سلام وقت به خیر و سپاس از توجه شما
من دچار تناقض شدید با دین شدم و اون چیزی که در تئوری می بینم و چیزی که در عمل باید باشه رو گاها دچار فاصله می بینم
من هر چی سرچ می زنم و می خونم متوجه نمی شم خدا از بنده هاش انجام چه وظایفی رو میخواد؟
این که اهداف و مسیری برای بندگان مشخص شده تا حد زیادی مورد پذیرش هست ولی در مسیر این تکامل و قرب الهی راه چیه و در واقع اصل دین چیه؟
خیلی از مباحث عرفانی رو که می خوندم به نظر می رسید خودسازی و پاک شدن از بدی ها و عادت به خوبی ها رو از اهداف اصلی زندگی بیان می کردن خوب
اگر اینها رو هدف قرار بدیم سوالاتی پیش میاد
سوال اصلی اینه که آیا دین اسلام به معنی ریاضت کشیدن با شدت کم و محدود هست؟ گاهی هم از رفتار پیامبران، معصومین، اولیای الهی و عرفای بزرگ
چنین برداشت می شه که ریاضت ارجح هست و در اکثر موارد مشاهده می شه که زندگی شون با ساده زیستی زیاد همراه بوده آیا این واقعیت داره یا اینطور
نیست؟
چرا طبق احادیث و روایات در دین ما معیار رو میانه روی گذاشتن در حالی که اگر ریاضت رو اصل قرار می دادن یا برعکس رفاه طلبی شبیه اروپای امروزی رو اصل
قرار می دادن تکلیف مشخص تر بود و بهتر می دونستیم خدا و دین برای ما چی تکلیف کرده البته حديث عنوان بصري از قول امام صادق(ع) و بعضی احادیث
ممکنه ما رو دعوت به چیزی شبیه ریاضت کنن ولی باز هم به نظر میاد تاکید اصلی معصومین به میانه روی بوده در حالی که بالا هم اشاره کردم من تصور میکنم
ساده زیستی این بزرگواران از حد معمول مردم عادی بیشتر بوده و حتی کمی شبیه ریاضت بوده البته این برداشت منه و ممکنه اشتباه باشه
اگر کسی در عین این که ثروتمند هست بخواد دیندار باشه آیا موفق نمی شه؟ به عبارتی باید دینداری با ریاضت توام باشه؟ چرا بین ثروتمندان اثری از پیامبران و
اولیای الهی و معصومین دیده نمی شه بجز موارد خیلی خاص مثل حضرت سلیمان (ع).
آیا واقعیتهای دین خودمون رو نشناختیم؟ شاید دین ما چیزی دیگه از ما خواسته و ما چیزی دیگه برداشت کردیم؟