چگونه با خانواده همسرم ارتباط داشته باشم؟
تبهای اولیه
10 توصيه معروف ترين مشاوران دنيا براي ارتباط با خانواده همسر
احترام
اگر حتي فكر مي كنيد آنها سزاوار احترام نيستند در هر حالتي به آنها احترام بگذاريد
وفاداري
اين خيلي طبيعي است كه همسر شما نسبت به خانواه اش احساس وفاداري داشته باشد شما با اين كار هرگز در درجه دوم قرار نمي گيريد ...
انتقاد
اگر ماجرايي برايتان اتفاق افتاد به خود شان انتقاد نكنيد و اگر همسرتان ( زن يا مرد ) انتقادي از آنها مي كند فقط گوش دهيد و جبهه نگيريد اين يكي به دو كردن ها مي تواند مشكلات بيشتري را ايجاد كند .
ريشه ها
خاستگاه همسرتان را كشف كنيد و ببينيد در چه خانواده اي و با چه نوع ساختاري بزرگ شده است بهتر است اين مساله قبل از ازدواج صورت گيرد .
احساسات
خودتان سعي كنيد قبل از سولات او خود و احساسات و نوع نگرش خانواده تان را بذاي همسرتان بگوييد و اگر انتقادي از يك روش تربيتي داريد بيان كنيد .
علاج كردن
اگر مشكلي با خانواده تان داريد و اين قضيه روي شما و زندگي تان تاثير گذاشته در همان ابتدا آن را حل كنيد و هرگز وارد زندگي زناشويي تان نكنيد .
نه گفتن
درك كنيد كه چه مقدار رابطه با خانواده خودتان لازم است و از آن بيشتر به زندگي تان لطمه ميزند يك كلمه رمز مثل "نه" داشته باشيد و وقتي لازم است آن را به كار ببريد .
مراقب بودن
راجع به سلامتي و اوضاع اقتصادي آنها در محافظتان پرس و جو كنيد سعي كنيد آنچه را از نظر مراقبت روحي و موقعيتي نمي توانيد به دست آورند تا حد امكان فراهم كنيد چرا كه روزي شما نيز نيازهايي خواهيد داشت.
مرز نگه داريد
مرزهايي براي رابطتان تعيين كنيد مثلا روزهاي تعطيل آخر هفته ها مسائل مالي ، ملاقات ها ، تنهايي و...
تقدم
هميشه زندگي مشتركتان را در راس هرم قرار دهيد .
منبع
به نام علی اعلی
سلام
در هنگام بررسی موضوعات قدیمی انجمن مشاوره گاها به موضوعات مفید و مهمی برخورد می کنیم.
این تاپیک هم یکی از اون موضوعاته :ok:
مطالعه اش برای افراد متأهل مفید خواهد بود
یا علی :Gol:
رفت و آمد با خانواده همسر باید چطوری باشد ؟(برای رفتن شام و یا نهار)آیا باید دعوت کنند؟ و یا نه
اگر دعوت نکنن و برویم ممکن است در خانه چیزی نداشته باشند و زشت باشد
و همینطور برای یکی از دوستانم پیش آمده که وقتی تماس میگیرند و میگویند که ما فردا میآییم خانه شما ،فردای آن روز خواهر و یا برادرش کوکو و یا سوسیس سرخ میکنند و همین
پذیراییشان در همین حد است نه بیشتر
حال برای من سوال شده
این بی احترامی است ؟اینگونه پذیرایی در شان مهمان است ،در حالی که این عروس(دوستم)وقتی مهمان(خانواده همسر)می آیند بهترینها را تهیه میکند.
رفت و آمد با خانواده همسر باید چطوری باشد ؟(برای رفتن شام و یا نهار)آیا باید دعوت کنند؟ و یا نه
اگر دعوت نکنن و برویم ممکن است در خانه چیزی نداشته باشند و زشت باشد
و همینطور برای یکی از دوستانم پیش آمده که وقتی تماس میگیرند و میگویند که ما فردا میآییم خانه شما ،فردای آن روز خواهر و یا برادرش کوکو و یا سوسیس سرخ میکنند و همین
پذیراییشان در همین حد است نه بیشتر
حال برای من سوال شده
این بی احترامی است ؟اینگونه پذیرایی در شان مهمان است ،در حالی که این عروس(دوستم)وقتی مهمان(خانواده همسر)می آیند بهترینها را تهیه میکند.
خب هر کسی خانواده ی شوهرش و کم و بیش میشناسه
بعضی خانواده ها ..مثل مامان من ..از دعوت کردن بچه های خودشون خود داری میکنن ..میگن فرزند خودم که تا دیروز کنارم مینشست و از یه سفره غذا میخوردیم که نباید مثل غریبه ها دعوتش کنم
اما او یکی مامان از اینکه سر زده به خونش بریم دوست نداره
نباید از نوع غذا یا سادگی سفره ناراحت بشید ..مهمونی یه جور دیدار محسوب میشه
مامانم همیشه میگه دوست دارم مهمون اخلاق خوش صاحب خونه باشم نه سفره ی رنگیش
تو خونه ی خودم غذا هست ....
در سال های اخیر که شکل زندگی تغییر کرده و دختران، تحصیل کرده و برخی دارای شغل شدند، همسو شدن با تمام خواستههای خانواده خودشان نیز برای آنها مشکل شده چه برسد به بجا آوردن خواستههای خانواده همسر. در نتیجه ارتباط برقرار کردن با خانواده همسر کار چندان آسانی نیست. اما نگران نباشید کار نشد ندارد میخواهیم به شما یاد دهیم چطور بهترین عروس دنیا شوید.
اولین قدم برای برقراری یک ارتباط خوب
اگر میخواهید ارتباطی خوب داشته باشید باید از شناخت خودتان شروع کنید و این در دستترین منبع قابل تغییر است. شناخت ما از خود میتواند نقاط ضعف و قدرتمان را نشان دهد تا درصدد برطرف کردن این نقاط ضعف باشیم. خیلی از مراجعان مبتلا به تکرار اشتباهات خودشان هستند و حتی تمام تلاششان را میکنند تا اطرافیان را تغییر دهند. مثلا دخترخانمی که بسیار حساس و زودرنج است از کوچکترین مسئله از طرف خانواده همسر ناراحت شده و باعث ناراحتی و تشنج در خانواده میشود. اگر دقت کنیم میبینیم که این دخترخانم در خانواده خود نیز این مشکل را داشته و به فکر حل آن برنیامده است یا مثلا پسری که وقتشناس نیست و در خانواده خود کسی اهمیت این موضوع را به او نیاموخته و چه بسا موقعیتها و شرایط خوبی را نیز از دست داده است، بعد از ازدواج نیز بابت این قضیه مشکلات زیادی را با همسر خود پیدا میکند.
[FONT=B Koodak]اگه همیشه باهاشون رفت وآمد کنی ،بهت میگن:
[FONT=B Koodak]سیریــــــش!
[FONT=B Koodak]اگه رفت و آمدتو کم کنی، میگن:
[FONT=B Koodak]قطع رابطـــه کرده!
[FONT=B Koodak]اگه دست خالی بری خونه شون،میگن:
[FONT=B Koodak]خجالت نمی کشـــه!
[FONT=B Koodak]اگه بپزی و ببری میگن:
[FONT=B Koodak]طعم نـــداره!
[FONT=B Koodak]اگه حرف بزنی،میگن :
[FONT=B Koodak]حرفاش تمومی نداره...(وراج!!!)
[FONT=B Koodak]اگه حرف نزنی،میگن:
[FONT=B Koodak]بلد نیست حرف بزنه!
[FONT=B Koodak]اگه بخری و شیک بپوشی،میگن:
[FONT=B Koodak]ولخــــــرج!!!
[FONT=B Koodak]اگه ساده بپوشی،میگن:
[FONT=B Koodak]آبرومونو برد!!!
[FONT=B Koodak]تو مهمونیا کمک کنی،میگن:
[FONT=B Koodak]می خواد خودشو زرنگ نشون بده!
[FONT=B Koodak]اگه کمک نکنی،میگن:
[FONT=B Koodak]خجالت نمی کشه،انگار مهمونه می خوره و میره کنار!
[FONT=B Koodak]بچه هاتو ببری خونه شون،میگن:
[FONT=B Koodak]بچه هاشو میاره اینجا بازی کنن!
[FONT=B Koodak]اگه نبری،میگن:
[FONT=B Koodak]از حالا می خواد از ما قطعشون کنه!
[FONT=B Koodak]اگه از خودتو خانواده ات براشون بگی،میگن:
[FONT=B Koodak]چاپلوس و خبرچین!
[FONT=B Koodak]اگه ساکت بشی و چیزی نگی،میگن:
[FONT=B Koodak]میاد خبر می گیره ومیره!
[FONT=B Koodak]اگه همه ی مهمونیاشون روبری،میگن:
[FONT=B Koodak]از هیچی نمی گذره!
[FONT=B Koodak]اگه توخونه ات بتمرگی و نری،میگن:
[FONT=B Koodak]اگه خانواده ی خودش بود که می رفت!
[FONT=B Koodak]عزیزم راهی نداری جز اینکه:
[FONT=B Koodak]پسرشونو بهشون پس بدی!
سلام رهاجان
چقدر ناراحت کننده بود
به نظر من شرایط رو فراهم کنید هرجور شده از همسرت بخواه یه خونه مستقل برات تهیه کنه و از حانواده مادرشوهرت جدا شو
اینا اگه رفتارشون درست شدنی بود تو این چند سال درست میشد
صبوری هم حدی داره وقتی رفتار اینا باعث مشکلات روحی شده دیگه صبر معنی نداره .
به نظر من تنها راه همونه که مستقل زندگی کنید حداقل اینجوری دخالت هاشون کمتر میشه . سال به سال هم خواهرشوهرت رو نمی بینی
نشستن و فکر کردن به اینکه چطور خانواده شوهرت رو راضی کنی با دخترشان برخورد کنن
فقط وقت تلفیه و جز ناراحت شدن خودت و افزایش مشکلاتت چیزی به دنبال نداره :Gol:
بله حق با شماست شبنم جان ..
ولی مسئله اینجاست که همسرم زیربار نمیره و حاضر نیست تن به اجاره نشینی بده !
میگه این بالاخره ازدواج میکنه و میره، تو صبوری کن .. :Ghamgin:
رهاجان
به نظر من از شوهرت بخواه خانه رو جدا کنه میگی راضی نیمشه ؟ ببین علت واقعیش چیه . شاید از پول اجاره میترسه شاید در توانش نیست اجاره پرداخت کنه
بهرحال باید علت خاصی داشته باشه اما اگه دیدی در توانش هست و فقط نمیتونه دل از خونواده ش بکنه به هر طریقی تونستی روی خواسته ات پافشاری کن و کوتاه نیا. این کنار اومدن شما با شرایط باعث میشه همیشه دیگران شما رو عذاب بدن . حتی از خونوادت کمک بگیر . به نظر من جدا شدن به نفعته.
یکسال وقتی خیلی بچه بودیم شرایط جوری شد که تو طبقه زیرین خونواده عموم ساکن شدیم
بیچاره مادرم حال شما رو داشت از دست همشون زجر میکشید علی الخصوص زن عموم.
بقرآن کار مادر من هم به دکتر اعصاب و روان کشید جوری شده بود که به یه گوشه خیره میشد و حرف نمی زد
بدتر اینکه تو همون سال هم پدربزرگم ( پدر مادرم رو میگم ) فوت شد دیگه واقعا مادرم داشت از دست میرفت
اگه جدا نمیشیدم معلم نبود چی به سر مادرم میومد آخرش سال بعد پدرم مجبور شد خونه رو جدا کنه .
شوهرت باید به وضع شما اهمیت بده باید بخاطر راحتیت شرایط رو فراهم کنه.
حداقل میتونه یه کشیده زیر گوش خواهرش بزنه تا دفعه بعد جرأت نکنه دست رو شما بلند کنه
این کارخواهرشوهرتان نهایت وقاحت بوده و بدتر از اون اینه که شوهرتون بجای اینکه مقابلش بایسته سعی داشته اون رو آروم کنه این یعنی چی ؟؟؟؟؟؟؟؟
بهرحال امیدوارم مشکلتون حل شه :Gol:
هی خدا جان ایشالا خداوند به تمام زن و شوهرا کمک کنه
به نظرم هر چی میخواین از خدا بخواین
ممنون از همدردی و همراهیتون دوستان ..
شبنم حان در توانش نیست .. متاسفانه حقوق شوهرم اونقدری نیست که بتونه از پس اجاره بر بیاد .. پس اندازی چندانی هم نداریم !
شوهرم برعکس خواهرش، یه فرد آروم و ساکته !
وقتی هم اعتراض میکنه اونا زیاد اهمیتی نمیدن یا حتی گاهی مادرش سرزنشش میکرد که مگه نمیبینی این عصبیه !!!!!!!! شر به پا میکنه و فلان و بهمان و .. چیزی نگید و کوتاه بیاین و بهانه دستش ندین !!!!
کلاً مادرشوهرم اینا جوری برخورد کردن که همه، حتی شوهرم هم فکر میکنه هیچکس نباید جلو خواهرش وایسه وگرنه خیلی بد میشه !!!!!! میگه از بچگی وقتی خواهرم 5 سالش بوده یادمه مادرم اینا همین حرفا رو میزدن !!
و من نمیتونم به این راحتیا این ذهنیت رو پاک کنم ..
این چند سال فقط تونستم یکمی کمرنگش کنم .. که اینطوریام نیست ، هرکی عصبی باشه دلیل بر افسار گسیختگی اون باشه !!!!
ینی یکی از آرزوهامه که جدا زندگی کنم ..
ولی میترسم ناشکری محسوب بشه .. !
واسه همین کوتاه میام و زیاد هم گیر نمیدم به شوهرم .. نمیدونم .. ینی باید اصرار کنم ؟!
اونوقت چطوری اجاره بدیم ؟! با حقوق 600 که نزدیک 200 تومنش قسطه !!
کاشکی یه معجزه میشد ..
نمیدونم چکنم ..
سلام به نظر من احساس نفرت و ترس از خواهر شوهرت رو از بین ببر کم تر بهش اهمیت بده تو ذهنت کمتر بهش فکر کن و فقط هر روز از خدا براش طلب خیر و برکت کن و نتیجه همه امور را به خدا بسپار بین چه نتیجه ای میده
یه داستانی از فلورانس خوندم در خیلی جالب بود زنی که از وجود مردی در زندگیش هراسان بود و مدام هر وقت اونو میدید ضرر زیادی میکرد طوری که به شدت ازش متنفر شده بود همین احساسات باعث شده بود مرتب با اون شخص برخورد کنه و مشکلات بیشتری براش پیش بیاد تا اینکه تصمیم میگره این ترس و حساسیت رو کنار بزاره و همه چی رو به خدا بسپاره بعدش دیگه اصلا از دیدن او شخص نمی ترسید احساس نفرتش رو نسبت به اون مرد از بین برد وهر روز از درگاه خدا براش طلب خیر و برکت میکرد تا اینکه یک روز اونو دید و همون شخص پیشنهاد کاری جالبی بهش کرد و باعث موفقیت زیادی برای اون خانم شد بعد از اون هم به طور معجزه آسایی از زندگی اون زن خارج شد
من خودم از این روش استفاده کردم جواب داده
ینی یکی از آرزوهامه که جدا زندگی کنم ..
ولی میترسم ناشکری محسوب بشه .. !
واسه همین کوتاه میام و زیاد هم گیر نمیدم به شوهرم .. نمیدونم .. ینی باید اصرار کنم ؟!
اونوقت چطوری اجاره بدیم ؟! با حقوق 600 که نزدیک 200 تومنش قسطه !!کاشکی یه معجزه میشد ..
نمیدونم چکنم ..
سلام
یک نکته در اسلام اینست که تنها نفقه مادی به عهدهی شوهر نیست بلکه نفقه معنوی هم به عهدهی اوست.
چند نکته به ذهن بنده میرسد برای بررسی خدمتتان عرض می کنم
اگر شرایطی در خانواده فراهم کنیم که اعضای خانواده معرفتی پیدا کنند و فقط برای رضایت خدا عمل کنند ریشه این اختلافات برچیده میشد.
در هر خانهای باید یک هم نشینی معنوی با دعوت از یک کارشناس دینی برای پیدا کردن سبک زندگی دینی اجرا شود.(مثل روضههای خانگی یا فامیلی با کنترل بچههای ناآرام در یک اتاق جدا)
یا همگی هفتهای یکبار در یک جلسه اخلاقی از علما شرکت کنند
در نماز جماعتی که امام مسجد بعد از نماز صحبت اخلاقی می کند شرکت کنند
خواندن کتب اخلاقی و هدیه به دیگر اعضای خانواده فرصت پرداختن به عیوب دیگران را از انسان میگیرد
اگر شما کتاب سیاحت غرب را بخوانید:( http://aliakbar2705.blogfa.com/post-1.asp) خودتان را بیخیال از اذیت دیگران میبینید!
حتی با روشی آنرا به دست خواهر شوهر برسانید.... شاید با عذر خواهی از اینکه خیلی حساس بودم و شما را هم اذیت کردم!
باید ابتدا کینه خواهر شوهر را از دل بیرون کنید... در نماز شب برای سعادت و عاقبت به خیری او دعا کنید... بعد می بینید نسبت به بد اخلاقی او دیگر ناراحت نمی شوید
البته از مشاوران متدین هم مشورت بگیرید
موفق باشید
نمیشه طوری بکنین که چشمتون به خونواده ی شوهرتون نیافته انگار جدا از هم زندگی میکنین. باهاشون زیاد بحث نکنین . ایشالا که خدا کمک کنه حل بشه
باسلام .....
شرمنده رها جان به نظر من باهاش همون طوری رفتار کن که باهات رفتار می کنه ...
همون چیا رو که می گه به خودش تحویل بده ....
امونش نده ...
به خانوادت نباید می گفتی باید به شوهرت می گفتی تا باهاش برخورد کنه ....
تو خودت نریز.....همونا رو تحویلش بده ...
اما رها جان یه وقت نری به توپ ببندیشا .....کم کم ....گاماس گاماس .....بد خود به خود پاشو از زندگیتون می کشه بیرون مث آب خوردن ....بعدم آروم آروم بهش محبت کن می شه مث خواهرت هرچی باشه زنه احساس داره حالا یکم احساساتشو باید قلقلک بدی ....
موفق و پیروز باشید....آروم آروما...
یک دنیا ممنون از همراهی و راهنمایی شما دوستان ..
بازم اگه پیشنهادی باشه به دیده منت میپذیرم ..
با همراهیتون بهم دلگرمی میدین .. انشالله خداوند به زندگیتون برکت بده ..:Gol:
نگین جان:
ممنون از راهکارت گلم ..
برام دعا کن هم بتونم راه صحیح رو پیدا کنم و هم از ته دل براش طلب خیر کنم .. گرچه دلمو بدجوری شکسته و از کارش هم پشیمون نیست !!
جناب متعلم :
سپاسگذارم از مشاوره خوبتون ..
راستش مادر و خواهر شوهرم نه اهل مطالعه هستن و نه بیرون رفتن .. و بیشتر اوقات منزل هستن .. در واقع زیاد وارد اجتماع نمیشن .. ینی تمایلی ندارن !
ولی برنامه های مذهبی مثل سمت خدا و گلبرگ رو دوست دارن .. که خب گرچه تاثیر زیادی نداره ! اما جای شکرش باقیه ..
در مورد کتابی که فرمودین، چشم سعی میکنم مطالعه کنم .. میخوام هرجوری هست از این وضعیت بیرون بیام .. اما صحیح !!
دعا هم چشم .. ولی به فرصت نیاز دارم .. چون تا میام براش طلب خیر کنم، یادم به همه ی آزارهاش میفته .. و حمله اون شبش یهو میاد چشمم !! درون دلم میسوزه .. ینی داغ شدنشو حس میکنم .. بغضم میگیره و رهاش میکنم :Ghamgin: بعدم به خداوند میگم کاش میشد همه این جریانها بر سرش بیاد تا فقط کمی بیدار شه .. حتی اگه خودشو به خواب زده باشه !! بعدشم نمیدونم پشیمون میشم از این خواسته م .. اما میدونم که دیگه طلب خیر نمیکنم .. چون این چند سال همش همین کار رو میکردم ... بخدا میشکستم ولی براش دعا میکردم .. اما اینبار فرق میکنه .. دیگه رمقی برام نمونده که واسش دعای خیر کنم ...
روزنه جان ..
از دعاتون ممنونم ..
همین کار رو هم کردم .. البته اونا هم بطور متقابل دارن جبران میکنن :Nishkhand:
ولی فقط خودمو به ظاهر از دسترس خارج کردم .. اصل ماجرا به قوت خودش باقیه و از راههای دیگه وارد میشن !!! .... البته این سری میبینم کمتر شده !! حالا نمیدونم آرامش قبل از طوفانه و یا واقعاً اثر کرده ؟!:Gig:
میرعلمدار جان:
ممنون از همراهی و راهنمایتون ..
مسئله اینجاست که نمیتونم مثل خودش باشم ..
نه که آدم خوبی باشم و مظلوم !
نه !
کشش درگیری ندارم .. :Ghamgin:
از کاه کوه میسازه و بدتر میفته به جونم .. ول کن هم نیست !
به بزرگترای 60 ،70 ساله رحم نمیکنه، دیگه ما که جای خود داره !!
------------------------------------ ----------------------------------- ----------------------------------------------
در آخر بی انصافیه که بخوام ازش غول بسازم .. اینو بگم که اگه سرحال و سرزنده و شاد باشه و کسی کاری به کارش نداشته باشه، انصافا دلسوز و مهربون و خانومیه واسه خودش ..
فقط این تیکه " کسی کاری به کارش نداشته باشه " ینی همین که حتی مواظب نوع سلام کردنتم باشی که مبادا حساب بد کنه :Nishkhand: رفت و آمدات و جریانات فامیل و اقوامتم که جای خود داره !!
خلاصه اینکه اگه خوب باشه، بهتر از اون نمیشه پیدا کرد ..
چمیدونم انشالله که خداوند هدایتمون کنه ..
برامون دعا کنید دوستان .. هم من و هم اون .. هرچی خیرمون باشه .. هرچی که دلمو آروم کنه .. ذهنمو خالی کنه ... و .. و ... .
------------------------------------ ----------------------------------- ----------------------------------------------
در آخر بی انصافیه که بخوام ازش غول بسازم .. اینو بگم که اگه سرحال و سرزنده و شاد باشه و کسی کاری به کارش نداشته باشه، انصافا دلسوز و مهربون و خانومیه واسه خودش ..
فقط این تیکه " کسی کاری به کارش نداشته باشه " ینی همین که حتی مواظب نوع سلام کردنتم باشی که مبادا حساب بد کنه رفت و آمدات و جریانات فامیل و اقوامتم که جای خود داره !!
خلاصه اینکه اگه خوب باشه، بهتر از اون نمیشه پیدا کرد ..
چمیدونم انشالله که خداوند هدایتمون کنه ..
سلام
از این توضیحاتتان معلوم می شود که ایشان نیاز به توجه دارد. شاید قبلا برادرشان به ایشان بیشتر توجه می کرده حالا شما را سارق توجه برادر می داند.
مطمئنا با ازدواج کردن بهتر می شود ... کتابهای مطلع مهر، مطلع عشق، همسر دوست داشتنی، مردان مریخی و زنان ونوسی را بخوانید و به او هم هدیه دهید
از طرفی ممکن است بخاطر بیاحترامی پدر یا برادر دچار این شخصیت شده است
اگر به همسر، و دختران در خانواده توسط شوهر، والدین یا برادر بیاحترامی شود دچار افسردگی و در نتیجه پرخاشگر یا کینهای می شوند
هیج دینی مثل اسلام توصیه های لازم برای با شخصیت شدن فرزندان نکرده است
شما از یک مریض روحی چه انتظاری دارید جز بی احترامی؟... پس مقام خودتان را به سطح او نرسانید .... همیشه مثل یک طبیب واقعی باشید که به دنبال مداوای مریض می رود نه بشیند تا مریض به او مراجعه کند.
پیشنهاد می کنم با درست کردن غذاهای مورد علاقه ای او شروع کنید و هر هفته برای طبقهی پایین ببرید( شیرینی کم ضرر، آش رشته، و ... برای سلامتی آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه))
بعد ببنید آقا چه عنایتی به شما و قلب شما می کند .... راه مسالمت آمیز زندگی کردن با عشق ورزی و به فکر دیگران بودن میسر است
اگر برای مداوای او دعا کنید طبق روایات ابتدا راه رشد خودتان فراهم می شود ... و سطح خودتان را بالا می برید ... چون تخلیه بارهای منفی قبل از تجلیه لازم است
زندگی کردن در یک محیط جدا، و بدون دغدغه کار هر غیر مسلمانی هم است ... آثارش هم طبق آمار در کشور خودمان و جاهای دیگر مشهود است( هم مثبت و هم منفی)
ما باید عالم زندگی خود را تغییر دهیم .... در علم معرفت النفس ما متوجه استعدادهای خدادادی خود شده و حین کارهای روزانه متوجه رشد خود و دیگران می شویم
موفق باشید
جناب متعلم جان
به پروردگارم قسم همه ی این راهها رو فرمودین رفتم .. محبت بدون منت ،بدون توقع .. معنوی و مادی .. هم من و هم همسرم .. غذا، بیرون بردن، دلگرمی، همدردی، همراهی .. و همه هم در حد متعادل .. نه افراط بود و نه تفریط .. حتی گاهی به شوهرم میگفتم خودتون دوتایی برید با هم بیرون .. شاید حرفای برادر و خواهری داشته باشین و درست نباشه منم باشم .. ( الانم اگه بخوان اینکار رو بکنن جلوشونو نمیگیرم اما شوق سابق رو ندارم و ته دلم دیگه راضی نیستم )
هربار دچار سوءتفاهم میشد و بهم توهین میکرد، میگفتم اشکال نداره نمیشناسه .. کم کم درست میشه .. حتی گاهی میرفتم پیشش براش توضیح میدادم اشتباه برداشت کرده .. ولی هیچ وقت باور نمیکرد ! یا خیلی کم اونم با بدبختی اگه دلیل و سند قابل قبولش مهیا میشد حرفمو شاید باور میکرد ..
بعدشم دیدم نه بابا تمومی نداره .. ! این موضوع حل شده بود واسش یا نه ، یکی دیگه رونمایی میکرد ..
اصلاً آرامشم ... زندگیم .. همه چیزمو گرفته بود ..
علاوه بر اینا بقیه رو تحریک میکرد و تا اشکم در نیومد ولم نمیکردن !
این شد که به خودم گفتم بابا اصلاً باور نکنه .. ولم کن میخوام زندگیمو بکنم ..
رفت و آمدمو باهاش کم کردم .. هرچیم میدیدمش رفتارم کنترل شده بود .. نه که به خودم سختی بدم .. اما خب مثل سابق هم نبودم ..نزدیک اما نه صمیمی !
با اینکار فکر میکردم دیگه حساسیتش کم میشه .. ولی خب اون که با من تنها اینجور نیست .. دوری یا نزدیکی هم فرقی به حالش نداره .. اگه چیزی یا رفتاری مطابق میلش نباشه، عکس العمل نشون میده ..
جناب متعلم اون خودش نمیخواد کسی بهش نزدیک باشه .. با بهترین دوستاش که بیشتر از 15 ساله با هم هستن و از کوچیکی با هم بزرگ شدن ..(مدرسه و دانشگاه و کلاسای مختلف بیرون هم با هم هستن!) و حتی رفت و آمد خانوادگی هم دارن، همین رفتارها رو داره ..
خب منم دیگه بریدم .. میخوام با همسرم یه زندگی آروم داشته باشم .. بدون دغدغه ..
همسرمم هم اون موقع و هم حالا رفتارش باهاش تغییر نکرده .. همیشه هم بهش میگم اونا خانوادش هستن .. وظیفشه که بهشون محبت کنه .. الان هم فهمیده که اصلاً راجع به ما و زندگیمون نباید چیزی بهشون بگه .. هرچی کمتر بدونن بهتره ..
عزیزم به نظر منم همون روشی که شبنم و میرعلمدار پیشنهاد دادند بهترین روش است البته به خاطر این میگم چون خودت میگی روش های مسالمت آمیز نتیجه ای نداده :Gol:
حداقل میتونه یه کشیده زیر گوش خواهرش بزنه تا دفعه بعد جرأت نکنه دست رو شما بلند کنه
شرمنده رها جان به نظر من باهاش همون طوری رفتار کن که باهات رفتار می کنه ...
علاوه بر اینا بقیه رو تحریک میکرد و تا اشکم در نیومد ولم نمیکردن !
سلام
این نوع اشک مومن را درآوردن یک بیماری روحی است که در روان شناسی به آن سادیسم می گویند
مسلما ارتباط با آنها باید در حدی باشد که قطع نشود و به شخصیت شما هم بی احترامی نشود
با توضیحاتی که دادید معلوم میشود که شما نباید همه مسائل زندگی خود را با آنها مطرح کنید
حتی شاید احترام زیاد همسر به شما نباید در جلوی چشم آنها باشد که قلقلک شوند!
یک تازه عروسی به داماد گفته بود هر جا رفتیم جفت من بنشین، در یک بشقاب غذا بخوریم، و ... داماد هم همان کار را میکرد و برایش دردسرهایی درست شد. ولی عروس اصرار بر اینکار داشت تا اینکه داماد را از ارتباط با فامیلش محروم کرد... اینکارها باید در منزل خودشان انجام میدادند نه جایی که نامحرم عذب هم وجود دارد... یا موجب برداشت نادرست دیگران میشود!..
پایه های احترام ظاهری باید در خانه خود زوج قرار داده شود ... و احترام واقعی زوجین توسط دیگران دیده شود.
کارهایی که گفتم برای آنها انجام دهید برای این است که به تدریج بر ذهن آنها در تنهایی تاثیر میگذارد که به فکر نیمه پر لیوان هم باشند
اگر همسر هم خواست از آنها پیش شما شکایت کند به او توصیه کنید که غیبت نشود و حقوق والدین را ادا کنند و قطع رحم بوجود نیاید
اگر هم نظر آنها را برای احترام گذاشتن میخواهید در مواردی باشد که بتوانید به نظر آنها عمل کنید
کارهایی که به خودتان پیشنهاد کردم برای کاهش مصرف دارو و تقویت روح و روان شما ان شاءلله موثر است .... با توکل به خدا(یعنی حرکت مجاهدانه و واگزاری نتیجه به او) موفق خواهید شد
خواندن حدیث کساء برای رسیدن به حاجت هم خیلی موثر است ( روزانه، هفتگی، و ختم 5بار یا بیشتر آن)
موفق باشید