تصاویر
๑₪๑ والپیپر و تصاویر ویژه شهادت حضرت زهراء سلام الله علیها ๑₪๑
ارسال شده توسط خاتون مهر در پنجشنبه, ۱۳۹۰/۰۱/۲۵ - ۰۹:۵۲ܓ✿مجموعه تصاویر و پوسترهای نمايشگاهي شهدا و دفاع مقدسܓ✿
ارسال شده توسط افلاکیان در چهارشنبه, ۱۳۹۱/۱۲/۰۹ - ۲۱:۵۵
نوع محصول:عكس
تعداد فايل:18
حجم:2.2 MB
۞๑۩๑۞ آلبوم تصویری حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها ۞๑۩๑۞
ارسال شده توسط (✿◠ ‿ ◠) در پنجشنبه, ۱۳۹۱/۰۶/۳۰ - ۲۰:۴۵►●◄ اخبار پژوهشی- مذهبی ►●◄ آیتالله قائنی از شاگردان مرحوم آیتالله انصاری همدانی، درگذشت
ارسال شده توسط طاها در سهشنبه, ۱۳۸۹/۰۱/۳۱ - ۱۱:۵۴دوستان بعضا اخبار مهم و خوبی در سایت ها نقل می شود که دوستان زحمت کشیده و ان را در سایت قرار می دهند
مثلا همین خبر:
http://www.askdin.com/post19184.html
ولی با توجه به سرعت بالای مطالب سایت این اخبار پس از چندی ساعت از سرور برای همیشه حذف می شود
لذا با اجازه دوستان این تایپ را با عنوان اخبار کلید می زنم تا دوستان اگر اخبار و مطلب مهم خبری داشتند در این تایپک قرار دهند
تا هم دوستان از اخبار مطلع شوند
و هم این مطالب به صورت جمع و جور در یک تایپک باشد
و هم اخبار گذشته را اگر خواستند پی گیری کنند
یا علی
✿ تصاویر و پوسترهای گرافیکی ویژه دهه ی فجر ✿
ارسال شده توسط سلیلة الزهراء در جمعه, ۱۳۹۰/۱۱/۱۴ - ۱۴:۵۳(برای دیدن تصاویر در سایز اصلی بر رو آن ها کلیک کنید)
بعد از شهادتم سیاه نپوشید چون شب دامادیم است+تصاویر
ارسال شده توسط افلاکیان در دوشنبه, ۱۳۹۱/۱۰/۱۸ - ۱۰:۵۷مکانیکی که فرمانده شد + تصاویر
ارسال شده توسط افلاکیان در سهشنبه, ۱۳۹۱/۱۰/۱۲ - ۲۳:۱۱بارها اتفاق افتاده بود که با وجود نیاز خود، از حقوق خویش چشم پوشی می کرد و آن را به نیازمندان می بخشید. مبلغ پولی هم که برای مجروحیت و جانبازی به او داده شده بود را به خانواده های شهدا تقدیم کرد و همواره می گفت: شهدا بر گردن ما حق دارند و من شرمنده ام که بیشتر از این در قبال ایشان و ملت شهید پرور نمی توانم خدمت کنم. به گزارش دريچه خبر به نقل از مشرق، سردار شهید خلیل زالپولی در یکم مهرماه 1335 در روستای پول از توابع شهرستان نوشهر دیده به جهان گشود.
پدرش مشهدی رمضان، کشاورزی بود که از سه فرزند خود(دو پسر و یک دختر) دو پسر را فدای اسلام کرد. او هنگامی که خبر شهادت پسر دومش، خلیل را شنید در حالی که با ناراحتی می گریست، نوه اش را در آغوش گرفت و به او گفت:«من برای او ناراحت نیستم. او برای رضای خدا شهید شد، ناراحتی من از اعمال و کردارمان بعد از آنهاست.»
شهید زالپولی سال های کودکی را به فراگیری خواندن و نوشتن روی آورد. سختی زندگی باعث شد برای تهیه کتاب و لوازم التحریر مورد نیازش، یک ماشین سلمانی تهیه کند و به کار پیرایشگری بپردازد .
نوجوانی بیش نبود که به شوق شنیدن مواعظ و پندهای انسان ساز اخلاقی در مساجد پای منبر خطیبان می نشست و با شرکت مستمر در مراسم محرم و عزاداری سیدالشهداء و محافل معنوی خمیرهی درون خویش را با نوشیدن آیات قرآن و روایات معصومان شکل می بخشید
همچنین برای گذران زندگی به کار مکانیکی روی آورد و در تهران آموزش های لازم فنی را فرا گرفت و در عین حال در فعالیت های انقلابی مردم نیزشرکت داشت.
خلق نیکو، تلاش و تقوایش او را محبوب همگان ساخت. در سال1353 بود که دختری نجیب و پاکدامنی را به همسری خویش برگزید و جشن ازدواج را در کمال سادگی و زیبایی معنوی بپا داشت. ثمره ی این ازدواج 6 فرزند، 3 پسر و 3 دختر می باشد.
روایت ناب داستان زندگی پر رمز و رازِ "سردار رازِ 9دی" +تصاویر
ارسال شده توسط افلاکیان در دوشنبه, ۱۳۹۱/۱۰/۱۱ - ۱۰:۰۲آن چه خواهید خواند خلاصه ای است از سیره شهید عیسی اکبری
فرمانده واحد مخابرات گردان امام محمد باقر علیه السلام به روایت همسرش.
«خانواده شهید عیسی اکبری نسبت دوری با ما داشتند. نزدیکی زمینهای شالیزاری مان در روستای "بزمین آباد" ساری هم باعث رفاقت بین خانواده ها شده بود. عیسی به پدرش گفته بود که از خانواده حسنی برایم زن بگیرید. من عیسی را از نزدیک ندیده بودم فقط می دانستم که اهل جبهه است. عیسی برای اولین بار در 17 سالگی به جبهه رفته بود با برادر بزرگش موسی. موسی و عیسی اولین بیسجی های روستای بزمین آباد بودند. آنها 5 برادر بودند و همگی اهل جنگ و جهاد: موسی، عیسی، عسگری، ابراهیم و عباس. وضع خانوادگی آنها از لحاظ مادی خوب نبود و پدر و مادر عیسی مجبور بودند در زمین های مردم کار کنند. مادر شوهرم می گفت: حتی موقعی که عیسی را حامله بودم مجبور بودم سر زمین کار کنم.
عیسی شب هشتم محرم بدنیا آمد.
دستور ارباب روستا به پدر عیسی برای خادم شدن مسجد، یک توفیق اجباری برای عیسی و برادرهایش بود تا سالهای کودکی را در هوای ملکوتی مسجد نفس بکشند. در تعزیه ماه محرم روستا، عیسی همیشه نقش اسرای کربلا را بازی می کرد.
وضعیت تحصیلی عیسی از برادرانش بهتر بود. جون وضع مالی خوبی نداشتند سعی می کرد از مدادهای کوچک شده همکلاسی ها استفاده کند یا برای تهیه دفتر از آنها می خواست که هر کدام چند برگ از وسط دفترشان بکنند و به او بدهند. بعد او برگه ها را به خواهرش خدیجه می داد تا آنها را با نخ و سوزن بهم وصل بدوزد. وقتی عیسی دوران ابتدایی اش را تمام کرد به ساری رفت و در مدرسه نیما ثبت نام کرد.
در سال 1357 عیسی مانند خیلی از نوجوانان همکلاسی اش به صف انقلابیون پیوست. عیسی اما تازه وارد دبیرستان آیت الله طالقانی شده بود که جنگ شروع شد. وی کلاس اول دبیرستان بود که هوای جبهه به سرش زد و با اصرار زیاد از پدر اجازه گرفت و همراه برادرش موسی یکماه در منطقه منجیل گیلان آموزش نظامی دید و به کربلای ایران رفت. دو سه روز بعد از محرم شدن من و عیسی، او به جبهه رفت. نوزوز سال 1361 بود که دو برادر در عملیات فتح المبین شرکت کردند.و بعد از آن هم در عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر.
عیسی در 2/7/1361 به عضویت سپاه درآمد و بعنوان نیروی مخابراتی مشغول بکار شد و بعد مسئول مخابرات گردان امام محمد باقر لشکر 25 کربلا شد. البته با اینکه نیروی مخابراتی بود اما اکثراً بعنوان نیروی رزمی فعالیت می کرد.عیسی و چهار برادرش اغلب در جبهه بودند. حتی برادر کوچکترشان عباس که موقع شروع جنگ 9 سالش بود، 21 ماه جبهه دارد.