جمع بندی پوزیتویست ها و بی معنا خواندن خداباوری
تبهای اولیه
پوزیتویست ها و بی معنا خواندن خداباوری
سلام
اینکه پوزیتیویستها میگن خداباوری بی معنا است؛ دقیقا به چه دلیلی؟
منظورشون دقیقا چه چیزیه؟ یعنی یاوه گویی شده اینجا!
برچسب:
سلام و عرض ادب
دوست عزیز
از منظر پوزیتیویستها، ذهن انسان در مواجهه با عالم طبیعت کاملا منفعل است؛ به گونهای که با تماس هر یک از قوای حسی، بخشی از عالم طبیعت بر ما مكشوف می شود.
به باور آنها اگر نتوان عبارتی را به نحو تجربی و با استفاده از آزمایشات و قوای حسی بررسی کرد، آن عبارت اصلا تحقیق پذیر نیست و در نتیجه فاقد معنا است.
پوزیتیویستها این اصل را اصل تحقیقپذیری/درستیآزمایی(principle of verification) می نامند.
به باور آنها، معرفت واقعی معرفت مبتنی بر تجربه حسی است که فقط با آزمایش و مشاهده میسّر است و هرگونه تلاش نظری برای کسب معرفت با عقل محض بدون مداخله تجربه، خطا بلکه بی معنا است.
بیمعناییِ مورد نظر پوزیتیویستها ناظر به معنای «محصل و معرفت بخش» است و اینطور نیست که بیمعنایی همان یاوهگویی باشد. قضایایی که مشول این اصل نیستند، یاوه نیستند چرا که معنای عاطفی دارند اما فاقد معنای معرفت بخش و پوزیتیو و محصّل هستند.
از این منظر، از میان علوم واقعی که ناظر به هستی و جهان خارجی است، فقط علوم تجربی معنادار و صادق هستند.
نتیجه طبیعی چنین رویکردی، حذف و طرد مابعدالطبیعه و متافیزیک و الهیات است.
مهمترین نقدی که به پوزیتیویسم وارد است، از این قرار است که:
پذیرش اصل تحقیقپذیریِ پوزیتیویسم در باب معنادار بودن گزاره ها، حتی قادر به توجیه معناداری قضایای تجربی کلی نیز نبود و بالاتر از آن در مواردی حتی توان تبیین معناداری قضایای شخصیه مربوط به گذشته یا آینده را نیز نداشت.
دلیلش است که چنین مواردی اصلا قابل آزمایش نیستند. نمی توان گذشته یا آینده و کلیت یک گزاره را توسط قوای حسی در حال حاضر آزمایش کرد.
بنابراین، این قضایا مشمول اصل تحقیقپذیری پوزیتیویسم نیستند؛ اما خودِ پوزیتیویستها اذعان دارند که ما نسبت به آنها علم داریم و به صورت معنادار و درست از آنها خبر می دهیم.
بگذریم از این که خود اصل تحقیق پذیریِ پوزیتیویسم نیز مشمول تحقیقپذیری نیست چرا که یک اصل معرفتی است و قابل تجربه حسی نیست؛ اما با این حال، پوزیتیویستها بر آن اصرار دارند.
بنابراین، روشن می شود که مشروط نمودن معناداری و یا صدق قضایا به تجربه، معیار ناتمامی است و نمی توان مستند به آن، خداباوری را محکوم نمود.
در پایان، لازم به ذکر است که سالهاست پوزیتیویسم (به تعبیر دقیقتر: «پوزیتیویسم منطقی» که پرسشگر محترم با عنوان «پوزیتیویسم» به آن اشاره داشتند) فاقد حیات فکری و فلسفی است و مورد توجه متفکران نیست. پوزیتیویسم معیاری را پیش نهاد که بیش از آن که علیه دیگران باشد، علیه خودش بود و به تعبیر برخی از محققان، خودش خودش را کشت.
برای مطالعه بیشتر، رک:
خرمشاهی، بهاءالدین، پوزیتیویسم منطقی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1389.
حبیبی، رضا، درآمدی بر فلسفه علم، انتشارات موسسه امام خمینی، 1386.
چالمرز، آلن، چیستی علم، ترجمه زیباکلام، انتشارات سمت، 1389.
سلام سدید گرامی
فکر می کنم امروزه پوزیتیویسم طرفداران زیادی نداشته باشه و بیشتر گرایش به پوزیتیویسم منطقی باشه.
آیا این موضوع را تایید میفرمائید؟ ممنون
سلام سدید گرامی فکر می کنم امروزه پوزیتیویسم طرفداران زیادی نداشته باشه و بیشتر گرایش به پوزیتیویسم منطقی باشه. آیا این موضوع را تایید میفرمائید؟ ممنونسلام و عرض ادب مفاد سوالی که در ابتدای تاپیک مطرح شده، نظر پوزیتیویسم منطقی است که معیار تحقیق پذیری را برای معنادار بودن یا نبودن قضایا مطرح کرد و بر همین اساس، متافیزیک و الهیات را بی معنا و مطرود دانست. اما چون جناب احمدصابری گرامی، این نظر را به عنوان پوزیتیویسم مطرح کردند، بنده نیز با همین عنوان مطرح کردم و به قید «منطقی» اشاره نکردم. بنابراین، اولا معیار تحقیق پذیری برای معناداری، از آنِ حلقه وین است که متاثر از هیوم (در قرن هجدهم) و ویتگنشتاین متقدم (در قرن بیستم) این نظر را داشتند و در سال 1931 به عنوان پوزیتیویسم منطقی مطرح شدند. و ثانیا نقد ما نیز ناظر به همین مکتب است. پوزیتیویسم منطقی به عنوان یک مکتب (نه آمپریسم و تجربهگرایی که به أشکال دیگر همچنان باقی مانده است) در حال حاضر، نظریه چندان مقبولی نیست و عمدتا آرای ابطال پذیری پوپر و انقلابهای علمی کوهن، به جایش در فلسفه علم مطرح و مقبول واقع شده است. (مگر این که تسامحا فلسفه تحلیلی را نیز شعبهای از پوزیتیویسم منطقی بدانیم که در این صورت حق باشماست و همچنان طرفدارانی دارد؛ اما روشن است که فلسفه تحلیلی اگرچه با پوزیتیویسم منطقی در طرد فلسفه موافق است؛ اما از اصل تحقیقپذیری برای بیمعنا دانستن استفاده نمی کند و بر بیفایده بودن فلسفه کلاسیک تاکید دارد و به جایش از فلسفه تحلیلی دفاع می کند.) به تعبیر پاسمور، «پوزیتیویسم منطقی اینک مرده است» اگرچه تاثیراتش بر فلسفه انگلیسی قابل پیگیری است.(خرمشاهی، بهاءالدین، پوزیتیویسم منطقی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1389، صص22-23)
ممنونم بله منظورم همین بود. پس پوزیتیویستهای منطقی باورهای دینی رو بیمعنا میدونن و منظورشون از بیمعنایی هم معنای علمی و واقعی و معرفتی هست نه هر معنایی؛ درسته؟
سوال دیگه: فقط پوزیتیویستهای منطقی باورهای دینی رو بی معنا میدونن؟
ممنونم بله منظورم همین بود. پس پوزیتیویستهای منطقی باورهای دینی رو بیمعنا میدونن و منظورشون از بیمعنایی هم معنای علمی و واقعی و معرفتی هست نه هر معنایی؛ درسته؟سلام و عرض ادب بله درست میفرمایید.
سوال دیگه: فقط پوزیتیویستهای منطقی باورهای دینی رو بی معنا میدونن؟بعد از پوزیتیویسم منطقی، ابطال پذیری مطرح شد که تقریر دیگری از ماهیت علم داشت. برخی از طرفداران این تفکر، از بی معنایی زبان دین سخن گفتند؛ مثلا آنتونی فلو چون باورهای دینی را ابطال ناپذیر میدانست، آنها را بی معنا تلقی می کرد یعنی برایشان معنای واقعنما و معرفت بخش(cognitive) در نظر نمی گرفت. بررسی ابطال پذیری و تاثیر آن بر زبان دین نیازمند بررسی مستقل و ایجاد تاپیک جدید است.
با سلام
تا جایی که اطلاع دارم، پوزیتیویسم منطقی یعنی ما برای هر عقیده ای باید یا دلیل تجربی داشته باشیم یا دلیل منطقی. آیا این تعریف صحیح است؟ تشکر
سلام و عرض ادب
پوزیتیویسم منطقی احکام و عقاید ما را به دو دسته ترکیبی و تحلیلی تقسیم می کند.
عقاید تحلیلی که از تحلیل موضوع و محمول بدست آمده و اینهمانگویی است، یقینی و ضروری الصدق است و تردیدی در آن راه ندارد. به باور آنها منطق و -توسعا- ریاضیات باید از این سنخ باشد.
اما عقاید ترکیبی ناظر به امر واقع (facts) و موجودات(beings) هستند. اصل تحقیقپذیری در این حوزه جاری است. اگر عقیده ای ترکیبی باشد و ناظر به امر واقع باشد، باید تحقیق پذیر باشد و توسط حواس و تجربه، قابل آزمایش باشد؛ وگرنه نه فقط علمی نیست بلکه بی معنا است.
منظور از بی معنایی، معنای معرفت بخش(cognitive) است نه هر معنایی. یعنی عقیده ای که ادعای ترکیبی بودن دارد، اگرچه به ظاهر در حالِ خبر دادن از امر واقع است اما حقیقتا از آن خبر نمی دهد و صرفا احوال و عواطف گوینده را بازتاب می دهد.
برای مطالعه بیشتر، رک:
خرمشاهی، بهاءالدین، پوزیتیویسم منطقی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1389.
حبیبی، رضا، درآمدی بر فلسفه علم، انتشارات موسسه امام خمینی، 1386.
چالمرز، آلن، چیستی علم، ترجمه زیباکلام، انتشارات سمت، 1389.
جمع بندی
پرسش:
اینکه پوزیتیویستها می گویند خداباوری بی معنا است؛ دقیقا به چه دلیلی است؟ منظورشون دقیقا چه چیزی است؟ یعنی یاوه گویی شده اینجا؟!
پاسخ:
دوست عزیز برای پاسخ به این پرسش توجه شما را به این مطالب جلب می کنیم:
نکته اول: شرح پوزیتیویسم منطقی
پوزیتیویسم منطقی احکام و عقاید ما را به دو دسته ترکیبی و تحلیلی تقسیم می کند.
عقاید تحلیلی که از تحلیل موضوع و محمول بدست آمده و اینهمانگویی است، یقینی و ضروری الصدق است و تردیدی در آن راه ندارد. به باور آنها منطق و -توسعا- ریاضیات باید از این سنخ باشد.
اما عقاید ترکیبی ناظر به امر واقع (facts) و موجودات(beings) هستند. اصل تحقیقپذیری در این حوزه جاری است. اگر عقیده ای ترکیبی باشد و ناظر به امر واقع باشد، باید تحقیق پذیر باشد و توسط حواس و تجربه، قابل آزمایش باشد؛ وگرنه نه فقط علمی نیست بلکه بی معنا است.
منظور از بی معنایی، معنای معرفت بخش(cognitive) است نه هر معنایی؛ یعنی عقیده ای که ادعای ترکیبی بودن دارد، اگرچه به ظاهر در حالِ خبر دادن از امر واقع است اما حقیقتا از آن خبر نمی دهد و صرفا احوال و عواطف گوینده را بازتاب می دهد. چنین عقایدی، یاوه نیستند چرا که معنای عاطفی دارند اما فاقد معنای معرفت بخش و پوزیتیو و محصّل هستند.
از این رو، معرفت علمی، معرفت مبتنی بر تجربه حسی است که فقط با آزمایش و مشاهده میسّر است و هرگونه تلاش نظری برای کسب معرفت با عقل محض بدون مداخله تجربه، خطا بلکه بی معنا است.
از این منظر، از میان علوم واقعی که ناظر به هستی و جهان خارجی است، فقط علوم تجربی معنادار و علمی هستند.
نتیجه طبیعی چنین رویکردی، حذف و طرد مابعدالطبیعه و متافیزیک و الهیات است؛ نه بدین سبب که اینها کاذبند؛ بلکه بدین سبب که اینها بی معنا هستند.
نکته دوم: نقد پوزیتیویسم منطقی
پذیرش اصل تحقیقپذیریِ پوزیتیویسم در باب معنادار بودن گزاره ها، حتی قادر به توجیه معناداری قضایای تجربی کلی نیز نیست چرا که کلیت آنها به تجربه در نمی آید و نهایتا استقرای ناقص از برخی از افراد داشته باشیم.
فراتر از این اشکال، چنین اصلی حتی توان تبیین معناداری قضایای شخصیه مربوط به گذشته یا آینده را نیز ندارد چرا که وقتی در حالِ حاضر این قضایا را ادا می کنیم، نه به گذشته دسترسی تجربی داریم و نه به آینده.
بنابراین، این قضایا مشمول اصل تحقیقپذیری پوزیتیویسم نیستند؛ اما خودِ پوزیتیویستها اذعان دارند که ما نسبت به آنها علم داریم و به صورت معنادار و درست از آنها خبر می دهیم!
بگذریم از این که خود اصل تحقیق پذیریِ پوزیتیویسم نیز مشمول تحقیقپذیری نیست چرا که یک اصل معرفتی است و قابل تجربه حسی نیست؛ اما با این حال، پوزیتیویستها بر آن اصرار دارند. به بیان دیگر، این اصل نه تحلیلی است و نه ترکیبی قابل تجربه. بنابراین، بی معنا است!
بنابراین، روشن می شود که مشروط نمودن معناداری و یا صدق قضایا به تجربه، معیار ناتمامی است و نمی توان مستند به آن، خداباوری را محکوم نمود.
نکته پایانی: مرگ پوزیتیویسم منطقی
در پایان، لازم به ذکر است که سالهاست پوزیتیویسم به معنایی که گذشت، فاقد حیات فکری و فلسفی است و مورد توجه متفکران نیست. پوزیتیویسم معیاری را پیش نهاد که بیش از آن که علیه دیگران باشد، علیه خودش بود و به تعبیر برخی از محققان، خودش خودش را کشت. به تعبیر پاسمور، «پوزیتیویسم منطقی اینک مرده است» اگرچه تاثیراتش بر فلسفه انگلیسی قابل پیگیری است.
برای مطالعه بیشتر، رک:
خرمشاهی، بهاءالدین، پوزیتیویسم منطقی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1389.
حبیبی، رضا، درآمدی بر فلسفه علم، انتشارات موسسه امام خمینی، 1386.
چالمرز، آلن، چیستی علم، ترجمه زیباکلام، انتشارات سمت، 1389.