خواب دیدن

خواب های متفاوت

با سلام

.......

بعضی اتفاقات که در خواب دیده میشوند و به رویاهای صادقانه شبیه هستند..

مثلا خواب هایی که ظهور امام زمان را نشان می دهد حالت هایی خاص که در آسمان و مردم دیده می شود

یا اینکه دیدن یکی از یاران امام که بلند قد و لاغر اندام هستند و چهره بسیار بسیار زیبا و موهای قهوه ای روشن دارند که توسط

دشمن ، سوار بر اسب در زمین فرو می روند و به شهادت می رسند..

یا مواردی که کلمه « لا اله الا الله » بر روی خاک ، برنج ، و در آسمان و درون ماه نوشته و دیده می شوند و فوران می کند و رخدادی

مثل تولد یک ستاره به وجود می آید.

یا دیدن امام خمینی (ره) در میان هاله ای از دود و نور که برای یاری رساندن می آیند.

اینها از چیست؟ چه چیزی را به بیننده و اطرافیانش نشان می دهد؟

بسیار ممنون

خواب عجیب

انجمن: 

با نام و یاد دوست

عرض سلام و ادب

این سوال ،‌ سوال یکی از کاربران سایت هست که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


سلام.وقتتون بخیر

اولش میخواسم یکم راجب خودم بگم.امیدوارم حرفامو بخونینو نظرتونو بگین.من ادم معتقدی ام.نمیگم خیلی ولی بین ادم های دوروبرم معتقدم.یکم سهلنگار بودم ولی سعی میکردم همه کارامو درست انجام بدم.احساس میکردم خدا خیلی دوسم داره و همیشه کنارم حسش میکردم.با خودم میگفتم حاضرم تموم دنیامو به پاش بریزم.شاید باور نکنین ولی همیشه از سختی ها استقبال میکردم.میگفتم باعث میشن اب دیده بشم.یه مریضی کوچیکی دارم ولی هیچ وقت از خدا نمی خواستم ک خوب شم.با خودم میگفتم وقتی درد دارم به خدا نزدیکترم.فک میکردم خدا چون دوسم داره مریضم کرده.خلاصه همه چی خوب پیش میرفت.عاشق زندگی بودم.هدفای والا داشتم .از همه لحظه ای زندگیلذت میبردم.به همه ی ادمای دوروبرم امید میدادم.با خودم میگفتم اصل نمیشه بدون امید زندگی کرد.نمیخوام تعریف کنم ولی دوسام بم میگفتن خ خوش اخلاقم(البته مال قبلنه j ) بم میگفتن روحیه زندگی کردنمو دوست دارن ولی...

یه مدت هم بود که اصلا همه چی عالی تر شده بود.خیلی روحیه گفت بودم.دقیقا میدنستم میخوام تو زندگیم چیکارکنم.میخواستم همه چیو همونطور ک خدا میخواد انجام بدم.اروم بودم وشاد
میدونم میگین چه پ توقع ولی میواس کاری کنم که بعد از ظهور اقا روم بش جلوش وایسم ،تا بتونه روم حسب کنه

راستش من چند وقت پیش یه خواب عجیبی دیدم.توی خواب یه انسانی که میدونستم ادم بزرگیه ولی نمیدونستم کیه بهم گفت که ازم راضین.گف که دارم خوب پیش میرم.خوشجال بودم.بعدش بهم گفت ولی یه سال سخت داری که باید از اون بگذری بعدش راحت میشی.به اون چیزی که میخوای میرسی.برام جالب بود که همش توی خوابم میگفتم چجوری از امسال رد بشم؟چجوری ردش کنم میگفتم خ سخته من نمیتونم.انگاری میدونستم اون سال قرار چه اتفاقای بدی بیفته.اخرخوابم که اون اقا رفت رفتم کنار پنجره و ی مسجد رو دیدم که اسم یکی از ائمه نوشته شه بود.انگاری فهمیدم که اون اقا همون شخص بزرگوارین که من اسمشونو دیدم.

وقتی از خواب پا شدم چیز زیادی نفهمیدم.نمیدونستم چرا انقد از اون یه سال میترسیدم.فقط تاریخ خوابمو یادداشت کردم تا ببینم بعد یک سال چی میشه.
گذشتو من اصلا فراموش کردم خوابی دیدم.
چشمتو روز بد نبینه،یه مدت حالم خ بد شد.مریضی خودم بماند چنتا درد و مرض دیگم گرفتم.یه روز که حال روحیمم خوب نبود(عصبانی بودم) ،خدا منو ببخشه،ازش گلایه کردم(شاید باور نکنین ولی من اصلا اهل گلایه نبودم ،تو موقه هایی هم که اتفاقات بدی برام میفتاد خدا رو شکر میکردم.حتی اگه نای کاری هم نداشتم بازم میخندیدم)

نمیدونم چی شد،چه اتفاقی افتاد.شاید اون روز کسی رو نارحت کردم شاید واسه گلایم(اخه خیلی ها این کارا رو میکنن )نمیدونم چرا یهو همه چی برگشت.اصلا انگاری مغزمو شست و شو دادن.تموم اون شورو حالا، تموم باورها،تموم اعتقادا...همه انگاری رفتن ...
یه جوری شدم.میگن وسواس فکریه.به همه چیز هایی که باور داشتم.الان چند وقتی میشه ازش گذشته.اوایل خیلی حالم بد بود.رومم نمیشد با کسی حرف بزنم.همش توی تنهایی گریه میکردم.به خدا التماس میکردم برم گردونه به روزای قبل.از درون خودمو میخوردم.داغون شدم.امیدمو به زندگی و همه چی از دست دادم.زندگی بدون باورهام برام معنی نداشت.ولی تمیتونستم مثل قبل با جسارت پاشون وایسم.یه چی تو گوشم میگفت از کجا میدونی...میدونستم هرکی بفهمه که من...باورشون نمیشد.شاید بخندین ولی وقتی فکرش تو سرم میومد احساس میکردم با کافرا فرقی ندارم.غسل میکردمو همش خودمو میشستم.این حتی باعث میشد بدتر بشم.داشتم والبته دارم بدترین روزهای زندگیمو میگذرونم.
یه جا خوندم که باید بش بی اعتنایی کرد.یکم بهتر شدم حتی یه موقه هایی فک میکردم خوب شدم ولی باز میومد سراغم.راستش همش تو قلبم دنبال هدا میگردم ولی دیگه مثل قبلنا حسش نمیکنم.با این که خیلی چیزارو میشنیدم و قبول میکردم ولی ته قلبم خالی بود
چند وقت پیش یاد خوابم افتادم.دلم گرمتر شد.فک کردم شاید دارم از برزخ زندگیم رد میشم.دلم به اخر سال خوشه که گفته بود راحت میشی.ولی بازم میترسم.حتی میترسم صحبتای اعتقادی گوش بدم تا دوباره نبرنم تو فکرو خیال،حتی به معشوق همیشگیم فکر نمیکردم تا...


میترسم که برنگردم.میترسم نتونم جونمو برای خدا بدم.مثل قبلنا که دلم میخواس واسش بمیرم نتونم.همش جای شخصیتای تاریخی خودمو میزارمو میگم من اگه جای اون بودم میتونستم برای خدا بمیرم؟میترسم و این باعث میشه فک کنم مثل قبلنا نیستم.نمیدونم چی در انتظارمه و میترسم ایمانم کم بشه.یه جا هوندم اگه یه ذره شک داشته باشین جهنمی هستیم .دلم میخواد مثل قبل باشم.نمیدونم این عقوبته گناهه یا یه امتحان سخت.میترسم کار دست خودم بدم.بهم بگین چیکار کنم؟


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

کلیاتی در مورد خواب

انجمن: 

بسمه تعالی

حقیقت خواب چیست؟ و چه مى شود که انسان به خواب مى رود؟ در این باره دانشمندان بحث هاى فراوانى دارند: بعضى آن را نتیجه انتقال قسمت عمده خون از مغز به سایر قسمت هاى بدن مى دانند و به این ترتیب براى آن عامل فیزیکى قائلند. بعضى دیگر عقیده دارند که فعالیت هاى زیاد جسمانى سبب جمع شدن مواد سمى مخصوصى در بدن مى شود و همین امر روى سیستم سلسله اعصاب اثر مى گذارد و حالت خواب به انسان دست مى دهد و این حال ادامه دارد تا این سموم تجزیه و جذب بدن گردد، به این ترتیب عامل شیمیایى براى آن قائل شده اند. جمعى دیگر یک نوع عامل عصبى براى خواب قائلند و مى گویند: دستگاه فعال عصبى مخصوصى که در درون مغز انسان است و مبدء حرکات مستمر اعضا مى باشد بر اثر خستگى زیاد از کار مى افتد و خاموش مى شود.
ولى هیچ یک از این نظرات نتوانسته است پاسخ قانع کننده اى به مسئله خواب بدهد، هر چند تأثیر این عوامل را به طور اجمال نمى توان انکار کرد؟ ما فکر مى کنیم چیزى که سبب شده دانشمندان امروز از بیان تفسیر روشنى براى مسئله خواب عاجز بمانند همان تفکر مادى آنها است، آنها مى خواهند بدون قبول اصالت و استقلال روح این مسئله را تفسیر کنند، در حالى که خواب قبل از آنکه یک پدیده جسمانى باشد یک پدیده روحانى است که بدون شناخت صحیح روح تفسیر آن غیر ممکن است.
قرآن مجید در آیه 42 سوره زمر که می فرماید: «الله یتوفى الأنفس حین موتها و التى لم تمت فى منامها فیمسک التى قضى علیها الموت و یرسل الأخرى إلى أجل مسمى إن فى ذلک لایت لقوم یتفکرون؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى کند و ارواحى را که نمرده اند نیز به هنگام خواب مى گیرد، سپس ارواح کسانى را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده نگه می دارد و ارواح دیگرى را (که باید زنده بمانند) باز مى گرداند تا سرآمد معینى، در این امر نشانه هاى روشنى است براى کسانى که تفکر مى کنند. دقیق ترین تفسیر را براى مسئله خواب بیان کرده، زیرا مى گوید خواب یک نوع قبض روح و جدایى روح از جسم است اما نه جدایى کامل.
به این ترتیب هنگامى که به فرمان خدا پرتو روح از بدن برچیده مى شود و جز شعاع کم رنگى از آن بر این جسم نمى تابد، دستگاه درک و شعور از کار مى افتد و انسان از حس و حرکت باز مى ماند، هر چند قسمتى از فعالیت هایى که براى ادامه حیات او ضرورت دارد، مانند ضربان قلب و گردش خون و فعالیت دستگاه تنفس و تغذیه ادامه مى یابد.
در حدیثى از
امام باقر (ع) مى خوانیم: «ما من احد ینام الا عرجت نفسه الى السماء ، و بقیت روحه فى بدنه ، و صار بینهما سبب کشعاع الشمس ، فان اذن الله فى قبض الا روح اجابت الروح النفس ، و ان اذن الله فى رد الروح اجابت النفس الروح ، فهو قوله سبحانه الله یتوفى الانفس حین موتها؛ هر کس مى خوابد نفس او به آسمان صعود مى کند و روح در بدنش مى ماند و در میان این دو ارتباطى همچون پرتو آفتاب است، هر گاه خداوند فرمان قبض روح آدمى را صادر کند روح دعوت نفس را اجابت مى کند و به سوى او پرواز مى نماید و هنگامى که خداوند اجازه بازگشت روح را دهد نفس دعوت روح را اجابت مى کند و به تن باز مى گردد و این است معنى سخن خداوند سبحان که مى فرماید: «الله یتوفى الانفس حین موتها» ضمنا از اینجا مسئله مهم دیگرى که مسئله رؤیا (خواب دیدن است) نیز حل مى شود، چرا که بسیارند خواب هایى که عینا یا با مختصر تغییرى در خارج واقع مى شوند.
تفسیرهاى مادى از بیان و توجیه این گونه خواب ها عاجزند، در حالى که تفسیرهاى روحى به خوبى مى توانند این مطلب را روشن سازند زیرا روح انسان به هنگام جدایى از تن و ارتباط با عالم ارواح حقایق بیشترى را مربوط به گذشته و آینده درک مى کند و همین است که اساس رؤیاهاى صادقه را تشکیل مى دهد. با تمام بحث هایى که دانشمندان پیرامون خواب و ویژگی هاى آن کرده اند باز هم به نظر مى رسد که هنوز همه زوایاى این عالم اسرار آمیز روشن نشده و حقایق پیچیده آن فاش نگردیده است. هنوز در میان دانشمندان بحث است که چه فعل و انفعال در بدن انسان صورت مى گیرد که در یک لحظه ناگهانى بخشى از فعالیت هاى مغز و بدن او تعطیل مى گردد و تحولى در سرتاسر روح و جسمش ظاهر مى شود؟ بعضى عامل اصلى خواب را یک عامل فیزیکى مى دانند، و معتقدند که انتقال خون از مغز به قسمت هاى دیگر بدن این پدیده را به وجود مى آورد و براى اثبات عقیده خود از تختخواب مخصوصى به نام تختخواب ترازویى استفاده کرده اند که انتقال خون را از مغز به سایر اعضاء مشخص مى کند. جمعى دیگر عامل خواب را عامل شیمیایى مى دانند و معتقدند به هنگام تلاش و کوشش سمومى در بدن پیدا مى شود که بخشى از مغز را از کار مى اندازد در نتیجه انسان به خواب مى رود، هنگامى که این سموم جذب بدن و خنثى شد انسان بیدار مى شود.
جمع دیگرى براى خواب یک عامل عصبى قائلند و مى گویند سیستم فعال عصبى ویژه اى در مغز موجود است که حکم گاز اتومبیل را دارد و بر اثر خستگى خاموش مى شود و موقتا از کار مى ایستد. اما پیرامون تمام این نظریه ها سؤالات و نقاط مبهم و تاریکى وجود دارد که هنوز پاسخ آن به روشنى داده نشده است و خواب همچنان چهره اسرارآمیز خود را حفظ کرده است. از شگفتی هاى عالم خواب که دانشمندان اخیرا از روى آن پرده برداشته اند این است که به هنگام خواب و از کار افتادن موقت بخش عظیمى از مغز بعضى از سلول ها که آن را سلول نگهبان باید نامید همچنان بیدار مى مانند و توصیه هائى را که انسان قبل از خواب در مورد لحظه بیدارى به آنها مى کند هرگز فراموش نمى کنند تا به هنگام لزوم تمام مغز را بیدار کرده به حرکت در آورند.
مثلا مادر خسته و کوفته اى که شب مى خوابد و فرزند شیرخوارش در گاهواره نزدیک او است ناخودآگاه به سلول نگهبان که رابط میان روح و جسم است این مطلب را توصیه مى کند که هر زمان کودک من کمترین صدائى کرد مرا بیدار کن، اما سر و صداهاى دیگر مهم نیست! به همین جهت ممکن است غرش رعد این مادر را از خواب بیدار نکند اما کمترین صداى کودکش سبب بیدارى او است، این وظیفه مهم را همان سلول نگهبان بر عهده گرفته! خود ما نیز این مطلب را بسیار آزموده ایم که هر وقت تصمیم داشته باشیم صبح زود یا حتى وسط شب دنبال سفر یا برنامه مهمى برویم و این را به خودمان بسپاریم غالبا به موقع بیدار مى شویم، در حالى که در غیر این موقع ساعت ها ممکن است در خواب فرو رویم.
خلاصه از آنجا که خواب از پدیده هاى روحى است و روح جهانى است پر از اسرار، عجیب نیست که زوایاى این مسئله هنوز روشن نشده باشد، ولى هر چه بیشتر در آن به غور و بررسى مى پردازیم به عظمت آفریدگار این پدیده آشناتر مى شویم. در ضمن آیه فوق شباهت و سنخیت خواب و مرگ -و ضمنا شباهت و سنخیت بیداری‏ و بعث اخروی- را بیان می ‏کند. خواب، مرگ ضعیف و کوچک است و مرگ‏، خواب شدید و بزرگ، و در هر دو مرحله روح و نفس انسان از نشئه ‏ای به‏ نشئه دیگر انتقال می‏ یابد؛ با این تفاوت که در حین خواب، انسان غالبا توجه ندارد و هنگامی که بیدار می‏شود نمی‏ داند که در حقیقت از سفری‏ بازگشته است، بر خلاف حالت مرگ که همه چیز بر او روشن است. ماهیت مرگ از نظر قرآن‏ نیستی و نابودی و تمام شدن نیست، بلکه انتقال از نشئه ‏ای به نشئه دیگر است. ماهیت خواب از نظر قرآن هر چند از نظر جسمی و ظاهری تعطیل قوای طبیعت است، ولی از نظر روحی و نفسی نوعی گریز و رجوع به باطن و ملکوت است. مسئله خواب نیز مانند مسئله مرگ از نظر علم از مجهولات است. آنچه علم در این زمینه می‏ شناسد قسمتی از جریانات جسمانی است که در قلمرو بدن صورت می ‏گیرد.

آیا شیاطین میتونند در خواب به صورت‬ ‫علما ظاهر بشن یا نه؟‬

شیاطین میتونند در خواب به صورت‬
‫علما ظاهر بشن یا نه؟‬

خواب دیدن و رؤیای صادقه

سلام عرض میکنم خدمت همه کارشناسان و دوستان محترم:Gol:

ببخشید میخواستم بدونم از کجا میشه فهمید یه خواب رویای صادقه بوده یا نه ؟

ممنونم:Gol:

شاد و پیروز باشید:Gol:

التماس دعا:Gol: