حزن

حزن دائمی سالك(حزن خوب وحزن بد

[="Arial"][="Green"]پرده ای از عرفان:

حزن دائمي سالك
آیت الله ميرزا جواد ملكي تبريزي:

(سالكان كوي حضرت دوست) حزن دائم از اين جهت در دلشان جاي گير شود كه مبادا از رسيدن به مقامات عاليه محروم بمانند،
زيرا مادامي كه در دنيا هستند، راه ترقي براي آنان باز است و از مقامات معرفت و قرب، به هر درجه از حال كه براي ايشان دست دهد، باز فوق آن متصور است.

بلي از مختصات حضرت ولايت پناه (علي«ع») است كه فرمودند:
«لوكشف الغطاء ما ازددت يقينا»
اگر همه حجاب هاي ملك و ملكوت و ظلماني و نوراني برداشته شود، بر يقين من چيزي زياده نخواهد شد. (المحجه البيضاء، ج 4، ص 203)

و اين حزن سالك بايد دائمي باشد،
حزن در دل،
و بُشر (خوش رويي) در روي،
حزن در باطن و بُشر در ظاهر بايد داشته باشد. رساله لقاءالله، ص 115

آری سالکان کوی دوست، گرچه دلهاشان مالامال غمِ فراق محبوب است، اما در برخورد با مردم، چهره درهم نمی کشند و چنان رفتار می کنند که گوئی هیچ اندوهی آنان را نمی آزارد!

محبوب خود به آنان سفارش فرموده که بندگان من را با غصه های فراق، نیازارید.... زیرا من دوستی را می پسندم که عشق و دلدادگیش را مخفی و مکتوم نگهدارد؛ نه اینکه بر سر هر کوی و برزنی آن را فریاد کند!

[/][/]

ای غم شادی شکن، پُر شکرست این دهن!!!!

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم



أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ

آگاه باشيد كه اولياى خدا از هيچ چيزى ترس و اندوه ندارند

ای غم اگر مو شوی، پیش منت بار نیست***در شکرینه ی یقین، سرکه ی انکار نیست

گر چه تو خون خواره‌ای، رهزن و عیاره‌ای************قبله ما غیر آن دلبر عیار نیست

کانِ شکرهاست او، مستی سرهاست او******ره نبرد با وی آنک مرغ شکرخوار نیست

هر که دلی داشته است، بنده دلبر شده است****هر که ندارد دلی، طالب دلدار نیست

جان کلیم و خلیل، جانب آتش دوان************نار نماید، در او جز گل و گلزار نیست

ای غم از این جا برو، ور نه سرت شد گرو********زانکه شب تیره را تاب مه یار نیست

ای غم پرخار رو، در دل غمخوار رو *************نقل بخیلانه‌ات طعمه خمار نیست

حلقه ی غین تو تنگ، میمت از آن تنگتر******* تنگ متاع تو را عشق خریدار نیست

ای غم شادی شکن پر شکرست این دهن******کز شکرآکندگی ممکن گفتار نیست

غصه در آن دل بود کز هوس او تهی ست*****غم همه آن جا رود کان بت عیار نیست

ای غم اگر زر شوی، ور همه شکر شوی***لب بندم ، گویمت خواجه شکرخوار نیست

در دل اگر تنگیست، تنگ شکرهای اوست*گر سفری در دلست، جز سوی دلدار نیست

ای که تو بی‌غم نه‌ای، می‌کن دفع غمش**** شاد شو از بوی یار، کت نظر یار نیست

ماه ازل روی او، بیت و غزل بوی او**********بوی بود قسم آنک محرم دیدار نیست




مولانا

وحشت در روز قیامت

انجمن: 

باسلام
همیشه و همه جا شنیدیم خدا رحمن و رحیم هست و غفار و ستار و خیلی صفات دیگه
اما چند وقت پیش فیلمی ساختگی از قیامت دیدم یه سوال تو ذهنم تداعی میشه:
مگه خداوند بخشنده و مهربان نیست پس چرا روز قیامت اینهمه رعب و وحشت برا بندگانش گذاشته؟؟؟؟
این ترس برا پرهیزگاران و افراد با تقوا هم هست؟؟؟؟
با تشکر
:Gol:

کارشناس بحث : صالح

علاج حُزن

علاج حزن
حزن الم نفساني است که عراض انسان مي شود و آن ناشي از فقدان شيئي مطلوب يا از دست دادن چيزي است که محبوب باشد و سبب حزن تعلق داشتن به امور مادي و اوضاع طبيعي است که در اثر نفس پرستي و عياشي پديد مي گردد کسي که شائق و مايل گرديد به ملذّات طبيعي لابد از فقدان آنها متاثر مي گردد و هر گاه از آنچه در نظر او محبوب و مطلوب مي نمايد چيزي از کف اوب رود بسيار حسرت زده و غمناک مي شود گويا گمان مي کند ممکن است امور دنيا و لذائذ طبيعي باقي و پايدار بماند و آنچه از وي مفقود گشته دائمي باشد.
آدم عاقلي که مي داند آنچه در عالم کون و فساد است فاني و به زودي معدوّم مي گردد و ثابت و پايدار نمي ماند و آنچه ثابت و باقي است موجودات عالم عقلي است که فنا پذير نيست هرگز پيرامون امر محال نمي گردد و طمع در بقاء امر غير ثابت نمي کند وقتي موجودات طبيعي را اين طور نگريست نه از فقدان و اضمحلال آنها متاثر و محزون مي گردد و نه بر فوت امر گذشته متاسف و غمناک مي شود و نه بر آينده خائف و ترسان و سعي و کوشش او در مطلوباتي است که پاک و خالي از هر گونه خباثتي مي باشند و همت خود را مقصور گردانيده بر محبوباتي که باقي و پايدارند و اعراض مي نمايد از آنچه در طبع آن عدم و نيستي خوابيده.
و هرگاه از امور دنيوي مال و سرمايه ئي به دست آورد به قدر ضرورت و رفع احتياج از آن ميگيرد و به موقع خود خرج مي کند يعني در لوازمات زندگي از قبيل خوراک و پوشاک و باقي لوازمات معاش صرف مي نمايد و طالب ثروت زياد و ذخيره کردن و اندوختن مال نمي باشد و نيز مال در نظر بلند او قيمتي ندارد که به ان افتخار نمايد و بديگران مباهات کند و هرگز آرزو نمي کند که ثروتمند و مال دار باشد تا آنکه از فقدان مال متاسف گردد و بزوال يا انقال آن به ديگران متالم و اندوهگين شود.