ஐஇ:: دعوت از کاربران شاعر اسکدین ::இஐ

تب‌های اولیه

2495 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

Reza-D;956251 نوشت:
شعر از:
اردلان سرفراز

اشعار سرافراز رو عاشقشم!خصوصا با دو تا از خواننده های مورد علاقم ابی و داریوش خیلی کار کرده
شعراش اغلب موارد پفکی نیستش و زیباس
[SPOILER]
Reza-D;956251 نوشت:
فریاد کشیدم تو کجایی؟ تو کجایی؟
گفتا که طلب کن تو مرا تا که بیابی

حقیقتا من هیچی!
30000 کودکان آفریقایی هر روز دارن طلب میکنن ولی تلف میشن! یک درصدم انتظار ندارم خدایی اگه باشه جوابمو بده!چون قطعا از کودکان بهتر نیستم
[/SPOILER]

چند وقت پیش بود ی داستان لطیفی از سهراب شنیدم خیلی خوشم اومد،نمیدونم واقعیه یا نه!میذارم رفقا هم حال کنن
[h=2]شاملو یا سهراب سپهری[/h] زمانی شاملو در جدلی برابر سهراب و شعر معروف او (آب را گل نکنیم) گفته بود : وقتی انسانها چنین در ویتنام قتل عام میشوند /چگونه میشود نگران اب خوردن یک کبوتر بود/ و جواب سهراب زیباست که میگوید: انسانی که نگران اب خوردن یک کبوتر نباشد / همان انسانی است که براحتی ادم هم میکشد/(نقل به مضمون)
حتما شنیده اید که سهراب بسیار طبع لطیفی داشته./ داستانی جالب وشاید از نظر خیلی ها باور نکردنی در باره او هست که میگوید : شبی رفیق و هم اطاقی سهراب سعی میکند بالنگه کفشی جان سوسکی را که داخل اطاق شده بگیرد /اما سهراب اجازه کشتن سوسک را نمیدهد/ او به هم اطاقیش میگوید که تنها حق دارد سوسک را به خاطر وارد شدن به حریم انها از اطاق بیرون کند!!! به هرزحمتی بوده رفیق سهراب سوسک را با کفش به بیرون پرت میکند.اما انگار این عملش نیز سهراب را میرنجاند / او حتی قطره اشکی در جشم سهراب میبیند واعتراض او را که آیا هیچ فکر نکردی / اینگونه که تو این سوسک بیچاره را به بیرون پرت کردی /دست و پایش میشکند؟ سوسکها مثل ما ادمها نیستند /انها دکتر و بیمارستا نی ندارند که درمانشان کند/ وفکرنکردی احتمالا بچه هایی دارد که منتظر برگشتن مادر یا پدرشان هستند؟!!!

همیشه به ادمهای افسرده یا انها که همراه با تلخی روزگار /انسانهایی تلخ میشوند / پیشنهاد خواندن شعر سهراب را داده ام/ برای خودم همیشه کار سازبوده/اما این روزها/ دچار شکی هستم که رها شدن از ان سخت است / چگونه میشود توان داشت با دیدن و خواندن بعضی از وبلاگ ها که تمامی رنج و دردند/ودیگرانی که در کنارت میبینی /تنها نگران به هم خوردن انعکاس روی زیبا در اب باشی ؟؟
بیتی هست که حتما شنیدهاید انجا که میگوید:
در محفل خود راه مده افسر ده دلی را که افسرده دل افسرده کند انجمنی را
حال که همه انجمن افسر ده است چه باید کرد/
کاش میشد احساس مان سهراب گونه میشد و افکارمان خیام وار

من هر چقدر این شعر رو میخونم برام تکراری نمیشه
یه جوری انگار تفسیر برخی آیات قران هست

منم زیبا، که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم
رها کن غیر من را
آشتی کن
با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیز من،
خدایی، خوب میدانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی،
یا خدایی،
میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم

طلب کن خالق خود را،
بجو ما را تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما
و عاشق میشوم بر تو
که
وصل عاشق و معشوق هم،
آهسته میگویم،
خدایی، عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم،
تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت
وقتی تو را من آفریدم
بر خودم احسنت می گفتم

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛
ببینم، من تو را از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟
رها کن آن خدای دور؟!
آن نامهربان معبود.
آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت،
خالقت،
اینک صدایم کن مرا،
با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را.

با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدارم
غریب این زمین خاکی ام.
آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو، جز من کس دیگر نمی فهمد،
به نجوایی صدایم کن.
بدان آغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن،
تکیه کن بر من
قسم بر روز،
هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور،
رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم،
شروع کن،
یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من

تو بگشا گوش دل
پروردگارت با تو می گوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان.

رهایت من نخواهم کرد

(زنده یاد سهراب سپهری)

چقدر دوست داشتن تو خوب است.

دوست داشتن تو

ماهی قرمز هیچ سفره هفت سینی نیست.

دوست داشتن تو

عین ساعت تحویل سال است.

همیشه منتظرش مانده ایم.

دوست داشتن تو

عیدی اول فروردین است.

کاش همیشه عید بود.

کاش همیشه تورا عیدی می گرفتم.

تو را دوست دارم

زمین از چرخیدن می ماند.

و خورشیدفراموش می کند که باید غروب کند.

تو را دوست دارم.

سیب ها

همه فصل ها به شکوفه می نشینند.

چلچله ها کوچ نمی کنند.

وقتی تو را دوست دارم.

دختر کوچک اسمانم هنوز.

یا حق.

چقدر دوست داشتن تو خوب است.

دوست داشتن تو

ماهی قرمز هیچ سفره هفت سینی نیست.

دوست داشتن تو

عین ساعت تحویل سال است.

همیشه منتظرش مانده ایم.

دوست داشتن تو

عیدی اول فروردین است.

کاش همیشه عید بود.

کاش همیشه تورا عیدی می گرفتم.

تو را دوست دارم

زمین از چرخیدن می ماند.

و خورشیدفراموش می کند که باید غروب کند.

تو را دوست دارم.

سیب ها

همه فصل ها به شکوفه می نشینند.

چلچله ها کوچ نمی کنند.

وقتی تو را دوست دارم.

دختر کوچک اسمانم هنوز.

یا حق.

پیش از اینها فکر می‌کردم خدا
خانه ای دارد کنار ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا


ماه برق کوچکی از تاج او
هر ستاره، پولکی از تاج او



هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست

آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان، دور از زمین


در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت

هرچه می‌پرسی، جوابش آتش است
آب اگر خوردی، عذابش آتش است

کج گشودی دست، سنگت می‌کند
کج نهادی پای، لنگت می‌کند

با همین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم، خواب دیو و غول بود



نیت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا

مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
ت

ا که یک شب دست در دست پدر


راه افتادم به قصد یک سفر

در میان راه، در یک روستا
خانه ای دیدم، خوب و آشنا

زود پرسیدم: پدر، اینجا کجاست؟
گفت، اینجا خانه‌ی خوب خداست!

گفت: اینجا می‌شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند

گفتمش، پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست؟ اینجا، در زمین؟

گفت : آری، خانه او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست

مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است

خشم، نامی ‌از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست

قهر او از آشتی، شیرین تر است
مثل قهر مهربان مادر است

دوستی را دوست، معنی می‌دهد
قهر هم با دوست معنی می‌دهد

هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است...

تازه فهمیدم خدایم، این خداست
این خدای مهربان و آشناست

دوستی، از من به من نزدیک تر
از رگ گردن به من نزدیک تر

آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد

می‌توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد

می‌توان با او صمیمی ‌حرف زد
مثل یاران قدیمی‌ حرف زد

می‌توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند


می‌توان درباره ی هر چیز گفت
می‌توان شعری خیال انگیز گفت

مثل این شعر روان و آشنا:
پیش از اینها فکر می‌کردم خدا

[="Tahoma"]عبد خطاکار کجا ، حرمِ یار کجا
بیدل خار کجا ، عشقِ دلدار کجا

نَفَس بند آمد وز پس نَفْس برنامد
مرد بی حال کجا ، جنگ و پیکار کجا

از عشق دم زد و آخِر نشد عاشق
سقیم این دار کجا ، طبیب عشاق کجا

لکن رِسم آخر به سر منزل مقصود
موهبت یار کجا ، گُنه این زار کجا ¹

1_ والذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفر والذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله و لم یصرّوا علی ما فعلوا و هم یعلمون . آل عمران ۱۳۵

با عرض معذرت از شعرای تاپیک.
من _شاعر_نیستم

باسمه البصیر

بار کج(1)

بانوی عرفان و معنا پیشه ای

گشت او مستغرق اندیشه ای

فکر ربط دوزخ و دنیای دون

عمقِ معنای الیه راجعون

کیفَ احوال بدان روز جزا

سیر نیکان پله پله تا خدا

در همین اندیشه و احوال بود

که رسید اطراف او موجی ز دود

بوی سُختن هم رسید اندر مشام

گفت إرحمنی أیا ربّ الأَنام(پروردگار مردم)

این شهود و کشف را قابل نیَم

بعد از این من عارفانه می زیَم

این چه لطف و مرحمت بود از شما؟!

اهل این نعمت نبودم ای خدا

سیل اشک از چشم زین معنا روان

همسرش بر سر زنان سویش دوان

داد می زد سوخت سوخت ای بانویم

اهل معنایی شما،منکر نیَم

لیک این إشکم غذا خواهد نه دود

دست جنبان ای پری رو زود زود

هر چه پختی سوخت بل جزغاله شد

معده ی بیچاره ام در ناله شد

کشف کردی کلّی و جزئی تو زود

لیک فکر إشکم مایَت نبود

کل و جزء ماست اینک در فغان

همسرم در مطبخت یک دم بمان

سبزی قرمه بسوزاندی تمام

نه ناهاری خورده ام بانو نه شام

افتخارم هست که ارزنده ای

لیک بر من حمد و سوره خوانده ای

زن بگفتا من غذا را سوختم تو جان من

سوختی دین و دل و ایمان من

من گمان کردم که کشف است و شهود

می رسد از سوی دوزخ بوی دود

خرمن عرفان من را سوختی

هم زدن دیگ غذا آموختی؟!

روزه می داریم اکنون تا سحر

روزه ی فردا هم از یادت مبر

شوهر بیچاره شد اندر عزا

من غذا خواهم غذا خواهم غذا

ادامه دارد.....

پ.ن

قطعا راه عرفان از راه شریعت و اوامر و توصیه های آن جدا نیست

سروده ی فوق بررسی آسیب شناسی گرایشات معنوی و عرفانی در بین برخی بانوان

است که بعضا با خطای شناختی همراه می گردد،هیچ منافاتی بین امور همسرداری و خانه داری

و سیر و سلوک و معنویت برای بانوان وجود ندارد بلکه صراط سلوک همین امور به ظاهر ساده است

امور منزل و "حسن تبّعل" شاید از نزدیکترین راههای رسیدن به معنویت برای بانوان باشد.

دوستَت دارم، غزلهــــایم تمامَش مال تو...
شعرهــــایم، هرچه دارم، عیدی امسال تو...

پُر شکَر کن قهوه ات را، گرم و طولانی بنوش
دوست دارم بختِ شیرین، عشق باشد، فال تو...!

زندگی را با تو فهمیدم..."تو" یعنی :هر چه هست!
خنده هایت شور عشق و سینه مالامال تو...!

در مَنی و ذره ذره قلبم از عشقت پُر است...
سرزمینی بی دفاع و خسته ام اشغال تو...!

فکر کن سربازی ام در چنگ دشمن بی پناه!
تو اگر جلاد باشی بازمی آیم به استقبال تو

مثلِ تصویری سه بعدی گیجم از فهمیدنَت!
تا کجاها می بَرَندَم چشمهــای کال تو...!

بنده یی بی باوَرَم..!پیغمبری کن،خوب من!
ای شکوهِ چَشمهایت آیه ی زلــــــزال تو...!

خوب میدانم که از ما بهترانی! یک...! ولی...
هست پنهان در میانِ آستینــــَت بــــــال تو...!

دوستت دارم...ببین! افسارِ شعرم دست توست...
شعر یعنی آن نگاهِ سرکشِ سیّــــــالِ تــــو...!

شعر یعنی یک زمستان غرق گرمایِ تنت
یا ظهورِ ظهرِ خُردادی میان شال تو..!

گر چه در چشمت کماکان یک سیاهی لشکرم
راضی ام حتی به نقشی ساده در سریال تو...!

حرفِ آخر..یک دعا، یک آرزو، یک خواسته...!
دوست دارم خوب باشی، خوب باشد حالِ تو...!

حبیبه;962509 نوشت:
سروده ی فوق بررسی آسیب شناسی گرایشات معنوی و عرفانی در بین برخی بانوان

است که بعضا با خطای شناختی همراه می گردد،هیچ منافاتی بین امور همسرداری و خانه داری

و سیر و سلوک و معنویت برای بانوان وجود ندارد بلکه صراط سلوک همین امور به ظاهر ساده است
امور منزل و "حسن تبّعل" شاید از نزدیکترین راههای رسیدن به معنویت برای بانوان باشد.


با سلام و عرض تسلیت به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا « س » به شما و دیگر محبین اهل بیت در انجمن مذهبی اسک دین

با مطالب و ابیات شما در این زمینه موافقم و مدتی قبل هم مطالبی در مورد زیاده روی خانمها در امورات مذهبی و معنوی میخوندم که نشون میداد
بعضا خانمهایی هستند که در مقابل خانواده و همسر مسولیتی رو انچنان قبول نمیکنند چون در دام موانع معنوی خودشون رو اسیر کردند و دلیلشون هم اینه که باید بیشتر و بیشتر

در امر دین و معنویت فعالیت کنند ....^:)^
ممنونم از توجهتون کاش تایپکی هم در این زمینه معرفی کنید برای مطالعه من و همسرم و گاها عموم مراجعین تشکر

ای خوشا سودای دل از دیده پنهان داشتن
مبحث تحقیق را در دفتر جان داشتن

دل بروی هر چه بی مقدار ، بر میداشتن
خاکروبه بر سر هر پست می افراشتن

در حریم کبریایی طوق عصیان را بدور
طوف طوف و بندگی بر گردن خود داشتن

در زیارتگاه خود چندی به حیرت وانگهی
در مقام خوف دستی بر رضایت داشتن

آنقدر در اشتیاق دوست خواب خوش حرام
یا به قصد مقصد و کویش سر حج داشتن

در ره وصل از حساب سر جدایی جان فدا
می کند هر دم حریم وصل را خوش داشتن

آنقدر در راه او تنها و بیدل گشته ایم
یا مقام وصل یا قرب دمادم داشتن

ای رضا استاد این طیف ضعیف بی پناه
یا جوابی گو وگرنه خود در آتش داشتن!

ای

حباب از درگه خود چون نرانی غافلی
کبر و بغض و حرف باطل هم حسد برداشتن

Im_Masoud.Freeman;886783 نوشت:
همیشه صبحی هست که باید توی چشم خدا نگاه کنیم.

سلام

ممنونم از نگاه های زیباتون به فضای مشاعره .......

بی گناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق*** یوسف از دامان پاک خود به زندان می رود

................ انبوه مشکلاتی است که حل کردنش وظیفه خداست

جا خالی فوق را تکمیل کنید اگر جور شد یه جای دیگه خاطره خوشش را میگم


باسمه الجلیل

سلام علیکم

طالب دوست;964895 نوشت:
با سلام و عرض تسلیت به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا « س » به شما و دیگر محبین اهل بیت در انجمن مذهبی اسک دین

بنده هم ایّام فاطمیّه را به عموم شیعیان و پیروان راستین حضرت سلام الله علیها و جنابعالی تسلیت عرض می کنم.

طالب دوست;964895 نوشت:
کاش تایپکی هم در این زمینه معرفی کنید برای مطالعه من و همسرم و گاها عموم مراجعین

در مورد موضوع فوق بنده اطلاعی ندارم فکر می کنم اگر تاپیکی با موضوع مورد نظر حضرتعالی ایجاد شده باشد

مدیران محترم سایت بهتر بتوانند راهنمایی کنند.

طالب دوست;965609 نوشت:
دل بروی هر چه بی مقدار ، بر میداشتن
خاکروبه بر سر هر پست می افراشتن

در حریم کبریایی طوق عصیان را بدور
طوف طوف و بندگی بر گردن خود داشتن

در زیارتگاه خود چندی به حیرت وانگهی
در مقام خوف دستی بر رضایت داشتن


با سلام و عرض ادب غزل بسیار شیوا و زیبایی بود تشکر می کنیم از حضور شما در این مکان..
امیدواریم بقیه کاربران با الهام از نکات پرمحتوای شما بتوانند در جهت تصحیح و انشا ابیات خود گامهایی بردارند

تقدیر از مقام شامخ استاد .....
طنز بود تا بخندید همین ...



درود هم انجمنیان گرامی

ندانستم دقیقن این عکس نوشته را باید کجا بفرستم پس اینجا فرستادم happyهم تک بیت دارد و هم دانشیک است

این یکی از قوانین دکتر نوری است

هر مرض یک سرش اُفتِ ویتامین دی است

هر کسی پیش تان آمد و هر درد داشت

آزمایش برایش بدان الزامی است

دکتر نادر نوری بهمن 96

دکترنادرنوری;966151 نوشت:

درود هم انجمنیان گرامی

ندانستم

دقیقن این عکس نوشته را باید کجا بفرستم پس اینجا فرستادم happyهم تک بیت دارد و هم دانشیک است

[=arial]ضمن سلام و درود چند صد باره به شما دوست دیرین
هشدارهای زیر را هم میتوان افزود
کم نوشی آب
پرخوری نمک و چربی
همیشه تندرست باشید

سلام در موارد ذکر شده , دلایل و عوامل بسیار زیادی وجود داره که یکیش می تونه کمبود ویتامین دی باشه .

ولی کلا کمبود ویتامین دی در اکثر مردم هست .

متحیر;966734 نوشت:
هشدارهای ذیل را هم میتوان افزود
کم نوشی آب
دوری از پرخوری در نمک و چربی
همیشه تندرست باشید

درود متحیر روشن روان و گرانقدر :-h

سروده ای دیگری در راه است :-bd

کیمیای دانش;966751 نوشت:
سلام در موارد ذکر شده , دلایل و عوامل بسیار زیادی وجود داره که یکیش می تونه کمبود ویتامین دی باشه .

ولی کلا کمبود ویتامین دی در اکثر مردم هست .

درود کیمیای دانشپژوه گل
بله درست می فرمایید چشم براه سروده ی دیگر هم باشید

نیست ممکن پاس عصمت از زلیخا داشتن

در دیاری که حجاب و فخر زن شد اعتبار----- بی حجابی مایه صد شور محشر داشتن

در سرازیری قبر و رعشه روز ممات--------- همدمی چون مار و عقرب جمله در کف داشتن

در سرای آخرت همراه ما خواهد شدن---- اتفاقی ُبس عجب زهر دمادم داشتن

روز و شب در خلوت و تنهایی اوهام خود-- آتش داپم میان دامن خود داشتن

کوه کندن شاید آسانتر بود فرهاد را------ مایه فخر دمادم بر طوایف داشتن

اصفهانی یزدی و تهرانی و استان فارس- جملگی محبوب دلها بوده فخری داشتن

اصفهانی گز و تهرانی پلو یزدی بسی قند و شیرینی و ارده کوزه از گل داشتن

مسقطی از اهل شیراز و صفا در شهرشان- گویشی زیباتر از اقلیم رضوان داشتن

من نمی دانم که ادمین و معاونهایشان- بس که ترسانند چون بزم دمادم داشتن

یا مدیران آورندی بهر ما در سایتتان-- یا که بر ما منتی تا شهر ماکو داشتن!!

ای

حباب از درگه خوان کرم کن جستجو- مهر اگر خواهی به ارباب کرم دل داشتن

چند روزی بود اگر مهر سلیمان معتبر - تا قیامت سجده گاه خلق مهر کربلاست


سر آن ندارد امشب که براید آفتابی

چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی

به امید بودم از صبح که نام من درآید
همه جا سرک کشیدم به بهانه گدائی

نه به اسم من شبیه است و نه اسم توست زیبا
همه کس روند و آیند و تو در میان جانی

چو رضا چه کس تواند که بیان کند عمومی
همه جا به هر زبانی صفت بلیغ شاهی

نه سواد آن که شاید بنویسم از فراقت
نه روایتی شنیدیم ز شاهی و گدائی

همگان بخواب غفلت و من و آن بهشت طوبی

متحیرم ، حبابم، یا همان نادر نوری!

نادرا سال نو ات گلگون باد
ویتامین دی بدنت افزون باد
:>

سلام بنده در زمینه ی تاریخ ادبیات فارسی یک سوال داشتم . می خواستم بدانم بلندترین قصیده های زبان فارسی کدامند و از کدام شاعران هستند؟ لطفا اگر می توانید یک رده بندی از بلندترین قصیده تا قصیده های حدود صد بیت برایم تهیه کنید. اگر کسی جواب این سوال را می داند یا با نقل قول من پاسخ دهد (که برایم بیاید) یا به صورت خصوصی پیغام دهد.

دکترنادرنوری;974139 نوشت:

دریغ است ایران که ویران شود:-h@};-

کنام پلنگان و شیران شود

به بحران آب چون زما چاره نیست:-s8-|@};-

همان به که چاره ز بیچاره نیست

زمین و زمان دست دردست هم

بدادند تا خشک گردد ستم;;)

کسی فکر آب نیست چون دیدنی است

همه فکرعدلند چون چیدنی است

هرآن کس که درآب باشد بدانhappy@};-

ندارد غم کم شدن این زمان

زمانی که آب جیره بند ی شود

به سود و به قسط بهره مندی شود#-o

گرانبار گردد همین آب جوی

گرفتار گردد همین آب جوی!

;;)@};-

دکترنادرنوری;974139 نوشت:

بالا رفتیم خزر بود
پایین اومدیم خلیج بود

آبو میگیریم شیرین شه
پمپ می کنیم تو بیشه

هزینه داره، درسته
ولی پول نفت که هسته

پ.ن: این شعرو خیلی خوشبینانه سرودم وگرنه اصلا مسئله به این راحتی نیست! این شیوه فقط برای تامین مصارف صنایع می تونه به صرفه باشه. روی پول نفت هم خیلی نمیشه حساب کرد.

شعرمان هم آبکی شد همچو آب~x(:)]:-h

فرقی هم دارد همان چشم و سراب!L-)@};-

آب می ریزد روان است و روان

شعر با طبع است ای شیرین بیان!!

آب آمد طبع هامان را که بست!!

آب پاکی روی دست شعر بست!!

توضیح: بست و بست جناس تام

happy@};-

سلام

ابوالبرکات;973459 نوشت:
می خواستم بدانم بلندترین قصیده های زبان فارسی کدامند

http://ganjoor.net/ghaani/ghasidegh/sh117

سلامhappy@};-

عیدتان بادا مبارک بروبچ

کبکتان خواند خروسک بروبچ

البته روز عید به شب رسید بازم وقت هست:>:iran:

شاد باشید^:)^@};-

نیست در لوح دلم جز الف قامت یار

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

همه استاد و در این بحر عمیق افتاده
من کجا و شرر عشق جدا افتادم

همه در عشق تو مولا به فدایت گردند
من به سودای عزیمت به فراق افتادم

کاش روزی بشود قسمت جمعی از خلق
عسس و خادم و دربان کویت گردم

[="Navy"]بنی آدم اعضای یکدیگرند .... بر ای یک دو زاری روی هم می پرند!:)[/]

خرد تو مغزه اما
برای کسب دانش
کمر نباس درد کنه
قلب نباید بگیره
نافذ تنت سلامت
در و گهر کلامت

باسمه الواحد

گاهی نرسد به مقصد آنکس که دَوَد

گاهی برسد هر آنکه او کُند رَود

اسباب در این میانه گه رهزن ماست

آنکس که رها شود ز اسباب،بَرَد

گاهی داریم می دویم
اما جهت معکوسه
گاهی میریم تو دریا
دریا که داره کوسه

گاهی باید آروم رفت
از جاده ها دیدن کرد
گاهی باید نشستو
برگ گلها رو بو کرد

باسمه الفتّاح

آواز هَزارِ در قفس،غمگین است

در چشم هزار،دانه ها چرکین است

دنیا نَبُود جایگه اهل نظر

هر چند که زرق و برق آن رنگین است