جمع بندی پیوند یا قطع رابطه؟!
تبهای اولیه
پیوند یا قطع رابطه؟!
سلام
امام صادق عليه السلام: هر كه تو را گرامى داشت، او را گرامى بدار و هركه تو را خوار شمرد، خودت را از او منزّه و بر كنار بدار
امام على عليه السلام: بى اعتنايى تو به كسى كه به تو راغب است كم سعادتى است و تمايل تو به كسى كه به تو بى رغبت است، خوارى نفس است
طبق روایات بالا از ائمه معصومین (علیه السلام)
بهتر است نفس خود را از شخصی که به ما بی رغبت است یا متکبر است یا مارا خوار می شمارد منزه و برکنار داشت
اما پیامبر اسلام از شخصی که در مسیر راه او آشغال میریخت عیادت می کند
و به او می پیوندد
این دو سیره و روش چطور باهم جمع می شوند؟؟
بالاخره از اینگونه اشخاص باید کناره گیری کنیم یا اینکه بپیوندیم؟
بسم الله الرحمن الرحیم
عرض سلام و احترام
قبل از هرچیز باید توجه داشته باشیم که در مکتب اخلاقی اسلام، همه چیز دائر مدار خداوند و رضایت اوست و هر عملی برای پیدا کردنِ ارزش اخلاقی، باید به نحوی سبب رشد و کمال انسان شود. پس تمام اعمال را باید با این معیار محک زد.
برای پاسخ دادن به این سوال، باید مسئله را از دو زاویه نگاه کرد. یکی شکسته شدنِ خود یا همان نفس؛ و دیگری برخورد با مردم.
در برخوردهای اجتماعی در اسلام اصل بر مدارا کردن و دوستی نسبت به تمام مخلوقات الهی ست. امیرالمومنین علی (علیه السلام) خطاب به مالك اشتر مي فرمايد: قلب خويش را از مِهر مردم و دوستي و لطف آنان سرشار كن. مبادا هرگز كه درنده خون آشام باشي كه خوردن مردم را غنيمت بشماری، چرا كه مردم دو گروه اند: يا برادران ديني تو بوده يا در آفرينش همانند تو هستند.(نهج البلاغه، نامه ۵۳) و رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: «الخَلقُ عِيالُ اللّهِ ، فأحَبُّ الخَلقِ إلى اللّهِ مَن نَفعَ عِيالَ اللّهِ ، و أدْخَلَ على أهلِ بَيتٍ سُرورا»؛ مردم عائله خدا هستند؛ پس محبوبترين كس نزد خدا آن است كه به عائله او سود رساند و خانواده اى را خوشحال كند. (محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، مترجم شیخی، حمیدرضا، انتشارات دارالحدیث، قم ۱۳۸۹، ج ۲، ص ۴۳۲)
و امام محمد باقر (علیه السلام) فرموده اند: «صَلاحُ شَأنِ النّاسِ التَّعايُشُ والتَّعاشُرُ مِل ءَ مِكيالٍ: ثُلُثاهُ فِطَنٌ وَ ثُلثٌ تَغافُلٌ»؛ سامان يافتن كار مردم به اين است كه طورى با هم معاشرت كنند كه مانند پيمانه اى باشند، دو سومش هوشياری و يك سومش ناديده گرفتن و چشم پوشى باشد. (محدی ری شهری، محمد، حکمت نامه بسیج، قم،انتشارات دارالحدیث، ص ۲۲۸)
پس تا زمانی که گذشت کردن از خطاهای دیگران در راستای ایجاد دوستی و دوام زندگی اجتماعی به صورت مطلوب است، خیلی هم عالی و مورد توصیه می باشد.
اما مطلب دوم اینست که نفس مراتب متفاوتی دارد. مرتبه ای از نفس است که انسان را در مسیر الهی رشد می دهد، پس با توجه به نکته ای که در ابتدای بحث عنوان شد، باید تقویت شود. همان که به تعبیر امیر مومنان علی (علیه السلام)، آنقدر ارزشمند است که بهایش جز بهشت نیست. «إنَّهُ ليسَ لأنْفُسِكُم ثَمَنٌ إلاّ الجَنّةُ ، فلا تَبيعوها إلاّ بِها»؛ به راستی که بهای نفس شما جز بهشت نيست؛ پس آن را جز به بهشت مفروشيد. (محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، مترجم شیخی، حمیدرضا، انتشارات دارالحدیث، قم ۱۳۸۹، ج ۲، ص ۲۶۸)
برعکس پایین ترین مرتبه ی نفس، انسان را از این مسیر دور کرده و همان نفسی ست که باعث فساد و تباهی انسان می شود. پس قاعدتا رشد و کمال در مبارزه و شکست دادن آن است. نفسی که انسان را محور در نظر گرفته و باعث منیّت و خودخواهی اوست.
اگر عفو و گذشت، باعثِ خدشه دار شدنِ غرور، تکبر و خودخواهی در انسان شود، انسان را در مسیر الهی قرار داده و به رشدِ گوهر وجودی او کمک می کند که بسیار ارزشمند است. اما زمانی که چشم پوشی از رفتارهای دیگران موجب خدشه دار شدنِ کرامت انسانی، ضعیف شدنِ قدرت دینی و زیر پا گذاشتن نفس الهی او باشد، هرگز جای کوتاهی نیست و باید با متکبران برخورد قاطع داشت.
قرآن می فرماید: «لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ؛ إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»؛ [اما] خدا شما را از كسانى كه در [كار] دين با شما نجنگيده و شما را از ديارتان بيرون نكرده اند باز نمى دارد كه با آنان نيكى كنيد و با ايشان عدالت ورزيد زيرا خدا دادگران را دوست مى دارد. فقط خدا شما را از دوستى با كسانى باز مى دارد كه در [كار] دين با شما جنگ كرده و شما را از خانه هايتان بيرون رانده و در بيرون راندنتان با يكديگر همپشتى كرده اند و هر كس آنان را به دوستى گيرد، آنان همان ستمگرانند. (سوره ممتحنه، آیات ۸ و۹)
جمع بندی:
پرسش:
امام صادق (عليه السلام) فرموده اند: «هر كه تو را گرامى داشت، او را گرامى بدار و هركه تو را خوار شمرد، خودت را از او منزّه و بر كنار بدار». و امیرالمومنین على (عليه السلام) نیز فرمود: «بى اعتنايى تو به كسى كه به تو راغب است كم سعادتى است و تمايل تو به كسى كه به تو بى رغبت است، خوارى نفس است». با توجه به این روایات، بهتر است نفس خود را از شخصی که به ما بی رغبت است یا متکبر است یا مارا خوار می شمارد منزه و برکنار داشت. در عین حال پیامبر اسلام از شخصی که در مسیر راه او آشغال می ریخت عیادت می کند و به او می پیوندد. این دو سیره و روش چطور باهم جمع می شوند؟ بالاخره از اینگونه اشخاص باید کناره گیری کنیم یا اینکه بپیوندیم؟
پاسخ:
قبل از هرچیز باید توجه داشته باشیم که در مکتب اخلاقی اسلام، همه چیز دائر مدار خداوند و رضایت اوست و هر عملی برای پیدا کردنِ ارزش اخلاقی، باید به نحوی سبب رشد و کمال انسان شود. پس تمام اعمال را باید با این معیار محک زد. برای پاسخ دادن به این سوال، باید مسئله را از دو زاویه نگاه کرد. یکی شکسته شدنِ خود یا همان نفس؛ و دیگری برخورد با مردم. در برخوردهای اجتماعی در اسلام اصل بر مدارا کردن و دوستی نسبت به تمام مخلوقات الهی ست. امیرالمومنین علی (علیه السلام) خطاب به مالك اشتر مي فرمايد: قلب خويش را از مِهر مردم و دوستي و لطف آنان سرشار كن. مبادا هرگز كه درنده خون آشام باشي كه خوردن مردم را غنيمت بشماری، چرا كه مردم دو گروه اند: يا برادران ديني تو بوده يا در آفرينش همانند تو هستند.(۱) و رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند: «الخَلقُ عِيالُ اللّهِ ، فأحَبُّ الخَلقِ إلى اللّهِ مَن نَفعَ عِيالَ اللّهِ ، و أدْخَلَ على أهلِ بَيتٍ سُرورا»؛ مردم عائله خدا هستند؛ پس محبوبترين كس نزد خدا آن است كه به عائله او سود رساند و خانواده اى را خوشحال كند. (۲) و امام محمد باقر (علیه السلام) فرموده اند: «صَلاحُ شَأنِ النّاسِ التَّعايُشُ والتَّعاشُرُ مِل ءَ مِكيالٍ: ثُلُثاهُ فِطَنٌ وَ ثُلثٌ تَغافُلٌ»؛ سامان يافتن كار مردم به اين است كه طورى با هم معاشرت كنند كه مانند پيمانه اى باشند، دو سومش هوشياری و يك سومش ناديده گرفتن و چشم پوشى باشد. (۳)
پس تا زمانی که گذشت کردن از خطاهای دیگران در راستای ایجاد دوستی و دوام زندگی اجتماعی به صورت مطلوب است، خیلی هم عالی و مورد توصیه می باشد.
اما مطلب دوم اینست که نفس مراتب متفاوتی دارد. مرتبه ای از نفس است که انسان را در مسیر الهی رشد می دهد، پس با توجه به نکته ای که در ابتدای بحث عنوان شد، باید تقویت شود. همان که به تعبیر امیر مومنان علی (علیه السلام)، آنقدر ارزشمند است که بهایش جز بهشت نیست. «إنَّهُ ليسَ لأنْفُسِكُم ثَمَنٌ إلاّ الجَنّةُ ، فلا تَبيعوها إلاّ بِها»؛ به راستی که بهای نفس شما جز بهشت نيست؛ پس آن را جز به بهشت مفروشيد. (۴)
برعکس پایین ترین مرتبه ی نفس، انسان را از این مسیر دور کرده و همان نفسی ست که باعث فساد و تباهی انسان می شود. پس قاعدتا رشد و کمال در مبارزه و شکست دادن آن است. نفسی که انسان را محور در نظر گرفته و باعث منیّت و خودخواهی اوست. اگر عفو و گذشت، باعثِ خدشه دار شدنِ غرور، تکبر و خودخواهی در انسان شود، انسان را در مسیر الهی قرار داده و به رشدِ گوهر وجودی او کمک می کند که بسیار ارزشمند است. اما زمانی که چشم پوشی از رفتارهای دیگران موجب خدشه دار شدنِ کرامت انسانی، ضعیف شدنِ قدرت دینی و زیر پا گذاشتن نفس الهی او باشد، هرگز جای کوتاهی نیست و باید با متکبران برخورد قاطع داشت.
قرآن می فرماید: «لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ؛ إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»؛ [اما] خدا شما را از كسانى كه در [كار] دين با شما نجنگيده و شما را از ديارتان بيرون نكرده اند باز نمى دارد كه با آنان نيكى كنيد و با ايشان عدالت ورزيد زيرا خدا دادگران را دوست مى دارد. فقط خدا شما را از دوستى با كسانى باز مى دارد كه در [كار] دين با شما جنگ كرده و شما را از خانه هايتان بيرون رانده و در بيرون راندنتان با يكديگر همپشتى كرده اند و هر كس آنان را به دوستى گيرد، آنان همان ستمگرانند. (۵)
پی نوشتها:
۱. نهج البلاغه، نامه ۵۳
۲. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، مترجم شیخی، حمیدرضا، انتشارات دارالحدیث، قم ۱۳۸۹، ج ۲، ص ۴۳۲
۳. محدی ری شهری، محمد، حکمت نامه بسیج، قم،انتشارات دارالحدیث، ص ۲۲۸
۴. میزان الحکمه، همان، ج ۲، ص ۲۶۸
۵. سوره ممتحنه، آیات ۸ و۹