هنوز ساعاتی از صبح نگذشته بود که شماره ای ناشناس تماس گرفت. وقتی جواب دادم صدایی نگران گفت: «حرفهایی برای گفتن دارم و شماره شما را از یک آشنای دوطرفه گرفته ام اما نمی خواهم حرف هایی که می زنم مشکلی برمشکلات من و این دوست مشترک بیافزاید.»
دیگر پیگیر این نشدم که این دوست مشترک کیست . این همسرجانباز خودش را معرفی کرد، صحبت هایش موج چندان آسیب رسانی نداشت اما در پایان صحبت هایش درخواست کرد نه نامی از خودش بیاید و نه همسرش، بیش از اینکه نگران مشکلات خودش باشد هراس آن را داشت که صحبت هایش دشمن شادکن شود، اما درددل یک هموطن و جانباز اسلام هرگز نمی تواند دل دشمنان ایران اسلامی را شاد کند. برای همین هم تصمیم گرفتم تا حرف های ناگفته اش که تنها درد او نیست را به گوش مسئولان برسانیم. گفت وگو با و این همسرجانباز در ادامه می آید.
لطفا خودتان را معرفی کنید.
زینب هستم، 38 سال دارم و همسرم 42 سال. 2 سال است که ازدواج کرده ام و همسرم سال 74 در منطقه جیرفت و بافق هنگام درگیری با اشرار معلول شد و جانباز 60 درصد اعلام شد اما الان جزء پرسنل سپاه و بازنشسته محسوب می شود.
لطفا همسرتان را معرفی کنید؟ میزان تحصیلاتش و این که از چه زمانی به استخدام سپاه درآمد؟
عبدالکریم، و تا سوم راهنمایی درس خوانده است. پاسدار وظیفه بود.
زمانی که پاسدار وظیفه بود این اتفاق برایش افتاد؟
بله ولی بعد از آن هم یک مقدار سنوات خدمت داشتن که در فیش حقوقی نوشته شده است، من دقیقا نخوانده ام اما چند سالی خدمت در آن فیش حقوقی نوشته شده است.
او در منطقه جیرفت کرمان مجروح شد و آن زمان جزء نیروهای سردار قاسم سلیمانی بود. سردار سلیمانی آن زمان فرمانده لشکر ثارالله بودند و الان فرمانده لشکر قدس هستند.
من منتظر شنیدن ناگفته های شما هستم.
در حقیقت من می خواهم که شما لطف کنید و صحبت من را به گوش مسئولان و دولت مردان برسانید. قبل از سال 66 جنگ با جبهه خارجی بود و الان که سربازان ما خدمت می کنند چه در سال 1374 که این اتفاق برای همسرم افتاد در مبارزه با اشرار این اتفاق برایش افتاد و 60 درصد مجروح شد چه امروز در سال1392که با درد و مشلات جسمی مسایل مالی هم دامنگیرمان شده است.
الان حق نگهداری از جانباز به من تعلق می گیرد و ما یک سال در کمیسیون پزشکی توانستیم تاییدیه بگیرم و بعداز رفتن به تهران تعلق گرفت. از سال 82 حق نگهداری به ایشان تعلق میگیرد و بیشتر از یک سال است که جواب کمیسیون پزشکی از تهران آمده است. اما معوقات پرداخت نشده است و به ما نمی دهند با این که جوازش از تهران آمده است. این معوقات ما تا الان ده سال و خورده ای می شود اما یک ریال هم پرداخت نشده است.
مسئولان چه پاسخی داده اند؟
مسئولان که پاسخی جز صبرکن ندارند. یک حرف خواهرانه به شما می گویم؛ اسیران ما سال 67 آزاد شده اند و سال 59 یا 60 اسیر شده بودند و از آن موقع که اسیر شده اند این حق و حقوق به خانواده آنها تعلق می گرفته است اما هنوز پرداخت نشده است. حالا این را هم به آنها اضافه کنید.
این را به گوش مسئولان برسانید ما به اینان خدمت می کنیم و آن ها نیز برای مملکت خدمت کرده اند آنها هم کمکی به ما کنند که زندگی بیش از این برما سخت نگیرد
مثل شما کم نیستند.
این را هم مسئولان گوش زد می کنند و می دانم که امسال من زیاد هستند. من هم می خواستم شما این حرف ها را هرجایی که می توانید، بنویسید تا به گوش مسئولان برسد و از مقام معظم رهبری تقاضا دارم که پیگیری کنند. شما هم در آن تحریریه خودتان بنویسید که نه تنها من بلکه افرادی مثل من زیاد هستند. خدا شاهد است در یک آپارتمان کوچک ماهانه 300 هزار تومان اجاره می دهیم در حالی که تنها 800 هزار حقوقم می گیریم. با این حقوق و هزینه ها نگهداری از همسرم برای من مشکل است.
الان مشکل اصلی شما چیست؟
همسرم مشکل ضایعه نخاعی دارد و این مشکل صعب العلاج است. من می گویم او جانباز است و به خاطر خدا افتخار می کنم که به یک جانباز دارم خدمت می کنم؛ اما زمانی که به آژانس زنگ می زنم و می آید جلوی در منزل که تا او را به بیمارستان یا جایی ببرم، نمی گوید که این جانباز است و برای رضای خدا من این کار را انجام بدم و پولش را می گیرد. نظافتش با من است اما هزینه دارد. اینها همه مشکل است ومن اینها را تحمل می کنم چون واقعا خدمتی است که به آن افتخار می کنم. امثال من هم زیاد هستند. این را به گوش مسئولان برسانید ما به اینان خدمت می کنیم و آن ها نیز برای مملکت خدمت کرده اند آنها هم کمکی به ما کنند که زندگی بیش از این برما سخت نگیرد. معوقات که به تعویق افتاده بیش از این سهل انگاری در امور مدافعان نظام و کشور نکنند.
شما بچه هم دارید؟
خیر. همسرم ضایعه نخاعی است.
الان کجا زندگی می کنید؟
شیراز. من الان کوشند شیراز زندگی می کنم.
الان همسرتان در چه وضعیتی است؟
همان اوایل مجروحیت پزشکان از او قطع امید کرده بودند و به او می گفتند که شما دیگر از روی ویلچر نمی توانید بلند بشوید. ولی حالا نمیدانم به خاطر دعای مادرش بوده و یا خواست خدا یک مقداری بهتر شده و روی یک پا با عصا راه می رود. در حده 50 متر و بیشتر نمی تواند راه برود و برایش خیلی مشکل است.
منبع : tenyan.com