با سلام
الف)برهان فلاسفه برای اثبات جزء دار نبودن خدا
صغری: هر مرکبی نیازمند است.(نیازمند به اجزا)
کبری:واجب الوجود نیازمند نیست
نتیجه:واجب الوجود مرکب نیست(جزء دار نیست)
تقریر آیت الله مصباح از برهان:
یکی دیگر از لوازم واجب الوجود بساطت و مرکب نبودن از اجزا است زیرا هر مرکبی نیازمند به اجزائش است و واجب الوجود از هرگونه نیازی مبرّی و منزه است.آموزش عقاید،ص66
پیش فرضهای بحث :
1.هر ممکن الوجود علت موجده دارد.
2.تسلسل و دور محال است.
3.واجب الوجود به معنای موجودی که وجود برایش ضروری است در خارج تحقق عینی دارد.
4.اجتماع نقیضین محال است.
توجه:بی نهایت و نامحدود بودن خدا جزء پیش فرضها نیست .
نقد این جانب بر این برهان:
2 نکته ابتدایی:
1.تعریف علت موجده و مؤثره : علت موجده علتی است که سبب تحقق شی و وجود دهنده شی است بر خلاف علت موثره که صرفا یک شرایطی را برای تحقق شی فراهم کرده و به هیچ وجه علت نیست.
2.با توجه به تعریفهای بالا دو نوع نیازمندی برای یک موجود(اعم از واجب و ممکن )متصور است:نیازمندی به علت موجده و نیازمندی به علت مؤثره
تقریر نقد:
خب نیاز در صغری و کبری به معنای کدام یک از 2 نیازمندی است؟در بحث زیر پیرامون پاسخ این سؤال سخن می رانم:
معنای نیاز در صغری:
3 حالت برای مفهوم نیازمندی در صغری متصور است:
1. منظور از نیازمندی شی مرکب به اجزائش، فقط نیاز به علت موجده است
2.منظور از نیازمندی شی مرکب به اجزائش ،فقط نیاز به علت موثره است
3.منظور از نیازمندی شی مرکب به اجزائش؛هم نیاز به علت موثره است هم نیاز به علت موجده
نیازمندی در صغری به معنای شماره دو است .اما چرا؟
به علت اینکه شماره 1 و 3 باطلند و برای بطلان این مسئله نیازمند اثبات این امر هستیم که اجزاء نسبت به کل علت موجده نمی تواند باشد.
دلیل کذب شماره 1 و3:
چون مثلا اجزا گچ به خود گچ وجود نمی دهند بلکه سبب تحقق کل می شوند و اساسا جزء، وجود دهنده به کل نیست بلکه فقط شرایط تحقق کل را محقق می کند و اگر ما بگوییم جز علت موجده برای کل است سبب توقف الشی علی نفسه می شود که محال است .اما چرا؟چون ذاتیات شی علت وجود دهنده خود شی می شوند که همان توقف الشی علی نفسه است.
نتیجه:معنای نیاز در صغری به معنای:نیازمندی شی مرکب به اجزائش ،فقط نیاز به علت موثره است.(شماره2)
معنای نیاز در کبری:
3 حالت برای مفهوم نیاز در کبری متصور است
1. به معنای این است که واجب الوجود از علت موجده بی نیاز است
2.به معنای این است که واجب الوجود ازعلت مؤثره بی نیاز است.
3. به معنای این است که واجب الوجود هم از علت مؤثره بی نیاز هم از علت موجده بی نیاز است.
برای اثبات این که شماره 1 هم محتمل است باید اثبات کنیم که واجب الوجود می تواند علت مؤثره داشته باشد اما قطعا علت موجده ندارد پس در نتیجه شماره های 1 و 3 هر دو محتملند.
دلیل کذب شماره 2 و محتمل بودن گزاره 1:
واجب الوجود به معنای موجودی است که وجود برایش ضروری است و این امر فقط می رساند که واجب علت موجده ندارد . اما چرا ؟چون وقتی می گوییم وجود برایش ضروری است یعنی ضرورت را از غیر کسب نکرده است و اگر از غیر کسب کرده باشد وجودش ممکن می شود چون موجد او می تواند اراده بر خلقش نکند اما دیگر از ضرورت داشتن واجب و اینکه نیازی به علت موجده ندارد نمی توان پل زد به اینکه نیازی به علت موثره نیز ندارد .
برای مثال ممکن است خدا موجودی را بیافریند و به او قدرت دهد که تا بر خودش حد بزند یا او جزئی به وجود بسیط خدا اضافه کند (تا در نتیجه مرکب شود)
یا خودش که مثلا بسیط است خود را جز دار کند یا اساسا از ازل جزء دار باشد؛ همه اینها ممکن است.
فلذاست که تمام فلاسفه اساسا علت موجده را علت حقیقی می دانستند و می گفتند علت موثره ی تبدیلی اساسا علت حقیقی نیست.
علامه طباطبائی می فرمایند:و تنقسم العله الی العلل الحقیقی و المعدات و فی تسمیه المعدّات علل تجوّز فلیست عللاً حقیقیّا(بدایه الحکمه ،ص111 و112)-معدات همان علت موثره اند-
و یکی از جوابهای مشهور به دیوید هیوم در مسئله علیت این است که اشکال تو تنها به علت معده و موثره داشتن پدیده هاست نه علت موجده داشتن آنها پس نمی توانی به اثبات خدا اشکالی وارد کنی.چون خدا با قضیه هر ممکنی علت موجده دارد اثبات می شود نه هر ممکنی علت مؤثره دارد( و اگر ما تنها گزاره هر ممکنی علت موثره دارد را باور داشته باشیم نمی توانیم خدا را اثبات کنیم).وقضیه هر ممکنی علت موثره دارد اساسا بدیهی نیست لذاست که آیت الله مصباح در درس34 آموزش فلسفه چنین می فرمایند و می گویند این قضیه که ممکن علت مؤثره دارد را باید به نحو مهمله گفت نه کلیه بر خلاف بحث علت موجده که حتما کلیه است.(البته ایشان در باره رابطه های پدیده های مادی چنین می گویند اما چونروابط مادی همان علت مؤثره است می توان آنرا به همه ممکنات تعمیم داد)
نتیجه:نمی توان گفت واجب الوجودقطعا بی نیاز از علت موثره است و تنها می توان گفت واجب الوجود قطعا بی نیاز از علت موجده است و در مورد علت مؤثره داشتن او باید سکوت کرد یعنی شاید علت مؤثره داشته باشد شاید علت مؤثره نداشته باشد.پس گزاره 2 محتمل است و گزاره 1 قطعی.
تقریر مغالطه اشتراک لفظی استاد مصباح در این برهان:
با توجه به مقدمات بحث می توان گفت استاد مصباح در لفظ نیازمندی دچار مغالطه اشتراک لفظ شده است چون در صغری نیازمندی را به معنای نیازمندی در علت مؤثره به کار برده است اما در کبری نیاز را اگر به معنای نیاز به علت مؤثره به کار برده باشند که بتبع قضیه محتمله شده و نتیجه هم بتبع محتمله خواهد بود در حالی که اقای مصباح ادعای یقینی بودن این برهان را می کند پس نیازمندی در آن به معنای عدم نیازمندی به علت موجده خواهد بود که با مفهوم نیاز در صغری همخوانی نداشته و مغالطه اشتراک لفظی تحقق خواهد یافت.و بتبع این برهان از درجه اعتبار ساقط خواهد بود.
ب)برهان فلاسفه برای اثبات نامحدودیت خدا:
صغری:هر محدودی مرکب است(جزءدار و نیازمند به اجزا)
کبری :خداوند مرکب نیست.
نتیجه:پس خدا نا محدود است.
نقد:
کبری این برهان همان نتیجه برهان قبل است که نقد شد پس بتبع این برهان هم رد خواهد شد.البته صغری هم محل ان قلت دارد که جای بحثش نیست.
نتایج کلی این بحث:
1.نمی توان گفت خدا قطعا بسیط است
2.نمی توان گفت خدا قطعا نا محدود است چون هر مرکبی محدود است (و احتمال دارد خدا مرکب باشد)
3.نمی توان گفت خدا واحد است چون اثبات وحدانیت خدا با استفاده از نامحدودیت خداست
4.نمی توان گفت خدا کمال مطلق است چون اینکه خدا همه کمالات را دارد و اینکه صفاتش مطق است متوقف بر نامحدود بودن اوست
نکته مهم:
من به نقد براهین مشهوری که برای اثبات بساطت و نامحدودیت خدا گفته می شود پرداختم بدیهی است که اگر برای اثبات نامحدودیت خدا یا بساطت او از برهانی غیر از براهینی که اورده شد استفاده شود و هیچ نقدی به آن وارد نباشد نتایج فوق به دست نخواهد آمد.
پس دوستان برای اثبات بساطت و نامحدودیت خدا می توانند به دو وسیله متوسل شوند:
1.برهان دیگری غیر از براهین مذکور برای اثبات بساطت و و نامحدود بودن خدا اورند
2.نقدهای مرا به براهین مذکور نقد کنند.
باتشکر فراوان از شما عزیز برای شرکت در این بحث