صاحب این تصویر، مرا از قمارخانه نجات داد
ارسال شده توسط افلاکیان در دوشنبه, ۱۳۹۲/۰۲/۰۲ - ۲۲:۳۳[="Tahoma"][="Black"]هرچند معمولا قصابها آدمهای خشن و سختی به نظر میرسند، ولی شهید عبدالحسین کیانی، بسیار متواضع و مهربان بود. با لبخندی که همیشه بر لبانش داشت، جاذبهاش بیشتر میشد. با صدای اذان ظهر، مغازه را به شاگردش سپرده و راهی مسجد میشد. مرور چند خاطره از او که از قصابی محله به علمداری گردان رسید، خواندنی است.
تا زندهام به کسی نگو
در دوران جنگ تحمیلی که کمبود کالا به مردم فشار میآورد، روزی مشهدی عبدالحسین کیانی به من گفت: شخصی به من پول میدهد که به افراد نیازمند گوشت برسانم. شما هم اگر نیازمندی سراغ داشتی بفرست مغازه. من هم همین کار را کردم و کسانی را که میدانستم توان مالیشان کم است، معرفی میکردم و او بسیار آبرومندانه کمکها را به آنها میرساند. به این شکل که هنگام تحویل گوشت، دست خود را دراز و وانمود میکرد که دارد پول میگیرد یا اینکه پولی میگرفت و دوباره پول را زیر گوشت گذاشته و بر میگرداند تا دیگران متوجه قضیه نشوند.
این کار او من را به وجد آورد و به فکر افتادم این کار خوب و نیک را ترویج دهم. به همین دلیل، یک روز سراغ شهید عبدالحسین رفتم و به او گفتم: دوست دارم این آدم نیکوکار را بشناسم و من هم به نوبه خودم از او تشکر کنم. گفت: چون میدانم راضی نیست نامش را نمیگویم. اصرار کردم و او با لبخند همیشگی سعی میکرد، مرا از این کار منصرف کند. با حدسی که زده بودم، به او گفتم: حالا که معرفی نمیکنی، پس فقط به یک پرسش من پاسخ بده.
او پذیرفت و گفت: بپرس. من هم از فرصت استفاده کردم و گفتم: آن شخص خودت نیستی؟ با شنیدن این سوال دستش را به دور گردنم انداخت و گفت: این سؤالات چیه میپرسی؟ خواست بحث را عوض کند. اما من دوباره تکرار کردم و گفتم: قرار بود جواب این پرسش من را بدهی؛ یا بگو آره یا نه.
عبدالحسین با تواضع گفت: اگر بگویم نه، دروغ گفتهام اگر بگویم بله، ریا شده، ولی راضی نیستم این را جایی بگویی لااقل تا زندهام.
پس از شهادت او در عملیات فتح المبین تازه متوجه شدم که او کمکهای زیادی میکرد حتی کسانی بودند که همیشه خرجی آنها را میداد، ولی تلاش میکرد کمکها و امور خیر خود را به نام دیگران ثبت کند. [/][/]