نكاح و اقسام آن در دوران جاهليت چگونه بوده است؟
تبهای اولیه
با سلام
زناشويى و نكاح از حساسترين دوران زندگى زن محسوب مىشود كه خوشبختى و بدبختى او در آن رقم مىخورد و از صحنه هايى است كه زن از حالت فردى به حالت اجتماعى تغيير زندگىمىدهد.
از طرف ديگر نكاح مقدمه تشكيل خانواده يا اجتماع كوچك است كه هسته اصلى اجتماع بزرگ بشرى به شمار مىآيد، به همين جهت از آداب و رسوم مربوط به نكاح مىتوان به جايگاه و شخصيت زن و مرد در آن جامعه پى برد.
به بخشى از آداب و رسوم مربوط به نكاح در دوران جاهليت توجه نماييد:
1- نكاح اختصاصى
در اين نكاح مرد از وابستگان زن تقاضاى ازدواج مىنمود و اين زن فقط منحصر به او بود و حق ارتباط با مردان ديگر را نداشت.
در اين نوع نكاح چند مطلب بايد مورد توجه قرار مىگرفت :
الف( كمترين توجه و عنايتى به اراده و خواست دختر نمىشد. او مجبور بود با كسى ازدواج كند كه پدر و خانواده او تصميم گرفته بودند و لذا خواستگاران به رؤساى قبيله يا پدر يا برادر و عموهاى زن مراجعه كرده آنها نيز قبول يا رد مىكردند.
ب( مهر و صداق در ميان عرب يك رسم و سنت بود. آنها به روز خواستگارى )يومُ الاملاك( مىگفتند. صداقى معين مىشد و دختر هيچ سهمى از آن نداشت بلكه رئيس قبيله و اولياى دختر از آن برخوردار مىشدند. در حقيقت آنها دختر خويش را به آن قيمت مىفروختند و او هم مجبور به اين خريد و فروش و لوازم آن بود.
ج( بعد از ازدواج و تشكيل خانواده زن مقهور اراده و تمايلات مرد بود. او كنيزى بود كه مطابق هوسهاى شوهرش بايد عمل مىنمود و پس از مرگ شوهر، اين قيموميت ادامه پيدا مىكرد و او حق ازدواج با كسى را نداشت بلكه تحت فرمان پسران شوهر و اگر پسرى نبود تحت ولايت بستگان شوهر بايد زندگى مىكرد و در حقيقت به عنوان ارث به بازماندگان شوهر منتقل مىشد. در مورد اين موضوع مطالبى خواهد آمد. انشاءالله
2- نكاح البَدَل (زناشويى تعويضى)
»لا يحِلُّ لَك النِّساءُ مِن بَعْدُ وَ لا أَن تَبَدَّلَ بهِنَّ مِنْ أَزْوَجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَك حُسنهُنَّ إِلا مَا مَلَكَت يَمِينُك وَ كانَ اللَّهُ عَلى كلِّ شىْءٍ رَّقِيباً«(1)
بعد از اين ديگر زنى بر تو حلال نيست، و نمىتوانى همسرانت را به همسران ديگرى مبدّل كنى ]= بعضى را طلاق دهى و همسر ديگرى به جاى او برگزينى [هر چند جمال آنها مورد توجّه تو واقع شود، مگر آنچه كه بصورت كنيز در ملك تو درآيد! و خداوند ناظر و مراقب هر چيز است .
در مورد جمله )و لا اَنْ تَبَدَّل بهنَّ من ازواج( مفسرآن قرآن كريم دو احتمال دادهاند: 1- اين جمله در مورد طلاق دادن يكى از همسران و ازدواج با زن ديگر مىباشد كه خداوند پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله را از اين كار منع نموده است. اين احتمال در تفسير الميزان و نمونه آمده است.
2- موضوع )نكاح البدل( است به اين صورت كه در عصر جاهليت هر مردى كه زن شوهردارى را مىپسنديد و نسبت به او تمايل جنسى پيدا مىكرد به شوهر آن زن پيشنهاد معاوضه را مىداد كه زن خودش را به او بدهد و در مقابل زن او را بر اساس مدتى كه طرفين مشخص مىكنند در اختيار بگيرد.
در اين ميان زنان هيچ گونه اختيارى نداشتند و راهى جز تسليم شدن براى آنان وجود نداشت.
اين نكاح را با اين الفاظ انجام مىدادند: اَنْزِلْ الىّ عن امرئتك اَنزِلُ لك عن امرأتى.
تو از زنت به نفع من پياده شو، من نيز از زنم به نفع تو پياده مىشوم.
در تفسير روضالجنان و روح الجنان جلد 16، ص 10 در ذيل اين آيه شريفه آمده است: ابومالك كه از رؤساى قبائل و هنوز مسلمان نشده بود ، با شنيدن اوصاف پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله تصميم گرفت به ديدار ايشان برود. آمد مدينه و سراغ منزل رسول خداصلى الله عليه وآله را گرفت و بدون گرفتن اجازه به صورت ناگهانى وارد منزل آن حضرت شد.
عايشه نزديك آن حضرت نشسته بود حضرت با عصبانيت فرمودند: چرا بى اجازه داخل شدى؟
ابومالك پاسخ داد: براى رؤسا و اشراف، كسب اجازه ننگ است و منافات با عظمت آنها دارد و من تاكنون از صاحب هيچ منزلى اجازه نگرفتهام حضرت فرمودند: اين از رسوم جاهليت است و روش اسلام غير از اين است آن گاه آيه 27 سوره نور را تلاوت فرمودند:
»يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيرَ بُيُوتِكمْ حَتى تَستَأْنِسوا وَ تُسلِّمُوا عَلى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ«(2)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! در خانه هايى غير از خانه خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد؛ اين براى شما بهتر است؛ شايد متذكّر شويد!
ابومالك كه انتظار اين برخورد را نداشت براى تسكين حضرت گفت: چرا ناراحت شديد؟ آيا به خاطر اين بانوى گلرخ است كه نزديك شماست؟
و پيشنهاد داد آيا قبول مىكنى به نفع تو از زيباترين زنان خويش پياده شوم و تو نيز از اين زن پياده شوى؛ اَفَلا اَنْزِلُ لَكَ عَنْ اَحْسِنِ الخَلق وَ تَنْزِلُ عَنْها؛ يعنى نكاح البدل را انجام دهيم.
حضرت پاسخ دادند اين سنت زشت جاهليت است كه در اسلام تحريم گرديده است .
ابو مالك از منزل رسول خداصلى الله عليه وآله بيرون رفت عايشه پرسيد اين مرد چكاره؟ بود
حضرت فرمودند: اين مرد با اين حماقتش كه ديدى رئيس و بزرگ قبيله خودش است.
3- نكاح المقت (زناشويى تنفرآميز)
»وَ لا تَنكِحُوا مَا نَكَحَ ءَابَاؤُكم مِّنَ النِّساءِ إِلا مَا قَدْ سلَف إِنَّهُ كانَ فَحِشةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سبِيلاً«(3)
با زنانى كه پدران شما با آنها ازدواج كردهاند، هرگز ازدواج نكنيد! مگر آنچه درگذشته )پيش از نزول اين حكم( انجام شده است؛ زيرا اين كار، عملى زشت و تنفرآور و راه نادرستى است.
در تفسير بلاغى، ج 2، ص 24 پيرامون اين نوع نكاح آمده است كه: يكى از سنن اهل مدينه در عصر جاهليت و در آغاز اسلام اين بود كه اگر مردى وفات مىكرد و زنى داشت، پسر آن مرد كه از زن ديگرش بود يا يكى از اقوام آن مّيت، لباس خود را روى آن زن مىانداخت و به اين وسيله او را صاحب و مالك مىشد و ديگر آن زن هيچ حقى و اختيارى نداشت.
آن مرد اگر مىخواست با او ازدواج مىكرد يا او را به ديگرى شوهر مىداد و مهريه او را مىگرفت و به زن نمىداد و اگر مىخواست مانع ازدواج او مىشد و ارثى كه او برده بود نيز از او مىگرفت و او را رها مىكرد تا او در يك وضعيت بحرانى و سرگردانى بميرد.
و نقل شده است زنى از اهل مدينه از اين وضعيت به پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله در مدينه شكايت كرد.
آن حضرت دستور داد او به خانه برود و بيرون نيايد تا حكم خدا تكليف او را معلوم كند.
در پى اين حادثه آيه 22 سوره نساء نازل شد.
مردم جاهلى اين نوع ازدواج را )مقت( تنفرآميز و فرزندانى كه ثمره اين نوع نكاح بودند مقيت مىناميدند.(4)
كلمه مَقت به معنى خشم گرفتن از كار زشتى است كه شخصى مرتكب مىشود. لازم به ذكر است در مورد نكاح المقت آيه 19 سوره نساء هم مورد استناد قرار گرفته است ولى بعضى از مفسران مىگويند: اين آيه در مورد يكى از رفتارهاى ظالمانه مردان در دوره جاهليت بوده است كه با زنان ثروتمند كه زيبا نبودند به خاطر اموالشان ازدواج كرده و بعد آنها را رها مىكردند. )نه طلاق مىدادند و نه زندگى مىكردند به اميد مرگ و تصاحب اموالشان،(
4- نكاح الخَدْن (زناشويى پنهانى)
»وَ مَن لَّمْ يَستَطِعْ مِنكُمْ طوْلاً أَن يَنكحَ الْمُحْصنَتِ الْمُؤْمِنَتِ فَمِن مَّا مَلَكَت أَيْمَنُكُم مِّن فَتَيَتِكُمُ الْمُؤْمِنَتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَنِكُم بَعْضكُم مِّن بَعْضٍ فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أهْلِهِنَّ وَ ءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ محْصنَتٍ غَيرَ مُسفِحَتٍ وَ لا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَينَ بِفَحِشةٍ فَعَلَيهِنَّ نِصف مَا عَلى الْمُحْصنَتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِك لِمَنْ خَشىَ الْعَنَت مِنكُمْ وَ أَن تَصبرُوا خَيرٌ لَّكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ«(5)
و آنها كه از شما توانايى ازدواج با زنان )آزاد( پاكدامن باايمان را ندارند، مىتوانند با زنان پاكدامن از بردگان باايمانى كه در اختيار داريد ازدواج كنند. خدا به ايمان شما آگاهتر است؛ و همگى اعضاى يك پيكريد آنها را با اجازه صاحبان آنان تزويج نماييد، و مهرشان را به خودشان بدهيد؛ به شرط آن كه پاكدامن باشند، نه بطور آشكار مرتكب زنا شوند، و نه دوست پنهانى بگيرند. و در صورتى كه »محصنه« باشند و مرتكب عمل منافى عفت شوند، نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت. اين )اجازه ازدواج با كنيزان( براى كسانى از شماست كه بترسند )از نظر غريزه جنسى( به زحمت بيفتند؛ و )با اين حال نيز( خوددارى )از ازدواج با آنان( براى شما بهتر است. و خداوند، آمرزنده و مهربان است.
لغت خدْن به معناى دوست و معشوقه است. از جمله روابط زناشويى كه مورد قبول اعراب جاهلى بود، روابط مخفى و پنهانى زنان و مردانى بود كه به جهت شرايط خاص، امكان روابط جنسى آزاد و علنى را نداشتند و لذا تلاش مىكردند تا با فرد مورد پسند خود روابط محرمانهاى بر قرار كنند.
البته نه آنچنان محرمانه كه كسى نفهمد بلكه تاحدى كه زن شهره به فاحشه بودن نشود و مورد طمع همگان قرار نگيرد.
اين نوع نكاح در دوره جاهلى رسميت داشت به صورتى كه مردم كسى را به اين جهت مورد سرزنش قرار نمىدادند آنها تنها زناى آشكار كه خارج از آداب و رسوم خودشان بود مورد ملامت قرار مىدادند. قرآن مجيد همه نوع زنا را ممنوع اعلام كرده و مردم را از اين گونه اعمال نهى مىنمايد )غير مسافحات ولامتخذات اخدان(6)
لازم به ذكر است آيه 5 سوره مائده هم بر نكاح الخدن در عصر جاهلى اشاره دارد.
5- نكاح الشِغار(زناشويى تعويضى)
كلمه شِغار به معناى حامى نداشتن، دورشدن و منقصت است و همچنين به معناى آماده شدن زنان براى عمل زناشويى بكار مىرود و در اينجا معناى اخير مراداست(7)
در كتب روايى شيعه به نكاح الشغار در عصر جاهليت اشاره شده و رواياتى از پيامبر گرامىصلى الله عليه وآله اسلام نقل شده است كه ايشان مىفرمايند: لاشغار فى الاسلام.(8)
در توضيح اين نوع نكاح آمده است كه عرب جاهلى زنان و دختران خويش را در مقابل مهر زن ديگرى قرار مىدادند به اين صورت كه شخصى دختر يا خواهرش را زن كسى مىساخت كه در عوض به جاى گرفتن مهريه، دختر يا خواهر آن شخص را زن خود سازد. اين زناشويى را نكاح شغار مىناميدند. در اين نوع نكاح فقط رضايت و تمايل آن دو مرد مؤثر بود و زنان مانند كالا مبادله و معاوضه مىشدند.
6- نكاح الجمع (زناشويى همگانى) از جمله رفتارهاى ظالمانه و جاهلانه عرب در دوره جاهليت اين بود كه ثروتمندان آنان به منظور كسب ثروت، كنيزانى زيبا تهيه كرده و آنها را با آموزشهاى خاص عشوهگرى در خانههايى جا مىدادند و بر بام آن پرچمى كه حكايت از آزادى ورود براى همگان داشت نصب مىكردند.
اين زنان به پرچمداران يا )ذوات الّرايات( معروف بودند.
اين عمل زشت مورد قبول عرب جاهلى بود و كسانى كه مرتكب اين گونه رفتارها مىشدند مورد سرزنش قرار نمىگرفتند بلكه فرزندى كه ثمره اين چنين نكاحى بود با كمك قيافهشناسان به يكى از مردها منتسب شده و فرزند رسمى و مشروع آن مرد محسوب مىشد.
7- نكاح الاِسْتِبْضاع (زناشويى جهت باردار شدن)
اين نكاح شرم آورترين سنن جاهلى به شمار مىرود.
اگر مردى دوست داشت كه فرزندى با قيافه و شكلى خاص يا دلير و شجاع يا شاعر و كاهن و امثال آن داشته باشد و خود مُتّصف به اين اوصاف نبود زنش را با قرار و مذاكرات قبلى در اختيار مردى كه آن خصوصيات را داشت قرار مىداد تا از او فرزندى با آن صفات متولد شود و طبق سنت رايج، اين فرزند متعلق به شوهر رسمى آن زن بود.(9)
8- نكاح الرَهْط (زناشويى دسته جمعى) يكى ديگر از ازدواجهاى قانونى عرب جاهلى اين بود كه عدهاى كه نبايد از ده تن تجاوز كنند با رضايت هم با زنى رابطه زناشويى برقرار مىكردند و مخارج او را متكلف مىشدند.
فرزندى كه به دنيا مىآمد اگر پسر بود مادر او پدرش را از جمع آن ده نفر انتخاب مىكرد و اگر دختر بود آن فرزند نزد مادر مىماند زيرا كسى حاضر به پذيرفتن او نمىشد(10).
در دائرةالمعارف فريد وجدى )ماده عرب( آمده است كه از جمله سنن يمنىها اين بود كه چند برادر معمولاً يك زن را به خود اختصاص مىدادند و به نوبت از او بهره مىبردند.
رسم به اين بود كه شبها اين زن تحت اختيار برادر بزرگتر باشد و روزها هر يك از برادرها كه تمايل به او پيدا مىكرد با گذاشتن عصاى مخصوص در مقابل در اتاق او را به خود اختصاص مىداد.
لازم به ذكر است كه اقسام هشتگانه نكاح كه ذكر شد نسبت به مجموع جزيرةالعرب بوده است زيرا هر قبيله و منطقه، رسوم خاص خودشان را داشتند كه قبيله ديگر آن را قبول نداشت، يا چند قبيله در مورد يك سنت با هم مشترك بودند. در هر صورت روابط زناشويى در اين چارچوب معمول و قانونى محسوب شد و اگر خارج از اين ضوابط بود در آن صورت آن را سفاح و زنا مىخواندند!؟.
تعدد زوجات
در ميان قبايل عرب از جمله افتخارات مردان، داشتن زنان زياد بود.
گاه شمار زنان يك مرد از سيصد تن افزون مىگشت.
البته براى اين روحيه دلايلى از قبيل: ميل به داشتن فرزندان زياد و تفاخر به آنان، شدت غريزه جنسى، مطرح نمودن مردى خود، زياد كردن افراد قبيله به منظور دفاع در برابر مهاجمان، زندگى صحرانشينى و... نقل شده است.
در پايان اين بحث ياد آور مىشود كه موضوع نكاح و آداب و رسوم عرب جاهلى، گستردهتر از اين مطالبى است كه ذكر شد. اينها اجمالى از سنن جاهلى مربوط به نكاح بود و همين مقدار هم كافى است كه به جايگاه زن و رفتار ظالمانه جامعه آن روز نسبت به او پى ببريم.
1 - جواهر الكلام فى شرح شرايع الاسلام - نجفى - محمد حسن - بيروت
2 - جهان در عصر بعثت - باهنر ، رفسنجانى - دفتر نشر فرهنگ اسلامى - 1372
3 - چهل حديث - امام خمينى - موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى - 1376
4 - خدمات متقابل اسلام وايران - مطهرى - مرتضى - انتشارات صدرا - 1366
5 - خصال - شيخ صدوق - فهرى زنجانى - احمد - انتشارات علميه اسلاميه - 1 مجلد
6 - درآمدى بر آموزش عقايد - مصباح يزدى - موسسه انتشارات دارالعلم
7 - درسهايى از تاريخ تحليلى اسلام - رسولى محلاتى - انتشارات وزارت فرهنگ وارشاداسلامى- 1368
8 - ربا، بيمه - مطهرى - مرتضى - انتشارات صدرا - 1371
9 - رنجها و فريادهاى فاطمه - محدث قمى - محمدى اشتهاردى - محمد - انتشارات ناصر - قم - 1369
10 - زن در آيينه جمال و جلال - جوادى آملى - مركز فرهنگى رجا
منبع