جمع بندی چرا پیامبر اسلام(ص) ابوسفیان را حاکم نجران کرد؟
تبهای اولیه
ما بر خلفای سه گانه ایراد می گیریم که چرا به خاندان ابوسفیان حکومت شام را دادند و یا چرا کسانی را مانند مروان حکم که پیامبر طرد کرده بود را مقام دادند. در حالی که خود پیامبر زمینه را برای خلافت بنی امیه فراهم کرده بود.براستی چرا پیامبر ابوسفیان را والی نجران کرد؟ آیا لایق تر از او نبود؟
ما بر خلفای سه گانه ایراد می گیریم که چرا به خاندان ابوسفیان حکومت شام را دادند و یا چرا کسانی را مانند مروان حکم که پیامبر طرد کرده بود را مقام دادند. در حالی که خود پیامبر زمینه را برای خلافت بنی امیه فراهم کرده بود.براستی چرا پیامبر ابوسفیان را والی نجران کرد؟ آیا لایق تر از او نبود؟
با عرض سلام و ادب
مطالعه سیره رسول الله(ص) نشان می دهد که آن حضرت اصل اولیه برخورد خویش را با تمام مخالفان، بردباری و ملایمت قرار داده است. برقراری صلح و انعقاد پیمان نامه های بسیار بین پیامبراعظم (ص) و مخالفان آن حضرت، دلیل تمایل شدید ایشان به مدارا و همزیستی مسالمت آمیز است. اما این اصل هرگز باعث نمی گردید که آن حضرت در برابر دشمنان کینه توز و توطئه گر، در هر شرایطی طبق همین اصل رفتار نماید؛ بلکه در صورت کشف توطئه دشمن، پیمان شکنی، تجاوز آنها به مقر حکومت اسلامی و تهدید کیان اسلام، پیامبر (ص) نیز با قاطعیت و سختگیری تمام رفتار می کردند.
مدارا یکی از اصول اخلاقی اسلام است که در بهبود روابط اجتماعی نقشی مهم و اساسی دارد. اگر در جامعه ای از این اصل ارزشمند به درستی و بجا استفاده شود، از بسیاری از کجروی ها، از جمله قطع روابط و کینه ورزی و دشمنی، جلوگیری خواهد شد و اعضا و افراد آن جامعه با آرامش روانی بیشتری زندگی خواهند کرد.
در رابطه با نوع برخورد پیامبر(ص) با ابوسفیان و خانواده اش آنچه مسلم است آن حضرت بنابر مصالحی اینگونه برخورد کرده اند و قطعاً تصمیم آن حضرت بر طبق فرامین و دستورات الهی بوده است،چرا که خداوند در قرآن کریم می فرماید:
وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَى(النجم/3)
و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید!
إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَى(النجم/4)
آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست!
علاوه بر این:
اینکه مسبب اصلی به حکومت رسیدن و جنایات بنی امیه را پیامبر(ص) بدانیم،اگر اینگونه باشد باید اقدامات دیگر مسلمانان را هم متوجه آن حضرت بدانیم،که این سخن به هیچوجه قابل قبول نمی باشد.
آنچه به ما کمک خواهد کرد تا تا حدی به چرایی برخورد پیامبر با اشخاصی همچون ابوسفیان پی ببریم این است که:
یکی از ابعاد شخصیت پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) که میتواند الگویی مناسب برای برپایی حکومت اسلامی و تداوم آن باشد، شیوه برخورد آن حضرت با مخالفان و منتقدان در حکومت نبوی است. بعد از هجرت پیامبر به مدینه و برپایی دولت نبوی گروه های مختلفی به دشمنی و مخالفت با پیامبر و حکومت تازه تأسیس نبوی پرداختند. سران مشرک قریش در مکه و مدینه، یهودیان مدینه، منافقان مدینه و اطراف آن، افراد ناآگاه و مستضعفان فکری که به وسیله رؤسای قبایل و یهود برای دشمنی با دولت نبوی مورد استفاده قرار میگرفتند.
پس از تشکیل حکومت اسلامی مبنای پیامبر، در ابتدا همزیستی با همه شهروندان بود. در چارچوب عدالت و مدارای اسلامی با آنها برخورد میکرد و تا حد اعلا، بدیها، کارشکنیها و دشمنیهای مخالفان را تحمل مینمود. برخورد پیامبر با این مخالفان هرگز از اصل هدایتگری، انصاف، رحمت و عدالت عدول نکرد، در برخی موارد در مقابل دشمنان اسلام با قاطعیت ایستاد.
این اصل و رفتار پیامبر (ص) با مخالفان، طبق فرمان خداوند و آیین نامه ای است که می فرماید:
وان جنحوا للسلم فاجنح لها[انفال،61] اگر مخالفان تمایل به صلح نشان دادند، تو نیز تمایل نشان بده.
خداوند متعال در آیه 159 سوره آل عمران، مهمترین دلیل موفقیت رسولش را اخلاق نیکو و خلق عظیم معرفی می کند.آنجا که می فرماید:
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ : پس به بركت رحمتى از جانب خداوند با آنها (امت خود) نرمخو شدى، و اگر بد خلق و سختدل بودى حتما از دورت پراكنده مىشدند. پس، از آنها درگذر و برايشان آمرزش طلب و در كارها با آنان مشورت نما، و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن، كه بىترديد خداوند توكل كنندگان را دوست دارد».
سلام علیکم
استاد بزرگوار لطفا بجای احساسی کردن بحث دلیل تاریخی بیاورید.می توان بخشیده شدن ابوسفیان بعد از فتح مکه را رحمت حساب کرد ولی اگر دادن حکومت به فرد فاسق مصداق رحمت باشد که دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود و استدلال شما را می توان برای خلفای سه گانه هم به کار برد.لطفا مرا مجبور به تکرار مکررات نکنید:
آیا لایق تر از او نبود؟
اینکه مسبب اصلی به حکومت رسیدن و جنایات بنی امیه را پیامبر(ص) بدانیم،اگر اینگونه باشد باید اقدامات دیگر مسلمانان را هم متوجه آن حضرت بدانیم،که این سخن به هیچوجه قابل قبول نمی باشد.
کدام اقدامات مسلمانان را می گویید؟ چیزی که روشن است آن است این است که پیامبر با این کار جواز حکومت دادن به معاندان اسلام را فراهم کرد من هم نگفتم مقصر اصلی است بلکه گفتم پایه گذار و یکی از مسببین است.آیا ابوسفیان و خاندانش بالاخره ایمان آوردند ویا از به قول شما رحمت پیامبر سو استفاده کردند؟دادن حکومت به ابوسفیان برای اسلام ضررش بیشتر بود یا سودش؟
وان جنحوا للسلم فاجنح لها[انفال،61] اگر مخالفان تمایل به صلح نشان دادند، تو نیز تمایل نشان بده.
خداوند متعال در آیه 159 سوره آل عمران، مهمترین دلیل موفقیت رسولش را اخلاق نیکو و خلق عظیم معرفی می کند.آنجا که می فرماید:
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ : پس به بركت رحمتى از جانب خداوند با آنها (امت خود) نرمخو شدى، و اگر بد خلق و سختدل بودى حتما از دورت پراكنده مىشدند. پس، از آنها درگذر و برايشان آمرزش طلب و در كارها با آنان مشورت نما، و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن، كه بىترديد خداوند توكل كنندگان را دوست دارد».
یعنی اگر پیامبر به ابوسفیان حکومت نمی داد همه از دورش پراکنده می شدند و اسلام نابود میشد؟!
سلام خدمت همه دوستان
راجب موضوع مورد بحث در مورد ابوسفیان باید خدمتتون عرض کنم که ما قبل از اینکه بخواهیم راجب یک موضوع بحث کنیم باید اول بریم به اون دوره، خودمان را در آن دوره در نظر بگیریم، همه شرایط اجتماعی سیاسی رو در نظر بگیریم بعد نظرمون رو اعلام کنیم
پیامبر (ص) چندین سال پس از رسالت خود به دلیل کم بودن یارانش نمی توانست دعوت خود را علنی کند، بعد از سه سال شرایط تقریبی محیا شد که با اینحال تعداد مسلمانان باز هم انگشت شمار بود.
اکثریت مردم آن دوره سوابق خوبی نداشتند لذا اگر پیامبر ص میخواست سخت گیری کند کسی باقی نمی ماند
ایشان ص در فتح مکه عفو عمومی اعلام نمودند تا مصداق يَدْخُلُونَ في دينِ اللهِ أَفْواجاً باشد
شک نکنید افراد صالح آن دوره بسیار اندک بودند و حتی مقام پیامبر ص باز هم برای تعدادی از همین افراد و توسط همین ها پایین آورده شد تا جاییکه لحظه جان سپردن پیامبر ص که باید یارانش اوج محبت خود را نشان می دادند به ایشان توهین نموده و اجازه آوردن قلم و دوات ندادند و من شرمنده هستم بخواهم آن الفاظ را بازگو کنم
پیامبر ص چند تن مانند امام علی و سلمان داشت؟ اگر خلق عظیمشان نبود کسی کنار او باقی می ماند؟
نکته بعدی این است که پیامبر برای هدایت این افراد آلوده و پست حتی گاهی از سهم غنایم خود به آنها می داد تا دلهایشان را بدست آورد (یک نمونه ی آن به خود ابوسفیان غنایم بیشتری نسبت به بقیه داد) اما دیدید که آنها با همه ی این مهربانی ها روز عاشورا بر فرزند پیامبرص چه کردند.
نکته بعدی این است که در آن دوره حرف حاکم قبیله حرف اول و آخر بود. مانند اشعث بن قیس کندی که رهبر قبیله خود بود و اگر این فرد علیه امام علی شورش می کرد تمام قبیله آنها پشتش بودند و علیه امام می جنگیدند که ماجرای حکمین در جنگ صفین هم دقیقا بر اساس همین موضوع است. اگر امام علی یاران سر به فرمان خالص می داشت تمام این هارا نابود میکرد اما وقتی که در کنار خود یاری نمیبیند مجبور است اشعث را فرماندار آذربایجان باقی بگذارد که این امر برخلاف میل امام بود ( و با تاخیر او را عزل نمود). منطقاً و عقلاً در این شرایط امام ع بجای اینکه با کل قبیله اشعث وارد جنگ شود بهتر می بود تا جایی که امکان دارد روی هدایت اشعث تمرکز کند و مهربانی خود را نسبت به ایشان بیشتر از بقیه اثبات کند. ابو موسی اشعری نیز تا مدتی برخلاف میل امام فرماندار کوفه باقی مانده بود. زیاد بن ابیه نیز با وجود اینکه نسل و نسب شناخته شده ای نداشت از جانب امام علی فرماندار فارس شده بود و معصومین این فرصت ها را به این اشخاص میدادند که حتی اگر تشنه حکومت هستند، حکومت را به شکل صحیح داشته باشند بطور نمونه امام حسین ع به عمر بن سعد گفت اگر برای حکومت ری میخواهی مرا بکشی من خودم حکومت ری را بتو میدهم اما خودت را جهنمی نکن (آن احمق به امام گفت تو چه قدرتی داری که بخواهی به من ملک ری را بدهی) و امام ع به او فرمود تو از گندم ری نخواهی خورد (از کار خود دست بکش) آن ملعون باز هم امام ع را مسخره کرد و گفت جو آن مرا بس است
چه اینکه ابوسفیان هم از بزرگان مکه بود و مال، برده و پیروان فراوانی داشت
اگر به حال و هوای آن دوران برویم ماجرا بیشتر روشن می شود.
امیدوارم بتوانید پاسخ خود را از مطالب بالا استخراج کنید
با سپاس
با سلام و خیر مقدم خدمت شما
دوست بزرگوار جناب موسوی عزیز به نظر می رسد سوال مرا درست نفهمیدید سوال دو بخش داشت یکی اینکه علت حکومت دادن به ابوسفیان توسط پیامبر چه بود دوم اینکه اگر پیامبر این کار را کرده دیگر چرا بر خلفای سه گانه که مشابه آن را انجام دادند ایراد می گیریم؟
راجب موضوع مورد بحث در مورد ابوسفیان باید خدمتتون عرض کنم که ما قبل از اینکه بخواهیم راجب یک موضوع بحث کنیم باید اول بریم به اون دوره، خودمان را در آن دوره در نظر بگیریم، همه شرایط اجتماعی سیاسی رو در نظر بگیریم بعد نظرمون رو اعلام کنیم
صرفنظر از اینکه در نظر گرفتن تمام شرایط محیطی در تاریخ محال است اگر نظر شما را درست بدانیم تمام جنایات تاریخ توجیه می شود و نیز این نظر اساسا ارزش علم تاریخ را از بین می برد.
پیامبر (ص) چندین سال پس از رسالت خود به دلیل کم بودن یارانش نمی توانست دعوت خود را علنی کند، بعد از سه سال شرایط تقریبی محیا شد که با اینحال تعداد مسلمانان باز هم انگشت شمار بود.
اکثریت مردم آن دوره سوابق خوبی نداشتند لذا اگر پیامبر ص میخواست سخت گیری کند کسی باقی نمی ماند
با وجود اینکه این نظر شما را قبول ندارم ولی زیر سیبیلی رد می کنیم و می پذیریم که همه اصحاب پیامبر به جز تعداد اندکی بد یا بد سابقه بودند.حالا سخن من این است که چرا پیامبر برای حکومت یک منطقه به جای انتخاب گزینه بد گزینه بدترین یعنی ابوسفیان را انتخاب می کند؟
نکته بعدی این است که پیامبر برای هدایت این افراد آلوده و پست حتی گاهی از سهم غنایم خود به آنها می داد تا دلهایشان را بدست آورد (یک نمونه ی آن به خود ابوسفیان غنایم بیشتری نسبت به بقیه داد) اما دیدید که آنها با همه ی این مهربانی ها روز عاشورا بر فرزند پیامبرص چه کردند.
آیا بالاخره این هدایت افراد آلوده و پست نتیجه داد یا نه؟خوب است خودت هم نتیجه اش را گفتی.بخشیده شدن ابوسفیان بعد از فتح مکه قبول - دادن غنایم قبول-فرمانده جنگیش کردن هم قبول
تا اینجای کار از نظر من هم قابل قبول است-دادن حکومت به ابوسفیان قبول-دادن حکومت شام به دو پسرش هم قبول-همه بنی امیه را در مناصب حکومتی گماشتن هم قبول-دو نوه پیامبر را برای دفاع از بنی امیه میان جمعیت معترض فرستادن تا آسیب ببیند هم قبول-حکمیت و عنوان امیرالمومنین برای معاویه هم قبول-صلح و دادن خلافت به معاویه هم قبول-پایبندی به پیمان صلح در حالی که طرف مقابل به هیچ یک از تعهدها عمل نکند هم قبول و ...
شما که اول و آخر این زنجیره را قبول داری چرا وسطش که اقدامات خلفای سه گانه بود را قبول نمی کنی.تازه ابوسفیان در دوران خلفای سه گانه به دلیل قرض و بدهی زندان هم رفت(تاریخ سیاسی اسلام.حسن ابراهیم حسن)
نکته بعدی این است که پیامبر برای هدایت این افراد آلوده و پست حتی گاهی از سهم غنایم خود به آنها می داد تا دلهایشان را بدست آورد (یک نمونه ی آن به خود ابوسفیان غنایم بیشتری نسبت به بقیه داد) اما دیدید که آنها با همه ی این مهربانی ها روز عاشورا بر فرزند پیامبرص چه کردند.
آیا این هدایت افراد آلوده و پست بالاخره نتیجه داد؟ خوب است خودت هم نتیجه اش را گفتی.
نکته بعدی این است که در آن دوره حرف حاکم قبیله حرف اول و آخر بود. مانند اشعث بن قیس کندی
اولا قبیله خود تقسیمات کوچکتری دارد که به عشیره می رسد که با حساب آن چیز زیادی به ابوسفیان نمی رسد و در ثانی آنقدر ها هم حرف روسای قبایل قدرت نداشت و من می توانم برایت نمونه های فراوانی بیاورم که مثال بارز آن مهاجرین بودند که از میان آنها عثمان و خالد بن سعید بن عاص از بنی امیه بودند.در ضمن بعضی از روسای قبایل توسط خود قبیله عوض می شدند.درباره اشعث بن قیس و دیگران هم عجله نکن انشاء الله در بحثهای بعد به آنها هم می پردازیم.یک نکته دیگر این حرف شما به معنای مقدم بودن رابطه بر ضابطه در اسلام است یعنی چون ابوسفیان پدرزن پیامبر بود به او حکومت داد خب اینکه بدتر است.
ابوسفیان بعد از فتح مکه هیچ چیز نبود. وقتی ابوسفیان تسلیم شد زنش خطاب به مردم مکه گفت این خیک پر از چربی را بکشید و وقتی دید کسی اقدامی نمی کند خودش دست به کار شد ولی مردم مکه جلویش را گرفتند.حالا چه کسی مقام اجتماعی این خیک چربی را به او برگرداند.
بر فرض که اصلا با این اقدامات پیامبر اسلام به اهدافی رسید.کدام مدیر مدبری اهداف و منافع بلند مدت را فدای اهداف کوتاه مدت می کند؟به نظرت چه زیانهایی در بلند مدت توسط بنی امیه به اسلام رسید؟
من به دنبال دلیل اخلاقی و احساسی نمی گردم بلکه باید یک دلیل استراتژیک تاریخی ارائه داد یعنی سودها و زیانهای یک اقدام تاریخی را با هم مقایسه کرد ودر نتیجه اگر سودها بیشتر باشد آن یک اقدام مثبت وگرنه یک اشتباه تاریخی خواهد بود.
ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسفندان
سوال مرا درست نفهمیدید سوال دو بخش داشت یکی اینکه علت حکومت دادن به ابوسفیان توسط پیامبر چه بود دوم اینکه اگر پیامبر این کار را کرده دیگر چرا بر خلفای سه گانه که مشابه آن را انجام دادند ایراد می گیریم؟
بخدمت عصران عزیز و گرامی و دوستان عرض سلام و ادب دارم
اول باید دید که مساله ولایت ابوسفیان بر نجران حقیقت دارد یا خیر . در حالیکه ما روایاتی مستند داریم که طلقاء و ابناء الطلقاء بدستور پیامبر حق حاکمیت نداشتند چطور ممکن است خود پیامبر چنین حکمی صادر کرده باشد.
نام ابوسفيان در شمار شاهدان قرارداد صلح پيامبر(صلي الله عليه و اله) با مسيحيان نجران در سال نهم ق. ياد شده است.[1]شايد همين دستمايه شده تا برخي ادعا كنند پيامبر(صلي الله عليه و اله) وي را عامل خود بر نجران و پسرش يزيد را حكمران تيماء قرار داده است.[2]آنان براي اثبات اين مدعا به شعري از شاعري گمنام استناد كردهاند:
كذاك قد ولّي أباسفيانٍ
خَربن حربٍ بعد ذا نجرانا[3]
ابن حجر موضوع ولايت ابوسفيان بر نجران را اثباتپذير نميداند و به نقل از واقدي ميگويد: اصحاب ما آن را انكار ميكنند.[4]يعقوبي عامل پيامبر(صلي الله عليه و اله) بر نجران را فروة بن مَسيك مرادي دانسته است.[5]
[1]. الطبقات، ج1، ص358؛ فتوح البلدان، ص78.
[2]. زاد المعاد، ج1، ص121.
[3]. نظام الحكومه، ج1، ص245.
[4]. الاصابه، ج3، ص333.
[5]. تاريخ يعقوبي، ج2، ص122.
ضمن عرض سلام مجدد
دوست گرامی عصران، راجب اصل موضوع حاکم نجران شدن دوست دیگرمان پاسخ اجمالی را داده اند
اما راجب خلافت باید بگویم
نماینده خلیفه با خود خلیفه تفاوت فراوان دارد
خلیفه فقط از سوی خدا تعیین می شود و نمایندگان خلیفه که نماز جمعه را در مناطق مختلف برپا می کنند و بعنوان فرماندار شناخته می شوند، از سوی خلیه تعیین می شود
خلیفه کلمات را در اختیار دارد و جانشین خدا روی زمین است.
ضمناً امام علی ع فرمودند اگر جعفر (و شخص دیگری را نیز نام بردند که بنده حضور ذهن ندارم) حق خود را از خلفا می گرفتم و سکوت نمیکردم. دختر مبارک پیامبر ص بین در و دیوار قرار گرفت خود و فرزندش محسن شهید شدند عجبا که باز هم مردم سکوت کردند (آنها آمده بودند که شجره طیبه را قطع کنند اما خدا اما خدا و علی...) عجب مگر همه نشنیده بودند که پیامبر ص فرموده بود فاطمه پاره تن من است؟ مگر نگفته بود که خشم فاطمه خشم خداست؟ مگر نمی دانند که حضرت فاطمه س پس از آن دیگر هرگز راضی به دیدن ابی بکر نشدند؟ عجیب از همه اینها مگر خود ابی بکر لحظه مرگش نگفت ای کاش خلافت را غضب نمی کردم و حرمت منزل حضرت فاطمه را نمیشکستم. پس چرا برادران این جملات را سانسور میکنید و میگویید ابی بکر قبل از مرگ جملاتی گفت و گفت ای کاش چند کار را انجام نمی دادم. چرا سانسور می کنید و نمیگویید چه کارهایی!؟
پیغام شما: "
با وجود اینکه این نظر شما را قبول ندارم ولی زیر سیبیلی رد می کنیم و می پذیریم که همه اصحاب پیامبر به جز تعداد اندکی بد یا بد سابقه بودند." در این مسلئه خود پیامبر ص فرموده اند تمامی اصحاب مرا وارد جهنم می کنند بغیر از تعداد انگشت شماری."
آیا این هدایت افراد آلوده و پست بالاخره نتیجه داد؟ خوب است خودت هم نتیجه اش را گفتی." بله، زیرا خود خدا در قرآن فرمود اگر اخلاق نیکوی تو نبود مردم از پیرامون تو می گریختند حال آنکه ما تورا ب فضل خود خلق عظیم قرار دادیم. مانند شخصی که روزانه شمکبه روی پیکر مبارک پیامبر ص می ریختند اما روزی که بیمار شدند پیامبر به عیادت ایشان رفتند و مسلمان شدند. اما با اینحال انسان مختار است و بعضی افراد جهنمی ماندند."
حکمیت و عنوان امیرالمومنین برای معاویه هم قبول" امیرمومنین امام علی ع به شدن از این موضوع ناراضی بود و می فرمودند: مرا پایین آوردند، و باز هم مرا پایین آوردند... ببینید مقام مرا چقدر پایین آورده اند که می گویند معاویه و علی (مرا با او مقایسه می کنند). و هیچ یک از امامان و شیعیان هرگز لغب امیرمومنین را جز برای علی بن ابی طالب ع قبول ندارند و نپذیرفته اند."
-صلح و دادن خلافت به معاویه هم قبول-پایبندی به پیمان صلح در حالی که طرف مقابل به هیچ یک از تعهدها عمل نکند هم قبول و ..." امام حسن ع آماده جنگ شده بود ولی زمانیکه لشگر صف آرایی نموده بود معاویه هزار هزار درهم فرمانده لشگر امام حسن ع را خرید؛ و شیرازه ی لشگر از هم گسست."..." با کمال احترام بقیه حرف های شما دوست گرامی، مورد قبول بنده نیستند و اکثر روایات محکم و قوی بر خلاف آنها می باشند.
پرسش:
چرا پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) ابوسفیان را حاکم نجران کرد؟
پاسخ:
مطالعه سیره رسول الله(صلی الله علیه و آله) نشان می دهد که آن حضرت اصل اولیه برخورد خویش را با تمام مخالفان، بردباری و ملایمت قرار داده است. برقراری صلح و انعقاد پیمان نامه های بسیار بین پیامبراعظم (صلی الله علیه و آله) و مخالفان آن حضرت، دلیل تمایل شدید ایشان به مدارا و همزیستی مسالمت آمیز است. اما این اصل هرگز باعث نمی گردید که آن حضرت در برابر دشمنان کینه توز و توطئه گر، در هر شرایطی طبق همین اصل رفتار نماید؛ بلکه در صورت کشف توطئه دشمن، پیمان شکنی، تجاوز آنها به مقر حکومت اسلامی و تهدید کیان اسلام، پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز با قاطعیت و سختگیری تمام رفتار می کردند.
مدارا یکی از اصول اخلاقی اسلام است که در بهبود روابط اجتماعی نقشی مهم و اساسی دارد. اگر در جامعه ای از این اصل ارزشمند به درستی و بجا استفاده شود، از بسیاری از کجروی ها، از جمله قطع روابط و کینه ورزی و دشمنی، جلوگیری خواهد شد و اعضا و افراد آن جامعه با آرامش روانی بیشتری زندگی خواهند کرد.
در رابطه با نوع برخورد پیامبر(صلی الله علیه و آله) با ابوسفیان و خانواده اش آنچه مسلم است آن حضرت بنابر مصالحی اینگونه برخورد کرده اند و قطعاً تصمیم آن حضرت بر طبق فرامین و دستورات الهی بوده است،چرا که خداوند در قرآن کریم می فرماید:
وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَى[1]
و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید!
إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَى[2]
آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست!
علاوه بر این:
اینکه مسبب اصلی به حکومت رسیدن و جنایات بنی امیه را پیامبر(صلی الله علیه و آله) بدانیم،اگر اینگونه باشد باید اقدامات دیگر مسلمانان را هم متوجه آن حضرت بدانیم،که این سخن به هیچوجه قابل قبول نمی باشد.
آنچه به ما کمک خواهد کرد تا حدی به چرایی برخورد پیامبر با اشخاصی همچون ابوسفیان پی ببریم این است که:
یکی از ابعاد شخصیت پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله) که میتواند الگویی مناسب برای برپایی حکومت اسلامی و تداوم آن باشد، شیوه برخورد آن حضرت با مخالفان و منتقدان در حکومت نبوی است. بعد از هجرت پیامبر به مدینه و برپایی دولت نبوی گروه های مختلفی به دشمنی و مخالفت با پیامبر و حکومت تازه تأسیس نبوی پرداختند. سران مشرک قریش در مکه و مدینه، یهودیان مدینه، منافقان مدینه و اطراف آن، افراد ناآگاه و مستضعفان فکری که به وسیله رؤسای قبایل و یهود برای دشمنی با دولت نبوی مورد استفاده قرار میگرفتند.
پس از تشکیل حکومت اسلامی مبنای پیامبر، در ابتدا همزیستی با همه شهروندان بود. در چارچوب عدالت و مدارای اسلامی با آنها برخورد میکرد و تا حد اعلا، بدیها، کارشکنیها و دشمنیهای مخالفان را تحمل مینمود. برخورد پیامبر با این مخالفان هرگز از اصل هدایتگری، انصاف، رحمت و عدالت عدول نکرد، در برخی موارد در مقابل دشمنان اسلام با قاطعیت ایستاد.
این اصل و رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله) با مخالفان، طبق فرمان خداوند و آیین نامه ای است که می فرماید:
وان جنحوا للسلم فاجنح لها[3] اگر مخالفان تمایل به صلح نشان دادند، تو نیز تمایل نشان بده.
خداوند متعال در آیه 159 سوره آل عمران، مهمترین دلیل موفقیت رسولش را اخلاق نیکو و خلق عظیم معرفی می کند.آنجا که می فرماید:
«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ : پس به بركت رحمتى از جانب خداوند با آنها (امت خود) نرمخو شدى، و اگر بد خلق و سختدل بودى حتما از دورت پراكنده مىشدند. پس، از آنها درگذر و برايشان آمرزش طلب و در كارها با آنان مشورت نما، و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن، كه بىترديد خداوند توكل كنندگان را دوست دارد».
پی نوشتها:
[1]. النجم،آیه3
[2]. النجم،آیه4.
[3]. انفال،آیه61.