جمع بندی فرق اهل بیت با خداوند عزوجل در چیست؟؟
تبهای اولیه
با سلام خیلی تحقیق کردم تا به این سوال برسم
با علم اندک و ناقص خودم یه چیز هایی فهمیدم که واستون میگم
در شناخت خداوند 2 امر وجود دارد
1 ذات ربوبیت خداوند عزوجل
2- صفات خداوند ( کریم رحیم سبحان و...)
ذات خداوند فقط مخصوص الله است و هیچ شراکتی وجود ندارد
اما صفات خداوند
تمامی صفات خداوند در وجود مقدس اهلبیت جلوه از خود نشان داد
اهل بیت نمونه برای اثبات صفات الله بودند
وجود مقدس اهل بیت در موضوع صفات الهی با خداوند شریک هستند
برای مثال در بین مردم عام مبینبم یکی در میان مردم به کریم بودن (صفت الهی) یا یکی به مهربانی (صفت الهی) مشهور هست
اما تنها چند صفت الهی اونهم بطور ناقص در این اشخاص وجود داره
اما تمامی صفات الهی را در وجود الهبیت وجود میبینیم
پس وقتی در بعضی اوقات یا اشعار اهل بیت را خدا مینامند در صفات خداوندیست نه ذات خداوند
...
بقول یکی از دوستان جاتون خالی اربعین کربلا و نجف بوذیم
تو حرم امیرالمومنین بهم گفت فلانی وقتی که میگن علی وجه الله هست عین الله هست یدالله هست و...
پس ایوان خدا عجب صفایی دارد حیدر بنگر چه بارگاهی دراد
یاعلی
[=arial]با سلام خیلی تحقیق کردم تا به این سوال برسم
با علم اندک و ناقص خودم یه چیز هایی فهمیدم که واستون میگم
در شناخت خداوند 2 امر وجود دارد
1 ذات ربوبیت خداوند عزوجل
2- صفات خداوند ( کریم رحیم سبحان و...)ذات خداوند فقط مخصوص الله است و هیچ شراکتی وجود ندارد
اما صفات خداوند
تمامی صفات خداوند در وجود مقدس اهلبیت جلوه از خود نشان داد
اهل بیت نمونه برای اثبات صفات الله بودند
وجود مقدس اهل بیت در موضوع صفات الهی با خداوند شریک هستند
برای مثال در بین مردم عام مبینبم یکی در میان مردم به کریم بودن (صفت الهی) یا یکی به مهربانی (صفت الهی) مشهور هست
اما تنها چند صفت الهی اونهم بطور ناقص در این اشخاص وجود داره
اما تمامی صفات الهی را در وجود الهبیت وجود میبینیم
پس وقتی در بعضی اوقات یا اشعار اهل بیت را خدا مینامند در صفات خداوندیست نه ذات خداوند
...
بقول یکی از دوستان جاتون خالی اربعین کربلا و نجف بوذیم
تو حرم امیرالمومنین بهم گفت فلانی وقتی که میگن علی وجه الله هست عین الله هست یدالله هست و...
پس ایوان خدا عجب صفایی دارد حیدر بنگر چه بارگاهی دراد
یاعلی
باسلام وتقدیر از شما .
ولی در اصلاح گفته ی شما باید گفت : خداوند همان طور که در ذات خود منزه از شریک است در صفات خود نیز منزه از شریک است وهر گز نباید ائمه ع را شریک در صفات متعالی حق تصور نمود چون آنها هر چه باشند مخلوق وآفریده ی خداوند اند وهرگز نمی توانند با خدا در صفات شریک باشند .آنها مظهر صفات خداوندی اند ونه شریک او یعنی صفات خداوند در وجود آنها تجلی کرده وآنها با عبودیت ذاتی و کسبی خود مظهر آن صفات شده اند .مثلا وقتی شعاع آفتاب روی صفحه ی صاف شیشه می تابد ونور آن از طریق شیشه به داخل خانه می تابد گفته نمی شود آن شیشه شریک آفتاب است در نور دادن وروشن نمودند بلکه می گویم آفتاب بر شیشه افتاده وشیشه را روشن نموده ونور آن از طریق شیشه به داخل تابیده است .
در تبیین مسله باید گفت : بر اساس آموزههای متعالی قرآن کریم:«انّی جاعلٌ فی الارض خلیفه؛(1) روی زمین جانشین قرار میدهم» انسان خلیفه خداوند است.
بر اساس مبانی عرفانی و آموزههای معنوی (که درباره ظهور اسماء الهی در عالم و آدم بحث میکند) خلافت تعبیر دیگری از مظهریت از اسماء و صفات الهی است،زیرا خلافت الهی نه به مفهوم جانشینی بله به معنای مظهریت انسان از اسماء و صفات حق است، زیرا خداوندی که محیط بر همة هستی و عالم بر همه چیز است،از هیچ جا و از هیچ نشئه و نشئه و عوالم و جود غایب نیست، تا خلیفه جای او را بیگرد و جانشین او گردد.
بنابراین مراد از خلافت الهی این است که انسان مظهر اسماء و صفات خداوند و آیت و آیینه وجود او در عالم است و صفات متعالی خدا در وجود او تجلی و ظهور یافته، مثلاً مظهر رحمت و علم و علم و حکمت خداوند است.
وقتی این اسماء در کسی تجلی کند و مظهر اسماء الهی بشود، اهل رحمت و علم و علم و حکمت میشود و در همه شؤون زندگی حکیمانه و عالمانه و رحیمانه عمل میکند. رحمت و حکمت و دانش از وجود او در همه جا فیضان میکند و مردم از او بهرهمند میشوند.
وقتی خداوند دارای صفات کمالی مانند علم و قدرت و رحمت و اراده است، موجود و مخلوقی مانند انسان نیز دارای همان صفات الهی در مرتبه پایینتر باشد.
در این حال شخص مظهر اسماء و صفات الهی شده، اسماء الهی در او ظهور و تجلی یافته است.
بنابر این یکی از آثار و اهداف ظهور اسماء الهی در انسان این است که مظهر هر اسمی بشود و به اذن الهی طبق همان اسم در عالم عمل کند و آن را متجلی سازد و کارهای او رنگ خدایی پیدا کند،نیز تمام گفتار و رفتار او در همه شئون زندگی، خدایی شود.
قرآن کریم جمله زیبایی در این باره دارد:
«صبغة الله ومَنْ أحسنُمِنَ اللهِ صبغةً؛(2) رنگ خدایی،و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟».
رنگ خدا گرچه بسترهای گستردهای دارد، ولی یکی از اموری که جزء صبغة الله محسوب میشود، ظهور صفات الهی در وجود انسانهای پاک است که او را مظهر رحمت و رأفت و حکمت و مانند آن مینماید.
پینوشتها:
1. بقره (2) آیه 30.
2. همان، آیه 138.
سلام علیکم،
البته از این جهت که این نظر با نظر کارشناس محترم کمی تفاوت دارد عذر تقصیر دارم و اینکه این نظر را در مقابل نظر کارشناس محترم قرار ندهید، به هر حال ایشان متخصص این حوزه هستند و حقیر نابلد این مقام. اگرچه اینها نتیجهی پرسشها و خواندن حدیثهاست ولی منبع هرچقدر هم که بزرگ باشد بحر در کوزه نگنجد و شما این را به حساب آب در کوزه بگذارید:
خداوند در ذات مثل و مانندی ندارد (لم یکن له کفواً آحد). آنجایی که خداوند ۱ است هیچ دویی بعد از او نیست که با او سنخیت ولو در یک وجه کوچک داشته باشد. در نهجالبلاغه و احادیث دیگر هم هست که کسی که خداند صفتی ندارد که اگر داشته باشد باید وجه شبهی باشد و مشبهبهی باشد و ...
جلوهی خداوند به این عالم وجود ذات خداوند نیست و جلوهی خداوند است. این جلوه است که صاحب اسماء و صفات است و همین جلوه است که با چشم دل دیده میشود. مگرنه خداوند تا خلقتی نکرده باشد خالق نیست، تا مخلوقی نداشته باشد کریم و رحمان و رحیم و ... بودن برایش بیمعناست، حکیم بودن و علیم بودن برایش بیمعناست. [واژهی قبل در اینجا قبل زمانی نیست، بلکه رتبی است. ازل در این عالم وجود نقطهی صفر خلقت است و پیش از آن (که البته پیش از آن فقط قبل از شروع معنا میشود و قابل سنجش و مقداردهی نیست که از آن با زمان منفی یاد کنیم) و نه منفی بینهایت زمانی، با این وجود در ازل هم خداوند صفات خود را داشته است و این همچنان مربوط به تجلی خداوند در عالم وجود است مگرنه ذات خداوند محدود به زمان نیست و ازلی و ابدی بودن برای او هم برای تجلی اوست به عالم وجود که بیان میشود. فرای این عالم وجود خالقیت خداوند به قول کارشناس محترم اجمالی است و بروزی ندارد (البته اگر از عوالم وجود دیگر هم فراتر تصور کنیم) و البته این بروز نداشتن مثل بروز نداشتن هویت هر شیئ از اشیائ است که همه وجودشان از خداست ولی یکی در رتبهی مجردات بروز دارد و یکی در رتبهی جسمانیت و یکی در هر دو رتبه و ... .] خداوند را نباید با مخلوقاتش تعریف کرد و او بینیاز و صمد است و بدون آنها هم هنوز خداست. اسماء و صفاتی که برای خداوند تحت عنوان اسماءالحسنی معرفی میشود برای جلوهی خداوند به این عالم وجود است که تعریف شده است. اگرچه در جایی که جز خداوند احدی وجود ندارد جلوهی خداوند را هم نباید وجودی خارج از او و مستقل از او در نظر گرفت (بلکه به صورت بروز نیافته و اجمالی است)، بلکه رتبهای پایینتر از حقیقت خداوندی اوست و اگرچه همچنان نامحدود است ولی باز در تعامل با این عالم است، حال آنکه ذات خداوند فراتر از این عالم است و از ذات خداوند جز با واژهی «هو» که ضمیر اشارهی لایتعین است ممکن نیست. اگر گاهی الله یا رحمان یا رحیم یا رب و ... برای او برده میشود اشکالی ندارد اگر غرض اشاره به ذات خداوند باشد مگرنه اینکه کسی فکر کند دارد ذات خداوند را اینطور توضیح میدهد این اشتباه است.
بالاترین جلوهی خداوند به این عالم وجود معروف است که «الله» باشد، از آن جهت که مستقیماً از ریشهی ا.ل.ه (یا و.ل.ه) میآید و جایگاه پرستش و حیرانی محض مخلوقات را مشخص میکند. اما با این وجود در تفاسیر شیعه گاهی برای لفظ جلالهی «الله» هم تأویلی آورده شده که بسیاری آن را انکار خواهند کرد: الفه ... لامه ... هائه ... .
بعد از الله بودن آن بزرگترین جلوهی خداوند که «هیالعلیا» است و «الله اکبر» است، صفات دیگری هستند که دلالت (راهنمایی) به شناخت او دارند. بزرگترین هادی به خداوند هم از جهات دیگر البته اهل بیت علیهمالسلام هستند که به خداوند دلالت دارند. برخی از اسماء و صفات هم مستقیماً در مورد اهل بیت علیهمالسلام بیان شده است ...
در نهایت هم توجه داشته باشید که در احادیثی که آمده ما را مخلوق خداوند بدانید و دیگر هرچه در بارهی جایگاه ما بگویید کم گفتهاید و به نهایت ان نخواهید رسید، یا در احادیثی که آمده ما تفاوتی با خداوند نداریم مگر اینکه او خالق ماست و ما خلوق او هستیم، این احادیث همگی دارند جایگاه اهل بیت علیهمالسلام را در همین عالم بیان میکنند مگرنه ذات خداوند که فرای این عالم وجود است قابل مقایسه با آن ذاوت مقدسه نیست و آنها در مقابل او صفر مطلق هستند، یعنی اپسیلون هم نیستند. در جای دیگر داریم که خداوند بجز این عالم وجود عوالم وجود دیگری را هم خلق کرده است که عددش را جز خودش نمیداند و با این ترتیب محدودیت اهل بیت علیهمالسلام به عنوان ممکنالوجود در این عالم ناچیز بودن ایشان در مقابل خود خداوند را به راحتی نشان میدهد. اما در این عالم آنها سنگ بنای خلقت خداوند هستند و تفاوتشان با خداوند در مخلوق خداوند بودنشان است، ایشان مسیر ورود فیض خداوند به عالم هستند که خداوند اینطور قرارشان داده است، این هم که گفته شده فرقی با خداوند ندارند مگر اینکه مخلوق خداوند هستند منظور همین است که اگر به این عالم منبع فیض هستند و بالاتر از آنها نیست در واقع آنها مجرای فیض هستند، ممکن است آب از چشمه بیرون بیاید ولی چشمه متصل است به منبع آب عظیم داخل کوه و از خود هیچ ندارد، پس قیاس اهل بیت علیهمالسلام با خداوند فقط با بزرگترین جلوهی خداست به عالم وجود و نه با ذات خداوند که «هو» است.
یا علی
سلام علیکم،
البته از این جهت که این نظر با نظر کارشناس محترم کمی تفاوت دارد عذر تقصیر دارم و اینکه این نظر را در مقابل نظر کارشناس محترم قرار ندهید، به هر حال ایشان متخصص این حوزه هستند و حقیر نابلد این مقام. اگرچه اینها نتیجهی پرسشها و خواندن حدیثهاست ولی منبع هرچقدر هم که بزرگ باشد بحر در کوزه نگنجد و شما این را به حساب آب در کوزه بگذارید:خداوند در ذات مثل و مانندی ندارد (لم یکن له کفواً آحد). آنجایی که خداوند ۱ است هیچ دویی بعد از او نیست که با او سنخیت ولو در یک وجه کوچک داشته باشد. در نهجالبلاغه و احادیث دیگر هم هست که کسی که خداند صفتی ندارد که اگر داشته باشد باید وجه شبهی باشد و مشبهبهی باشد و ...
جلوهی خداوند به این جهان آفرینش ذات خداوند نیست و جلوهی خداوند است. این جلوه است که صاحب اسماء و صفات است. مگرنه خداوند تا خلقتی نکرده باشد خالق نیست، تا مخلوقی نداشته باشد کریم و رحمان و رحین و ... بودن برایش بیمعناست، حکیم بودن و علیم بودن برایش بیمعناست. خداوند را نباید با مخلوقاتش تعریف کرد و او بینیاز و صمد است. اسماء و صفاتی که برای خداوند تحت عنوان اسماءالحسنی معرفی میشود برای جلوهی خداوند به این جهان آفرینش است که تعریف شده است. اگرچه در جایی که جز خداوند احدی وجود ندارد جلوهی خداوند را هم نباید وجودی خارج از او و مستقل از او در نظر گرفت، بلکه رتبهای پایینتر از حقیقت خداوندی اوست و اگرچه همچنان نامحدود است ولی باز در تعامل با این جهان است، حال آنکه ذات خداوند فراتر از این جهان است و از ذات خداوند جز با واژهی «هو» که ضمیر اشارهی لایتعین است ممکن نیست. اگر گاهی الله یا رحمان یا رحیم یا رب و ... برای او برده میشود اشکالی ندارد اگر غرض اشاره به ذات خداوند باشد مگرنه اینکه کسی فکر کند دارد ذات خداوند را اینطور توضیح میدهد این اشتباه است.
بالاترین جلوهی خداوند به جهان آفرینش معروف است که «الله» باشد، از آن جهت که مستقیماً از ریشهی ا.ل.ه (یا و.ل.ه) میآید و جایگاه پرستش و حیرانی محض را مشخص میکند. اما با این وجود در تفاسیر شیعه گاهی برای همین الله هم تأویلی آورده شده که بسیاری آن را انکار خواهند کرد.
بعد از الله بودن جلوهی خداوند که هیالعلیا است صفات دیگری هستند که دلالت (راهنمایی) به شناخت او دارند. بزرگترین هادی به خداوند هم از جهات دیگر البته اهل بیت علیهمالسلام هستند که به خداوند دلالت دارند. برخی از اسماء و صفات هم مستقیماً در مورد اهل بیت علیهمالسلام بیان شده است، مثل اینکه امامالمتقین فرمودند «انا الأول و الأخر و الظاهر و الباطن» که البته اگر ظرفیت پذیرش آن نباشد در سطحی پایینتر تفسیر میشود که اول یعنی اولین کسی که به دعوت رسول خدا مسلمان شد و ... .
در نهایت هم توجه داشته باشید که در احادیثی که آمده ما را مخلوق خداوند بدانید و دیگر هرچه در بارهی جایگاه ما بگویید کم گفتهاید و به نهایت ان نخواهید رسید، یا در احادیثی که آمده ما تفاوتی با خداوند نداریم مگر اینکه او خالق ماست و ما خلوق او هستیم، این احادیث همگی دارند جایگاه اهل بیت علیهمالسلام را در همین جان آفرینش بیان میکنند مگرنه ذات خداوند که فرای این جهان آفرینش است قابل مقایسه با این ذاوت مقدسه نیست و اینها در مقابل او صفر مطلق هستند، یعنی اپسیلون هم نیستند. در جای دیگر داریم که خداوند بجز این جهان آفرینش عوالم دیگری را هم خلق کرده است که عددش را جز خداوند نمیداند و با این ترتیب محدودیت اهل بیت علیهمالسلام به عنوان ممکنالوجود در این جهان آفرینش ناچیز بودن ایشان در مقابل خود خداوند را به راحتی نشان میدهد. اما در این جهان آفرینش آنها اول و آخر و باطن و ظاهر هستند و تفاوتشان با خداوند در مخلوق خداوند بودنشان است، اینجا منظور از خداوند جلوهی ذات خداوند به این جهان آفرینش است و نه خود ذات خداوندی که «هو» است.
یا علی
باسلام وتشکر از شما گرامی .از اینکه در این بحث اظهار نظر نموده اید از شما قدرانی می شود بخصوص این گفته های شما دلیل بر گستره ی اطلاعات دینی تان است انشاءالله موفق باشید .
ولی توجه شما را به چند نکته باید جلب نمود :
1_ بر خلاف تصور شما که گفته اید تا خدا خلق نکرده باشد خالق نیست ......
باید گفت : ذات باری تعالی با همه صفات متعالی خود ازلی ذاتی است. مرحوم صدوق در كتاب گرانسنگ "التوحيد" در این باب اشعاري را از امير مؤمنان نقل كرده كه فرمود:
«و لم يزل سيّدي بالحمد معروفاً و لم يزل سيد بالجود موصوفاً
و كان اذ ليس نورٌ يُستضاءُ به و لا ظلامٌ علي الافاق معكوفاً»؛ (1)
«پروردگار ما در ازل مورد ستايش بود و در ازل متصف به جود و كرم و احسان بود؛ آن هنگامي كه نوري نبود تا از او استضا كند و نه تاريكي در افق ها پديدار».
حضرت در اين كلام تصريح نمود كه خداوند در ازل متصف به صفت جود و كرم و نور بود، در حالي كه هنوز مخلوقي آفريده نشده بود و ستايش مي شد، در حالي كه جهان را هنوز نيافريده بود و اسما و صفات او ستايشگر ذات او بود.
از کلام حضرت بدست می آيد که خداوند قبل از آفرینش هستی نیز فیاض بوده است و نمی توان زمانی را فرض نمود که خدا بی فیض بوده باشد.امام رضا(ع) فرمودند:« ... عَالِمٌ إِذْ لَا مَعْلُومَ وَ خَالِقٌ إِذْ لَا مَخْلُوقَ وَ رَبٌّ إِذْ لَا مَرْبُوبَ وَ إِلَهٌ إِذْ لَا مَأْلُوهَ وَ كَذَلِكَ يُوصَفُ رَبُّنَا وَ هُوَ فَوْقَ مَا يَصِفُهُ الْوَاصِفُون... . (2)ــــــ (خدا) عالم و دانا بود در هنگامى كه هيچ معلومى نبود. و خالق و آفريدگار بود در وقتى كه هيچ مخلوق و آفريده اي نبود و ربوبيّت داشت در زمانى كه هيچ مربوبي نبود و معبوديت داشت آنگاه كه هيچ عبادتكننده اي نبود كه عبادت كند. پروردگار ما را چنين بايد وصف نمود و آن جناب بالاتر است از آنچه وصفكنندگان او را وصف مي كنند.»
اما باید توجه داشت که معنای فرازهای یاد شده از کلام امام هشتم (ع) این است که صفات یاد شده از مقام فعل خداوند انتزاع می شود. (3)
ولی باید گفت صفات فعلی گر چه از مقام فعل خداوند انتزاع می گردد، ولی قبل از تجلی فعل خداوند و خلق موجودی، صفات فعلی او در مقام ذات خدا به تبع ذات به نحو بساطت و اجمال وجود داشته است. ولی در پی خلقت آن صفات از نحوه وجود اجمالی و بسیط به وجود تفصیلی و عینی از مقام فعل انتزاع می شوند. در پی خلقت وصف خالقیت، و در پی پرستیده شدن، معبودیت بر او اطلاق می شود. از این رو در کلام حضرت گفته شده که خداوند قبل از آن که مخلوقی بیافریند،خالق بوده.چه این که قبل از معلوم، عالم بود، چون بالاخره به وجود و ذات خود که علم داشت، گر چه معلومی به معنای مخلوقات نبوده، ولی علم او به ذات و اسمای متعالیش وجود داشته است و به آن ها عالم بوده، قبل از آن معلوم به معنای مخلوق خلق شده باشد و یا به وجود مخلوقات علم داشته، قبل از این که آن ها را بیافریند.(4) با توجه به این حقایق بدست آمد که بر خلاف آن چه در پرسش تصور شده خلقت و افاضه از صفات فعل است ونه از صفات ذات، ولی در عین حال از آن جا که فیض و خلقت در واقع جلوه ذات حق است. لذا می توان فیاضیت خداوند را ازلی تلقی نمود.
2_ این که گفته اید : (بالاترین جلوهی خداوند به جهان آفرینش معروف است که «الله» باشد،......) در این گفته ی خود کاملا تجدید نظر نماید چون الله چه ذاتی باشد چه اسمی قبل از آفرینش عالم است چه رسد به جهان چون ( چون جهان بر عالم عناصر وماده وطبیعت اطلاق می شود ولی عالم اعم از است شامل مجردات نیز می شود ) در هر صورت اسمایی الهی ( به فرض الله را اسمی بگیرم ونه ذاتی ) قبل از خلق عالم است . الله جلوه ((هو)) است ونه نخستین جلوه خدا .
3_ در باره این فراز از سخن شما : (برخی از اسماء و صفات هم مستقیماً در مورد اهل بیت علیهمالسلام بیان شده است، مثل اینکه امامالمتقین فرمودند «انا الأول و الأخر و الظاهر و الباطن») باید گفت : مراد از این گونه احادیث مظهریت آنها از آن صفات است که تفصیل آن در این شاید دشوار باشد .
شبستری سخن زیبایی دارد :
ز احمد تا احد یک میم فرق است :Gol:جهانی اندر این یک میم غرق است .
پي نوشت ها:
1. شیخ صدوق، التوحيد،نشر جامعه مدرسين، قم، بي تا. ص 309،
2. التوحيد للصدوق ،ص57.
مثل اینکه امامالمتقین فرمودند «انا الأول و الأخر و الظاهر و الباطن»
سبحان الله
منبع وسند را لطف بفرمایید
باسلام وتشکر از شما گرامی .از اینکه در این بحث اظهار نظر نموده اید از شما قدرانی می شود بخصوص این گفته های شما دلیل بر گستره ی اطلاعات دینی تان است انشاءالله موفق باشید .
ولی توجه شما را به چند نکته باید جلب نمود :
1_ بر خلاف تصور شما که گفته اید تا خدا خلق نکرده باشد خالق نیست ......
باید گفت : ذات باری تعالی با همه صفات متعالی خود ازلی ذاتی است. مرحوم صدوق در كتاب گرانسنگ "التوحيد" در این باب اشعاري را از امير مؤمنان نقل كرده كه فرمود:
«و لم يزل سيّدي بالحمد معروفاً و لم يزل سيد بالجود موصوفاً
و كان اذ ليس نورٌ يُستضاءُ به و لا ظلامٌ علي الافاق معكوفاً»؛ (1)
«پروردگار ما در ازل مورد ستايش بود و در ازل متصف به جود و كرم و احسان بود؛ آن هنگامي كه نوري نبود تا از او استضا كند و نه تاريكي در افق ها پديدار».
حضرت در اين كلام تصريح نمود كه خداوند در ازل متصف به صفت جود و كرم و نور بود، در حالي كه هنوز مخلوقي آفريده نشده بود و ستايش مي شد، در حالي كه جهان را هنوز نيافريده بود و اسما و صفات او ستايشگر ذات او بود.
از کلام حضرت بدست می آيد که خداوند قبل از آفرینش هستی نیز فیاض بوده است و نمی توان زمانی را فرض نمود که خدا بی فیض بوده باشد.امام رضا(ع) فرمودند:« ... عَالِمٌ إِذْ لَا مَعْلُومَ وَ خَالِقٌ إِذْ لَا مَخْلُوقَ وَ رَبٌّ إِذْ لَا مَرْبُوبَ وَ إِلَهٌ إِذْ لَا مَأْلُوهَ وَ كَذَلِكَ يُوصَفُ رَبُّنَا وَ هُوَ فَوْقَ مَا يَصِفُهُ الْوَاصِفُون... . (2)ــــــ (خدا) عالم و دانا بود در هنگامى كه هيچ معلومى نبود. و خالق و آفريدگار بود در وقتى كه هيچ مخلوق و آفريده اي نبود و ربوبيّت داشت در زمانى كه هيچ مربوبي نبود و معبوديت داشت آنگاه كه هيچ عبادتكننده اي نبود كه عبادت كند. پروردگار ما را چنين بايد وصف نمود و آن جناب بالاتر است از آنچه وصفكنندگان او را وصف مي كنند.»
اما باید توجه داشت که معنای فرازهای یاد شده از کلام امام هشتم (ع) این است که صفات یاد شده از مقام فعل خداوند انتزاع می شود. (3)
ولی باید گفت صفات فعلی گر چه از مقام فعل خداوند انتزاع می گردد، ولی قبل از تجلی فعل خداوند و خلق موجودی، صفات فعلی او در مقام ذات خدا به تبع ذات به نحو بساطت و اجمال وجود داشته است. ولی در پی خلقت آن صفات از نحوه وجود اجمالی و بسیط به وجود تفصیلی و عینی از مقام فعل انتزاع می شوند. در پی خلقت وصف خالقیت، و در پی پرستیده شدن، معبودیت بر او اطلاق می شود. از این رو در کلام حضرت گفته شده که خداوند قبل از آن که مخلوقی بیافریند،خالق بوده.چه این که قبل از معلوم، عالم بود، چون بالاخره به وجود و ذات خود که علم داشت، گر چه معلومی به معنای مخلوقات نبوده، ولی علم او به ذات و اسمای متعالیش وجود داشته است و به آن ها عالم بوده، قبل از آن معلوم به معنای مخلوق خلق شده باشد و یا به وجود مخلوقات علم داشته، قبل از این که آن ها را بیافریند.(4) با توجه به این حقایق بدست آمد که بر خلاف آن چه در پرسش تصور شده خلقت و افاضه از صفات فعل است ونه از صفات ذات، ولی در عین حال از آن جا که فیض و خلقت در واقع جلوه ذات حق است. لذا می توان فیاضیت خداوند را ازلی تلقی نمود.
2_ این که گفته اید : (بالاترین جلوهی خداوند به جهان آفرینش معروف است که «الله» باشد،......) در این گفته ی خود کاملا تجدید نظر نماید چون الله چه ذاتی باشد چه اسمی قبل از آفرینش عالم است چه رسد به جهان چون ( چون جهان بر عالم عناصر وماده وطبیعت اطلاق می شود ولی عالم اعم از است شامل مجردات نیز می شود ) در هر صورت اسمایی الهی ( به فرض الله را اسمی بگیرم ونه ذاتی ) قبل از خلق عالم است . الله جلوه ((هو)) است ونه نخستین جلوه خدا .
3_ در باره این فراز از سخن شما : (برخی از اسماء و صفات هم مستقیماً در مورد اهل بیت علیهمالسلام بیان شده است، مثل اینکه امامالمتقین فرمودند «انا الأول و الأخر و الظاهر و الباطن») باید گفت : مراد از این گونه احادیث مظهریت آنها از آن صفات است که تفصیل آن در این شاید دشوار باشد .
شبستری سخن زیبایی دارد :
ز احمد تا احد یک میم فرق است :Gol:جهانی اندر این یک میم غرق است .
پي نوشت ها:
1. شیخ صدوق، التوحيد،نشر جامعه مدرسين، قم، بي تا. ص 309،
2. التوحيد للصدوق ،ص57.
سلام علیکم استاد،
بابت تذکرهایتان خیلی ممنونم، پست اصلیم را اصلاح کردم که به خداوند و دینش دروغی نبسته باشم، آیا الأن از اشکالاتی که فرمودید دارد اصلاح شده یا هنوز باید تغییری در آن بدهم؟
سبحان الله
منبع وسند را لطف بفرمایید
سلام علیکم برادر،
جملهی مورد نظرتان را از پستم حذف نمودم، ممنون
سلام علیکم استاد،
بابت تذکرهایتان خیلی ممنونم، پست اصلیم را اصلاح کردم که به خداوند و دینش دروغی نبسته باشم، آیا الأن از اشکالاتی که فرمودید دارد اصلاح شده یا هنوز باید تغییری در آن بدهم؟سلام علیکم برادر،
جملهی مورد نظرتان را از پستم حذف نمودم، ممنون
باسلام بر شما عزیز گرامی
از این که این گونه متعبدانه در برابر آموزه های دین تان عمل می نماید به شما باید تبریک گفت این دلیل ولایت مدار شما گرامی وموجب شاد مانی ماست
بدلیل روحیه ی زیبا وستودنی تان این سروده که زبان حال مولا علی در غم فراق ام ابیها است به شما تقدیم می شود :
اشک آفتاب :
(بازتاب خطبه ی202 نهج البلاغه
حبیبا ! کاسه ی صبرم سر آمد
از آن آتش که از ضرب در آمد
از آن آتش که لبریز از دلم شد
و لی صبر و سکو تم بهتر آمد
از آن غم گرچه قلبم بی قرار است
نمی گویم چه ها بر یا و ر آمد
شما از بضعه ی خود پر س وجو کن
چه بر آن نازنین و حیدر آمد
أما نت باز گرد یده است آنک
اگر چه با کبود پیکر آمد
شبان من دیگر ماهی ندارد
ز هر سو فتنه با شور و شر آمد
دو دریا اشک از چشمم روان است
از آن چه بر سر گل پرور آمد
من از ماتم نیوشی ها چه گویم
که ماتم روی ماتم از در آمد
به رمز و با اشارت لابه کردم
از این که شکوه از همسنگر آمد
شب عین شب یلدا ست دایم
چه گویم من چه هایم بر سر آمد
اگر چه حزن هایم سر مدی شد
رضای دوست مارا خوش تر آمد
ارزگانی
[=arial]با سلام خیلی تحقیق کردم تا به این سوال برسم
با علم اندک و ناقص خودم یه چیز هایی فهمیدم که واستون میگم
در شناخت خداوند 2 امر وجود دارد
1 ذات ربوبیت خداوند عزوجل
2- صفات خداوند ( کریم رحیم سبحان و...)ذات خداوند فقط مخصوص الله است و هیچ شراکتی وجود ندارد
اما صفات خداوند
تمامی صفات خداوند در وجود مقدس اهلبیت جلوه از خود نشان داد
اهل بیت نمونه برای اثبات صفات الله بودند
وجود مقدس اهل بیت در موضوع صفات الهی با خداوند شریک هستند
برای مثال در بین مردم عام مبینبم یکی در میان مردم به کریم بودن (صفت الهی) یا یکی به مهربانی (صفت الهی) مشهور هست
اما تنها چند صفت الهی اونهم بطور ناقص در این اشخاص وجود داره
اما تمامی صفات الهی را در وجود الهبیت وجود میبینیم
پس وقتی در بعضی اوقات یا اشعار اهل بیت را خدا مینامند در صفات خداوندیست نه ذات خداوند
...
بقول یکی از دوستان جاتون خالی اربعین کربلا و نجف بوذیم
تو حرم امیرالمومنین بهم گفت فلانی وقتی که میگن علی وجه الله هست عین الله هست یدالله هست و...
پس ایوان خدا عجب صفایی دارد حیدر بنگر چه بارگاهی دراد
یاعلی
معاذ الله[=Calibri] ... !
اصل و ریشه این سوال که ذات بی همتای الهی را با مخلوق او مقایسه کردن کفر و شرک است ! خداوند قابل مقایسه با هیچ چیزی نیست که بگویید فرق او با دیگری در چیست ! خداوند نسبت به شرک غضب دارد ! انه من یشرک بالله فقد حرم الله علیه الجنه و ماواه النار و ما للظالمین من انصار : المائده 72
اینکه بگویید ائمه تجلی صفات الهی هستند حرف غلطی هست ! خداوند در ذات و صفات خود تک هست و هرگز مخلوق او حتی انبیا و اولیا علیهم السلام اصلا در خور این نیستند که بخواهند صفات الهی را داشته باشند ! بلکه بزرگان دین و دیانت با عبودیت الله متعال و ترک معاصی ایینه تمام نمای بندگی و اوج قرب به او شده اند ! و از این رو ان ها را تشبیه میکنند که صفات نورانی و معنوی الهی دارد نه به حقیقت[=Calibri] !
در ثانی فرضا که بگویید صفات الهی در بنده ای ظهور کرده چه ربطی دارد که اون بنده را خدا بنامید ؟؟؟؟!!!! مثلا بنده صفتی از صفات شما را گرفتم دلیل است که بگویید من شما هستم ؟؟!!!!!! افعلا تعقلون ؟
اون دوست شما هم حرف شرک امیز نزد حرم مطهربزرگترین موحد عالم خلقت زده است و اگر توبه نکند بی شک از زیانکاران خواهد بود
إِنّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاء وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا
هر آينه خدا گناه کسانی را که به او شرک آورند نمی آمرزد ، و گناهان ، ديگر را برای هر که بخواهد می آمرزد و هر که به خدا شرک آورد ، دروغی ساخته و گناهی بزرگ مرتکب شده است
[=Times New Roman]
سوره : النساء آیه : 48
پيامبر خداصلي الله عليه وآله : اي علي ! ماجراي تو مانند ماجراي عيسي بن مريم است كه قومي او را دوست داشتند و در دوست داشتن او زياده روي كردند و در نتيجه درباره وي به هلاكت افتادند و به غلو و شرک مبتلا شدند و گروهي او را دشمن داشتند و در دشمنْ داشتنِ او زياده روي كردند و آنان نيز هلاك شدند. گروهي هم درباره او ميانه روي كردند و نجات يافتند .......
الأمالي، طوسي:709/345، بحار الأنوار:14/319/35، المناقب:333/325
امام علي عليه السلام : دو كس درباره من هلاك مي شوند: افراطكار غُلُو كننده و دشمن تهمت زن
فضائل الصحابة، ابن حنبل:964/571/2، تاريخ دمشق:297/42، نثر الدرّ:311/1.
امام علي عليه السلام : خداوندا ! من از غاليان (ستايندگان افراطي) بيزارم ، همانند بيزاري عيسي بن مريم از نصارا . خداوندا ! همواره آنان را خوار ساز و هيچ يك از آنان را ياري نرسان.
الأمالي، طوسي:1350/650، مناقب آل أبي طالب:262/1
سبحان الله
منبع وسند را لطف بفرمایید
این روایت هم در کتاب مشارق انوار الیقین رجب برسی نقل شده . وهم در کتاب کلمات مکنونه فیض کاشانی .
http://www.askdin.com/thread39352.html
جمع بندی _1
فرق اهل بیت با خداوند عزوجل در چیست؟؟
پاسخ :
ولی در اصلاح گفته ی شما باید گفت : خداوند همان طور که در ذات خود منزه از شریک است در صفات خود نیز منزه از شریک است وهر گز نباید ائمه ع را شریک در صفات متعالی حق تصور نمود چون آنها هر چه باشند مخلوق وآفریده ی خداوند اند وهرگز نمی توانند با خدا در صفات شریک باشند .آنها مظهر صفات خداوندی اند ونه شریک او یعنی صفات خداوند در وجود آنها تجلی کرده وآنها با عبودیت ذاتی و کسبی خود مظهر آن صفات شده اند .مثلا وقتی شعاع آفتاب روی صفحه ی صاف شیشه می تابد ونور آن از طریق شیشه به داخل خانه می تابد گفته نمی شود آن شیشه شریک آفتاب است در نور دادن وروشن نمودند بلکه می گویم آفتاب بر شیشه افتاده وشیشه را روشن نموده ونور آن از طریق شیشه به داخل تابیده است .
در تبیین مسله باید گفت : بر اساس آموزههای متعالی قرآن کریم:«انّی جاعلٌ فی الارض خلیفه؛(1) روی زمین جانشین قرار میدهم» انسان خلیفه خداوند است.
بر اساس مبانی عرفانی و آموزههای معنوی (که درباره ظهور اسماء الهی در عالم و آدم بحث میکند) خلافت تعبیر دیگری از مظهریت از اسماء و صفات الهی است،زیرا خلافت الهی نه به مفهوم جانشینی بله به معنای مظهریت انسان از اسماء و صفات حق است، زیرا خداوندی که محیط بر همة هستی و عالم بر همه چیز است،از هیچ جا و از هیچ نشئه و نشئه و عوالم و جود غایب نیست، تا خلیفه جای او را بیگرد و جانشین او گردد.
بنابراین مراد از خلافت الهی این است که انسان مظهر اسماء و صفات خداوند و آیت و آیینه وجود او در عالم است و صفات متعالی خدا در وجود او تجلی و ظهور یافته، مثلاً مظهر رحمت و علم و علم و حکمت خداوند است.
وقتی این اسماء در کسی تجلی کند و مظهر اسماء الهی بشود، اهل رحمت و علم و علم و حکمت میشود و در همه شؤون زندگی حکیمانه و عالمانه و رحیمانه عمل میکند. رحمت و حکمت و دانش از وجود او در همه جا فیضان میکند و مردم از او بهرهمند میشوند.
وقتی خداوند دارای صفات کمالی مانند علم و قدرت و رحمت و اراده است، موجود و مخلوقی مانند انسان نیز دارای همان صفات الهی در مرتبه پایینتر باشد.
در این حال شخص مظهر اسماء و صفات الهی شده، اسماء الهی در او ظهور و تجلی یافته است.
بنابر این یکی از آثار و اهداف ظهور اسماء الهی در انسان این است که مظهر هر اسمی بشود و به اذن الهی طبق همان اسم در عالم عمل کند و آن را متجلی سازد و کارهای او رنگ خدایی پیدا کند،نیز تمام گفتار و رفتار او در همه شئون زندگی، خدایی شود.
قرآن کریم جمله زیبایی در این باره دارد:
«صبغة الله ومَنْ أحسنُمِنَ اللهِ صبغةً؛(2) رنگ خدایی،و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟».
رنگ خدا گرچه بسترهای گستردهای دارد، ولی یکی از اموری که جزء صبغة الله محسوب میشود، ظهور صفات الهی در وجود انسانهای پاک است که او را مظهر رحمت و رأفت و حکمت و مانند آن مینماید.
پینوشتها:
1. بقره (2) آیه 30.
2. همان، آیه 138.
http://www.askdin.com/thread39352.html
جمع بندی _2
سوال : فرق اهل بیت با خداوند عزوجل در چیست؟؟
خداوند در ذات مثل و مانندی ندارد (لم یکن له کفواً آحد). آنجایی که خداوند ۱ است هیچ دویی بعد از او نیست که با او سنخیت ولو در یک وجه کوچک داشته باشد. در نهجالبلاغه و احادیث دیگر هم هست که کسی که خداند صفتی ندارد که اگر داشته باشد باید وجه شبهی باشد و مشبهبهی باشد و ...
جلوهی خداوند به این جهان آفرینش ذات خداوند نیست و جلوهی خداوند است. این جلوه است که صاحب اسماء و صفات است. مگرنه خداوند تا خلقتی نکرده باشد خالق نیست، تا مخلوقی نداشته باشد کریم و رحمان و رحین و ... بودن برایش بیمعناست، حکیم بودن و علیم بودن برایش بیمعناست. خداوند را نباید با مخلوقاتش تعریف کرد و او بینیاز و صمد است. اسماء و صفاتی که برای خداوند تحت عنوان اسماءالحسنی معرفی میشود برای جلوهی خداوند به این جهان آفرینش است که تعریف شده است. اگرچه در جایی که جز خداوند احدی وجود ندارد جلوهی خداوند را هم نباید وجودی خارج از او و مستقل از او در نظر گرفت، بلکه رتبهای پایینتر از حقیقت خداوندی اوست و اگرچه همچنان نامحدود است ولی باز در تعامل با این جهان است، حال آنکه ذات خداوند فراتر از این جهان است و از ذات خداوند جز با واژهی «هو» که ضمیر اشارهی لایتعین است ممکن نیست. اگر گاهی الله یا رحمان یا رحیم یا رب و ... برای او برده میشود اشکالی ندارد اگر غرض اشاره به ذات خداوند باشد مگرنه اینکه کسی فکر کند دارد ذات خداوند را اینطور توضیح میدهد این اشتباه است.
بالاترین جلوهی خداوند به جهان آفرینش معروف است که «الله» باشد، از آن جهت که مستقیماً از ریشهی ا.ل.ه (یا و.ل.ه) میآید و جایگاه پرستش و حیرانی محض را مشخص میکند. اما با این وجود در تفاسیر شیعه گاهی برای همین الله هم تأویلی آورده شده که بسیاری آن را انکار خواهند کرد.
بعد از الله بودن جلوهی خداوند که هیالعلیا است صفات دیگری هستند که دلالت (راهنمایی) به شناخت او دارند. بزرگترین هادی به خداوند هم از جهات دیگر البته اهل بیت علیهمالسلام هستند که به خداوند دلالت دارند. برخی از اسماء و صفات هم مستقیماً در مورد اهل بیت علیهمالسلام بیان شده است، مثل اینکه امامالمتقین فرمودند «انا الأول و الأخر و الظاهر و الباطن» که البته اگر ظرفیت پذیرش آن نباشد در سطحی پایینتر تفسیر میشود که اول یعنی اولین کسی که به دعوت رسول خدا مسلمان شد و ... .
در نهایت هم توجه داشته باشید که در احادیثی که آمده ما را مخلوق خداوند بدانید و دیگر هرچه در بارهی جایگاه ما بگویید کم گفتهاید و به نهایت ان نخواهید رسید، یا در احادیثی که آمده ما تفاوتی با خداوند نداریم مگر اینکه او خالق ماست و ما خلوق او هستیم، این احادیث همگی دارند جایگاه اهل بیت علیهمالسلام را در همین جان آفرینش بیان میکنند مگرنه ذات خداوند که فرای این جهان آفرینش است قابل مقایسه با این ذاوت مقدسه نیست و اینها در مقابل او صفر مطلق هستند، یعنی اپسیلون هم نیستند. در جای دیگر داریم که خداوند بجز این جهان آفرینش عوالم دیگری را هم خلق کرده است که عددش را جز خداوند نمیداند و با این ترتیب محدودیت اهل بیت علیهمالسلام به عنوان ممکنالوجود در این جهان آفرینش ناچیز بودن ایشان در مقابل خود خداوند را به راحتی نشان میدهد. اما در این جهان آفرینش آنها اول و آخر و باطن و ظاهر هستند و تفاوتشان با خداوند در مخلوق خداوند بودنشان است، اینجا منظور از خداوند جلوهی ذات خداوند به این جهان آفرینش است و نه خود ذات خداوندی که «هو» است.
پاسخ :
ولی توجه شما را به چند نکته باید جلب نمود :
1_ بر خلاف تصور شما که گفته اید تا خدا خلق نکرده باشد خالق نیست ......
باید گفت : ذات باری تعالی با همه صفات متعالی خود ازلی ذاتی است. مرحوم صدوق در كتاب گرانسنگ "التوحيد" در این باب اشعاري را از امير مؤمنان نقل كرده كه فرمود:
«و لم يزل سيّدي بالحمد معروفاً و لم يزل سيد بالجود موصوفاً
و كان اذ ليس نورٌ يُستضاءُ به و لا ظلامٌ علي الافاق معكوفاً»؛ (1)
«پروردگار ما در ازل مورد ستايش بود و در ازل متصف به جود و كرم و احسان بود؛ آن هنگامي كه نوري نبود تا از او استضا كند و نه تاريكي در افق ها پديدار».
حضرت در اين كلام تصريح نمود كه خداوند در ازل متصف به صفت جود و كرم و نور بود، در حالي كه هنوز مخلوقي آفريده نشده بود و ستايش مي شد، در حالي كه جهان را هنوز نيافريده بود و اسما و صفات او ستايشگر ذات او بود.
از کلام حضرت بدست می آيد که خداوند قبل از آفرینش هستی نیز فیاض بوده است و نمی توان زمانی را فرض نمود که خدا بی فیض بوده باشد.امام رضا(ع) فرمودند:« ... عَالِمٌ إِذْ لَا مَعْلُومَ وَ خَالِقٌ إِذْ لَا مَخْلُوقَ وَ رَبٌّ إِذْ لَا مَرْبُوبَ وَ إِلَهٌ إِذْ لَا مَأْلُوهَ وَ كَذَلِكَ يُوصَفُ رَبُّنَا وَ هُوَ فَوْقَ مَا يَصِفُهُ الْوَاصِفُون... . (2)ــــــ (خدا) عالم و دانا بود در هنگامى كه هيچ معلومى نبود. و خالق و آفريدگار بود در وقتى كه هيچ مخلوق و آفريده اي نبود و ربوبيّت داشت در زمانى كه هيچ مربوبي نبود و معبوديت داشت آنگاه كه هيچ عبادتكننده اي نبود كه عبادت كند. پروردگار ما را چنين بايد وصف نمود و آن جناب بالاتر است از آنچه وصفكنندگان او را وصف مي كنند.»
اما باید توجه داشت که معنای فرازهای یاد شده از کلام امام هشتم (ع) این است که صفات یاد شده از مقام فعل خداوند انتزاع می شود. (3)
ولی باید گفت صفات فعلی گر چه از مقام فعل خداوند انتزاع می گردد، ولی قبل از تجلی فعل خداوند و خلق موجودی، صفات فعلی او در مقام ذات خدا به تبع ذات به نحو بساطت و اجمال وجود داشته است. ولی در پی خلقت آن صفات از نحوه وجود اجمالی و بسیط به وجود تفصیلی و عینی از مقام فعل انتزاع می شوند. در پی خلقت وصف خالقیت، و در پی پرستیده شدن، معبودیت بر او اطلاق می شود. از این رو در کلام حضرت گفته شده که خداوند قبل از آن که مخلوقی بیافریند،خالق بوده.چه این که قبل از معلوم، عالم بود، چون بالاخره به وجود و ذات خود که علم داشت، گر چه معلومی به معنای مخلوقات نبوده، ولی علم او به ذات و اسمای متعالیش وجود داشته است و به آن ها عالم بوده، قبل از آن معلوم به معنای مخلوق خلق شده باشد و یا به وجود مخلوقات علم داشته، قبل از این که آن ها را بیافریند.(4) با توجه به این حقایق بدست آمد که بر خلاف آن چه در پرسش تصور شده خلقت و افاضه از صفات فعل است ونه از صفات ذات، ولی در عین حال از آن جا که فیض و خلقت در واقع جلوه ذات حق است. لذا می توان فیاضیت خداوند را ازلی تلقی نمود.
2_ این که گفته اید : (بالاترین جلوهی خداوند به جهان آفرینش معروف است که «الله» باشد،......) در این گفته ی خود کاملا تجدید نظر نماید چون الله چه ذاتی باشد چه اسمی قبل از آفرینش عالم است چه رسد به جهان چون ( چون جهان بر عالم عناصر وماده وطبیعت اطلاق می شود ولی عالم اعم از است شامل مجردات نیز می شود ) در هر صورت اسمایی الهی ( به فرض الله را اسمی بگیرم ونه ذاتی ) قبل از خلق عالم است . الله جلوه ((هو)) است ونه نخستین جلوه خدا .
3_ در باره این فراز از سخن شما : (برخی از اسماء و صفات هم مستقیماً در مورد اهل بیت علیهمالسلام بیان شده است، مثل اینکه امامالمتقین فرمودند «انا الأول و الأخر و الظاهر و الباطن») باید گفت : مراد از این گونه احادیث مظهریت آنها از آن صفات است که تفصیل آن در این شاید دشوار باشد .
شبستری سخن زیبایی دارد :
ز احمد تا احد یک میم فرق است :Gol:جهانی اندر این یک میم غرق است .
پي نوشت ها:
1. شیخ صدوق، التوحيد،نشر جامعه مدرسين، قم، بي تا. ص 309،
2. التوحيد للصدوق ،ص57.