امور فطری
منظور از فطري بودن چيست و چگونه ثابت مي شود امري فطري است؟
ارسال شده توسط mhmd1214 در شنبه, ۱۳۹۲/۱۲/۱۰ - ۱۹:۱۵با سلام.
اينكه ميگويند امري فطري است مثلا خداجويي فطري است، يا يكتاپرستي فطري است، به چه معناست و چگونه ثابت مي شود؟
با تشكر.
امور فطری و موانع شکوفایی آنها
ارسال شده توسط عبدالرحیم در شنبه, ۱۳۹۲/۰۲/۲۸ - ۰۲:۰۰سؤال: امور فطری انسان کدام است و موانع شکوفایی آنها چیست؟
در پاسخ به این پرسش ابتدا لازم است به نکاتی اشاره کنیم:
1. فرهنگ اسلام برای انسان، دو زندگی همگام قائل است؛ یکی مادی و حیوانی که استمرار آن با بهرهمندی از مادیات مانند نور، هوا، غذا و... میسر است، و دیگری معنوی و انسانی که ریشه آن فطرت و سرشت خدادادی و استمرار آن با تقویت و شکوفایی فطرت است. (1)
علم و صنعت، ابزار و وسایل مادی را اختراع کرده و بر جاذبه دنیا افزوده است، نیروی چموش برق و اتم را مهار کرده، اما نیروهای خطرناک شیطانی را فراموش کرده است.
از این رو برای آنهایی که هنوز فطرتشان خاموش نشده است، نمایاندن راه برگشت لازم است.
2. تربیت یعنی رشد دادن و پرورش دادن و این مبنی بر پذیرفتن استعدادهایی در انسان است که وظیفه تربیت، بارور ساختن آنها است. فطرت با تربیت خویشاوندی خاصی دارد؛ (2) مانند هستهای که استعداد درخت شدن و میوه دادن در نهاد او است، و شکوفایی آن نیازمند پرورشهای دهقان با تجربه است.
بنابراین تربیت که نیاز جامعه انسانی است، چیزی غیر از شکوفایی فطرت نیست.
3. انسان موجودی مختار است و بر سر دو راهی سعادت و شقاوت قرار دارد. فطرت از درون او را بسوی سعادت راهنمایی میکند و شریعت از بیرون.
در بیشتر موارد انبیاء و پیشوایان الهی یادآورنده (مُذَکَّر) میثاقهای فطریاند و در برخی موارد ـ که فطرت به آنها راه ندارد ـ آموزنده (معلّم) اند؛ (3) چنانکه راهنمای او به سوی شقاوت نیز یا درونی (هوی و نفس اماره) و یا بیرونی (شیطان) است.
پس تربیت و شکوفایی فطرت، از انسان مختار، موجودی با کمال و سعادت میسازد.
قرآن مجید همین واقعیت را گوش زد میفرماید: «و قسم به جا آدمی و آن که او را منظم ساخته، سپس فجور و تقوا (شر و خیر) را به او الهام کرده است. هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده رستگار شده و آنکس که نفس خود را با گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است.» (4)
برخی از امور فطری
اینک با توجه به نکات یاد شده، برخی از معرفتها و گرایشهای فطری یادآوری میشود.
از آنجا که کانون فطرت عقل و دل است، لذا امور فطری به این دو کانون برگشت دارند و به این ترتیب فطریات یا از نوع (معرفت، شناخت و دریافتها) است که آن را فطرت عقل نامند و یا از نوع (خواست، گرایش و تمایلات) است که فطرت دل نامیده میشود. (5)
1. خداشناسی و خداجویی
خداشناسی فطری است؛ یعنی، هر انسانی که دارای فطرت سالم و دست نخورده باشد، می-داند که در جهان موجود برتری وجود دارد که خالق اوست وبر همین اساس به جستجوی او می-پردازد (خداجویی) . او این شناخت را از کسی کسب نکرده و به دنبال دلیل آن نیست.
بشر از دیرباز مفهوم علیت و معلولیت را پی برده و همین کافی است که متوجه مبدء کل شده باشد. کنکاش از علت پدیدهها فطری بشر است و این فطرت در مورد بحث از خالق هستی نیز جاری است. (6)
اگر خداشناسی و خداجویی حاصل تلقین و آموزش میبود، باید هنگام ترس شدید و هجوم غمهای گران و خطرهای جانی، فراموش میشدند؛ حال آنکه در چنین لحظاتی فطرت خداشناسی و خداجویی بیدار میشود. (7) «وَ إِذا مَسَّ النّاسَ ضُرٌّ دَعَوا رَبَّهُم مُنیبینَ اِلَیهِ» (8)
آیات و روایات دیگری نیز همین حقیقت را تأیید میکنند، به عنوان نمونه قرآن میفرماید: «قُل لِمَنِ الأَرضُ وَ مَن فیها إِن کُنتُم تَعلَمُون، سَیقُولُونَ لِلهِ أَفَلا تَذَکَّرُون» (9) جمله آخر (آیا متذکر نمیشوید؟) بیانگر این نکته است که خدا را میشناسند و تنها یادآوری کافی است و یاد دهی و استدلال لازم نیست. امام باقر علیه السلام فرمود: «فَطَرَهُم عَلی مَعرِفَهِ أَنَّهُ رَبُّهُم؛ (10) آنها را بر شناخت اینکه او پروردگارشان است آفرید.»
2. خداپرستی و خداگرایی
فطرت انسانی به پرستش و خداگرایی تمایل دارد. هر کس در درون خود مییابد که به چیزی یا کسی علاقه دارد و گویی همواره روان او را مانند مغناطیس نیرومندی به سوی خود می-کشاند. (11)
کیست این پنهان مرا در جان و تن کـز زبان من همی گویـد سخـن
این که گوید در دل من راز کیست بشنوید این صاحب آواز کیست (12)
باستان شناسان و جامعهشناسان اعتراف دارند که در ادوار تاریخ، جامعه بیپرستش و بیخدا نبوده است. ساموئیل کینگ جامعهشناس مشهور میگوید: «اساساً در جهان طایفه یا جامعه بدون باور و مذهب وجود نداشته است. ویل دورانت در تمام جوامع بشری نوعی پرستش را ثابت میداند. (13)
شکوفایی این فطرت در گرو شناخت درست محبوب و معبود است. قرآن کریم ضمن پذیرش فطری بودن خداپرستی، خبر از اقوامی میدهد که در اثر انحراف، محبوب ساختگی را بجای محبوب حقیقی میپرستیدند.» وَ مِنَ النّاسِ مَن یتَّخِذُ مِن ذُونِ اللهِ أَنداداً یحِبُّونَهُم کَحُبِّ اللهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِله»؛ (14) «بعضی از مردم معبودهای غیر از خدا برای خود انتخاب میکنند و آنها را همچون خدا دوست میدارند، اما آنها که ایمان دارند، عشقشان به خدا شدیدتر است.»
حضرت ابراهیم علیه السلام با معرّفی درست خدای یگانه و بیکفایتی دیگر موجودات، فطرت مردمان را این گونه بیدار میکند: «فَلَمّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ رَأی کَوکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الآفِلینَ»؛ (15) «هنگامی که [تاریکی] شب او را پوشانید، ستارهای مشاهده کرد. گفت: این خدای من است، اما هنگامی که غروب کرد گفت: غروب کنندگان را دوست ندارم.»
3. یگانه پرستی (توحید)
قرآن کریم و روایات، فطرت انسانی را بر توحید میدانند؛ قرآن میفرماید: «أَ أَربابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیرٌام اللهُ الواحِدُ القَهّار»؛ (16) «آیا خدایان پراکنده بهتراند یا خداوند یکتای پیروز؟»
پاسخ چنین پرسشی حتماً در سرشت و فطرت انسانی است.
علامه مجلسی در تفسیر سخن امام علی علیه السلام ـ که اخلاص و توحید را فطری معرّفی میکند (17) ـ میگوید: در سرشت انسان یکتاپرستی نهاده شده است، لذا از هر کس پرسیده شود چه کسی تو را آفریده، پاسخ میدهد: خدا.
روایات زیادی آیه فطرت را به فطرت توحیدی تفسیر کردهاند و این آیه شریفه را شاهد آوردهاند. (18) «وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَقَ السَّماواتِ وَ ا لأَرضَ لَیقُولُنَّ اللهُ»؛ (19) «هر گاه از آنان بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفرید؟ مسلماً میگویند الله.»
توحید از اصول مهم ادیان الهی است و انحراف از آن خروج از دین فطری الهی است. مهم-ترین عامل خاموشی فطرت توحیدی، اعتماد و توکل نداشتن به خدای یگانه است. عدم شناخت قدرت خداوند و ناآگاهی از برقراری ارتباط با آن وجود یگانه موجب شده است برخی به شرکِ در عبادت یا کردگاری روی آورند.
4. معرفت و دوستی پیامبر اکرم علیه السلام و امامان علیهم السلام
ستایش از نیکان و خوبان، یک امر فطری است. گواه این مطلب، الگوپذیری انسان از اشخاص مورد علاقه و ایدهآل خود است. شاید در تاریخ انسانی کسی به پایه خوبی، نیکویی، مهربانی و بزرگواری رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام نیامده باشد، بنابراین هر فطرت سالمی وقتی متوجه چنین اشخاصی شود، بدون آموزش و استدلال، محبت آنان را در دل، و معرفتشان را در سر میگیرد.
بر همین اساس در روایات، دوستی اهل بیت علیهم السلام را یکی از مسائل فطری معرّفی کردهاند. (20)
عَن ابی عبدالله علیه السلام فِی قَولِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ : «فِطرَهَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها قالَ هِی التَّوحِیدُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه وآله وَ أَنَّ عَلِیاً أَمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام؛ (21) امام صادق علیه السلام در مورد سخن خداوند که فرمود: (فطره الله التی فطر الناس علیها) میگوید: آن همان توحید است و اینکه محمد رسول خداست و اینکه علی امیر المؤمنین است.»
امام سجاد علیه السلام فرمود: «لَنُورُ الإِمَامِ فِی قُلُوبِ المُؤمِنین؛ (22) نور امام در دلهای مؤمنان است.»
5. معاد باوری
عشق به جاودانگی و تنفر ازنابودی، در نهاد هر انسانی وجود دارد. بشر در طول تاریخ، مرگ را پایان هستی نمیدانست. از وسایل و ابزاری که درگورستانهای گوناگون از زمانهای بسیار قدیم بدست آمده است، این باور عمومی بدست میآید که بشر مرگ را دروازه ورود به سرای دیگر میدانسته است. معاد در اکثر آیات به معنی برگشت به خداوند است و این معنی فطری انسانها است (23) و حکمای اسلامی به تحلیل فطری بودن معاد پرداختهاند. (24)
شیطان با آگاهی از این فطرت به حضرت آدم علیه السلام پیشنهاد زندگی جاوید را داد. «هل أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَهِ الخُلدِ وَ مُلکٍ لا یبلی»؛ (25) «آیا تو را به درخت زندگی جاوید و ملکی بیزوال راهنمائی کنم؟»
مجله «ریداز ایجست» از قول «نورمان فلنست بیل» دانشمند سرشناس مینویسد: «ایمان و اعتقاد فطری به زندگی پس از مرگ، بهترین و نیرومندترین دلیل برای تحقیق و واقعیت چنین جهان و زندگیای است. هرگاه خداوند بخواهد بشر را نسبت به موضوعی قانع سازد، عوامل و اسباب ایمان به آن را در غریزه و فطرت او قرار میدهد... .» (26)
آن گاه که انسان دریای وجودی خود را بر برکه دنیایی و خواهشهای تنگ جسمانی اسیر می-کند، کدورت جلوه این فطرت را میپوشاند و میگوید: «أَ أِذا کُنّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنّا لَمُخرَجُون»؛ (27) «آیا هنگامی که ما و پدرانمان خاک شدیم [زنده میشویم] و از دل خاک بیرون میآییم؟»
و هر گاه در خود اندیشه کند، در مییابد که همان خدایی که نخستین بار او را آفرید، توان دارد بار دیگر او را از دل خاک بیرون آورد؛ بلکه زنده ساختن مجدد (معاد) بسیار آسانتر از آفرینش ابتدایی او است «قُل یحییهَا الَّذی أَنشَأَها أَوَّلَ مَرَّهٍ»؛ (28) «بگو همان کسی آن را زنده می-کند که نخستین بار آن را آفرید.»
6. حقیقت جویی
انسان در پرتو اندیشه، حق را میفهمد و در پرتو فطرت آنرا دوست دارد. دلیل فطری بودن آن نیز وجدان است و هر کسی با مراجعه به وجدان خود حق دوستی را مییابد و از همین رو است که انسانهای ظالم و بدکار، تلاش میکنند روی کارهای زشت خود پرده بکشند و یا آن را توجیه کرده و لباس حق بپوشانند و در صورت امکان، ندامت و پشیمانی خود را اعلام کنند. (29)
در روانشناسی از این فطرت به حسّ حقیقت جویی یا حسّ کاوش تعبیر میشود. (30)
شیطان درون (هوی) با همدستی شیطان بیرون (ابلیس) با حقیقت مبارزه میکند. گاهی این دو بر انسان چنان چیره میشوند که خرد و اندیشه او را به خدمت خویش میگیرند و فطرت حق خواهی را چنان زبون میسازند که به توجیهات و وارونه کردن حق و باطل راضی میشود.
پس عامل شکوفایی فطرت حق طلبی، شناخت حق و به خدمت گرفتن خرد در راه حصول آن است.
7. قدرت طلبی
میل به قدرت، توانایی بر انجام هر کاری و تصرف در موجودات دیگر نیز ریشه در فطرت انسان دارد. دست و پا زدن نوزادان، برتری خواهی کودکان بر همدیگر و آرزوی رسیدن به مناصب مهم در بزرگان، وجود چنین فطرتی را مسلم میکند.
هفت اقلیم ار بگیرد پادشاه هم چنان در بند اقلیمی دگر (31)
قدرت طلبی تا مادامی که مزاحم حقوق دیگران نباشد و در سایه عقل و نقل کار کند، با ارزش است، اما اگر از محدوده انسانی خود خارج شود، دیگر حد و مرز نمیشناسد؛ بلکه تا آنجا پیش میرود که انسان برتری خود را به قیمت نابودی دیگران میخواهد و این افول فطرت است. قدرت طلبی انسان محدود به ابزار محسوس نمیشود، بلکه او به دنبال تسخیر جن و ارواحو سحر و... نیز میرود.
اگر انسان قدرت طلب بداند که حول و قوه نهایی، تنها از آن خداوند است، و قدرت او به تبع وجودش محدود و ناچیز است و نیز تمام انسانها و موجودات زنده حق حیات و بهرهگیری از قدرت خود را دارند، این فطرت خداداد را در مسیر صحیح آن به کار میبرد.
نیم نانی گر خورد مرد خدای بذل درویشان کند نیمی دگر (32)
8. زیبایی دوستی
چه کسی چشم انداز زیبا، خط زیبا، معماری زیبا، صورت زیبا، و... را نمیشناسد، از تماشای آنها لذت نمیبرد و به آنها گرایش ندارد؟ تا امروز کتاب یا مدرسه زیباشناسی معرّفی نشده است، چون زیبایی را همه میشناسند و به آن علاقه دارند.
درست است که انسان به خطار نیاز، خانه میسازد اما فطرت او میگوید خانه را با معماری زیبا بسازد.
یکی از جهات اعجاز قرآن، زیبایی آن است. (فصاحت و بلاغت) . (33)
عامل اصلی شکوفایی این فطرت، آسایش و فرصت است تا انسان مجال بروز این فطرت را بیابد. (34) در این روزگار که آسایش نسبی فراهم شده است، صحنههایی از توجه بشر به هنر و زیبایی و جمال دیده میشود. مهمترین مسئله، پربار شدن و جهت دهی این فطرت است، تا سراب بجای آب و مجاز بجای حقیقت عرضه نشود.
فطرت سالم از زیباییهای پیرامون خود به سازنده آنها میاندیشد و زیبایی حقیقی را در اخلاق و عفاف و معنویت مییابد که «اَلمَجازُ قَنطَرَهُ الحقیقَه؛ مجاز پل ورود به حقیقت است.»
موانع عمومی شکوفایی فطرت
نتیجه سخنان پیشین این شد که، سرشت انسان بر پاکی و نورانیت است و ناپاکیها، تاریکیها و زشتیهای او عارضی و بخاطر انحراف میباشد. شناخت عوامل انحراف، راه شکوفایی سرشت اولیه را باز میکند. در حدیث آمده است: «إِنَّ اللهَ خَلَقَ الخَلقَ جَمیعاً مُسلِمینَ أَمَرَهُم وَ نَهَاهُم وَ الکُفرُ اسمٌ یلحَقُ الفِعلَ حِینَ یفعَلُهُ العَبدُ؛ (35) خداوند همه مردم را مسلمان خلق کرده است و آنان را امر و نهی نموده است. و کفر اسمی است که بر عقل انسان هنگامی که آن را انجام میدهد عارض میشود.»
در اینجا به پارهای از عوامل انحراف اشاره و مشروح آن به منابع مربوط واگذار میشود. (36)
1. جهل
عدم آگاهی از خویشتن و محدودیتهای وجودی خود و نیز ناآگاهی نسبت به ابعاد معنوی موجب میشود که انسان خود را حیوانی محدود در دنیا و خواهشهای حیوانی بپندارد و تا آنجا پیش رود که خود را محور هستی قلمداد کرده و تمام برنامهها را در جهت تأمین نیازها و لذتهای حیوانی خود تنظیم کند. برداشت چنین انسانی از دنیا این است که: «إِن هِی إلّا حَیاتُنَا الدُّنیا وَ ما نَحنُ بِمَبعُوثین»؛ (37) «چیزی جز این دنیای ما نیست و ما مبعوث نمیشویم.»
جهل به خود موجب جهل به خالق میشود که نتیجه آن انکار خالق یا شرک است. قرآن می-گوید: «قُل أغیر الله تَأمُرونّی أعبُدُ اَیها الجَاهِلُونَ»؛ (38) «بگو آیا به من دستور میدهید که غیر خدا را بپرستم؟ای جاهلان!»
یهود از حضرت موسی علیه السلام خواستند که خداوند را به آنها نشان دهد؛ ولی پاسخ حضرت این بود که «اِنَّکُم قَومٌ تَجهَلُونَ»؛ (39) «شما جمعیتی نادان هستید.»
بت پرستی قریش، سرزمین هند و... نیز همه معلول جهل است. (40)
خلاصه عدم آگهی از خود و خدا، بسیاری از فطرتهای انسان را به خاموشی میکشاند.
2. هواپرستی
امام علی علیه السلام فرمود: «پیروی از هوای نفس مانع راه حق است.» (41)
از نظر قرآن کریم نیز پیروی از هوا موجب انحراف از راه خدا میشود (42) و در این مسیر انسان تا آنجا پیش میرود که هوا را به جای خدا مینشاند. (43)
بس که ماندم به قفس رنگ گل از یادم رفت گرچه با عشق وی از مادر گیتی زادم
3. خودبینی و تکبر
غرور و خود خواهی چنان پردهای روی فطرت میکشاند که انسان با وجود علم و آگاهی از حق، با آن مبارزه و مخالفت میکند. قرآن میفرماید: «وَ جَحَدُوا بِها وَ استَیقَنَتها أَنفُسُهُم ظُلماً وَ عُلُوًّا.» (44)
تکبر و غرور فرعون را به طغیان کشید تا آنجا که مهمترین موارد فطری را فراموش کرد؛ خداوند میفرماید: «[ای موسی] به سوی فرعون برو که طغیان کرده است... و [فرعون] گفت من پروردگار برتر شما هستم.» (45)
4. پیروی از حس و تجربه
حسّیون نخیال میکنند که تمام هستی در همین دنیای مادی خلاصه شده و بیرون از آن چیزی وجود ندارد. پیشرفتهای علوم تجربی نیز موجب غرور بیشتر آنها شده تا آنجا که میگویند: «آنچه در تجربه مادی نگنجد پذیرفتنی نیست» و بر این اساس با فطرت انسانی به مبارزه برخواستهاند.
مطالعه روی یک ماشین یا یک کار هنری، دست سازنده آن را مینمایاند، از این رو دانشمندان معروف تجربی که فطرت خود را بدست تجربه و حس ندادهاند، اعتراف دارند که: چون ماده نمیتواند قوانین حاکم بر خود را بیافریند، ناچار عامل غیر مادی در کار است. (46)
پیروی از شیطان، دنیا گرایی، تعصب و... از دیگر عوامل انحراف فطرت است و دوری از تبلیغات ویرانگرِ فطرت و دین، تذکر و یادآوری و... از عوامل شکوفایی فطرت ذکر شده است.
پینوشــــــــــــــــــتها:
1. شکوفایی فطرت، محمد رضا بحرینی، چاپ اوّل، اسماعیلیان، ص 15.
2. فطرت، مرتضی مطهری، صدرا، چاپ دوم، ص 15 و 18.
3. شکوفایی فطرت، ص 78. پارهای از اخلاقیات مانند: خوف، رجا، رضا، توکل و... را دین بیان کرده است، همین طور صفات تفصیلی خداوند و سرای آخرت و... ص 68.
4. شمس / 10 ـ 7: «وَ نَفسٍ وَ ما سَوّاها، فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها، قَد أَفلَحَ مَن زَکّاها، وَ قَد خابَ مَن دَسّاها»
5. اصول فلسفه و روش رئالیسم، محمد حسین طباطبائی، انتشارات صدرا، بیتا، ج 5، ص 73.
6. اصول فلسفه، ج 5، ص 41 و 44.
7. اصول فلسفه، ج 5، ص 41؛ شکوفایی فطرت، ص 389.
8. روم/ 33 «هنگامی که رنج و زیانی به مردم برسد، پروردگار خود را میخوانند و توبه کنان بسوی او باز میگردند.»
9. مؤمنون/ 84: «بگو زمین و آنچه در آن است از آن کیست؛ اگر شما میدانید؟ به زودی میگویند: از آن خدا است. آیا متذکر نمیشوید؟»
10. بحار الانوار، ج 3، ص 279.
11. خودشناسی، مصباح یزدی، موسسه امام خمینی، چاپ اوّل، ص 29.
12. مولوی.
13. پژوهشی پیرامون فطرت مذهبی، محمد شفیعی، ص 51.
14. بقره/ 165.
15. انعام / 76.
16. یوسف/ 39.
17. «وَ کَلِمَهُ الاِخلاصِ فَاِنَّهَا الفِطرَهُ.» بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، موسسه الوفاء، بیروت، چاپ دوّم، ج 3، ص 225.
18. ر. ک: شرح عقاید صدوق، انتشارات سروش، تبریز، بیتا، ص 164؛ بحار الانوار، ج 3، ص 225 ـ 208.
19. لقمان / 25.
20. ر. ک: بحار الانوار، ج 3، ص 227، باب 11، الدین الحنیف، حدیث 3.
21. بحار الانوار، ج 3، ص 281، باب 11، حدیث 9.
22. همان.
23. فطرت، شهید مطهری، ص 42.
24. پژوهشی پیرامون فطرت، ص 138، به نقل از ملاصدرای شیرازی، فیض کاشانی و علامه طباطبایی.
25. طه / 119.
26. روح الدین الاسلامی، عفیف عبدالفتاح، ص 16 و 96.
27. نمل/ 67.
28. یس / 79.
29. شکوفایی فطرت، ص 39.
30. فطرت، شهید مطهری، ص 74.
31. سعدی.
32. همان.
33. فطرت، شهید مطهری، ص 82.
34. فطرت و دین، ص 49.
35. بحار الانوار، ج 5، ص 19؛ اصول کافی، ج 2، ص 417.
36. شناخت در قرآن، عبدالله جوادی آملی؛ شناخت با زبان فطرت، بهشتی؛ تفسیر المیزان، ج 2، ص 196 و دیگر مجلدات.
37. انعام/ 29.
38. زمر/ 64.
39. اعراف/ 138.
40. ر. ک: پژوهشی پیرامون فطرت، ص 218.
41. اصل کافی، شیخ کلینی، چاپ سوم، دارالکتب، ج 1، ص 44، باب استعمال العلم، حدیث 1.
42. ص / 26: «وَ لا تَتَّبِع الهوَی فَیضِلُّکَ عَن سبیلِ الله.»
43. جاثیه/ 23: «اَفَرَءَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إلَهَهُ هَواهُ»؛ «آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده است.»
44. نمل/ 14: «و آن (آیات الهی) را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند.»
45. نازعات / 17 و 24: «إِذهَب إِلی فِرعَونَ إِنَّهُ طَغی... فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الأَعلی.»
46. پژوهشی پیرامون فطرت، ص 234.