جمع بندی مستند شرعی شرکت زنان در انتخابات
تبهای اولیه
با سلام و خسته نباشید
میخواستم بدونم بنا بر کدام توجیه قرآنی و دینی زنان در کشور اسلامی میتوانند در انتخابات رای دهند یا حتی کاندیدا شوند در صورتی که شواهد دینی برداشتی متفاوت را نشان میدهد؟
مثلا بخاطر برتری احساس بر تعقل بانوان در اسلام از قضاوت منع شدند در شهادت نیاز به دو زن در گواهی دادن است.حضرت علی (ع) مردم بصره را بخاطر پیروی کردن از یک زن سرزنش کردند.حضرت فاطمه (ع) بهترین جایگاه زن را در خانه دانستند.فکر میکنم یکی از اعتراضاتی که امام خمینی به لایحه انقلاب سفید شاه کردند حق رای و مشارکت زنان بود.
باسلام و تبریک ایام سال جدید
سوال شما همواره یکی از مسائلی است که در ظاهر امر در برخورد با متون دینی به عنوان یک چالش به نظر میرسد. درحالیکه با دقت نظر مشخص میشود مسئله چیز دیگری است. به طور خلاصه داشتن در فهم نظر شارع و خصوصا نظر فقهی و در مسائل تعبدی، داشتن مستند شرعی بر یک موضوع با نداشتن آن متفاوت است. دین مبین اسلام، دین سهله و سمحه است.(1) به این بیان که خداوند متعال تا آنجا که ممکن است دین اسلام را دین اسان و راحتی قرار داده است و به همین جهت اصل در هر چیز و هر علمی اباحه ومباح بودن است و در مورد پاکی و نجاست، اصل بر پاکی است. در مورد شرکت بانوان در انتخابات، دلیل معتبر نقلی بر ممنوعیت نداریم. بنابراین، حتی اگر منعی اثبات شود که ناظر به شرایط خاصی نباشد و عمومیت داشته باشد(از نظر زمانی و مکانی و افراد) نهایتا نهی تنزیهی است و نهی تنزیهی نیز کراهت را اثبات میکند نه ممنوعیت را. البته چنین نهیی وجود ندارد.
توضیح اینکه:
شما وقتی یک فقیه یک مسئله را از نظر فقهی بررسی میکند، گاه برای آن دلیل معتبر نقلی(آیه وروایت) دارد. در مواردی که چنین دلیلی در کار باشد، بر اساس آن فتوایش را بیان میکند حالا یا حرام یا حلال؛ یا مکروه یا مستحب. اما وقتی چنین دلیلی راندارد، بر اساس اصول عملی که باز هم همان اصول از روایات و احکام عقلی برداشت شده است، حکم شرعی را بیان میکند.
در مورد شرکت بانوان در انتخابات، چه انتخاب شدن و چه انتخاب کردن و چه کارهای دیگر، یک اصل اساسی که از مذاق شریعت به دست می آید. این اصل بیان میکند که شرکت بانوان در اجتماع نباید باعث تحریک دیگران شود. بنابراین در جایی که قاعدتا، نوع شرکت کردن زنان باعث این امر نمیشود، حال یا به دلیل نوع کاری که انجام میدهد(مثلا در کارش اصلا با مردان سروکار ندارد) یا پوشش او طوری است که جز انسانهای بیماردل کسی به مشکل نمی افتد، مشارکت هیچ اشکالی ندارد و مباح است.
علاوه بر اینکه، گاه شرکت زنان لازم نیز میشود. مثلا وقتی در مسائل مربوط به زنان نیاز به پزشک یا معلم و استاد زن هست، هر عاقلی حکم میکند و این را می فهمد که باید شرایط تحصیل زنان فراهم شود تا برای این موارد نیازی به مراجعه به مرد نباشد.
از سوی دیگر، همانطور که در نهادها متولی قانون گذاری و سیاست گذاری مانند شورای شهر و مجلس، هر قشری برای خود احساس نیاز میکند که یک نماینده داشته باشد تا بتواند از حقوقش حمایت کند، زنان نیز قاعدتا از این امر مستثنا نیستند و نیاز به نمایندگانی دارند که مشکلات آنان را متوجه باشد و با حضور در این نهادها، بتواند از حقوق آنان حمایت کند.
این از مقوله انتخاب شدن. اما در مورد انتخاب کردن نیز مشخص است هیچ منع معتبری از سوی شارع وجود ندارد و وقتی زنان جامعه نیمی یا کمی بیش از نیمی از جمعیت ایران را تشکیل داده اند، محروم کردن آنان از انتخاب کردن هیچ مستند شرعی ندارد. چرا باید این افراد از انتخاب کردن نماینده خود محروم باشند و چرا باید یک نظام سیاسی خود را از این مشارکت محروم کند.
در مورد روایاتی که ناظر به شرکت زنان در اجتماع بیان شده است، یک کارشناس حدیث بهتر میتواند پاسخگو باشد. اما بنده در حد بضاعت خود و برای تکمیل بحث عرض میکنم که این روایات با توجه به فتوای مراجع تقلید در دروه کنونی، به نظر میرسد یا ناظر به شرایط خاصی آن دوره و زمان و عدم نیاز به حضور زنان در این سطح گسترده بوده است یا اینکه در نهایت در حد کراهت بوده است. وگرنه اینطور نبوده که زنان حتی در زمان پیامبر، در پستوی خانه باشند و به هیچ وجه در جامعه شرکت نداشته باشند.
البته اینها بر اساس حکم اولی بود که هیچ مشکلی وجود نداشت، علاوه براینکه در برخی موارد شاید بتوان گفت که حضور الزامی است و در حد وجوب کفایی است ک البته نیاز به نظر متخصص فقه است. اما باید دقت کرد وقتی شرایط یک موضوع عوض میشود، گاه حکم نیز تغییر میکند. مثلا وقتی روزه ضرر نداشته باشد و شرایط دیگر در کار باشد، روزه گرفتن الزامی است. اما همین روزه واجب، گاه تا حد حرمت نیز پیش میرود و برای برخی افراد گرفتن روزه، حرام میشود.
در این مورد نیز، اگر شرایط به گونه ای شود که یک مشارکت خاص باعث سوء استفاده از زنان و به فساد کشاندن آنان وجامعه شود، آن گاه آن مشارکت دیگر مباحث نخواهد بود و اشکال خواهد داشت. مانند شرایطی که حکومت پهلوی به دنبال آن بود و امام خمینی به عنوان یک مرجع تقلید آن شرایط را درک و آن لوایح را خلاف شرع تشخیص داد و اعلام کرد.
با دقت در سخنان معمار انقلاب به خوبی این مسئله روشن شده است. ایشان در مورد مشارکت زنان در اجتماع بیان میکنند:
« در نظام اسلامى، زن همان حقوقى را دارد که مرد دارد، حق تحصیل، حق کار، حق مالکیت، حق رأى دادن، حق رأى گرفتن. در تمام جهاتى که مرد حق دارد، زن هم حق دارد. لکن در مرد هم مواردى است که چیزهایى به دلیل پیدایش مفاسد بر او حرام است و هم در زن مواردى هست که به دلیل اینکه مفسده مىآفریند حرام است. اسلام خواسته است که زن و مرد، حیثیت انسانىشان محفوظ باشد. اسلام خواسته است که زن ملعبه دست مرد نباشد.»(2)
ــــــــــــــــــ
1. الکافی(طبع اسلامیه)، ج5، ص494؛ الذریعه الی حافظ الشریعه، ج2، ص258؛ ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج1، ص458(ن. ا. جامع الاحادیث 3.5)
2. صحیفه امام خمینی، ج5، ص189(ن.ا. امام خمینی)
سلام
ابتدا این نکته بیان شود که:
حضرت امام رحمهالله در پاسخ به علت تنفیذ حکم ریاست جمهوری توسط ولی فقیه میفرمایند: چون مشروعیت آن باید با نصب فقیه ولی امر باشد، اینجانب رأی ملت شریف را تنفیذ و ایشان را به سمت ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب نمودم. ۱
برای توضیح عبارت فوق باید به نکات ذیل توجه کرد:
یک. بشر در طول تاریخ چه از روی اضطرار و چه از باب ضرورت عقلی و چه از باب میل و طبع فطری خود به زندگی اجتماعی، عموماً زندگی جمعی را بر زندگی فردی ترجیح داده است. در زندگی اجتماعی تعارضات و اختلافات مردم یک امر طبیعی است. برای رفع این تعارضات و استقرار نظم و امنیت مطلوب در زندگی اجتماعی و ممانعت از هرج و مرج، هر جامعهای نیازمند یک نهادی است که قانونگذاری نموده و این قانون را در جامعه اجرا نماید و با متخلفین از قانون و اخلالکنندگان در نظم عمومی جامعه برخورد کند. این نهاد همان حکومت است. بنابراین هر جامعهای ضرورتاً نیازمند حکومت است.
دو. حکومت برای عملیکردن قوانین نیازمند الزام و اجبار است. به همین جهت هم امروزه در همه جای دنیا ابزارهای الزامآور مثل سازوکارهای اداری، جریمه، زندان و ... برای اجرای قانون و برخورد با متخلفین وجود دارد. استفاده از ابزارهای الزامآور نیازمند اختیار حکومت در تصرف در جان و مال مردم است. وقتی فردی با اختیار خود مالیاتش را نپرداخت و دولت اختیار داشت که در این صورت اموال او را مسدود یا از آن برداشت کند، این فرد مجبور به پرداخت مالیات خواهد شد. بنابراین دولت نیازمند اختیار و اجازهی تصرف در مال مردم است. همچنین اعمال مجازاتهایی مثل زندان یا برخی قوانین جزایی نیازمند اجازهی دولت در تصرف در جان مردم است. در همهی حکومتهای دنیا، همهی عقلای عالم به طورکلی وجود چنین اختیاری برای دولت را پذیرفتهاند و حکومتها در چارچوب قانون چنین تصرفاتی را دارند.
سه. بهرغم بدیهی بودن اصل حق تصرف حکومت در جان و مال مردم، اندیشمندان و نظامهای مختلف سیاسی و حقوقی دنیا در این نکته اختلاف دارند که چه کسی و بر اساس چه ضوابطی و تا چه حدی شایستهی برخورداری از اینگونه اختیارات است؟ به تعبیر دیگر چه کسی حق چنین تصرفاتی را در چه چارچوبی دارد؟ این بحث در حقیقت سخن از حق حاکمیت حاکم است که همان بحث مشروعیت حاکم و حکومت است. دیدگاههای مختلفی دربارهی معیار مشروعیت و این که چه کسی حق چنین تصرفاتی را دارد، مطرح شده است. ما در این جا باید ببینیم از نگاه اسلامی و شیعی معیار مشروعیت حکومت چیست؟
چهار. از نگاه اسلامی انسانها در حالت عادی برتری بر یکدیگر ندارند و هیچکدام حق تصرف در جان و مال دیگری را ندارند. تنها کسی که چنین اختیاری دارد، خداوند متعال است؛ چون خالق، مالک، ولینعمت و عالم به مصالح انسان است. در رسالههای ولایت فقیه این مطلب به عنوان یک اصل پذیرفته شده تحت عنوان «اصل عدم ولایت» اشاره شده است.۲ ولایت در نگاه اسلامی در عرصهی سیاسی ـ اجتماعی به معنای همین حق تصرف است. بنابراین بعد از خداوند تنها کسی حق چنین تصرفاتی را دارد که اجازهی تصرف از طرف خداوند داشته باشد. بر اساس آیات مختلف قرآن۳ و روایات معصومین علیهمالسلام۴ این ولایت از طرف خداوند به پیامبر صلیاللهعلیهوآله و سپس به ائمهی دوازدهگانه علیهمالسلام و در زمان عدم دسترسی به آنها، به فقها داده شده است. بر همین اساس بسیاری از فقهای بزرگ مثل مرحوم ملااحمد نراقی، مرحوم صاحب جواهر، امام خمینی رحمهالله معتقد بودند که ولایت فقیه همان ولایت رسول الله صلیاللهعلیهوآله است و در عرصهی حکومت و زمامداری همهی اختیارات معصومین علیهمالسلام را فقیه هم داراست.۵
پنج. با توجه به آنچه گذشت، معیار مشروعیت در نظام اسلامی، مشروعیت الهی است و حکومت مشروع الهی در اسلام، حکومت معصوم و در زمان غیبت، حکومت فقیه است. در مقابل حکومت مشروع حکومتهای نامشروع یا غاصب وجود دارد که در قرآن و روایات از حکومت نامشروع تعبیر به حکومت طاغوت شده است و از تبعیت از حکومت طاغوت نهی شده است: یُرِیدُونَ أَن یتَحَاکمُواْ إِلَی الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن یکفُرُواْ بِهِ۶ بر اساس نظریهی ولایت فقیه، ولی فقیه به عنوان حاکم مشروع اسلامی برای ادارهی امور عمومی جامعه حق تصرف در جان و مال مردم را در چارچوب ضوابط شرعی و آنگونه که خداوند تعیین کرده دارد و حکومت غیرفقیه، حکومت طاغوت است که از تبعیت از آن نهی شده است.
مجموعه فیلم: «تنفیذ احکام ریاست جمهوری اسلامی ایران»
شش. در نظام جمهوری اسلامی که بر اساس قانون اساسی، حاکمیت و ولایت با فقیه است، حق تصرفات حکومتی با فقیه است. اما با توجه به تنوع و گستردگی امور عمومی جامعه، حاکم اسلامی به تنهایی نمیتواند همهی امور حکومت را خود به سامان برساند، لذا نیازمند افراد و نهادهایی است که به عنوان کمککار ایشان امور کشور را اداره نمایند. چنانکه در زمان حکومت معصومین علیهمالسلام نیز افرادی از طرف آنها به عنوان والی یک منطقه یا قاضی و یا سفیر و ... انتخاب میشدند و با اجازهی معصوم علیهالسلام ادارهی برخی از امور عمومی مسلمین را برعهده میگرفتند. امروزه نیز همانند گذشته بلکه به دلیل پیچیدگیها و گستردگیهای بیشتر حکومتهای امروزی، حاکم جامعهی اسلامی یعنی ولی فقیه نیازمند افراد یا نهادهایی است که او را در امر حکومت یاری نمایند. بر همین اساس در قانون اساسی ادارهی امور جامعه زیر نظر ولی فقیه در قالب نهادهای مختلف تقسیم شده است که سه نهاد کلان آن سه قوهی مقننه، مجریه و قضاییه هستند.
هفت. رئیس جمهور به عنوان مسئول امور اجرایی کشور و بالاترین مقام رسمی حکومتی بعد از ولی فقیه برای اجرای بسیاری از قوانین و مقررات و ادارهی امور کشور نیازمند همان حق تصرف در جان و مال مردم است که همهی حکومتها نیازمند آن هستند. اما همانطور که گفتیم بر اساس آیات و روایات این حق تصرف فقط در اختیار معصوم و پس از آن در اختیار فقیه است و او یا باید خودش این تصرفات را انجام دهد و یا میتواند به شخصی به عنوان نمایندهی خود این اجازهی تصرف را بدهد. لذا دلیل اصلی تنفیذ حکم ریاست جمهوری توسط رهبری اعطای اجازه برای تصرفات مذکور و یا همان حق تصرف به رئیس جمهور است که به خودی خود حق تصرف ندارد. چنانکه در امور قضایی هم ولی فقیه ادارهی امور حقوقی جامعه را به رئیس قوه قضاییه میسپارد. همچنین ولی فقیه با تعیین فقهای شورای نگهبان این اختیار را به آنان داده که بر قانونگذاری مجلس از لحاظ شرعی نظارت داشته باشند و بدون تأیید شورای نگهبان هیچگاه مصوبات مجلس رسمیت قانونی پیدا نخواهد کرد.
هشت. بنابراین تنفیذ ریاست جمهوری توسط ولی فقیه در حقیقت اعطای مشروعیت برای حاکمیت رئیس جمهور بر امور اجرایی کشور است که این مشروعیت بر اساس ادلهی قرآنی و روایی برای فقیه است. بر همین اساس حضرت امام رحمهالله در حکم تنفیذ ریاست جمهوری با اشاره به انتخاب ایشان توسط مردم مینویسند:
چون مشروعیت آن باید با نصب فقیه ولی امر باشد، اینجانب رأی ملت شریف را تنفیذ و ایشان را به سمت ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب نمودم.۷
همچنین با تنفیذ فقیه، حاکمیت رئیس جمهوری که فقیه نیست، دیگر مصداق حاکمیت طاغوت نیست. بر همین اساس هم حضرت امام میفرمایند: اگر نصب فقیه نباشد، طاغوت است.
نه. این نکته قابل ذکر است که در بحث قوهی قضاییه و شورای نگهبان، رهبری، رئیس قوهی قضاییه و نیز فقهای شورای نگهبان را نصب میکند، اما در موضوع ریاست جمهوری، مردم انتخاب میکنند و ولی فقیه این انتخاب را تنفیذ میکند. چه فرقی بین نصب و تنفیذ وجود دارد؟ به نظر میرسد چه نصب و چه تنفیذ هردو اعطای مشروعیت و اجازهی تصرف است اما این که در ریاست جمهوری بعد از انتخاب مردم این اجازه صورت میگیرد، به دلیل این است که در نظام اسلامی مقبولیت مردمی یکی از شرایط اصلی تحقق حکومت است و این مقبولیت مردمی باید در انتخاب حاکمان و تصمیمگیریهای حکومتی نمود داشته باشد و در قانون اساسی انتخابات ریاستجمهوری به عنوان بهترین فرصت برای تجلی مقبولیت مردمی یا مردمسالاری در نظام مردمسالار دینی پیشبینی شده است. لذا در موضوع ریاست جمهوری بر خلاف دو مورد دیگر به جای نصب مستقیم از طرف رهبری، از تنفیذ منتخب مردم استفاده شده است، در عین حال هر دو جهت اعطای مشروعیت است.
پینوشتها:
۱. صحیفه امام، ج ۱۵، ص ۶۷.
۲. ر.ک: رساله عوائد الایام مرحوم نراقی، رساله ولایت فقیه مرحوم آقانجفی اصفهانی.
۳. نساء/۵۹: اطیعوالله و اطیعواالرسول و اولی الامر منکم. مائده/۵۵: انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و هم راکعون. در این رابطه ر.ک: فتح الله نجارزادگان، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۲۱۴- ۷۳.
۴. مانند روایت مقبوله عمر بن حنظله، توقیع امام زمان (عج) به اسحاق بن یعقوب و ... برای اطلاع از این روایات ر.ک: امام خمینی، ولایت فقیه، ص ۱۱۴ ـ ۴۸.
۵. محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج ۲۱، ص ۳۹۷؛ امام خمینی، ولایت فقیه، ص ۱۷۲، صحیفه امام، ج۱۰، ص ۳۰۸.
۶. نساء/۶۰.
۷. صحیفه امام، ج ۱۵، ص ۶۷.
بنا بر آنچه که ذکر شد انتخابات ملاک مشروعیت نیست که دخالت زنان یا مردان در آن تاثیری در حکم داشته باشد بلکه از آنجا که شورای نگهبان توسط ولی فقیه انتخاب می شود 6 عضو آن مستقیم و 6 عضو دیگر غیر مستقیم (با پیشنهاد رییس قوه قضاییه که خود وی توسط ولی فقیه تعیین می شود) صلاحیت های شرکت کنندگان در انتخابات مثلا ریاست جمهوری را بررسی می نمایند و به عنوان مثال 6 نفر تایید صلاحیت می شوند یعنی ولی فقیه می گوید این شش نفر صلاحیت رییس جمهور شدن را دارند و من رهبر آن را تایید می کنم اما باید مقبولیت آنها را بسنجیم که با انتخابات فقط مقبولیت سنجیده می شود و پس از اینکه مشخص شد یکی از آن شش نفر مقبولیت بیشتری دارد باز باید ولی فقیه حکم ریاست جمهوری را تنفیذ کند وگرنه حکومت طاغوت خواهد بود.
بنا بر این انتخابات حقیقتا انتصاب شخص خاصی نیست که کسی بخواهد با حضور قشر خاصی در آن مخالفت کند بلکه سنجش میزان مقبولیت است و نه از باب ولایت که بخواهیم بررسی کنیم که آیا فلان قشر خاص ولایت دارد یا ندارد.
بلکه سنجش میزان مقبولیت است و نه از باب ولایت که بخواهیم بررسی کنیم که آیا فلان قشر خاص ولایت دارد یا ندارد.
اما اگر بخواهیم بررسی کنیم که کسی ولایت دارد یا ولایت ندارد به آن اصل اباحه ای که آقای صدیق ذکر کردند توجه نمی شود بلکه به اصل عدم ولایت استناد می شود یعنی هیچ شخصی بر شخص دیگر ولایت ندارد مگر ولایتش ثابت شود یعنی برای اثبات ولایت برای هر کس و نیز گستره آن نیازمند دلیل است.
باسلام و تبریک ایام سال جدیدسوال شما همواره یکی از مسائلی است که در ظاهر امر در برخورد با متون دینی به عنوان یک چالش به نظر میرسد. درحالیکه با دقت نظر مشخص میشود مسئله چیز دیگری است. به طور خلاصه داشتن در فهم نظر شارع و خصوصا نظر فقهی و در مسائل تعبدی، داشتن مستند شرعی بر یک موضوع با نداشتن آن متفاوت است. دین مبین اسلام، دین سهله و سمحه است.(1) به این بیان که خداوند متعال تا آنجا که ممکن است دین اسلام را دین اسان و راحتی قرار داده است و به همین جهت اصل در هر چیز و هر علمی اباحه ومباح بودن است و در مورد پاکی و نجاست، اصل بر پاکی است. در مورد شرکت بانوان در انتخابات، دلیل معتبر نقلی بر ممنوعیت نداریم. بنابراین، حتی اگر منعی اثبات شود که ناظر به شرایط خاصی نباشد و عمومیت داشته باشد(از نظر زمانی و مکانی و افراد) نهایتا نهی تنزیهی است و نهی تنزیهی نیز کراهت را اثبات میکند نه ممنوعیت را. البته چنین نهیی وجود ندارد.
توضیح اینکه:
شما وقتی یک فقیه یک مسئله را از نظر فقهی بررسی میکند، گاه برای آن دلیل معتبر نقلی(آیه وروایت) دارد. در مواردی که چنین دلیلی در کار باشد، بر اساس آن فتوایش را بیان میکند حالا یا حرام یا حلال؛ یا مکروه یا مستحب. اما وقتی چنین دلیلی راندارد، بر اساس اصول عملی که باز هم همان اصول از روایات و احکام عقلی برداشت شده است، حکم شرعی را بیان میکند.در مورد شرکت بانوان در انتخابات، چه انتخاب شدن و چه انتخاب کردن و چه کارهای دیگر، یک اصل اساسی که از مذاق شریعت به دست می آید. این اصل بیان میکند که شرکت بانوان در اجتماع نباید باعث تحریک دیگران شود. بنابراین در جایی که قاعدتا، نوع شرکت کردن زنان باعث این امر نمیشود، حال یا به دلیل نوع کاری که انجام میدهد(مثلا در کارش اصلا با مردان سروکار ندارد) یا پوشش او طوری است که جز انسانهای بیماردل کسی به مشکل نمی افتد، مشارکت هیچ اشکالی ندارد و مباح است.
علاوه بر اینکه، گاه شرکت زنان لازم نیز میشود. مثلا وقتی در مسائل مربوط به زنان نیاز به پزشک یا معلم و استاد زن هست، هر عاقلی حکم میکند و این را می فهمد که باید شرایط تحصیل زنان فراهم شود تا برای این موارد نیازی به مراجعه به مرد نباشد.
از سوی دیگر، همانطور که در نهادها متولی قانون گذاری و سیاست گذاری مانند شورای شهر و مجلس، هر قشری برای خود احساس نیاز میکند که یک نماینده داشته باشد تا بتواند از حقوقش حمایت کند، زنان نیز قاعدتا از این امر مستثنا نیستند و نیاز به نمایندگانی دارند که مشکلات آنان را متوجه باشد و با حضور در این نهادها، بتواند از حقوق آنان حمایت کند.
این از مقوله انتخاب شدن. اما در مورد انتخاب کردن نیز مشخص است هیچ منع معتبری از سوی شارع وجود ندارد و وقتی زنان جامعه نیمی یا کمی بیش از نیمی از جمعیت ایران را تشکیل داده اند، محروم کردن آنان از انتخاب کردن هیچ مستند شرعی ندارد. چرا باید این افراد از انتخاب کردن نماینده خود محروم باشند و چرا باید یک نظام سیاسی خود را از این مشارکت محروم کند.
در مورد روایاتی که ناظر به شرکت زنان در اجتماع بیان شده است، یک کارشناس حدیث بهتر میتواند پاسخگو باشد. اما بنده در حد بضاعت خود و برای تکمیل بحث عرض میکنم که این روایات با توجه به فتوای مراجع تقلید در دروه کنونی، به نظر میرسد یا ناظر به شرایط خاصی آن دوره و زمان و عدم نیاز به حضور زنان در این سطح گسترده بوده است یا اینکه در نهایت در حد کراهت بوده است. وگرنه اینطور نبوده که زنان حتی در زمان پیامبر، در پستوی خانه باشند و به هیچ وجه در جامعه شرکت نداشته باشند.
البته اینها بر اساس حکم اولی بود که هیچ مشکلی وجود نداشت، علاوه براینکه در برخی موارد شاید بتوان گفت که حضور الزامی است و در حد وجوب کفایی است ک البته نیاز به نظر متخصص فقه است. اما باید دقت کرد وقتی شرایط یک موضوع عوض میشود، گاه حکم نیز تغییر میکند. مثلا وقتی روزه ضرر نداشته باشد و شرایط دیگر در کار باشد، روزه گرفتن الزامی است. اما همین روزه واجب، گاه تا حد حرمت نیز پیش میرود و برای برخی افراد گرفتن روزه، حرام میشود.
در این مورد نیز، اگر شرایط به گونه ای شود که یک مشارکت خاص باعث سوء استفاده از زنان و به فساد کشاندن آنان وجامعه شود، آن گاه آن مشارکت دیگر مباحث نخواهد بود و اشکال خواهد داشت. مانند شرایطی که حکومت پهلوی به دنبال آن بود و امام خمینی به عنوان یک مرجع تقلید آن شرایط را درک و آن لوایح را خلاف شرع تشخیص داد و اعلام کرد.با دقت در سخنان معمار انقلاب به خوبی این مسئله روشن شده است. ایشان در مورد مشارکت زنان در اجتماع بیان میکنند:
« در نظام اسلامى، زن همان حقوقى را دارد که مرد دارد، حق تحصیل، حق کار، حق مالکیت، حق رأى دادن، حق رأى گرفتن. در تمام جهاتى که مرد حق دارد، زن هم حق دارد. لکن در مرد هم مواردى است که چیزهایى به دلیل پیدایش مفاسد بر او حرام است و هم در زن مواردى هست که به دلیل اینکه مفسده مىآفریند حرام است. اسلام خواسته است که زن و مرد، حیثیت انسانىشان محفوظ باشد. اسلام خواسته است که زن ملعبه دست مرد نباشد.»(2)
ــــــــــــــــــ
1. الکافی(طبع اسلامیه)، ج5، ص494؛ الذریعه الی حافظ الشریعه، ج2، ص258؛ ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج1، ص458(ن. ا. جامع الاحادیث 3.5)
2. صحیفه امام خمینی، ج5، ص189(ن.ا. امام خمینی)
با سلام مجدد و تبریک سال نو و تشکر بخاطر پاسخ جامعتون
مطالبتون به نظرم منطقی و موجه بود فقط میخواستم بدونم چرا پس چنین برداشتی در بین علما در گذشته نبود.مثلا فکر نمیکنم هیچ فقیهی در زمان انقلاب مشروطه راضی بود یا به این فکر بودند که زنان کشور حق مداخله در انتخابات داشته باشند.آیا دیدگاه علمای زمان مشروطه تا زمان انقلاب با دیدگاه علمای عصر حاضر تفاوت دارد؟
مثلا علمای چند دهه گذشته تصور میکردند حضور زنان در انتخابات خلاف شرع و باعث مفسده هست؟
اما اگر بخواهیم بررسی کنیم که کسی ولایت دارد یا ولایت ندارد به آن اصل اباحه ای که آقای صدیق ذکر کردند توجه نمی شود بلکه به اصل عدم ولایت استناد می شود یعنی هیچ شخصی بر شخص دیگر ولایت ندارد مگر ولایتش ثابت شود یعنی برای اثبات ولایت برای هر کس و نیز گستره آن نیازمند دلیل است.
باسلام
باتشکر از مشارکت شما.
اما موضوع بحث ولایت داشتن یانداشتن نبود، اصل شرکت زنان در اجتماع و داشتن کار و مسئولیت بود.
اصل عدم ولایت برای همگان است چه مرد و چه زن، مگر اینکه با دلیل اثبات شود.
اما اصل اباحه بیان میکند در مواردی که هیچ ربطی به ولایت داشتن ندارد، شک در حرمت یا جواز، مساوی است با جواز مگر اینکه دلیل بر منع داشته باشیم.
موفق باشید.
مطالبتون به نظرم منطقی و موجه بود فقط میخواستم بدونم چرا پس چنین برداشتی در بین علما در گذشته نبود.مثلا فکر نمیکنم هیچ فقیهی در زمان انقلاب مشروطه راضی بود یا به این فکر بودند که زنان کشور حق مداخله در انتخابات داشته باشند.آیا دیدگاه علمای زمان مشروطه تا زمان انقلاب با دیدگاه علمای عصر حاضر تفاوت دارد؟
مثلا علمای چند دهه گذشته تصور میکردند حضور زنان در انتخابات خلاف شرع و باعث مفسده هست؟
این مسئله میتواند به خاطر جو و شرایط نامساعد آن زمان برای حضور زنان باشد.
در آن زمانها، چون جامعه هنوز مشارکت زنان را قبول نداشت و نمیپذیرفت، بنابراین قاعدتا حضور زنان در اجتماع خود به خود به منزله خودنمایی آنان بود و به نوعی باعث مفسده میشد.
البته کاملا ممکن است که این امر ناشی از اشتباه دیدگاه و برداشت ایشان باشد.
با سلام روایات مختلفی وجود داره که زنان را ناقص العقل معرفی می کنند و از شرکت دادن آنان در تصمیم گیری های مهم نهی می کنند. به طور مثال علي عليهالسلام بعد از جنگ جمل، كه به صحنه گرداني عايشه و به بهانه خونخواهي عثمان خليفه سوم برپا شد، زنان را با عباراتي توبيخ نموده اند كه در خطبه هشتادم نهج البلاغه آورده شده است:
"مردم! ايمان زنان ناتمام است، بهره آنان ناتمام، و خرد ايشان ناتمام. نشانه ناتمامي ايمان، معذور بودنشان از نماز و روزه است ـ به هنگام عادتشان ـ و نقصان بهره ايشان، نصف بودن سهم آنان از ميراث است نسبت به سهم مردان؛ و نشانه ناتمامي خرد آنان اين بود كه گواهي دو زن چون گواهي يك مرد به حساب رود، پس از زنان بد بپرهيزيد و خود را از نيكانشان واپاييد، و تا در كار زشت طمع نكنند، در كار نيك از آنان اطاعت ننمائيد."
علي عليهالسلام در وصيتنامه خويش به فرزند بزرگشان امام حسن مجتبي عليهالسلام (در نامه 31 نهج البلاغه) ميفرمايند:
"بپرهيز از رأي زدن با زنان كه زنان سست رأيند، و در تصميم گرفتن ناتوان، و در پردهشان نگاهدار تا ديدهشان به نامحرمان نگريستن نيارد كه سخت در پرده بودن آنان را از ـ هر گزند ـ بهتر نگاه دارد، و برون رفتنشان از خانه بدتر نيست از بيگانه كه بدو اطمينان نداري و او را نزد آنان درآري. و اگر چنان كني كه جز تو را نشناسند، روا دار؛ و كاري كه برون از تواناي زن است به دستش مسپار، كه زن گل بهاري است لطيف و آسيبپذير، نه پهلواني است كارفرما و در هر كار دلير، و مبادا در گرامي داشت ـ وي خود راـ از حد بگذراني تا او را به طمع افكني و به ميانجي ديگري وادار گرداني".
در بین علما، برداشتهای مختلفی از این روایات وجود دارد که عبارتند از:
1- ساختگی و جعلی دانستن این روایات:
[SPOILER]برخي از نويسندگان همه روايات مربوط به "ناقص العقل" بودن زنان را ساختگي و به اصطلاح مجعول ميدانند و معتقدند اين احاديث از ساير اديان، مثل يهود و نصاري، وارد اسلام شده و حاصل مرد سالاري حاملان حديث است. نويسندگاني چون قاسم اميني از جهان اهل سنت و ورود السبي و اخيرا جميله كديور اين روايات را مجعول ميدانند. جميله كديور صريحا آنها را جزو اسرائيليات ميداند.17 اين نظريه مستندات قرآني "كاستي خرد زنان" را توجيه نموده و ترجمان ديگري را ارايه ميكند. اعراب بتپرست معتقد بودند ملائكه دختران خدايند. قرآن كريم ضمن نفي پندار مذكور به دو ويژگي روانشناختي اشاره ميكند. "او من ينشوا في الحليه و هو في الخصام غير مبين" (زخرف18) "آيا كسي را كه در لابهلاي زينتها پرورش مييابد و به هنگام جدال قادر به تبيين مقصود خود نيست (فرزند خدا ميخوانيد)؟" در آيه فوق به دو ويژگي زن، كه ساختار روحي وي را نشان ميدهد اشاره شده است.18 الف: نشو و نما در زيور آلات و آرايش و خودنمايي. ب: فقدان منطق قوي در استدلال و حجت آوري. هر دو شاخص نشانگر كاستي عقل زنان ميباشد، همچنان كه قبلاً گذشت، استدلال و حجت آوري از ديدگاه علي عليهالسلام از جمله شاخصهاي عقلانيت بود و ايشان تصريح داشتند كه عاقل سخني نميگويد كه امكان تكذيب آن داده شود. انديشهاي كه درصدد طرد روايات و عدم پذيرش كاستي خرد زنان ميباشد، آيه را به مقتضاي مقصود تفسير ميكند و معتقد است آيه مربوط به زنان نيست، بلكه منظور از كسي كه در زيورآلات نشو و نما ميكند و از حجتآوري عاجز است بتها ميباشد. مرسوم اعراب بتپرست اين بود كه بتها را تزيين ميكردند و انواع زينتها را به آنها ميآراستند در حالي كه آن بتهاي تراشيده شده از سنگ، هيچ گونه قدرت دفاع و استدلال نداشتند، همچنان كه حضرت ابراهيم با تبر همه بتهاي عهد نمرود را شكست و تبر را بر دوش بت بزرگ نهاد و گفت: اگر راست ميگوييد خداست، از بت بزرگ بپرسيد، در حالي كه ميدانيد بت سخن نميگويد. اين تفسير را علامه طبرسي در قرن ششم هجري از اُبن زيد نقل ميكند.19 اين انديشه توفيق كلي ندارد زيرا، روايات در اينباره متواترند و طرد روايات متواتر20 را اصوليون به سهولت نميپذيرند، وانگهي اين انديشه در توجيه برخي از آيات قرآني كه متفق عليه فقهاء ميباشد توفيق حاصل نكرده است. از جمله آيه 282 سوره بقره به صراحت گواهي يك مرد را معادل گواهي دو زن ميداند كه در روايات با كاستي عقل زنان توجيه شده است.21 [/SPOILER]
2- برخی این روایات را ناظر به یک شرایط خاص دانسته اند:
[SPOILER]نظريه دوم، معتقد است احاديثي كه زنان را ناقص العقل ميخواند درباره زنان ويژهاي صادر شده است. به عنوان مثال خطبه هشتادم نهجالبلاغه درباره عاشيه و زنان ديگري كه با وي همراهي نمودند، ميباشد و به ديگر زنان تعميمپذير نيست. به عبارت ديگر "قضية في واقعه" ميباشد. شواهدي نيز بر گفتار فوق ميتوان يافت؛ از جمله علي عليهالسلام در خطبه سيزدهم نهجالبلاغه اهل بصره را با عبارات ذيل نكوهش ميكند: "سپاه زن بوديد، و از چهارپا پيروي نموديد! بانگ كرد و پاسخ گفتيد، پيشد و گريختيد. خوي شما پست است و پيمانتان دستخوش شكست. دو روييتان شعار است..."22 درپي خطبه سيزدهم، خطبه چهاردهم ميباشد كه "سيد رضي" در سر فصل آن ميگويد، "و از سخنان آن حضرت است كه در اين باب [يعني نكوهش اهل بصره]" پس اين خطبه نيز در نكوهش مردان شركت كننده در جنگ جمل ميباشد، كه علي عليهالسلام در اين خطبه ايشان را "سبك عقل" ميخواند: "سرزمين شما به آب نزديك است، و دور از آسمان، خردهايتان اندك است و سفاهت در شما نمايان؛ نشانه تير بلاييد و طعمه لقمه ربايان و شكار حمله كنندگان".23 به همان نحو كه علي عليهالسلام زنان اصحاب جمل را به كاستي عقل منتسب ميكند مردان ايشان را نيز سبك عقل و سفيه ميخواند. پس چرا از گفتار علي عليهالسلام در مورد زنان قانون كلي استنتاج ميشود، ولي در مورد مردان حمل به مورد ميگردد؟ آيا وحدت رويّه اقتضا نميكند كه بگوييم در مورد زنان نيز، همان افراد ويژه مقصود اميرالمؤمنين عليهالسلام بود؟ بانوان محترم نبايد از عبارات اميرالمؤمنين عليهالسلام در خطبه هشتاد مبني بر كمخردي زنان، آزرده خاطر شوند زيرا عبارات علي عليهالسلام در نكوهش مردان اصحاب جمل24 به مراتب تندتر از عبارات ايشان درباره زنان اصحاب جمل ميباشد، در حالي كه نقش زن در آن فتنه برجستهتر بود. اين نظريه، در تجزيه و تحليل روايات به مفاهيم مورد نظر اصحاب تأويل، از جمله تأثير متن در ادراك، تأكيد ميورزد. گارفيكل در اين زمينه "شاخص ـ متن" (Indexicality) را به كار ميگيرد كه تأكيدي بر تأثير زمينه صدور گفتار به معني بخشي آن كلام ميباشد.25 در توضيح بيشتر برداشت مذكور، به يك مثال كه مربوط به زنان و از گفتارهاي علي عليهالسلام ميباشد بسنده ميشود. علي عليهالسلام فرمود: "اغذبوا عن النساء ما استطعتم"26 يعني: چندان كه طاقت داريد خودرا از زنان باز داريد. جمله فوق، اگر از زمينه صدور تجريد گردد مفهوم عام خواهد داشت كه دستور دوري گزيدن مردان از زنان به صورت مطلق از ناحيه علي عليهالسلام صادر گرديده است. در حالي كه سيد رضي مؤلف نهجالبلاغه ميگويد كه: جمله مذكور، زماني بيان شد كه ايشان سپاهي را مشايعت ميكرد كه ميبايست با سرعت تمام و در مدت زمان كم به دشمن ميتاخت. پس اين دستور، يك دستور موردي ويژه زمان جنگ و آن هم نه هر جنگي، بلكه عمليات ويژهاي كه چندان طول نميكشيد، ميباشد، چه اين كه شواهد تاريخي نشان ميدهد كه لشكريان پيامبر صلياللهعليهوآله در جنگها زنها را به همراه ميبردند.27 اين نظريه نيز توفيق كلي حاصل نكرده است زيرا حمل همه روايات مربوط به كاستي خرد زنان به موارد خاص (قضيه في واقعه)، گرچه در برخي موارد از جمله سخنان علي عليهالسلام در خطبه هشتاد صدق ميكند، ولي در برخي موارد همانند وصيت علي عليهالسلام به امام حسن عليهالسلام با زمينه صدور آنها سازگاري ندارد. علي عليهالسلام در اين وصيت فرزندش را از مشورت با زنان بر حذر داشته و زنان را سست رأي ميخواند كه يكي از شاخصها كم خردي ميباشد و ميدانيم معمولاً وصيت فارغ از مورد، و جوهره انديشه وصيت كننده ميباشد، همچنان كه اميرالمؤمنين عليهالسلام اين سخنان [وصيتنامه] را حاصل مطالعه خويش در طول تاريخ و زبده تفكراتش ميپندارد. علاوه بر اين، آيات قرآني را كه طبق برداشت اكثريت مفسرين ناظر به كم خردي زنان ميباشد به سهولت نميتوان حمل به مورد نمود. ناگفته نماند، دستور پرهيز از مشورت با زنان، با كم خردي ذاتي زنان ملازمه ندارد زيرا اطلاق دستور مذكور در انديشه حضرت مقيد شده است. علي عليهالسلام فرمود: "بپرهيز از مشورت با زنها مگر زني كه كمال عقل او به تجربه رسيده است".28 از جمله فوق چنين برميآيد كه وصيت امام عليهالسلام به فرزندش حسن مجتبي عليهالسلام عموميت ندارد بلكه معطوف به اكثريت غالب ميباشد و زناني كه از زر و زيور دنيا اعراض كرده و تعقل پرداختهاند، مانند مردان شايسته مشورت ميباشند.[/SPOILER]
3- حمل روایات به زنان عصر صدور [SPOILER]انديشه سومي كه متصور است، اين است كه بگوييم روايات مربوط به ناقصالعقل بودن زنان معطوف به واقعيت خارجي عصر ائمه عليهالسلام ميباشد. چرا كه در آن روزگار زنان از تعامل اجتماعي و حضور در صحنههاي اجتماعي محروم بودند و همچو زناني رشد عقلاني نداشتند. زن قبل از اسلام همچون بردهاي بود در اختيار پدر كه فروش آن جايز، و ازدواج نيز به منزله خريد رقبه بود. زن نه تنها از ارث بلكه از هرگونه حقوق اجتماعي محروم بود.29 همانطور كه قبلاً آورديم، عقل از ديدگاه علي عليهالسلام يك موهبت غريزي است ولي بدون تجارب اجتماعي به فعليت نميرسد. در عصر صدور روايات، متوسطِ خرد زنان از متوسطِ خرد مردان كمتر بود گرچه زناني يافت ميشد كه امكان داشت از ساير مردان عاقلتر باشند ولي قوانين روي عناوين كلي كه در برگيرنده اكثريت ميباشد وضع ميگردد. فلذا احاديث مربوط به ناقص العقل بودند زنان معطوف به واقعيت خارجي بوده و از واقعيت بيروني خبر ميدهد و درصدد بيان فصل مقوم زنان نميباشد. اميرالمؤمنين عليهالسلام نقل ميكند ما با رسول خدا صلياللهعليهوآله بوديم و ايشان درباره آيه 282 سوره بقره با ما گفتگو ميكرد كه ناگاه زني آمد و پيش روي رسول خدا صلياللهعليهوآله ايستاد و گفت: پدر و مادرم به فداي تو اي رسول خدا، من پيك زنان به سوي شما هستم، هيچ زني نيست كه خبر آمدنم به نزد شما به وي برسد مگر اين كه شنيدن اين خبر وي را خشنود سازد. يا رسول اللّه صلياللهعليهوآله ! خداوند عزوجل پروردگار مردان و زنان و آفريننده و روزي دهنده مردان و زنان ميباشد، و همانا آدم پدر مردان و زنان ميباشد، و حوا مادر زنان و مردان ميباشد، و همانا تو فرستاده خدا به سوي مردان و زنان هستي زنان را چه ميشود كه درباره "گواهي" و "ميراث" دو زن برابر يك مرد قرار ميگيرد؟ رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمود: اي زن، اين حكم از جانب خداوند عادل و حكيم ميباشد كه از حق تجاوز نكرده و ناروا حكم نميدهد و از ممنوعيت شما سود نميبرد با علم خويش امور را تدبير ميكند، زيرا شما ناقص خِرَديد. زن گفت: اي رسول خدا، نقصان ما در چيست؟ فرمود: هر يك از شما نصف روزگارش را به خاطر عادت ماهانه نماز نميخواند، و زيرا شما زياد نفرين ميفرستيد و ناسپاسي فاميل ميكنيد. هر يك از شما بيست سال و بيشتر نزد مردي زندگي ميگذرانيد كه از نيكي وي بهرمند ميشويد. وقتي مرد دست تنك شد يا كار به مخاصمه كشيده شد، زن ميگويد: من هرگز در تو خيري نديدم. رسول خدا صلياللهعليهوآله در ادامه ميافزايد، هر زني كه اين خصوصيات اخلاقي را نداشته باشد پس هر محنتي كه از ناحيه اين نقصان به وي ميرسد بايد صبر پيشه كند كه خداوند ثواب او را گرامي خواهد داشت. اي زن هيچ مرد پستي نيست كه زني پستتر از او يافت شود و هيچ زن شايستهاي مگر در مقابل مردي شايستهتر از او وجود دارد.30 داستان فوق كه از زبان علي عليهالسلام نقل گرديد حاوي نكات ارزندهاي ميباشد: 1. رسول خدا عليهالسلام تعميم ناروا، و اين كه زن با يك دعوا به شوهر بگويد: من هرگز در تو خيري نديدم، را شاخص كم خردي زنان ميداند زيرا اين جمله با توجه به سابقه زندگي قابل تكذيب ميباشد. 2. رسول خدا صلياللهعليهوآله اين اوصاف را وصفِ همه زنان نميداند. و زناني را كه فاقد اين ويژگيها بوده اما محكوم قوانين اجتماعيِ معطوف به اكثريت هستند، به صبر و شكيبايي دعوت ميكند. 3. بالاخره، رسول اكرم صلياللهعليهوآله تصريح ميكند كه در زمان وي ميانگين عقول زنان كمتر از ميانگين عقول مردان ميباشد، پس سخن از ميانگين آماري است و چه بسا زني كه نه تنها از شوهرش، بلكه از اكثريت مردان عالم، عاقلتر بود. به تعبير عمر رضا: "همانا تمايزات جسمي، رواني و عقلي، بر هر مرد و زني صدق نميكند، بلكه يك قاعده تفاضلي و تقريبي است كه استثنا در آن زياد است همچنان كه استثناهاي قواعد احتمالي زياد است".31 4. با توجه به مطالب فوق، رسول خدا صلياللهعليهوآله ميپذيرد كه كم خردي ويژگي ذاتي زن نيست و اگر ويژگي ذاتي نباشد ممكن است با تربيت اجتماعي برطرف گردد. همچنان كه شواهد تاريخي نشان ميدهد، زنان در اعصار مختلف از عقلانيت يكساني برخوردار نبودهاند؛ هيچ محققي نميتواند زن معاصر ايراني را با زنان دوره قاجار كه از نعمت سواد محروم بودند يكسان بداند. برخي از محققين از مجموع روايات درباره زنان همان نتيجهاي را برداشت نمودهاند كه ما از روايت فوق استظهار نموديم. آيةاللّه جوادي آملي در تفسير آيه 18، سوره زخرف كه به دو شاخص از "ناقص العقل" بودن زنان اشاره ميكند، مينويسد: وصف ذاتي و لايتغير زن اين نيست كه سرگرم حليه و زيور بوده و در احتجاجهاي عقلي و مناظرههاي علمي و نيز مخاصمههاي دفاعي غايب و محروم باشد، پس آيه مباركه در صدد تبيين حقيقت نوعي زن و بيان فصل مقوم وي نيست كه با تغيير نظام تربيتي دگرگون نشود."32 ديدگاههايي كه در سالهاي اخير، به ويژه در برابر مدعيات زنان ارايه شدهاند، گرچه به لحاظ حقوقي تفاوتهايي را ميان زن و مرد قائل هستند ليكن به لحاظ شناختي به نفع زنان ميباشد. آيةاللّه آذري قمي نيز دو ويژگي زن را قابل رفع و، به عبارت ديگر، پديده تاريخي ميانگارد.33 به نظر ميرسد ميتوان نتيجه گرفت كه ديدگاه علماء بعد از انقلاب اسلامي ايران دستخوش تغييرات جدي درباره زنان گرديده است، و پيشبيني ميشود ايستارهاي شناختي، تغييرات حقوقي را درپي داشته باشد.[/SPOILER] 4- برخی علما هم پذیرفته اند که زن ناقص العقل است. [SPOILER]اين انديشه كه سابقه ديرينه دارد، و هنوز هم ماندگار است، بر آن است كه زن را خدايش به گونهاي آفريده كه خِرَد وي هرگز به كمال نميرسد، و كم خردي ذاتي و فصل مقوم زن ميباشد و احكام و حدود شرعيه بر همين اساس پايهگذاري شده است. زنان از برخي تكاليف معذور و از برخي سمتها محروم گشتهاند "چون كه كميت و كيفيت تكاليف به قدر كميت و مرتبه عقل مكلف است و زنان را به جهت عقلداري و عبادت خلقگذاري نفرمودهاند".34 در توجيه نظريه مذكور، چندين رويكرد ارايه شده كه اجمالاً به دو رويكرد اشاره ميشود.[/SPOILER] منبع: http://www.gtc.ac.ir/dokhtaraneaseman/html/BanovanIslam/02-6.html
پرسش:
می خواستم بدونم بنا بر کدام توجیه قرآنی و دینی زنان در کشور اسلامی می توانند در انتخابات رای دهند یا حتی کاندیدا شوند در صورتی که شواهد دینی برداشتی متفاوت را نشان می دهد؟ مثلا به خاطر برتری احساس بر تعقل بانوان در اسلام از قضاوت منع شدند در شهادت نیاز به دو زن در گواهی دادن است. حضرت علی (علیه السلام) مردم بصره را به خاطر پیروی کردن از یک زن سرزنش کردند. حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بهترین جایگاه زن را در خانه دانستند. فکر می کنم یکی از اعتراضاتی که امام خمینی به لایحه انقلاب سفید شاه کردند حق رای و مشارکت زنان بود.
پاسخ:
سوال شما همواره یکی از مسائلی است که در ظاهر امر در برخورد با متون دینی به عنوان یک چالش به نظر می رسد. در حالی که با دقت نظر مشخص می شود مسئله چیز دیگری است. به طور خلاصه داشتن در فهم نظر شارع و خصوصا نظر فقهی و در مسائل تعبدی، داشتن مستند شرعی بر یک موضوع با نداشتن آن متفاوت است. دین مبین اسلام، دین سهله و سمحه است.(1) به این بیان که خداوند متعال تا آن جا که ممکن است دین اسلام را دین آسان و راحتی قرار داده است و به همین جهت اصل در هر چیز و هر علمی اباحه و مباح بودن است و در مورد پاکی و نجاست، اصل بر پاکی است. در مورد شرکت بانوان در انتخابات، دلیل معتبر نقلی بر ممنوعیت نداریم. بنا بر این، حتی اگر منعی اثبات شود که ناظر به شرایط خاصی نباشد و عمومیت داشته باشد (از نظر زمانی و مکانی و افراد) نهایتا نهی تنزیهی است و نهی تنزیهی نیز کراهت را اثبات می کند نه ممنوعیت را. البته چنین نهیی وجود ندارد.
توضیح این که:
شما وقتی یک فقیه یک مسئله را از نظر فقهی بررسی می کند، گاه برای آن دلیل معتبر نقلی (آیه و روایت) دارد. در مواردی که چنین دلیلی در کار باشد، بر اساس آن فتوایش را بیان می کند حالا یا حرام یا حلال؛ یا مکروه یا مستحب. اما وقتی چنین دلیلی را ندارد، بر اساس اصول عملی که باز هم همان اصول از روایات و احکام عقلی برداشت شده است، حکم شرعی را بیان می کند.
در مورد شرکت بانوان در انتخابات، چه انتخاب شدن و چه انتخاب کردن و چه کارهای دیگر، یک اصل اساسی که از مذاق شریعت به دست می آید. این اصل بیان می کند که شرکت بانوان در اجتماع نباید باعث تحریک دیگران شود. بنا بر این در جایی که قاعدتا، نوع شرکت کردن زنان باعث این امر نمی شود، حال یا به دلیل نوع کاری که انجام می دهد (مثلا در کارش اصلا با مردان سر و کار ندارد) یا پوشش او طوری است که جز انسان های بیمار دل کسی به مشکل نمی افتد، مشارکت هیچ اشکالی ندارد و مباح است.
علاوه بر این که، گاه شرکت زنان لازم نیز می شود. مثلا وقتی در مسائل مربوط به زنان نیاز به پزشک یا معلم و استاد زن هست، هر عاقلی حکم می کند و این را می فهمد که باید شرایط تحصیل زنان فراهم شود تا برای این موارد نیازی به مراجعه به مرد نباشد.
از سوی دیگر، همان طور که در نهادها متولی قانون گذاری و سیاست گذاری مانند شورای شهر و مجلس، هر قشری برای خود احساس نیاز می کند که یک نماینده داشته باشد تا بتواند از حقوقش حمایت کند، زنان نیز قاعدتا از این امر مستثنا نیستند و نیاز به نمایندگانی دارند که مشکلات آنان را متوجه باشد و با حضور در این نهادها، بتواند از حقوق آنان حمایت کند.
این از مقوله انتخاب شدن. اما در مورد انتخاب کردن نیز مشخص است هیچ منع معتبری از سوی شارع وجود ندارد و وقتی زنان جامعه نیمی یا کمی بیش از نیمی از جمعیت ایران را تشکیل داده اند، محروم کردن آنان از انتخاب کردن هیچ مستند شرعی ندارد. چرا باید این افراد از انتخاب کردن نماینده خود محروم باشند و چرا باید یک نظام سیاسی خود را از این مشارکت محروم کند.؟
در مورد روایاتی که ناظر به شرکت زنان در اجتماع بیان شده است، یک کارشناس حدیث بهتر میتواند پاسخگو باشد. اما بنده در حد بضاعت خود و برای تکمیل بحث عرض می کنم که این روایات با توجه به فتوای مراجع تقلید در دروه کنونی، به نظر می رسد یا ناظر به شرایط خاصی آن دوره و زمان و عدم نیاز به حضور زنان در این سطح گسترده بوده است یا این که در نهایت در حد کراهت بوده است. و گرنه این طور نبوده که زنان حتی در زمان پیامبر، در پستوی خانه باشند و به هیچ وجه در جامعه شرکت نداشته باشند.
البته این ها بر اساس حکم اولی بود که هیچ مشکلی وجود نداشت، علاوه بر این که در برخی موارد شاید بتوان گفت که حضور الزامی است و در حد وجوب کفایی است ک البته نیاز به نظر متخصص فقه است. اما باید دقت کرد وقتی شرایط یک موضوع عوض می شود، گاه حکم نیز تغییر می کند. مثلا وقتی روزه ضرر نداشته باشد و شرایط دیگر در کار باشد، روزه گرفتن الزامی است. اما همین روزه واجب، گاه تا حد حرمت نیز پیش می رود و برای برخی افراد گرفتن روزه، حرام می شود.
در این مورد نیز، اگر شرایط به گونه ای شود که یک مشارکت خاص باعث سوء استفاده از زنان و به فساد کشاندن آنان و جامعه شود، آن گاه آن مشارکت دیگر مباحث نخواهد بود و اشکال خواهد داشت. مانند شرایطی که حکومت پهلوی به دنبال آن بود و امام خمینی به عنوان یک مرجع تقلید آن شرایط را درک و آن لوایح را خلاف شرع تشخیص داد و اعلام کرد.
با دقت در سخنان معمار انقلاب به خوبی این مسئله روشن شده است. ایشان در مورد مشارکت زنان در اجتماع بیان می کنند: «در نظام اسلامى، زن همان حقوقى را دارد که مرد دارد، حق تحصیل، حق کار، حق مالکیت، حق رأى دادن، حق رأى گرفتن. در تمام جهاتى که مرد حق دارد، زن هم حق دارد. لکن در مرد هم مواردى است که چیزهایى به دلیل پیدایش مفاسد بر او حرام است و هم در زن مواردى هست که به دلیل این که مفسده مى آفریند حرام است. اسلام خواسته است که زن و مرد، حیثیت انسانى شان محفوظ باشد. اسلام خواسته است که زن ملعبه دست مرد نباشد.»(2)
ــــــــــــــــــ
(1) الکافی(طبع اسلامیه)، ج5، ص494؛ الذریعه الی حافظ الشریعه، ج2، ص258؛ ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج1، ص458(ن. ا. جامع الاحادیث 3.5).
(2) صحیفه امام خمینی، ج5، ص189(ن.ا. امام خمینی).