مناظرات ابداعی کوتاه و خواندنی !!
تبهای اولیه
مناظرات ابداعی کوتاه و خواندنی !!
سلام
ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (125 نحل )
ترجمه:
125- با حكمت و اندرز نيكو به سوى راه پروردگارت دعوت نما، و با آنها به طريقى كه نيكوتر است استدلال و مناظره كن، پروردگار تو از هر كسى بهتر مىداند چه كسانى از طريق او گمراه شدهاند و چه كسانى هدايت يافته اند
در این تاپیک از خلاقیت و معلومات خود استفاده کرده و مناظرات کوتاهی را ابداع کنید تا دیگران ضمن کسب اطلاعات دینی از آن نحوه طرح مناظرات موفق و کوتاه را فرا گیرند .
به استودیوی زیبا و پیشرفته ای وارد شدم . میز محل مناظره در سمت راست و پشت آن یک سکوی ویژه میهمانان عادی که از اقشار مختلف مردم بودند قرار داشت . در حین ورود با لبانی خندان به سمت مجری حرکت کردم و از دور سلام دادم . او که سعی داشت سنگین برخورد کند با این کار من مجبور شد از جایش ی بلند شده و چند قدم جلو بیاید . اما شیخ طرف مناظره ام به نگاهی کوتاه اکتفا کرد در عین حال من بسوی او حرکت کردم و او بناچار دستهای خودرا برای دست دادن با من بلند کرد .
میهمانان عادی برنامه هم با ورود من ساکت شدند و رفتارهایم را به دقت زیر نظر گرفتند . بعضی ها چنان نگاهم می کردند که انگار به قاتل پدرشان نگاه می کنند اما من پس از شیخ به سمت آنها حرکت کردم و سلام دادم و بدون توجه به بازخورد سلام ، سریع بر روی صندلی خود جای گرفتم . منشی صحنه به من نزدیک شد و میکروفون را روی کتم نصب کرد .
لحظاتی بعد برنامه آغاز شد . طبق معمول مجری برنامه به سلام و احوالپرسی با بینندگان پرداخت و سپس خلاصه ای از مباحث گذشته را طرح کرد. آنگاه به ما سلام داد و از طرفین خواست با برداشتن یک برگه نوبت آغاز سخن را مشخص کنیم .
شیخ با اطمینان کاملی گفت من مشکلی ندارم ایشان شروع کنند . من هم بعد از دادن سلام به بینندگان با یاد و نام خدا و درود بر نبی اکرم و خاندان طاهرینش سخنم را آغاز کردم . ابتدا از شیخ تشکر کردم که نوبت را به من داده است . با لبخند به شیخ نگاه کرده و پرسیدم : جناب شیخ شما قرآن را حفظ هعستید ؟ او گفت بله . گفتم چه خوب من خیلی خوشوقتم که با یک حافظ قرآن صحبت میکنم بعد گفتم جناب شیخ بلندترین آیه قرآن چیست ؟ شیخ کمی عصبی شد و گفت قرار است شما از معلومات قرآنی من سوال کنید یا مساله امامت از نظر شیعه را مطرح نمایید . گفتم عذر می خواهم قصد ناراحت کردن شما را نداشتم ولی بحث بنده اینطور اغاز میشود . اوبلافاصله گفت : آیه 282 سوره بقره . گفتم احسنت . پرسیدم : موضوع این آیه چیست ؟ گفت لزوم نوشتن معاملات و گرفتن شاهد . گفتم شما بعنوان یک عالم دینی چه مقدار ارزش برای یک معامله را جهت عمل به این ایه لازم می دانید . گفت بهتر است معاملات قابل توجه مثل خانه و اتومبیل و کالاهای با ارزش نوشته شده و شاهد گرفته شود .
گفتم جان یک مسلمان چقدر ارزش دارد . گفت اگر مسلمان باشد صد شتر . گفتم معامله صد شتر را باید نوشت و شاهد گرفت . گفت اری گفتم معامله ده شتر چه ؟ گفت آری .
گفتم از صدر اسلام تا کنون چند مسلمان بخاطر اختلاف در مساله امامت و خلافت کشته شده اند . گفت خیلی . گفتم در قرآن در مورد مساله خلافت چند آیه وارد شده است : گفت هیچ .
گفتم یعنی شما می فرمایید خدای متعال برای معامله یک موتور سیلکلت و ده شتر یک آیه یک صفحه ای فرستاده تا بین مسلمین نزاع و درگیری پیش نیاید اما برای جلوگیری از کشته شدن هزاران هزار مسلمان بخاطر نزاع و اختلاف بر سر مساله جانشینی پیامبر یک ایه نازل نکرده و پیامبراعظم ص یک جمله نفرموده است ؟
می خواست بلافاصله چیزی بگوید که عقلش به او هی زد . مکثی کرد . کمی جابجا شد می خواست دوباره چیزی به زبان بیاورد اما آنرا برگرداند و قورتش داد کمی زرد شد و کمی سرخ شد و بالاخره چیزی که همان اول می خواست بگوید و نتوانست بگوید بالا آورد و گفت آری . به میهمانانی که در دید چشمم بودند نگاه کردم . هیچکدام از این جواب راضی به نظر نمی رسیدند و منتظر کلامی عاقلانه و بهتر بودند بعضی شان هم سرهایشان را بین دو دست می فشردند و گوشهایشان را گرفته بودند تا چیزی نشنوند مثل اینکه می دانستند این سوال جواب منطقی از سوی شیخ ندارد .
تمام نشانه های شادی را از صورتم برچیدم و به چشمان شیخ خیره شدم و پرسیدم : اگر اینجا محشر باشد و من و تو و این جمع در محضر خدا و رسول ص باشیم تو قسم می خوری که خدا آیه ای و نبی سخنی در امامت و خلافت نگفته است ؟
باز همان حالات غریب در او تکرار شد . اما پیش از آنکه چیزی بگوید من صحنه مناظره را ترک کردم در حالیکه این جمله را بلند می گفتم : حجت تمام است حجت تمام است .
شما هم مناظرات ابداعی خواندنی خود را نوشته و اینجا در اختیار دیگران قرار دهید
والله الموفق
ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (125 نحل )
ترجمه:
125- با حكمت و اندرز نيكو به سوى راه پروردگارت دعوت نما، و با آنها به طريقى كه نيكوتر است استدلال و مناظره كن، پروردگار تو از هر كسى بهتر مىداند چه كسانى از طريق او گمراه شدهاند و چه كسانى هدايت يافته اند
در این تاپیک از خلاقیت و معلومات خود استفاده کرده و مناظرات کوتاهی را ابداع کنید تا دیگران ضمن کسب اطلاعات دینی از آن نحوه طرح مناظرات موفق و کوتاه را فرا گیرند .
مناظره اول
به استودیوی زیبا و پیشرفته ای وارد شدم . میز محل مناظره در سمت راست و پشت آن یک سکوی ویژه میهمانان عادی که از اقشار مختلف مردم بودند قرار داشت . در حین ورود با لبانی خندان به سمت مجری حرکت کردم و از دور سلام دادم . او که سعی داشت سنگین برخورد کند با این کار من مجبور شد از جایش ی بلند شده و چند قدم جلو بیاید . اما شیخ طرف مناظره ام به نگاهی کوتاه اکتفا کرد در عین حال من بسوی او حرکت کردم و او بناچار دستهای خودرا برای دست دادن با من بلند کرد .
میهمانان عادی برنامه هم با ورود من ساکت شدند و رفتارهایم را به دقت زیر نظر گرفتند . بعضی ها چنان نگاهم می کردند که انگار به قاتل پدرشان نگاه می کنند اما من پس از شیخ به سمت آنها حرکت کردم و سلام دادم و بدون توجه به بازخورد سلام ، سریع بر روی صندلی خود جای گرفتم . منشی صحنه به من نزدیک شد و میکروفون را روی کتم نصب کرد .
لحظاتی بعد برنامه آغاز شد . طبق معمول مجری برنامه به سلام و احوالپرسی با بینندگان پرداخت و سپس خلاصه ای از مباحث گذشته را طرح کرد. آنگاه به ما سلام داد و از طرفین خواست با برداشتن یک برگه نوبت آغاز سخن را مشخص کنیم .
شیخ با اطمینان کاملی گفت من مشکلی ندارم ایشان شروع کنند . من هم بعد از دادن سلام به بینندگان با یاد و نام خدا و درود بر نبی اکرم و خاندان طاهرینش سخنم را آغاز کردم . ابتدا از شیخ تشکر کردم که نوبت را به من داده است . با لبخند به شیخ نگاه کرده و پرسیدم : جناب شیخ شما قرآن را حفظ هعستید ؟ او گفت بله . گفتم چه خوب من خیلی خوشوقتم که با یک حافظ قرآن صحبت میکنم بعد گفتم جناب شیخ بلندترین آیه قرآن چیست ؟ شیخ کمی عصبی شد و گفت قرار است شما از معلومات قرآنی من سوال کنید یا مساله امامت از نظر شیعه را مطرح نمایید . گفتم عذر می خواهم قصد ناراحت کردن شما را نداشتم ولی بحث بنده اینطور اغاز میشود . اوبلافاصله گفت : آیه 282 سوره بقره . گفتم احسنت . پرسیدم : موضوع این آیه چیست ؟ گفت لزوم نوشتن معاملات و گرفتن شاهد . گفتم شما بعنوان یک عالم دینی چه مقدار ارزش برای یک معامله را جهت عمل به این ایه لازم می دانید . گفت بهتر است معاملات قابل توجه مثل خانه و اتومبیل و کالاهای با ارزش نوشته شده و شاهد گرفته شود .
گفتم جان یک مسلمان چقدر ارزش دارد . گفت اگر مسلمان باشد صد شتر . گفتم معامله صد شتر را باید نوشت و شاهد گرفت . گفت اری گفتم معامله ده شتر چه ؟ گفت آری .
گفتم از صدر اسلام تا کنون چند مسلمان بخاطر اختلاف در مساله امامت و خلافت کشته شده اند . گفت خیلی . گفتم در قرآن در مورد مساله خلافت چند آیه وارد شده است : گفت هیچ .
گفتم یعنی شما می فرمایید خدای متعال برای معامله یک موتور سیلکلت و ده شتر یک آیه یک صفحه ای فرستاده تا بین مسلمین نزاع و درگیری پیش نیاید اما برای جلوگیری از کشته شدن هزاران هزار مسلمان بخاطر نزاع و اختلاف بر سر مساله جانشینی پیامبر یک ایه نازل نکرده و پیامبراعظم ص یک جمله نفرموده است ؟
می خواست بلافاصله چیزی بگوید که عقلش به او هی زد . مکثی کرد . کمی جابجا شد می خواست دوباره چیزی به زبان بیاورد اما آنرا برگرداند و قورتش داد کمی زرد شد و کمی سرخ شد و بالاخره چیزی که همان اول می خواست بگوید و نتوانست بگوید بالا آورد و گفت آری . به میهمانانی که در دید چشمم بودند نگاه کردم . هیچکدام از این جواب راضی به نظر نمی رسیدند و منتظر کلامی عاقلانه و بهتر بودند بعضی شان هم سرهایشان را بین دو دست می فشردند و گوشهایشان را گرفته بودند تا چیزی نشنوند مثل اینکه می دانستند این سوال جواب منطقی از سوی شیخ ندارد .
تمام نشانه های شادی را از صورتم برچیدم و به چشمان شیخ خیره شدم و پرسیدم : اگر اینجا محشر باشد و من و تو و این جمع در محضر خدا و رسول ص باشیم تو قسم می خوری که خدا آیه ای و نبی سخنی در امامت و خلافت نگفته است ؟
باز همان حالات غریب در او تکرار شد . اما پیش از آنکه چیزی بگوید من صحنه مناظره را ترک کردم در حالیکه این جمله را بلند می گفتم : حجت تمام است حجت تمام است .
شما هم مناظرات ابداعی خواندنی خود را نوشته و اینجا در اختیار دیگران قرار دهید
والله الموفق
برچسب: