اسلام‌

اسلام‌ در ايران‌

دين‌ اسلام‌ در سال‌ 7/628 توسّط‌ شخص‌ پيامبر اكرم‌(ص‌)، و از طريق‌ نامه‌اي‌ خطاب‌ به‌ خسرو پرويز ، پادشاه‌ وقت‌ ايران‌ - كه‌ طّي‌ آن‌ خود وي‌ و اتباعش‌ به‌ پذيرفتن‌ دين‌ اسلام‌، يگانگي‌ خداوند و رسالت‌ محمّد(ص‌) و نيز عمل‌ به‌ معروف‌ و پرهيز از منكر دعوت‌ شده‌ بودند - به‌ ايران‌ عرضه‌ گرديد. در آن‌ ايّام‌ اگر شخص‌ گمنامي‌ هر يك‌ از شاهان‌، و به‌ طريق‌ اولي‌ فرمانرواي‌ مقتدر ايران‌، را مستقيماً مورد خطاب‌ قرار مي‌داد همواره‌ اقدامش‌ بر گستاخي‌ و جسارت‌ او حمل‌ مي‌شد و ايشان‌ را به‌ خشم‌ مي‌آورد. لذا، خسروپرويز نيز نامه‌ي‌ پيامبر اكرم‌(ص‌) را پاره‌ كرد و رسولان‌ ايشان‌ را با توهين‌ و تحقير از دربارش‌ راند. پيامبر اكرم‌(ص‌) كه‌ از شنيدن‌ اين‌ خبر مكدّر و رنجيده‌ خاطر شده‌ بود، بنابر الهامات‌ پيامبرانه‌ اعلام‌ كرد كه‌ امپراتوري‌ خسروپرويز قريباً سقوط‌ خواهد كرد. در زمان‌ خلافت‌ خليفه‌ي‌ اول‌، نيروهاي‌ مسلمان‌، به‌ رهبري‌ سعدبن‌ ابي‌ وقّاص‌ در جواب‌ توهين‌ و تحقيري‌ كه‌ نسبت‌ به‌ نامه‌ي‌ پيامبر اكرم‌(ص‌) و رسولان‌ ايشان‌ روا شده‌ بود، به‌ ايران‌ تاختند و در نبرد قادسيه‌ شكست‌ سختي‌ بر سپاهيان‌ ايراني‌ وارد كردند. اين‌ نبرد مقدمه‌ي‌ شكستهاي‌ پي‌ در پي‌ ديگري‌ بود كه‌ به‌ دست‌ اعراب‌ بر ايرانيان‌ وارد شد، و در مدّتي‌ كوتاه‌تر از ده‌ سال‌ بعد از اعزام‌ رسولان‌ پيامبر اكرم‌(ص‌) به‌ دربار خسروپرويز، طومار امپراتوري‌ شاهنشاهان‌ ايراني‌ را در هم‌ پيچيد. يزدگرد ، كه‌ ] هنگام‌ نشستن‌ بر تخت‌ شاهي‌ [ جواني‌ هجده‌ ساله‌ بود، آخرين‌ شاه‌ ايراني‌اي‌ بود كه‌ نوميدانه‌ و به‌ عبث‌ كوشيد تا در مقابل‌ مسلمانان‌ بايستد. اما سربازان‌ مزدور ترك‌ و چيني‌ او در همان‌ نخستين‌ يورش‌ مسلمين‌ از معركه‌ گريختند، و خود وي‌ نيز آخرالامر از صحنه‌ي‌ نبرد گريخت‌ و بعد از پناهنده‌ شدن‌ به‌ كلبه‌ي‌ مردي‌ روستايي‌ توسط‌ همو، به‌ طمع‌ ربودن‌ زر و زيورهايي‌ كه‌ با خود داشت‌، به‌ قتل‌ رسيد.
در قرن‌ اوّل‌ / هفتم‌ امپراتوري‌ ايران‌ نيز، همچون‌ امپراتوري‌ بيزانس‌، زير فشار شكننده‌ي‌ استبداد، خود رو به‌ تلاشي‌ واز هم‌ پاشيدگي‌ داشت‌. نفاقهاي‌ مذهبي‌ به‌ تعقيب‌ و آزار مردم‌ راه‌ گشوده‌ بود. زردشتي‌ دين‌ حكومتي‌ بود و متولّيان‌ و موبدان‌ آن‌ كه‌ به‌ اقتدار روحاني‌ ناشي‌ از مقام‌ ديني‌ شان‌ قانع‌ نبودند، مقامات‌ و مناصب‌ پراختيار و پرمسئوليتي‌ را نيز در اداره‌ي‌ امور كشور در قبضه‌ي‌ خود گرفته‌ بودند. موج‌ گسترده‌اي‌ از تخفيف‌ و تشنيع‌ نسبت‌ به‌ پيروان‌ اديان‌ كهن‌تر در ايران‌، از جمله‌ يهوديان‌، مسيحيان‌، بوداييان‌، صابئيان‌، غنوصيان‌، و مانويان‌، و به‌ دنبال‌ آن‌ تعقيب‌ و آزار آنان‌ آغاز گرديده‌ بود. همه‌ي‌ پيروان‌ اين‌ اديان‌ و آيينهاي‌ قديمي‌تر آروزمند آن‌ بودند كه‌ بتوانند آزادانه‌ و با نشاط‌ در فضايي‌ از رواداري‌ و همدلي‌ تنفّس‌ كنند، و چنين‌ فضايي‌ را سرانجام‌ در تعاليم‌ اسلام‌ يافتند. در حالي‌ كه‌ اسلام‌ مقرّر مي‌داشت‌ كه‌ با مسيحيان‌ و يهود به‌ عنوان‌ «اهل‌ كتاب‌» با رفق‌ و مدارا رفتار شود، تعاليم‌ صريح‌ پيامبر اكرم‌(ص‌) زردشتيان‌ را نيز بر «اهل‌ كتاب‌» افزود، و لذا آنان‌ نيز از همان‌ حقوق‌ و امتيازاتي‌ كه‌ خود مسلمانان‌ داشتند، برخوردار شدند. همه‌ي‌ آنچه‌ بر ذمّه‌ي‌ غير مسلمانان‌ ] از اهل‌ كتاب‌ و مجوس‌ [ بود آن‌ بود كه‌ ماليّات‌ سرانه‌اي‌ را كه‌ ] تحت‌ عنوان‌ جزيه‌ [ بابت‌ برخورداري‌ از امنيّت‌ در سايه‌ي‌ حكومت‌ مسلمانان‌ مقرّر مي‌شد، بپردازند. در عوض‌، ايشان‌ نه‌ تنها از پرداخت‌ زكوة‌، يعني‌ ماليّات‌ مرسومي‌ كه‌ هر مسلماني‌ مي‌بايست‌ بپردازد، بلكه‌ از خدمت‌ در زمره‌ي‌ نيروهاي‌ نظامي‌ و دفاعي‌ كشور نيز معاف‌ بودند. آن‌ عدّه‌ از غيرمسلمانان‌ ] اهل‌ كتاب‌ [ كه‌ خدمت‌ در زمره‌ي‌ نيروهاي‌ نظامي‌ كشور را مي‌پذيرفتند، از پرداخت‌ ماليّآت‌ سرانه‌ (= جزيه‌) معاف‌ مي‌شدند.

فتح‌ ايران‌، گشايشي‌ در زندگي‌ مسيحيان‌ ايجاد كرد. پيش‌ از آن‌، شاهان‌ ساساني‌ آتش‌ نزاعهاي‌ سختي‌ را ميان‌ يعقوبيان‌ و نسطوريان‌ مي‌تافتند؛ و علاوه‌ بر آن‌، در مقابل‌ هر حمله‌ و تجاوزي‌ كه‌ از خارج‌ توسّط‌ مسيحيان‌ به‌ قلمرو ايشان‌ مي‌شد نيز پيروان‌ فِرَق‌ مختلف‌ مسيحيان‌ را در داخل‌ كشور مورد تعقيب‌ و آزار قرار مي‌دادند. خسرو دوم‌ ساساني‌ به‌ سبب‌ شكستي‌ كه‌ از هراكليوس‌ (= هرقل‌)، فرمانرواي‌ مسيحي‌ ] بيزانس‌ يا روم‌ شرقي‌ [ يافته‌ بود، فرمان‌ داد تا عرصه‌ را بر همه‌ي‌ مسيحيان‌ ايران‌ تنگ‌ كنند. عامّه‌ي‌ زردشتيان‌ نيز از اين‌ آيين‌ جديد ] يعني‌ اسلام‌ [ با رويي‌ گشاده‌ استقبال‌ كردند. موبدان‌ زردشتي‌ طبقات‌ كارگر- يعني‌ افزارمندان‌، ابزارسازان‌، كارگران‌ ساده‌، و كشاورزان‌ - را كه‌ ] به‌ زعم‌ آنان‌ [ آتش‌ و آب‌ و خاك‌ را در جريان‌ كارشان‌ مي‌آلودند، خوار و حقير مي‌شمردند. طبقات‌ كارگر در جامعه‌ي‌ زردشتي‌ ] ايران‌ [ همان‌ سرنوشت‌ رقّت‌ انگيزي‌ را داشتند كه‌ سودره‌ها در جامعه‌ي‌ كاست‌ زده‌ي‌ هندو. اينان‌ نيز در آيين‌ جديدي‌ كه‌ فاتحان‌ به‌ ارمغان‌ آورده‌ بودند، درمان‌ بسياري‌ از دردهاي‌ اجتماعي‌ را كه‌ آن‌ چنان‌ بي‌امان‌ بر پيكر ايشان‌ تازيانه‌ مي‌كشيد، يافتند. اسلام‌ هيچ‌گونه‌ تمايز و تبعيضي‌ را در ميان‌ افراد بر پايه‌ي‌ طبقه‌ و حرفه‌ نمي‌پذيرد؛ هيچ‌ طبقه‌اي‌ از افراد را، جز به‌ لحاظ‌ فضايلشان‌، از طبقه‌ي‌ ديگر برتر نمي‌داند؛ و مبلّغ‌ و منادي‌ نظريّه‌ي‌ اخوّت‌ انساني‌ است‌ كه‌ گستره‌ي‌ آن‌ از محدوده‌ي‌ مرزهاي‌ جغرافيايي‌ و سياسي‌ فراتر مي‌رود.
با زوال‌ سلسله‌ي‌ ساساني‌، آيين‌ زردشتي‌ حامي‌ نيرومند خود را از دست‌ داد. در اوضاع‌ اساساً ديگرگون‌ شده‌اي‌ كه‌ پيش‌ آمده‌ بود، حفظ‌ بقاي‌ اين‌ آيين‌ در مقابل‌ نيروهاي‌ مخالفي‌ كه‌ تفوّق‌جويانه‌ با يكديگر رقابت‌ كردند، بي‌نهايت‌ دشوار بود. علاوه‌ بر اين‌، آشفتگي‌ اجتماعي‌ كه‌ عمدتاً موبدان‌ زردشتي‌ باعث‌ آن‌ بودند، نيز مزيد بر ورشكستگي‌ معنوي‌ اين‌ آيين‌ گشته‌ بود. اين‌ چنين‌ بود كه‌ زردشتيان‌ نيز از اين‌ دين‌ جديد، كه‌ تسامح‌ و پويايي‌ داشت‌ و از تنگ‌نظري‌ فارع‌ بود، استقبال‌ كردند. البتّه‌ شباهتهاي‌ زيادي‌ كه‌ ميان‌ آيين‌ خود ايشان‌ و اين‌ دين‌ جديد وجود داشت‌ نيز عامل‌ ديگري‌ بود كه‌ آنان‌ را به‌ استقبال‌ از اين‌ دين‌ جديد تشويق‌ مي‌كرد. آنان‌ اللّه‌ و ابليس‌ اين‌ دين‌ جديد را مقابل‌ و مشابه‌ اهورَمزدا و اهريمن‌ خود مي‌يافتند؛ و مي‌ديدند كه‌ آنچه‌ در اين‌ دين‌ جديد راجع‌ به‌ فرشتگان‌ و شياطين‌، و خلق‌ و بعث‌ انسان‌، و بهشت‌ و دوزخ‌، و بسياري‌ مسائل‌ ديگر گفته‌ مي‌شود، با آنچه‌ ايشان‌ بنابر آيين‌ خود بدان‌ معتقد بوده‌اند بسيار شباهت‌ دارد. و علاوه‌ بر همه‌ي‌ اينها، مي‌ديدند كه‌ اصول‌ اخلاقي‌ اسلام‌ نيز چندان‌ تفاوتي‌ با اصول‌ اخلاقي‌ خود ايشان‌ ندارد: در سايه‌ي‌ حكومت‌ مسلمانان‌ با زردشتيان‌ با رفق‌ و مداراي‌ قابل‌ ملاحظه‌اي‌ رفتار مي‌شد؛ آداب‌ و اعمال‌ ديني‌ ايشان‌ نيز مورد احترام‌ و آتشكده‌هاي‌ ايشان‌ از تعرّض‌ مصون‌ بود.

بر همه‌ي‌ عوامل‌ مذكور در بالا كه‌ موجب‌ توسعه‌ي‌ اسلام‌ در ايران‌ شد، بايد ازدواج‌ شهر بانو، دختر يزدگرد ] سوم‌ [ - آخرين‌ شاه‌ ساساني‌ - با حسين‌بن‌ علي‌(ع‌) را نيز افزود. در نتيجه‌ي‌ اين‌ پيوند، ايرانيان‌ مي‌توانستند در ذّريه‌ و اعقاب‌ حسين‌بن‌ علي‌(ع‌) و شهربانو به‌ ديده‌ي‌ وارثان‌ شاهان‌ قديمي‌ خود بنگرند. ضمناً بخشي‌ از علّت‌ ظهور تشيّع‌، به‌ عنوان‌ يك‌ فرقه‌ي‌ مذهبي‌ علي‌ حده‌، در ايران‌ و هواخواهي‌ و وفاداري‌ ايرانيان‌ نسبت‌ به‌ آل‌ علي‌(ع‌) نيز همين‌ امر بوده‌ است‌. با برقراري‌ چنين‌ علقه‌ و پيوندي‌، اسلام‌ سرشت‌ بيگانه‌ي‌ خود را براي‌ ايرانيان‌ از دست‌ داد و با احساسات‌ وطنخواهانه‌ي‌ عامّه‌ي‌ ايشان‌، بدان‌گونه‌ كه‌ خود احساس‌ مي‌كردند، در هم‌ آميخت‌، و مآلاً ايشان‌ توانستند از رهگذر همين‌ ازدواج‌، كه‌ ثمرات‌ ديگري‌ نيز برايشان‌ داشت‌، ارزشها و سنّتهاي‌ بومي‌ خود را نيز ديگر باره‌ به‌ نحوي‌ ابراز نمايند.

ايران‌ قرنها پيش‌ از ظهور اسلام‌ از فرهنگي‌ ممتاز و تمدّني‌ بسيار پيشرفته‌ برخوردار بود. در اعصار كهن‌تر، اين‌ سرزمين‌ مهد انديشه‌ها و عقايدي‌ بود كه‌ آبشخور اديان‌ و فلسفه‌هاي‌ ايراني‌ و غيرايراني‌ را تشكيل‌ مي‌داد. سرزمين‌ ايران‌، علاوه‌ بر اين‌، مركز سازمان‌ و تشكيلات‌ سياسي‌ نيرومندي‌ نيز بود، و نظريّاتي‌ كه‌ در زمينه‌ي‌ كشورداري‌ و حكومت‌ در اينجا شكل‌ گرفته‌ و قوام‌ يافته‌ بود، بعدها مورد تأسّي‌ تركها قرار گرفت‌. جنبه‌ي‌ فكري‌ فرهنگ‌ ايران‌ قبل‌ از اسلام‌ در فلسفه‌هاي‌ زردشت‌، ماني‌ و مزدك‌ - كه‌ علي‌رغم‌ داشتن‌ صبغه‌هايي‌ از توحيد، كمابيش‌ ثنوي‌ بودند - مشخص‌ مي‌شد. در انديشه‌ي‌ ] ايراني‌ [ پيش‌ از ساسانيان‌، و خصوصاً در انديشه‌هاي‌ زردشت‌، گرايشي‌ به‌ توحيد مشهود بود، اما تنها بعد از فتح‌ اين‌ سرزمين‌ توسّط‌ مسلمانان‌ بود كه‌ اين‌ گرايش‌، تقريباً به‌ صورت‌ يك‌ حقيقت‌ غير قابل‌ ترديد، به‌ عامل‌ مسلّطي‌ در انديشه‌ي‌ ايرانيان‌ بدل‌ گرديد. و ثنويّت‌ خير و شرّ جاي‌ خود را به‌ ثنويّت‌ خداوند و مادّه‌ داد.
خلافت‌ عبّاسيان‌ مساعدترين‌ شرايط‌ را براي‌ پيشرفت‌ فلسفه‌ در ايران‌ فراهم‌ كرد، و ايرانيان‌، به‌ بركت‌ تأثيري‌ كه‌ از اسلام‌ يافته‌ بودند، به‌ پيشگامان‌ انديشه‌ي‌ عصر خود بدل‌ گرديدند. از جمله‌ بزرگ‌ترين‌ انديشمندان‌ ايراني‌ (بعد از اسلام‌) مي‌توان‌ از ابن‌مسكويه‌ ، ابن‌سينا ، غزالي‌ ، فخرالدّين‌ رازي‌ ، نصيرالدّين‌ طوسي‌ و ملاّصدرا ياد كرد. علاوه‌ بر اينان‌، در اين‌ ميانه‌ بايد از اخوان‌الصّفا كه‌، گرچه‌ آرايشان‌ اصيل‌ و ابتكاري‌ نبوده‌ اما، از متقدّمان‌ دائرة‌المعارف‌ نويسان‌ اسلامي‌ بوده‌اند، نيز نام‌ برد. علماي‌ برجسته‌اي‌ همچون‌ زيدبن‌ رفاعه‌، ابوسليمان‌ بُستي‌، علي‌ زنجاني‌، ابواحمد مهرجاني‌، و عوفي‌ از زمره‌ي‌ ايشان‌ بوده‌اند. بر تارك‌ تصوّف‌ ايراني‌ نيز نام‌ مشاهير و مشايخ‌ بلندآوازه‌اي‌ همچون‌ ابوسعيد ابي‌الخير ، عطّار ، جلال‌الدّين‌ رومي‌ ، سعدي‌ ، حافظ‌ ، عبدالقادر جيلي‌ و جامي‌ مي‌درخشد.
دين‌ اسلام‌ از طريق‌ ايران‌ به‌ چين‌، تركيه‌، افغانستان‌، هندوستان‌، و اندونزي‌ راه‌ يافت‌. (1)
پانوشتها
1- م‌.م‌.شريف‌، تاريخ‌ فلسفه‌ اسلامي‌ ، جلد 2، تارخ‌ تأثير تفكر اسلامي‌ در شرق‌ - تهران‌، نشر دانشگاهي‌، 1365، صص‌ 551-548
ادامه دارد...........