آیه میشه برای طلاق استخاره کرد

همسرمو تازه شناختم

با سلام
لطفا کمکم کنید
من پنج سال ازدواج کردم ۲۴سالمه و دو پسر کوچک دارم من شوهرمو خیلی دوس داشتم همیشه با هم دعوامون میشد سر مسایل مختلف ولی عاشقش بودم تا سال قبل که سر بچه دومم حامله بودم کسی بهم گفت که همسرت که دوسال پیش رفته بوده ارمنستان برا کار نبوده و رفته واسه خرابی ... خلاصه از زیر زبون خودشم کشیدم و معلوم شد درست بلاخره بخشیدمشو قول داد که اشتباه بود و ... تا چند روز پیش که متوجه شدم از کسایی که هم سیگار میکشه تفریحی هم گاهی تریاک و مشروب و زنا و... خلاصه داغون شدم ما هر دومون خانواده مذهبی هستیم و توش موندم که این چطور اینجوری بار اومده من تازه بعد پنج سال شناختمش و متوجه شدم اصلا نماز و ... همش نمایشی بوده که همونارم درس حسابی انجام نمیداد و حتی شنیدم که از رابطه زناشوییمون هم با اسم همه چی برا دیگران تعریف میکرده که اومدم بطور غیر مستقیم بهش گفتم یکی از دوستام پشت در شنیده که شوهرش داشته از رابطشون برا دیگران میگفته و... گفت اینا ی دلیل داره که طرف حتما اعتقاد ب خدا نداره و... خلاصه که خیلی از مسایلی و که فهمیدم ب روش اوردم و انکار و تازه منو تهدید میکنه که اگه بفهمه که کی اینا رو ب من گفته اونو میکشه و طلاقمم نمیده و ... خلاصه نمیدونم چ کنم دوتا بچه هامم گناه دارن و دیگه نمیکشم دیگه جونی برا زندگی ندارم فقط میگه میرم سر ی کار درستی و خیالت راحت باشه من دیگه میخوام درس شم و هیچ وقت بهت خیانت نمیکنم ولی دیگه باورش ندارم و نمیدونم چه کار کنم؟
میدونم که دوستمم داره...
موقعیتمم طوریه که نمیتونم برم مشاوره کمکم کنید خواهش میکنم .

به خاطر دروغ گویی و بی اراده بودن همسرم می خواهم از او جدا شوم

سلام
من 25 سالمه ،از یه خانواده مذهبی و متعصب، 20سالگی ازدواج کردم .

عاشق همسرم بودم و او هم دوستم داره ، هنوزم دوستش دارم ، اما از همون اول خیلی زیاد دروغ میگفت و پنهونکاری میکرد . مدام شغل عوض میکرد فکر کردم درست میشه ولی نشد.
رفتیم مشاوره به مشاوره هم دروغ گفت ، من نه کودکانه رفتار کردم و نه مادرانه بلکه کاملا بالغانه رفتار کردم . هرگز هم نگذاشتم خانوادم از مشکلات مالی و خانوادگیم باخبر بشن تا احترام همسرم مستدام باشه.

او خیلی بی اراده است و من براش غریبه ام.
رابطه عاطفیمون خیلی خوبه و خونمون معمولا شاد بوده ولی همسرم نمیذاره این شادی توی قلبم و برای همیشه بمونه . خسته شدم از هرروز دروغ شنیدن ، با وجود اینکه نمیگذارم شرایط دروغ فراهم بیاد تا بهم اعتماد کنه راستشو بگه. برام سخته یکی فکر کنه من احمقم و دروغای تابلوشو نمیفهمم.

با وجود اینکه هر کسی منو میشناسه چقدر آبرودارم و رفیق همسرم هستم و واقعا منطقی برخورد میکنم اما همسرم گویا دروغ باهاش اجین شده . درآمدش رو نمیاره برای خرج خونه . منم بخاطر اعصاب و احترام خودم کلا خودمو از بحث مالی بیرون کشیدم ، سالها پیش اشتباه کردم اجازه دادم از خانوادم قرض گرفتیم ولی اصلا به روی خودش نمیاره تا میتونه سوءاستفاده میکنه.

حالا که به مسیر زندگیم فکر میکنم میبینم من چه منطقی باشم چه کم خرج باشم چه متعادل باشم چه بهش فرصت بدم چه بریم پیش مشاور ، زندگیه ما هرگز پیشرفتی نخواهد داشت . بدون اینکه ولخرجی کنیم با اینکه سالی حسرت یه مسافرت رو داریم با اینکه من خرج خودمو دارم درمیارم و شاغلم ، قرض ها سره جاشون خواهند موند ، پس انداز و آینده ای در کار نیست ، اگه روزی بخوام مادر بشم با چه اعتمادی اینکارو کنم !

5سال فرصت کمی نبوده برای جبران ولی شرایط ما هرروز داره بدتر میشه ، میخوام جدا بشم ولی میترسم ، خانواده خوبی دارم ولی زیادی عاطفی هستند و متاسفانه فامیلم دید بدی به مطلقه شدن دارن ، تردید زیادی داشتم استخاره کردم 2بار
نیت: میخوام طلاق بگیرم خدایا اینکارو کنم .... یکبار این ایه اومد : کهیعص ..... خیلی خوب است همراه با موفقیت است. یکبار هم این آیه اومد: المص .... خیلی خوب است.

خیلی برام سخته . بعد از اینهمه تلاش و با اینهمه علاقه نمیتونم همینطوری بپذیرمش و چشممو به آیندمو و حداقل نیازها و حقوقم ببندم. نمیتونم هم دل بکنم .