جمع بندی قیام غیر معصوم

تب‌های اولیه

166 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

ناصر یوسف نژاد;370693 نوشت:
کسانی که فقیهی را عادل تشخیص می دهند، آیا می توانند تضمین بدهند که فقیه منتخب، بعد از قرار گرفتن در مسند قدرت مطلق، دچار تفرعن نگردد؟ ظلم نکند؟ به فردی مستبد بدل نشود؟ اصلا امکان دادنِ چنین تضمینی وجود دارد؟
حال که اصلا امکان پیش بینی این قضیه وجود ندارد، آیا عقل حکم نمی کند که این «احتمال» درنظر گرفته شود و برای آن چاره ای پیشگیرانه اندیشیده شود؟
چرا، عقل چنین حکمی می کند. عقل می گوید به هیچ عنوان نباید قدرت مطلق در اختیار شخصی غیرمعصوم قرار گیرد، زیرا قدرت فساد آور است و هیچ فردی تا در مسند قدرت قرار نگیرد، نمی توان در مورد او قضاوت کرد که آیا با رسیدن به قدرت مطلق عادل می ماند یا خیر.
پس چاره ی کار در این است که سازوکاری اندیشیده شود تا چنانچه فقیهی بعد از قرار گرفتن در مسند قدرت مطلقه، فاسد شد، یا ظالم شد، یا شرایط عدالت را از دست داد، انتخاب کنندگان توان عزل او را داشته باشند، بدون آنکه از بابت «قدرت مطلقه» ی آن فقیه ظالم در هراس باشند.

سلام علیکم.

بنده این پست شما را الآن دیدم. کاملاً حق با شماست و مطالب شما متین است.

ناصر یوسف نژاد;370693 نوشت:
بنده سؤالم اینجاست، اگر مجلس خبرگان در انتخاب های بعدی خود، متوجه شد که فرد انتخاب شده بعد از رسیدن به قدرت، شرط عدالتش را از دست داده، آیا با وجود فقیهی ظالم، با قدرت مطلق، توان خلع او از قدرت را خواهند داشت یا خیر؟

متأسفانه خیر نمی توانند مخالفتی داشته باشند. در وقایع چند سال پیش هم مصداقاً دیدیم با کسانی که در حد نظر مخالف بودند چه برخوردی شد. هر قدرت مطلقی فسادآور است مگر این که آن فرد معصوم باشد تا اطمینان کنیم که در صورت انحراف از وحی (به تعبیر قرآن کریم) خداوند رگ گردن او را قطع خواهد کرد.

حالا اگر مجلس خبرگان در آینده فقیهی را بعنوان فقیه عادل تعیین کردند و آن شخص تا پایان عمر در مسند ولایت فقیه حضور داشت و از طرف مجلس خبرگان عزل نشد، خلع نشد و حتی یک تذکر کوچک هم دریافت نکرد، فقط 3 احتمال وجود دارد که یکی از آنها محال است. ابتدا دو احتمال ممکن را عرض می کنم:
1- مجلس خبرگان که وظیفه ی نظارت بر ولی فقیه عادل را برعهده دارد، هیچ بی عدالتی را در فقیه منتخب مشاهده نکرده. که نشان از ظالم بودن اعضای مجلس خبرگان دارد.
2- مجلس خبرگان بی عدالتی را در رفتار فقیه منتخب مشاهده کرده، اما به علت وجود قدرت مطلقه ی فقیه مورد نظر، جرأت خلع و عزل او یا تذکر به او را نداشته است. که نشان از بی کفایتی اعضای مجلس خبرگان دارد.
3- ولی فقیه مورد نظر، از زمان تصدی این پست، هیچ عمل ظالمانه ای انجام نداده و کاملا عادل بوده. که این مورد محال است. زیرا دایره ی عصمت 1400 سال است که بسته شده است و اگر ولی فقیهی تا آخر عمر در مسند قدرت ظلمی از او سر نزند، پس عادل است و چنین فردی حتما معصوم است. در نتیجه فرض سوم باطل است. و از این فرض از جهتی دیگر باز هم باطل است، زیرا با وجود تحقق چنین فرضی، انتظار فرج امام معصوم، امری بیهوده است، زیرا قبل از تشکیل حکومت معصوم، که تنها حکومت عدل در جهان است، فردی غیرمعصوم موفق به تحصیل چنین حکومتی شده و دیگر بعد از به دست آمدن حکومت عدل، بدست فردی غیرمعصوم، تشکیل حکومت عدل، بدست امام معصوم کاری عبث و بیهوده است. زیرا امام نه به خواست خود، بلکه به خواست خدا معصوم شده، اما فقیه عادل، با تلاش خود معصوم شده است و ارزش کار فقیهی که با تلاش خود به عصمت رسیده، و حکومت عدل تشکیل داده، از حکومت عدلی که امام معصوم قرار است تشکیل دهد بیشتر است، زیرا امام به اذن خدا معصوم شده نه به خواست خود.
پس حال که مورد سوم خودبخود باطل است، فقط فرض اول و دوم می ماند. یا مجلس خبرگان که به فقیه منتخب حتی یک تذکر هم نداده اند، ظالم هستند که ظلم او را تأیید کرده اند، یا ترسو؛ و از این دوحالت به هیچ وجه من الوجوه خارج نیست.
البته بنده اینها را می گویم تا بعد از 120 سال بعد از امام خمینی و امام خامنه ای، اگر مجلس خبرگان خواست فقیهی را انتخاب کند حواسش باشد که همه مثل این بزرگواران نیستند که تا آخر عمر عادل بمانند، و امور محال را تحقق بخشند، و ممکن است فقیه بعدی، در میانه ی راه دچار استبداد و تفرعن گردد و مملکت شیعیان را از مسیر درست منحرف کند.
ان شاءالله چنین روزی نرسد یا اگر رسید ما نباشیم که ببینیم.
یا حق

البته راه حل سومی هم وجود دارد و آن این است که به جای دادن قدرت مطلقه به ولی فقیه منتخب، قدرت مطلقه به مجموع فقهایی که ولی فقیه را تعیین می کنند داده شود و ولی فقیه در رأس آنها باشد و با مشورت آنها کار را اداره کند. اینگونه هم با عقل جمعی کار می شود و هم از ظرفیت همه ی فقها که سرمایه ی اصلی جامعه ی شیعی هستند استفاده می شود. در مجمع فقها اصلا انتخاب معنا ندارد و هرکس که به درجه ی اجتهاد رسید حق اظهار نظر را خواهد داشت و خودبخود عضو مجمع فقها می شود. و چنانچه مجمع فقها عملی خلاف عدل از ولی فقیه مشاهده کرد، نیازی به عزل و خلع او نیست، بلکه در ابتدا به او با ذکر دلایل تفقه صحیح از ارکان فقه (کتاب، سنت، سیره ائمه، و عقل) ، «تذکر» داده شود و جواب ولی فقیه در مورد عمل خودش شنیده شود، چنانچه مجمع فقها قانع نشد و ولی فقیه همچنان بر عمل خلاف عدل خود پافشاری کرد، آن زمان می باید خلع شود. این تنها راه گریز از مشکل است.
یا حق

ناصر یوسف نژاد;370704 نوشت:
فقط 3 احتمال وجود دارد که یکی از آنها محال است. ابتدا دو احتمال ممکن را عرض می کنم:
1- مجلس خبرگان که وظیفه ی نظارت بر ولی فقیه عادل را برعهده دارد، هیچ بی عدالتی را در فقیه منتخب مشاهده نکرده. که نشان از ظالم بودن اعضای مجلس خبرگان دارد.
2- مجلس خبرگان بی عدالتی را در رفتار فقیه منتخب مشاهده کرده، اما به علت وجود قدرت مطلقه ی فقیه مورد نظر، جرأت خلع و عزل او یا تذکر به او را نداشته است. که نشان از بی کفایتی اعضای مجلس خبرگان دارد.
3- ولی فقیه مورد نظر، از زمان تصدی این پست، هیچ عمل ظالمانه ای انجام نداده و کاملا عادل بوده. که این مورد محال است. زیرا دایره ی عصمت 1400 سال است که بسته شده است

با سلام خدمت برادر عزیز جناب ناصر یوسف نژاد
با تشکر از ورود شما در بحث.
به اعتقاد بنده یک سوء برداشت از شرط عدالت فقیه از سوی شما صورت گرفته است.
همان طور که گفتید عدالت 3 بعد دارد : عدالت نسبت به نفس - خدا و مردم. در شرط عدالتی که در قانون آمده برای ولی فقیه به اعتقاد بنده صرفا آن بعد قضیه که به مردم و حق الناس مربوط است مورد نظر است. بدلیل اینکه مثلا اگر فقیه مورد نظر نمازش دچار اشکال باشد یا در حق النفس خود بی عدالتی بکند توسط احد الناسی قابل رویت نیست و فقط خداوند از آن با خبر خواهد بود. لذا مربوط کردن شرط عدالت ذکر شده در قانون به 3 بعد قضیه شاید معقول نباشد. لذا با این تعریف از عدالت حالت سوم ذکر شده توسط شما دیگر محال نیست. یعنی بسیار محتمل است که شخصی در عبادات شخصی و در رابطه با نفسش دچار قصور گردد و معصوم نباشد ولی در رابطه با عدالت اجتماعی عملکرد خوبی داشته باشد.
البته بنده در پست های قبلم هم به این مسئله اشاره کردم که حتی شرط عدالت در بعد اجتماعی و حق الناس هم قابل اندازه گیری ملموس نیست ولی به هر حال از 2 بعد دیگر بیشتر قابل نظارت و بررسی از سوی مجلس خبرگان است. ولی به اعتقاد بنده باید همین بعد مردمی و اجتماعی عدالت هم در قانون مصداقی تر شود تا از هرگونه برداشت سلیقه ای توسط ناظرین مصون بماند. [FLV][/FLV]

ناصر یوسف نژاد;370709 نوشت:
لبته راه حل سومی هم وجود دارد و آن این است که به جای دادن قدرت مطلقه به ولی فقیه منتخب، قدرت مطلقه به مجموع فقهایی که ولی فقیه را تعیین می کنند داده شود و ولی فقیه در رأس آنها باشد و با مشورت آنها کار را اداره کند. اینگونه هم با عقل جمعی کار می شود و هم از ظرفیت همه ی فقها که سرمایه ی اصلی جامعه ی شیعی هستند استفاده می شود. در مجمع فقها اصلا انتخاب معنا ندارد و هرکس که به درجه ی اجتهاد رسید حق اظهار نظر را خواهد داشت و خودبخود عضو مجمع فقها می شود. و چنانچه مجمع فقها عملی خلاف عدل از ولی فقیه مشاهده کرد، نیازی به عزل و خلع او نیست، بلکه در ابتدا به او با ذکر دلایل تفقه صحیح از ارکان فقه (کتاب، سنت، سیره ائمه، و عقل) ، «تذکر» داده شود و جواب ولی فقیه در مورد عمل خودش شنیده شود، چنانچه مجمع فقها قانع نشد و ولی فقیه همچنان بر عمل خلاف عدل خود پافشاری کرد، آن زمان می باید خلع شود. این تنها راه گریز از مشکل است.

اگر سلسله مباحثات بنده با سرکار هورشید را دنبال کنید خواهید دید که بنده اثبات کردم اصلا نیازی به فقاهت حاکم نیست.
این شورای فقهی که شما می فرمایید خوب است که باشد. که البته با نام شورای نگهبان وجود دارد که به اعتقاد بنده جایش مناسب است و لازم نیست در راس جامعه باشد. همین که در گوشه ای از ساختار حکومتی جای بگیرد که بتواند قوانین وضع شده را با شرع اسلام مطابقت دهد کافی است. برای شخص یا گروهی که قرار است در راس باشند نیاز به علومی چون مدیریت - اقتصاد - حقوق - سیاست و ... بیشتر احساس می شود. البته بنده همانطور که قبلا گفتم اجزای مختلف یک حکومت ( چه دینی و چه غیر دینی ) باید طوری در کنار هم چینش شوند که هر کس و هر گروه تخصصی کار خود را بکند و اینکه حتما لازم باشد شخص یا گروهی در راس باشند به اعتقاد بنده نیاز نیست.
و من الله توفیق

اصولا به اعتقاد بنده حکومت یک شر ناگزیر است. انسان هر کاری هم که بکند و در ایده آل ترین حکومت ها هم فساد به هر طریقی راه پیدا می کند. برای همین هم است که می گویم حکومت شر ناگزیر است. به همین خاطر است که در حکومت های پیشرفته تلاش می کند که همه چیز را خصوصی کنند حتی پلیس. البته گروهی هم هستند به نام آنارشیست که به هیچ نوع حکومتی قایل نیستند. البته نه اینکه اعتقاد دارند که باید هرج و مرج باشد ولی راه حل های غیر حکومتی برای اداره جامعه مردمی دارند. لذا به اعتقاد بنده اگر هم لازم باشد حکومتی تشکیل شود باید بسیار کوچک باشد و اکثریت کار به بخش های خصوصی و مردمی واگذار شده و سیستم طوری چینش شود که خودگردان شود.

ناصر یوسف نژاد;370704 نوشت:
ولی فقیه مورد نظر، از زمان تصدی این پست، هیچ عمل ظالمانه ای انجام نداده و کاملا عادل بوده. که این مورد محال است.

البته طبق تعریف امام عادل اگر امام جماعت یا حاکمی مرتکب خطای صغیره گردد و بعد با تذکر دیگران عذرخواهی و توبه کند و بر آن اصرار نورزد عدالت او ساقط نشده است. اما به فرمایش شما تصور چنین چیزی در عمل خیلی دشوار است و اگر محال نباشد به محال بسیار نزدیک است.

پیشنهاد بنده در بحث مشابهی با جناب رحیق مختوم این بود که از سه ویژگی رهبری توان مدیریت اهمیت و اولویت بیشتری دارد و شرط فقاهت را نباید در تشخیص یک فرد خلاصه کرد بلکه شورای فقهای تراز اول برای نظارت بر شرعی بودن احکام و تصمیمات کفایت می کند که جناب شریعت عقلانی هم در اینجا نظر مشابهی داشتند. همچنان که مدتی پس از تصویب قانون اساسی بر اساس مصالحی شرط اعلم یا مساوی بودن مرجع مطلق برای پست رهبری برداشته شد تا انتخاب فقیه مدبر برای رهبری با مشکل اعلمیت و مرجعیت رهبر مواجه نباشد.

موفق باشید.:Hedye:

با سلام خدمت شما.
در ارسال های شما مواردی بود که احتمالا با اشکال مواجه می شود.
در مورد حق نفس و حق الله اصلا وارد بحث نمی شویم. در مورد حق الناس نظر بنده در مورد ولی فقیه و شورای فقها در مورد اصول کلی حاکمیت یک کشور مثل جنگ و صلح و از این قبیل موارد کلی است، نه بحث ریز تخصصی. مسلم است که کارشناس خبره باید در رأس هر وزارتخانه ای قرار گیرد. بنده یک پله بالاتر را می گویم. کدام کارشناس می تواند بگوید که اکثریت شیعه باید وارد جنگ با کشوری بشود یا نشود؟ این فصل الخطاب باید یک قائلی داشته باشد که عقل شیعه می گوید فقط یک مجتهد توان این کار را دارد، البته تحت نظارت مجمع فقها. اما همان جنگ چطور اداره شود، بحث کارشناسی است و افراد مطلع از جنگ را می طلبد. متوجه شدید؟
بعد در مورد اینکه فرمودید شورای نگهبان، این شورا قدرت مطلقه را ندارد، و همچنین منتخب رهبر است که بنده هر دوی این موارد را اشتباه می دانم. شورای نگهبان باید مجمعی از همه ی فقهای موافق و مخالف داخل و خارج کشور باشد. که این شورا، قدرت مطلقه ی اداره امور کلی کشور را داشته باشد، و رهبر که خودش هم فقیهی عضو همین شوراست، توسط این شورا انتخاب و بر رفتارش نظارت شود.
در مورد مورد سوم که فرمودید کشور نیازی به یک رهبر مقتدر یا شورای رهبری مقتدر ندارد، همین مثال کشور مصر کافی است. این دموکراسی غربی یک شعار بیشتر نیست. بنده پارسال همین بحث را در پیج فیسبوک آیت الله خامنه ای کردم و گفتم دموکراسی مردمی، بدون داشتن یک پشتوانه قوی (مثل رهبری) یک شبه فرو می پاشد که دیدید در مصر اینطور شد.
یا حق

ناصر یوسف نژاد;370784 نوشت:
در مورد حق نفس و حق الله اصلا وارد بحث نمی شویم. در مورد حق الناس نظر بنده در مورد ولی فقیه و شورای فقها در مورد اصول کلی حاکمیت یک کشور مثل جنگ و صلح و از این قبیل موارد کلی است، نه بحث ریز تخصصی. مسلم است که کارشناس خبره باید در رأس هر وزارتخانه ای قرار گیرد. بنده یک پله بالاتر را می گویم. کدام کارشناس می تواند بگوید که اکثریت شیعه باید وارد جنگ با کشوری بشود یا نشود؟ این فصل الخطاب باید یک قائلی داشته باشد که عقل شیعه می گوید فقط یک مجتهد توان این کار را دارد، البته تحت نظارت مجمع فقها. اما همان جنگ چطور اداره شود، بحث کارشناسی است و افراد مطلع از جنگ را می طلبد. متوجه شدید؟

با سلام خدمت شما بزرگوار.
ببینید ما دو نوع جهاد داریم. جهاد ابتدایی و جهاد دفاعی.
جهاد ابتدایی مخصوص صدر اسلام بود. یعنی صرفا پیامبر بود که می توانست تشخیص دهد که باید به فلان منطقه حمله کرد و او بود که می توانست تشخیص دهد که برای تبلیغ و گسترش اسلام نیاز به جنگ است.
بعد از او دیگر جهاد ابتدایی نداریم. صرفا جهاد دفاعی است. جهاد دفاعی هم دست خود کشور و زمامدارانش نیست. بلکه کشور دیگری به مرزهای حکومت اسلامی حمله می کند که حکومت اسلامی ناگزیر از جنگ است. تشخیص فقهی نمی خواهد . باید دفاع کرد. مانند جنگ تحمیلی. آیا اگر مدیری لایق و توانمند و البته غیر فقیه در راس بود فرمانی غیر از دفاع می داد؟ بفرمایید بگویید فرمان دفاع از مرزها چه تشخیص فقهی ای را می طلبد که می گویید نیاز به فقیه داریم؟

ناصر یوسف نژاد;370784 نوشت:
بعد در مورد اینکه فرمودید شورای نگهبان، این شورا قدرت مطلقه را ندارد، و همچنین منتخب رهبر است که بنده هر دوی این موارد را اشتباه می دانم. شورای نگهبان باید مجمعی از همه ی فقهای موافق و مخالف داخل و خارج کشور باشد. که این شورا، قدرت مطلقه ی اداره امور کلی کشور را داشته باشد، و رهبر که خودش هم فقیهی عضو همین شوراست، توسط این شورا انتخاب و بر رفتارش نظارت شود.

در مورد قدرت مطلقه داشتن شورای نگهبان با شما مخالفم. لزومی به قدرت مطلقه داشتن نیست. همانطور که جناب مومن هم گفتند قدرت مطلقه فساد آور است. ولی در مورد نحوه عزل و نصبشان با شما موافقم. باید راه حل دیگری اندیشید. مثلا از سوی حوزه های آکادمیک علوم دینی مثلا فقها رتبه بندی شده و یا مثلا از سوی مراجع تقلید انتخاب شوند. و البته باید حتما دوره ای باشد. به هر حال راه حل زیاد است.

ناصر یوسف نژاد;370784 نوشت:
در مورد مورد سوم که فرمودید کشور نیازی به یک رهبر مقتدر یا شورای رهبری مقتدر ندارد، همین مثال کشور مصر کافی است. این دموکراسی غربی یک شعار بیشتر نیست. بنده پارسال همین بحث را در پیج فیسبوک آیت الله خامنه ای کردم و گفتم دموکراسی مردمی، بدون داشتن یک پشتوانه قوی (مثل رهبری) یک شبه فرو می پاشد که دیدید در مصر اینطور شد.
یا حق

البته شما گشتید و یک مثال نقض پیدا کردید. البته علت اینکه در مصر این گونه شده است رفتار دیکتاتور مآبانه و غیر دمکراتیک خود مرسی بود. ولی با فرض قبول صحبت شما هم چیزی عوض نمی شود. به عنوان مثال نظام سرمایه داری آمریکا 300 سال است که در حال کار است. حتی اگر همین فردا هم از هم پاشیده شود باز کارنامه خوبی برای یک سیستم حکومتی است.
و من الله توفیق

سلام خدمت شما

مؤمن;370338 نوشت:
طوری که شما اشاره فرمودید امور حسبه تمام اختیارات اجتماعی و حکومتی را در بر می گیرد! در حالی که در فقه این گونه نیست. برای روشن شدن بحث برای خوانندگان محترم توضیحاتی تکمیلی عرض می شود.

تعریفی که بنده از فقه یاد گرفتم این است:
امور حِسبه: حسبه از نظر لغوی یعنی اجر و پاداش. از نظر اصطلاحی به اموری گفته می شود که یقین داریم شارع مقدس راضی نیست زمین بماند. مثلاً زمینی که از میتی به ارث مانده و اولاد ذکوری هم ندارد. این زمین توسط حاکم شرع تصرف می شود. بحث ایتام، مجانین، صغار، وقف، مجهول المالک و ... مصداق این امورند که به اتفاق مراجع ولایت در این امور با حاکم شرع است. مثل اجازه عقد دختر صغیری که قیم ندارد و فرزندخوانده است برای حل مسائل محرمیت.


جناب مومن اتفاق در این مورد بسیاری از فقها اینکه امور حسبیه را محدود به انچه شما در مثالها اوردید بکنیم را نادرست میدانند اموری که شارع راضی نیست بر زمین بماند همین هاست؟!!دقیقتر بشوید در این تعریف تا دامنه وسیع ان رو ببینید.

مؤمن;370338 نوشت:
بسیاری از فقها معتقد به ولایت مطلقه درجه یک هستند. اما آیت الله خمینی (ره) پا را فراتر گذاشت و گفت فقیه حتی در الزامیات (مثل حج و نماز) نیز می تواند بخاطر مصالحی قطعی دخالت کند. ولایت مطلقه در این دایره سوم (درجه دو) را تعداد کمی از فقها قائل اند.

البته در تئوری این سطح از اختیارات نیز در حد اختیارات امام معصوم (ع) نیست و تنها در امور جامعه است. به عنوان مثال خود رهبری و امام (در کتاب البیع) تصریح دارند که فقیه حق این را ندارد که به کسی بگوید زن تو مطلقه است چرا که این از اختصاصات معصومین است.


من تا به حال درجه بندیی برای ولایت مطلقه ندیده بودم ممکنه مستندتر توضیح بدید و البته مفصل تر تا منظورتونو متوجه بشم؟
مؤمن;370338 نوشت:
منظور بنده از قضاوت همان ولایت مقیده بود که در آن فقیه حق اقامه حدود را ندارد

در این مورد اگر روایت یا ادله ای هست لطفا بفرمایید.که فقیه حق ندارد!
دقت کنید حق نداشتن با ولایت ناشتن بسیار متفاوت است!!

شریعت عقلانی;370435 نوشت:
فقه هم علمی است مانند سایر علوم. هر متخصصی در حیطه تخصصی خود اختیار تام دارد. نه فقیه می تواند جزییات بودجه کشور را مشخص کند و نه اقتصاد دان می تواند بگوید این سیستم بانکی من اسلامی است. در سیستم حکومتی که بنده به آن اعتقاد دارم هیچ کس در صدر نیست. هر کس در حیطه تخصصی اش عمل می کند. اجزای مختلف حکومت طوری کنار هم چینش شده اند که هیچ کس اختیار تام و کامل در همه امور را ندارد. همه چیز در چهاچوب قانون انجام می پذیرد. ولی ارتباط بر قرار کردن و هماهنگی و چینش تمام اجزای این حکومت باید توسط یک مدیر انجام پذیرد چرا که تخصص مدیر همین است. البته در چهارچوب قانون. قانون حکومت هم اگر اسلامی باشد توسط متخصصینش وضع می گردد و سپس توسط فقها با مبانی اسلامی تطبیق داده می شود

شریعت عقلانی;370435 نوشت:
البته پست قبلی بنده را هم پاسخ ندادید.
بنده اون سوال رو پرسیدم تا جواب پست قبلی شمارو بدم و جواب واضح تر میخواستم.این طور که بنده فهمیدم شما با هر سه مورد نقل ششده در سوال بنده مشکل دارید درسته؟

شریعت عقلانی;370435 نوشت:
ببخشید شاید اشکال از بنده باشد. ولی اصلا پاسخ خود را در این جواب پیدا نکردم.
بگذارید بنده مثالی بزنم و شما ایرادش را بگویید. فرض کنید دقیقا در همین حکومت اسلامی خودمان شخص رهبر فقاهت نداشت. صرفا مدیری لایقو توانمند بود. چه اتفاقی می افتاد. چه مشکلات لاینحلی بوجود می آمد؟
سوال شما در مورد دلیل مخالفت بنده بود با این نظر که ناظران علوم دیگه مثل اقتصاد و... بر کار فقیه نظارت کنند بنده اون پاسخ رو دادم و مثال رو زدم تا بگم حیطه ی فقاهت به فقیها مربوطه و انها باید ناظر باشند.در مورد این سوال هم اجازه بدید بعد از پاسخ شما در مورد سوال اول بنده من یک جا جواب بدم.اول میخوام واضح روشن بشه تا کجا اشتراک هست...

hoorshid;370003 نوشت:
جناب شریعت ممکنه لطفا بگید تا چه حد اختیارات فقیه رو میپذیرید مثلا در مورد افتا و قضا ایا قبول ارید و مشکلتون با اجراست یا نه با هر سه مشکل ارید؟

سلام خدمت سرکار هورشید.
نمی دانم باید چگونه پاسخ شما را بدهم. بنده فکر کردم تمام ایده خود را نسبت به حکومتی که مد نظر دارم و به آن معتقدم به تفصیل بیان کردم. حال نمی دانم مقصود شما از این سوالات چیست؟
بنده معتقدم فقه در هر زمینه ای هم که سخنی به میان آورده حداقل لازم را گفته است. یا صرفا کلیات لازم را گفته و جزییات را به عهده متخصصین همان علوم واگذار کرده است. یک سری مبانی و اصول را بیان کرده که در یک حکمت دینی باید قوانین جامعه با آن مبانی تطبیق داده شود. قانون گذاری خود تخصص می خواهد. قضاوت هم خود تخصص می خواهد. اگر در گذشته یک نفر می توانست به خیلی از این علوم بپردازد پیچیدگی های جهان امروز و گسترش علوم باعث شده که هر علم حیطه تخصصی خودش را داشته باشد. فقه هم می تواند یک فیلترینگ باشد برای همه علومی که در آن فقه نظری داده است. فقه هم مانند سایر علوم یک علمی است با مبانی و چهارچوب مشخص. براحتی می توان قوانین وضع شده در جامعه را با آن تطبیق داد.
لذا با این توضیحات بنده حدود اختیارات فقیه را صرفا در تطبیق قوانین وضع شده در جامعه با فقه اسلام می دانم. حتی قضاوت و قانون گذاری را هم کار فقیه نمی دانم. بلکه حقوق و وکالت و قضاوت هم امروزه علمی شده که پیچیدگی های بسیاری دارد که شاید تمام جزییات آن را نتوانید در فقه بیابید.
لذا با این توضیحات اگر تمام قوانین وضع شده در حکومت دینی با ففه تطبیق داده شود تمام انتظاری و خواسته های امامان که در روایات مد نظر داشتند برآورده می شود و مشکلی پیش نخواهد آمد.
امید وارم جواب پرسش شما را به خوبی داده باشم.

شریعت عقلانی;371001 نوشت:
سلام خدمت سرکار هورشید.
نمی دانم باید چگونه پاسخ شما را بدهم. بنده فکر کردم تمام ایده خود را نسبت به حکومتی که مد نظر دارم و به آن معتقدم به تفصیل بیان کردم. حال نمی دانم مقصود شما از این سوالات چیست؟
بنده معتقدم فقه در هر زمینه ای هم که سخنی به میان آورده حداقل لازم را گفته است. یا صرفا کلیات لازم را گفته و جزییات را به عهده متخصصین همان علوم واگذار کرده است. یک سری مبانی و اصول را بیان کرده که در یک حکمت دینی باید قوانین جامعه با آن مبانی تطبیق داده شود. قانون گذاری خود تخصص می خواهد. قضاوت هم خود تخصص می خواهد. اگر در گذشته یک نفر می توانست به خیلی از این علوم بپردازد پیچیدگی های جهان امروز و گسترش علوم باعث شده که هر علم حیطه تخصصی خودش را داشته باشد. فقه هم می تواند یک فیلترینگ باشد برای همه علومی که در آن فقه نظری داده است. فقه هم مانند سایر علوم یک علمی است با مبانی و چهارچوب مشخص. براحتی می توان قوانین وضع شده در جامعه را با آن تطبیق داد.
لذا با این توضیحات بنده حدود اختیارات فقیه را صرفا در تطبیق قوانین وضع شده در جامعه با فقه اسلام می دانم. حتی قضاوت و قانون گذاری را هم کار فقیه نمی دانم. بلکه حقوق و وکالت و قضاوت هم امروزه علمی شده که پیچیدگی های بسیاری دارد که شاید تمام جزییات آن را نتوانید در فقه بیابید.
لذا با این توضیحات اگر تمام قوانین وضع شده در حکومت دینی با ففه تطبیق داده شود تمام انتظاری و خواسته های امامان که در روایات مد نظر داشتند برآورده می شود و مشکلی پیش نخواهد آمد.
امید وارم جواب پرسش شما را به خوبی داده باشم.
سلام خدمت شما
خب الان متوجه منظورتون شدم.قبل از اینکه بخوام پاسخ اشکالاتی رو که از نظر عقلانی میگیرید بدم اول باید بگم که همه ی توضیحات بنده تا اینجا برای اثبات مسله ی ولایت از نظر اموزه های دینی بود.نه یک نگاهی عقلانی محض.در واقع همه ی تلاشم این بود که ثابت کنم این مسئله مورد تایید دین است چون فکر میکردم یک سری پیش فرض ها پذیرفته شده است.راستش چون مطلب زیاد است و من فرصت تایپ ندارم خواستم کپی پیست کنم اما دیدم لینکشو براتون بذارم بهتره.فصل اول همین پیش فرض ها بیان شده و توضیح داده شده (کلا شش فصل است هر کام یک صفحه ی وب) .http://mesbahyazdi.org/farsi/?../lib/velayat/ch02.htm در اینجا این مسئله رو از نگاه دینی اثبات میکنه.یعنی ولایت رو برای فقیه ر مورد حکومت(میدانیت که ولایت داشتن به معنی اولا بودن است یعنی او حق تصرف در ان امر رو دارد که حالا بحث ما جکومت است)

اما اشکالاتی که گرفتید در این پست،ببینید برای حل این مسئله دو راه هست یکی اینکه فقیهانی تربیت بشن که علاوه بر فقه تخصص های دیگه رو هم دارند (که تعداد چنین افرادی امروز کم است) دوم اینکه فقها ناظر بر کار متخصصان باشند تا مثلا حقوق دان یا اقتصاد دانی بر خلاف احکام اسلام عمل نکند.و این الان هم هست.کجا در کشور ما فقیه میاد بودجه ی کشور رو مینویسه؟!یا قوانین فلان بخش رو ریز به ریز مینویسه؟!یک فیلترینگی قرار داده شده به اسم شورای نگهبان که همانطور که شما گفتید قوانین رو چک میکنه.که ای با اسلام میخونه یا نه.

اگر مشکلتون با شخص ولی فقیه است که در راس است اون برای تنظیم قوای سه گانه است.همین چند وقت پیش هم دیدیم که وقتی این قوا با هم اختلاف داشته باشن چه میشه...!گاهی این اختلاف به کمک تشخیص مصلحت حل میشه گاهی خود فقیه دخالت میکنه.از طرف دیگه شما هر حکومت مقتدری رو در هر جای دنیا ببینید یک نفر هست که حرفش در راس باشه و نگذارد وحدت در بین مسئولان از بین بره و اختلاف پیش بیاد چون چنین اختلافی به معنی از بین رفتن حکومت است.مثلا همون امریکا که مثال زدید رییس جمهور چنین حقی دارد که اگر مثلا سنا نتوانست به رای واحد برسد یا مثلا با دولت مشکلی پیدا کرد حرف اخر رو رییس جمهور میند.اگر چنین چیزی نباشد که همه بلا تکلیفند!!مگه میشه کشور رو جمع کرد!
از طرف دیگه مردم در کشور ما (البته نه همه اگر مخالفان نظام رو فاکتور بگیریم،باقی افراد) به رهبر ایران به چشم یک کاریزما نگاه میکنن همون طور که به امام خمینی همچین نگاهی داشتند و به یقین هیچ نیرویی مثل این در دنیای امروز به اقتدار سیستم حکومتی کمک نمیکنه و اون هم باعث اقتدار کشور میشه (البته اگر سیستم حکومتی درستی باشه). چون تزریق کننده ی یک وحدت کلمه در بین طبقات مختلف جامعه برای کمک به کشور و هم جهت شدن برای تحقق اهداف کشور است.
از نگاه دینی هم حکومت شورایی یا امثال اون که مد نظر شماست مورد تایید نیست.در واقع چنین چیزی رو ما نه در بین اهل سنت داریم نه شیعه!حتی در زمان حیات دو امام یکی از انها رهبری شیعیان رو به عهده داشت و دیگری فقط مطیع بود مثل زمان حسنین علیهم السلام.
بعد هم ببینید جناب شریعت جدای از همه این حرف ها مهم ترین دلیل همان حرف دین است.یعنی لینکی که براتون گذاشتم توش سعی شده ولایت مطلقه رو اثبات کنه با اثبات اون حکومت در زمان غیبت مطعلق به فقیه است.ایم محکم ترین دلیل است(و اصلا در بحث هایی هم که میشه همین رو حجت میارن)

دو مورد رو هم فکر میکنم جا انداختم از پست قبلی شما الان جواب میدم
یکی در جواب بنده که پرسیدم شیعه میگوید امکان ندارد پیامبر بعد از خودش امت رو به حال خودش رها کرده باشه و به همان دلیل امام عج هم چنین نمیکنه و شما گفتید فقه هست و مردم به حال خود رها نشدند.خب بعد از پیامبر هم این فقه بود!!!ببینید مسئله فقط قوانین نیستند قاونو مجری میخواد و ما در تشیع میگیم حق حاکمیت مال خداست و فقط انها که اجاز دارند از طرف خدا حق دارند حکومت کنند به همین خاطر ائمه رو در حکومت محق میدانیم و بنده هم سعی کردم با روایاتی که بعضیشو رو براتون اوردم ثابت کنم فقها به توصیه ی ائمه حق حاکمیت پیدا کردند.

یک مورد دیگه هم در مورد علم و عدالت فقیه بود.اولا علم فقیه ممکنه مشکل پیدا کنه.در واقع فقط دانستن فقه کافی نیست در اون مثال هم سعی کردم توضیح بدم علاوه بر فقیه موضوع شناسی برای فقیه مهمه فقیهی ه موضوع رو نتونه بشناسه حکم غلط هم میده پس باید متناسب با جامعه چنین رشدی داشته باشه.در مورد عدالت هم ، عدالت در فقه معنای واضح و روشنی دارد و فقهای دیگه براشون تشخیص این مسئله سخت نیست(البته باید دقت کرد ما فرض رو بر این نمیذاریم که همه ظالمن مگه عکسش ثابت شه!!!میگیم همه عادلند مگه عکسش ثابت شه!یعنی همه محکوم به عدلند)

مورد دیگه دوره ای بودن فقیه است که گفتید
ببینید کسی بخواهد فساد بکنه تو چهار سال هم کار خودشو میکنه!!همون طور که مثال های زیادشو داریم میبینیم چه تو کشور خودمون چه جاهای دیگه.مهم این است که به محض دیدن چنین چیزی این فرد عزل بشه.و چنین امکانی باید در قانون باشه(گرچه نباشه هم فرقی نمیکنه،اگر فقیه از عدالت افتاد خود به خود از ولایت هم می افتد چه عزلش بکنند و چه نه.این رو برای دید اعتقادی مسئله گفتم) حالا اینکه در گشور ما این نظارت چه طور اتفاق می افتد رو فک کنم تو تاپیک دیگه بحث کنید بهتره.اما انصافا این شیوه اگر درست اجرا بشه و سیستم مناسبی داشته باشه از دوره ای بودن بهتر است.از طرف دیگه به خاطر همون دید کاریزماتسیمیی که به فقیه هست این دوره ای بودن مناسب نیست.بعد هم بنده وقتی به شما گفتم کشور به یک ثبات احتیاج داره منظورم فقط اقتصاد و...نبود ببینید ما وقتی از حکومت فقه حرف مینیم منظورمون با حکومت های دیگه خیلی متفاوت است اصلا اهداف تشکیل این حکومت متفاوت است این حکومت به خاطر یک سری ارمانها ایجاد شده و اونها هرگز نباید فدای چیزهای دیگه بشن به همین خاطر وجود یک فقیه در راس کمک میکنه به حفظ این ارمان ها و ثبات در مشی کی و سیاست های نظام.(مثلا سیاست خارجی ما نباید نسبت به تغییر دولتها تغییری نشون بده حداقل در اساسش نباید تغییری دیده بشه!و موارد دیگه مثل این..)

من سعی کردم کامل توضیح بدم.گرچه میدونم این بحث تمام نمیشه و ادامه پیدا میکنه ولی امیدوارم بحث تکراری نکنیم شید زودتر به یه جایی رسید!

شریعت عقلانی;370728 نوشت:
لذا با این تعریف از عدالت حالت سوم ذکر شده توسط شما دیگر محال نیست. یعنی بسیار محتمل است که شخصی در عبادات شخصی و در رابطه با نفسش دچار قصور گردد و معصوم نباشد ولی در رابطه با عدالت اجتماعی عملکرد خوبی داشته باشد.

سلام برادر عزیز. اصلا دعوا برسر همین تعریف «عملکرد خوب» است. وگرنه دیگر بحثی نمی ماند برادر عزیز. حالا که اکثریت در ایران شیعه هستند، عملکرد خوب یعنی مطابقت رفتار و گفتار فقیه ، با فقه شیعه. ارکان فقه شیعه هم کاملا مشخص است. حتی در فقه شیعه مشخص شده که چه کسانی باید در این مورد نظارت کنند که همان فقهای شیعه هستند. البته بدون در نظر گرفتن این اصل که موافق یا مخالف ولی فقیه هستند یا نه، زیرا اگر قرار باشد همه ی فقها موافق ولایت فقیه باشند، دیگر نظارت تعطیل شده و ولی فقیه هر کاری بکند، همه ی فقها که موافق هستند تأیید می کنند، مخالفین هم که حق حرف زدن ندارند. اصلا مخالفین حتما باید در مجمع فقها حضور داشته باشند و هر رأی ولی فقیه را مخالف فقه شیعه دیدند، یک به یک اجزاء استدلال را ذکر کرده و از ولی فقیه بابت رفتار و گفتار خلاف فقه شیعه توضیح بخواهند. به این ترتیب همیشه عدالت مجمع فقها و ولی فقیه حفظ خواهد شد و بالاتر از این کاری از دست شیعیان ساخته نیست در زمان غیبت امام معصوم.

شریعت عقلانی;370728 نوشت:
محتمل است که شخصی در عبادات شخصی و در رابطه با نفسش دچار قصور گردد و معصوم نباشد ولی در رابطه با عدالت اجتماعی عملکرد خوبی داشته باشد.

اینجا شما باز هم فرمودید «عملکرد خوبی» و این تعریف کلی کمکی به حل مشکل نمی کند. ملاک تشخیص خوب یا بد بودن یک «عملکرد» در جامعه ی شیعه، فقط و فقط «فقه شیعه» است و بس. که باید با اظهار نظر تمام فقهای شیعه در مجمعی مشخص، تعیین گردد که یک «عملکرد» آیا خوب است (منطبق با اصول مذهب شیعه هست) یا خیر.

شریعت عقلانی;370728 نوشت:
شرط عدالت در بعد اجتماعی و حق الناس هم قابل اندازه گیری ملموس نیست

بله قابل اندازه گیری نیست، اصلا نیازی هم به اندازه گیری نیست. بلکه مطابقت دادن «عملکرد»ها، با اصول مذهب که کاملا امری ممکن و شدنی است، نیست؟ ما به همین نیاز داریم. این جامعه ی شیعه به همین امر نیاز دارد. این جامعه می خواهد که یک نفر در برابر «عملکردهای خوب» پاسخگو باشد، نه اینکه همه از پاسخگویی فرار کنند. با فرار از پاسخگویی، غیرمستقیم داریم به مردم اعلام می کنیم که کار ما ایراد دارد.
آن را که حساب پاک است/ از محاسبه چه باک است؟

شریعت عقلانی;370806 نوشت:
با سلام خدمت شما بزرگوار.
ببینید ما دو نوع جهاد داریم. جهاد ابتدایی و جهاد دفاعی.
جهاد ابتدایی مخصوص صدر اسلام بود. یعنی صرفا پیامبر بود که می توانست تشخیص دهد که باید به فلان منطقه حمله کرد و او بود که می توانست تشخیص دهد که برای تبلیغ و گسترش اسلام نیاز به جنگ است.
بعد از او دیگر جهاد ابتدایی نداریم. صرفا جهاد دفاعی است. جهاد دفاعی هم دست خود کشور و زمامدارانش نیست. بلکه کشور دیگری به مرزهای حکومت اسلامی حمله می کند که حکومت اسلامی ناگزیر از جنگ است. تشخیص فقهی نمی خواهد . باید دفاع کرد. مانند جنگ تحمیلی. آیا اگر مدیری لایق و توانمند و البته غیر فقیه در راس بود فرمانی غیر از دفاع می داد؟ بفرمایید بگویید فرمان دفاع از مرزها چه تشخیص فقهی ای را می طلبد که می گویید نیاز به فقیه داریم؟
در مورد قدرت مطلقه داشتن شورای نگهبان با شما مخالفم. لزومی به قدرت مطلقه داشتن نیست. همانطور که جناب مومن هم گفتند قدرت مطلقه فساد آور است. ولی در مورد نحوه عزل و نصبشان با شما موافقم. باید راه حل دیگری اندیشید. مثلا از سوی حوزه های آکادمیک علوم دینی مثلا فقها رتبه بندی شده و یا مثلا از سوی مراجع تقلید انتخاب شوند. و البته باید حتما دوره ای باشد. به هر حال راه حل زیاد است.

البته شما گشتید و یک مثال نقض پیدا کردید. البته علت اینکه در مصر این گونه شده است رفتار دیکتاتور مآبانه و غیر دمکراتیک خود مرسی بود. ولی با فرض قبول صحبت شما هم چیزی عوض نمی شود. به عنوان مثال نظام سرمایه داری آمریکا 300 سال است که در حال کار است. حتی اگر همین فردا هم از هم پاشیده شود باز کارنامه خوبی برای یک سیستم حکومتی است.
و من الله توفیق



علیک سلام برادر عزیز
در مورد جهاد گفته ی شما خلاف آیات قرآن است زیرا در قرآن خداوند به صراحت فرموده که حتی به تنهایی یا دونفر دونفر جهاد کنید، این را بنده نمی دانم از کجا اثبات کرده اید که بعد از پیامبر (ص) مسلمین فقط باید دفاع کنند. طبق حدیث صحیح اگر مسلمانی دچار حمله ی غیرمسلمانی شد، بر مسلمانان واجب است که اگر توان داشته باشند از او دفاع کنند. اینجا که به کشور ما حمله نشده، یک سیاستمدار غیردینی چطور می تواند دستور دهد که مثلا شیعیان ایران باید برای دفاع از مردم سوریه به این کشور بروند؟ این را فقط یک فقیه شیعه می تواند تشخیص دهد، نه یک سیاستمدار یا کارشناس. چون سیاستمدار یا کارشناس غیر فقیه، فقط با سود سروکار دارد، اما فقیه به آخرت مسلمین می اندیشد و رضای خدا.

درمورد اینکه شورای فقها نباید قدرت مطلقه داشته باشد، باز هم مشکل به وجود می آید. بالاخره این شورا باید قدرت داشته باشد تا بتواند حرف خود را به کرسی بنشاند یا نه؟ مصوبات این شورا ضمانت اجرایی می خواهد. یک شورای بدون قدرت حرفش مثل باد است و اجرا نمی شود. شما در ادامه فرمودید نحوه ی عزل و نصب را می پسندم و ... . شما بفرمایید یک شورای نمایشی و مترسک، بدون قدرت و اقتدار، اصلا برای چه عزل و نصب شود؟! این شورا چه کاربردی دارد وقتی توان گفتن حقایق را نداشته باشد؟ آن هم به جهت نداشتن قدرت.
در آخر بگویم که مسئله ی مصر را بنده 10 ماه پیش حدوداً پیش بینی کردم. بنده عرض کردم رئیس جمهور مردمی، بدون اقتدار و قدرت کارایی ندارد و یک شبه با کودتا عزل می شود که دیدید پیش بینی بنده درست درآمد. می توانید به صفحات و آرشیو پیج آیت الله خامنه ای در فیس بوک مراجعه کنید تا ببینید که بنده دقیقا به این مورد اشاره کرده ام. دوست عزیز این کاری که بنده کردم، غیب گویی نبود! بلکه رصد دقیق حوادث جهان براساس واقعیات بود. الان شما می فرمایید همان مدل سیاسی باید در ایران پیاده شود. خوب نتیجه هم همان می شود که در مصر شد. بعد شما فرمودید آمریکا نمونه خوبی از حکومت است! ببینید دوست گرامی اگر در یک محله، یک نفر با دزدی و قلدری سرمایه جمع کرد و به بچه هایش بخشید، آیا امکان دارد تمام محله با دزدی بتوانند این کار را بکنند؟ سرمایه ای که در یک محل جریان دارد که نامحدود نیست، محدود است. جهان هم مثل یک محله است. ابرقدرتها مثل آمریکا سرمایه دیگر کشورها را می دزدند و به مردم خودشان مزایا و امکانات می دهند. اگر بگوییم این یک مدل موفق است، و همه از باید از این مدل تبعیت کنند، بقیه کشورها از کجا باید بدزدند؟!! پس این نمونه ی یک حکومت موفق نیست، زیرا حکومتی موفق است که برای همه ی انسانها منشاء خیر باشد، نه فقط یک محدوده ی کوچک، به قیمت نابودی نواحی دیگر. شما نگاه کن همین کشوری که آن را مصداق یک حکومت موفق می دانید، همین الان وضعیت اقتصادیش افتضاح شده، با اینکه از راه اختلاف افکنی بین ملل دیگر و فروش اسلحه، قاچاق کلان مواد مخدر و به اعتیاد کشاندن ملل دیگر، قاچاق اعضای بدن، بالا کشیدن پول نفت کشورهای عربی با زدوبند و ... درآمد کسب می کنند! حالا فرض کن همین کثافت کاری ها را از منابع درآمدی این حکومت حذف کنیم، ببین آن زمان دیگر چه بر سر آمریکا می آید!
در مورد مصر هم بنده نظرم این است با توجه به واقعیات، مصر دیگر روی آرامش را نخواهد دید و به سوریه ای دیگر بدل خواهد شد.

hoorshid;370903 نوشت:
جناب مومن اتفاق در این مورد بسیاری از فقها اینکه امور حسبیه را محدود به انچه شما در مثالها اوردید بکنیم را نادرست میدانند اموری که شارع راضی نیست بر زمین بماند همین هاست؟!!دقیقتر بشوید در این تعریف تا دامنه وسیع ان رو ببینید.

سلام.

بنده کجا گفتم بحث ولایت مقیده محدود به این چند مثال است؟

hoorshid;370903 نوشت:
من تا به حال درجه بندیی برای ولایت مطلقه ندیده بودم ممکنه مستندتر توضیح بدید و البته مفصل تر تا منظورتونو متوجه بشم؟

hoorshid;370903 نوشت:
در این مورد اگر روایت یا ادله ای هست لطفا بفرمایید.که فقیه حق ندارد!
دقت کنید حق نداشتن با ولایت ناشتن بسیار متفاوت است!!

ما اینجا بحث تخصصی فقه که نداریم. همین که وارد این توضیحات شدم نیز بخاطر احترام به مطالب شما بود وگرنه بحث به اندازه کافی با همین مطالب منحرف شده است. چیزی که بنده اجمالاً عرض کردم این بود که مسأله ولایت فقیه (خصوصاً ولایت مطلقه که با دخالت فقها در امور اجرایی و حکومتی ملازم است) از دید خود فقه نیز مسأله ای اختلافی است. نکته دیگر این که بحث ولایت مطلقه قطعاً از توحید و نبوت و امامت بالاتر نیست و نباید طوری وانمود کنیم که مخالفان آن بدیهیات دین را انکار می کنند! همین.

بنده جسارتاً علاقه ای به ادامه این بحث ندارم و امیدوارم عذر بنده را بخاطر ادامه ندادن مباحثه بپذیرید. ان شاء الله در صورت توفیق از مطالعه بحث دوستان استفاده خواهم کرد.

اللهم وفقنا لما تحب و ترضی.:Hedye:

یک نکته ی دیگر در مورد ولی فقیه هم هست. وقتی ولی فقیه از دنیا می رود، کشور ملتهب می شود. بالاخره این کشور دشمن هم دارد، دشمنانش هم دائم به فکر ضربه زدن هستند و از هر موقعیتی برای این کار استفاده می کنند. فوت ولی فقیه یک خلاء قدرت در کشور ایجاد می کند. دلیل هم دارد. این خلاء قدرت دلیل دارد. بعد از ولی فقیه مرحوم، خلاء قدرت پیدا می شود. زیرا ولی فقیه مرحوم در زمان حیات خود، اکثر فقها را در سایه ی خود نگه داشته تا مبادا برای قدرت مطلقه ی او ایجاد خطر نکنند. صدا و سیما و رسانه ها دائما او را بزرگ می کنند و به دیگر فقها اهمیت چندانی نمی دهند. او را فراتر از یک کاریزمای پوپولار به مردم می شناسانند. محبوبیت و مقبولیت او را چند برابر میزان واقعی نشان می دهند. در این بین بین مبلغان رقابت ایجاد می شود. هرکدام می خواهند حرف جدیدی در این ماجرا داشته باشند. همه شان هم سوءنیت ندارند و اکثرا قصد خدمت دارند. کم کم او را مقدس می کنند تا اینکه به مرز معصومیت برسد. شما تصور کنید یک شب بخوابید و فردا صبح رسانه ها اعلام کنند این شخص فوت کرده. جامعه یکباره خلاء قدرت حس می کند. احساس می کند این شخص دیگر دومی ندارد، زیرا با وجود تبلیغات روی این فرد، بقیه فقها همه در سایه و حاشیه قرار گرفته اند. حالا یک جامعه ی ملتهب و با هزار و یک درگیری قومی، فرقه ای، جناحی و مذهبی، آیا از یک فقیه جدید تبعیت می کند، به همان اندازه که از فقیه متوفی تبعیت می کرد؟! در خوشبینانه ترین حالت، باید همان میزان تبلیغ برای ولی فقیه جدید بشود، تا همان تأثیر را روی آحاد مردم بگذارد. تا مردم او را بعنوان یک فرد برتر قبول کنند. اولین ولی فقیه در ایران رهبر کاریزماتیک انقلاب بود و خودبخود محبوب بود. دومین ولی فقیه هم شخصی بود که در جریان انقلاب مؤثر بوده و حتی یک بار شهید شده و دوباره به این جهان بازگشته! اما نفر سوم و نفرات بعد هم وجود دارند. نفرات بعد، نه جریان انقلاب را رهبری کرده اند، نه در حلقه ی اولیه ی انقلابیون بوده اند. آخرین نفر از آنها آقای هاشمی است. فقهای دیگر همه در حلقه ی دوم به بعد قرار دارند. در زمان حیات ولی فقیه فعلی برای هیچ یک از فقها تبلیغ نمی شود. هیچ فقیهی را به اندازه ی ولی فقیه، یا حتی کمی نزدیک به او، بالا نمی برند. شما گمان می کنید، همینکه مجلس خبرگان بگوید فلان فقیه از فردا ولی فقیه است، همه می پذیرند؟ بنده تحلیلم این است که بعد از آقای خامنه ای، جامعه به راحتی زیربار فقیه دیگری نخواهد رفت و اصطکاکات زیادی رخ خواهد داد. بهتر است برای طول عمر ایشان دعا کنیم، تا اینکه یا امام زمان (عج) ظهور کنند، یا نفر شایسته ای پیدا شود تا جای ایشان قرار گیرد، وگرنه ایران با خطر بالقوه تجزیه روبروست. اینکه می گویم بالقوه، به این خاطر است که این پروسه هم اکنون سال هاست که در جریان است و در مناطق آذربایجان و خوزستان و سیستان و کردستان و ... دارد زمینه سازی می شود.
حالا چاره چیست؟ چاره این است که ولی فقیه هیچ وقت فوت نکند! یا اینکه شورایی مرکب از فقها وجود داشته باشد تا با فوت هر فقیه، شورا دچار خلل جدی نشود و به کار خود ادامه دهد. شورای فقها یکباره فوت نمی کند، اما ولی ففیه چرا!

سلام در طول بحث سوالي براي بنده پيش اومد كه شايد هم بنده درست متوجه توضيحات دوستان نشدم. وقتي يك مدير وسياستمدار ماهر در راس كشور است وشورايي فقاهتي بر آن نظارت مي كند.اگر فقها در عملي كه او انجام مي دهد اختلاف كردند و به نتيجه نرسيدند كه آيا اين كار منطبق براسلام است يا نه،چگونه بايد انجام داد به اين شكل اسلامي يا به آن شكل و شيوه اسلامي ديگر.وچند دستگي به وجود آمد چه بايد كرد؟آيا پس از مدتي كه اختلافات پيش آمد و اين اختلافات در مسائل مختلف كشور بروز كرد چه كسي بايد حرف آخر را بزند؟ 1-رئيس جمهوري كه حق وتو نظر فقها را دارد. 2-راي گيري كه منجر به چند دستگي فقها و علما وانتقال آن به طلاب و حوزه ها و در نتيجه گسستگي شديد بين جامعه روحانيت كشور مي شود كه بسيار خطرناك است. 3-نهادي چون مجمع تشخيص كه نظر يك دسته فقها را وتو كندونظر گروه ديگر فقها را تاييد كند.كه خود باز موجب ناراحتي ها و گسست هاست. اگر سخن آخر را رئيس جمهور بزند(به قول يكي از دوستان،والبته مثال زياد است) بر فرض رئيس جمهور بگويد مسئله سوريه ربطي به ما ندارد و مسئله ملي نيست. بخشي از فقها بگويند مسئله اي اسلامي است و بايد به سوريه كمك كرد. بخشي از فقها بگويند مسئله اي اسلامي است اما ما بايد به مخالفان كمك كنيم نه به نظام سوريه. بخشي از فقها بگويند هيچگونه ربطي به اسلام ندارد وما اصلا نبايد دخالت كنيم. وهمين مطالب را تا تصميم گيري نهايي از طريق منابر به جامعه منتقل مي كنند وطبيعتا مريدان هريك به وي گرايش دارند.واين موجب چند دستگي جامعه مي شود و بسي خطرناك است.وزماني هم كه يكي از نظرات راي آورد وقانون شد و ديگر نظرات طرد شد آيا روحانيت دچار تفرقه نمي شود؟آيا كساني كه در بدنه دولت و ساير دستگاه ها هستند به لابي نمي پردازند تا نظر فقها را تغيير دهند؟كه فرضا اين مسئله اسلام است يا نيست و بايد فلان تصميم را گرفت،و باز روحانيت وبخش هاي دولتي وساير دستگاه ها دچار چند دستگي بشوند؟واين چند دستگي حتي پس از تبديل يكي از آرا به قانون در بين عوام و مريدان و حاميان يك روحاني يا روحانيون تقابل ايجاد نمي كند؟ بنابراين اين موضوع اختلافات سياسي درون يك خانواده رابه خاطر مي آورد و مي دانيم كه بحث هاي دو برادر يا فرزندان و پدر يا يك فاميل گاه چقدر بالا مي گيرد حال به اين بحث ها فقهي-سياسي را نيز اضافه كنيد وببينيد چه اختلافات عظيمي پديدار مي شود حتي درون يك خانواده. اما اينكه بايد براي طول عمر امام خامنه اي دعا كرد واقعا صحيح است.واينكه بايد افراد ديگري را هم قدري به جامعه معرفي كنيم صحيح.واينكه جرياني سالهاست درحال تلاش براي تجزيه هست هم قبول. اما گمان مي كنم شعور يا خودماني بگم؛سواد مردم اينقدر رفته بالا كه فريفته مناديان شورش وتجزيه نشوند.چرا كه تجربه هاي تلخ تاريخ ايران پيشروست.وفشارهاي فعلي هم بعيد مي دونم باعث تجزيه طلبي وامثالهم بشه.ضمن اينكه در كشور ما آنچنان هم خلا قدرت پيش نمياد چرا كه نيروهايي مانند سپاه و بسيج و علاوه براين ها معتقدين و وفاداران نظام و همينطور روحانيت و طلاب كم نيستند و همين ها مي تونن در آن زمان به اقناع مردم بپردازند.وسپاه هم نيرويي است كه فلسفه وجودي اش همين است البته در مواقع ضروري. حالا يه سوال مهم موضوع تاپيك چي بود؟ چندتا موضوع جدا گانه در يك تاپيك اومد؟ خواهشا مباحث يماني رو بزارين كنار اين فرد وطرفداران وي در فيس بوك بيشتر از اينكه به حضرت مهدي دعوت كنندبه خود دعوت مي كنند. والبته دلايل وي براي اثبات اينكه همان احمد الحسن يماني است بسيار جالب است. مباهله،فقط همي نيك مورد براي من كافيه و حاضرم از همينجا مباهله كنم. اصلا من موندم وقتي علما و فقها بزرگ باهاش مخالفن مايي كه شايد چند كتابي خوانده ايم و چند سالي بيشتر نيست به اين مباحث ورود پيدا كرده ايم چرا اين چنين مغرورانه سخن مي گوييم. آيا همه علما همان علماي بد آخر الزمان هستند؟ اصلا اين جريان خيلي عجيب داره رشد مي كنه1-يماني2-شيخ صادق شيرازي3-بيات زنجاني 6-5-4-وووووديگه خودتون بهتر مي دونيد. بنابراين فقهاي بد آخر زمان اينان اند كه مشغول به تفرقه شيعه هستند. پيشنهاد مي كنم دوستان كليپ سخنان احمد گاطع رو ببينند.

با سلام خدمت شما
در مورد اینکه احمد الحسن، یمانی نیست هیچ شکی نداشته باشید. یمانی که در خدمت امام عصر (عج) قرار است باشد، نه بیعتی باید از کسی بگیرد نه حتی یک مورد کلام باطل از دهانش درآید و نه در رفتارش بی عدالتی مشاهده شود. مطمئن باشید او یمانی نیست و بنده نمی توانم واضح تر از این بگویم. البته حرف فردی ناشناس مثل بنده در جامعه ی امروز و جهان امروز شنونده ندارد، اما بنده به حکم تکلیف این را می گویم. بنده در مورد پست قبلی ام باید یک کلمه را اصلاح کنم. بنده عرض کردم در صورت فوت ولی فقیه، اگر خبرگان فقیه دیگری را معرفی کنند، «مردم» زیر بار نمی روند که این کلمه ی «مردم» را با «خواص جامعه» عوض کنید. مردم نقش چندانی ندارند و حرکتی مؤثر نمی توانند داشته باشند، اما همین افراد درجه اول و دوم و سومی که در بدنه ی حاکمیت، حوزه و سپاه الان هستند و در آن زمان هم هستند، دیگر روی یک نفر اجماع نخواهند داشت و این اختلاف عظیم از هم اکنون کاملا هویداست. بنده عرضم این است که همین افرادی که عرض کردم، تابعیتشان از ولی فقیه فعلی با این درجه از اقتدار هم مورد سؤال است. رئیس جمهور ، رئیس مجلس، بعضی اعضا و فرماندهان سپاه و ... شما در مورد رئیس جمهور و رئیس مجلس فقط نگاه کنید، گمان کنم رهبر حدود 10 بار به این دونفر تذکر داد که دعواها را رسانه ای نکنید و کشور را ملتهب نکنید، فردای تذکر رهبر هر دو گفتند عجب رهبر انقلاب راهنمایی های داهیانه ای کردند و عجب درفشانی کردند و از این قبیل حرف ها، یک هفته نگذشت که دوباره به جان هم افتادند. آنقدر ادامه دادند که رهبری با صراحت گفت هر دو غلط کردند! بعد هم تهدید کرد فعلا فقط تذکر می دهم. یعنی بعدا گوشتان را می پیچانم. چه شخص دیگری یا فقیه دیگری وجود دارد که قدرتش از آیت الله خامنه ای بالاتر باشد؟ اصلا قدرت و اقتدار تمام فقها و علمای فعلی ، یک دهم اقتدار ایشان نیست. در خود سپاه هم همه ایشان را قبول ندارند و مقلد مراجع دیگر هستند بعضا. بنده اشتباها به جای «خواص» نوشتم «مردم». اینجا اصلاح می کنم. در صورت فوت ایشان، خواص جامعه دیگر تابع شخص جدید نمی شوند و هرکس انتخاب شود، دیگران خود را با او مقایسه می کنند و می گویند او که چیزی بیشتر از ما ندارد و همین مسئله در سطوح بالای حاکمیتی و مدیریتی شروع به زایش تفکر جدیدی می کند که هرکس گمان می کند شرایط ولی فقیه شدن را داشته و حق او را پامال کرده اند. این دعوا این بار نه از متن مردم، بلکه از سطوح بالا کلید خواهد خورد و خودتان هم اکنون می بینید اختلافات بین دستگاها و شخصیت ها و علمای مختلف را. بخدا قسم بعد از آیت الله خامنه ای این افراد دیگر زیر پرچم هیچ کس جمع نخواهند شد و کشور دچار جنگ داخلی خواهد شد. این مسئله را اگر بخواهم تبیین کنم شاید 100 صفحه از فضای این تاپیک را پر کند، زیرا وقایع زنجیر وار به هم وابسته اند و هر اتفاقی زمینه ساز اتفاق دیگری خواهد شد. وقتی اولین دانه از دومینو بیفتد، آخرین تکه اش نمی افتد همان لحظه، اما اگر تا پایان صبر کنید آن هم می افتد. باید افق دید را بالاتر از یک حرکت و دو حرکت برد تا اواخر کار را دید. بنده باز هم یک توصیه می کنم که رهبر فعلی ایران تا زنده هستند، شورای فقها تشکیل دهند و این شورا را با قدرت مطلقه، هرچه می توانند مقتدرتر و قدرتمندتر کنند. رئیس جمهور یا نخست وزیر همه مدیر هستند و کارشان را باید طبق قانون انجام دهند و مدیریت کنند، اما مدیریت یک کشور شیعه در مسائل کلان، فقط باید زیر نظر مجموع علمای شیعه باشد.
در مورد چند دستگی در تصمیم گیری ها، اگر همه مطالعات کافی در مورد کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) و سیره ی اهل بیت (ع) داشته باشند، عقلشان را هم به کار گیرند، آن زمان تمام تصمیمات مختلف، به تصمیمی واحد می رسد.
مثلا در مورد همین سوریه، تصمیم درست همین است که گرفته شده. چرا؟ با توجه به سیره امام معصوم. ببینید زمانیکه محمد بن ابی بکر در مصر مورد تهدید معاویه قرار گرفت، امام علی (ع) دستور دادند برای کمک به او باید به مصر رفت. اما متأسفانه در زمان ایشان درگیری بین صحابه زیاد بود و مسلمین نمی توانستند راه را از چاه و حق را از باطل تشخیص دهند. به فرمان حضرت علی حتی 100 نفر هم جمع نشدند! خوب حالا مشابه همین وضعیت در سوریه پیش آمده. اسلام علوی در مقابل اسلام اموی! اینکه می گویم اسلام اموی، چیزی که آنها ارائه می دهند اصلا اسلام نیست (قلب خواری! و نبش قبر! و کشتن شیخ شحاته و دختر بی گناهش و ...). به نظر شما اگر علی (ع) امروز زنده بود، آیا در مقابل حمله این افراد به سوریه و بشار اسد سکوت می کرد؟ مسلم است که نه. او هم اگر بود، طبق سابقه اش (مصر و محمد بن ابی بکر) فرمان دفاع از سوریه را می داد. ببینید دوستان اگر کسی بی غرض و مرض فقط قصد فقاهت داشته باشد، بخدا قسم به کمک عقل و اجماع، نظر تمام فقها یکی می شود. اینکه الان اینطور نیست زیرا بعضی به جای عقل از تعصب، بعضی به خاطر دانش کم فقهی، بعضی بخاطر تسلط احساسات بر عقل و ... حرف حق را قبول نمی کنند. بنده پارسال گفتم هرکس توان دارد می تواند به سوریه برود و از بشار اسد دفاع کند، همه مرا سرزنش کردند. امروز بر همه مشخص شد که بهترین کار همین بوده . این را آیت الله خامنه ای هم تشخیص داد. او هم با همین اجتهاد چنین نظری داد. پس ببینید اگر قرار است آرا یکی باشد، باید تعصب، جهل و احساسات را کنار گذاشت. آن وقت تمام آرا بواسطه ی اجماع یکی خواهد شد.
یا حق

با سلام خدمت سرکار هورشید.
حقیقتا بنده از مباحثه با جنابعالی که انسانی فهیم و منطقی هستید بسیار خرسندم.

hoorshid;371349 نوشت:
برای حل این مسئله دو راه هست یکی اینکه فقیهانی تربیت بشن که علاوه بر فقه تخصص های دیگه رو هم دارند (که تعداد چنین افرادی امروز کم است)

چرا لقمه را بچرخانیم. به جای اینکه به یک نفر تخصص های مختلف آموزش بدهیم هر شخصی را در یک تخصص خبره کنیم و جمیع متخصصان را در کنار هم چینش نماییم. مضاف اینکه امروزه تمام علوم به شدت در حال گسترش هستند به طوریکه هر روزه می بینیم هر علمی به شاخه های جزیی تر تقسیم می شود. به عنوان مثال در حوزه روانشناسی ممکن است چندین علم جزیی داشته باشیم که یک نفر نتواند به همه آنها مسلط شود. لذا حتی دو روانشناس را هم نمی توان گفت که یک تخصص واحد دارند. چه برسد به اینکه بخواهیم به یک فقیه کل علم روانشناسی را ٱموزش دهیم. ( روانشناسی را برای مثال عرض کردم. )
hoorshid;371349 نوشت:
دوم اینکه فقها ناظر بر کار متخصصان باشند تا مثلا حقوق دان یا اقتصاد دانی بر خلاف احکام اسلام عمل نکند.و این الان هم هست.کجا در کشور ما فقیه میاد بودجه ی کشور رو مینویسه؟!یا قوانین فلان بخش رو ریز به ریز مینویسه؟!یک فیلترینگی قرار داده شده به اسم شورای نگهبان که همانطور که شما گفتید قوانین رو چک میکنه.که ای با اسلام میخونه یا نه.

دقیقا. بنده هم همین را می گویم. فقیهان باید در شورایی صرفا قوانین را چک کنند. همین.
hoorshid;371349 نوشت:
گر مشکلتون با شخص ولی فقیه است که در راس است

بله مشکل همینجاست.
hoorshid;371349 نوشت:
اون برای تنظیم قوای سه گانه است.همین چند وقت پیش هم دیدیم که وقتی این قوا با هم اختلاف داشته باشن چه میشه...!گاهی این اختلاف به کمک تشخیص مصلحت حل میشه گاهی خود فقیه دخالت میکنه.

خواهر گرامی انصافا خودتان بگویید تنظیم روابط بین اجزای مختلف یک نظام علم فقه نیاز دارد یا علم مدیریت ( یا تجربه مدیریتی )؟
hoorshid;371349 نوشت:
مثلا همون امریکا که مثال زدید رییس جمهور چنین حقی دارد که اگر مثلا سنا نتوانست به رای واحد برسد یا مثلا با دولت مشکلی پیدا کرد حرف اخر رو رییس جمهور میند.اگر چنین چیزی نباشد که همه بلا تکلیفند!!مگه میشه کشور رو جمع کرد!

فرق است بین حرف آخر زدن در منازعات لا ینحل و قدرت قانونی برای دخالت در تمام اجزای یک حکومت بدون استثنا. از عزل و نصب ها گرفته تا مسکوت کردن قانونی برای وضع شدن و ... . اگر هم در سیستم حکومتی آمریکا برای آن حالت خاص چنین فکری کردند اصلا بدین معنا نیست که رئیس جمهور در راس سیستم حکومتی آمریکا قرار دارد. این راه حل تنها یک راه حل عقلانی بود که عقلای آن قوم برای حالات خاص در نظر گرفتند. بنده با این مسئله مشکلی ندارم.
hoorshid;371349 نوشت:
از طرف دیگه مردم در کشور ما (البته نه همه اگر مخالفان نظام رو فاکتور بگیریم،باقی افراد) به رهبر ایران به چشم یک کاریزما نگاه میکنن همون طور که به امام خمینی همچین نگاهی داشتند و به یقین هیچ نیرویی مثل این در دنیای امروز به اقتدار سیستم حکومتی کمک نمیکنه و اون هم باعث اقتدار کشور میشه (البته اگر سیستم حکومتی درستی باشه). چون تزریق کننده ی یک وحدت کلمه در بین طبقات مختلف جامعه برای کمک به کشور و هم جهت شدن برای تحقق اهداف کشور است.

شرمنده. از کجا چنین یقینی آوردید؟ در سیستم حکومتی آمریکا که بیش از 300 سال عمر دارد هیچ کاریزمایی وجود ندارد.
hoorshid;371349 نوشت:
از نگاه دینی هم حکومت شورایی یا امثال اون که مد نظر شماست مورد تایید نیست.در واقع چنین چیزی رو ما نه در بین اهل سنت داریم نه شیعه!حتی در زمان حیات دو امام یکی از انها رهبری شیعیان رو به عهده داشت و دیگری فقط مطیع بود مثل زمان حسنین علیهم السلام.
بعد هم ببینید جناب شریعت جدای از همه این حرف ها مهم ترین دلیل همان حرف دین است.یعنی لینکی که براتون گذاشتم توش سعی شده ولایت مطلقه رو اثبات کنه با اثبات اون حکومت در زمان غیبت مطعلق به فقیه است.ایم محکم ترین دلیل است(و اصلا در بحث هایی هم که میشه همین رو حجت میارن)

ما داریم عقلانی بحث می کنیم. حکم شرعی که نیست که بگوییم دین گفته همینی که هست. ولایت فقیه از جمله اعتقادات و باورهای دینی است که باید دلیل عقلانی داشته باشد. در ضمن بنده در پست قبل خدمتتان عرض کردم باید روح حاکم بر روایات را در نظر گرفت نه ظاهر آنان را. ائمه که نمی خواستند که صرفا فقیهان به قدرت برسند و بس. آنان بر اساس سیستم حکومتی ای که در آن زمان بود راه کارهایی را ارایه دادند. ولی هدف اصلی آنها که فکر می کنم شما هم با بنده موافق باشید این بود که احکام شریعت در حکومت اسلامی به بهترین شکل اجرا شود. بنده هم با این اصل مشکلی ندارم. در واقع ما داریم بحث می کنیم که کدام سیستم حکومتی می تواند از یک طرف انتظارات ائمه را بهتر و بیشتر برآورده کند و از طرف دیگر با شرایط روز جامعه تطبیق داده شود تا حکومت اسلامی همه جانبه مسیر پیشرفت را طی کند؟
hoorshid;371349 نوشت:
دو مورد رو هم فکر میکنم جا انداختم از پست قبلی شما الان جواب میدم
یکی در جواب بنده که پرسیدم شیعه میگوید امکان ندارد پیامبر بعد از خودش امت رو به حال خودش رها کرده باشه و به همان دلیل امام عج هم چنین نمیکنه و شما گفتید فقه هست و مردم به حال خود رها نشدند.خب بعد از پیامبر هم این فقه بود!!!ببینید مسئله فقط قوانین نیستند قاونو مجری میخواد و ما در تشیع میگیم حق حاکمیت مال خداست و فقط انها که اجاز دارند از طرف خدا حق دارند حکومت کنند به همین خاطر ائمه رو در حکومت محق میدانیم و بنده هم سعی کردم با روایاتی که بعضیشو رو براتون اوردم ثابت کنم فقها به توصیه ی ائمه حق حاکمیت پیدا کردند.

شما باز هم رفتید سراغ معصومان و آنان را با فقیهان مقایسه کردید. شیعه از نظر حجیت گفتار و عصمت رفتار هیچ تفاوتی بین نبی و امام قایل نیست. در واقع از این منظر دقیقا امام و نبی در یک سطح هستند. ولی تفاوت فقیه با امام زمین تا آسمان است. اگر فقه زمان پیامبر کامل بود که دیگر نیازی به امامت نبود. چرا 12 امام معصوم آمدند؟ خوب می توانست بعد از پیامبر فقیهان بیایند و مردم را هدایت کنند. پس فقه بود ولی کامل نبود. خودتان هم بهتر می دانید که فقه در زمان امام صادق(ع) به اوج و کمال خود رسید.
hoorshid;371349 نوشت:
اما انصافا این شیوه اگر درست اجرا بشه و سیستم مناسبی داشته باشه از دوره ای بودن بهتر است.از طرف دیگه به خاطر همون دید کاریزماتسیمیی که به فقیه هست این دوره ای بودن مناسب نیست.بعد هم بنده وقتی به شما گفتم کشور به یک ثبات احتیاج داره منظورم فقط اقتصاد و...نبود ببینید ما وقتی از حکومت فقه حرف مینیم منظورمون با حکومت های دیگه خیلی متفاوت است اصلا اهداف تشکیل این حکومت متفاوت است این حکومت به خاطر یک سری ارمانها ایجاد شده و اونها هرگز نباید فدای چیزهای دیگه بشن به همین خاطر وجود یک فقیه در راس کمک میکنه به حفظ این ارمان ها و ثبات در مشی کی و سیاست های نظام.(مثلا سیاست خارجی ما نباید نسبت به تغییر دولتها تغییری نشون بده حداقل در اساسش نباید تغییری دیده بشه!و موارد دیگه مثل این..)

با این اوصاف دیگر نباید هیچ انتخاباتی برگزار شود. چرا که قدرت دایمی و بدون دوره مشخص بهتر از دوره ای بودن است. چون به قول شما ثبات دارد. به نظر شما منطقی است؟

ناصر یوسف نژاد;371466 نوشت:
در مورد جهاد گفته ی شما خلاف آیات قرآن است زیرا در قرآن خداوند به صراحت فرموده که حتی به تنهایی یا دونفر دونفر جهاد کنید، این را بنده نمی دانم از کجا اثبات کرده اید که بعد از پیامبر (ص) مسلمین فقط باید دفاع کنند. طبق حدیث صحیح اگر مسلمانی دچار حمله ی غیرمسلمانی شد، بر مسلمانان واجب است که اگر توان داشته باشند از او دفاع کنند. اینجا که به کشور ما حمله نشده، یک سیاستمدار غیردینی چطور می تواند دستور دهد که مثلا شیعیان ایران باید برای دفاع از مردم سوریه به این کشور بروند؟ این را فقط یک فقیه شیعه می تواند تشخیص دهد، نه یک سیاستمدار یا کارشناس. چون سیاستمدار یا کارشناس غیر فقیه، فقط با سود سروکار دارد، اما فقیه به آخرت مسلمین می اندیشد و رضای خدا.

با سلام.
اولا این تشخیص را می توانند مراجع تقلید بدهند و دستور جهاد بدهند. در ضمن گیریم حرف شما درست. این یک حالت خاص است. نمی شود که تمام امور مملکت را صرفا برای یک حالت خاص که شاید یک درصد اداره جامعه هم نشود به دست فقیهان سپرد. در ضمن برای این حالت خاص هم می توان راه حل قانونی وضع کرد. بدین ترتیب که همان شورای فقها که صرفا قوانین را با فقه مطابقت می دهد می تواند قانونا در این مورد خاص به جای حاکم تصمیم بگیرد. با این شرایط دیگر نیازی هم به فقاهت حاکم نیست.

ناصر یوسف نژاد;371466 نوشت:
درمورد اینکه شورای فقها نباید قدرت مطلقه داشته باشد، باز هم مشکل به وجود می آید. بالاخره این شورا باید قدرت داشته باشد تا بتواند حرف خود را به کرسی بنشاند یا نه؟ مصوبات این شورا ضمانت اجرایی می خواهد. یک شورای بدون قدرت حرفش مثل باد است و اجرا نمی شود. شما در ادامه فرمودید نحوه ی عزل و نصب را می پسندم و ... . شما بفرمایید یک شورای نمایشی و مترسک، بدون قدرت و اقتدار، اصلا برای چه عزل و نصب شود؟! این شورا چه کاربردی دارد وقتی توان گفتن حقایق را نداشته باشد؟ آن هم به جهت نداشتن قدرت.

برادر عزیز. وقتی یک چیزی قانون می شود دیگر نیاز نیست که شخصی یا گروهی قدرت مطلق داشته باشد. مگر وظیفه این ورا چیست که بخواهد حرفش را به کرسی بنشاند. وظیفه اش صرفا تطبیق قوانین با فقه شیعه است. وقتی می گوییم قدرت مطلقه نداشته باشد بدین معناست که نباید بتواند در اموری که در تخصص وی نیست دخالت کند. همین. ولی این امکان هم اکنون به ولایت فقیه داده شده که در تمام امور جامعه از اجرا گرفته تا قانون گذاری تا قضاوت دخالت کند.
ناصر یوسف نژاد;371466 نوشت:
ببینید دوست گرامی اگر در یک محله، یک نفر با دزدی و قلدری سرمایه جمع کرد و به بچه هایش بخشید، آیا امکان دارد تمام محله با دزدی بتوانند این کار را بکنند؟ سرمایه ای که در یک محل جریان دارد که نامحدود نیست، محدود است. جهان هم مثل یک محله است. ابرقدرتها مثل آمریکا سرمایه دیگر کشورها را می دزدند و به مردم خودشان مزایا و امکانات می دهند. اگر بگوییم این یک مدل موفق است، و همه از باید از این مدل تبعیت کنند، بقیه کشورها از کجا باید بدزدند؟!! پس این نمونه ی یک حکومت موفق نیست، زیرا حکومتی موفق است که برای همه ی انسانها منشاء خیر باشد، نه فقط یک محدوده ی کوچک، به قیمت نابودی نواحی دیگر. شما نگاه کن همین کشوری که آن را مصداق یک حکومت موفق می دانید، همین الان وضعیت اقتصادیش افتضاح شده، با اینکه از راه اختلاف افکنی بین ملل دیگر و فروش اسلحه، قاچاق کلان مواد مخدر و به اعتیاد کشاندن ملل دیگر، قاچاق اعضای بدن، بالا کشیدن پول نفت کشورهای عربی با زدوبند و ... درآمد کسب می کنند! حالا فرض کن همین کثافت کاری ها را از منابع درآمدی این حکومت حذف کنیم، ببین آن زمان دیگر چه بر سر آمریکا می آید!

ببینید اینهایی که شما می فرمایید سیاست های سیاستمداران آمریکایی است نه مدل حکومتی شان. یعنی شما می خواهید بگویید اگر این سیاست های غلط را کنار بگذاریم مدل حکومتی آمریکا کارایی ندارد؟ بنده با نظر شما مخالفم. اتفاقا دزدی و چپاولگری اولین کاری است که پایه های یک حکومت را سست می کند. مهمترین دلیلی که تا به امروز باعث شده که حکومت آمریکا دوام داشته باشد سیستم حکومتی آن است نه دزدی های آن. در ضمن چگونه است که آمریکا می تواند اراده کند و کشوری را تحریم کند؟ مسلما قدرت اقتصادی اش نه نظامی اش. در آخرین تحریم هایی که بر علیه ایران می خواهند اعمال کنند این مسئله گنجانده شده که کشورها یا باید خرید نفت از ایران را انتخاب کنند یا بازار آمریکا را. به نظر شما این یعنی دزدی یا استفاده از قدرت اقتصادی؟

شریعت عقلانی;371945 نوشت:
با سلام.
اولا این تشخیص را می توانند مراجع تقلید بدهند و دستور جهاد بدهند. در ضمن گیریم حرف شما درست. این یک حالت خاص است. نمی شود که تمام امور مملکت را صرفا برای یک حالت خاص که شاید یک درصد اداره جامعه هم نشود به دست فقیهان سپرد.

علیک سلام برادر بزرگوار
دوست گرامی، بعضی تصمیمات خاص، با سرنوشت یک کشور گره می خورد. مثلا یک تصمیم کوچک محمد خوارزمشاه در قتل فقط یک پیک چنگیزخان، باعث شد که هزاران نفر از ایرانیان و تمام ایران به بلا دچار شوند. ابتدا 500 نفر از بازرگانان را کشت، و اموالشان را غارت کرد، این ماجرا دلیل حمله ی چنگیز خان نشد. اما با کشتن فقط یک نفر بعد از این ماجرا، چنگیز خان که در آن زمان در حال جنگ با همسایه ی جنوبی اش (چین) بود، آن جنگ را تعطیل کرد و با تمام قوا به ایران حمله کرد. بعد شما می فرمایید یک تصمیم خاص نباید باعث شود که یک شورا تشکیل شود! این عقلانی نیست. عقلانی این است که توانمندترین افراد، برای امور کلی کشور تصمیم بگیرند. در یک کشور با ایدئولوژی خاص، تمام تصمیماتی که گرفته می شود باید مبتنی بر اصول آن ایدئولوژی باشد، وگرنه تصمیم با تصمیم گیرنده، یا تصمیم گیرندگان، یکسره به زباله دانی می رود!
محمدرضا شاه را مثال می زنم. کارهای زیر بنایی خوبی انجام داد. می دانی چرا رفت؟ چون بعضی تصمیمات خاص! که گرفت، با ایدئولوژی کشور سازگار نبود. مثلا در شیراز در یک جشن، هم جنس بازی زنده اجرا کرد! این را جامعه ی شیعه نمی پذیرید. اگر شورای فقها وجود داشت، شاه هرگز نمی توانست چنین کاری کند. بعد از آن هم اینهمه بلا بر سر کشور نمی آمد. گاهی یک تصمیم اشتباه، یک اجتهاد اشتباه، باعث قتل عام گسترده، فروپاشی یک نظام سیاسی، تجزیه ی یک کشور، مدفون شدن یک فرهنگ، تخریب سدهای بزرگ ... می شود. اتفاقا به نظر بنده افرادی با طرز فکر شما، باید در آن شورا حضور داشته باشند. حرف هایشان را بزنند. افرادی مثل بنده هم باید حضور داشته باشند. آنقدر استدلال در مقابل استدلال آورده شود تا نهایتا کلام حق سر از پرده بیرون بیاورد. حقیقت از میان همین مباحثات بیرون می ریزد. در نهایت عقل جمعی، به سمتی می رود که تشخیص داده به حقیقت نزدیک تر است. این مسئله گاهی چند سال، گاهی چند قرن هم ممکن است طول بکشد، اما در نهایت حق ماندگار و باطل رفتنی است.

شریعت عقلانی;371945 نوشت:
وقتی می گوییم قدرت مطلقه نداشته باشد بدین معناست که نباید بتواند در اموری که در تخصص وی نیست دخالت کند

دوست عزیز. فقیه که هیچ، یک شیعه هم نه، بلکه یک مسلمان، اگر در «اموری که تخصص وی نیست» دخالت کند، دیگر مسلمان نیست. مشکل شما این است که افراد را ملاک مذهب قرار داده اید. اصول مذهب را درک کنید، اگر حتی یک نفر را با آن اصول هماهنگ ندیدید، اشکال بر مذهب وارد نیست، بلکه اشکال بر افراد وارد است. اگر امروز کسی در امری دخالت می کند که تخصص ندارد، مشکل از اوست نه از مکتب. بنده نظرم دقیقا همین است که این مسائل برای شما و دیگر افراد حل شود. وقتی شورای فقها وجود داشت، همینطور که بنده این مسئله را دیدم، حتما چند فقیه هم این مسئله را می بینند و اگر کسی در امری دخالت کند که تخصص او نیست، فورا جلوی او را می گیرند، به شرطی که فقیه، متعصب، جاهل و احساساتی نباشد. ولی وقتی یک نفر قدرت مطلقه شد، اشتباهات او با قدرت مطلقه اش دست به دست هم می دهند تا افرادی در اموری دخالت کنند که تخصص در آن امور ندارند و هیچ کس حق ندارد دخالت کند، زیرا متکلم وحده، فقط یک فقیه است.

شریعت عقلانی;371945 نوشت:
ببینید اینهایی که شما می فرمایید سیاست های سیاستمداران آمریکایی است نه مدل حکومتی شان. یعنی شما می خواهید بگویید اگر این سیاست های غلط را کنار بگذاریم مدل حکومتی آمریکا کارایی ندارد؟ بنده با نظر شما مخالفم.

بله دقیقا. این مدل حکومتی به این خاطر موفق جلوه می کند که این سیاست ها در کار بوده، وگرنه نتیجه چیز دیگری می شده. یک مثال. یک ظرف داریم که در آن قرمه سبزی وجود دارد. آیا شما می توانید مواد اولیه قرمه سبزی را از آن جدا کنید، باز هم قرمه سبزی تحویل بدهید؟! یا با مواد اولیه قرمه سبزی، آیا می توان به خورشت قیمه یا کباب کوبیده رسید؟!!نتیجه ی سیاست های باندهای پشت پرده در آمریکا، شده این حکومت به ظاهر موفق.

شریعت عقلانی;371945 نوشت:
اتفاقا دزدی و چپاولگری اولین کاری است که پایه های یک حکومت را سست می کند.

دزدی ای پایه های یک حکومت را سست می کند، که از اتباع همان حکومت باشد، نه اینکه حکومتی از اتباع بیگانه به نفع اتباع خودش دزدی کند. اینجا آمریکا از مردم خودش که دزدی نمی کند، از سایر ملل می دزدد و به مردم خودش می دهد. اینجوری اتباع خودش را راضی نگه می دارد، اتباع دیگر کشورها هم به طمع مزایا و امکانات، در حسرت سکونت در آمریکا هستند. راستی می دانی چه تعداد از نمایندگان ادوار مجلس ایران الان ساکن آمریکا هستند؟! چرا خاوری به جزایر مائومائو در آفریقا نرفت و به کانادا رفت؟! اکبر گنجی در آمریکا چه می کند؟! عضو سابق انصار حزب الله هم آنجاست! بقیه هم که آنجا نیستند، در انگلستان هستند. چرا؟ چون آنجا به اتباعشان خیلی مزایا می دهند. بنده خواهرم 40 سال است در انگلستان است. سالی یک بار بلیط مجانی به او می دهند با کمک هزینه سفر به ایران. حتی بلیط پرواز داخلی او را هم می دهند. به خاطر نگهداری از شوهر سالمند و بیمارش دولت انگلستان به خواهر بنده پول پرداخت می کند، آنهم مبلغی بسیار زیاد! روزی 6 ساعت کار می کند و اگر 2 ساعت اضافه کاری داشته باشد، حقوقش برابر یک روز دیگر خواهد بود. این ها مزایاست برادر عزیز. اینها افراد را جذب کشورهای دزد می کند. بعد چه نیرویی می خواهد این ابرقدرتها را با آن توان نظامی و آن حال عظیمی که به اتباعشان می دهند، کنار بزند؟! انگلستان بیش از 300 سال فقط جواهرات هند را غارت می کرد و انبار و خزانه های خود را از طلای هندوستان پر می کرد. اصلا نتیجه ی همان دزدی شد انقلاب صنعتی در انگلستان. وقتی دزدیدند، پولدار شدند، با آن پول دانشمندان را به کشور خود کشاندند، با آن دانشمندان سلاح و تجهیزات و ماشین آلات جدید ساختند، بدین وسیله شدند ابرقدرت. بقیه که دزدی نکردند عقب مانند چون پول نداشتند دانشمندان را جذب کنند. اگر هم جذب می کردند، باز هم پول نداشتند صرف تحقیقاتشان کنند. خاطرات دکتر حسابی را بخوان در آمریکا وقتی مقدار کمی طلا برای آزمایش خواسته بود، یک شمش طلا به او داده بودند و گفته بودند هر کار دوست داری با این شمش بکن که از تعجب دهانش باز مانده بود!

شریعت عقلانی;371945 نوشت:
در ضمن چگونه است که آمریکا می تواند اراده کند و کشوری را تحریم کند؟

اگر منظورتان ایران است، آمریکا نتوانست ما را تحریم کند، اشتباه مسئولان ما باعث تحریم ایران شد. ببینید، یک چیزی در جهان جریان دارد که در ایران وجود ندارد و آن عقل جمعی است. جهان با عقل جمعی کار می کند و هر مغزی یک عقلی داخلش وجود دارد. اینجا ولی فقیه در محاسباتش به نظر بنده اشتباه کرد و امریکا به جهان اثبات کرد (با دلایل عقلی) که ایران در پی سلاح هسته ای است و همه ی جهان قانع شدند، حتی روسیه و چین. چگونه؟ الان توضیح می دهم. از ابتدا که امریکا ادعا کرد ایران در پی سلاح هسته ای است، مقامات ایران گفتند که نه، «فقط» قصدمان استفاده صلح آمیز است. استفاده صلح آمیز یعنی چه؟ یعنی برق و دارو. همه ی استفاده ی برق و دارو را که از انرژی هسته ای بدست می آید، ظرف 100 سال آینده اگر روی هم بگذاریم، باز هم اندازه ی یک دهم هزینه هایی که مستقیم بر روی نیروگاه چند میلیارد دلاری! بوشهر کرده ایم و هزینه های چند میلیارد دلاری که بواسطه ی تحریم ها کرده ایم نمی شود. اینجا بود که آمریکا به جهان اثبات کرد که ببینید، ایران در پی استفاده صلح آمیز چند میلیون دلاری نبوده. کدام عقل سلیمی در جهان قبول می کند، یک شخصی یک سکه ی 10 تومانی پیدا کند، بعد یک میلیون تومان صرف تعمیر آن کند! اینجا مشخص می شود مسئله آن 10 تومن نیست، مسئله چیز دیگری است. اگر به محض اعمال تحریم ها، یک کارشناس خبره مثل بنده در دولت وجود داشت! فورا همه ی فعالیت های هسته ای را تعلیق می کرد. این کار ما نقشه ی امریکا را خنثی می کرد. زیرا امریکا می خواست به جهان ثابت کند ایران برای استفاده ی صلح آمیز نیست که اینهمه هزینه می دهد، بلکه بخاطر سلاح است و اگر بنده آنجا بودم! فورا همه ی فعالیت ها را تعلیق می کردم و نقشه ی امریکا را نقشه برآب می کرد. آنگاه به جهان اثبات می شد که ایران دنبال سلاح هسته ای نیست، زیرا وقتی هزینه ای که قرار است برای تولید برق و داروی هسته ای صرف شود، خیلی خیلی بالا و غیر منطقی است، دیگر چه نیازی است به این تولید؟! با این کار تحریم ها برداشته می شد و جهان به این نتیجه ی 100 درصدی می رسید که ایران دنبال سلاح هسته ای نیست، اما مسئولان کشور نتوانستند این نقشه را بخوانند و کار را برای همیشه خراب کردند. الان دیگر به هیچ عنوان، به هیچ عنوان هیچ کشوری قبول نمی کند ایران فقط قصد بهره برداری صلح آمیز از انرژی هسته ای دارد، زیرا با این هزینه ای که ما تا الان مستقیم و غیرمستقیم برای نیروی هسته ای کرده ایم، می شد 200 سال هم برق و هم داروی هسته ای بخریم. حال آنکه عمر مفید بهره برداری از نیروگاه بوشهر به 70 سال هم نمی رسد. یعنی این نیروگاه اگر با تمام ظرفیت در مدت عمر 70 ساله اش بخواهد برق تولید کند و دارو، باز هم یک سوم آن مبلغی نمی شود که ما تا به حال هزینه کرده ایم. متوجه شدی جانم؟

شریعت عقلانی;371945 نوشت:
در ضمن برای این حالت خاص هم می توان راه حل قانونی وضع کرد. بدین ترتیب که همان شورای فقها که صرفا قوانین را با فقه مطابقت می دهد می تواند قانونا در این مورد خاص به جای حاکم تصمیم بگیرد. با این شرایط دیگر نیازی هم به فقاهت حاکم نیست.

بسیار خوب. قانون وضع شد. حالا این قانون وضع شده، ضمانت اجرا می خواهد یا خیر؟! اگر اجرا نشد، واضع قانون، با چه قدرتی قانون را اجرا خواهد کرد؟! اگر حاکم مانع شد، چه کاری از دست فقهای ضعیف ساخته است؟ هر تصمیمی که گرفته شود، برای اجرا نیاز به قدرت دارد. هرچه تصمیم بزرگ تر باشد، قدرت بیشتری می طلبد. اگر شما بخواهید یک سنگ 10 کیلویی را بلند کنید، خودتان می توانید. کمی سعی می کنید و این سنگ را بلند می کنید. اما اگر بخواهید یک سنگ 300 کیلویی را بلند کنید، آیا باز هم به تنهایی می توانید؟! خیر اینجا دیگر به تنهایی نمی توانید، زیرا قدرت بیشتری برای اجرای تصمیمتان نیاز دارید. حالا این قدرت بیشتر را از کجا می آورید؟! مثلا به بنده که جرثقیل دارم، دستور می دهید که به شما کمک کنم. خوب بنده کمک نمی کنم. چطور مرا وادار می کنید از تصمیم شما متابعت کنم؟! تا قدرت شما مافوق بنده نباشد، نمی توانید مرا وادار به این کار کنید. متوجه شدید برادر؟ پس وضع قانون به تنهایی مشکلی را حل نمی کند، بلکه قدرتی باید پست سر واضع قانون باشد تا قانون وضع شده، بواسطه ی قدرت واضع، اجرا شود. اینجور که شما می فرمایید، مثلا فقها باید قانون وضع کنند یا امر کنند یا ابلاغ کنند که آقاجان، ما تشخیص دادیم این امری که در جریان است اشکال شرعی دارد، یا فلان امر معطل مانده، جان مادرتان حرف ما را زمین نیندازید و فرمان ما را اجرا کنید! یا به خلایق توبمیری بزنند تا اوامرشان اجرا شود! اگر اجرا نشد ریش بگیرند و بگویند از ریش سفید ما خجالت بکشید! با من بمیرم و تو بمیری که کاری پیش نمی رود. مثلا در مورد رباخواری بانک ها. آیا این جریمه ی تأخیر ربا نیست که بانک ها می گیرند؟! این که در تضاد با نصوص صریح قرآن است. آیت الله مکارم فتوی دادند که این سود حرام است و رباست. چه توجهی به این امر شد؟! در همان قم کنار گوش ایشان بانک ها همین سود و ربا را می گیرند! در آن مجمعی که بنده می گویم، افرادی مثل آیت الله مکارم جزئی از قدرت مطلقه ی شورای فقها هستند. آنجا دیگر کلام آنها و فقاهت آنها بی اثر نمی شود. متوجه شدید برادر عزیز؟

شریعت عقلانی;371935 نوشت:
با سلام خدمت سرکار هورشید.
حقیقتا بنده از مباحثه با جنابعالی که انسانی فهیم و منطقی هستید بسیار خرسندم.
سلام خدمت شما
این نظر لطف شماست.

شریعت عقلانی;371935 نوشت:
خواهر گرامی انصافا خودتان بگویید تنظیم روابط بین اجزای مختلف یک نظام علم فقه نیاز دارد یا علم مدیریت ( یا تجربه مدیریتی )؟
بستگی به نظامش دارد!!مدیریت هم لازمه ولی ...
ببینید همه ی اختلاف بنده و شما بر سر تفاوت دیدگاه است.در نگاه بنده فقه اصل و اساس است و برای من بر اساس مبانی فکریی که دارم اصلا یکی از مهم ترین دلایل ایجاد حکومت اجرای فقه است برای شما نه!از نظر شما اقتصادو...مهم است.از نظر بنده گاهی لازم است اقتصاد و سیاست و...فدای فقه بشوند!(منظورم از فقه قوانین اسلام است)
شریعت عقلانی;371935 نوشت:
شرمنده. از کجا چنین یقینی آوردید؟ در سیستم حکومتی آمریکا که بیش از 300 سال عمر دارد هیچ کاریزمایی وجود ندارد.
اولا این طورهام که شما میگویید نیست گروهای اعتقادی زیادی در امریکا مشغولند یکی از بزرگترین ها و پرطرفدارترینهاشون هم اوانجلیستها هستند.دوما به نظر من سیستم حکومتی ایران در این سی سال از امریکا قوی تر هم عمل کرده(شاید بگویید واقع بین نیستمو...اما منظورم رو سعی میکنم توضیح بدم) هر وقت این اتکا به سیستم کاریزماتیسم در کشور ما بیشتر بوده موفقیت ها هم بیشتر بود.(گرچه این رو بنده اینطور میگم چون دارم با شما بحث میکنم که بیشتر اتکا ب عقلانیت دارید تا ماورا و الا از نظر بنده عوامل بسیار زیاد دیگه ای موثرند) مثلا جنگ هشت ساله رو ببینید.لیست کمکهای خارجیی که به عراق شد رو ببینید و کنارش تحریمها رو علیه ما مطالعه کنید.ما از شوروی میخواستیم سیم خواردار بخریم بهمون نمیدادند از اون طرف صدام....!!!(نمیدونم چندتا کشور تو دنیا مونده بود که بهش کمک ها بلا عوض مالی و نظامی نکردند).میدونستید ما بعد از جنگ از حداقل 18کشور اسیر جنگی داشتیم؟!اسرای چشم ابی!؟!!...
در این مورد حتما مطالعه کنید به مطالب جالب زیادی میرسید.از این طرف وضع ما چه طور بود؟بچه های 13 ،14 ساله با دستکاری شناسنامه هاشون به جنگ میرفتن و هر جا هم به مشکل خوردیم به خاطر همین عدم اعتقاد به نیرویی بود که یک سیستم کاریزماتیسمی میتونه ایجاد کنه.همین سیستم به چندین قرن استعمار انگلیس بر هند پایان داد.همین سیستم ژاندارم امریکا در ایران رو بر کنار کردو....ببینید وقتی مردم یک منطقه متحد علیه یک سیستم حکومتی بسیج بشن و هماهنگ تحت تدبیر یک رهبر عمل کنن سیستم حکومتی ر ان منطقه به هیچ وجه دوام نمیاره.در ضمن دلیلم رو هم تو پست قبل گفتم خدمتتون:
hoorshid;371349 نوشت:
از طرف دیگه مردم در کشور ما (البته نه همه اگر مخالفان نظام رو فاکتور بگیریم،باقی افراد) به رهبر ایران به چشم یک کاریزما نگاه میکنن همون طور که به امام خمینی همچین نگاهی داشتند و به یقین هیچ نیرویی مثل این در دنیای امروز به اقتدار سیستم حکومتی کمک نمیکنه و اون هم باعث اقتدار کشور میشه (البته اگر سیستم حکومتی درستی باشه). چون تزریق کننده ی یک وحدت کلمه در بین طبقات مختلف جامعه برای کمک به کشور و هم جهت شدن برای تحقق اهداف کشور است.
واقعا چنین نیرویی رو تصور کنید.در همه ی بخشها اگر وجود داشته باشه با کدام نیروی نظامی و حکومتی قابل قیاس است؟!این رو امروز همه ی دنیا فهمیدند به همین خاطر گفته میشه : mind control is world control
دقیقا به همین خاطر است که امروز همه لابی های بزرگ قدرت در سراسر دنیا سعی بر کنترل رسانه ای دارند.مثلا نمونه ی مشهورش رابرت مرداک است صاحب شبکه ها ی تلویزیونی و سایتها و روزنامه هایی که حداقل به سیزده زبون دنیا هستند.مثلا این ادم عاشق چشم و ابروی من و شماست که از اون سر دنیا خداتومن خرج فارسی وان میکنه؟!فی سبیل الله است؟!؟
البته که نه!اون میدونه با این کار ذهن مخاطبانش رو به دست میاره!چون کسی که اعتققادش رو به دین با دیدن فیلمهایی مثل...از دست میده و ذهنش به قدری درگیر این چیزاها میشه که دیگه به دینو...فکر نمیکنه دیگه نمیشه باهاش بحث کرد کا حالا تو اسلام ما ولات فقیه داریم و...اسلام رو قبول نداره که شما بخواید باهاش چنین بحثی بکنید!متوجه منظورم میشید؟!...این در صدر اسلام و بعد از اون هم بود.معویه در ابتدا قدرت مقابله با امام علی علیه السلام رو نداشت چه شد که خلافت رو گرفت؟!این رو با خواندن تاریخ راحت میفهمیم.با وجود نداشتن امکانات رسانه ای در ان زمان به قدری روی ذهن مردم کار کرد که وقتی خبر شهادت امام در مسجد به گوش مردم میرسید با تعجب میپرسیدند مگه علی نماز هم میخوند که تو مسجد شهید شد!!!؟!ببینید!
جای از اون همین سالها رو شما ببینید شما فکر میکنید امریکا اگر میتونست خسارات ناشی از جنگ با ایران رو تحمل کنه تا حالا صبر کرده بود!؟!قطعا نه!کاری نمونده که بتونه علیه ما انجام بده و نداده باشه!...این ایستادگی نشون میده اتفاقا به طور کل ما قدرت خوبی داریم از این نظر.با وجود این همه سختی تو این سالها ببینید چه طور دوام اوردیم!یا نمونه دیگش88!کار ندارم الان که چه کسی محق بود در ان جریان.ولی به طور کل اگه بخوایم قضیه رو از بیرون بررسی کنیم میبینیم همین اعتقاد به یک کاریزما بین توده مردم قضیه رو خاتمه داد.پلیس نزدیک یک سال درگیر قضیه بود و نتوانست جمعش کنه ولی بعد میبینیم بعد از 9دی و 22بهمن اون سال چه شد!(این هم که بخوایم بگیم کسانی که تو این جور جاها برای راهپیمایی میان برای ساندیسو ... هاست واقعا گول زدن خود ادمه همونطور که از اون طرف یکی بخواد بگه هیچ کس تو ایران مخالف نظام نیستو..فقط یک عده ی کمندوو....این هم درست نیست واقعیت اینه که کشور داره دو دسته میشه!دو قطب و یک قطب واقعا نگاهی مقدس و الهی به سیستم حاکم دارند و همین باعث قدرت دادن به این سیستم و دوامش شده)
شریعت عقلانی;371935 نوشت:
ما داریم عقلانی بحث می کنیم. حکم شرعی که نیست که بگوییم دین گفته همینی که هست. ولایت فقیه از جمله اعتقادات و باورهای دینی است که باید دلیل عقلانی داشته باشد. در ضمن بنده در پست قبل خدمتتان عرض کردم باید روح حاکم بر روایات را در نظر گرفت نه ظاهر آنان را. ائمه که نمی خواستند که صرفا فقیهان به قدرت برسند و بس. آنان بر اساس سیستم حکومتی ای که در آن زمان بود راه کارهایی را ارایه دادند. ولی هدف اصلی آنها که فکر می کنم شما هم با بنده موافق باشید این بود که احکام شریعت در حکومت اسلامی به بهترین شکل اجرا شود. بنده هم با این اصل مشکلی ندارم. در واقع ما داریم بحث می کنیم که کدام سیستم حکومتی می تواند از یک طرف انتظارات ائمه را بهتر و بیشتر برآورده کند و از طرف دیگر با شرایط روز جامعه تطبیق داده شود تا حکومت اسلامی همه جانبه مسیر پیشرفت را طی کند؟
اتفاقا همه ی حرف بنده اینه که این بحث یک بحث درون دینی و اعتقادی است!مشکل هم همین جاست که بحث ما به نتیجه نرسیده!همه ی تلاش من اثبات حقانیت این سیستم حکومتی بر اساس مبانی اسلام بود.وقتی اون مبانی رو بذاریم کنار جایی برای بحث نیست....!ر مورد روایات هم بنده برای همین استدلال شما اون لینک رو معرفی کردم که بخونید.بر اساس مبانی نظری شیعه بحث حکومت چیزی نیست که مردم بخواند در موردش نظر بدن و تصمیم بگیرند حالا رد هر شرایطی!شیعه میگه کسی که اجازه نداشته باشه از طرف خداوند برای حکومت بر جان و مال مردم حق حکومت بر انها رو ندارد!!اون لینک رو مطالعه بفرمایید...
شریعت عقلانی;371935 نوشت:
فرق است بین حرف آخر زدن در منازعات لا ینحل و قدرت قانونی برای دخالت در تمام اجزای یک حکومت بدون استثنا. از عزل و نصب ها گرفته تا مسکوت کردن قانونی برای وضع شدن و ... . اگر هم در سیستم حکومتی آمریکا برای آن حالت خاص چنین فکری کردند اصلا بدین معنا نیست که رئیس جمهور در راس سیستم حکومتی آمریکا قرار دارد. این راه حل تنها یک راه حل عقلانی بود که عقلای آن قوم برای حالات خاص در نظر گرفتند. بنده با این مسئله مشکلی ندارم.

اخه این اختیارات خیلی بیشتر از اونیه که شما فکر میکنید!مثلا مسکوت کردن یک قاونو برای وضع شدن و...هم جز اختیارات رییس جمهور امریکا هست!این لینک تا حدی توضیح داده:http://en.wikipedia.org/wiki/Powers_of_the_President_of_the_United_States
شریعت عقلانی;371935 نوشت:
شما باز هم رفتید سراغ معصومان و آنان را با فقیهان مقایسه کردید. شیعه از نظر حجیت گفتار و عصمت رفتار هیچ تفاوتی بین نبی و امام قایل نیست. در واقع از این منظر دقیقا امام و نبی در یک سطح هستند. ولی تفاوت فقیه با امام زمین تا آسمان است. اگر فقه زمان پیامبر کامل بود که دیگر نیازی به امامت نبود. چرا 12 امام معصوم آمدند؟ خوب می توانست بعد از پیامبر فقیهان بیایند و مردم را هدایت کنند. پس فقه بود ولی کامل نبود. خودتان هم بهتر می دانید که فقه در زمان امام صادق(ع) به اوج و کمال خود رسید.
جناب شریعت ائمه بعد از پیامبر که احکام رو از خودشان در نیاوردند!!اموزهای پیامبر رو به مردم انتقال میدادند..این اول.دوم اینکه اصلا حرف بنده این نبود بزرگوار.ما میگوییم خداوند خودش مجری احکامش رو تعیین میکنه.
وقتی روایات تا این حد صراحت دارند دیگه جای بحث نیست!حضرت صراحتا فرموده فلان فرد با فلان ویژگی از طرف من بر شما حاکم است.خب ایشان نمیتونستند همین چیزی که شما میگین رو بگن؟!
امام رضا(سلام الله عليه) وقتي وارد خراسان شد سؤال كرد: مسئله روز چيست؟ عرض كردند: امامت و خلافت، فرمود: مگر امامت يا خلافت رسول خدا يك چيزي است كه در دسترس ديگران باشد: «و هو بحيث النّجم من يد المتناولين و وصف الواصفين فاين الاختيار من هذا و اين العقول عن هذا» ؛ فرمود: امام و امامت از باب تشبيه معقول به محسوس مثل اين است كه همان‌ طوري كه نجمِ آسمان در دسترس كسي نيست، امام و امام‌شناسي هم در دسترس كسي نيست تا مردم امام را بشناسند [و] امام تعيين كنند، امام را بايد خدا بشناسد و خدا معيّن كند؛ فرمود: «وهو بحيث النّجم من يد المتناولين و وصف الواصفين فاين الإختيار من هذا و اين العقول عن هذا»، همان طوري كه نجمِ آسمان در دسترس زمينيها نيست، مقام شامخ امامتِ امام هم در دسترس فكر مردم عادي نيست.(1)
میگوییم حق حاکمیت مال خداست و بس.اگر این طور بود که شما میگویید اصلا چه نیازی به وجود نبی!!؟خدا احکامش رو در کتابی مکتوب قرار میداد اون رو روی کوهی میگذاشت و با ندای غیبی به مردم میگفت که باید تابع اون باشند!!!...یا هزار جور راه دیگه!اصلا یکی از مواردی که بیان میشه در مورد ضرورت نبوت برهان نظم است که در زمان غیبت هم صادق است.در زمان غیبت این برهان که مختل نمیشه.حالا باید به همون دلیل انتصاب نبی انتصابی در زمان غیبت هم باشه حالا یا با واسطه یا بی واسطه!یا عام یا خاص...!
در این کتاب در مورد این برهان(نظم)توضیح داده:http://pdfeslamic.blogfa.com/post-61.aspx
شریعت عقلانی;371935 نوشت:
با این اوصاف دیگر نباید هیچ انتخاباتی برگزار شود. چرا که قدرت دایمی و بدون دوره مشخص بهتر از دوره ای بودن است. چون به قول شما ثبات دارد. به نظر شما منطقی است؟
بنده این مورد رو برای شکل خاص حکومتی که در ایران هست عرض کردم.عرض کردم دلیل تشکیل این حکومت با حکومت های دیگه در دنیا بسیار متفاوت است.و البته دلایل دیگه هم گفتم...انتخاباتی که در کشور ما هست برای ایجاد تنوع و تغییر شیوه های اجرایی است.اما یک سری مبانی هست که به هیچ قیمتی نباید تغییر کنه یعنی با دلیل ایجاد این حکومت در تضاد است.
جدای از این بنده قبلا تو همین تاپیک نظرم رو در مورد انتخابات گفتم...اگه یادتون باشه...

موفق باشید.

(1):http://www.portal.esra.ir/Pages/Index.aspx?kind=2&lang=fa&id=NTEyMQ%3d%3d-bThxGyPRDiU%3d

ناصر یوسف نژاد;371991 نوشت:
اگر منظورتان ایران است، آمریکا نتوانست ما را تحریم کند، اشتباه مسئولان ما باعث تحریم ایران شد. ببینید، یک چیزی در جهان جریان دارد که در ایران وجود ندارد و آن عقل جمعی است. جهان با عقل جمعی کار می کند و هر مغزی یک عقلی داخلش وجود دارد. اینجا ولی فقیه در محاسباتش به نظر بنده اشتباه کرد و امریکا به جهان اثبات کرد (با دلایل عقلی) که ایران در پی سلاح هسته ای است و همه ی جهان قانع شدند، حتی روسیه و چین. چگونه؟ الان توضیح می دهم. از ابتدا که امریکا ادعا کرد ایران در پی سلاح هسته ای است، مقامات ایران گفتند که نه، «فقط» قصدمان استفاده صلح آمیز است. استفاده صلح آمیز یعنی چه؟ یعنی برق و دارو. همه ی استفاده ی برق و دارو را که از انرژی هسته ای بدست می آید، ظرف 100 سال آینده اگر روی هم بگذاریم، باز هم اندازه ی یک دهم هزینه هایی که مستقیم بر روی نیروگاه چند میلیارد دلاری! بوشهر کرده ایم و هزینه های چند میلیارد دلاری که بواسطه ی تحریم ها کرده ایم نمی شود. اینجا بود که آمریکا به جهان اثبات کرد که ببینید، ایران در پی استفاده صلح آمیز چند میلیون دلاری نبوده. کدام عقل سلیمی در جهان قبول می کند، یک شخصی یک سکه ی 10 تومانی پیدا کند، بعد یک میلیون تومان صرف تعمیر آن کند! اینجا مشخص می شود مسئله آن 10 تومن نیست، مسئله چیز دیگری است. اگر به محض اعمال تحریم ها، یک کارشناس خبره مثل بنده در دولت وجود داشت! فورا همه ی فعالیت های هسته ای را تعلیق می کرد. این کار ما نقشه ی امریکا را خنثی می کرد. زیرا امریکا می خواست به جهان ثابت کند ایران برای استفاده ی صلح آمیز نیست که اینهمه هزینه می دهد، بلکه بخاطر سلاح است و اگر بنده آنجا بودم! فورا همه ی فعالیت ها را تعلیق می کردم و نقشه ی امریکا را نقشه برآب می کرد. آنگاه به جهان اثبات می شد که ایران دنبال سلاح هسته ای نیست، زیرا وقتی هزینه ای که قرار است برای تولید برق و داروی هسته ای صرف شود، خیلی خیلی بالا و غیر منطقی است، دیگر چه نیازی است به این تولید؟! با این کار تحریم ها برداشته می شد و جهان به این نتیجه ی 100 درصدی می رسید که ایران دنبال سلاح هسته ای نیست، اما مسئولان کشور نتوانستند این نقشه را بخوانند و کار را برای همیشه خراب کردند. الان دیگر به هیچ عنوان، به هیچ عنوان هیچ کشوری قبول نمی کند ایران فقط قصد بهره برداری صلح آمیز از انرژی هسته ای دارد، زیرا با این هزینه ای که ما تا الان مستقیم و غیرمستقیم برای نیروی هسته ای کرده ایم، می شد 200 سال هم برق و هم داروی هسته ای بخریم. حال آنکه عمر مفید بهره برداری از نیروگاه بوشهر به 70 سال هم نمی رسد. یعنی این نیروگاه اگر با تمام ظرفیت در مدت عمر 70 ساله اش بخواهد برق تولید کند و دارو، باز هم یک سوم آن مبلغی نمی شود که ما تا به حال هزینه کرده ایم. متوجه شدی جانم؟
ببخشید و سط بحثتون میپرم تو یهو!!!ولی اینو نمیتونستم نگم!!!شرمنده!
جناب مگه بار اوله امریکا داره مارو تحریم میکنه؟!شما ببین از اول انقلاب استارتشو زده تا حالا!ربطی به هسته ای ندارد!این نبود یه بهانه دیگه!
بعد هم امرکا بره خراب کاری خودشو تو هیرو شیما و ناکازاکی و افغانستان(http://www.askdin.com/member15727-albums999.html ) و عراق و بوسنی(تو قسمت عکس گوگل سرچ کنید: orange agent نسل نارنجی!بعد از گذشت 50سال از جنگ ویتنام هنوز!!یا ورژن معاصرش!!! effect of uranium weapon on afghan children فقط عکسهارو ببینید!) و سومالی و پاکستان و....جمع کنه بعد بیاد حرف بزنه!همون اسرائیل چنتا کلاهک داره؟همه هم میدونن تو دنیا! کسی جرات نداره بهش بگه بالا چشمت ابروا!!!
همه ی اینا نشون میده بحث بمب هسته ایو حقوق بشرو...اینا نیست!دوما!فکر فوق العاده ی شما در دوره ی دول قبلی به ذهن مسئولان محترم رسید!تعلیق کردن نتیجه اش چی شد؟!؟!از طرف دیگه بزرگوار زشته زدن این حرف برای یک جوان که ما فلان قد هزینه کردیم برای هسته ای و نمی ارزیدو....!
اولا مگه ما تا چن سال دیگه سوخت فسیلی داریم؟دومافواید هسته ای به این جا ختم نمیشه!!خیلی مصارفش زیاده!سوما این استارت کار است در مورد کارهای اجرایی باید دید بلند مدت داشت شما هزینه ی تاسیس نیروگاه رو میبینید ولی یک مسئول باید صرفه جویی ها و فواید بلند مدتشو ببینه!چهارما!دیگه فهم این مسئله سخت نیست که قضیه هسته ای شده قضیه ی امنیت ملی ما!ببینید مثلا خلیج فارسو چرا هر کسی با هر عقیده ای از اسمش دفاع میکنه!حالا اسمش باشه خلیج انگولا!!!چی میشه مگه؟!مسله اینجاست که اگه سر اسمش کوتاه بیایم فردا نوبت جزایرش میرسه بعدم سواحل نفت خیزش بعدم....!!!!متوجه اید؟!؟!قدم به قدم....!
ایراد شما مث این میمونه که بگیم حالا یه کارون بود تو جنگ هشت ساله دیگه میدادیم میرفت چی میشد مگه؟!چن هزارتا جون کشته شدن واسه چن متر زمین!!!!!اخه این چه منطقی است؟!
http://raztv.ir/video+cej9x8g9jw

به ارسال شما (hoorshid)پاسخ دادم، اما وقتی همه ی ارسال شما و پاسخ های خودم رو خوندم، دیدم خارج از بحثه. هم ارسال شما هم پاسخ های بنده. بنده پاسخ های خودم رو حذف کردم، و به موارد خارج از بحث پاسخ نمی دهم. ارسال های قبلی رو هم چک می کنم. هرجا خارج از بحث بود، حذف می کنم. هرچه به موضوع بحث (قیام غیرمعصوم و ولایت فقیه) مربوط نباشه، فقط بحث رو پراکنده می کنه.

سلام خوشحالم كه چنين مباحثي هست اما اينطور كه به نظر مياد افراد زيادي اين بحث را دنبال نمي كنند كه اگه اينطور باشه علامت خوبي نيست. بنده در مورد مطالبم بايد بگم اصلا قصد مناظره ندارم.وفقط در طول بحث ها نكات يا ابهاماتي كه در ذهنم به وجود مياد بيان مي كنم.شايد ابهامات ديگران هم باشد. ببينيد به نظر بنده، اينكه يك سيستمي داشته باشيم كه حداقل خطا رو داشته باشه خيلي خوبه.اينكه خطاهايي كه يك نفر ممكنه انجام بده با سيستمي ديگر به حداقل برسه. اما،همچنان يك سوالي كه در ذهن بنده لاينحل مونده اينكه فقها در موارد مختلف ممكنه اختلاف كنند،نمونشو در اوايل انقلاب داشتيم.اخيرا هم،در انتخابات مجلس وبه شكلي پر رنگتر در انتخابات رياست جمهوري اين مورد بروز كرد و ديديم در جامعه مدرسين چه اختلافاتي افتاد.از يك سو طلاب وبدنه حوزه به يك كانديد رياست جمهوري مدام نامه مي نوشتند براي حضور،واز طرف ديگر جامعه مدرسين به كانديدي رسيد كه بدنه حوزه چندان موافق آن نبود.وحتي در شوراي جامعه مدرسين هم چند دستگي پيش آمد كه اخيرا ديديم چه ناراحتي ها و گله هايي بين روحانيون سياسي طراز اول مملكت پيش آمد.چرا؟مگر اين افراد تازه كار بودند؟ خير،هر كدام از اين آقايان هم در سياست و هم در فقاهت نقش هاي مهمي داشته و دارند،به گونه اي كه ما در ميان علما نسل بعد حوزه كمتر چنين افرادي داريم.اما چه شد كه اختلاف كردند؟غلبه احساسات و تعصبات و غير عقلاني بودن و فقيه برجسته نبودن؟خير،زماني آيت الله يزدي به دو بزرگوار گفتند اگر در اعضاي جامعه مدرسين راي گيري شد و به يكي از كانديداها رسيديم شما دو بزرگوار به راي جمع احترام مي گذاريد؟هر دو بزرگوارگفتند:بايد ببينيم مصلحت چيست؟چند بار اين موضوع مطرح مي شود و باز همان جواب:ببينيم مصلحت چيست.يعني در مورد مصلحت اسلام و نظام و انقلاب وكشور اجماع و اتحاد و اشتراكي نيست.يعني هريك بر اساس فقه نظر داد و بر همين اساس جامعه مدرسين در آن مقطع چند دسته شد و به گفته آيت الله يزدي تا مرز فروپاشي رفت.وايشان گفتند كه از ابتداي تشكيل جامعه مدرسين چند بار ديگر تا مرز فروپاشي جامعه مدرسين رفته بوديم. خوب ببينيد وقتي فقهاي طراز اول مملكت بر موضوعي اجماع نمي كنند.وهريك مي گويند ببينيم مصلحت چيست،ودرنهايت هريك به راه و شيوه خود مي رود.در صورت قانون شدن يكي از نظرات هم بازبرخي فقها مي گويند راي جمع،اجماع بر من حجت نيست.پس نبايد اختلافات در شوراي فقهي مورد نظر دوستان كه قرار است در موضوعات بسيار،تصميمات بسيار بگيرد،در نظر نگرفت.وحال تصور كنيد اختلافاتي شدي را كه ممكن است هر لحظه دامن گير ان شورا شود.وهريك بر اساس دلايل خود نظري مي دهد.وبه نظر ديگري خورده مي گيرد و فرصت چند ماهه قبل از انتخابات نيز چاره ساز نبود.واين باز مثال نقضي است بر اين نظر دوستان كه معتقدند با بحث و جدل عقلا مي توان به راهكار قطعي واسلامي رسيد.چه بسا كه در تاريخ،فقها شيعه اختلافات بزرگي داشته اند كه با رجوع به اجماع تصميمي گرفته شده و بعدها ثابت شده اين تصميمي كاملا غلط بوده و هيچ يك ار مصالح اسلام درون آن نبوده است.ودر همان زمان عده اي ديگر راهكاري ارائه مي داده اند كه مصلحت اسلام را در نظر داشته اما چون در اقليت بوده اند تاثيري نداشته.اين هم دوباره نشان مي دهد لزوما يك مرجع تقليد و فقيه و عالم برجسته،مدير و سياستمدار برجسته اي نمي تواند باشد.و در قضيه اعدام شهيد نواب صفوي امام خميني(ره)با بيشتر علما آن زمان به اختلاف رسيدند و شد آنچه نبايد مي شد.چرا؟مگر عقل وخرد جمعي واجماع نظري ديگر نداشت؟ بنابراين آنچه به نظر بنده صحيحتر است آن است كه يك جمع يك شوراي مشورتي داشته باشد و يك رهبر،كه در صورت اختلاف هم،به خاطر رهبر و سرتيم و كاپيتان كه همان جمع يا اكثريت آن جمع او را انتخاب كرده است وآن جمع تشخيص داده كه بهترين و برترين ماست، احترام گذاشته و احيانا موجب اختلافات و درگيري ها و ناراحتي ها نشود.چنان چه اگر آيت الله يزدي نيز به عنوان رئيس(رهبر،ارشد.....) جامعه مدرسين قدرتي مطلق داشت چنان اختلافاتي منجر به ناراحتي و دلخوري و از هم گسستگي نمي شد.اما به دليل عدم قدرتي كه داشت،گفتند:تا ببينيم مصلحت چيست.اما ولي فقيه مطلقه يك حجت است و حرف آخر را با مشورت جمع مي زند،وآن جمعي كه مخالف بودند هم وي را حجت مي دانند و ديگر حرف روي حرف ايشان نمي زنند.مگر آن كه همگي به وضوح ببينند،آن امر برخلاف مصلحت اسلام است. من زياد حرف زدم.اما سعي كردم ساده و روان بگويم. 1-اين بحث به جايي نمي رسه چون مبناها متفاوت است.2-چون مبناها متفاوت است و بحث تاپيك داره به بيراهه كشيده ميشه به زودي تاپيك بسته ميشه.3-بنابراين اين تاپيك هم مثل تاپيك هاي ديگه نيمه كاره مي مونه بحثها4-درخت هرچه پربارتر سربه زيرتر5-خداوند بر درجات آيت الله بهجت بيافزايد سخن بجايي داشتند،بدين مضمون:كساني كه نمي تونن خونه خودشونو اداره كنن چرا به سيد علي عيب مي گيرن كه جهان اسلام رو اداره مي كنه.6-آنان كه به كنج عافيت بنشستند/دندان سگ و دهان مردم بستند/كاغذ بدريدند و قلم بشكستند/وزدست وزبان حرف گيران رستند.9-منشين ترش از ايام كه صبر/تلخست وليكن بر شيرين دارد.10-هرچه رود بر سرم چون تو پسندي رواست/بنده چه دعوي كند حكم خداوند راست.

باز هم به حرف بنده رسیدید. شما در مورد اختلاف صحبت کرده اید، آنهم اختلاف در مورد کاندید ریاست جمهوری و انتخابات مجلس. به نظر بنده اصلا شأن فقها با قدرت مطلقه ایجاب نمی کند که در این مورد مسائل که از مسائل درجه دوم جامعه اسلامی است دخالت کند. این را خود مردم باید مدیریت کنند. نماینده مجلس، رئیس جمهور باید توسط آرای مردم انتخاب شود. روحانیت به این کارها نباید وارد شود و دخالت کند، تا بخواهد آنجا اختلاف هم پیش بیاید! و اجماع رخ ندهد!
شأن روحانیت خیلی بالاتر از این حرف هاست که خود را درگیر سیاست بازی های مربوط به پست و مقام دنیوی کند. اگر آنها اصول فقاهت را رعایت می کردند، اصلا دراین قضایا دخالت نمی کردند و می گفتند به خودتان مربوط است، ما فقط یک رأی داریم، والسلام.
فقها باید نظارت کنند و به آن درجه از کمال رسیده باشند که بخاطر هر موضوع درجه چندمی حرف نزنند و کلام خود را از ارزش نیندازند. فقط نظارت کنند مسئولین و جامعه از اعتدال و از اصول مذهب خارج نشود. هرجا چنین شد با قدرت مطلقه ای که دارند، در جمع خودشان تصمیم بگیرند و بواسطه ی رئیس شان که همان ولی فقیه است اعلام موضع کنند یا حکم حکومتی بدهند.
پس اگر عقل را وسط می گذاشتند، حس دنیاطلبی بر آنها غلبه نمی کرد، اصلا در این گونه امور دنیوی که به آرای مردم است دخالت نمی کردند.
اما فرمودید اگر مجمعی تشکیل شود اجماع نخواهد بود. چرا برادر عزیز؟ چرا اجماع پیش نیاید؟ خوب این علما را یک روز در یک مجمع دعوت کنید همه در مورد یک مسئله خاص فقهی با یکدیگر بحث کنند. از طریق تلویزیون هم پخش کنید. مردم استدلالات هر یک از علما یا هر دسته از علما را ببینند. بعد که کار به بن بست رسید، از مردم رأی بگیرند در مورد آن برنامه ببینند عقل جمعی به کدام فرد یا دسته رأی می دهد. ببینید عقل جمعی با استدلالات چه فرد یا گروهی اقناع شده. ممکن است شخصی فقیه باشد، اما مواد استدلالش بر اساس عقل باشد. فقیه دیگر مواد استدلالش روایتی صحیح از امام معصوم باشد. این دو که در برابر هم قرار گرفتند و به بن بست رسیدند، کلام کسی قابل اتباع است که در استدلالش روایت از امام معصوم وجود دارد، زیرا کلام معصوم، بالاتر از احتجاج عقلیست. هرچند ممکن است عقل رأی به حکمی دهد، چنانچه کلام معصوم در تضاد با آن قرار گرفت، آن رأی عقل باطل است. اینها از اولین چیزهاییست که یک فقیه آموزش می بیند. چطور این ها را رعایت نمی کنند؟! این جای تعجب دارد. بخدا قسم، فقه شیعه آن قدر منطقی و قاطع است که مو لای درز آن نمی رود و کسی که بخواهد بی غرض و فقط بخاطر رضای خدا اجتهاد کند، با توسل به کتاب خدا، سنت رسول خدا (ص) و سیره ی ائمه ی طاهرین (ع) و عقل (عقلی که خلاف کتاب و سنت و سیره نباشد)، می تواند تصمیم صحیح را بگیرد و هرکه نتوانست به تصمیم صحیح برسد:
1-یا عاقل نیست
2-یا جاهل است (کتاب و سنت را خوب نمی داند).
3-یا از روی احساسات حرف می زند. (خانم ها بیشتر اینگونه اند، به این خاطر در طول تاریخ، از ورود به مباحث ولایت فقیه منع شده اند)
4-یا منافق است و قصد و غرضی دارد.
حالا شما موارد اختلافی را بیاورید در تاپیکی که با این عنوان ایجاد می کنید، با توجه به کتاب خدا و احادیث و روایات و مبانی عقلی، آنها را آنالیز کنیم. بخدا قسم اگر از 4 مورد بالا نباشیم (جاهل و احساساتی و ...) در نهایت به تصمیمی واحد می رسیم. اگر می گویید بنده دروغ می گویم امتحان کنید. در همین بحث بخدا قسم اگر ادامه دهیم، همه به اجماع می رسیم. این را به شما قول می دهم.
یا حق

اگر دیدید دو یا چند فقیه در مسئله ای اختلاف کردند، نگاه کنید ببینید که استدلال هر یک بر چه مبناییست:
1- نص صریح قرآن
2-احادیث و روایات صحیح از رسول خدا (ص) و ائمه (ع)
3-عقل
4-اجماع (اجماع غیرمستند به 2 مورد اول)

حال بین دو فقیه با دو استدلال متضاد، اگر اولی به نص صریح قرآن استناد کرده، دومی به حدیث، اولی در موضع حق است.
اگر اولی به حدیث صحیح، دومی به عقل، اولی در موضع حق است.
اگر اولی به عقل، دومی به اجماع، اولی در موضع حق است.
ممکن است 10 فقیه در مورد مسئله ای به اجماع برسند، اما در استدلالشان نه آیات کلام خدا و نه حدیث صحیح باشد، از آن طرف یک فقیه استدلال عقلی آورده. آن یک فقیه در موضع حق است.
حالا بروید بگردید بین اختلافات فقها و با این فرمول، ببینید کدام یک در موضع حق هستند و کدام در موضع باطل. به این ترتیب هیچ کس نمی تواند حرف باطل خود را به زور به دیگران بقبولاند. تا اساس تشخیص حق و باطل به این شکل وجود دارد، دیگر کسی نمی تواند کلام باطل خود را، اجتهاد باطل خود را به نام دین به خورد مردم بدهد.
الان با همین فرمول بیایید چند مورد از موارد اختلافی بین فقها را در تاپیکی جداگانه بررسی کنیم. بعد خواهید دید که به نظر واحدی می رسیم. در تمام امور همین گونه خواهد شد، اگر فرمول بالا را رعایت کنیم.
یا حق

نقل قول:
قیام غیر معصوم
سلام!
یک نفر روایاتی را از کتاب احتجاج شیخ طبرسی برایم آورد و گفت طبق این روایات هیچ کس جز ائمه حق قیام و تشکیل حکومت ندارد و ان روایات اینها هستند:
(اگر دقت کرده باشید اکثر تاپیک هایی که من میزنم برای سوالاتی میزنم که در حین بحث با افراد مختلف برایم پیش آمده است بنابراین ببخشید که مخاطب اصلی این گفتار اینجا نیست)

[="#008080"]هوالعالم[/]
[="#0000CD"]قیام به معنای کلمه مد نظر شماست و همیشه به معنا و تعریف قیام قیامت و یا قیام برای تشکیل حکومت نیست . [/]

نقل قول:
او برای اثبات حرفش بنابه روایات دیگری هم مدعی شد ائمه از شیعیانی که خودسر قیام میکردند حمایت نمیکردند!
و خلاصه بوسیله ی این دو دسته روایات قیام امام خمینی و ولایت فقیه را زیر سوال برد!

[="#008000"]قیام خودسرانه یعنی قیامی که به امر و حمایت کسی غیر از خدا و خوبیها انجام بشه .

امام خمینی ره جمله کاملی داشتند که مثل همیشه به زبان ساده بیان شد و تقریبا اینطور بود :
درسته که یکی از لازمه های ظهور ناجی, بی بند و بار شدن خیل مردم دنیاست .
اما نباید دست روی دست بذاریم تا همه چیز ویران بشه !
چون ما وظایفی داریم و باید برای حفظ تعادل دنیا قدم برداریم.[/]

با سلام خدمت شما.

hoorshid;372124 نوشت:
ببینید همه ی اختلاف بنده و شما بر سر تفاوت دیدگاه است.در نگاه بنده فقه اصل و اساس است و برای من بر اساس مبانی فکریی که دارم اصلا یکی از مهم ترین دلایل ایجاد حکومت اجرای فقه است برای شما نه!از نظر شما اقتصادو...مهم است.از نظر بنده گاهی لازم است اقتصاد و سیاست و...فدای فقه بشوند!(منظورم از فقه قوانین اسلام است)

برای بنده هیچ علمی نسبت به علم دیگر برتری ندارد. معتقدم هر علمی باید در سر جای خودش بنشیند. اگر می گویم باید شخص مورد نظر باید مدیریت را بهتر از فقه بداند منظور برتری مدیریت بر فقه نیست. اصلا چنین شخصی قرار نیست در راس باشد و حق ولایت داشته باشد. قرار نیست هر چه او گفت اجرا شود. بلکه صرفا نقش تنظیم کننده و هماهنگ کننده دارد. که این همان معنای مدیریت است.

hoorshid;372124 نوشت:
ولا این طورهام که شما میگویید نیست گروهای اعتقادی زیادی در امریکا مشغولند یکی از بزرگترین ها و پرطرفدارترینهاشون هم اوانجلیستها هستند.دوما به نظر من سیستم حکومتی ایران در این سی سال از امریکا قوی تر هم عمل کرده(شاید بگویید واقع بین نیستمو...اما منظورم رو سعی میکنم توضیح بدم) هر وقت این اتکا به سیستم کاریزماتیسم در کشور ما بیشتر بوده موفقیت ها هم بیشتر بود.(گرچه این رو بنده اینطور میگم چون دارم با شما بحث میکنم که بیشتر اتکا ب عقلانیت دارید تا ماورا و الا از نظر بنده عوامل بسیار زیاد دیگه ای موثرند) مثلا جنگ هشت ساله رو ببینید.لیست کمکهای خارجیی که به عراق شد رو ببینید و کنارش تحریمها رو علیه ما مطالعه کنید.ما از شوروی میخواستیم سیم خواردار بخریم بهمون نمیدادند از اون طرف صدام....!!!(نمیدونم چندتا کشور تو دنیا مونده بود که بهش کمک ها بلا عوض مالی و نظامی نکردند).میدونستید ما بعد از جنگ از حداقل 18کشور اسیر جنگی داشتیم؟!اسرای چشم ابی!؟!!...
در این مورد حتما مطالعه کنید به مطالب جالب زیادی میرسید.از این طرف وضع ما چه طور بود؟بچه های 13 ،14 ساله با دستکاری شناسنامه هاشون به جنگ میرفتن و هر جا هم به مشکل خوردیم به خاطر همین عدم اعتقاد به نیرویی بود که یک سیستم کاریزماتیسمی میتونه ایجاد کنه.همین سیستم به چندین قرن استعمار انگلیس بر هند پایان داد.همین سیستم ژاندارم امریکا در ایران رو بر کنار کردو....ببینید وقتی مردم یک منطقه متحد علیه یک سیستم حکومتی بسیج بشن و هماهنگ تحت تدبیر یک رهبر عمل کنن سیستم حکومتی ر ان منطقه به هیچ وجه دوام نمیاره.در ضمن دلیلم رو هم تو پست قبل گفتم خدمتتون:

بنده مثال آمریکا به عنوان مثال زدم. چین را چه می گویید. ژاپن را چه می گویید. آنها مگر کاریزما دارند.
در ضمن با فرض قبول صحبت های شما در مورد لزوم وجود یک کاریزما در راس حکومت باز هم مسئله حل نمی شود. این کاریزما می توانست فقیه نباشد. می توانست امام خمینی (ره) یک فقیه نباشد. صرفا رهبر یک انقلاب باشد. مانند انقلاب های زیادی که در سراسر دنیا اتفاق افتاده است. لزوما عالمان دین نبودند. بلکه آزادیخواه بودند. در ضمن نکته دیگر اینکه کاریزما را می توان ساخت. با تبلیغات. امام خمینی کاریزما بود. حال چه فقیه باشد چه نباشد. در مورد جنگ و تحرم ها هم نمی توانید اثبات کنید که چون کاریزما بوده اینچنین رخ داده است. از کجا معلوم که اگر نبود این اتفاقات رخ نمی داد. از بحث های مصداقی باید اجتناب کرد. چون بحث به انحراف می رود.

hoorshid;372124 نوشت:
چون تزریق کننده ی یک وحدت کلمه در بین طبقات مختلف جامعه برای کمک به کشور و هم جهت شدن برای تحقق اهداف کشور است.
واقعا چنین نیرویی رو تصور کنید.در همه ی بخشها اگر وجود داشته باشه با کدام نیروی نظامی و حکومتی قابل قیاس است؟!این رو امروز همه ی دنیا فهمیدند به همین خاطر گفته میشه : mind control is world control

برای تزریق یک وحدت کلمه و کنترل فکر ها نیازی به کاریزما نیست. صرفا یک ثبات سیاسی می خواهد. بقیه اش با تبلیغات حل می شود. برای مثال رسانه های صهیونیستی با تبلیغات توانسته اند بسیاری از ذهنها را در اختیار خود بگیرند. حتی ذهن جوانان ما را در خود کشورمان ایران با وجود تبلیغات گسترده ای که در خود کشور وجود دارد. لذا همه چیز را قدرت تبلیغات مشخص می کند. نه کاریزما.

hoorshid;372124 نوشت:
جناب شریعت ائمه بعد از پیامبر که احکام رو از خودشان در نیاوردند!!اموزهای پیامبر رو به مردم انتقال میدادند..این اول.دوم اینکه اصلا حرف بنده این نبود بزرگوار.ما میگوییم خداوند خودش مجری احکامش رو تعیین میکنه.
وقتی روایات تا این حد صراحت دارند دیگه جای بحث نیست!حضرت صراحتا فرموده فلان فرد با فلان ویژگی از طرف من بر شما حاکم است.خب ایشان نمیتونستند همین چیزی که شما میگین رو بگن؟!

عجب. خوب بفرمایید چرا ائمه جزییات سیستم حکومتی را شفاف و با جزییات کامل به ما نگفتند؟ چرا مثلا تمام جزییاتی را که برای اداره جامعه اعم از اقتصاد و ... نیاز داریم را نگفتند؟ چرا مثلا نگفتند چگونه لایحه بودجه بنویسیم؟ چرا نگفتند ......... . این چه حرفی است شما می زنید؟! قبلا هم گفتم ائمه کلیاتی را متناسب با سیستم حکومتی رایج آن زمان ارایه دادند. ما باید روح حاکم بر گفته های آنها را استخراج کنیم نه ظاهر روایات.

hoorshid;372124 نوشت:
ما یک سری مبانی هست که به هیچ قیمتی نباید تغییر کنه یعنی با دلیل ایجاد این حکومت در تضاد است.

برای ثبات در مبانی و سیاست های کلی نیازی به ثابت ماندن افراد نیست. باز هم مثال آمریکا را می زنم که سیاست های کلی اش ثابت است ولی هم مجلس سنا و هم نمایندگان و هم رئیس جمهور تغییر می کند. پس عملی است.

شریعت عقلانی;372371 نوشت:
برای بنده هیچ علمی نسبت به علم دیگر برتری ندارد. معتقدم هر علمی باید در سر جای خودش بنشیند. اگر می گویم باید شخص مورد نظر باید مدیریت را بهتر از فقه بداند منظور برتری مدیریت بر فقه نیست. اصلا چنین شخصی قرار نیست در راس باشد و حق ولایت داشته باشد. قرار نیست هر چه او گفت اجرا شود. بلکه صرفا نقش تنظیم کننده و هماهنگ کننده دارد. که این همان معنای مدیریت است.

این نظر شخصی شماست ، شاید عقل شما تا اینقدر حکم کنه ! بنظرم شما گیرتون تو ولایت نیست یه مقدار دین شناسی و تعقلتون تو این زمینه باید بالاتر بره . همین.

وگرنه همه چیز روشنه . رهبر یک جامعه که باید شرایط ویژه ای داشته باشه تو تدبیر امور میدونه کار رو باید به اهلش بده مگر زمانی که بدونه حکومت تو خطره که نظری تو اون رشته بده.

با سلام خدمت جناب شریعت عقلانی و جناب hoorshid
مسائلی که در گذشته ی ایران و توسط مسئولین فعلی اتفاق افتاده، هرچه بوده و هرچه هست، وارد این بحث نشود بهتر است. زیرا مسئولان این انجمن هم بندگان خدا محذوراتی دارند که اگر ناچار شوند، مجبور به بستن این تاپیک می کنند. ای کاش مثال نمی آوردید از تصمیمات مسئولین گذشته و فعلی و فقط احتمالات را ارائه می دادید، بدون ذکر مصداق. به این شکل نه این تاپیک بسته می شد، نه بحث به حاشیه کشیده می شد، نه باعث دلخوری کسی از کسی می شد. بیایید در مورد راه کارها بحث کنیم. راهکارهایی که نظام را به جایی بهتر از این که هست برساند. با انتقاد دلسوزانه و مفید و ارائه راهکارهایی که عقلانی و مطابق با شریعت ماست، و جامعه پذیر است و همچنین در بین علمای جامعه هم قابل پذیرش است، و همچنین از طرف قشر دانشگاهی ما هم قابل پذیرش باشد. یعنی سعی کنیم آحاد ملت و حوزه و دانشگاه را با روشی آشنا کنیم که برای آنها قابل پذیرش باشد، خطری برای امنیت کشور نداشته باشد، به نفع اکثریت افراد اجتماع باشد، سعادت ملت در آن باشد، توانمندی های کشور را بیشتر کند و به مصلحت آیندگان و فرزندان ما باشد.
یک خواهش هم می کنم از دوستان عزیز، از نیش و کنایه زدن خودداری کنید، زیرا هر حرفی جوابی دارد و اگر قرار باشد شما به دیگری نیش و کنایه بزنید، او هم این کار را بکند، فضای تاپیک ملتهب شده و دلخوری بوجود می آید. پس با تأسی به رفتار رسول خدا (ص) و اخلاق حسنه ی ایشان، بیایید با خلقی خوش و با صبوری با مخاطبمان صحبت کنیم و اگر نصیحتی می کنیم، دلسوزانه و مؤدبانه باشد و کلماتی که موجب تحریک یا عصبانیت طرف مقابل می شود را فراموش کنیم زیرا این نه در سنت رسول خدا (ص)بوده نه در سیره ی ائمه ی طاهرین (ع).


مثلا زیاد جالب نیست حین بحث به کسی بگوییم برای تو زشت است که چنین بگویی!!! یا با لحنی تمسخر آمیز و موهن مخاطبمان را بیازاریم!
یا حق

سلام خدمت شما

شریعت عقلانی;372371 نوشت:
برای بنده هیچ علمی نسبت به علم دیگر برتری ندارد. معتقدم هر علمی باید در سر جای خودش بنشیند. اگر می گویم باید شخص مورد نظر باید مدیریت را بهتر از فقه بداند منظور برتری مدیریت بر فقه نیست. اصلا چنین شخصی قرار نیست در راس باشد و حق ولایت داشته باشد. قرار نیست هر چه او گفت اجرا شود. بلکه صرفا نقش تنظیم کننده و هماهنگ کننده دارد. که این همان معنای مدیریت است.
جناب شریعت باز که رفتیم سر خانه اول!!
بنده گفتم این بحث درون دینی است!اعتقادی است!قرار است حکومتی بر پا کنیم بر اساس دین پس حکم این دین بر هر چیی مقدم است...اگر این مبانی دینی مورد قبول نیست اصلا این بحث هم بی فایده است اگر این طور است بگویید ادامه ندیم.بنده اصراری ندارم بر اساس مبانی غیر اسلامی حقانیت این سیستم رو اثبات کنم اگر هم تا اینجا به اون بخشها جواب دادم به عنوان حاشیه بود و الا اصل حرف بنده اثبات بر اساس مبانی دینی است.اثبات اینکه ولایت داشتن فقیه مورد تایید دین است.بله با عقل(عقلی که مبانی دینی رو نپذیرفته البته) نمیشه اثباتش کرد.نباید هم بشه!...
اگر قرار است مبانی اسلام رو بذاریم کنار و بگیم فقط عقل و بعد ایراد بگیریم به این سیستم بنده پاسخم اینه:یک عده در ایران به یک ایدئولوژِ معتقد بودند و برای اجرایی کردنش هم اقدام کردند و این شد.همان طور که خیلی از مردم دیگه دنیا بر اساس مبانی فکری دیگری مثل سوسیالیسم ، کومونیسم،لیبرالیسم،کپیتالیسم، سکولاریسم و.... انقلاب کردن و نظامی بر ان اساس برپا کردند.
بحث ما مثل این شده که مثلا بنده میگم اساسا سکولاریسمو قبول ندارم بعد شما بیاین ثابت کنین فلان سیستم حکومتی سکولار هست یا نه و از اینجا خوب بو بد بودنشو نتیجه بگیرین!مبنا مورد اختلاف است بزرگوار.اگر قرار است چنین بحثی بشه مثلا اول باید بحث بشه سکولاریسم درسته یا نه بعد میرسیم به اینجا که ایا این سیستم مطابقت داره با سکولاریسم با نه!
بنده چندین بار از ابتدای بحث عرض کردم که تلاش من برای اثبات حقانیت ان بر اساس اسلام است....
شریعت عقلانی;372371 نوشت:
بنده مثال آمریکا به عنوان مثال زدم. چین را چه می گویید. ژاپن را چه می گویید. آنها مگر کاریزما دارند.
در ضمن با فرض قبول صحبت های شما در مورد لزوم وجود یک کاریزما در راس حکومت باز هم مسئله حل نمی شود. این کاریزما می توانست فقیه نباشد. می توانست امام خمینی (ره) یک فقیه نباشد. صرفا رهبر یک انقلاب باشد. مانند انقلاب های زیادی که در سراسر دنیا اتفاق افتاده است. لزوما عالمان دین نبودند. بلکه آزادیخواه بودند. در ضمن نکته دیگر اینکه کاریزما را می توان ساخت. با تبلیغات. امام خمینی کاریزما بود. حال چه فقیه باشد چه نباشد. در مورد جنگ و تحرم ها هم نمی توانید اثبات کنید که چون کاریزما بوده اینچنین رخ داده است. از کجا معلوم که اگر نبود این اتفاقات رخ نمی داد. از بحث های مصداقی باید اجتناب کرد. چون بحث به انحراف می رود.
بنده کاریزما رو به عنوان فواید وجود رهبر عرض کردم نه لزوم.در مورد جنگ و تحریم ها هم عرض کردم از نظر بنده که به ماورا معتقدم فقط این نبوده ولی از نگاه بیرونی قضیه رو بررسی کنیم نتیجه همین است بنده کلی توضیح دادم خدمتتون در این مورد فکر نمیکنم دیگه بحثی باشه
و البته منظور اصلی بنده این بود که حکومتی که بر اساس یک اعتقاد بنا شده و در این اعتقاد همواره یک امام تعریف شده و یک امت نیازمند چنین چیزی است...
شریعت عقلانی;372371 نوشت:
برای تزریق یک وحدت کلمه و کنترل فکر ها نیازی به کاریزما نیست. صرفا یک ثبات سیاسی می خواهد. بقیه اش با تبلیغات حل می شود. برای مثال رسانه های صهیونیستی با تبلیغات توانسته اند بسیاری از ذهنها را در اختیار خود بگیرند. حتی ذهن جوانان ما را در خود کشورمان ایران با وجود تبلیغات گسترده ای که در خود کشور وجود دارد. لذا همه چیز را قدرت تبلیغات مشخص می کند. نه کاریزما
من از شما میپرسم امام قدرت تبلیغاتی داشتند؟
بعد هم به قول خودتان تبلیغات کاریزمارو میتونن بسازند.
ولی اصلا مسله این نیست!عرض بنده این بود که وجود کاریزما میتونه چنین کاری بکنه.گرچه هیچ حرکتی بدون رهبری واحد و درست به نتیجه نمیرسه.نتیجه ای که ما میخواهیم یک نتیجه است بر اساس دین این رهبری هم به تبع ان باید دینی باشد.قانون خالی نمیتونه هدایت کنه!قانون مجری میخواد.فقه مجری میخواد جناب شریعت.مشکل شما در مورد اختیاراتش بود و امریکارو هم خودتون مثال زدید بنده گفتم اتفاقا اختیارات رییس جمهور امریکا در بعضی موارد بیشت از رهبر ایران هم هست(در اون لینک توضیحاتی داده بود...)
شریعت عقلانی;372371 نوشت:
عجب. خوب بفرمایید چرا ائمه جزییات سیستم حکومتی را شفاف و با جزییات کامل به ما نگفتند؟ چرا مثلا تمام جزییاتی را که برای اداره جامعه اعم از اقتصاد و ... نیاز داریم را نگفتند؟ چرا مثلا نگفتند چگونه لایحه بودجه بنویسیم؟ چرا نگفتند ......... . این چه حرفی است شما می زنید؟! قبلا هم گفتم ائمه کلیاتی را متناسب با سیستم حکومتی رایج آن زمان ارایه دادند. ما باید روح حاکم بر گفته های آنها را استخراج کنیم نه ظاهر روایات.
جناب شریعت!!!خواهش میکنم!....
منظورتونو اصلا از دو خط اول نفهمیدم!!!(یعنی ترجیح میدم به جای پاسخ دادن به اونچه بداشت کردم بذارم به حساب این که برداشت من غلطه و من متوجه منظورتون نشدم!)
امام در مورد روایات
اولا روایات با صراحت در این مورد زیادند در دوره های مختلف
دوما اونجه بنده عرض کردم یعنی:
.ما میگوییم خداوند خودش مجری احکامش رو تعیین میکنه. منظوم مبانی اعتقادی شیعه بود.این مورد رو در پست بعد بررسی میکنم ان شا الله

[SPOILER]

شریعت عقلانی;372371 نوشت:
برای ثبات در مبانی و سیاست های کلی نیازی به ثابت ماندن افراد نیست. باز هم مثال آمریکا را می زنم که سیاست های کلی اش ثابت است ولی هم مجلس سنا و هم نمایندگان و هم رئیس جمهور تغییر می کند. پس عملی است.

خودتان اشاره کردین بحث مصداقی نکنیم بنده هم خیلی در این مورد توضی نمیدم فقط در این حد که:
در مورد سیستم حکومتی در امریکا بیشتر مطالعه بکنید و اینکه اصلا بر چه اساسی افرادی که به حکومت رو در دست میگیرن از بچگی(!!!)چه طور انتخاب میشن ، وارد حزب میشن و... جوابتون رو تا حدی میگیرین.جناب شریعت واقعا فک میکنید رییس جمهور و کنگره امریکا دارن این کشور رو میچرخونه؟!؟!تو این تاپیک جاش نیست و البته وقت هم ندرام خیلی و الا مفصل تر توضیح میدادم.بنده از اوانجلیستها اسم بردم گفتم شاید خودتون در موردشون مطالعه بکنید...!در مورد بیلدر برگ!ایلومناتی ها و...مقلات انگلیسی هم بخونید اگه به فارسی ها اعتماد ندارین...اگر هم زبانتون خوبه حتما این مستندها و ببینید:http://www.presstv.com/section/3510552.html

بگذریم دیگه در این مورد قول میدم بحث نکنم به تاپیک هیچ بطی نداره..!اخریش بود.[/SPOILER]

hoorshid;372530 نوشت:
ما میگوییم خداوند خودش مجری احکامش رو تعیین میکنه. منظوم مبانی اعتقادی شیعه بود.این مورد رو در پست بعد بررسی میکنم ان شا الله

بنده بیشتر مطالب رو از همون لینکی که دادم کپی پیست میکنم...
عدم مشروعيت ذاتى يك فرد يا گروه خاص براى حكومت

[=arial narrow]در يك تعريف ساده مى‌توانيم حكومت را اينطور تعريف كنيم: «دستگاهى است كه بر رفتارهاى اجتماعى يك جامعه اشراف دارد وسعى مى‌كند آنها را در مسير خاصّى جهت داده و هدايت نمايد.» اين اِعمال حاكميت مى‌تواند به روش هاى مسالمت آميز و يا با استفاده از قوّه قهرّيه باشد. يعنى اگر افرادى بر خلاف آن جهت خاصّى كه مدّ نظر حكومت است رفتار كنند آنها را باتوّسل به زور و قوّه قهرّيه وبا استفاده از دستگاههاى نظامى و انتظامى مجبور به پذيرفتن مقرّرات و انجام آن رفتار خاصّ مى‌كنند. اين تعريف با توضيحى كه بدنبال آن آمد، هم شامل حكومت هاى مشروع و هم شامل حكومت هاى نامشروع مى‌شود. بنابراين بايد ببينيم ملاك يا به عبارتى شرط مشروعيت يك حكومت چيست. آيا فرد يا گروهى ذاتاً و به خودى خود مشروعيت دارند. يا مشروعيت حكومت نسبت به هيچ كس ذاتى نيست بلكه امرى است عرضى و از ناحيه كس ديگرى بايد به آنها اعطا شود؟ در اين جا و در پاسخ به اين سؤال برخى از فيلسوفان و مكتب هاى فلسفه سياسى چنين پنداشته‌اند كه اگر كسى قدرت فيزيكى و بدنى بيشتر و برترى دارد، يا از نظر فكرى و ذهنى برتر و باهوش تر از ديگران است، يا از نژاد برترى است، چنين فردى خود بخود و ذاتاً براى حكومت متعيّن است. البتّه گر چه چنين گرايش هايى از برخى سياست مداران و يا فيلسوفان فلسفه سياست ديده و شنيده شده ولى مبانى نظريه سياسى ولايت فقيه مخالف اين گرايش است. اين نظريه بر اين پيش فرض مبتنى است كه حقّ حاكميت، ذاتى هيچ فردى از افراد انسان نيست و خود بخود براى هيچ كس تعيّن ندارد؛ يعنى نسبت به هيچ فردى اين گونه نيست كه وقتى از پدر و مادر متولّد مى‌شود خود به خود داراى يك حقّ قانونى براى حكومت كردن باشد و حقّ حاكميت، ميراثى نيست كه از پدر و مادر به او منتقل شود بلكه مشروعيت حاكم و حكومت بايد از جاى ديگر و منبع ديگرىناشى شود. اكثر فيلسوفان و نظريه پردازان فلسفه سياست اين اصل را هم مانند اصل پيشين پذيرفته‌اند و غالب مكتب هاى فكرى اين حوزه و از جمله مكتب هاى طرفدار دموكراسى با ما هم رأيند كه حقّ حاكميت و حكومت (مشروعيت) ارث هيچ فردى نيست و ذاتاً براى هيچ كس متعيّن نيست بلكه بايد از منبعى كه اين حق اصالتاً و ذاتاً از آن اوست به ديگرى منتقل شود.(1)

خدا؛ تنها منبع ذاتى مشروعيت

[=arial narrow]طبيعتاً اين بحث مطرح مى‌شود كه آن منبعى كه قدرت قانونى و مشروعيت را به حاكم و حكومت مى‌بخشد چيست؟ از اينجاست كه نظريه ولايت فقيه و فلسفه سياسى اسلام از بسيارى مكاتب ديگر و بخصوص از نظريات رايج فعلى در اين زمينه جدا مى‌شود و با آنها تفاوت پيدا مى‌كند. اين اصل كه يكى از مبانى مهمّ نظريه ولايت فقيه و فلسفه سياسى اسلام است و همه مسلمانان بر آن توافق دارند و شايد بسيارى از اصحاب شرايع آسمانى ديگر غير از اسلام هم آن را قبول داشته باشند، اين است كه حقّ حاكميت و حكومت و امر و نهى كردن اصالتاً از آنِ خداى متعال است. البته بايد توجّه داشت كه حكومت كردن به معناى خاصّش و اين كه كسى مباشرت در كارها داشته باشد و امور را مستقيماً رتق و فتق نمايد اختصاص به افراد انسان دارد و به اين معنا برخداوند متعال صدق نمى‌كند. امّا به معناى وسيع ترى كه حقّ حاكميت ذاتى و تعيين حاكم را شامل شود مخصوص خداوند متعال است. خدايى كه همه هستى و جهان و از جمله انسان را آفريده و «مالك حقيقى» همه چيز است:«لِلّهِ مَا فِى السَمَواتِ وَ مَا فِى الأَرْضِ»(1)همه آن چه كه در آسمان‌ها و زمين است از آنِ خداست.مالكيت حقيقى كه در اين جا گفته مى‌شود در مقابل مالكيت اعتبارى است. در مالكيت اعتبارى، شخص بنا به قراردادى كه يك عدّه از افراد بين خودشان پذيرفته‌اند مالك شناخته مى‌شود و لذا اين قرارداد ممكن است در جوامع گوناگون تفاوت داشته باشد. مثلاً در جامعه‌اى ممكن است قرارداد كنند كه هر كس معدنى را (مثلاً معدن طلا) پيدا كرد مالك آن مى‌شود ولى جامعه ديگر بگويند تمامى معادن ملك عمومى است و دولت سرپرستى آنها را به عهده دارد. اما مالكيت حقيقى، ناشى از يك نوع رابطه تكوينى است كه در آن، هستى مملوك، ناشى و برگرفته شده از هستى و وجود مالك است كه اصطلاحاً به آن رابطه علّت هستى بخش و معلول گفته مى‌شود. در چنين مالكيتى قرارداد نكرده‌اند كه مملوك از آن مالك باشد بلكه مملوك حقيقتاً و تكويناً متعلّق به مالك بوده، تمام هستى خود را وام دار اوست. با چنين نگرشى، همه انسان‌ها از اين جهت كه آفريده خدا هستند مملوك اويند و نه تنها هيچ انسانى حق هيچ گونه تصرّفى در هيچ شأنى از شئون انسان هاى ديگر را ندارد بلكه هر فرد ذاتاً حقّ هرگونه تصرّفى در خود را نيز ندارد زيرا تصرّف در ملك غير است. براساس چنين نگرشى هيچ انسانى حق ندارد يكى از اندام هاى خود را قطع كند يا چشم خود را كور كند يا خودكشى نمايد زيرا وجود و هستى او مال خودش نيست.اين پيش فرض در بسيارى از مكاتب فلسفه سياسى و فرهنگ هاى ديگر پذيرفته نيست و لااقل اين است كه هر انسانى اختيار خود را دارد. بنابراين از آن جا كه لازمه حكومت، تصرّف در جان و مال مردم و اختيارات و حقوق افراد است معلوم مى‌شود بر اساس نظر اسلام هيچ انسانى صرف نظر از اختيارى كه خدا به او بدهد حقّ حكومت و هيچ گونه تصرّفى در انسان هاى ديگر، كه ملك خدا هستند، ندارد. به هر حال، اين كه بى اذن خداى متعال نمى‌توان در بندگان او تصرّف كرد يك اصل اساسى در تفكّر اسلامى است.با پذيرفتن اين اصل است كه فلسفه سياسى اسلام از ساير مكاتب موجود در اين زمينه جدا مى‌شود و نظريه ولايت فقيه با ساير نظريات حكومت و سياست تفاوت اساسى پيدا مى‌كند. و از اين جاست كه قائلين به مشروعيت حكومت نخبگان، يا حكومت فيلسوفان و حكيمان، و يا اشراف و ثروتمندان و يا آنهايى كه پيروزى در جنگ و سلطه از راه قهر و غلبه را منشأ مشروعيت مى‌دانند و حتّى نظريه دموكراسى (با تبيين‌ها و روش هاى مختلفش)، همه و همه مسيرشان از تفكّر اسلامى جدا مى‌شود. مثلاً اساس نظريه دموكراسى اين است كه حكومت اصالتاً مال مردم و حقّ آنهاست و رأى مردم است كه به شخص حاكم و حكومت او مشروعيت مى‌بخشد و اعتبار قانونى به اِعمال قدرت از جانب او مى‌دهد. امّا با بيانى كه براى پيش فرض سوّم كرديم معلوم شد كه اين سخن نيز با نظريه ولايت فقيه سازگارى ندارد زيرا بر اساس اين پيش فرض، همان‌طور كه تك تك افراد هيچ كدام ذاتاً و اصالتاً حقّ حاكميت ندارند، جمعمردم و جامعه نيز ذاتاً و اصالتاً از چنين حقّى برخوردار نيست چرا كه تمام هستى و متعلّقاتشان مال خداست و همگى مملوك و ملك حقيقى خداوند متعال هستند و همه رفتارهايشان بايد طبق امر و نهى مالك حقيقى باشد و هيچ حقّى ندارند كه بر ديگران حكومت كنند يا فردى را به عنوان حاكم تعيين نمايند.
در حاشيه اين پيش فرض و به عنوان يكى از فروعات آن مى‌توانيم اين مطلب را هم، كه باز مورد قبول همه مسلمانان است، اضافه كنيم كه خداوند متعال براساس آن حقّ ذاتى و اصيل خود براى حاكميت، در مرتبه نازلتر چنين حقى را به رسول گرامى اسلام حضرت محمد بن عبداللّه(صلى الله عليه وآله) داده و به حكومت آن حضرت و تصرّفاتش در جان و مال و زندگى و حقوق و اختيارات مردم مشروعيت بخشيده است.به هر حال باز هم تأكيد مى‌كنيم كه بين نظريه ولايت فقيه يا حكومت اسلامى به معناى صحيحش و آنچنان كه اسلام شناسان راستين (تعبيرى كه امام خمينى(رحمه الله) در مورد مرحوم آيت اللّه مطهرى فرمودند) فهميده و بيان كرده‌اند با نظريه دموكراسى تفاوت بسيارى وجود دارد و ما هيچ گاه نمى‌توانيم نظريه حكومت اسلامى و ولايت فقيه را بر دموكراسى تطبيق كنيم. و كسانى كه خواسته‌اند يا مى‌خواهند چنين كارى را انجام دهند، چه آنهايى كه در صدر اسلام و بعد از وفات رسول خدا اقدام به اين كار كردند و بر خلاف نصّ صريح خداو رسولش شخص ديگرى را براى حكومت انتخاب كردند و چه كسانى كه امروز بواسطه فريفتگى و خود باختگى در برابر فرهنگ غربى چنين تفسيرى از نظريه ولايت فقيه ارائه مى‌كنند، يا شناخت صحيح از اسلام نداشتند و ندارند و يا طبق اغراض خاصّ شخصى و سياسى چنين كرده و مى‌كنند. مطابق نظر اسلام، حقّ حاكميتو تعيين حاكم ذاتاً و اصالتاً از آن خداوند متعال است و تنها از جانب اوست كه مى‌تواند اين حق به فردى از افراد انسان تفويض شود (1)

[=Traditional Arabic][=arial narrow] ولايت بر اموال و اعراض و نفوس مردم، از شئون ربوبيت الهى است و تنها با نصب و اذن خداى متعال مشروعيت مى‌يابد.[=Traditional Arabic][=arial narrow]ـ اين قدرت قانونى و حق تصرف در اعراض و نفوس مردم، از جانب خداى متعال به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) وامامان معصوم(عليهم السلام)داده شده است.
[=Traditional Arabic][=arial narrow] در زمانى كه مردم از وجود رهبر معصوم محروم‌اند يا بايد خداوند متعال از اجراى احكام اجتماعى اسلام صرف نظر كرده باشد يا اجازه اجراى آن را به كسى كه اصلح از ديگران است داده باشد.[=Traditional Arabic][=arial narrow]امّا اين كه خداوند در زمان عدم دسترسى جامعه به رهبر معصوم، از اجراى احكام اجتماعى اسلام صرف نظر كرده باشد مستلزم ترجيح مرجوح و نقض غرض و خلاف حكمت است؛ بنابراين فرض دوّم ثابت مى‌شود كه ما به حكم قطعىِ عقل كشف مى‌كنيم اجازه اجراى احكام اجتماعى اسلام توسّط كسى كه اصلح از ديگران است داده شده است.(1)

خلاصه انکه:
منشأ مشروعیت دینی حكومت فقط خداوند است و اگر مردم هم نقشی در نظام سیاسی داشته باشند همانا در تحقیق خارجی و اعطای مشروعیت سیاسی (حقانیت، قانونیت یا مقبولیت) به آن است نه مشروعیت دینی و فقهی آن. این دیدگاه همچنین معتقد است نقش مردم در نظام سیاسی نقش عملی است نه شرعی یعنی این مردم هستند كه حكومت را عملاً به فعلیت و تحقق می‌‌رسانند اما به آن مشروعیت نمی‌‌دهند زیرا تنها آن كسی كه منشأ شایسته برای مشروعیت (شرعیت) بخشیدن به نظام سیاسی می‌‌باشد، همانا خداوند است. چكیده این دیدگاه را در این جمله می‌‌توان خلاصه كرد كه: خداوند، منشأ مشروعیت فقهی حكومت و مردم منشأ مشروعیت سیاسی (مقبولیت، قانونیت و حقانیت) آن می‌‌باشند. این دیدگاه همچنین معتقد است كه در عصر غیبت امام معصوم(ع) فقهای عادل جامع‌الشرایط از طرف شارع مقدس و امام معصوم(ع) با یك نصب عام به مقام ولایت و حكومت منصوب شده‌اند لذا رأی و رضایت مردم از جهت شرعی هیچ گونه اثر و نقشی در امر حكومت اسلامی نمی‌‌تواند داشته باشد.[=arial narrow] امامت انتصابی است نه انتخابی. آن هم که جانشین امام است، یعنی ولی فقیه، او هم از طرف خود امام تعیین می‌شود یا با نصب عام، یا با نصب خاص. سخن از وکالت فقیه نیست. سخن از ولایت فقیه‌است.(2)[=Traditional Arabic][=arial narrow]

از اینجا دیگر شکی در مورد وایاتی که اول بحث شد نمیماند.

1:http://mesbahyazdi.org/farsi/?../lib/velayat/ch02.htm
2:http://leader.mihanblog.com/post/116

hoorshid;372553 نوشت:
بنابراين فرض دوّم ثابت مى‌شود كه ما به حكم قطعىِ عقل كشف مى‌كنيم اجازه اجراى احكام اجتماعى اسلام توسّط كسى كه اصلح از ديگران است داده شده است.

با عرض سلام
اتفاقا اشتباه نتیجه گیری کرده اید. این نتیجه ای نیست که عقل از این ماجرا می گیرد. بلکه عقل بعد از رسیدن به این نتیجه به این می اندیشد که خوب، زمانیکه فردی اصلح تر از دیگران پیدا شد، این فرد معصوم نیست، فقط نسبت به افراد غیرمعصوم دیگر اصلح است. خوب فرد غیرمعصوم هم ممکن است اشتباه کند. اینجا عقل به چه چیزی می رسد؟!
اینجا عقل می گوید برای جلوگیری از «خطای احتمالی» یا «فساد احتمالی» یا «ارتداد احتمالی» یا هر احتمال دیگری که ممکن است یک فرد غیرمعصوم در طول مدت صدارتش دچار آن شود، و از آنجاییکه در غیبت امام معصوم (ع)، ناچارا باید حکومت را اداره کرد، راهی جز این نمی ماند که از بین چندین فرد صالح یا بهتر بگویم «فقیه صالح» انتخاب نکنیم، بلکه شورایی تشکیل دهیم که تمام این فقها در آن حضور داشته باشند و آن فرد اصلح هم در آن جمع حضور داشته باشد. در مورد شورا این هم پشتوانه ی عقلی دارد، هم پشتوانه ی قرآنی: «و امرهم شورا بینهم».
پس اگر چند فقیه همزمان در شورایی حضور داشته باشند و با رأی اکثریت، حکومت را اداره کنند، بهتر از این است که یک فقیه غیرمعصوم جایزالخطا در رأس حکومت قرار گیرد. آنهم با قدرت مطلقه. آنجا عقل جمعی قدرت مطلقه دارد، اینجا عقل فردی. عقل می گوید احتمال خطای یک فرد، بسیار بیشتر از احتمال خطای چند (مثلا 100 فرد) است.

حالا این استدلال بنده را مقابل استدلال خودتان بگذارید:
شما با استناد به عقل به نتیجه رسیدید،
بنده با استناد به آیات صریح قرآن + عقل
حالا خودتان بفرمایید با توجه به فرمولی که در صفحات پیش ارائه دادم، الان از بین استدلالات بنده و شما، کدام استدلال حق است و کدام باطل؟
ببینید، راه تشخیص چه آسان است. با توجه به فرمول ارائه شده، استدلال بنده هم پشتوانه ی رکن یک و هم پشتوانه ی رکن 3 از ارکان تفقه را دارد. اما استدلال شما فقط پشتوانه ی رکن 3 را دارا می باشد. در نتیجه، در این مواجهه، استدلال بنده حق و استدلال شما باطل است.
یا حق

ناصر یوسف نژاد;372565 نوشت:
اتفاقا اشتباه نتیجه گیری کرده اید. این نتیجه ای نیست که عقل از این ماجرا می گیرد. بلکه عقل بعد از رسیدن به این نتیجه به این می اندیشد که خوب، زمانیکه فردی اصلح تر از دیگران پیدا شد، این فرد معصوم نیست، فقط نسبت به افراد غیرمعصوم دیگر اصلح است. خوب فرد غیرمعصوم هم ممکن است اشتباه کند. اینجا عقل به چه چیزی می رسد؟!
اینجا عقل می گوید برای جلوگیری از «خطای احتمالی» یا «فساد احتمالی» یا «ارتداد احتمالی» یا هر احتمال دیگری که ممکن است یک فرد غیرمعصوم در طول مدت صدارتش دچار آن شود، و از آنجاییکه در غیبت امام معصوم (ع)، ناچارا باید حکومت را اداره کرد، راهی جز این نمی ماند که از بین چندین فرد صالح یا بهتر بگویم «فقیه صالح» انتخاب نکنیم، بلکه شورایی تشکیل دهیم که تمام این فقها در آن حضور داشته باشند و آن فرد اصلح هم در آن جمع حضور داشته باشد. در مورد شورا این هم پشتوانه ی عقلی دارد، هم پشتوانه ی قرآنی: «و امرهم شورا بینهم».
پس اگر چند فقیه همزمان در شورایی حضور داشته باشند و با رأی اکثریت، حکومت را اداره کنند، بهتر از این است که یک فقیه غیرمعصوم جایزالخطا در رأس حکومت قرار گیرد. آنهم با قدرت مطلقه. آنجا عقل جمعی قدرت مطلقه دارد، اینجا عقل فردی. عقل می گوید احتمال خطای یک فرد، بسیار بیشتر از احتمال خطای چند (مثلا 100 فرد) است.

حالا این استدلال بنده را مقابل استدلال خودتان بگذارید:
شما با استناد به عقل به نتیجه رسیدید،
بنده با استناد به آیات صریح قرآن + عقل
حالا خودتان بفرمایید با توجه به فرمولی که در صفحات پیش ارائه دادم، الان از بین استدلالات بنده و شما، کدام استدلال حق است و کدام باطل؟
ببینید، راه تشخیص چه آسان است. با توجه به فرمول ارائه شده، استدلال بنده هم پشتوانه ی رکن یک و هم پشتوانه ی رکن 3 از ارکان تفقه را دارد. اما استدلال شما فقط پشتوانه ی رکن 3 را دارا می باشد. در نتیجه، در این مواجهه، استدلال بنده حق و استدلال شما باطل است.

سلام
ما لکم کیف تحکمون؟!
بزرگوار اصلا بحث بنده در اینجا این نبود!قصد من در رجه ی اول اثبات حقانیت حکومت فقیه از دید تشیع در زمان غیبت بود.حالا اینکه یک نفر باشد یا شورا و میزان اختیارات چه قدر باشد مرحله ی بعد است.این نکته ی اول.
دوم چند سوال میپرسم:
خب این کاملا قبول که فقیه معصوم نیست.ایا شورای فقها معصوم است؟ایا میتوانید تضمین بدهید هیچ اشتباهی از چنین شورایی بیرون نمی اید؟ای میتوانید مطمئن باشد هر تصمیم و حکمی که چنین شورایی بگیرد حکم اسلام است؟پاسخ واضح است!پس شما با پیشنهاد شورا مسئله ی عدم عصمت رو حل نکردید.
مشورت به چه معناست بزرگوار؟مشورت یعنی به دیگران بگو برایت تصمیم بگیرند؟مشورت یک راه کسب اگاهیست!یعنی نظر دیگران رو هم بپرس.از علم و نظر انها هم استفاده کن اما در نهایت چه؟رای بگیرید و هر چه اکثریت گفت درست است؟به چه حجتی؟چه کسی گفته در یک جمع تعداد هر گروهی که بیشتر باشد حرفشان درست تر است؟اتفاق در هر جمعی نخبگان در اقلیتند حتی بین خود نخبگان!!به این ایه دقت کنید:و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله در نهایت چه میگوید؟میگوید عزمت!نه عزموا!حتی عزمتم هم نیست!عزمت!...
اگر فقیهی که در راس قرار گرفته عدالت دارد حق حکومت دارد اگر ندارد حق حکومت هم ندارد!مهم نیست عزلش کنند یا نه خود به خود از ولایت می افتد.حالا فقیه عادل باشد مشکلی که شما مطرح کردید به عنوان فساد دیگر وجود ندارد اگر عادل نباشد حق شرکت در شورا را هم ندارد!پس چه نیازی به شورا برای تصمیم گیری در حالی که انچه شما اشکال میکنید مسئله ی عدالت است و نبود عدالت با وجود شورا هم حل نخواهد شد؟
یکی از مهم ترین دلایل مخالفت با حکومت شورایی این است که هیچ سابقه ای نداشته!حتی در زمان حسنین که دو امام هم زمان بودند تا وقتی امام حسن علیه السلام در قید حیات بودند با وجود درخواستهای زیادی که از سوی عده از امام حسین میشد ایشان کوچکترین دخالتی در کار حکومتی و جنگها نمیکردند و همه را به امام حسن علیه السلام ارجا میدادند.حتی چنین شیوه ای بین عامه هم نیست!انها هم اگر میگویند شورا شورایی ست که در ان یک نفر حاکم انتخاب شود نه انکه شورا حکومت کند.حالا وقتی ما هیچ جا چنین چیزی نداشتیم الان به چه حجتی این رو درست میدانیم؟
ایه ای که شما اشاره کردید میگوید
و امرهم شورا بینهم در مورد مومنین است و میگوید امرهم!نه امر الله!در مورد امر الله خداوند برای رسولش هم حقی قائل نیست چه برسد به مردم عادی!این ایه ربطی به امور مملکتی ندارد!ببینید قرار است حکومتی باشد بر اساس فقه حلا فقها بر سر چه مشورت کنند؟اینکه فلان چیز با توجه به شرایط حرام است یا نه؟حلال است یا نه؟بزرگوار فقیه بعد از رسیدن به مقام مرجعیت تقلید کردن برایش حرام است!حالا این شیوه ی شما تقلید از اکثریت نیست؟
در ضمن تنها جایی که تا کنون چنین حکومتی داشته شوروی بوده انه تازه یک نفر در راس حکومت بود!در شیوه ای که شما میگویید اقتداری برای حکومت نمیماند میخواهند یک تصمیم بگیرند برای کشور باید صبر کنند این به قول شما صد نفر همه جمع شوند!!!.....مگر میشود کشور را جمع کرد؟!!؟

علیکم السلام بزرگوار
ابتدا از آیه ای که آوردید و آیه ای که بنده آوردم شروع می کنم که آیات قرآن بر همه چیز مقدم است.
آیه ای که بنده آوردم (آیه 38 سوره شورا) می فرماید مؤمنین کسانی هستند که در امورشان شورا تشکیل می دهند. اینجا خطاب آیه به چه کسانیست؟ مؤمنین.
حالا آیه ای که شما آوردید (آیه 159 سوره آل عمران . اینجا خطاب آیه به کیست؟ اینجا خطاب به رسول خداست. این آیه را درست ترجمه کردید، اما درست تفسیر نکردید. رسول خدا (ص) از آنجاییکه معصوم است، خداوند به ایشان می فرماید مشورت کن، اما در نهایت به تنهایی تصمیم بگیر، زیرا تو معصوم هستی و خطایی از تو سر نمی زند.
الان ببینید که چقدر این آیه شما نسبت به ولی فقیه بی ربط است. ولی فقیه که معصوم نیست. چطور آیه ای که خطاب به فردی معصوم است، به فردی غیرمعصوم نسبت می دهید؟! چه کسی گفته ولی فقیه معصوم است که به تنهایی تصمیم بگیرد؟! می بینید که آیات قرآن هیچ تناقضی ندارد. ولی فقیه در بالاترین درجه اش جزو مؤمنین مورد اشاره در آیه 38 سوره ی شوراست، نه نبی خدا در آیه 159 سوره آل عمران!
این اشتباه از شخصی مثل شما اصلا پذیرفته نیست. اگر عده ای با این کلام شما گمراه شوند، فردای قیامت بابت این تأویل نادرست آیات قرآن، جواب خدا را چه می دهید سرور گرامی؟! آنجا دیگر هیچ کس، حتی ولی فقیه نمی تواند به داد شما برسد. شما فراموش کرده اید این که کتابش را تأویل نادرست می کنید خداست، خدایی قهار. از شجاعت شما تعجب می کنم. اگر نمی دانستید، الان حجت بر شما تمام شد، دیگر برای اثبات عدم مشورت ولی فقیه، از این آیه که خطاب به نبی معصوم است استفاده نکنید و به خودتان رحم کنید.
اما درمورد فرمودید شورای فقها هم مثل فقیه معصوم نیست. پس نباید حکومت کند. این اجتهاد را بر چه اساسی انجام دادید؟ این حکم از کجا برآمد؟ ببینید دوست گرامی، خوشبختانه هم بنده و هم شما، بر سر ولایت فقیه و فقها اشتراک داریم. خوب وقتی امام معصوم در غیبت است، چه کار دیگری می توان کرد؟ از بین کسانی که فقیه شیعه نیستند، و کسانی که فقیه شیعه هستند، کدام یک اولی ترند برای اداره حکومت شیعه؟ اگر با این دلیل بخواهیم حکم کنیم، اصلا نباید کسی یا شورایی حکومت کند، کشور باید بدون حکومت بماند. اینجا شرایط اضطرار پیش می آید. وقتی «چاره» ی دیگری نمی ماند، خداوند این را از ما می پذیرد. بنده برای این حرفم دلیل قرآنی دارم:
خداوند در قرآن گوشت میت را حرام کرده، اما فرموده در شرایط اضطرار به قدر حفظ جان می توانید از آن گوشت حرام مردار هم استفاده کنید. حالا متوجه شدید؟ اگر شورای فقها حکومت نکند، شخصی غیرفقیه و غیرعادل حکومت را در دست بگیرد، کار خیلی خراب تر و ناعادلانه تر از زمانی است که حکومت را شورایی مرکب از فقهای شیعه در دست داشته باشند. وقتی «چاره» ی دیگری نداریم، بهترین راه، «کم ضررترین» راه است.
حالا از بین حکومت یک فقیه غیرمعصوم، با حکومت شورایی از فقهای غیرمعصوم، کدام یک بهتر است؟ عقل چه می گوید؟ عقل به عقل جمعی رأی می دهد به دلایلی که در پست قبل اشاره کردم.
در مورد نخبگان باز هم قیاستان نابجاست. شورای فقاهت که مثلا هیئت مدیره ی یک کارخانه ی صنعتی نیست که هرکه نخبه تر باشد بهتر تصمیم بگیرد. در مسائل فقهی، فقیه که حق ندارد از خودش دخل و تصرف در احکام و شرایع بکند. تنها وظیفه ی فقیه، استخراج آنچه با اصول مذهب سازگاری دارد و تحویل آن به جامعه است. فقیه از نظر بنده یک بایگان عادل است، نه یک مهندس اسمارت! اصلا فقیه هرجا از هوش خودش استفاده کرد و فتوایی داد که مغایر با کلام خدا یا کلام معصوم یا عقل قرار گرفت، شرایط فقاهتش کم رنگ و گاهی باطل می شود. تمام اعتبار فقیه از این ناشی می شود که آنچه دستور دین است را به مردم ابلاغ کند، مثل یک بایگان کتاب ها را ورق بزند و بگوید در این مورد نظر دین الهی چیست. نه اینکه از خودش یک مسئله ای را بسازد و نظر خود را به نام دین به مردم تحویل بدهد و بگوید شارع مقدس به من این قدرت را داده. شارع مقدس به نبی خدا هم همچین قدرتی نداده بود، با اینکه او معصوم بود، چه رسد به یک فقیه غیرمعصوم.
پس شما معنای فقیه را درست درک نکرده اید. رسول خدا اعظم فقها بود که فردی امی بود، در بین تمام نخبگان و افراد باسواد مکه. متوجه شدید؟ امانت داری، شرط اولیه برای فقیه است، یعنی آنچه از اصول مذهب درک کرده، به مردم انتقال دهد، بدون دخل و تصرف در آن، یا راه دادن نظرات شخصی خودش در آن.
باز امام حسن (ع) را مثال زدید! تعجب می کنم امامی معصوم را با فردی غیرمعصوم مقایسه و حتی یکی می کنید! از شجاعت شما تعجب می کنم! خدا به شما رحم کند! با چه جرأتی یک امام معصوم را با ولی فقیه مقایسه می کنید و می گویید هیچ کس در کار امام حسن (ع) دخالت نمی کرد، پس در کار ولی فقیه هم نباید دخالت کند؟! بخدا یا شما خیلی شجاع هستید! یا نگویم بهتر است!
بعد اشکال دیگر شما به بنده این است که می گویید چون هیچ جا چنین چیزی وجود نداشته، پس باطل است!!! سبحان الله! این دیگر چه استدلالیست؟! شما که به نخبه ها اعتقاد دارید! انیشتن گفته احمق ترین افراد (بلانسبت شما) کسانی هستند که در مقابل ایده های نوین می ایستند.
بعد رسیدید به اینجا که فقها در حکومت بر سر چه چیزی مشورت کنند؟ اینجا باید متأسفانه مصداق ارائه کنم. مثلا در مورد اینکه کشور در یک مورد خاص، که پافشاری کند یا خیر. مسئله ای که می تواند کشور را با مبالغ هنگفتی از زیان مواجه کند. اینها را باید فقها تصمیم بگیرند. یا در مورد ترک مخاصمه. مثلا کشوری به ما حمله کرد، بعد آمد و گفت غلط کردم بیا آتش بس کنیم. اینجا باید فقها تشخیص بدهند بر اساس اصول مذهب شیعه، آیا ترک مخاصمه صحیح تر است یا ادامه ی جنگ. در مورد مسائل مهم دیگر هم هست که ذکر مورد به مورد آن ضرورتی ندارد. اما اداره ی امور کشور باید در دست متخصصان و مدیران باشد مثل رئیس جمهور کارشناس و وزرای کارشناس و نمایندگان مجلس. اما همین کارشناسان وقتی مسائلی به اهمیت بالا برای جامعه ی شیعی پیش می آید، چون در مسائل فقهی و مذهبی کارشناس نیستند، نمی توانند مصالح شیعیان را تشخیص دهند و این کار، کار فقهاست.
اگر در لحن بنده تندی ای ملاحظه کردید، فقط و فقط به خاطر حب اهل بیت (ع) است سرور گرامی. بنده خصومت شخصی با شما ندارم. اما جایی که ببینم مذهب اهل بیت مظلوم شیعه دارد غلط به مردم معرفی می شود، نمی توانم جلوی زبانم را بگیرم. شما ولی فقیه را رسول خدا (ص) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) مقایسه کردید که از نظر بنده کاریست اشتباه و متأسفانه شما به عنوان یک مبلغ مذهب شیعه این کار را می کنید. این کار فقط به گمراه شدن شیعیان ساده دل منجر می شود. مواظب باشید فرزندان مردم را با این برداشت اشتباه خودتان از مذهب گمراه نکنید سرور گرامی که در روز قیامت حتی ولی فقیه هم بابت این کار نمی تواند به داد شما برسد.
یا حق

سلام
1.جواب شما ربطی به حرف من نداشت در مورد ایات.ایرادهای من همچنان باقی است در مورد امر الله و امر الناس که در سوره شورا امده
2.ایه ی ل عمرن خطاب به پیمبر است.خب؟باشد!این همه ایه که خطابش به رسول خداست و معنی انها تذکره است یعنی به هیچ کس یر ایشان مربوط نیست؟!قران که احکام خصوصی رسول خدا را بیان نکرده!اصلا رسول اله رو چه نیاز به مشورت؟!عقل ناقص دیگران کجا و علم ایشان کجا؟این یک شیوه ی تربیتی است.چون ایشان اسوه بودند خداوند از این طریق به ما یاد میدهد مشورت کنیم.و شیوه ی این مشورت کردن هم اموزش داده شده.که توضیح دادم
3.باز هم میگم مشورت از تعریفش معلوم است.یک راه کسب اگاهی است.کجای دنیا مشورت یعنی بیاید جمع بشید برای من تصمیم بگیرید؟!؟مشورت یعنی نظر دیگران رو هم پرسیدن ولی وقتی عقل شما به درستی یک امر شهادت داد(بعد از انگه از طریق مشورت و دیگر راه ها کسب اگاهی کردین) دیگه اینکه اکثریت چه میگند مهم نیست باید به انچه عقلتان حکم به صحتش داده عمل کنید
4.نگفتم حکومت تشکیل ندیم!بنده گفتم مگر شما به عدم عصمت فقیه ایراد نگرفتید؟خب شورای فقهام معصوم نیست!پس با پیشنهادتون مشکل رو حل نکردید!بنده که از نبود عصمتش ایراد نگرفتم!به نظر من عدالتش کافی است.شما گفتی چون معصوم نیست فلن میشود پس شورا دشته باشیم!گفتم مگه شورا معصوم است؟گفتم میتونید تضمین بدید از شورا حکم خطا خارج نمیشه؟گفتم کی گفته در یک جمع تعداد هر گروهی بیشتر باشد حرفشان حق است؟!به چه حجتی؟!
5.گفتم:

اگر فقیهی که در راس قرار گرفته عدالت دارد حق حکومت دارد اگر ندارد حق حکومت هم ندارد!مهم نیست عزلش کنند یا نه خود به خود از ولایت می افتد.حالا فقیه عادل باشد مشکلی که شما مطرح کردید به عنوان فساد دیگر وجود ندارد اگر عادل نباشد حق شرکت در شورا را هم ندارد!پس چه نیازی به شورا برای تصمیم گیری در حالی که انچه شما اشکال میکنید مسئله ی عدالت است و نبود عدالت با وجود شورا هم حل نخواهد شد؟
6.در مورد حسنین علیهم السلام،جدا استدلال شما برای من جالب است!یاد وهابی ها افتادم که وقتی برای توضیح توسل رابطه ی شاه و گدا و شاه و وزیرش رو مثال میزنی میگویند استغفرالله!!!شما کافرید!!خد رو با شاه مقایسه میکنید؟!؟!؟جناب بنده کی ائمه رو با فقها مقایسه کردم؟!بنده دارم به شیوه ها و روشها استناد میکنم!!!الان مثلا یکی بگه رسول خدا سنتش فلان بود تو چرا خلاف سنتش عمل کردی؟شما میگید من رو با رسول اله مقایسه میکنید!!؟!؟جالبه جدا!
7.گفتید نو اوری و اینکه انیشتنی به همچون منی گفته احمق(اول بابت ادبیات مناسبتون متشکرم) دوم نو اوری در دینر رو بهش میگن بدعت!من ترجیح میدم احمق خطاب بشم تا از بدعت طرف داری کنم!!(نمیخوام بگم شورا بدعت است فقط.....بماند!) سوم!عرض ین بود که هیچ جا از ادم عیه السلام گرفته تا زمان ائمه علیهم السلام چنین چیزی نداشتیم!یعنی هیچ!!!ان وقت شما با جرات تمام میگویید تازه مورد تایید قران هم هست!!!
8.انچه در مورد فقها گفتید.فقیه قرار است حرام و حلال رو از دین استخراج کند.این علم میخواد،و البته موضوع شناسی!انچه باعث میشه احکام بین فقها فرق کنه در نظرتشون همین موضوع شناسی های مختلف است!مثلا هیچ کس در حرام بودن ربا شک نارد ولی یکی فلان چیز رو مصداق ربا نمیدونه پس میگه حلال است دیگری بلعکس!اینها همه ناشی از مضوع شناسی های مختلف است.فقیهی که موضو شناسی رو خوب بلد نباشه حکم اشتباه میده.مشورت تا اینجا باید باشه که موضوع رو بشناسند.وقتی فقیهی مضوع شناسی کرد دیگر وقت ددن حکم جایی برای مشورت نیست!!!!گفتم:
بزرگوار فقیه بعد از رسیدن به مقام مرجعیت تقلید کردن برایش حرام است!حالا این شیوه ی شما تقلید از اکثریت نیست؟در ضمن محض اطلاع:هیچ فقیهی نظر شخصیش رو در دین راه نمیده اونچه شما بهش میگین نظر شخصی در فقه بهش میگن احکام ثاتنویه!در سنت رسول الله هم مصادیقش بسیار است.
9.اخرین ایراد پست قبل ماند
10.شیوه شما اگر مورد قبول ائمه بود لااقل امام در حدیث مقبوله حنظله نباید بهش اشاره میکرد؟شیوه معرفی شده ی امام همین شیوه امروزی است

با عرض سلامابتدا در مورد نظریه ی انیشتین بگم، بنده که عرض کردم بلانسبت شما. این نظر بنده. اما نظر انیشتین که یک نخبه هست، همون هست و این نظر رو داده. بنده که نمی تونم کلام انیشتین رو ناقص بیارم تا به شما برنخوره. اما می تونم بگم بلانسبت تا ادب را رعایت کرده باشم.پس اینجا اگر قرار است شما دلخور بشید، باید از انیشتین دلخور باشید، نه بنده!در مورد شماره ی 1: اصلا کاری به این نداریم که مربوط به امرالله است یا امرالناس. مسئله در مورد آیه ای که شما آوردید اصلا به اینجا نمی رسد بزرگوار، زیرا اصلا معصوم با غیرمعصوم قابل مقایسه نیست. مثل این می ماند برج مراقبت فرودگاه به خلبان دستوری بدهد، این دستور را مسافران بشنوند و بخواهند بروند داخل کابین خلبان و ... ! آقا این آیه در مورد رسول خداست که می تواند «به تنهایی تصمیم بگیرد»، حق نداریم در مورد شخص غیرمعصوم این آیه را بیاوریم. چرا متوجه نمی شوید دوست گرامی؟! در مورد شماره 2: ما کاری به آیات دیگر نداریم دوست گرامی، هر آیه شأن نزولی دارد. فعلا بحث ما در مورد این است که یک شخص غیرمعصوم می تواند به تنهایی تصمیم بگیرد یا خیر. فقط همین. شما این آیه را آوردید که نابجاست. این آیه خطاب به معصوم است، بحث ما درمورد شخص غیرمعصوم. دیگر کار با خطاب آیات دیگر نداریم. بله در جایی آیه ای رسول خدا (ص) را خطاب قرار داده، و میتواند به غیرمعصوم هم مربوط باشد، اما این آیه در مورد تصمیم گیری انفرادی نبی معصوم، به دیگران مربوط نمی شود.اما ادامه ی شماره ی 2 ارسالتان صحیح است. این یک نوع روش تربیتی است برای مشورت کردن. فقط تا همینجا با شما موافقم.در مورد شماره 3: این که عقل بنده یا شما یا ولی فقیه به چیزی شهادت داد، دلیل نمی شود که درست است. عقل حجیت ندارد سرور گرامی. عقل زمانی می تواند مورد اعتنا باشد که خلاف کتاب خدا و سنت رسول و سیره امام معصوم نباشد. وگرنه عقل را باید کنار گذاشت وقتی خلاف دو مورد ذکر شده قرار گرفت. اشتباه شما همینجاست. می بینید کتاب خدا چه نوشته، می بینید سنت رسول خدا و امام معصوم چه بوده، اما وقتی عقلتان به چیزی می رسد، کتاب و سنت و سیره را کنار می گذارید! بعد می گویید باز هم فقیه هستم! کسی که این سه را بخاطر عقل کناربگذارد دیگر اصلا فقیه نیست! اصلا تمام مشروعیت یک فقیه از همین اصول مایه می گیرد، بعد کسی که کتاب و سنت و سیره را ترک کرده و با «عقل خودش» حکم می دهد! فتوا می دهد! این همچنان فقیه است؟! سبحان الله! اینکه عقل فقیه به چه چیزی حکم می دهد اصلا مهم نیست، در درجه ی اول مهم این است که خلاف کتاب و سنت و سیره نباشد. اگر نبود عقل فقیه می تواند دخالت کند، اگر بود خیر.در مورد شماره 4: چرا بنده به عصمت فقیه ایراد گرفتم. به همین خاطر می گویم فردی که به عدالت شناخته شده است، در رأس افرادی که به عدالت شناخته شده اند (فقها) قرار گیرد. تا آنجا که عدالت را زیر پا نگذاشته کسی با او کاری ندارد. اما به محض اینکه خلاف اصول مذهب رفتار کرد، دیگر عادل نیست. تشخیص این که خلاف اصول مذهب رفتار کرده یا خیر، با دیگر فقهاست. حالا این «دیگر فقها» باید قدرتشان بیشتر از آن یک فقیه باشد، تا چنانچه از اصول مذهب فاصله گرفت، او را به راه برگردانند، وگرنه می شود شورایی نمایشی و بی اثر. در مورد اینکه تضمین بدهیم شورا از عدالت خارج نشود، اگر چنین شد، عقل جمعی تصمیم گرفته، اجماع فقهاست. ولی فقیه مگر نخبه ی فقهای دیگر نیست؟! پس او در آن مجمع چه کار می کرد که فقها به تصمیمی ناعادلانه رسیدند؟! چگونه نتوانست فقهای دیگر را قانع کند؟! تا دید مجمع حکمی ناعادلانه داده، ببیند کجا با قرآن و سنت و سیره و عقل ناسازگار است، فورا اخطار دهد و اجزای استدلالش را روشن و واضح و صریح بیان کند و جواب بخواهد. اینطور که شما می فرمایید، انگار فقها میوه هستند، که یکباره همه فاسد شوند! اینها علمای شیعه هستند. هر کدام برای خودشان وزنه ای هستند. مگر کسی می آید خلاف اصول مذهب به همین راحتی حکم دهد؟ آن هم یک شورای 100 نفره یا بیشتر؟! شما برای دفاع از یک فقیه، دارید تمام فقها را زیر سؤال می برید. این کار اصلا صحیح نیست. اصل بر برائت است. این جواب شما. در ضمن همین مجلس خبرگان شبیه آن چیزیست که بنده می گویم، اما بجای اینکه این مجلس قدرت مطلقه داشته باشد، قدرت مطلقه را به رهبر داده اند. در مورد انتخابی بودنشان هم ایراد وارد است. مردم حق ندارند فقها را انتخاب کنند. مثلا بنده چه می دانم کدام فقیه اعلم است؟! این راباید خود حوزه انتخاب کند. این کار مثل این می ماند که دانش آموزان کلاس اول، وزیر آموزش و پرورش را بخواهند تأیین کنند! این عقلانیست؟! این را باید خود علما در قم انتخاب کنند که مثلا 100 آیت الله برجسته را در مجلسی مثل مجلس خبرگان قرار دهند. اینها از همه طیف باید باشد، چه موافق چه مخالف. بعد می گویید حرف این شورا به چه حجتی صحیح است! حجتش فقاهت اکثریت فقهاست، بر اساس کتاب خدا و سنت رسول و سیره امام معصوم و عقل. اگر این فقاهت به نظر شما خلاف آمد، می توانید با توسل به همین اصول آن را زیر سؤال ببرید، خاصیت این شورا همین است، دیگر کسی راه فرار از پاسخگویی نخواهد داشت.در مورد شماره 5: این استدلال از بیخ ایراد دارد سرور گرامی. بعد از معصومین دیگر هیچ کس بطور مطلق عادل نیست. بعضی وقت ها عادل است، بعضی وقت ها نه. این از این. یک فقیه هم چون معصوم نیست، بیرون از این قاعده نیست. اما احتمال گذر او از اصول مذهب کمتر است. پس با همین اعتنا او را در آن مجلس می نشانند تا بر اساس اصول مذهب حکم کند. چه فرمایشی است شما می فرمایید اگر کسی عادل نیست حق حکومت ندارد! اگر کسی دائما عادل باشد که معصوم است! تمام دعوا سر این است که ما الان معصوم حاضر نداریم. پس مجبوریم از بین تمام افراد غیرمعصوم، کسانی را بپذیریم که احتمال عبور آنها از خط عدالت کمتر است. آنها که هستند؟ همان فقهای شیعه. زیرا اصول مذهب داریم و یک فقیه شیعه، اعلم تر از همه به اصول مذهب است. اما چون معصوم نیست، ممکن در عین علم به مسئله ای، بخاطر حب قدرت و ثروت و شهرت و ... از خطوط قرمز مذهب عبور کند. این احتمال همیشه وجود دارد. برای جلوگیری از میسر شدن چنین احتمالی راهکار این است که رفتار یک فقیه، زیر نظر دیگر فقها باشد. ممکن است آن مسئله ای که موجب شود یک فقیه از این خطوط قرمز عبور کند، برای دیگر فقها منفعتی نداشته باشد، پس آنها عبور نخواهند کرد. پس جلوی او را می گیرند. اگر منظورتان این است که اکثر علما و فقهای شیعه با هم تبانی کنند! با این وصف باید فاتحه ی مذهب شیعه را خواند! البته به اعتقاد بنده این امر خیلی است، یکباره اکثریت علما فاسد شوند.در مورد شمار ه 6: یاد وهابی ها افتادید؟! ببینید دوست عزیز، اتهام بستن هیچ کاری ندارد. شما با این حرف تان اثبات کردید عادل نیستید. متعصب هستید. شما فرمودید همانطور که رسول خدا (ص) ، و حسنین (ع)، می توانستند به تنهایی تصمیم بگیرند، پس فقیه غیرمعصوم هم می تواند! این یعنی چه؟! یعنی اینکه همانطور که معصومین معصوم هستند، فقیه هم معصوم است و خطا نمی کند! معصومین از این جهت می توانستند به تنهایی تصمیم بگیرند که خطا از آنها دور بود، اما غیر معصوم چه؟! استدلال غلط و باطل آوردید، مغالطه کردید، بنده مچ شما را گرفتم، در نهایت شما مرا به وهابیت متصل کردید! به نظر شما با وجود شیعیانی امثال شما، آیا امام زمان (عج) اگر ظهور کند عجیب نیست؟! امام زمان (عج) شیعه ی متعصب را می خواهد چه کند؟! شیعه ای که هر حرف حقی خلاف نظر خودش را به وهابیت نسبت دهد در راه گسترش «عدل» در جهان چه کار می تواند بکند؟! امام زمان (عج) به شیعیانی امثال شما چطور می تواند اتکا کند و ظهور کند؟! این را خطاب به شما و همه ی متعصبین می گویم، تا دست از تعصب برندارید و کلام حق را قبول نکنید، امام زمان (عج) ظهور نمی کند. این را به حکم عقل می گویم. تا اکثریت شیعیان از حق دفاع نکنند و رفتار عادلانه نداشته باشند، امام زمان (عج) ظهور نمی کند زیرا ایشان به تنهایی کاری نمی توانند برای بشر انجام دهند و به انصار حق طلب و عادل نیاز دارند.در مورد شماره 7: همینطور که از زمان آدم (ع) تا الان همچین چیزی نداشتیم، همینطور هیچ حکومت عادلی هم نداشتیم. (بجز حکومت معصوم). همین ادعای بنده را اثبات می کند. وقتی از ابتدای تاریخ بشر تمام حکومت ها حکومت ظلم بوده و طاغوت، همین دلیل این است که راه درستی را انتخاب نکرده اند. این روش اگر اجرا شود، راه هرگونه عبور از مذهب شیعه بسته خواهد شد، زیرا جایی که یک فقیه علم ندارد، فقیه دیگر دارد، و چیزی را که یک فقیه به آن توجه نکرده، فقهای دیگر مورد توجه قرار می دهند. بحث می کنند و از آنجاییکه همه فقیه شیعه هستند، اصل هم بر برائت است، در نیت خیر آنها شکی وجود ندارد، مگر خلافش ثابت شود. پس رأی اکثریت آنها که همان اجماع می تواند باشد به نوعی، بهترین راهگشاست. در مورد شماره 8: موضوع شناسی دیگر از کجا آمده؟! ربا، رباست، موضوع شناسی هم لازم ندارد. این که می گویید می شود همین، یعنی عقل یک فقیه می گوید این درست است، گرچه خلاف آیات قرآن یا سنت و سیره است. بعد سعی می کند با مغالطه یکجوری قضیه را ماست مالی کند و کار خودش را توجیه کند. بعد اسم این را موضوع شناسی می گذارد! بنده ی خدا. کدام موضوع است که در جامعه ی شیعه نشود با رجوع به آیات قرآن و سنت رسول و سیره معصوم و عقل برای آن چاره پیدا نکرد؟! چرا حرف زور می زنید؟! مگر ولی فقیه می تواند بگوید «ربا» در این موضوع حلال است؟!! کسی که حرمت ربا را زیر سؤال ببرد اصلا فقیه نیست دیگر، «کافر» است. زیرا خداوند در قرآن می فرماید کسی که حتی یکی از احکام دین را زیر سؤال ببرد «کافر» است. ربا جنگ با خدا و رسول است. چطور یک فقیه حق دارد بگوید ربا در این موضوع حلال است؟! شورای فقاهت جلوی این قبیل خودسری ها را می گیرد. منفعت شورای فقیهان همینجاست. اگر زور دست شورای فقیهان باشد، دیگر یک نفر نمی تواند جامعه ی شیعه را به محارب خدا و رسول تبدیل کند. این است جان برادریا حق

پست قبلی را حذف کردم چون ناقص بود و امکان ویرایش نیست. این پست کامل تر است. در مورد اینکه گفتم رسول خدا (ص) می تواند به تنهایی تصمیم بگیرد اما فقیه نه، در مورد حکومت است. معلوم است که فقیه در امور شخصی آزاد است تا به تنهایی تصمیم بگیرد. اما وقتی تصمیمی برای جامعه ی شیعه قرار است گرفته شود، که به سرنوشت شیعیان امام زمان (عج) مربوط است، باید بر اساس اصول مذهب شیعه باشد. اگر یک فقیه غیرمعصوم، تصمیمی خلاف اصول مذهب گرفت که به ضرر شیعیان تمام شود، این مورد رضایت امام عصر (عج) نخواهد بود و باقی علما مسئولند. پس مجمع فقها باید باشد تا جلوی تصمیمات اشتباه احتمالی یک فقیه گرفته شود. اینجا دیگر یک فقیه غیرمعصوم حق ندارد با دیگران مشورت کند، اما در نهایت رأی خلاف خودش را به زور به دیگران بقبولاند. باید دلیل از قرآن، سنت و سیره و عقل بیاورد. بعد سرور گرامی، این مسائل که بنده تا اینجا گفتم تقریبا همه از وظایف مجلس خبرگان است! شما با آن مخالفید و دارید اشکال تراشی می کنید! انسان تعجب می کند! به بنده می گویید وهابی، بعد خودتان وظایف مجلس خبرگان را قبول ندارید! بنده تا اینجا وظایف مجلس خبرگان را فقط ارائه دادم! چقدر مخالف دارد این مجلس خبرگان! تعجب می کنم از شما که متوجه نشدید! اینها که بنده گفتم، (بجز قدرت مطلقه داشتن) یک به یک اصلا از وظایف مجلس خبرگان است! بعد شما دارید همه را زیر سؤال می برید! دیدید جانم! دیدید دارید با تعصب حرف می زنید. اگر تعصبی ندارید، چطور مجلس خبرگان را زیر سؤال می برید؟! اینکه مورد تأیید ولی فقیه است! سبحان الله! خواهش می کنم یک کمی اطلاعات در مورد مجلس خبرگان و وظایف این مجلس کسب کنید، بعد شروع به متهم کردن فقهای این مجلس کنید! شما که کلا از بیخ قضیه را منکر شدید. طبق قانون همین مجلس خبرگان با همین فقها، حتی حق دارند همین ولی فقیه فعلی را عزل کنند! یا اگر تصمیم خلاف عدل از او دیدند به او تذکر دهند! بعد بنده برای چیزی که بیش از 30 سال است تأسیس شده، و کاملا قانونی است، باید با شما بحث کنم؟! بنده فقط می گویم این مجلس قدرت کافی ندارد تا به وظایفش عمل کند. همین. شما فرمودید رأی اکثریت حجیت ندارد! همین مجلس خبرگان با همین رأی اکثریت فاقد حجیت از نظر شما، به یک فقیه، قدرت مطلقه بخشیده! پس چطور هنگامی که این اکثریت، به یک فقیه قدرت مطلقه می بخشد، رأی اکثریتش حجیت دارد! اما اگر بخواهد این قدرت مطلقه را از همان فرد پس بگیرد، آنهم بواسطه ی رأی اکثریت، دیگر رأی اکثریتش حجیت ندارد؟!!!

[=Times New Roman]وظایف مجلس خبرگان رهبری[=Times New Roman]اصل ۱۰۷ قانون اساسی: «پس از رهبر کبیر انقلاب جهانی اسلام و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی که از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شدند، تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبری درباره همه فقهاء واجد شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم بررسی و مشورت می‌کنند هر گاه یکی از آنان را اعلم به احکام و موضوعات فقهی یا مسائل سیاسی و اجتماعی یا دارای مقبولیت عامه یا واجد برجستگی خاص در یکی از صفات مذکور در اصل یکصد و نهم تشخیص دهند او را به رهبری انتخاب می‌کنند و در غیر این صورت یکی از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفی می‌نمایند. رهبر منتخب خبرگان، ولایت امر و همه مسوولیت‌های ناشی از آن را بر عهده خواهد داشت. رهبر در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی است.» اصل ۱۰۸ قانون اساسی: «قانون مربوط به تعداد و شرایط خبرگان، کیفیت انتخاب آنها و آیین‌نامه داخلی جلسات آنان برای نخستین دوره باید به وسیله فقهاء اولین شورای نگهبان تهیه و با اکثریت آراء آنان تصویب شود و به تصویب نهایی رهبر انقلاب برسد. از آن پس هر گونه تغییر و تجدید نظر در این قانون و تصویب سایر مقررات مربوط به وظایف خبرگان و صلاحیت خود آنان است.» اصل ۱۱۱ قانون اساسی: «هرگاه رهبر از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود، یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم گردد، یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضی از شرایط بوده‌است، از مقام خود برکنار خواهد شد. تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل یکصد و هشتم می‌باشد. در صورت فوت یا کناره گیری یا عزل رهبر، خبرگان موظفند، در اسرع وقت نسبت به تعیین و معرفی رهبر جدید اقدام نمایند.»[=Times New Roman]این هم منبع: http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AC%D9%84%D8%B3_%D8%AE%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%A7%D9%86_%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1%DB%8C#.D9.88.D8.B8.D8.A7.DB.8C.D9.81_.D9.85.D8.AC.D9.84.D8.B3_.D8.AE.D8.A8.D8.B1.DA.AF.D8.A7.D9.86_.D8.B1.D9.87.D8.A8.D8.B1.DB.8C
شما «رأی اکثریت» را فاقد حجیت دانستید، اما می بینید که همین ولی فقیه، با رأی اکثریت انتخاب می شود! این عده که رأی آنان بعنوان اکثریت، فاقد حجیت است، از کجا حجیت می آورد که به شخصی ولایت مطلقه بدهد؟؟؟! بعد این مجلس، چرا می باید ولی فقیه را عزل کند؟! خوب این نص صریح قانون است، مورد تأیید خود ولی فقیه است، شما که نمی خواهید قانون مصوب شورای نگهبان و رهبری را رد کنید؟! بنده از شما می پرسم، اگر این مجلس خبرگان طبق نص همین قانون که در بالا آوردم و در قانون اساسی ما موجود است، متوجه شد این ولی فقیه با قدرت مطلقه دیگر حائز شرایط رهبری نیست، با چه جرأتی می تواند ولی فقیه فاقد شرایط را عزل کند؟! در حالیکه او دارای قدرت مطلقه است؟! و طرفداران متعصب زیادی دارد؟! جوابی دارید؟! عقل شما اینجا چه می گوید؟بعد، خواهشا مسائل را کوتاه و پله به پله بیاورید. اینطوری ارسال ها طولانی خواهد شد و افراد زیادی آن را نمی خوانند. هرچه یک ارسال کوتاه تر باشد، بیشتر خوانده می شود. هر مسئله را تا حل نکردیم، سراغ مسئله ی دیگر نرویم.تا اینجا مشخص شد آن شورایی که بنده می گویم، و شما فرمودید از زمان حضرت آدم (ع) وجود نداشته، بیش از 30 سال است که وجود دارد! و شما از آن بی خبر هستید! وظایف این شورا هم قرار نیست اضافه شود. فقط قدرت این شورا باید بیشتر شود تا این شورا بتواند وقتی تشخیص داد رهبری با قدرت مطلقه، دیگر حائز شرایط ولایت نیست، قدرت داشته باشد او را برکنار کند. از اینجا به بعد اگر مجلس خبرگان را قبول دارید، با شما در مورد ضرورت اقتدار این مجلس حاضرم بحث کنم، اما اگر همچنان این مجلس را قبول ندارید! با شما دیگر بحث نمی کنم و ترجیح می دهم با شخصی بحث کنم که لااقل از وجود مجلس خبرگان و اختیاراتش، و وظایفش، باخبر باشد! و رأی اکثریت فقهای خبره مجلس خبرگان را به سخره نگیرد!والسلام[=Times New Roman]

hoorshid;373048 نوشت:
گفتم:بزرگوار فقیه بعد از رسیدن به مقام مرجعیت تقلید کردن برایش حرام است!حالا این شیوه ی شما تقلید از اکثریت نیست؟در ضمن محض اطلاع:هیچ فقیهی نظر شخصیش رو در دین راه نمیده اونچه شما بهش میگین نظر شخصی در فقه بهش میگن احکام ثاتنویه!در سنت رسول الله هم مصادیقش بسیار است.

این نکته را هم در ارسالتان بی جواب نمی گذارم. فقیه به مرجعیت رسید. آیا به عصمت رسیده؟! آیا عقل او کامل شده؟! آیا به منبع وحی متصل شده بعد از رسیدن به مرجعیت؟! چه اتفاقی افتاده که یک فقیه غیرمعصوم را از خطا بری می کند که دیگر بر رأی خود ثابت بماند؟! می شود فقیه را برای بنده تعریف کنید؟! این تصوراتی که از ارسال شما برمی آید، مشخصات خداوند است! نه یک انسان غیرمعصوم. حتی رسول خدا هم طبق نص صریح قرآن به تقلید از آئین ابراهیم (ع) توصیه شده! آنوقت شما یک انسان عادی جایزالخطا را از پیامبر اسلام هم بالاتر برده اید! سبحان الله! چه کسی گفته یک فقیه اشتباه نمی کند؟! کجای قرآن نوشته انسان بعد از رسیدن به مقام مرجعیت دیگر محال است خطا کند؟! یک فقیه، یک انسان است، غیرمعصوم است، جایزالخطاست، حتی اگر در عصر خودش بهترین باشد. بهترین فقیه هم امکان دارد اشتباه کند. بعد از اینکه متوجه شد اشتباه کرده، آیا نباید اشتباهش را جبران کند؟! به کدام دلیل؟!
بعد فرمودید هیچ فقیهی نظر شخصیش رو در دین راه نمی ده! پدرجان! این حرف ها را از کجا می آورید؟! آخر مگر ما در این مملکت زندگی نکردیم و امروز یکباره متولد شدیم؟! مگر فقیه ندیدیم تا به حال؟! مگر اینهمه اختلاف بین فقها نیست؟! وقتی همه ی انبیا و اولیا خدا اگر با هم وجود داشتند، امکان نداشت دچار اختلاف شوند، چطور اینهمه اختلاف بین فقها وجود دارد؟! خوب مشخص است نظر شخصی شان را بر اصول مذهب ترجیح داده اند. شما هر مسئله ای را دوست داشتید که مورد اختلاف فقها بود بیاورید، نامردم اگر از قرآن و سنت و عقل رأیی که برحق است را نتوانم اثبات کنم. حب دنیا نمی گذارد یک فقیه رأی صحیح دهد، تعصب است که نمی گذارد، جهل است که نمی گذارد، احساسات است که نمی گذارد، وگرنه در مورد هر مسئله ای که بشر در زندگی دنیوی به آن نیازمند است، جواب آن در کتاب خدا، سنت رسول و سیره امام و عقل قابل دسترسی است. به شرط اینکه از تعصب، جهل و احساسات و حب دنیا دوری کنیم. یک حرف های عجیب و غریبی می زنید که نمی دانم از کجا برآمده! ریشه در کدام آئین دارد. هرچه هست، مطمئن باشید این تفکرات غلط جنابعالی از اسلام نیست.

شریعت عقلانی;364703 نوشت:

در فقه جزییات نیامده بلکه کلیات آمده است و صرفا تطابق با شرع اسلام کافی نیست. بلکه عملکرد رهبری در زمینه های مختلف باید در جزییات هم مورد بررسی قرار بگیرد که این کار از عهده فقیهان مجلس خبرگان با تخصص هایی که دارند ساخته نیست.


وظیفه رهبری تعیین سیاست های کلی نظام هستش و کارهای جزئی بر عهده رئیس جمهوره

شریعت عقلانی;364703 نوشت:

برای ولی فقیه دوره حکومتی مشخصی با مدت زمان معین وجود ندارد

و کنار رفتن وی از حکومت منوط شده است به از بین رفتن شروط ولایتش که قبلا هم عرض کردم شرط فقاهتش که از بین رفتنی نیست و شروط دیگرش هم قابل اندازه گیری مشخص نیستند و سلیقه ها براحتی می تواند در آن راه یابد. فلذا به همین دلیل است که بنده معتقدم برای منتفی شدن این تبانی یا به حداقل رسیدن آن برای حاکمان دوره حکومتی مشخص کنند

یا اینکه تمام زمام امور حکومت را به دست یک نفر نسپارند.


1- شما اول باید اثبات کنید که با وجود شرط عدالت، چه ضرورتی وجود دارد که ولی فقیه عادل رو هرچند سال یک بار تعویض کنیم؟ مگر نه این است که ولی فقیه لایق ترین فرد جامعه برای اداره امور است؟

2- لطفا وظایف رهبری رو در قانون و در خارج (شیوه عملی رهبر کنونی نظام) ملاحظه کنید، متوجه خواهید شد که همه امور جامعه به دست رهبری نیست و وظیفه ایشون تعییین سیاست های کلی نظام هستش.

شریعت عقلانی;364703 نوشت:

به اعتقاد بنده ما باید شخصی را به رهبری جامعه انتخاب کنیم که اعلم در مدیریت و سیاست باشد. حال اگر این شخص آگاه به علم فقه هم بود فبها.


با فرض اینکه شما لزوم دینی بودن حکومت رو پذیرفتید، نمیتونید شرط فقاهت رو برای رهبر حکومت دینی نادیده بگیرید. البته اون دو شرط دیگه هم خیلی مهم هست و به همین دلیل، عقل حکم میکنه هر سه شرط برای این کار لازمه

شریعت عقلانی;364703 نوشت:

مردم کسانی را انتخاب می کنند که کاندید شوند. ولی ما وظیفه داریم کسانی را در معرض انتخاب مردم قرار دهیم که بر اساس اصول عقلایی صلاحیتشان تایید شود. کسی که از جهاتی زیر نظر رهبری فعالیت می کند به هیچ عنوان صلاحیت نظارت بر او را ندارد. این یک اصل کاملا عقلانی است.
مثل این است که نمایندگان مجلس شورای اسلامی زیر نظر رییس جمهور در دولت مسئولیت داشته باشند. آیا این از نظر شما قابل قبول است؟


حرف شما در صورتی درسته که اعضای مجلس خبرگان مستقیما توسط خود رهبر تعیین شده باشن و عزل و نصبشون به دست رهبر باشه. به عبارتی دیگه اشکال شما در صورتی وارد هستش که خبرگان، مسئولیت نظارت بر رهبری رو از خود رهبری گرفته باشن در حالی که اینطور نیست و اونا با رای مردم به این مسئولیت دست پیدا کردن. (در کنار بقیه مسئولیت هایی که ممکنه از طرف رهبری گرفته باشن ولی برای نظارت بر رهبری، از طرف مردم انتخاب شدن)

خادم الیمانی(ع);365188 نوشت:

پرچم یمانی(ع) ، پرچم مستقلی نیست

جناب خادم یمانی اتفاقا میخواستم همینو بگم. اون روایتی که میگه هر پرچمی قبل از قائم(عج) برافراشته شود طاغوت است، کاملا مشخصه که بر همین مورد حمل میشه، یعنی موردی که اون پرچم ادعای استقلال از امام مهدی (عج) داشته باشه وگرنه اگر قرار باشه حتی منتظران حضرت هم اجازه قیام در مقابل ظلم رو نداشته باشن که بفرمایید شیعیان جنوب لبنان اشتباه کردن در مقابل اسرائیل ایستادن، همچنین مدافعان حرم حضرت زینب(س) هم اشتباه میکنن که دارن از حرم ایشون در مقابل وهابی های خونخوار دفاع میکنن!

شریعت عقلانی;367459 نوشت:

ما آمدیم و یک مدیر تجربی را از بین فقها انتخاب کردیم. یعنی جامعه آماری خود را محدود کردیم و با این محدودیت راه را برای عدم انتخاب اعلم در مدیریت ( حالا چه تجربی و چه آکادمیک ) باز کرده ایم.

ببینید اگر قراره حکومت دینی باشه، شرط فقاهت لازمه و طبیعیه که با این شرط بخش عظیمی از جامعه خارج میشن. حرف شما مثل این میمونه که یه نفر که شرط "مدیریت" رو قبول نداره بگه شما میخواهید حاکم را از بین مدیران انتخاب کنید و این یعنی شما جامعه آماری خود را محدود میکنید!
ضمنا رهبر بر سیاست های کلی نظارت میکنه و اینطور نیست که چون رئیس نیروی انتظامی رو معین میکنه خودشم باید همه جزئیات و تخصص های این سِمَت رو بلد باشه
موضوع قفل شده است