زندگی با مادر شوهر
اجازه بدهم شوهرم زن دوم بگیره؟
ارسال شده توسط soooghooo در جمعه, ۱۳۹۷/۰۳/۲۵ - ۲۳:۵۹ سلام
من و شوهرم پنج ساله که ازدواج کردیم و یه بچه 10 ماهه داریم. خیلی عاشق همدیگه هستیم. ولی مشکلات مالی و امدن بچه باعث شده کمی از هم دور بشیم. قبلش همش به هم چسبیده بودیم ولی الان روابطمون سرد شده ولی باز هم همدیگرو دوست داریم. حسرت روزای قبل از بچه همش منو زجر میده....
شوهرم همش قسم میخوره که هیچکسو غیر تو توی این دنیا دوست ندارم...
شوهرم از لحاظ ظاهری مرد خوش چهره و خوش تیپی هستش بخاطر همین دخترها خیلی عاشقش میشن. توی شبکه های اجتماعی هم فعالیت های فرهنگی داره / مشاوره مذهبی و....
مشکلات مالی شوهرم رو خیلی عصبی کرده... همش میگه وقتی میبرمت خرید و نمیتونم چیزی واست بخرم عذاب وجدان میگیرم...
توی یکی از همین شبکه ها شوهرم با خانمی که شوهرش چند ساله فوت کرده و پول زیادی از شوهرش به ارث رسیده آشنا شده... اول کمک های مالی برای خیریه شوهرم میکرد و بعدش ابراز علاقه به شوهرم ... میگه حاضره خونه برای من بخره ... بیشتر وقت هم برای من باشه ... خونه هامونم جدا از هم باشه...
البته پدرم و عموی خودمم دو زنه هستن و با اینجور زندگیا آشنایی دارم... پدرم آدم پولدار و کله گنده ایه ولی حاضر نیست حتی پول رهن خونه بده چه برسه به خرید...
با این اوضاع اقتصادی که معمولا جوونا بیکارن تا صد سال دیگه نمیتونه خون واسمون بخره
شوهرم بهم گفت فقط کافیه رضایت بدی تا خونه رو برات بخره...من بعد از چند روز کلنجار رفتن با خودم قبول نکردم و شوهرم باهاش خداحافظی کرد....
ولی من چند روزه دارم فکر میکنم خوب منم مشکلاتی دارم ... از لحاظ بدنی آدم ضعیفی هستم و نمیتونم تمام نیازهای شوهرم رو رفع کنم و مشکلاتی مثل کمرو بودن و کم حرفی و کمبود حافظه که واقعا داره اذیت میکنه... و از طرفی مشکلات اقتصادی باعث شده شوهرم امید به زندگیش کم بشه... شوهرم منو خیلی دوست داره و میگه به قران و به جون تو و پسرم اصلا بخاطر ظاهرش یا مشکلات تو نمیخوام باهاش ازدواج کنم ...
چون اصلا از قیافش و قد کوتاهش خوشم نمیاد... ولی فقط میخوام تو و بچم از لحاظ مالی تامین بشید و همش میگه تو خیلی از اون سر تری ... همش میگه تو خیلی خوشگلتر از اونی از هر لحاظ
منم تو خونه مادر شوهرم زندگی میکنم و اسایش ندارم از دستشون... بی اجازه میان تو خونه و همش باهاش بحث و دعوا میکنن... خسته شدم از این خونه و زندگی مزخرف... چند بار به طلاق فکر کردم ولی علاقه زیاد به همسرم مانع این کار شده البته من آدم قانعی هستم و با مشکلات همسرم همه جوره کنار اومدم ........
اگه من رضایت به ازدواج شوهرم با این زن پولدار بدم شوهرم دوباره باهاش ارتباط برقرار میکنه... ناگفته نماند دو ماه عقد موقت بودن با هم ولی اصلا همدیگرو از نزدیک ندیدن ...
من به شوهرم گفتم حتی اگه قبولم بکنم فقط همون یه خونه رو ازش میگیرم ولی حق نداری تو زندگی از پولای اون برای من خرج کنی و شوهرمم قبول کرد... یعنی پول درآمد اونو نمیخوام فقط در آمد شوهرم... اخه اون زن چون خیلی شوهرمو دوس داره حاضر شده تمام ثروت و خونه هاشو بده به شوهرم...
___حالا من موندم این زندگی سخت و طاقت فرسا رو ادامه بدم و هر روز متلک بشنوم و بین آدمای بی فرهنگی مثل خانواده شوهرم که بسیار بی ادب و غیر مذهبی زندگی کنم...
یا___ ازدواج شوهرم با اون زن رو قبول کنم و هم مستقل بشیم و هم خانه دار و هم اینکه شوهرم سرمایه زیادی توسط اون زن به دست میاره و میتونه از لحاظ مالی مارو تامین کنه...
چیکار کنم واقعا درمونده شدم
__ یا طلاق بگیرم و زندگی خودم و بچمو تباه کنم... چون طلاق و عوارضشو زیاد اطرافم دیدم
آیا صمیمی شدن با خانواده همسر توقع آنها را زیاد می کند؟
ارسال شده توسط sn.mohaghegh در پنجشنبه, ۱۳۹۴/۰۶/۱۹ - ۲۲:۵۱سلام،ان شاءالله عیدغدیر عقد می کنم
بعضیا میگن، بعد عقد با خانواده ی شوهر صمیمی نشو هرچقدم که خوب باشن ازت سوءاستفاده می کنن،میگن سنگین رفتار کن
ولی ،من قبل اینکه شوهرمو ببینم،خواهرش و مادرش اومدن خونمون،اینقدر متین و خوب بودن،که من همون جا مهر خواهرشوهرم، به دلم نشست،دوست دارم با خانوادشون صمیمی باشم،ولی بعضیا میگن نباش ضرر می کنی؟
حالا من چیکار کنم؟دلم نمیخواد دورو باشم؟باهاشون صمیمی بشم،بعدا سوءتفام پیش نمیاد؟