حس حسرت از انتخاب دختر زیبا به جای دختر مومن ولی با قیافه ی معمولی
ارسال شده توسط مصطفی 60 در پنجشنبه, ۱۳۹۵/۱۲/۰۵ - ۱۷:۱۶سلام
مدت هاست با سایت همراهم ولی سوالمو با نام کاربری جدید مطرح می کنم,,
یک مشکلی دارم که برای بیان بهتر اون باید از چندین سال قبل مقدماتی رو خدمتتون عرض کنم
بنده یک شغل با پرستیژاجتماعی بالا دارم,اهل نمازوروزه و....,
زمانی که قصد ازدواج داشتم,با خودم میگفتم من باید یک همسر زیبا داشته باشم چون با این شرایط شغلی و مراجعه ی زیاد خانم ها ممکنه از راه به در بشم ,نباید زن معمولی بگیرم که بعدا پشیمون بشم,به چند جایی سپردیم که دختر خوب بهمون معرفی کنند,
یکی از این موارد که بسیار تعریفشونو شنیده بودم از اخلاق وایمان ونجابت و... کم نداشت,خواهر شوهر همسر دوستم بودن که چون خواهر زن دوستم باهاشون زندگی میکرد از نزدیک میشناخت و میگفت بااینکه خواهر شوهرا اسمشون خوب در نرفته ولی من مثل این دختر هیچ جا ندیدم,خلاصه با تعریفایی که کردن قرار خواستگاری گذاشتیم,ولی وقتی دختر خانم رو دیدیم قیافشون خیلی معمولی بود, و از نظر ظاهری هم به دلم ننشست, ,ولی بقیه ی مواردشون بسیار عالی بود، اخلاق سلیقه ومتانت حیا و..,
با خودم کلنجار رفتم, خانم های بازیگر رو که تو فیلما میدیدم دلم میخواست همسرم مثل اونا باشه با دوستانی که ازشون مشورت میگرفتم میگفتن اگه زن خوش قیافه نگیری بعدا پشیمون میشی,الان زمونه فرق کرده وهزار جور حرف این مدلی,امان از بی ایمانی,خلاصه ,همین حرف ها باعث شد من دیگه این مورد رو پیگیری نکنم,با اینکه دختر خانوم منو پسندیده بود,ولی من گفتم حق انتخاب دارم,بعد از ایشون یک مورد دیگه بهم معرفی شد,بسیار زیبا طوری که همه میگفتن این همون چیزیه که میخوای,ولی نسبت به دختر خانم قبلی از نظر اخلاق وایمان سطحش پایین تر بود,بد نبود ولی مثل اون هم نبود. مثل اون خانم رو بگیره وخیلی روسریشو بکشه جلو وسرشو بندازه پایین هم نبود,نماز میخوند ولی خیلی سر وقت نبود,ته آرایش ملایم داشت و...گفتم خوبه این هم خوشگله هم حجابشو داره هم به روزه,واین ازدواج سر گرفت....
اوایل زندگی از انتخابم خوش حال بودم که زنم خیلی خوشگله وهم مذهبی مدرنه,سنتی نیست ولی یک اخلاقی داشت که همش اذیتم میکنه,ولی تحمل می کنم,فکر می کنه چون خیلی خوشگله دیگه همه چی تموم شده ومن همش باید منتشو بکشم ,همسرداریش اصلا قوی نیست,فکر میکنه چون خوشگله پس همسر خوبی هم هست,باهاش زیاد صحبت کردم ولی متاسفانه متوجه نمیشه ...
یکی دو سال بعد از ازدواجمون بچه دار شدیم خدا به ما یک دختر داد,کم کم دخترم بزرگ شد,من هم مذهبی تر از قبلم شدم,ولی خانومم از این مذهبی های مثلا به روزه!
میگه هم حجاب داشته باشم هم آرایش کنم هم عروسی هارو برم,ومن خیلی تلاش کردم که اونم عوض بشه ولی میگه خیلی داری سخت میگیری,حالا اینا به کنار,تازگی ها دخترمو باشگاه ثبت نام کرده,منم گفتم خوبه دخترم ورزشکار بشه,ولی الان متوجه شدم ورزششون رقص باله هست!شاکی شدم واعتراض کردم,همسرمم هم گفت که خیلی داری سخت میگیری چیه مگه ورزشه!حجاب زن من برخاسته از ایمانش نیست ,چون باباش زور میکرد سرش می کرده,منم اونموقع نفهمیدم,فکر کردم انتخاب خودشه
برای بچه ی دوم هم اصلا قبول نمی کنه میگه همین یکی بسمونه,وبه خواسته های من توجه زیادی نداره,
به خاطر این اخلاقاش خود خوری زیاد می کنم,ولی خب تحمل می کردم
از این مقدمات که بگذریم میخوام مشکل اساسی رو که به خاطرش این تاپیک رو ایجاد کردم رو بگم:
سال گذشته محل کار من به دلایلی عوض شد, درمحیط کارجدیدم یک همکاری دارم که همیشه بهش غبطه می خوردم,هر روز همسرش براش صبحانه ی باسلیقه میچینه تو ظرف,شیرینی وکیک براش درست می کنه,ولی خانوم من یادم نمیاد صبحا وقتی میرم سر کار یه روز بیدار دیده باشمش,چه برسه که برام میان وعده بزاره!
همکارم لباساش همیشه اتوکشیده ومرتبه,همیشه سرحال وخوشحاله,مشخصه که زندگی زناشویی خوبی هم داره,واز همسرش راضیه,ایشون با اینکه همسن منه 3تا بچه داره,یکی از دختراش همسن دختر منه
تقریبا چند وقت پیش دخترش در یکی از مسابقات مذهبی مقام کسب کرد و همکارم به همین مناسبت شیرینی آورد محل کارمون ,بقیه ی همکارا گفتن شیرینی قبول نیست باید شام بدی,وایشونم منو دوتا دیگه از همکارارو برای شام دعوت کرد,وقتی با خانومم ودخترم رفتیم خونشون,صحنه ای دیدم که انگار آب جوش ریختن رو سرم واز اون رو ز به بعد حس حسرت تمام وجودمو گرفته.
وقتی ما وارد خونشون شدیم,محیطی بسیار آراسته داشت خونشون که حتی خانوم خودم گفت معلومه زنش خیلی باسلیقه هست,بعد از چند دقیقه همسر همکارم اومد برای خوش آمد گویی,اینجا بود که دنیاروی سرم خراب شد,این خانوم همون دختری بود که چندین سال قبل خودم رفته بودم خواستگاریش,ولی نپسندیده بودمش.....
خوشبختانه اون منو نشناخت چون به صورتم نگاه نمیکرد,ولی من خوب شناختم,با اینکه چهرشون یه مقدار عوض شده بود,از اون روز به بعد یه آب خوش از گلوم پایین نرفته,همش خودمو سرزنش می کنم,که این زندگی می تونست مال من باشه,چرا لگد زدم به بخت خودم,دختر همکارم به خاطر تربیت خوب مادرش باید تو مسابقات قرآن مقام بیاره ,تو این سن کمش چادری ومحجبه باشه,ولی دختر من به خاطر مادری که من براش انتخاب کردم باید بشه متخصص رقص باله!
از خودم بدم میاد,من مادر خوبی برای بچم انتخاب نکردم,من مسئولم,من به خاطر نفس خودم از هوای نفسم پیروی کردم,من معیار اخلاق وایمانو تو انتخاب همسر زیر پا گذاشتم,من چطور باید اشتباه گذشتمو جبران کنم...
از مهمونی که اومدیم به خانومم گفتم خیلی خوبه ما هم دخترمونو اینطوری پرورش بدیم, زنم لابه لای حرفاش یه چیزی گفت که واقعا داغون شدم,گفت برو بابا حوصله داری,من خوشم نمیاد ,بچه رو ازالان محدود کنیم,باید خوشتیپ باشه بعدا حسرت نخوره,تازه من مثل زن دوستت بیکار نیستم,وقتمو صب تا شب بزارم قرآن یاد بچه بدم,اونا خانوادشون استثناست,زنش اعتقادات خاصی داره میگه ما زنا باید دیر تر از شوهر بخوابیم زودتر از شوهر از خواب بلند شیم,تا اگه نیازی داشت همسرمون در اختیارش باشیم وبه زحمت نیوفته ,این زنه خله به خدا!خودشو وقف شوهرش کرده انگار خودش آدم نیست
نفهمید با گفتن این چند تا جمله چه آتیشی زد به دلم,از طرفی باطن زن خودمو میدیدم از طرفی اخلاق زن همکارم باشوهرش,زنی که میتونست مال من باشه ولی نیست یعنی خودم نخواستم خودموبدبخت کردم با انتخابم,به قدری قبلم دردگرفت که دوتا قرص پروپرانولو با هم انداختم
حس حسرت تمام وجودمو گرفته,منی که زن معمولی نمیخواستم تا دچار گناه نشم,حالا زیباترین زن که همسر خودمه اصلا برام جذابیت نداره,نمیتونم برم طرفش,حس افسردگی دارم,از طرفی هرروز صبح میرم سر کار همکارمو میبینم عذاب میکشم,ظرفای صبحونه وکیک وشیرینی های رنگارنگی که هرروز میاره سر کار,دختر نجیب وباکمالات,اینا میتونستن برای من باشه,ولی من با دست خودم دست رد زدم به نعمتی که خدا جلوی راهم قرار داد
توروخدا پسرایی که در سن ازدواج هستین اصلا به بازیگرا ونامحرما نگاه نکنید تا وقتی میرید خواستگاری مثل من خودتونو بدبخت نکنید,اگه رفتید خواستگاری به دلتون ننشست چند جلسه بریدو بیایید,دخترا رو نمیشه همون جلسه ی اول شناخت,مخصوصا با چادرو صورت اصلاح نکرده,اصلا زیباییشون معلوم نیست,به خاطر این چیزا خودتونو بدبخت نکنید
از اطلاعات همسرداریش بپرسید از برنامش برای تربیت فرزند بپرسید از اعتقاداتش بپرسید,عاقبت به خیری مهمه,برای بچه هاتون مادر متدین انتخاب کنید
از کارشناس محترم میخوام که به بنده کمک کنن,
من الان هیچ کاری نمیتونم انجام بدم,احساس افسردگی دارم,ولی نه خانوم من میتونه چیزی بشه که من میخوام,نجیب ومتدین در اون سطحی که مد نظر منه,ونه من میتونم طلاقش بدم,ونه می تونم محیط کارمو عوض کنم که دیگه اون همکارمو نبینم وحس حسرتم شعله ور تر نشه,به من کمک کنید لطفا .