گذاشتن علی به خاطر حفظ اسلام بوده
تبهای اولیه
سلام :عمر در کلام خود دارد که ما علی را به خاطر این که اسلام محفوظ بماند او را نگذاشتیم به این مقام برسدحیطه علی الاسلام لطفا با دلیل عقلی و نقلی پاسخ بدهید؟
کتاب تذکره الخواص به نقل خنیزی
با سلام
دوست گرامی چنانچه روایتی و یا سخنی نقل میکنید لطفا منبع و متن کامل را بگذارید
این مطلب در جلد سوم این کتاب موجود است صفحه ی 450 و در کتاب خلافت و ولایت از نظر قران و سنت صفحه ی 63 در ضمن برادران شما فکر کنید این یک شبهه از یک جوان است که اصلا کتاب نمیخواند و میگوید که شاید دلیل خلافت نکردن علی همین حرف عمر باشد ؟
این مطلب در جلد سوم این کتاب موجود است صفحه ی 450 و در کتاب خلافت و ولایت از نظر قران و سنت صفحه ی 63 در ضمن برادران شما فکر کنید این یک شبهه از یک جوان است که اصلا کتاب نمیخواند و میگوید که شاید دلیل خلافت نکردن علی همین حرف عمر باشد ؟
با سلام
لطفا متن روایات هم بگذارید
برادر عزیزم چون به ان کتاب دسترس ندارید و تماما عربی هست لذا من متن فارسی کتاب خلافت و ولایت رو مینویسم:خلیفه دوم گفت که ما علی را روی کار نیاوردیم درست است که علی قضاوتش از همه بهتر است و بهتر حکم میکند اما علی دشمن داشت پیش نمیرفت صفحه 31و32
برادر عزیزم چون به ان کتاب دسترس ندارید و تماما عربی هست لذا من متن فارسی کتاب خلافت و ولایت رو مینویسم:خلیفه دوم گفت که ما علی را روی کار نیاوردیم درست است که علی قضاوتش از همه بهتر است و بهتر حکم میکند اما علی دشمن داشت پیش نمیرفت صفحه 31و32
با سلام
برادر عزیز ضمن خوشامد گویی به سایت اسک دین
باید نکاتی را به عرضتان برسانم همانطور که میدانید این سایت پاسخگوی ملی است و یک سایت فوق تخصصی !! قاعده این سایت از روز اول این بوده که اگر مطلبی تاریخی و یا روایتی نقل کرده ایم با سند باشد
اگر میگویم منبع تا بتوانیم برسی کنیم از طرفی اگر متن عربی را بگذارید ممنون میشویم چون متن فارسی زیاد روشن نیست !اگر نه که این چیز تازه ای در مورد اهل خلاف نیست !
بر هیچ محققی پوشیده نیست که چگونه حق علی ع گرفته شد !
لذا از شما دوست گرامی هم تقاضا داریم حتما ذکر مطالب را کامل و همیشه منبع را مشخص کنید
با تشکر
من متن عربی رو ندارم فقط این مطلب رو ازش برداشتم اگه میشه جواب بدهید همین هم که نوشتم از رو شرح و ترجمه اون بوده
من متن عربی رو ندارم فقط این مطلب رو ازش برداشتم اگه میشه جواب بدهید همین هم که نوشتم از رو شرح و ترجمه اون بوده
پاسخی دریافت نشد نه عقلی نه نقلی؟؟؟؟؟؟؟
با سلام
پاسخ چه چیزی را باید بدهیم ؟
بیشتر توضیح دهید لطفا
اولین چیزی که پرسیدم :حیطه علی الاسلام علی را برداشتیم تا اسلام محفوظ بماند ادامه سوال هم در صفحه قبل نقلی و عقلی پاسخ دهید نقطه سر خط.
اولین چیزی که پرسیدم :حیطه علی الاسلام علی را برداشتیم تا اسلام محفوظ بماند ادامه سوال هم در صفحه قبل نقلی و عقلی پاسخ دهید نقطه سر خط.
با سلام
بنده در ان کتاب چنین روایتی را پیدا نکرده ام
عزیز برادر به شما گفتیم متن عربی را بیاوری !!که طفره رفتید !!
آنچه نگارش کرده اید سخنی نیست که جواب بخواهد دوست عزیز
ما نمیدانیم جواب به چه سوالی بدهیم که شما در فکر خود میپرانید !!
لطفا سخنان خود را روشن بیان کنید
عزیزم حیف که نمیدونم چطور این مطلب رو نشونت بدم در بیش تر کتابها اگه مطالعه داشته باشید ....یه سری به کتاب شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 12صفحه 21 بزن . در ضمن من واسه چی وقت خودم رو بگیرم بعد به قول شما طفره برم
عزیزم حیف که نمیدونم چطور این مطلب رو نشونت بدم در بیش تر کتابها اگه مطالعه داشته باشید ....یه سری به کتاب شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 12صفحه 21 بزن . در ضمن من واسه چی وقت خودم رو بگیرم بعد به قول شما طفره برم
با سلام
این کتاب این روایات را نشان ما بدهید!
بنده پیدا نکردم اگر ما را رهنمایی کنید متشکر میشویم
http://www.4shared.com/office/BkJYspYU/___online.html
من یک جواب نقلی دیگه اضافه کردم تشکر هم کردم اما بعد از تشکر یک مطلب نقلی از قران کریم اوردم:قل هل ننبءکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیوه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا .بگو ای پیامبر ایا شما را به زیانکار ترین مردم خبر دهم انان که کوشش انها در زندگی باطل شده در حالیکه خودشان گمان میکنند که کار خوبی انجام میدهند.و اضافه کردم گفتم که ایه و سوره این ایه رو نمیدونم چونکه از یه روحانی پرسیدم .
با سلام به همه دوستان
[quote=hadi66;236386]عمر در کلام خود دارد که ما علی را به خاطر این که اسلام محفوظ بماند او را نگذاشتیم به این مقام برسدحیطه علی الاسلام لطفا با دلیل عقلی و نقلی پاسخ بدهید؟[/quote]
عمر داستان وصیت پیامبر در بستر مرگ را چنین گزارش می کند:
لقد كان من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی امره ذرو من قول لا يثبت حجة، ولا يقطع عذرا ولقد كان يربع فی امره وقتا ما ولقد أراد فی مرضه ان يصرح باسمه فمنعت من ذلك إشفاقا وحيطة على الاسلام لا ورب هذه البنية لا تجتمع عليه قريش ابدا ولو وليها لانتقضت عليه العرب من أقطارها... پیامبر درباره علی بن ابیطالب حرف درستی نزد لذا حجت تمام نشد، گرچه مدتها قبل درباره او چیزی گفته اما در بستر بیماریش خواست تصریح به نام علی کند اما به دلیل محبت و حفظ اسلام نگذاشتم،به خدا قسم قریش تسلیم علی نمی شد و اگر علی بن ابیطالب ولیّ مردم می گشت عرب بر او می شورید... (1)
گویا عمر فهم و درک و محبتش نسبت به اسلام و مسلمین بیشتر از خدا و رسول بوده و چیزی را فهمیده که العیاذ بالله، پیامبر نفهمیده است!!در حالیکه خدای بزرگ، سخنان پیامبر حق محض معرفی می کند و می فرماید:
وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى، و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد! آنچه مىگويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست!(2)
کاری که عمر کرد انکار غیر مستقیم نبوت است، همانگونه که در بستر بیماری، هنگامی که پیامبر درخواست قلم و کاغذ برای وصیت به امیرالمؤمنین داشتند، عمر فهمید و گفت کتاب خدا بس است، و در ادامه نسبت هذیان به پیامبر داد(3) البته این سخنان برای عمری که در اصل نبوت پیامبر نیز شک داشته بعید به نظر نمی رسد(4)
موفق باشید.
(1) ر.ک: شرح نهج البلاغه ج 12 ص 21، بحارالانوار ج 3 ص 556.
(2) سوره نجم آیه 3 و 4.
(3) ر.ک: صحیح البخاری ج 7 ص 9 کتاب المرضی و الطب، دارالطباعة و الفکر، استانبول 1414.
(4) در جریان صلح حدیبیه وقتی که در ابتدا پیامبر به مسلمانان وعده حج داد اما به دلیل ممانعت مشرکین مکه، به سال بعد موکول شد، عمر گفت: تا بحال اینقدر در نبوت این مرد شک نکرده بودم!!!!، سند این مطلب در منابع پیروان اهل بیت فراوان است (مثل بحارالانوار ج 30 ص 561) و در منابع اهل سنت نیز موجود است البته طوری نقل کردند که غباری به عبای عمر نشیند، ر.ک: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 12 ص 60.
من یک جواب نقلی دیگه اضافه کردم تشکر هم کردم اما بعد از تشکر یک مطلب نقلی از قران کریم اوردم:قل هل ننبءکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیوه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا .بگو ای پیامبر ایا شما را به زیانکار ترین مردم خبر دهم انان که کوشش انها در زندگی باطل شده در حالیکه خودشان گمان میکنند که کار خوبی انجام میدهند.و اضافه کردم گفتم که ایه و سوره این ایه رو نمیدونم چونکه از یه روحانی پرسیدم .
با سلام به همه دوستان
عمر داستان وصیت پیامبر در بستر مرگ را چنین گزارش می کند: گویا عمر فهم و درک و محبتش نسبت به اسلام و مسلمین بیشتر از خدا و رسول بوده و چیزی را فهمیده که العیاذ بالله، پیامبر نفهمیده است!!در حالیکه خدای بزرگ، سخنان پیامبر حق محض معرفی می کند و می فرماید:
وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى، و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد! آنچه مىگويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست!(2)
کاری که عمر کرد انکار غیر مستقیم نبوت است، همانگونه که در بستر بیماری، هنگامی که پیامبر درخواست قلم و کاغذ برای وصیت به امیرالمؤمنین داشتند، عمر فهمید و گفت کتاب خدا بس است، و در ادامه نسبت هذیان به پیامبر داد(3) البته این سخنان برای عمری که در اصل نبوت پیامبر نیز شک داشته بعید به نظر نمی رسد(4)
موفق باشید.
سلام ...
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا(الکهف/103)
بگو: «آيا به شما خبر دهيم که زيانکارترين (مردم) در کارها، چه کساني هستند؟
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَهُمْ يحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يحْسِنُونَ صُنْعًا(الکهف/104)
آنها که تلاشهايشان در زندگي دنيا گم (و نابود) شده؛ با اين حال، ميپندارند کار نيک انجام ميدهند!»
أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يوْمَ الْقِيامَةِ وَزْنًا(الکهف/105)
آنها کساني هستند که به آيات پروردگارشان و لقاي او کافر شدند؛ به همين جهت، اعمالشان حبط و نابود شد! از اين رو روز قيامت، ميزاني براي آنها برپا نخواهيم کرد!
سلام
سر راست تر از این میشه؟
سوره ۶: الأنعام
«وإِذَا جَاءتْهُمْ آيَةٌ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ
اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ
سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُواْ يَمْكُرُونَ﴿۱۲۴﴾»
«و چون آيتى برايشان بيايد مىگويند هرگز ايمان نمىآوريم تا اينكه نظير آنچه به فرستادگان خدا داده شده است به ما [نيز] داده شود
خدا بهتر مىداند رسالتش را كجا قرار دهد
به زودى كسانى را كه مرتكب گناه شدند به [سزاى] آنكه نيرنگ مىكردند در پيشگاه خدا خوارى و شكنجهاى سخت خواهد رسيد»
و آیات دیگه ای که در شأن مولای متقیان، امیرالمؤمنین (سلام الله علیه و آله الطاهرین) و ولایت ایشون در قرآن کریم اومده که با یک جست و جوی کوچیک میتونید پیداشون کنید.
اگه هم پیدا نکردین بفرمایید که در حد وسعم اشاره کنم.
از جمله این آیات, آیه شریفه
«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ﴿۵۵﴾»سوره ۵: المائدة
که به اعتقاد شیعه و سنی در شأن امیرالمؤمنین (سلام الله علیه و آله الطاهرین) هست و از کلمه ی «إنما» مفهوم انحصار برداشت میشه. به بیان ساده تر یعنی «ولى و سرپرست شما تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده اند همان كسانى كه نماز برپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند» و نه هیچ کس دیگه.
البته دلایل روایی هم که الی ما شاء الله در این زمینه موجوده.
و بیشتر از اون، دلایل عقلی وجود داره یه کم عقل(قلب) سلیم و مقداری انصاف و اندکی لقمه حلال و صدالبته حلال زادگی نیازه تا به نتیجه صحیح رسید!
قضاوت با خودتون!
حالا خودمونیم؛به نظر شما خداوند متعال بهتر میدونه یا دومی؟!
با سلام به همه دوستان
عمر داستان وصیت پیامبر در بستر مرگ را چنین گزارش می کند: لقد كان من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فی امره ذرو من قول لا يثبت حجة، ولا يقطع عذرا ولقد كان يربع فی امره وقتا ما ولقد أراد فی مرضه ان يصرح باسمه فمنعت من ذلك إشفاقا وحيطة على الاسلام لا ورب هذه البنية لا تجتمع عليه قريش ابدا ولو وليها لانتقضت عليه العرب من أقطارها... پیامبر درباره علی بن ابیطالب حرف درستی نزد لذا حجت تمام نشد، گرچه مدتها قبل درباره او چیزی گفته اما در بستر بیماریش خواست تصریح به نام علی کند اما به دلیل محبت و حفظ اسلام نگذاشتم،به خدا قسم قریش تسلیم علی نمی شد و اگر علی بن ابیطالب ولیّ مردم می گشت عرب بر او می شورید... (1)
گویا عمر فهم و درک و محبتش نسبت به اسلام و مسلمین بیشتر از خدا و رسول بوده و چیزی را فهمیده که العیاذ بالله، پیامبر نفهمیده است!!در حالیکه خدای بزرگ، سخنان پیامبر حق محض معرفی می کند و می فرماید:
وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى، و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد! آنچه مىگويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست!(2)
کاری که عمر کرد انکار غیر مستقیم نبوت است، همانگونه که در بستر بیماری، هنگامی که پیامبر درخواست قلم و کاغذ برای وصیت به امیرالمؤمنین داشتند، عمر فهمید و گفت کتاب خدا بس است، و در ادامه نسبت هذیان به پیامبر داد(3) البته این سخنان برای عمری که در اصل نبوت پیامبر نیز شک داشته بعید به نظر نمی رسد(4)
موفق باشید. (1) ر.ک: شرح نهج البلاغه ج 12 ص 21، بحارالانوار ج 3 ص 556.
(2) سوره نجم آیه 3 و 4.
(3) ر.ک: صحیح البخاری ج 7 ص 9 کتاب المرضی و الطب، دارالطباعة و الفکر، استانبول 1414.
(4) در جریان صلح حدیبیه وقتی که در ابتدا پیامبر به مسلمانان وعده حج داد اما به دلیل ممانعت مشرکین مکه، به سال بعد موکول شد، عمر گفت: تا بحال اینقدر در نبوت این مرد شک نکرده بودم!!!!، سند این مطلب در منابع پیروان اهل بیت فراوان است (مثل بحارالانوار ج 30 ص 561) و در منابع اهل سنت نیز موجود است البته طوری نقل کردند که غباری به عبای عمر نشیند، ر.ک: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 12 ص 60.
خوب بعد از مدتها که از زندان سایت بیرون اومدم می تونم مطلب بنویسم
من مشتاقانه در انتظار روزی هستم که یک شیعه ثابت کنه عمر نسبت هذیان رو به پیامبر داد.
خوب بعد از مدتها که از زندان سایت بیرون اومدم می تونم مطلب بنویسممن مشتاقانه در انتظار روزی هستم که یک شیعه ثابت کنه عمر نسبت هذیان رو به پیامبر داد.
بنده الان به شما ثابت می کنم عمری جان!
امیرالمؤمنین دختری را در خانه نگهداری می کردند (بنا به روایتی دختر ایشان بود و روایتی هم هست که دختر ایشان نبود اما در خانه ایشان بود) بنام ام کلثوم. ایشان 8 ساله بودند.
عمر 57 سال سن داشت که روزی به خانه امیرالمؤمنین آمد و این دختر را از ایشان خواستگاری کرد. امیرالمؤمنین فرمودند: این دختر کودک است، هنوز وقت ازدواجش نیست و به عمر جواب رد دادند.
عمر پیش عباس عموی پیامبر(ص) رفت و گفت: یا علی را راضی کن که این دختر را به من بدهد، یا آبروی بنی هاشم را در قریش می برم. به خدا سوگند!!! اگر علی این دختر را به عقد من درنیاورد، به او تهمت دزدی می زنم و دست و پایش را قطع می کنم!!!
عباس، نزد امیرالمؤمین علی (ع) آمدند و ماجرا را نقل کردند، ایشان هم تصمیم گیری در این مورد را به عباس ، عموی پیامبر (ص) سپردند.
این هم اثبات اینکه عمر نسبت هذیان به پیامبر (ص) داد.
در بعضی روایات و کتب بخصوص بخارى و مسلم در صحيحين و نيز حميدى در جمع بين الصحيحين و امام احمد حنبل در جلد اول مسند نقل نموده اند كه عبدالله بن عباس پيوسته گريه مى كرد، اشك مى ريخت و مى گفت: «يوم الخميس ما يوم الخميس»; روز پنجشنبه چه روز پنجشنبه اى؟! از وى پرسيدند مگر در روز پنجشنبه چه شده است كه تو به گريه افتاده اى؟ گفت: چون بيمارى بر پيامبر مستولى گشت، فرمود: «دوات و كاغذ بياوريد تا براى شما كتابتى بنويسم كه بعد از من هرگز گمراه نشويد» اما بعضى از حضار مجلس مانع شدند و گفتند: «او هذيان مى گويد و قران ما را بس است.» آن ها نه فقط از وصيت نوشتن آن حضرت ممانعت كردند، بلكه به ايشان زخم زبان هم زدند و گفتند: در آخر عمر هذيان مى گويد.(۱)
و اما روایاتی که نسبت هذیان دادن عمر بن الخطاب به پیامبر را ثابت می کنند، عبارتند از:
نشانی این روایات از صحیحین بخاری و مسلم چنين است:
الف - صحيح بخارى، ج 1، ص 39، كتاب العلم، باب كتابة العلم؛ و ج 4، ص 85، باب دعاء النبى صلىاللهعليهوسلم إلى الاسلام والنبوة و... باب هل يستشفع إلى اهل الذمة و...، وص 121، باب اخراج اليهود من جزيرة العرب؛ وج 6، ص 11، باب كتاب النبى صلىاللهعليهوسلم إلى كسرى وقيصر، باب مرض النبى صلىاللهعليهوسلم ووفاته (دو حديث)؛ وج 7، ص 156، كتاب الطب، باب قول المريض قوموا عنى؛ وج 9، ص 137، كتاب الاعتصام بالكتاب والسنة، باب كراهية الخلاف.
ب - صحيح مسلم، ج 3، ص 9 - 1257، كتاب الوصية، باب 5، ح 22 - 20.
در اينجا متن يكى از روايات صحيح بخارى را نقل مىكنم (ج 9 ص 137):
«عن ابن عباس قال: لما حضر النبى صلىاللهعليهوسلم قال وفي البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب قال: هلم اكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده قال عمر: إنّ النبى غلبه الوجع وعندكم القرآن فحسبنا كتاب اللّه واختلف اهل البيت واختصموا فمنهم من يقول قربوا يكتب لكم رسول اللّه كتابا لن تضلوا بعده ومنهم من يقول ما قال عمر. فلما اكثروا اللغط والاختلاف عند النبى قال: قوموا عنى...».
شاید شما دوستان بپرسید که در صحیحین آمده است که عمر بن الخطاب گفته است «قد غلب علیه الوجع» یعنی درد بر او غلبه کرده و نگفته «ان الرجل لیهجر» یعنی این مرد هذیان می گوید؟
در اینجا باید گفت که از لحاظ معنا این دو جمله باهم فرق می کنند اما باید توجه داشت در آن موقعیتی که پیامبر فرمودند برایم دوات و کاغذی بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم، گفتن «قد غلب علیه الوجع» از سوی عمر بن الخطاب، حکم دادن نسبت هذیان به پیامبر (ص) است،چرا که پیامبر حتی اگر درد بر او مستولی گردد، حتی در چنین حالتی (نعوذ باالله) سخنهای نامربوط نخواهد گفت. طبق آيات 3 و 4 سوره نجم ( وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلا وَحْيٌ يُوحَى )، می توان این موضوع را اثبات نمود.
و البته امام غزالى در مقاله چهارم سر العالمين مى گويد بعد از آنکه عمر گفت: «اين مرد را واگذاريد كه او هذيان مى گويد، كتاب خدا ما را بس است.»(۲) و پس از اين گفته عمر، اصحاب حاضر دو گروه شدند. عده اى به طرفدارى از عمر و جمعى ديگر به منظور آوردن دوات و كاغذ براى پيغمبر مصمم شدند. بالاخره داد و فرياد حضار بلند شد و به هم ريختند. سپس پيغمبر متغير شد و فرمود: «از نزد من برخيزيد كه سزاوار نيست نزد من جنگ و نزاع كنيد.» (۳)
و نیز ابن ابي الحديد به نقل از كتاب «تاريخ بغداد» اثر احمد بن ابي طاهر به طور مستند نقل ميكند كه بعد از اينكه ابن عباس براي عمر ميگويد كه رسول خدا(ص) علي(ع) را به خلافت منصوب كرده بود و پدرم نيز بر اين باور بود؛ عمر گفت: آري از رسول خدا(ص) دربارة وي مطلبي بود كه حجت نیست. آن حضرت در هنگام بيماري، سر آن داشت تا به اسم او تصريح كند، اما من به خاطر اسلام از اين كار ممانعت كردم. (۴)
چنانچه از مطالب نقل شده بدست ميآيد: اولاً: خود عمر اعتراف ميكند كه من عمداً قلم و دفتر براي رسول خدا(ص) نبردم و همچنين ميگويد من ميدانستم كه آن حضرت(ص) قصد داشت اسم علي(ع) را به صراحت به عنوان خليفه بعد از خود بنويسد.
ثانياً: در هر حال كار عمر با هر توجيهي كه باشد تخطي از امر رسول الله است كه در قرآن امر به اطاعت آن شده است (۵) و به نوعي اجتهاد در مقابل نص ميباشد. (۶)
ثالثاً: تخلف عمر از امر رسول خدا(ص) فقط مختص در اين جريان نميشود بلكه در همان روزها وقتي آن حضرت سپاه اسامه را جهت جنگ با روميان تجهيز كرد و در حالي كه بيمار بود ميفرمود: «انفذوا جَيشَ اُسامَه»(۷) با اين حال آنان از رفتن سستي كردند تا رسول خدا(ص) رحلت كرد. در اين كه سران صحابه از جمله دو خليفه نخست در سپاه بودهاند هيچ ترديدي وجود ندارد. (۸) در حالي كه در كلمات امام علي(ع) آمده است كه، هدف از اعزام اين سپاه، تثبيت ولايت آن حضرت بوده است. (۹) در صورتي كه در اين قضيه هم عمر، كمي سنّ اسامه را بهانه قرار داده و از امر رسول خدا تمرّد كرد. (۱۰)
بنابراین معنای حرف وجمله ای که عمر به پیامبر گفته غیراز این نیست ؛ علمای اهل سنت نیز به این سخن عمر تصریح کرده اند ؛ بنابراین کسی به او این نسبت را نمی دهد بلکه معنای سخنش که درمتون کهن اهل سنت آمده چنین است.
یا علی.
با سلام به شما دوست عزیز
من مشتاقانه در انتظار روزی هستم که یک شیعه ثابت کنه عمر نسبت هذیان رو به پیامبر داد.
نیازی نیست پیروان اهل بیت چیزی را ثابت کنند، همینکه که پیروان خلفاء در کتبشان ذکر کردند کافی است، مثلا بخاری در صحیح خودش می نویسد:
عن ابن عباس رضي الله عنهما قال لما حضر رسول اله صلى الله عليه وسلم وفي البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب قال النبي صلى الله عليه وسلم هلم اكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده فقال عمر ان النبي صلى الله عليه وسلم قد غلب عليه الوجع وعندكم القرآن حسبنا كتاب الله. (1)
جالب است هنگامی که پیامبر بخواهد وصیت کند عمر بگوید درد بر او غالب گشته ما قرآن داریم و همان کافی است!
پس پیامبر حق ندارد وصیت کند چون درد دارد و کسی که درد دارد نمی فهمد چه می گوید، خب این چه فرقی با نسبت هذیان دادن دارد؟!
آیا عمر، با این کارش پیامبر را سبک نکرده است؟
آش آنقدر شور شده که داد جلال الدین سیوطی درآمد، او از بزرگان اهل سنت مثل بیهقی نقل می کند که منظور عمر بن خطاب، تخفیف پیامبر بود(2)
البته در جائی دیگر با صراحت بیشتری نسبت هذیان آمده است، مثلا مسلم در صحیح خودش با عبارت «یهجر» تصریح می کند که به پیامبر نسبت هذیان داد.(3)
البته مصادر بیشتری از پیروان خلفاء می توان آورد اما فعلا به همین دو کتابی که نزد پیروان خلفاء معتبرترین است اکتفا می شود.
موفق باشید.
ــــــــــــ
(1) صحیح بخاری ج 7 صفحه 9،کتاب المرضی و الطب.
(2) ر.ک: الدیباج علی المسلم ج 4 ص 233.
(3) ر.ک: صحیح مسلم ج 5 ص 76.
با زنگ قرمز نوشتن و بلد کردن نوشته ها رو بیخیال
یه متن عربی بیارین که ثابت بشه واسم کافیه
تعارف نداریم با هم..
یه متن ساده عربی با سند و روایت صحیح
بسم الله
در اينجا متن يكى از روايات صحيح بخارى را نقل مىكنم (ج 9 ص 137):
«عن ابن عباس قال: لما حضر النبى صلىاللهعليهوسلم قال وفي البيت رجال فيهم عمر بن الخطاب قال: هلم اكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده قال عمر: إنّ النبى غلبه الوجع وعندكم القرآن فحسبنا كتاب اللّه واختلف اهل البيت واختصموا فمنهم من يقول قربوا يكتب لكم رسول اللّه كتابا لن تضلوا بعده ومنهم من يقول ما قال عمر. فلما اكثروا اللغط والاختلاف عند النبى قال: قوموا عنى...».
متن حديث : 2888 حدثنا قبيصة حدثنا ابن عيينة عن سليمان الأحول عن سعيد بن جبير عن ابن عباس رضي الله عنهما أنه قال يوم الخميس وما يوم الخميس ثم بكى حتى خضب دمعه الحصباء فقال اشتد برسول الله صلى الله عليه وسلم وجعه يوم الخميس فقال ائتوني بكتاب أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده أبدا فتنازعوا ولا ينبغي عند نبي تنازع فقالوا هجر رسول الله صلى الله عليه وسلم قال دعوني فالذي أنا فيه خير مما تدعوني إليه وأوصى عند موته بثلاث أخرجوا المشركين من جزيرة العرب وأجيزوا الوفد بنحو ما كنت أجيزهم ونسيت الثالثة
ترجمه متون مشخص شده : ترجمه قسمت مشخص شده : بعد از اینکه پیامبر قلم وکاغذ خواست برای نوشتن وصیت نامه ی خویش عمر گفت : بدرستیکه درد و مرض ِ مرگ بر نبی فشار اورده است( هذیان میگه )کتاب خدا نزد ماست و همان برای ما کافی است.
صحیح بخاری :ج ۱ ص ۳۶ حدیث ۱۱۴
ترجمه قسمت مشخص شده : بعد از اینکه پیامبر قلم وکاغذ خواست برای نوشتن وصیت نامه ی خویش عمر گفت : بدرستیکه درد و مرض ِ مرگ بر نبی فشار اورده است( هذیان میگه )کتاب خدا نزد ماست و همان برای ما کافی است.
با زنگ قرمز نوشتن و بلد کردن نوشته ها رو بیخیالیه متن عربی بیارین که ثابت بشه واسم کافیه
تعارف نداریم با هم..
یه متن ساده عربی با سند و روایت صحیح
بسم الله
پس چی شد؟؟؟ من که نص را اوردم با عکس کتاب دیگه چی میخواهی؟؟؟
متن حديث : 2888 حدثنا قبيصة حدثنا ابن عيينة عن سليمان الأحول عن سعيد بن جبير عن ابن عباس رضي الله عنهما أنه قاليوم الخميس وما يوم الخميس ثم بكى حتى خضب دمعه الحصباء فقال اشتد برسول الله صلى الله عليه وسلم وجعه يوم الخميس فقال ائتوني بكتاب أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده أبدا فتنازعوا ولا ينبغي عند نبي تنازع فقالوا هجر رسول الله صلى الله عليه وسلم قال دعوني فالذي أنا فيه خير مما تدعوني إليه وأوصى عند موته بثلاث أخرجوا المشركين من جزيرة العرب وأجيزوا الوفد بنحو ما كنت أجيزهم ونسيت الثالثة
ترجمه متون مشخص شده : ترجمه قسمت مشخص شده : بعد از اینکه پیامبر قلم وکاغذ خواست برای نوشتن وصیت نامه ی خویش عمر گفت : بدرستیکه درد و مرض ِ مرگ بر نبی فشار اورده است( هذیان میگه )کتاب خدا نزد ماست و همان برای ما کافی است.
صحیح بخاری :ج ۱ ص ۳۶ حدیث ۱۱۴
ترجمه قسمت مشخص شده : بعد از اینکه پیامبر قلم وکاغذ خواست برای نوشتن وصیت نامه ی خویش عمر گفت : بدرستیکه درد و مرض ِ مرگ بر نبی فشار اورده است( هذیان میگه )کتاب خدا نزد ماست و همان برای ما کافی است.
در ترجمه تحریف نکند.
ببینید جناب قنبر شیعه معتقد هست که عمر گفته: هجر رسول الله
یعنی رسول الله هذیان می گوید.
خوب من دنبال این هستم.
اینکه بگوییم بیماری بر وی غلبه کرده به هیچ وجه به معنی هذیان گویی نمیشه.
و هنوز منتظرم....
خوب بعد از مدتها که از زندان سایت بیرون اومدم می تونم مطلب بنویسممن مشتاقانه در انتظار روزی هستم که یک شیعه ثابت کنه عمر نسبت هذیان رو به پیامبر داد.
حدیث 114 صحیح بخاری
با زنگ قرمز نوشتن و بلد کردن نوشته ها رو بیخیالیه متن عربی بیارین که ثابت بشه واسم کافیه
تعارف نداریم با هم..
یه متن ساده عربی با سند و روایت صحیح
بسم الله
بنده دلیل آوردم. قبلا هم آورده شده، قضاوت با خوانندگان.
اما یک مورد دیگر:
حالا شما بفرمائید عمر چرا جلوی افراد حاضر در مجلس را گرفت تا دوات و کاغذ نیاورند؟!
آیا این نافرمانی از کسی که خداوند اطاعت از فرمانش را واجب فرموده نیست(اطیعوا الله و اطیعوا الرسول)؟!
رسول خدا (ص) فرمودند، کاغذ و دوات بیاورید.
عمر نیاورد و اجازه نداد دیگران هم بیاورند.
یا ایشان مسلمان نیست، یا مسلمان هست، اما محمد (ص) را پیامبر خدا نمی داند! چون واجب است اطاعت امر پیامبر طبق نص صریح قرآن.
برای این نافرمانی و سرپیچی از دستور پیامبر (ص) چه بهانه ای دارید؟
[quote=zirz@min;241989]اینکه بگوییم بیماری بر وی غلبه کرده به هیچ وجه به معنی هذیان گویی نمیشه. [/quote]
شما بفرمائید اگر کسی بخواهد وصیت کند با گفتن (درد بر او غلبه کرده) مانع وصیتش بشوند به چه معناست؟
ما معنائی که بزرگان اهل سنت فهمیدند گفتیم شما چه می فرمائید؟
دوست عزیز اگر جویان حقیقت هستید به شما عرض شد که بزرگان اهل سنت نیز این جمله را توهین به رسول الله تلقی کرده:
آش آنقدر شور شده که داد جلال الدین سیوطی درآمد، او از بزرگان اهل سنت مثل بیهقی نقل می کند که منظور عمر بن خطاب، تخفیف پیامبر بود
این «به هیچ وجه» شما را چرا بزرگان شما نفهمیدند؟
علاوه بر این، از صحیح مسلم (تصریح به هذیان گوئی) برایتان نقل شد اما نپذیرفتید، وابستگی قلبی شما به عمر بن خطالب قابل درک است اما در محیط علمی باید بحث علمی نمود، شما مدرک خواستید ارائه شد، لطفا پاسخ مستند را به صورت مستند ارائه دهید.
موفق باشید.
جالب هست که حضرت علی هم در آن جمع حضور داشته و عملی انجام نداده ( کاغذ و قلم نیاورده )
بنده عرض کردم یه روایت بیارین که عمر گفته باشه ان الرجل لیهجر
دیگه نمی دونم سوالم با چه زبونی بپرسم
بنده عرض کردم یه روایت بیارین که عمر گفته باشه ان الرجل لیهجر
دیگه نمی دونم سوالم با چه زبونی بپرسم
لا حول و لا قوه الا بلله العلی و العظیم
بسم الله الرحمن الرحیم و العلیم
سلام
نیازی نیست!!
سوال پرسیده شد
و جواب هم داده شد
جالب هست که حضرت علی هم در آن جمع حضور داشته و عملی انجام نداده ( کاغذ و قلم نیاورده )
اول اسناد حضور امیر المومنین را بیاورد
و دوم اینکه می گویید عملی انجام نداده اند را نیز بیاورید!!!!
و در ثانی از کجا می دانید پیامبر به علی (ع) قبلا یا بعد نگفت و ننوشت؟
:Gig:
در ثانی اگر پیامبر گفته باشد که علی بلند نشو چه طور؟
اگر ان وصیت در مورد ولایت علی باشد(که بنا به دلایلی همان است)
چرا خود امیر المونین باید بلند شد و بیاورند؟!!!:Gig:
امیدوارم هم شما و هم اساتید پاسخ دهند ممنون:Gol:
شما پاسخی برای عبارت قد غلب علیه الوجع و اینکه بزرگان شما نیز آن را توهین به رسول الله می دانند،ندادید؟
براستی از خود پرسیدید که این توهین چیست؟
مشخص است که محبت شدید شما به عمر مانع شد که پاسخی بدهید لذا به جای آن، بحث جدیدی را مطرح می سازید:
جالب هست که حضرت علی هم در آن جمع حضور داشته و عملی انجام نداده ( کاغذ و قلم نیاورده )
پس حاشیه روی ممنوع!!
نسبت هذیان را خواستید که آوردیم و برای شما تبیین شد که عمر به نبوت پیامبر ذره ای ایمان قبلی نداشته است.
شما که با نرم افزار المکتبة الشاملة آشنا هستید خوب بود به همان روایت صحیح مسلم نگاهی می انداختید، وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قلم دوات خواستند، مردم دو دسته شدند عده ای گفتند آنچه پیامبر خواسته بیاورید اما عده ای که هم فکر عمر بودند ممانعت کردند و با او هم نوا گشته و نسبت هذیان به پیامبر دادند:
ان رسول الله صلى الله عليه وسلم يهجر، ر.ک: صحیح مسلم ج 5 ص 76.
در رسیدن به حقیقت موفق و بی تعصب باشید.
بنده عرض کردم یه روایت بیارین که عمر گفته باشه ان الرجل لیهجردیگه نمی دونم سوالم با چه زبونی بپرسم
حالا شما بفرمایید که منظور عمر از درد و بیماری بر او فشار آورده چه چیز می تواند باشد؟!
عمر با گفتن این جمله عقیده داشت:پیامبر(ص) در حالی که درد و بیماری بر او فشار آورده، نباید وصیتی بنویسد چون............... .
ادامه این جمله را کامل کن عمری.
اگر کامل کردی که هیچ، اگر نه ، مثل باقی جماعت عمریه از این قضیه فرار کردید، قبول شکست کرده اید و ادامه بحث با شما در این مورد وقت تلف کردن است.
منتظرم.
بنده عرض کردم یه روایت بیارین که عمر گفته باشه ان الرجل لیهجر دیگه نمی دونم سوالم با چه زبونی بپرسم
این عبارت با واژه های گوناگان در کتابهای مختلف اهل سنت آمده که بعضی بنا بر مصلحت اندیشی اسم عمر را نیاورده اند مثلا طبری آورده که
عن ابن عباس، قال: يوم الخميس و ما يوم الخميس! قال: اشتد برسول الله ص وجعه، فقال:
ائتونى اكتب كتابا لا تضلوا بعدي ابدا فتنازعوا- و لا ينبغى عند نبى ان يتنازع-
سنه 11 فقالوا: ما شانه؟ اهجر! استفهمو(1)
در طبقات الکبری آمده
عن ابن عباس قال: اشتكى النبي. ص. يوم الخميس فجعل. يعني ابن عباس. يبكي و يقول يوم الخميس و ما يوم الخميس! اشتد بالنبي. ص. وجعه فقال: ائتوني بدواة و صحيفة أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده أبدا. قال: فقال بعض من كان عنده إن نبي الله ليهجر! قال فقيل له: أ لا نأتيك بما طلبت؟ قال: أ و بعد ما ذا؟ قال: فلم يدع به.
اما غزالی از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب سر العالمین مینویسد :
ولما مات رسول الله صلى الله علیه وسلم قال قبل وفاته ائتوا بدواه وبیضاء لأزیل لکم إشکال الأمر واذکر لکم من المستحق لها بعدی. قال عمر رضی الله عنه دعوا الرجل فإنه لیهجر .(3)
رسول خدا (ص) قبل از وفاتش فرمود : کاغذ و دواتی بیاورید تا نزاع و اختلاف در خلافت را از بین ببرم و کسی را که سزاوار خلافت بعد از من است معرفی کنیم . عمر گفت : این مرد را رها کنید که هذیان میگوید .
1.تاريخ الطبري،ج3،ص:193
2. الطبقات الكبرى،ج2،ص:187
3.الغزالی ، أبو حامد محمد بن محمد (متوفای۵۰۵هـ) ، سر العالمین وکشف ما فی الدارین ، ج ۱ ، ص ۱۸ ، تحقیق : محمد حسن محمد حسن إسماعیل وأحمد فرید المزیدی ، ناشر : دار الکتب العلمیه - بیروت / لبنان ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۲۴هـ ۲۰۰۳م
جناب زیر زمین طبیعی است که علمای اهل سنت در عبارت ان الرجل لیهجر دست ببرند و گاهی اسم عمر را حذف کنند و قال یا قالو ا بگویند وگاهی لیهجر را الوجع بنویسند شما به این مثال دقت کنید
فلما توفى رسول الله صلى الله علیه و سلم قال أبو بکر: أنا ولى رسول الله صلى الله علیه و سلم ... ، فرأیتماه کاذبا آثما غادرا خائنا .... ثم توفى أبو بکر و أنا ولى رسول الله صلى الله علیه و سلم و ولى أبى بکر، فرأیتمانی کاذبا آثما غادرا خائنا ... .
وقتی رسول الله صلى الله علیه و سلم از دنیا رفت، ابوبکر گفت: من جانشین رسول الله صلى الله علیه و سلم هستم و نظر شما دو نفر در مورد او این بود که او: دروغگو و گنهکار و خیانتکار و حیلهگر است. وقتی ابوبکر از دنیا رفت، من جانشین رسول الله صلى الله علیه و سلم و ابوبکر هستم و نظر شما در مورد من این بود که من: دروغگو و گنهکار و خیانتکار و حیلهگر هستم.
صحیح مسلم، ج5، ص152، کتاب الجهاد، باب حکم الفئ.
امابخاری بجای آثما ..... می گوید کذا وکذا
تزعمان أن أبا بکر کذا و کذا.
صحیح البخاری، ج6، ص191
چرا بخاری کذا و کذا گفته است
ایا این از تعصب وی نبوده ، ایا این شخص می تواند بگوید عمر گفته ان الرجل لیهجر
ولی برادر این از متواترات تاریخی است که اول عمر گفته ثانیا لیهجر گفته ثالثا جمع از این عبارت اهانت برداشت کرده اند رابعا در طول تاریخ از این عبارت اهانت برداشت شده است
جالب هست که حضرت علی هم در آن جمع حضور داشته و عملی انجام نداده ( کاغذ و قلم نیاورده )
جواب نقضی :
این از مسلمات تاریخی است که اگر عمر هم نگفته کس دیگری این حرف را زده
قال ابن عبّاس: يوم الخميس و ما يوم الخميس- ثمّ جرت دموعه على خدّيه- اشتدّ برسول الله، صلّى الله عليه و سلّم، مرضه و وجعه، فقال: ايتوني بدواة و بيضاء أكتب لكم كتابا لا تضلّون بعدي أبدا. فتنازعوا- و لا ينبغي عند نبيّ تنازع- فقالوا: إنّ رسول الله، صلّى الله عليه و سلّم، يهجر. فجعلوا يعيدون عليه، فقال: دعوني فما أنا فيه خير ممّا تدعونني إليه. فأوصى [بثلاث]: أن يخرج المشركون من جزيرة العرب، و أن يجاز الوفد بنحو ممّا كان يجيزهم. و سكت عن الثالثة عمدا، أو قال: نسيتها.(1)
يحدث عن سعيد بن جبير عن ابن عباس قال: كان يقول يوم الخميس و ما يوم الخميس! قال: و كأني أنظر إلى دموع ابن عباس على خده كأنها نظام اللؤلؤ! قال قال رسول الله. ص: ائتوني بالكتف و الدواة أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده أبدا. قال فقالوا: إنما يهجر رسول الله. ص.(2)
ابن عباس يوم الخميس و ما يوم الخميس؟ اشتد برسول الله صلّى الله عليه و سلّم وجعه. فقال: ائتوني أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده أبدا فتنازعوا- و لا ينبغي عند نبي تنازع- فقالوا: ما شأنه يهجر استفهموه(3)
حدثنى أحمد بن إبراهيم، ثنا أبو عاصم النبيل، ثنا مالك بن مغول، عن طلحة بن مصرف،(چاپزكار،ج2،ص:236) عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس أنه قال:
«يوم الخميس، و ما يوم الخميس؟ اشتدّ فيه وجع رسول الله صلى الله عليه و سلم». و بكى ابن عباس طويلا. ثم قال: «فلما اشتدّ وجعه، قال: ائتونى بالدواة و الكتف أكتب لكم كتابا لا تضلون معه بعدي أبدا. فقالوا: أتراه يهجر.(4)
و دها کتاب دیگر که لا اقل اثبات می کند اگر عمر نگفته ولی کسی آنجا گفته که ان الرجل لیهجر
حال سوال ما از شما : چرا عمر در مقابل کسی که گفته ان الرجل لیهجر سکوت کرده ؟هر جوابی شما دادید ما هم همان جواب را به شما نسبت به حضرت علی علیه السلام می دهیم
1. الكامل،ج2،ص:320
2. الطبقات الكبرى،ج2،ص:188
3. البدايةوالنهاية،ج5،ص:227
4. أنساب الأشراف،ج1،ص:562(چاپ زكار،ج2،ص:235)
حالا شما بفرمایید که منظور عمر از درد و بیماری بر او فشار آورده چه چیز می تواند باشد؟!
عمر با گفتن این جمله عقیده داشت:پیامبر(ص) در حالی که درد و بیماری بر او فشار آورده، نباید وصیتی بنویسد چون............... .
ادامه این جمله را کامل کن عمری.
اگر کامل کردی که هیچ، اگر نه ، مثل باقی جماعت عمریه از این قضیه فرار کردید، قبول شکست کرده اید و ادامه بحث با شما در این مورد وقت تلف کردن است.
منتظرم.
اگر در نوشته پایین کا جناب عماد آوردند می بینید که ابن عباس هم همین حرف را زده:
این عبارت با واژه های گوناگان در کتابهای مختلف اهل سنت آمده که بعضی بنا بر مصلحت اندیشی اسم عمر را نیاورده اند مثلا طبری آورده که
عن ابن عباس، قال: يوم الخميس و ما يوم الخميس! قال: اشتد برسول الله ص وجعه، فقال:
ائتونى اكتب كتابا لا تضلوا بعدي ابدا فتنازعوا- و لا ينبغى عند نبى ان يتنازع-
سنه 11 فقالوا: ما شانه؟ اهجر! استفهمو(1)
در طبقات الکبری آمده
عن ابن عباس قال: اشتكى النبي. ص. يوم الخميس فجعل. يعني ابن عباس. يبكي و يقول يوم الخميس و ما يوم الخميس! اشتد بالنبي. ص. وجعه فقال: ائتوني بدواة و صحيفة أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده أبدا. قال: فقال بعض من كان عنده إن نبي الله ليهجر! قال فقيل له: أ لا نأتيك بما طلبت؟ قال: أ و بعد ما ذا؟ قال: فلم يدع به.
اما غزالی از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب سر العالمین مینویسد :
ولما مات رسول الله صلى الله علیه وسلم قال قبل وفاته ائتوا بدواه وبیضاء لأزیل لکم إشکال الأمر واذکر لکم من المستحق لها بعدی. قال عمر رضی الله عنه دعوا الرجل فإنه لیهجر .(3)
رسول خدا (ص) قبل از وفاتش فرمود : کاغذ و دواتی بیاورید تا نزاع و اختلاف در خلافت را از بین ببرم و کسی را که سزاوار خلافت بعد از من است معرفی کنیم . عمر گفت : این مرد را رها کنید که هذیان میگوید .
1.تاريخ الطبري،ج3،ص:193
2. الطبقات الكبرى،ج2،ص:187
3.الغزالی ، أبو حامد محمد بن محمد (متوفای۵۰۵هـ) ، سر العالمین وکشف ما فی الدارین ، ج ۱ ، ص ۱۸ ، تحقیق : محمد حسن محمد حسن إسماعیل وأحمد فرید المزیدی ، ناشر : دار الکتب العلمیه - بیروت / لبنان ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۲۴هـ ۲۰۰۳م
این جواب آقا ناصر...
اما جناب عماد در پاسخ به شما می گویم اگر کتاب غزالی نبود نمی دانم شیعه دست به دامن کدام کتاب می شد ؟
بنده چیز زیادی نخواستم یه روایت صحیح که ثابت کند عمر این حرف را زده. بعد شما می گویید امام عزالی در فلان کتاب فلان جمله را نوشته ؟ در نزد شما سخن امام غزالی روایت صحیح محسوب می شود ؟
شاید حضرت علی این جمله را گفته !!
جناب زیرزمین مقایسه شما درست نیست دقت بفرمایید
نقل نمایش پست ها نوشته اصلی توسط : ناصر یوسف نژاد عمر گفت:« قد غلب علیه الوجع »، یعنی: « درد و بیماری بر او فشار آورده » حالا شما بفرمایید که منظور عمر از درد و بیماری بر او فشار آورده چه چیز می تواند باشد؟! عمر با گفتن این جمله عقیده داشت:پیامبر(ص) در حالی که درد و بیماری بر او فشار آورده، نباید وصیتی بنویسد چون............... . ادامه این جمله را کامل کن عمری. اگر کامل کردی که هیچ، اگر نه ، مثل باقی جماعت عمریه از این قضیه فرار کردید، قبول شکست کرده اید و ادامه بحث با شما در این مورد وقت تلف کردن است. منتظرم. اگر در نوشته پایین کا جناب عماد آوردند می بینید که ابن عباس هم همین حرف را زده: نقل نمایش پست ها نوشته اصلی توسط : عماد این عبارت با واژه های گوناگان در کتابهای مختلف اهل سنت آمده که بعضی بنا بر مصلحت اندیشی اسم عمر را نیاورده اند مثلا طبری آورده که عن ابن عباس، قال: يوم الخميس و ما يوم الخميس! قال: اشتد برسول الله ص وجعه، فقال: ائتونى اكتب كتابا لا تضلوا بعدي ابدا فتنازعوا- و لا ينبغى عند نبى ان يتنازع- سنه 11 فقالوا: ما شانه؟ اهجر! استفهمو(1) در طبقات الکبری آمده عن ابن عباس قال: اشتكى النبي. ص. يوم الخميس فجعل. يعني ابن عباس. يبكي و يقول يوم الخميس و ما يوم الخميس! اشتد بالنبي. ص. وجعه فقال: ائتوني بدواة و صحيفة أكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده أبدا. قال: فقال بعض من كان عنده إن نبي الله ليهجر! قال فقيل له: أ لا نأتيك بما طلبت؟ قال: أ و بعد ما ذا؟ قال: فلم يدع به. اما غزالی از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب سر العالمین مینویسد : ولما مات رسول الله صلى الله علیه وسلم قال قبل وفاته ائتوا بدواه وبیضاء لأزیل لکم إشکال الأمر واذکر لکم من المستحق لها بعدی. قال عمر رضی الله عنه دعوا الرجل فإنه لیهجر .(3) رسول خدا (ص) قبل از وفاتش فرمود : کاغذ و دواتی بیاورید تا نزاع و اختلاف در خلافت را از بین ببرم و کسی را که سزاوار خلافت بعد از من است معرفی کنیم . عمر گفت : این مرد را رها کنید که هذیان میگوید . 1.تاريخ الطبري،ج3،ص:193 2. الطبقات الكبرى،ج2،ص:187 3.الغزالی ، أبو حامد محمد بن محمد (متوفای۵۰۵هـ) ، سر العالمین وکشف ما فی الدارین ، ج ۱ ، ص ۱۸ ، تحقیق : محمد حسن محمد حسن إسماعیل وأحمد فرید المزیدی ، ناشر : دار الکتب العلمیه - بیروت / لبنان ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۲۴هـ ۲۰۰۳مجناب زیر زمین کسی منکر این نیست که پیامبر صلی الله علیه واله وسلم به علت تشدید بیماری رحلت کردند
ابن عباس هم همین را فرموده عمر هم اگر فقط می گفت بیماریش تشدید شده بحثی نبود بحث این است که عمر می گوید بیماری بر وی غلبه کرده و نمی داند چه می گوید
تشدید بیماری با بیماری غلبه کرده و حرفش دیگر برای ما معتبر نیست دو چیز است که بین آنها نه تنها تفاوت از زمین تا زیر زمین است بلکه تفاوت از زمین تا آسمان است
عبارت بخاری را ببینید
این جواب آقا ناصر...
!!
کدام جواب آقا ناصر؟؟؟
بنده عرض کردم شما جمله را کامل کن.
برداشت شما از قد غلب علیه الوجع چیست؟ همین فرار شما از جواب نشانه ی چیست؟!
بنده عرض کردم یه روایت بیارین که عمر گفته باشه ان الرجل لیهجر
شما گفتید یک روایت بیاورید ما یک روایت آوردیم
اما جناب عماد در پاسخ به شما می گویم اگر کتاب غزالی نبود نمی دانم شیعه دست به دامن کدام کتاب می شد ؟ بنده چیز زیادی نخواستم یه روایت صحیح که ثابت کند عمر این حرف را زده. بعد شما می گویید امام عزالی در فلان کتاب فلان جمله را نوشته ؟ در نزد شما سخن امام غزالی روایت صحیح محسوب می شود ؟
استناد مافقط به کتاب غزالی نیست
متواتر تاریخی است که یک نفر گفت غلب علیه الوجع یا ان الرجل لیهجر که دوستان آدرس آن را آورده اند
بعضی با لفظ قالو بعضی بالفظ رجل بعضی با لفظ قال آورده اند
بعضی بخاطر تعصب ، قائل را مشخص نکرده اند چون هر عاقلی از این عبارت اهانت برداشت می کند و طبیعی است که علمای اهل سنت این حقیقت را کتمان کنند
و بعضی که قائل را مشخص کرده اند همه بالاتفاق چه شیعه وچه سنی ، عمر را قائل این حرف دانسته اند حتی یک نفر از علمای اهل سنت پیدا نمی کنید که گوینده این عبارت را مشخص کرده باشد و آن شخص جز عمر بن خطاب باشد ،
شاید حضرت علی این جمله را گفته !!
اگر حتی یک نفر از علمای اهل سنت چنین ادعایی کرده بنده و دوستان دیگر سرا پا گوشیم بشنویم
بنده چیز زیادی نخواستم یه روایت صحیح که ثابت کند عمر این حرف را زده. !!
این گونه بحث کردن شما جماعت عمریه انسان را متأثر می کند!
نه به این خاطر که فهماندن مطلب به شما سخت است!
از این جهت که دل انسان به درد می آید از یادآوری این که پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) از دست مردم زبان نفهمی مثل شما چه کشیده اند!
پیامبر (ص) در هنگام رحلت کاغذ و دوات خواسته اند که چیزی بنویسند.
به شهادت اکثر روات، مورد نظر پیامبر(ص) وصیت در باب تعیین خلافت مسلمین،پس از رحلت ایشان و جانشینی امیرالمؤمنین علی (ع) بوده است.
در آن مجلس عمر، و علی (ع) هم حاضر بوده اند.
بر خلاف خواست پیامبر (ص)، کاغذ و دوات آورده نشده است.
از آوردن دوات و کاغذ آیا علی (ع) متضرر می شود یا عمر؟!
چرا فرمان رسول خدا (ص) انجام نشد؟!
اگر اجرا می شد آیا علی (ع) زیان می کرد؟!
نه نمی کرد.
عمر زیان می کرد.
نه خودش فرمان را اجرا کرد، نه به دیگران اجازه اجرا داد، در نهایت بر اثر بالاگرفتن درگیری در خانه پیامبر (ص) ایشان فرمودند از خانه ی من بیرون بروید و در حضور من ستیزه نکنید.
فهم این مسئله اینقدر سخت است؟!
جالب هست که حضرت علی هم در آن جمع حضور داشته و عملی انجام نداده ( کاغذ و قلم نیاورده )
قبلا جواب نقضی به این شبهه داده شد
اما جواب حلی
در گزارشات آمده که بعد از درخواست پیامبر صلی الله علیه وآله و ممانعت عمر ، بین حاضراان اختلاف افتاد و پیامبر فرمودند بلند شوید بروید سزاوار نیست پیش پیامبر نزاع کنید
اگر پیامبر صلی الله علیه واله وسلم می فرمودند یا علی حساب اینشخص را برس ، اشکال شما وارد بود اما پیامبر صلی الله علیه واله وسلم فرمودند
فَاخْتَلَفُوا وَكَثُرَ اللَّغَطُ قال قُومُوا عَنِّي و الا ینبغی عندی التنازع (1)
دعوا كردند و سر و صدا بلند شد؛ پيامبر فرمودند: از نزد من برخيزيد كه سزاوار نيست در نزد پيامبرى دعوا كنند!
حضرت علی علیه السلام طبق دستور پیامبر صلی الله علیه واله وسلم نزاع نکردند
اگر اميرمؤمنان عليه السلام جواب آنها را مىداد و بر آوردن دوات و قلم اصرار مىورزيد، مجبور بود كه با آنها به نزاع بپردازد و نزاع و درگيرى در حضور رسول خدا صلى الله عليه وآله شايسته نبود؛ از اين رو اميرمؤمنان عليه السلام منتظر فرمان رسول خدا صلى الله عليه وآله ماند و از نزاع و درگيرى با اهانت كنندگان و بلند كردن صداى خود در حضور رسول خدا صلي الله عليه وآله خوددارى كرد. يعنى پاسخ دادن (در حضور رسول خدا) عملى ناپسند بود و اميرمومنان قطعا چنين عمل ناپسندى را انجام نمىدادند.
1. البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج1، ص54، ح114، كِتَاب الْعِلْمِ، بَاب كِتَابَةِ الْعِلْمِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987
با سلام
در بررسی وقایع باید قبل وبعد ماجرا و همه جوانب را بررسی کرد ، در موضوع خلافت هم از همان روز اول با امر رسول خدا (ص) مخالفت کردند تا آخر که امام علی (ع) را کنار زدند مثلا قسمتی از جریانات روزهای آخر در مناظره اینجانب در سایت مخالفین :
سلام علیکم جمیعا
اما در مورد کلام حسن آقا
اخوی بنده هم بنا بر آدرسی که فرمودید در کتاب یک جلدی تذکره الخواص سبط ابن جوزی این مطلب را نیافتم.
روایاتی مشهور به یوم الخمیس الرزیه کل الرزیه مروی از ابن عباس بر هرکسی واضح و روشن میکند که
اتهام هذیان گوئی به پیامبر و ادعای کفانا کتاب الله را عمر بن خطاب بر زبان رانده
کنار گذاشتن حق و اصلح ( بنا بر توصیه موکد پیامبر برای ولایت بر مسلمین ) با عنوان خیر اندیشی و خیر خواهی برای اسلام و مسلمین کلامی است از روی جهل و بواسطه رد کلام رسول الله نشانه ضعف در ایمان و غلبه باطل بر نفس.
لذا اگر
کسی که ضعف در ایمان داشته باشد نمیتواند خیرخواه مسلمین بنا بر عقل خود باشد. در حالیکه میبیند این کلامش درست بر عکس کلام و خواسته رسول خداست.
چه اگر حق بر جای خود قرار میگرفت طی 25 سال پس 23 سال تبلیغ نبی اکرم اینهمه فتنه در بین مسلمین شکل نمی گرفت و این فتنه ها توجیه پذیر نیست.
از بزرگترین این فتنه ها روی کار آمدن و قوت گرفتن شجره ملعونه آل ابوسفیان در زمان خلافت عمر و نهایتا غصب منبر نبوی توسط این قوم پلید بود.
بر هیچ عاقلی پوشیده نیست که آل ابوسفیان هرگز لیاقت جانشینی پیامبر را نداشتن و در این مدت که این خاندان بر سر کار بودند اسلام مورد هجمه های عقیدتی مختلف قرار گرفت و بدعتها چهره اسلام را دگرگون کرد.
لذا این جمله که علی بهتر بود خلیفه نشود کلامی جاهلانه است و هیچ اهل ایمانی ناحق را بر حق ترجیح نمیدهد /
یاحق
از بزرگترین این فتنه ها روی کار آمدن و قوت گرفتن شجره ملعونه آل ابوسفیان در زمان خلافت عمر و نهایتا غصب منبر نبوی توسط این قوم پلید بود. بر هیچ عاقلی پوشیده نیست که آل ابوسفیان هرگز لیاقت جانشینی پیامبر را نداشتن و در این مدت که این خاندان بر سر کار بودند اسلام مورد هجمه های عقیدتی مختلف قرار گرفت و بدعتها چهره اسلام را دگرگون کرد.
فکر نمی کنید اگر پیامبر در همان روز فتح مکه سر فتنه را می کندند و ایوسفیان و زنش هند را اعدام می کردند (مثل بقیه کفار ) انحراف بعدی در دینش بوجود نمی آمد ؟ معاویه در دست و پای پیامبر چه می کند ؟ دختر ابوسفیان در بیت رهبری چه می کند ؟ همه کسانیکه شما ازشان بدت می آید پدر زنان پیامبر هستند ! ابوسفیان ، عمر ، ابوبکر و... ما که نباید کاتولیکتر ازپاپ بشویم ! اگر پیامبر می دانستند که اینان بعدها فتنه می کنند که نباید رابطه با ایشان را اینقدر پس : یا ایشان علم غیب نداشتند ! یا ایشان علم غیب داشتند پس کارشان منطقی نبوده ! یا اینکه روایات روافض (نه شیعه) علیه این صحابه پیامبر حکایت کاسه داغتر از آش است ! خان بخشیده ، شیخ علیخان نمی بخشد !
گرم نگه دارند !
اگر پیامبر می دانستند که اینان بعدها فتنه می کنند که نباید رابطه با ایشان را اینقدر
گرم نگه دارند !
لا حول و ال قوه الا بلله العلی العظیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
دوست گرامی این استدلالاتتون کمی مشکل داره
و اونم عدم دخیل کردن وظیفه پیامبر
یا ایشان علم غیب نداشتند !یا ایشان علم غیب داشتند پس کارشان منطقی نبوده !
این
سخن مثل این می مونه که سوره یوسف و ماجرای ایشان را کتمان کنیم
و رد!!
:Gig:
اونم عدم دخیل کردن وظیفه پیامبر
وظیفه پیامبر ابلاغ وحی است ، نذیر و مبشر ، رووف و رحیم ، عزیز بما عنتم است ! قبول
اما وظیفه یک رهبر جامعه هم دفع فتنه است ، آینده نگری است ، کنترل نفس است ،
تعیین جانشین است آنهم شفاف و نه با کنایه و لفافه ....
من خیلی لری و واضح گفتم که :
1- اگر محمد بن عبدالله بعنوان یک پیامبر رفتار کرده ، ابلاغ وحیی کرده و
خداحافظ !
آنوقت است که باید به رفتار افراد بعد از او توجه کرد که در آنصورت هم اگر منصفانه به قضاوت بنشینیم ؛
عقل حکم می کرده که ابوبکر که همسن پیامبر ، یار غار او ، پیشنماز مردم در زمان بیماری او،
و در نزد مردم آنجا وجیه المله بوده و دشمنان کمتری داشته است به حکومت برسد !
اما امام علی در زمان مرگ پیامبر اگر اشتباه نکنم نزدیک 35 سال داشته اند که نزدیک به نصف
او سن داشته است و بعلت جنگهای زیادی که نموده بودند اغلب افراد منطقه ، داغدار رشادتهای ایشان بوده اند !
پس حفظ نهال نوپای اسلام به حضور افراد کمتر تنش زا در حکومت بوده است ،
امام علی از عایشه در بیت پیامبر دشمن داشته تا قبایل دور ونزدیک مکه و مدینه !
2- اما اگر به پیامبر به دید رهبر جامعه و حاکم بر مسلمین توجه کنیم در آنصورت است که می بایست
بر برخی کارهای کرده و برخی کارهای نکرده ، خرده گرفت !!
(ببخشید که ارداتمندانه حرف نمی زنم)
----------------
حقیقت نیازمند نقد است ، نه ستایش.
فردریش نیچه
وظیفه پیامبر ابلاغ وحی است ، نذیر و مبشر ، رووف و رحیم ، عزیز بما عنتم است ! قبول
اینکه پیامبر وظیفه اش بشارت و انذار است
خب قبول می کنم اما کمی صبر کنید:Gol:
رووف و رحیم
آبا یک نبی باید همه جا اینگونه باشد
یا هرجا که اذن داده شده؟
یا هرجا که اذن خلاف آند داده نشده؟
مثلا می گم
آیا پیامبر اجازه داشت ابی لهب رو بکشه؟:Gig:
یا همسرشو؟
اما وظیفه یک رهبر جامعه هم دفع فتنه است
خب دفع فتنه به چه صورت؟
این وظیفه رو شما بر چه مبنایی به رسول نسبت دادید؟
یعتی حضرت یعقوب همچین کاری کرد؟:Gol:
یعنی حسرت و کین برادران یوسف مشخص نبود؟
یا بود و نبی اذن نداشت این کار رو بکنه؟:Gol:
یه سوال کلی
آیا پیامبر می تونه بی اذن خدا کاری رو انجام بده؟
آینده نگری است ، کنترل نفس است
خب آیا آینده نگری صرفا به اینه که یه عده کشته بشند و السلام؟
یا می تونه امتحان مومنین هم باشه؟
تعیین جانشین است آنهم شفاف و نه با کنایه و لفافه ....
پیامبر وظیفه ابلاغ دارد
ابتدا
و در ثانی اینکه چگونه ابلاغ صورت بگیرد بنا بر دستور خدا است و راهی که او بهش آموزش میده
و نمی تونه خارج از دستور اللهی عمل کنه!!
در ثالث از این روشن تر که هرکس من مو لای اویم او نیز مولای اوست
یا از این روشن تر که در یوم الدار بگوید که هرکس منو یاری کنه وزیر منه
یا حدیث هارون و...
من خیلی لری و واضح گفتم که اگر محمد بن عبدالله بعنوان یک پیامبر رفتار کرده ، ابلاغ وحیی کرده وخداحافظ !
نه پیامبر تنها ابلاغ وحی نکرده بلکه رهبری هم کرده
غیر اینه؟
و راه آینده رو روشن کرده
آنوقت است که باید به رفتار افراد بعد از او توجه کرد که در آنصورت هم اگر منصفانه به قضاوت بنشینیم ؛
اینو دلیل بیاورید
و اگر منظورتونو واضح تر بگویید:Gol:
عقل حکم می کرده که ابوبکر که
اول
عقل بنا بر قوی به خطا نیز حکم می کند و این برای همه ما روشن و واضح است
ام ادامه سخن شما
ابوبکر که همسن پیامبر
ابوبکر همسن پیامبر بوده؟
لطف کنید
سند گفتارتونو بیارید:Gig:
اگر هم بوده این کلام شما بر خلاف نص قران است
و در نتیجه در شرف تکذیب می تونه باشه
حواستون هست؟
یعنی شما نبوت حضرت یحیی رو انکار می کنید؟:Gig:
یار غار او
یار غار؟
چه مزیتی دارد؟
من بگم
علی در جای پیامبر خوابیده
علی داماد پیامبره
علی نفس پیامبره
علی مولود کعبه است
علی فاتح خیبر است
و....
این مناقب رو در نظر نمی گیرید؟:Gig:
پیشنماز مردم در زمان بیماری او،
اینو برایش سند بیاورید کجا گفته شده پیش نماز مسجد پیامبر بود
در نزد مردم آنجا وجیه المله بوده و دشمنان کمتری داشته است به حکومت برسد !
:Gig:
یعنی اینو ملاک در نظر گرفتید؟
اینو نمی دونم خوشحال میشم توضح بدید یعنی چی؟
یعنی چون علی دشمن داشته انتخاب نشده؟:Gig:
چون نجنگیده و کافر نکشته و فرار کرده پس دشمن کم داشته و در نتیجه انتخاب شده؟
یا چون 2 نفر دوستش بودند و یکی به دیگری گفته دوستمون ابوبکر بشه خلیفه انتخاب شده؟
توضیح می دهید؟
35 سال داشته اند که نسبت به نصفاو سن داشته است
سن؟:Gig:
بعلت جنگهای زیادی که نموده بودند اغلب افراد منطقه ، داغدار رشادتهای ایشان بوده اند !
علی (ع) بیشتر دشمن داشتند یا رسول الله(ص)؟
کدام یک بیشتر دشمن داشتند؟
پس حفظ نهال نوپای اسلام به حضور افراد کمتر تنش زا در حکومت بوده است ،
حفظ نهال نو پا اسلام را چه کسی می تونه حفظ کنه؟
کسی که خدا اونو نصب کرده یا اونی که غصب کرده؟
کدام یک؟
دوست عزیز از مناقب علی خیلی نقل شده !!!
امام علی از عایشه در بیت پیامبر دشمن داشته تا قبایل دور ونزدیک مکه و مدینه !
پس قبول دارید که عایشه دشمن اسلام بوده نه خیر خواه؟:Gig:
[SPOILER]ببخشید اگر از سخناتون بد برداشت کردم لطفا به حساب بد نگزارید ارادتمند شما:Gol:[/SPOILER]
ین وظیفه رو شما بر چه مبنایی به رسول نسبت دادید؟
بر همان مبنایی که در یک روز بیش از 700 نفر اسیر یهودی را سر زدند ! بر همان قانون !
یهودیان آنجا از نظر پیامبر فتنه گر بودند . اما ابوسفیان و قریش بچه محل اند دیگه !
آدم با بچه محلها یک کم احساس داره ! مگه نه ؟
یعتی حضرت یعقوب همچین کاری کرد؟ یعنی حسرت و کین برادران یوسف مشخص نبود؟
تفاوت بحث من و شما در اینه که شما به داستانها و اساطیر قرآنی بیش از عقل فعلی تان اهمیت می دید
شما به نتیجه این تفکر بعد از رحلت پیامبر توجه نمی کنید !
می خواهید بگید که پیامبر هیچ اختیاری در کاراش نداشته ! همش وحی بوده !
خب نتیجه این تفکر میشه همین دردسر هایی که بعد از رحلتش گریبانگیر ملتش و ملل دیگه شد !
بیاین یک واقع بین باشیم !
آیا پیامبر می تونه بی اذن خدا کاری رو انجام بده؟
بله در بسیاری از امور که نیازی به اذن نداشته ! البته همون اذن را هم از طرف مدعی می شنیدیم !
(ببخشید مجبورم که بعنوان یک غیر معتقد صحبت کنم )
چرا که دلیل یک ادعا ؛ خود ادعا یا شخص مدعی نیست !
من به نتیجه یک رفتار که برای همه ملموس است نگاه می کنم نه اینکه پیامبر و خدا
رابطه شون چجوری بوده ؟ چرا که قابل اثبات نیست فقط با عرض معذرت بازی با کلماته !
یا می تونه امتحان مومنین هم باشه؟
برای مومن عزیز و محترمی چون شما توجیه خوبیه ؟
اما آینده نگری برای یک حاکم از نان شب واجبتره !
در ثالث از این روشن تر که هرکس من مو لای اویم او نیز مولای اوست
بله روشنتر ! همه میدونن که مولا و ولی در عربی چند ین معنی داره !
( توضیح: ولی به معنی دوسته به قرینه آیات بی شماری از قرآن من جمله آیه والظالمون مالهم من ولی و لا نصیر :کافران در قیامت نه دوستی و نه یاوری دارند (شورا 8) ولی در سرتاسر آیات قرآن و در لغت عرب به معنی دوست و یاور معرفی شده و در هیچ جا به معنی خلیفه و جانشین نیامده و دوم اگر معنی جانشین بوده یعنی در زمان حیات رسول الله هم سرپرستی و مسئولیت امور را باید داشته باشد یعنی اینکه بنا به این قول شریک حضرت در رهبری و ولایت است در حالی که کسی شریک پیامبر در نبوت نیست پس این حدیث فقط دلالت بر قدر و منزلت والای حضرت علی می کند و اگر غیر از این است چرا پیامبر در آن اجتماع به روایتی هزار نفری در محل غدیر خلافت را با عبارتی واضح تر که غیر قابل تاویل و تفسیر باشد اعلام نکرد و چرا در اجتماع ثقیفه بنی ساعده کسی از آن اجتماع هزار نفری مهاجرین و انصار سخنی از حدیث غدیر به میان نیاورده وپس از یکسال از گذشت مساله غدیرآیا این اجتماع ان را به خاطر نداشتند که با ابوبکر بیعت کردند ؟مگر همان 3-9 نفری که به قول بعضی ها بیعت نکردندآنها هم نیز از غدیر چیزی به میان نیاوردند فقط راضی به خلافت ابوبکر نبودند که این هم سلیقه ای بیش نبود و بعد از بیعت حضرت علی آنها نیز بیعت کردند)
اما گفتن خلیفه المسلمین و حاکم الجماعه المسلمین و امیر المومنین خیلی صریحتر است !
من که نباید به پیامبر که افصح المتکلمین است عربی یاد بدم !
باید می گفتند هر کس من حاکم و سالار اویم بعد از من علی جانشین و حاکم بر جامعه است
و همانجا از صحابه ای که با علم غیبشان می دانستند بعد ها دنبال خلافت می روند برای علی
بیعت می گرفت
(بهمین سادگی)
quote=کبوتر حرم الزهرا;242892]یا حدیث هارون و...[/quote]
در رابطه با حدیث «انت فی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی» [FONT=Times New Roman](وجه استدلال این است که موسی هارون را جانشین خود کرد و مادامی که علی بمنزله هارون باشد [FONT=Times New Roman] [FONT=Times New Roman]ابوبکر در زمانیکه اسلام را قبول می کند 40 سال داشته است [FONT=Times New Roman]و گفته می شود زمانیکه فوت می کند 67 سال داشته است ! [FONT=Times New Roman] اگر هر کدام را درست بگیریم یا او همسن پیامبر بوده یا یکی دو سالی بزرگتر ! [FONT=Times New Roman] [FONT=Times New Roman]منظور اینه که یه وقته که می گیم پیامبر کارش ابلاغ وحی است و بکن نکن های الهیه ! خلاص ! [FONT=Times New Roman]و پس از مرگش هرکس بشینه برای جامعه تصمیم بگیره ! که اینکارو کرد ه اند ! [FONT=Times New Roman]نشستند و تنها کسی که وجیه المله بود انتخاب کردند . [FONT=Times New Roman](شاید از نظر شما بهترین انتخاب نبود اما بنظر قاطبه مسلمانان مکه و مدینه اونموقع اینطور بود ) [FONT=Times New Roman]یه وقتم می گیم نه ایشون حاکم جامعه اسلامیه ! و یه حاکم عاقل و دور اندیش [FONT=Times New Roman]باید مآل اندیشی اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی اش لااقل صد سال نه 50 سال جلوترش رو ببینه ! [FONT=Times New Roman] [FONT=Times New Roman]مگر شما نبوت امام علی رو اثبات می کنید ؟
[FONT=Times New Roman] پس بعد از پیامبر خلیفه و جانشین اوست به فرض صحت این حدیث جوابش نیز در خود اوست موسی
[FONT=Times New Roman]هارون را در زمان حیات خود جانشین کرد نه بعد از مرگ و اگر بخاطر اینکه رسول خدا در زمان حیاتش
[FONT=Times New Roman]علی را در غزوه تبوک جانشین خود در مدینه گذاشت همانطور که موسی هارون را جانشین خود نمود
[FONT=Times New Roman] پس عبدالله بن مکتوم هم در یک غزوه جانشین رسول الله در شهر بود پس شایسته و سزاوار خلافت است
[FONT=Times New Roman] و یا ابوذر در غزوه ذات الرقاع جانشین خود قرار داد.
[FONT=Times New Roman]دوم جانشینی هارون برای موسی دلالت بر جانشینی علی بعد از پیامبر نمی کند زیرا که هارون قبل از موسی فوت کرد پس وجه شبهی که قصد کرده اند باطل است)ابوبکر همسن پیامبر بوده؟ لطف کنید سند گفتارتونو بیارید
اینو دلیل بیاورید و اگر منظورتونو واضح تر بگویید
یعنی شما نبوت حضرت یحیی رو انکار می کنید؟
یار غار؟ چه مزیتی دارد؟ من بگم علی در جای پیامبر خوابیده علی داماد پیامبره علی نفس پیامبره علی مولود کعبه است علی فاتح خیبر است و.... این مناقب رو در نظر نمی گیرید؟
[FONT=Times New Roman]خب همه آدمهایی که اونجا بودن همه این فضایل رو رو هم ریختن و نتیجه اش شد اینی [FONT=Times New Roman]که شما خوشت نمیاد ! [FONT=Times New Roman]فاتح خیبر و .. رو که من هم گفتم و نتیجه اش پیروزی برای اسلام شد اما کینه برادر کشته [FONT=Times New Roman]را از دل بیرون نمی برد ! [FONT=Times New Roman]طبیعی است که ابوبکر برای تازه مسلمانان کمتر کینه زا بوده است تا علی ! [FONT=Times New Roman] [FONT=Times New Roman]متاسفانه جلد چهارم تاریخ طبری ام را اخیراً دوستی به امانت برده است تا دقیق بگویم امااینو برایش سند بیاورید کجا گفته شده پیش نماز مسجد پیامبر بود
در آن جلد وقایع چند روز منجر به فوت پیامبر را گفته است . که یکی ازینها پیشنمازی ابوبکر بوده است .
------------ از منابع شیعی مطالبی را می آورم :
عالم شیعی شیخ هادی کاشف الغطاء در کتاب مستدرک نهج البلاغه نامه ی علی را چنین نقل کرده است .....پس با ابوبکر از راه خیر خواهی بیعت و مصاحبت کردم و در آنچه خدا را فرمان می برد با کوشش تمام اورا اطاعت نمودم آنگاه چون به حال احتضار در آمد ولایت و حکومت را به عمر سپرد ما بیعت کردیم و اطاعت نمودیم و خیرخواهی نشان دادیم (به نقل ازمشعل اتحاد –ص 21 به کوشش استاد محمد رضا حکیمی و عبدالکریم شیرازی هر دو از محققین شیعه ) - و دکتر محمدجواد مشکور در تاریخ شیعه و فرقه های اسلامی ص 11و12 می گوید :سرانجام علی پس از چهل روز با ابوبکر دست بیعت داد ابوبکر به خانه ی علی درآمد ودرآنجا عده ای از بنی هاشم جمع بودند علی رو به ابوبکر کرد و گفت :ای ابوبکر این که ما با تو بیعت نکردیم از جهت انکار فضیلت تو نبود از این جهت بود که می دانیم در این کار مارا حقی است و تو بدون مشورت با من بدین کار دست زدی پس آنگاه فرمود وعده گاه ما فردا در مسجد خواهد بود و من ان شاء الله برای بیعت به آنجا خواهم آمد ....
چون بیعت علی به انجام رسید سه روز پیاپی ابوبکر ازمردم خواست اگر از بیعت خویش ناراضی هستند می توانند بیعت خود را با وی فسخ کنند علی بر خاست و گفت : بیعت خودرا با تو فسخ نمی کنیم و این کار را نخواهیم کرد زیرا رسول الله تورا درکار دین و امامت بر ما در نماز مقدم داشت پس کیست که بتواند تورا در اداره ی امور دنیایی ما باز دارد و واپس اندازد .
- مرحوم علامه سید عبدالحسین شرف الدین عالم بزرگ شیعه در کتاب اجوته مسائل موسی جار الله می نویسد:اما نماز علی پشت سر ابوبکر و عمر از راه تقیه نبوده چون امام منزه و دور است از اینکه عبادت خود را به طور تقیه انجام دهد (نقل از مشعل اتحاد ص26)
- و حاج شیخ عباس قمی از علمای شیعه در کتاب منتهی الامال اسامی پسران علی را چنین ذکر می کند:حسن، حسین، محمداکبر،محمداصغر،عباس ،ابوبکر،عمر،عثمان ،عبیدالله، جعفر ،عبدالله ،یحیی،عون،محمدالاوسط(نقل از مشعل اتحاد ص 26)
-
یعنی چون علی دشمن داشته انتخاب نشده؟
به امام علی می گفتند : قتال العرب ( با تشدید ت بخوانید)
امام علی کلاً در کارشان اهل سیاست نبوده اند بلکه فقط دستورات پیامبر را اجرا می کرده اند
اما در برخی جاها مشکلزا می شده است مانند قضیه سریه علی بن ابیطالب در یمن
( ترجمه کتاب المغازی واقدی - ص 826 )
خودتان بخوانید : خلاصه پیامبر فرمود : چرا دوستانت از تو شکایت دارند؟
بعد که امام علی توضیح دادند که چطور شده ،پیامبر سکوت کردند !
(این سکوت حاکی ازین است که یک کم سیاست در مردمداری بد نیست )
متعاقب همین سریه قضیه حجه الوداع بوده و چه بسا حکایت من کنت مولا برای آرام کردن
کسانیکه از دست امام علی شاکی بوده اند !
قطعاً پیامبر از امام علی سیاستمدار تر و امام علی اصولگراتر بوده اند !
علی (ع) بیشتر دشمن داشتند یا رسول الله(ص)؟ کدام یک بیشتر دشمن داشتند؟
علی !
چون رسول الله جان نثار زیاد داشتند و مخالفان جرات نداشت که به راس هرم بزند!
چرا که پیامبربا خدا طرف بود چرا که پیامبر بهش وحی می شد اما امام علی که نمی شد !
امام علی جوانتر و دست به شمشیرشان بیشتر از پیامبر بوده است !
یکی دستور می داده دیگری می کشته !
شما در قانون جزای اسلامی هم اگر نگاه کنید مجازات آمر به قتل کمتر از قاتل است !
----------------
دوست عزیز از مناقب علی خیلی نقل شده !!!
کتب مناقب علی در چه سالی نوشته شده است ؟
اغلب سخنان امام علی در نهج البلاغه مربوط به چه دوران سنی ایشان بوده است ؟
شما بیایید در سال دهم هجری و سقیفه بنی ساعده نه در یک قرن بعد که بسیاری از معاندان و زخم خوردگان اسلام سعی در ایجاد اختلاف بین صفوف مسلمین داشتند (با جنگ نرم و ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی )
نقش یهودیان و هموطنان ایرانیتان را جدی بدانید !
این 72 فرقه در این مدت کم (دویست سال اول هجری اغلب ناشی از همین انتقامهاست )
کتاب الفرق بین الفرق (بغدادی )کتاب خوبیست
پس قبول دارید که عایشه دشمن اسلام بوده نه خیر خواه
تنها چیزی که می دانم این است که معشوقه و همسر محبوب پیامبر بوده و تا لحظه آخر سر بر زانوی او داشته
( این را مطمئنم )
ببخشید اگر از سخناتون بد برداشت کردم لطفا به حساب بد نگزارید ارادتمند شما
نه عزیز شما که محترمانه و دقیق مطالب را نقل می کنید و دوستان هم توهین حذف و پاک کردن مطالب را هنوز روا نداشته اند
[FONT=Times New Roman]:Gol::Gol::Gol: