کدام

صاحب این عکس مشهور کدام شهید است؟

همه ما با این عکس خیلی خوب آشنائیم. هر جا نامی از شهید و شهادت باشد ، حتما این عکس زیبایی که تمام و کمال از مظلومیت خون شهدا و مفهوم عمیق شهادت سخن آشکار می گوید ، را دیده ایم و دلمان عجیب برای غربت شهدا می گیرد.
شهید امیر حاج امینی…
بیسیم چی لشگر ۲۷ محمد رسول الله… .

از مظلومیتش همین که هیچ مطلبی را در مورد زندگی نامه اش و یا وصیت نامه اش نمی یابی… .
ولی تاریخ شهادتش ۱۰ اسفند ماه ۱۳۶۵ و محل شهادتش کربلای شلمچه بوده است.

معرفی شهید
خستگی نداشت. می گفت من حاضرم تو کوه با همه تون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدین، بعدی ادامه بده… اینقدر بدن آماده ای داشت که تو جبهه گذاشتنش بیسیم چی. بیسیم چی (شهید) پور احمد…
اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود خدا بکنی، خودش عزیزت می کنه. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشه.
هر کار می کرد، برا خدا می کرد؛ اصلاً براش مهم نبود کسی خبردار می شه یا نه! عجیب نسبت به بچه های یتیم هم حساس بود، کمک به یتیمان هیچوقت فراموشش نمی شد…
یه بار که تو منطقه حسابی از بچه ها کار کشیده بود و به قول معروف عرقشون رو در آورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت: “نکنه فکر کنین که فلانی ما رو آموزش می ده، من خاک پاهای شماهام. من خیلی کوچیکتر از شماهام… اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم….”
ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن. همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه. همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش…. می گفت: من خاک پای شماهام ….
داداشش می گه: یه بار نشسته بودم کنار مزارش؛ دیدم یه جوون اومد سر مزار و بهم گفت: شما با شهید نسبتی دارین؟ با اصرارش گفتم برادرشم. همینکه اینو شنید، گفت: ما اول مسلمون نبودیم، اما با اجبار مسلمون شدیم ولی از ته دلمون راضی نبودیم و شک داشتیم. تا یه بار اتفاقی عکس این شهید رو دیدم. واقعاً حس می کردم داره باهام حرف می زنه؛ طوری تاثیر روم گذاشت که از ته قلبم به اسلام ایمان آوردم و از اون به بعد همش سر مزارش میام….
بعد شهادتش یه نامه به دستمون رسید که چند روز قبل از شهادتش نوشته بود، اولش اینطور شروع می شد: “از اینکه به این فیض عظیم الهی نایل شدم، خدا را بسیار شکر گذارم…..”
دفعه آخری موقعی بود که بچه ها یک به یک جلو می رفتن و بر می گشتن. یه بار دیدیم امیر بلند شد که بره تو خط. یکی بهش گفت: حاجی! الان نوبت منه… ولی امیر گفت: نه! حرف نباشه، این دفعه من می رم…..
همین دفعه بود که با خوردن یه خمپاره شهید شد.


[

کدام عقلی کتاب دینی زرتشتیگری را با چنین گفتارهایی می پذیرد ؟

با سلام

برخي‌ از گناهان‌ مكافاتي‌ داشته‌ كه‌ گمان‌ را به‌ وهم‌ مي‌اندازد، امّا اين‌ حقيقتي‌ است‌ كه‌ در كتاب‌ ونديداد Vandidad آمده‌ است‌.
هرگاه‌ كسي‌ جسد مرده‌اي‌ را به‌ تنهايي‌ حمل‌ كند، مزداپرستان‌ بايستي‌ حصاري‌ در جايي‌ بنا كنند كه‌ دور از آب‌ و آباداني‌ باشد و مردي‌ كه‌ اين‌ چنين‌ گناهي‌ را مرتكب‌ شده‌ در آنجا محبوس‌ نموده‌ و از بدترين‌ خوراكها و سخت‌ترين‌ پوشاكها او را تا زماني‌ كه‌ به‌ پيري‌ مي‌رسد زنده‌ نگاه‌ دارند، يعني‌ به‌ سن‌ پنجاه‌، شست‌ و يا هفتاد سالگي‌ برسد، آن‌گاه‌ دژخيمي‌ را مي‌فرستند تا سرِ وي‌ را از بدن‌ قطع‌ كرده‌ و جسدش‌ را طعمه‌ي‌ جانوران‌ درنده‌ و گوشتخوار سازد. :Moteajeb!:
براي‌ دريافت‌ بهتر چنين‌ رسومي‌ كه‌ وصف‌ و شرح‌ و طرز عمل‌ شرعيِ آنها در ونديداد ] شرايع‌ ضدّ ديو [ جزء به‌ جزء آمده‌ است‌، از نوشته‌هاي‌ دامنه‌دار سومريان‌ و الواح‌ بازمانده‌ي‌ آنان‌ كه‌ از آسياي‌ مركزي‌ به‌ بين‌النّهرين‌ كوچ‌ كرده‌ بودند نيز مي‌توان‌ سود برد، و همچنين‌ مورد مطالعه‌اي‌ ديگر شرح‌ تازه‌ي‌ آيين‌شمني‌ Chamanisme است‌ كه‌ امروزه‌ در آن‌ سرزمينها ملاحظه‌ مي‌شود.
درباره‌ي‌ خدا و يا خدايان‌ در كهن‌ترين‌ شكل‌ آيين‌ مجوسي‌، خداياني‌ حقيقي‌ و خيرخواه‌ و نيك‌گراي‌ وجود ندارند.
تنها گروهي‌ انبوه‌ از خدايان‌ شرّ و ديوان‌ پليد وجود داشتند كه‌ زندگاني‌ روستانشينان‌ را همواره‌ به‌ تهديد و تباهي‌ مي‌كشيدند و جلوگيري‌ از اين‌ همه‌ پليدي‌ و زشت‌كرداريِ اين‌ ديوان‌ تنها با رسوم‌ و آيينها و آدابي‌ ميسّر بود.