علاقه قبل از ازدواج

هیچ حسی نسبت به خواستگارم ندارم

سلام
خواستگار با ایمان و با اخلاقی دارم که حدود 4 ساله به من علاقه منده
اگر بخوام عقلانی ازدواج کنم مطمئنم بهترین مورد ممکنه و شاید هیچوقت نتونم شبیه به ایشون رو پیدا کنم . خیلی از هر لحاظ شبیه به هم و هم کفو هستیم
اما مشکلم اینجاست که من به ایشون علاقه ی زیادی ندارم
حدود یکسال در ارتباط بودیم ولی حس من بهشون حسی مثل خواهر برادریه
از یک جهت میترسم بعدا کسی رو پیدا کنم ک بهش علاقه مند باشم اما ادم درستی نباشه
و از یک طرف دیگه نگران همین پسرم ک بعد 4 سال هنوز نتونسته دل بکنه

ازدواج با این شرایط کار درستیه ؟
یعنی با همین پیش زمینه ک روایات میگن با مرد با اخلاق و با ایمان ازدواج کنین و اینکه علاقه بعد از ازدواج به وجود میاد . میتونم تن به این ازدواج بدم؟؟

مخالفت خانواده با ازدواج من به خاطر اختلاف سنی زیاد

سلام دختری هستم ۲۳ ساله ، با پسری در ارتباط هستم که ۱۴ سال از من بزرگتره ، ولی اصلا بهش نمیخوره و اگر کسی ندونه به هیچ وجه متوجهه این اختلاف سنی نمیشه ، خانواده اونها چند بار پا فشاری کردن و مادرم میگه نه ، به مردم هم ک سنشو نگیم خودمونو ک نمیتونیم گول بزنیم . بخدا پسر خیلی آقاییه ، خوش ذات و خوش برخورد ، خوش مشرب ، وضع زندگی عالی ، خانواده مخصوصا مادر عالی ، از همه نظر همون پسری هست که میخاستم یه روز بیاد تو زندگیم . مادرم یک بار دیدتش و به خونوادشم گفته که پسر شما از همه نظر عالیه اما دلیل مخالفت من فقط اختلاف سنشونه ، مامانم چند بار به خودمم و خواهرمم گفته ک این پسر اگه سنش کمتر بود من از خدام بود دخترمو بدم به همچین پسر و همچین خونواده ای، اما به هیچ وجه راضی نمیشه . الان منو اون پسر باهمیم ، اونا اصرار دارن ک پسرشون زودتر ازدواج کنه و برای پسرشون دخترهایی ام زیر نظر دارن ، ولی خوده پسر ده ها بار به من گفته که اگه هم ازدواج کنه با یاد من هیچوقت با فرد دیگه خوشبخت نمیشه ….
تورو خدا هرچه سریعتر کمکم کنید ، امکان داره همین روزا از دست بدیم همدیگرو …. کمکمون کنید

آیا وجودِ علاقه به طرف مقابل قبل از ازدواج لازم است؟

با عرض سلام و ادب خدمت دوستان عزیز و کارشناسان محترم
من دختری نسبتا مذهبی هستم که اهل دوستی با پسران توی دانشگاه نبودم، اما خیلی آدم عاطفی و احساساتی هستم و این جنبه شخصیتی ام توی ارتباط با پدر و مادر و خواهر و برادرم کاملا مشهوده.
خواستگاری دارم که شرایط نسبتا مناسبی داره و تا حالا سه جلسه با هم صحبت کردیم، ظاهرا که مشکل خاصی نداره، اما من به هیچ وجه نسبت به ایشون احساس علاقه نمی کنم و کششی نسبت بهش ندارم!!!
حتی بعد از گذشت این دو ماه اصلا دلم براش تنگ نمیشه، آیا این مسئله عادیه؟ آیا اگه قبول کنم و بله رو بگم، بعدا به ایشون علاقمند میشم؟!

من نتونستم عیب و ایراد قابل توجهی توی ایشون پیدا کنم، اما به دلم هم نمی شینه! یعنی وقتی باهاش حرف می زنم، احساس لذت نمی کنم، حرفاش برام خیلی جذاب نیست!
ایشون خیلی مذهبیه و من می ترسم آدم خشکی باشه و زیادی تعصب به خرج بده و سختگیری کنه. از خودش سعی کردم با سوال های غیر مستقیم این مسئله رو بپرسم، اما واضحه که هیچ کی نمیاد بگه : بله، من آدم خشک و کم حوصله و متعصبی هستم!!!!
چی کار کنم که دلم باهاش همراه بشه؟ آیا میشه ریسک کنم و بگم ایشاالله بعدا بهش علاقه پیدا می کنم؟!!
من همیشه دوست داشتم با همسرم یه ارتباط عاطفی قوی و عاشقانه داشته باشم، نمی خوام بعدا احساس شکست و سرخوردگی بکنم.

فکر می کنم ازش "بدم" نیومده، اما خب "خوشم" هم نمیاد اصلا!!! وقتی به قرار گرفتن در کنارش فکر می کنم، اصلا حس خوبی بهم دست نمیده!! تکلیف من چیه؟!
لطفا دوستانی که متأهل هستند و تجربه مشابهی داشتند، راهنمایی کنند! یا دوستان مجردی که همین مشکلو دارن!
ممنون