در قرآن کریم آمده است: «ای کسانی که ایمان آورده اید. از چیزهایی نپرسید که اگر برای شما آشکار گردد شما را ناراحت می کند!» [مائده 101]
یا در آیه دیگری حضرت موسی (ع) در اجرای دستور خداوند از دقت بیشتر در جزئیات حکم الهی نهی کرده و به قوم خود می گوید: «آنچه به شما دستور داده شده (هر چه زودتر) انجام دهید.» [بقره 68]
آیا این آیات مفهومی ناظر بر عدم افراط در پرسش از دین دارند؟ آیا به نهی از عسر و حرج اشاره می کنند؟ اگر این گونه است مرز این تعادل کجاست؟
سؤال بنده این است که مفهوم آیات فوق دقیقاً چیست؟ و مهم تر و کلی تر این که تا کجاباید از دین سؤال کرد؟
از عالمی نیز شنیده بودم که خود ائمه (ع) گاهی عمداً قبل از رفتن به مستراح به لباس خود کمی آب می پاشیدند تا پس از خروج از مستراح با شک و تردید نجاست مواجه نشوند. در واقع نوعی خودفریبی یا تساهل و تسامح برای پیشگیری از مشقت در آینده!
آیا ما هم مجازیم به همین ترتیب عمل کنیم تا زحمت کمتری از جانب احکام دین تحمل کنیم؟
احادیثی وجود دارند که در آنها شیطان می آید و به حضرت موسی پند می دهد. و یا وقتی پیامبر اسلام از شیطان می پرسد چه چیز تو را آزار می دهد؟ او هم نقطه ضعف خود را می گوید.
آخر چه طور ممکن است چنین دشمن قسم خورده انسان، ضعف خود را بگوید؟ یک بچه هم می داند که نباید ضعف خود را به دیگران گفت.
لطفا علت این اعتراف ها را بگویید.
مَن حَبَسَ عَن اَخيهِ المُسلِمِ شَيئا مِن حَقِّهِ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ بَرَكَةَ الرِّزقِ اِلاّ اَن يَتوبَ
هر كس چيزى از حقّ برادر مسلمان خود را نگه دارد [و به او ندهد]، خداوند، بركت روزى را بر او حرام مىكند، مگر آن كه توبه كند [و جبران نمايد].
از یکی از علمای اخلاق شنیدم کسی که می داند در جامعه به گناه می افتد نباید از منزل خارج شود و باید در عزلت با خدا راز و نیاز کرده و از خدا بخواهد که نیروی کافی برای مقابله با عوامل گناه را به او عطا فرماید و تا زمانی که از توانایی خود اطمینان پیدا نکرده نباید وارد جامعه شود.
همچنین در روایاتی از امام رضا (ع) نقل شده است که فرمودند:
زمانى بر مردم خواهد آمد كه در آن عافیت ده جزء است كه 9 جزء آن در كناره گیرى از مردم و یك جزء آن در خاموشى است. در میان مردم بدون چشم و گوش باش يا اينكه همه روز خارج (از محيط مردم) زندگی كن. مردم چون شیرهایی هستند كه از شكار خود حمايت و نگهدارى می كنند. چنانچه يكى از اين دو كار را نكنى يا مردم را می گزی يا (توسط آنان) گزیده خواهی شد.
آیا کسی که می داند یا احتمال می دهد مقداری (هرچند کوچک) به گناه آلوده می شود نباید در جامعه یا محل کار حضور پیدا کند؟ آیا ثوابی که در ازای امرار معاش یا کمک به دیگران به دست می آورد جبران مافات را نخواهد کرد؟
آیا کسی که می ترسد دین خود را در جامعه از دست بدهد باید مثل اصحاب کهف یا برخی عرفا به اندک دارایی دنیا قناعت کرده و از مردم پرهیز کند؟ تا کجا مجازیم به جامعه و آلودگی های ناخواسته امروزی تن بدهیم؟
معیار تشخیص رضایت خداوند در انتخاب بین یکی از این دو (حضور اجتماعی یا عزلت) چیست؟ آیا احادیث فوق در زمان ما هم موضوعیت دارند؟ و اصولاً فرق آنها با رهبانیت مذموم در اسلام چیست؟