جملات قشنگ و به یاد ماندنی (بخون...فكر كن...اراده كن...عمل كن)

تب‌های اولیه

18626 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

حرکت کشتي نجات آدميان احتياجي به دريا ندارد. اين کشتي از قطره اشک مقدسي مي گذرد که براي حسين ريخته شود.

شاعری به نام حاجب که از شیعیان و دلسوختگان عشق مولا علی (ع) بود...روزی بیت شعری سرود که چنین است.......... حاجب اگر محاسبه حشر با علی است / من ضامنم هر چه بخواهی گناه کن.....همان شب به صورت مکاشفه یا خواب مولا علی را دید ... مولا شعر او را این چنین تغییر دادند... حاجب (( یقین )) محاسبه حشر با علی است / شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن

هیچوقتاز بازی روزگار گلایه نکن
چون
کارگردان آن
همیشه سختترین نقشهاروبه بهترین بازیگران میده IMAGE(http://rbc.najva.ir/Smileys/classic/haha.gif)

زیباترین انسانها IMAGE(http://rbc.najva.ir/Smileys/classic/girl.gif)
در حجاب اعمالشان شناخته می شوند
نه در گفتار و کلامشان

قلمي از قلمدان قاضي افتاد. شخصي که آنجا حضور داشت گفت: جناب قاضي کلنگ خود را برداريد. قاضي خشمگين پاسخ داد: مردک اين قلم است نه کلنگ. تو هنوز کلنگ و قلم را از هم باز نشناسي؟ مرد گفت: هر چه هست باشد، تو خانه مرا با آن ويران کردي.
وای بر قضاوت نادرست

آمده ايم تا زندگي کنيم که قيمتي پيدا کنيم، نه اينکه به هر قيمتي زندگي کنيم.

(حضرت آيت الله بهجت)

سلام به همه ی دوستان گلم:gol:
یه سوال؟
تاپیکه دلنوشته ها با تاپیکه جملات قشنگو به یاد ماندنی یکی شده :gig:

سلام
بله چون این دو تاپیک مشابه هم بودند و همچنین مخالف قوانین سایت ( وجود تاپیکهای موازی ) هست این دوتاپیک رو جناب مدیرفرهنگی ادغام کردند

به هوش باش كه امروز كوفه تهران است/ و ذوالفقار گرفتار نيزه داران است/علي هميشه غريب است و تا ابد مظلوم/ شهيد زخم زبان هاي سايه مردان است/ مباد غفلت اين روزهاي حادثه خيز/ كه كوفه تا ابد از كرده اش پشيمان است/

سلام بله چون این دو تاپیک مشابه هم بودند و همچنین مخالف قوانین سایت ( وجود تاپیکهای موازی ) هست این دوتاپیک رو جناب مدیرفرهنگی ادغام کردند

سلام سپاس گذارم خیلی خوشحالم که هردو تاپیک یکی شدن به نظر منم اینجوری بهتره ولی ایکاش به منم میگفتید تا دنباله تاپیکه دلنوشته ها انقدر نگردم ولی به هرحال خیلی خوشحالم چون دیگه احتیاج به فکر کردن نیستم که این مطلبو الان تو قسمت دلنوشته ها بزنم یا قسمت جملات قشنگو به یاد موندنی

افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران می‏روند و نمی‏دانند که آن حضرت چه التماس دعایی از آنها

دارد که برای تعجیل فرج او دعا کنند !!

"مرحوم آیت الله العظمی بهجت

گاهی اوقات از نردبان بالا میری که دستای خدا رو بگیری، درحالی که خدا پایین نردبان رو گرفته که نیفتی!

Sometimes you climb the ladder, so rushed and determined, to reach God’s hands; not being aware that God’s standing right down here, holding the ladder so that you won’t fall!:Gol:

خداوند سه جور به دعاهای ما پاسخ می دهد:می گوید آری و همان را می دهد، می گوید نه و بهتر از آن را می دهد، می گوید صبرکن و بهترین را می دهد!

God answers our prayers in three ways: He says yes, and then he gives you just that, He says yes, and then he gives you better than that, He tells you to have patience, and then he gives you the best!

چقدر عجیبه که تا مریض نشی کسی برات گل نمی یاره.
.. تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه...

تا فریاد نکشی کسی به طرفت بر نمی گرده..
. تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمی یاد.
.. و تا وقتی نمیری کسی تورو نمی بخشه
:Gol:

بعضي كلمات همانند سكه بر اثر

زيادي استعمال ساييده مي‌شوند و نقش و نگارشان محو مي‌شود، آزادي هم يكي از اين كلمات است

خداوندا
تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است... چه رنجی می کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است...

خدای مهربون من!
مي ترسم از آنكه مرگم قريب باشد و مقرب درگاهت نباشم
مي ترسم از آنكه مرگ مرا دريابد تو مرا درنيابي
واي بر من از آتش رجيم و خشم رحيم...
مرا ببخش
آنگاه كه عطا كردي، خطا كردم،
وفا كردي، جفا كردم
هدايت كردي، رهايت كردم!

زیباترین انسانها
در حجاب اعمالشان شناخته می شوند
نه در گفتار و کلامشان

تنها یک راه به سوی بهشت وجود دارد که در زمین ، آن را عشق مینامند . .

اگر برای یک اشتباه هزار دلیل بیاورید، در واقع هزار و یک اشتباه از شما سرزده است . . .
ابن سینا

چرا همیشه به دنبال این هستیم که بدانیم چرا گل ها خار دارند؟

بیایید گاهی بدنبال آن باشیم که بدانیم چرا خارها گل دارند؟


Why do we always wonder “why do flowers have thorns"?0
Let’s sometimes give a thought on why thorns have flowers

خدایا می خواهم مرا بخواهـــــــــــــــــــــــــی
چه کنــــــــــــــــــــــــــــــم؟؟؟

آسمان مال من است اما ...
کاش برای رسیدن به آن، نردبان را از خدا می گرفتم !!

خدایا می خواهمت پس بخواه که بخوانمت.

یه بچه شعر درباره ی حضرت علی اصغر که خودم گفتم و پر از اشکاله اما دوست داشتم نشون شما هم بدم.

لالالالا علی اصغر بخوابهَ
جگر گوشه ی پیغمبر بخوابه
ابوالفضل اومد و دید علی اصغر
نمی تونه بخوابه، خشکه لبهاش
به آرومی به کوچولوی ما گفت:
لالا، آروم عزیزم، آب میارم
برای تشنگیت من چاره دارم
آره می رم هنوز امید دارم
می رم نزدیک آب، خدا بزرگه

می گم که کافرا بچه چکارس؟
لباش خشکه دیگه طاقت نداره
خدا رو خوش نمیاد، جون نداره!
آخه اون که دیگه تقصیر نداره

همین که صداشو اونا شنیدن
دستش رو کافرا با تیر زدن، وای
همه گفتن الآن اون بر می گرده
دیدن نه اون دستش مشکه هنوزم
یکی دیگه به اون دستش زدن باز
گفتن لابد دیگه جونی نداره
ولی نه ای خدا! مشکو با دندون
گرفته باز داره آب برمی داره
زدن تو مشکشو آبا رو ریختن...
اونا مهریه ی زهرا رو ریختن...
اونا مهریه ی زهرا رو ریختن...

اي شهـ ـيد ؛ ما هنوز در محاصره هستيم و تو چه زيبا حصار تنگ دنيا را شكستي !

زمان بادی است که می وزد؛ هم هست و هم نیست و آنان را که ریشه در خاک استوار دارند از طوفان هراسی نیست.

شهیدآوینی

هو المجید

دستهایت را نگاه کن!
دست چپ دست راست!
همان دست هایی که خودت ساختی!!
همان دست هایی که پرداختی!
دست هایی که گره می گشودند
دست هایی که گره می گشایند!
به دل هایشان نگاه کرده ای؟

وقتی دل ها از تو می برند
وچشم ها را از تو می دزدند
و گوش هایتان را می بندند!
وقتی به کار خود مشغول و از خود غافلند
وقتی زبان ها درازتر از فکرها می شود
و بینی ها معبری برای بوهای مسموم!
وقتی من آن قدر باد می کند
که به مرداری بیش تر می ماند تا روحی بزرگ!

وقتی همه چیز آلوده است...
وقتی آلوده است دست هایت
آن را به چشم های زیبایت نکش!

نفس نمی کشد هوا
قدم نمیزند زمین
سکوت می کند غزل
بدون تو یعنی همین

:Sham:

طبیعت را خیلی دوست دارم ،چون پراز نشانه خداست
برف و باران رو خیلی دوست دارم ، چون همه نعمت خداست
قرآن را خیلی دوست دارم ،چون کلام خود خداست
مرگ و نماز را خیلی دوست دارم ،چون راهی بسوی خداست
دوستهای خوب را خیلی دوست دارم ،چون هدیه ای از طرف خداست

كاش ارزش هر چيزي را كه از دست داده ايم
بيشتر بدانيم
نه اينكه با گذر زمان فراموشش كنيم

[right]گفت چهل سال دارم… بزرگی به او خرده گرفت که اشتباه میکنی


[/right]

[right]چهل سال دیگر نداری !!!

[/right]

بمانیم تا کاری کنیم نه کاری کنیم تا بمانیم.

خدایا : خودخواهی را چندان درمن بکش تاخودخواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم

در نهان، به آنانی دل می بندیم که دوستمان ندارند، و در آشکارا از آنانی که دوستمان دارند غافلیم.

یک شب مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق آنشب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
گفت : یا رب از چه خوارم کرده ای؟
بر صلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام از عشق دلخونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو ولیلای تو من نیستم
گفت : ای دیوانه لیلایت منم
در رگت پنهان وپیدایت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم ونشناختی

ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن , پسری را از خواب بیدار کرد.
پشت خط مادرش بود .پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟
مادر گفت : ۲۵ سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی
فقط خواستم بگویم تولدت مبارک .
پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد
صبح سراغ مادرش رفت . وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن
با شمع نیمه سوخته یافت… ولی مادر دیگر در این دنیا نبود . . .:Ghamgin:

درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود .
پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید :
جاسوس می فرستید به جهنم!؟
از روزی که این ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و…
حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است:
با چنان عشقی زندگی کن که حتی بنا به تصادفاگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند:Labkhand:

در يک مهماني دو نفر کنار هم نشسته بودند و يک کلمه هم با هم حرف نزدند. بعد از دو ساعت يکي از آنها به ديگري گفت : پيشنهاد مي کنم حالا در مورد موضوع ديگري سکوت کنيم !!!

زندگی یک کاغذ سفید است می توان هر رنگی به آن زد،
سیاه، خاکستری ، شاید هم رنگ خدا،
انتخاب با توست

علت ساختن سرسره اینه که از بچگی به آدم یاد بدن که
بالا رفتن چقدر سخته و پایین آمدن چقدر آسون!

در میان هر سیب دانه ها محدود است
در دل هر دانه سیب ها نامحدود
چیستانی است عجیب ، دانه باشید نه سیب.

در دنیا هیچ چیز صد در صد معیوب و غیر سودمند وجود ندارد.
حتی یک ساعت از کار افتاده هم می تواند دوبار در روز وقت دقیق را نشان بدهد

پائولوکوئیلو

سنگ های درشت را سنگ های ریز پابرجا نگه می دارند.

حضرت علی(ع)

آن روز که همه به دنبال چشمان زیبا هستند تو به دنبال نگاه زیبا باش

دوست داشتن از عشق برتر است... عشق جوششی یک جانبه است. به معشوق نمی اندیشد که کیست؟
اما دوست داشتن در روشنایی ریشه می بندد و در زیر نور، سبز می شود و رشد می کند و از این رو است که همواره پس از آشنایی پدید می آید...
عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن. عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن می دهد.
عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن. عشق غذا خوردن یک گرسنه است و دوست داشتن "همزبانی در سرزمین بیگانه...

باز هم پنجشنبه دیگر

و باز هم جمعه ای در راه

و بازهم ...


.زمین تشنه ی نور است تو را می خواند

بیا که با آمدنت

اتنظار در وجود منتظران بمیرد...

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ز لحظه ای كه در یكی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی پایانی را ادامه می دادند.

زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از حرف های پرستارها متوجه شدم كه زن یك تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر كم كم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم.
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یك خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری كه سال گذشته وارد دانشگاه شده و یك پسر كه در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یك مزرعه كوچك، شش گوسفند و یك گاو است.

در راهروی بیمارستان یك تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن كه در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مكالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی كرد: «گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم...»

چند روز بعد پزشك ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده كردند. زن پیش از آنكه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی كه گریه می كرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع كرد و گفت: «این قدر پرچانگی نكن.» اما من احساس كردم كه چهره اش كمی درهم رفت.

بعد از گذشت ده ساعت كه زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود، پرستاران، زن بی حس و حركت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی شناخت و وقتی همه چیز روبراه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در كنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد كه هنوز بی هوش بود.

صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن كه هنوز نمی توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی كه ماسك اكسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می خواست او همان جا بماند.

همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا كرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی كه تكرار می شد. روزی در راهرو قدم می زدم. وقتی از كنار مرد می گذشتم داشت می گفت: «گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب می شود و ما برمی گردیم.»

نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم كه اصلا كارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی كه اشاره می كرد ساكت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این كه مكالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: «خواهش می كنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلا برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این كه نگران آینده مان نشود، وانمود می كنم كه دارم با تلفن حرف می زنم.»

در آن لحظه متوجه شدم كه این تلفن برای خانه نبود، بلكه برای همسرش بود كه بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی كه بین شان بود، تكان خوردم. عشقی حقیقی كه نیازی به بازی های رمانتیك و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می كرد.

گردآوری : پایگاه اینترنتی تکناز

IMAGE(http://deborah.persiangig.com/4/deborah.mihanblog.com_10_csh_3.gif)

IMAGE(http://www.taknaz.ir/user_files/L128353492668.jpg)

:Gig::Labkhand:

IMAGE(http://deborah.persiangig.com/4/deborah.mihanblog.com_10_csh_2.gif)

اللّهُم‌َّ کُن‌ْ لِوَلِیِّک‌َ الحُجَّه‌ِ ابْن‌ِ الحَسَن‌
صَلواتُک‌َ عَلَیْه‌ِ وَ عَلی‌ آبائِه‌ِ
فِی‌ هذِه‌ِ السّاعَه‌ِ وَ فِی‌ کُل‌ِّ ساعَه‌
وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلِیلاً وَ عَیْناًحَتّی‌\' تُسْکِنَه‌ُ أَرْضَک‌َ طَوْعاً
وَ تُمتِّعَه‌ُ فِیها طَوِیلاً
بِرَحْمَتِک‌َ یا أَرْحَم‌َ الرّاحِمِین‌

IMAGE(http://deborah.persiangig.com/4/deborah.mihanblog.com_10_csh_2.gif)

گریه همون هیچ
خنده هامون هیچ
تنها اغوش تو مانده برایم
غیر اون هیچ:Ghamgin:

تا که بودیم نبودیم کسی
کشت ما را غم بی همنفسی
تا که رفتیم همه یار شدند
خفته ایم و همه بیدارشدند
قدر آینه بدانیم چون هست
نه در آن وقت که اقبال شکست

من خالی از عاطفه و خشم
خالی از خویشی و غربت
گیج و مبهوت بین بودن و نبودن
. .