پاسخ های قرآنی به شبهات انحرافی
تبهای اولیه
خرافات توسط معبودهای دروغین آزین می شوند:
الأنعام : 137 و 140 وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثيرٍ مِنَ الْمُشْرِكينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دينَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ ... قَدْ خَسِرَ الَّذينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ
بتان (و معبودهای دورغین)، كشتن فرزندانشان را در نظرشان آراستند تا سرگردان و هلاكشان سازند و دينشان را بر آنان مُشتبه [و آميخته به بدعتها و خرافات] كنند؛ اگر خدا مىخواست [اجباراً] آن كار را نمىكردند [ولى اجبار به عمل و ترك آن مشمول خواست خدا نيست؛] پس آنان را با آنچه دروغ مىسازند واگذار. ... قطعاً كسانى كه فرزندان خود را از روى سبك مغزى و جهالت كشته اند، زیان کردند.
*
وقتی فردی مورد ستایش قرار می گیرد، سخنانش بدون درنگ و تأمل قبول می شود. حتی اگر این سخنان در ضدیت با احکام صریح عقل باشد و حتی اگر ستاینده، از اطلاعات علمی مناسبی برخور دار باشد.
پس ضرورت دارد قبل از این که قلب انسان مملو از ستایش فردی شود، درباره او و افکارش و رفتارش بخوبی تحلیل به عمل بیاید.
و نیز ضرورت دارد که انسان به آگاهی های ناب عقلانی و وحیانی که اندوخته است بخوبی پایند باشد تا در مسیر تحقیق فوق، دچار لغزش نشود.
اگر همین دو اصل را جذب شدگان عرفانها کاذب بخوبی مورد توجه قرار می دادند در فتنه ای که در آن غرق شده اند نمی افتادند.
رعایت نکردن این دو اصل سبب سفاهت و تبدیل علم به جهل می گردد و انسان حرکت قهقرایی و رو به عقب را در مسیر رشد آغاز می کند.
صاحبان عرفانهای کاذب به درستی در آیه ذیل توصیف شده اند:
النساء : 150 إِنَّ الَّذينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُريدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُريدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبيلاً
بىترديد كسانى كه به خدا و پيامبرانش كافر مىشوند و مىخواهند ميان خدا و پيامبرانش [با ايمان آوردن به خدا و كفرورزى به پيامبران] جدايى اندازند، و مىگويند: به بعضى ايمان مىآوريم و به برخى كافر مىشويم و مىخواهند ميان كفر و ايمان راهى [خاص] برگزينند، [سبك مغز و بىشعورند.]
*
قبول نمودن و عقلانی و درست خواندن قسمتی از دین و تأویل و یا نفی قسمتی دیگر، روش همیشه منکرین دین و سیره منافقانه آنهاست.
پیامبران به این خاطر فرستاده شدند تا هر کسی از راه نرسد بگوید: «خدا این را می گوید و خدا به آن راضی است و حقیقت این است و باطل آن است.» نظر دادن در این امور که کمتر از نظر دادن در امور پزشکی و یا مهندسی نیست. چطور طبابت نمودن بدون آوردن مدرکی که از طرف نهان مربوطه باید مورد تأیید قرار بگیرد جرم است ولی این که هرکسی بیاید در باره نظرات خداوند سخن بگوید و از حقیقت دم بزند جرم نیست؟
حقا که دین مظلوم است!
درباره خداوند تنها باید از مسیر انبیاء شناخت پیدا کرد و یافته های عقلانی را باید با سخنان آنان مورد درست آزمایی قرار داد.