است؟

آيا جمله‌ « اللّهم وال من والاه ... » در حديث غدير از نظر سندي صحيح است؟

با سلام

شبهه :

ابن تيميه در منهاج السنه‌ مي‌گويد :

. . . لكن حديث الموالاة قد رواه الترمذي و أحمد و الترمذي في مسنده عن النبي (ص) انه قال : « من كنت مولاه فعلى مولاه » و أما الزيادة و هي قوله : « اللهم وال من والاه و عاد من عاداه الخ » فلا ريب انه كذب .

منهاج السنة النبوية ، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس (الوفاة728هـ) ، ج 7 ، ص 319 ، ناشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم

حديث موالات را ترمذي و احمد بن حنبل روايت كرده‌اند (مثلاً) ترمذي در مسند خود از پيامبر (ص) روايت مي‌كند كه فرمود « هر كه من مولاي اويم ، عليّ مولاي اوست » و اما زياده بر اين يعني اين كلام پيامبر (ص) «خدايا دوست بدار هر كه او را دوست بدارد و دشمن دارد هركه با او دشمني كند» بدون ترديد دروغي است كه به پيامبر (ص) نسبت داده شده است ..

و محمد بن عبدالوهاب نيز با چشمان بسته و فقط براي اين كه از ابن تيميه پيروي كرده باشد ، حديث غدير و « اللهم وال من والاه و عاد من عاداه الي آخر » را اين گونه زير سؤال مي‌برد :
و أما الزيادة فليست في الحديث . . . و لا ريب أنها كذب .

مسائل لخصها محمد بن عبد الوهاب ، محمد بن عبد الوهابمتوفاي1206 هـ ، ج 1 ، ص 154 ، ناشر : مطابع الرياض - الرياض ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد العزيز بن زيد الرومي ، د . محمد بلتاجي ، د . سيد حجاب .
و اما بيش از « من كنت مولاه فعلي مولاه » در حديث ، نيامده ... و بدون شك دروغ است .


نقد و بررسي ادعاي ابن تيميه :

يكي از خصلت‌هاي بارز ابن تيميه حراني و پيروانش ، انكار فضائل و روايات صحيح السندي است كه در باره اهل بيت عليهم السلام وارد شده است .
با اين كه بسياري از بزرگان اهل سنت حديث شريف غدير را همراه با جمله « اللهم وال منوالاه ... » نقل و به صحت آن اعتراف كرده‌اند ؛ اما در عين حال مي‌بينيم كه مخالفت و عداوت با امير مؤمنان عليه السلام سبب شده است كه ابن تيميه و پيروانش آن را انكار و دروغ بدانند .
بي ترديد اگر ثابت شود كه جمله « اللهم وال من والاه . . . » از نظر سندي طبق قواعد اهل سنت هيچ مشكلي ندارد و علماي سني در طول تاريخ به صحت آن اعتراف كرده‌اند ، دروغ بودن ادعاي ابن تيميه و در نتيجه عداوت وي با خاندان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم ، ثابت مي‌شود .

بيش از سي نفر از صحابه آن را نقل كرده‌اند ::Kaf:

ابن حجر هيثمي كه از علماي بزرگ اهل سنت است ، اعتراف مي‌كند كه بيش از سي نفر از صحابه حديث غدير را همراه با جمله « اللهم وال من والاه . . . » نقل كرده‌اند :
الحديث الرابع قال (ص) يوم غدير خم : « من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » الحديث و قد مر . . . أنه رواه عن النبي (ص) ثلاثون صحابيا .
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي (متوفاي973هـ ) ، ج 2 ، ص 353 و 355 ، الفصل الثاني : في فضائله رضي الله عنه و كرم الله وجهه ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط

حديث چهارم (در فضائل علي عليه السلام) كه پيامبر اكرم در روز غدير فرمود : « هركه من مولاي اويم ، اين (علي عليه السلام) ، مولاي اوست بارخدابا دوست بدار هركس را كه علي را دوست دارد ، و دشمن بدار هر كس را كه ، دشمن اوست » اين حديث است و همان‌گونه كه گذشت سي صحابه آن را از پيامبر ، روايت كرده‌اند .

عجلوني نيز كه از علماي بزرگ اهل سنت است در كشف الخفاء به اين مطلب تصريح مي‌كند :
« من كنت مولاه فعلي مولاه » رواه الطبراني و أحمد و الضياء في المختارة عن زيد بن أرقم و عليّ و ثلاثين من الصحابة بلفظ « اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » فالحديث متواتر أو مشهور .
كشف الخفاء ومزيل الإلباس عما اشتهر من الأحاديث على ألسنة الناس ، إسماعيل بن محمد العجلوني الجراحي (متوفاي1162 هـ) ، ج 2 ، ص 361 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1405 ، الطبعة : الرابعة ، تحقيق : أحمد القلاش .

حديث « هركه من مولاي اويم ، عليّ مولاي اوست » را طبراني و احمد بن حنبل و ضياء در كتاب المختارة (كتاب برگزيده)اش از زيد بن ارقم(صحابي) و امير المؤمنين عليه السلام‌ و سي نفر از صجابه‌ي پيامبر (ص) با لفظ « اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » روايت كرده‌اند پس حديث ، يا متواتر است و يا مشهور .

و جمال‌الدين زيلعي نيز كه از بزرگان اهل سنت به حساب مي‌آيد ، نام بيش از ده نفر از صحابه را برده و مي‌گويد : تعداد ديگري را نيز از صحابه ديده‌ام كه آن را نقل كرده‌اند :
الحديث التاسع : قال : و ذلك لدعوة نبينا « اللهم عاد من عاداه »
قلت : روي من حديث زيد بن أرقم و من حديث البراء بن عازب و من حديث سعد بن أبي وقاص و من حديث طلحة بن عبيد الله و أبي سعيد الخدري و أبي هريرة و أنس بن مالك و ابن عمر و جرير بن عبد الله البجلي و جابر بن عبد الله و حذيفة بن أسيد الغفاري و حبشي بن جنادة . . . ثم وقع لي في كتاب الموالاة للحافظ أبي العباس أحمد بن محمد بن سعيد المعروف بابن عقدة فوجدته رواه عن جماعة آخرين من الصحابة رضوان الله عليهم أجمعين .
تخريج الأحاديث والآثار الواقعة في تفسير الكشاف للزمخشري ، جمال الدين عبد الله بن يوسف بن محمد الزيلعي (متوفاي762هـ ) ، ج 2 ، ص 234 الي 244 ، ناشر : دار ابن خزيمة - الرياض - 1414هـ ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد الله بن عبد الرحمن السعد .
حديث نهم : زمخشري گفت : ذكر اين حديث به خاطر دعاي پيامبر (ص) در مورد عليّ ،‌ است كه فرمود : « اللهم عاد من عاداه » .

من (زيعلي) مي‌گويم : اين حديث پيامبر(ص) از زيد بن أرقم (صحابي) و البراء بن عازب (صحابي) سعد بن أبي وقاص (صحابي ) طلحة بن عبيد الله (صحابي) و أبي سعيد الخدري (صحابي)و أبي هريرة (صحابي ) و أنس بن مالك (صحابي ) و ابن عمر (صحابي ) و جرير بن عبد الله البجلي (صحابي ) و جابر بن عبد الله (صحابي ) و حذيفة بن أسيد الغفاري (صحابي ) و حبشي بن جنادة (صحابي ) ، روايت شده است . . . و در كتاب الموالات حافظ ابن عقده ، جماعت ديگري از صحابه رضوان الله عليهم اجمعين را يافتم كه اين حديث را ابن عقده از آنان نقل نموده‌است .

و ابن عبد البر نيز تعدادي از صحابه را نام مي‌برد كه اين جمله را از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيده و نقل كرده‌اند :
و روى بريدة و أبو هريرة و جابر و البراء بن عازب و زيد بن أرقم كل واحد منهم عن النبى صلى الله عليه و سلم أنه قال يوم غدير خم «من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» .
الاستيعاب في معرفة الأصحاب ، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (متوفاي463 ) ، ج 3 ، ص 1099، ناشر : دار الجيل - بيروت - 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : علي محمد البجاوي

و بريدة و أبو هريرة و جابر و براء بن عازب و زيد بن أرقم هر يك از پيامبر صلى الله عليه و سلم ، روايت كرده‌اند كه پيامبر (ص) در روز غدير فرمود : « من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه » .

تلمساني نيز تعدادي از صحابه‌ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم ، را برمي‌شمرد كه اين روايت را از ر‌سول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ، شنيده و روايت نموده‌اند .
و روى بُريدة بن الحُصيب و أبو هُريرة و البراء بن عازب و زيد بن أرقم و جابر بن عبد الله الأنصاريُّ كلُّ واحد عن النبي صلى الله عليه و سلم أنه قال يوم غدير خُم : « من كنت مولاه فعليٌّ مولاه اللهمَّ والِ من والاه وعاد من عاداه »
الجوهرة في نسب النبي وأصحابه العشرة ، محمد بن أبي بكر الانصاري التلمساني المعروف بالبري ، ( المتوفى : 644هـ ) ، ج 1 ، ص 293
و بُريدة بن الحُصيب و أبو هُريرة و براء بن عازب و زيد بن أرقم و جابر بن عبد الله أنصاريُّ ، هر يك از پيامبر صلى الله عليه و سلم ، روايت كردند كه در روز غدير خم فرمود : « من كنت مولاه فعليٌّ مولاه اللهمَّ والِ من والاه وعاد من عاداه »

آيا مي‌توان تصور كرد كه اين تعداد از صحابه همگي دروغگو بوده‌اند ؟:Sham::Sham:


.
.
.

آیا حاج احمد متوسلیان زنده است؟

زندگی نامه جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان

تولد و كودكی


به سال 1332 ه.ش در خانواده‌اي مومن و مذهبي در يكي از محلات جنوب شهر تهران به دنيا آمد. دوران تحصيل ابتدايي خود را در دبستان اسلامي «مصطفوي» به پايان برد. ضمن تحصيل، به پدرش كه در بازار به شغل شيريني فروشي اشتغال داشت، كمك مي‌كرد. احمد در همان سالهاي نوجواني با شركت فعال در هياتهاي مذهبي و كلاسهاي قرآن در مساجد جنوب شهر، از ظلم و جنايات رژيم منحوس پهلوي آگاه شد و با سن و سال كمي كه داشت قدم به ميدان مبارزه با طاغوت گذاشت.
پس از پايان دوره ابتدايي، در هنرستان صنعتي، شبانه به تحصيل ادامه داد و در سال 1351 موفق به اخذ ديپلم گرديد. سپس به خدمت سربازي اعزام شد و در شيراز دوره تخصصي تانك را گذراند و پس از آن، به سرپل ذهاب اعزام شد.

فعاليت سياسي – مذهبي


او در دوران سربازي، فردي مذهبي و مومن بود و در بحثها، مخالفت خود را با رژيم ستمشاهي بيان مي‌كرد. پس از اتمام خدمت سربازي، در يك شركت تاسيساتي خصوصي استخدام شد و بعد از چند ماه، به خرم‌آباد منتقل گرديد و به فعاليتهاي سياسي تبليغي خود ادامه داد. تا اينكه پس از مدتها تعقيب و گريز، در سال 1354 توسط اكيپي از كميته مشترك ضدخرابكاري ساواك دستگير و روانه زندان شد و مدت پنج ماه را در زندان مخوف فلك‌الافلاك خرم‌آباد در سلولي انفرادي گذراند.
به روايت همرزمانش، با وجود تحمل شكنجه‌هاي جسمي و روحي فراوان، حسرت شنيدن يك آخ را هم بر دل سياه مزدوران ساواك گذاشت، تا اينكه او را به بند عمومي منتقل كردند و حدود نه ماه نيز در آنجا گذراند و با بالاگرفتن موج انقلاب اسلامي از زندان آزاد گرديد و به آغوش ملت بازگشت. پس از آزادي، در شروع قيامهاي خونين قم و تبريز در سال 1356، نقش رابط و هماهنگ كننده تظاهرات را در محلات جنوبي تهران عهده‌دار شد و رابطه‌اي تنگاتنگ با حركتهاي مكتبي محافل دانشجويي و روحانيت مبارز تهران داشت.
با شدت يافتن روند نهضت اسلامي و رويارويي مردم با مزدوران طاغوت، بارها تا پاي شهادت پيش رفت و در روزهاي 21 و 22 بهمن ماه 1357 تلاش و ايثار چشمگيري از خود نشان داد. با پيروزي معجزه آساي انقلاب اسلامي، مسئوليت تشكيل كميته انقلاب اسلامي محل خويش را عهده‌دار شد. پس از شكل گيري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به اين ارگان پيوست و دوشادوش ساير همرزمانش با حداقل امكانات موجود به سازماندهي نيروها همت گماشت.
مبارزه با ضدانقلاب در كردستان
پس از شروع غافله كردستان در اسفندماه سال 1357 به همراه 66 تن از همرزمانش داوطلبانه عازم بوكان شد و به دليل ابتكار عمل هوشيارانه و فرماندهي قاطع خود توانست كليه اشرار مسلح را متواري كند و منطقه را از لوث وجود ضدانقلابيون كه در راس آنها دمكراتها قرار داشتند، پاكسازي نمايد. او پس از تثبيت مواضع نيروهاي انقلاب در بوكان، به شهرهاي سقز و بانه رفت.
در ابتداي ورود به شهر بانه، به تلافي كمين ناجوانمردانه‌اي كه ضدانقلابيون به نيروهاي ستون ارتش زده بودند، طي يك عمليات دقيق ضدكمين خساراست سنگيني به آنان وارد آورد كه در اين نبرد، چهارصد اسير و دويست كشته از ضدانقلاب برجاي ماند.
پس از آن به همراه گروهي از رزمندگان از جمله معاون خود (شهيد محمد توسلي) براي فتح سننج راهي اين شهر شد. ستون تحت فرماندهي او از سمت راست شهر، حلقه محاصره ضدانقلاب را در هم شكست و به همراه سرداران رشيدي چون محمد بروجردي و اصغر وصالي، سسندج را آزاد نمود و كمر تجزيه‌طلبان را شكست.
در زمستان سال 1358 به او ماموريت داده شد تا جاده پاوه – كرمانشاه را كه در تصرف ضدانقلاب بود، آزاد كند. عمليات با فرماندهي او و همكاري سپاه پاوه شروع و با موفقيت كامل به انجام رسيد و ايشان به همراه ساير برادران، وارد شهر پاوه شدند. پس از مدتي، با حكم شهيد بروجردي، به فرماندهي سپاه پاوه منصوب گرديد. در اين مدت، حاج احمد عمليات گوناگوني از جمله عمليات نجار در ارتفاعات نورياب، كه اكثر آنها با موفقيت همراه بود، طراحي و اجرا كرد.
حضور در لبنان
هنوز طعم شيرين فتح خرمشهر را در ذائقه‌اش احساس مي‌كرد كه خبر تلخ تهاجم ارتش صهيونيستي به خاك لبنان را شنيد. او در اواخر خرداد سال 1361 طي ماموريتي به همراه يك هيات عالي‌رتبه ديپلماتيك از مسئولين سياسي – نظامي كشورمان راهي سوريه شد تا راههاي مساعدت به مردم مظلوم و بي‌دفاع لبنان را بررسي نمايد.



ويژگيهاي اخلاقي

آگاهي و شناخت بالاي ايشان در مسائل سياسي – اجتماعي از جمله خصوصيات بارز اين سردار بزرگوار بود. در تدبير و تصميم‌گيريهايش دقت‌نظر داشت. ضمن قاطعيت در كار، بر دلها فرماندهي مي‌كرد و همواره در بطن مشكلات حضور داشت. به همين دليل، در سخت‌ترين شرايط،‌كسي او را تنها نمي‌گذاشت. امكاناتي را بيشتر از نيروهاي تحت امر خود، به خدمت نمي‌گرفت. به رغم برخورد قاطعانه در امر فرماندهي،‌ از عاطفه بالايي برخوردار بود. علاوه بر فرماندهي، در كارهاي جمعي مانند ساختن سنگر، نظافت محيط، شستن ظروف و ... با پرسنل تحت امر همراهي مي‌كرد. علاقه به مطالعه و بحث پيرامون اخبار و رويدادها، از خصوصيات ديگر او بود. در مواقع مقتضي در جمع صميمي همرزمانش پيرامون مسائل اعتقادي بحث مي‌نمود.
حاج احمد نسبت به شهدا و خانواده‌هاي محترمشان احترام خاصي قايل بود و در هر فرصتي به مزار شهدا مي‌رفت و براي رسيدگي به معضلات و حوائج خانواده‌هاي اين عزيزان تلاش مي‌كرد و در غم فراق همرزمانش مي‌سوخت. نقل مي‌كنند:
هنگامي كه بر مزار شهيد جهان‌آرا حاضر مي‌شد، آن‌چنان از خود بي‌خود مي‌شد كه تا ساعتها بي‌وقفه اشك مي‌ريخت و با روح بلند او نجوامي‌كرد.

برادر ديگري نقل مي‌كند:
شبي در جوار مرقد مطهر حضرت زينب(س) تا صبح به گريه و نماز مشغول بود. حوالي سحر به سيمايي بشاش و لبي خندان به سوي همسفرانش آمد و در پاسخ به سئوال دوستانش كه خوشحالي او را جويا شده بودند، گفته بود: از سر شب داشتم در فراق برادران شهيدم، مخصوصاً شهيد محمد توسلي اشك مي‌ريختم. به عمه سادات متوسل شدم، تا بلكه ايشان در كارم عنايتي فرمايند. چند لحظه پيش ناگهان ديدم يك پيرمرد نوراني با محاسني سفيد و لباس بسيجي بر تن، كنارم آمد و ايستاد و گفت: پسرم! بي‌تابي نكن، لحظه اجابت دعايت نزديك شده است.

نحوه اسارت

در چهاردهم تير سال 1361، اتومبيل هيات نمايندگي ديپلماتيك كشورمان حين ورود به شهر بيروت و در هنگام عبور از پست ايست و بازرسي،‌مزدوران حزب فالانژ اتومبيل را متوقف و چهار سرنشين خودرو مزبور به رغم مصونيت ديپلماتيك – توسط آدم‌ربايان دست‌نشانده رژيم تروريستي تل‌آويو گروگان گرفته شده و پس از شكنجه و بازجويي، به نظاميان اسرائيلي تحويل گرديدند،‌كه از سرنوشت آنان تاكنون اطلاعي در دست نيست. درحالي كه همرزمان آن مهاجر الي‌الله، مشتاقانه چشم به راه هستند تا خبري از او و همرزمانش برسد.

صاحب این عکس مشهور کدام شهید است؟

همه ما با این عکس خیلی خوب آشنائیم. هر جا نامی از شهید و شهادت باشد ، حتما این عکس زیبایی که تمام و کمال از مظلومیت خون شهدا و مفهوم عمیق شهادت سخن آشکار می گوید ، را دیده ایم و دلمان عجیب برای غربت شهدا می گیرد.
شهید امیر حاج امینی…
بیسیم چی لشگر ۲۷ محمد رسول الله… .

از مظلومیتش همین که هیچ مطلبی را در مورد زندگی نامه اش و یا وصیت نامه اش نمی یابی… .
ولی تاریخ شهادتش ۱۰ اسفند ماه ۱۳۶۵ و محل شهادتش کربلای شلمچه بوده است.

معرفی شهید
خستگی نداشت. می گفت من حاضرم تو کوه با همه تون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدین، بعدی ادامه بده… اینقدر بدن آماده ای داشت که تو جبهه گذاشتنش بیسیم چی. بیسیم چی (شهید) پور احمد…
اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود خدا بکنی، خودش عزیزت می کنه. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشه.
هر کار می کرد، برا خدا می کرد؛ اصلاً براش مهم نبود کسی خبردار می شه یا نه! عجیب نسبت به بچه های یتیم هم حساس بود، کمک به یتیمان هیچوقت فراموشش نمی شد…
یه بار که تو منطقه حسابی از بچه ها کار کشیده بود و به قول معروف عرقشون رو در آورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت: “نکنه فکر کنین که فلانی ما رو آموزش می ده، من خاک پاهای شماهام. من خیلی کوچیکتر از شماهام… اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم….”
ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن. همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه. همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش…. می گفت: من خاک پای شماهام ….
داداشش می گه: یه بار نشسته بودم کنار مزارش؛ دیدم یه جوون اومد سر مزار و بهم گفت: شما با شهید نسبتی دارین؟ با اصرارش گفتم برادرشم. همینکه اینو شنید، گفت: ما اول مسلمون نبودیم، اما با اجبار مسلمون شدیم ولی از ته دلمون راضی نبودیم و شک داشتیم. تا یه بار اتفاقی عکس این شهید رو دیدم. واقعاً حس می کردم داره باهام حرف می زنه؛ طوری تاثیر روم گذاشت که از ته قلبم به اسلام ایمان آوردم و از اون به بعد همش سر مزارش میام….
بعد شهادتش یه نامه به دستمون رسید که چند روز قبل از شهادتش نوشته بود، اولش اینطور شروع می شد: “از اینکه به این فیض عظیم الهی نایل شدم، خدا را بسیار شکر گذارم…..”
دفعه آخری موقعی بود که بچه ها یک به یک جلو می رفتن و بر می گشتن. یه بار دیدیم امیر بلند شد که بره تو خط. یکی بهش گفت: حاجی! الان نوبت منه… ولی امیر گفت: نه! حرف نباشه، این دفعه من می رم…..
همین دفعه بود که با خوردن یه خمپاره شهید شد.


[