جمع بندی فرق اهل حق با مسلمانان
تبهای اولیه
سلام : ببخشید:
1. ایا گروهی از فرقه اهل حق که به دون یا همان (تناسخ) و به (حلول روح از یک جسم به جسم دیگر) و به (تجلی یا حلول حضرت حق در جسم حضرت علی (ع) ) اعتقاد دارند و (نماز را قبول دارند ولی به جای ان جم برپا می کنند و نماز نمی خوانند و یا به یکی از این ها معتقد باشد را ایا جز مسلمانان به شمار می رود و ایا شیعه هستند؟
2.خداوند در قران کریم نسبت به این فرقه ها چه فرموده است ؟
3.خداوند در قران کریم فرموده که هر کس دینی غیر از اسلام انتخاب کند ضرر خواهد کرد ، می خواستم بدانم که ایا این فرقه ها جز اسلام خواهند بود؟ یا متضرر خواهند شد؟
تشکر می کنم اگر کامل پاسخ دهید البته با ذکر شماره...
با تشکر....
مرجع تقلید : آیت الله مکارم شیرازی
سؤال:
1. آیا گروهی از فرقه اهل حق که به دون یا همان (تناسخ) و به (حلول روح از یک جسم به جسم دیگر) و به (تجلی یا حلول حضرت حق در جسم حضرت علی (علیه السلام) اعتقاد دارند و (نماز را قبول دارند ولی به جای ان جم برپا میکنند و نماز نمیخوانند) و یا به یکی از اینها معتقد باشد را جزو مسلمانان و شیعیان هستند؟
2. خداوند در قرآن کریم نسبت به این فرقهها چه فرموده است؟
3. خداوند در قرآن کریم فرموده که هر کس دینی غیر از اسلام انتخاب کند، ضرر خواهد کرد، آیا این فرقهها جزو اسلام خواهند بود؟ یا متضرر خواهند شد؟
پاسخ:
برخى از نويسندگان هوادار فرقه اهل حق معتقدند اين فرقه در قرن دوم هجرى پديد آمده و در قرن هفتم تجديد حيات يافته است. [1] از نظر برخى ديگر ريشه تاريخى اين فرقه به قرن چهارم هجرى به فردى به نام مبارك شاه و ملقّب به شاه خُوَشين (با ضمّ خ و فتح واو) بازمى گردد. وى كه عنوان «سلطان طريقت» را داشته و در بلوران از توابع لرستان با جمعى از پيروان خود زندگى مىكرد به چهار تن از آنان وعده داده كه پس از درگذشت وى، روحش پس از صد سال در جسم فردى به نام سلطان صحاک يا (اسحاق) تجلى خواهد كرد. در فاصله اين صدسال، يارستان (اهل حق) در گوشهاى خموش چشم به انتظار سلطان صحاك دوخته بودند تا او را دريافتند و دور او گرد آمدند. [2] آن چه در ميان پيروان اهل حق معروف است، اين است كه سلطان صحاك (اسحاق) مؤسس مسلک آنان است. و از طرفى آن ها از اين كه از فرقههاى غلات به شمار آمده و على اللهى خوانده شوند، به شدت احتراز دارند. آقاى سيد قاسم افضلى از سران اهل حق در اين باره مىنويسد: «يارستان و اهل حقهاى واقعى هيچ گاه حضرت على (عليه السلام) را خدا نمىدانند و آنچه مسلّم و مشخص است نسبتهايى كه به اهل حق به عنوان على اللهى دادهاند و يا در بعضى كتب و مقالهها على اللهى را شعبهاى از اهل حق مىدانند، خلاف محض است و خط اهل حق هاى يارستانى كاملاً از على اللهىها دور است». [3] خاندان ها يا شاخه هاى اهل حق گفته اند: سلطان اسحاق براى تشكيلات اين فرقه جانشينانى تعيين كرد و براى هر يک از آنها وظيفهاى مقرر نمود و به هر يک ـ به تناسب وظيفه وى ـ لقب مخصوصى داد. در ابتدا «پير بنيامين» را به سمت «پيرى» و «داود» را به سمت «دليل» براى همه اهل حق منصوب كرد. آنان براى تداوم رهبرى، هفت نفر از ياران خود را به عنوان هفت خاندان يا هفت سرسلسله اهل حق به پيروان خود معرفى كردند كه از آن پس به «هفت تن» معروف شدند، و برخى اين هفت تن را از ياران اوليه سلطان اسحاق دانستهاند.
اين خاندان ها عبارتند از:
1ـ خاندان شاه ابراهيم. فرزند سيد محمد گوره سوار كه به شاه ابراهيمىها معروف هستند.
2ـ خاندان سيد ابوالوفا.
3ـ خاندان عالى قلندر. درويش هاى قلندرى منطقه ى كرند و استان كرمانشاهان منسوب به او هستند.
4ـ خاندان سيد ميرسور.
5ـ خاندان بابايادگار.
6ـ خاندان سيد مصطفى.
7ـ خاندان حاجى بوعيسى (سيد باويسى)
در قرنهاى بعد چهار خاندان يا شاخه ديگر نيز به آن ها افزوده شده است كه عبارتند از:
1ـ خاندان آتش بيگى.
2ـ خاندان ذوالنور.
3ـ خاندان شاه حياسى.
4ـ خاندان باباحيدر. از نظر اهل حق هركس كه پيرو اين مسلک باشد بايد به عنوان اولين وظيفه به واسطه يكى از پيرها يا دليلهاى منسوب به يكى از خاندانها، خود را به يک خاندان مرتبط سازد، و بر اين اساس سرسپردن به يكى از شاخههاى اين فرقه هويت مذهبى او را معين مى سازد. اهل حق، مقام پير بنيامين را بسيار بزرگ مىشمارند و معتقدند او در عالم اَلَست «جبرئيل»، و در دوره شريعت «سلمان»، و در دوره آخرالزمان «بنيامين» بوده است. او اولين مخلوق و از مقربترين ياران خداست و در آخرين دوره در جامه امام مهدى (عجل الله تعالی فی فرجه) مظهريت يافته است. [4]
عبادات اهل حق :
اهل حق در هفته يک يا چند بار در جم خانهها و با حضور پير جمع مىشوند. تشكيلات جم معمولاً در شبهاى جمعه برگزار مىشود و اين مراسم با تشريفات خاصى اجرا مى گردد. قبلاً به اندازه كافى نذر و نياز در جم حاضر و به قصد دعا و خير و عبادت با خلوص نيت و پاكى جسم و تجلى روح به پاكان انجام مىشود، و آن را حلاّل مشكلات مىدانند، و شركت هفته اى يك بار در جم و جم خانهها را به جاى عبادات دايمى كافى مىدانند. اهل حق نماز نمىخوانند و به جاى آن همان نذر و نيازها را انجام مى دهند. و
روزه مخصوصى دارند كه سه روز است و به مرنو و قولطاس موسوم است.
روزه مرنو از آنجا رسم شده است كه سلطان صحاک و يارانش سه شبانه روز از ترس دشمنانشان در غار مرنو پنهان شده و بىغذا ماندند و پس از نجات يافتن آن را روزه مرنو نام نهادند و اين روزه در منطقه باختران اجرا مى شود.
روزه ى قولطاس ـ كه اكثريت اهل حقهاى ايران و ترک زبانان در ساير استانهاى ايران و خارج از ايران انجام مىدهند ـ مربوط به ياران قولطاس و قوشچى اوغلى و شاه ابراهيم است كه در وسط چلّه زمستانى سه شبانه روز زير كولاك مىمانند و پس از نجات از آن خطر آن را جشن مىگيرند. (قول يعنى اقرار و شرط، و (طاس) به منزله اين كه كولاک، مانند تاس بر سر آنان بود) [5]
شيطان و شارب:
گاهى از گروهى از اهل حق به عنوان شيطان پرست ياد مىشود، ولى برخى از رهبران كنونى آنان چنين نسبتى را مردود دانسته و به كلماتى از سلطان صحاک استناد كرده كه در آنها شيطان را مكار و راهنماى مردمان دور از دين معرفى كرده است. [6] با اين حال برخى از افراد مورد اعتماد كه از نزديک با اهل حق ارتباط دارند، از تكريم آنان نسبت به شيطان و مخالفت شديد با لعنت فرستادن بر او گزارش مى دهند. شارب نيز نزد اهل حق حرمت ويژهاى دارد و آن را يكى از اركان اصلى سلطان صحاک مىدانند كه شارب مور و پرپشت را از نشانههاى پيروان مسلک اهل حق مىشمارد. [7]
مناطق زندگى اهل حق:
اهل حق در كشورهاى ايران، عراق، سوريه، افغانستان و تاجيكستان زندگى مىكنند. عمدهترين مركز آنان در ايران استان كرمانشاهان است كه در شهرستان كرمانشاه و روستاهاى توابع آن، و اسلام آباد و حومه آن، و سرپل ذهاب، قصر شيرين، صحنه و دينور و كِرِند غرب و توابع آن به سر مىبرند. و منطقه كرند غرب و توابع آن از عمدهترين مراكز اهل حق در ايران است، و جمعيت آن در اين منطقه را حدود 150 هزارنفر تخمين زده اند. در تركيه فرقههايى وجود دارند كه معروف هستند به «بكتاشى» و به آن ها «علويين» نيز گفته مىشود و اهل حقهاى ايران آنها را از شاخههاى فرقه ى اهل حق مىدانند. شيعيانى كه در كشور آلبانى به سر مىبرند نيز به «بكتاشى» معروفند. در كشور سوريه نيز جمعيت قابل توجهى وجود دارد كه تحت عناوين علويين و على اللهى معروف هستند و عمدتاً در شمال و شمال غرب آنجا سكونت دارند. [8]
منابع:
1. مجله تخصص کلام اسلامی، شماره 14، ص87.
2. دایرة المعارف تشیع، ج 3، ص 656 ـ 655.
3. همان، ص 659 ـ 660.
4. مجله تخصص کلام اسلامی، شماره 16، ص 69 ـ 73.
5. دایرة المعارف تشیع، ج 3، ص 659 ـ 661.
6. همان، ص 662.
7. همان.
8. مجله تخصص کلام اسلامی، شماره 14، ص 85 ـ 87؛ ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، ص 335.