عواقب دوستی با پسر

رابطه با جنس مخالف در نوجوانی و عواقبی که دامنگیر من شده است

با سلام مشکل من : خیلی مفصل و طولانی هست نمیدونم از کجا و چطور شروع کنم؟! به طور خلاصه من یک خانواده مذهبی دارم پدرم آدم بسیار مذهبی و استاد حوزه و دانشگاه هستند . من اعتماد به نفس خیلی پایینی داشتم چون نوع پوششم مطابق میل خودم نبود و فقط برا خانوادم بود از چادر گذاشتن هم خجالت میکشیدم متاسفانه تحت تاثیر چند تا از دوستام هم قرار گرفته بودم دلم میخواست مثل بقیه دوستام باشم از لحاظ ظاهر و ... و اون سال متاسفانه وارد رابطه با پسری شدم تا تو اون رابطه خودمو جوری نشون بدم که دوست دارم باشم نه طوری که هستم و همین کار روهم کردم نگفتم که چادری ام نگفتم خانواده‌ی مذهبی دارم و ... اون موقع 13 سالم بود کلاس هفتم بودم و این رابطه از تابستون اون سال شروع شد خیلی اتفاق ها افتاد من خیلی خیلی خلاصه دارم میگم اون آقا پسر 7 سال از من بزرگتر هستند و قصدشون ازدواج بود من رو به خانوادشون معرفی کردند مادر بنده این ماجرا رو فهمید و خیلی مفصل هست موضوعاتی که پیش اومد و سختی هایی که کشیدم ایشون(همین آقاپسر)همیشه تاکید داشتند که از بی حجابی بدشون میاد و باید دیگه حجابمو رعایت کنم حتی وقتی باهم بیرونیم علایق ایشون دقیقا همون چیزی بود که بودم نه چیزی که تظاهر میکردم هستم خانواده ایشون هم مقید هستن به مسائل اعتقادی و حجاب و ... همین موضوع باعث شد تا من از چیزی ک هستم بیشتر راضی باشم و تا وقتی که تموووم واقعیتم از خانوادم و خودم رو گفتم بهشون قبلش کلی گریه میکردم خسته شده بودم از رفتارهایی که خودم نیستم دلم میخواست عاشق چیزی که هستم باشه همه چیز رو با کلی استرس گفتم میترسیدم وقتی فهمید منو یه دروغ گو ببینه و یا حتی ترکم کنه درحالی اصلااا قصد فریب و اینها نداشتم برخلاف انتظاراتم از ته دللللش خوشحال شد فکرشو نمیکردم انقدر خوشحال شه این روهم اشاره کنم که رابطه ما مجازی نبود بعد اینکه مادرم فهمید خیلی باهام صحبت کرد مشاوره برد منو گوشی رو ازم گرفت و کلی کارا اما قطع نشد این ارتباط اصلی ترین بخشی که نمیتونم به کسی بگم و واقعااااا بزرگ و آزار دهندس و نمیخوام خیلی از گذشته تعریف کنم اینه ک متاسفااااانه یه اتفاق خیلی بدی که نباید میفتاد افتاد نمیتونم توضیح بدم یعنی نمیدونم چجوری بگم و این اتفاق خیلی بد مربوط به یک سالو نیم پیشه و من اصلااااا اون آدمی که اول صحبتام تعریف کردم نیستم 180 درجه تغییر کردم توبه کردم انشاالله که مورد قبول حق واقع شده باشه یعنی از لحاظ اعتقادی خیلی خیلی عوض شدم عاااشق چادرم و حجابم هستم افتخار میکنم به چادری بودنم به خانوادم و رشته من هم علوم و معارف اسلامی هست مدرسه من هم تو تغییرم خیلی موثر بوده و کلی عوامل دیگه و توسل به یه شهیدی نجاتم داد کلی از کتاب های شهدا رو مطالعه کردم و به طور کلی کاملا یک زهرای دیگه شدم اون پسر هم همینطور باهم عوض شدیم ایشون بعد از اینکه توبه کردند رفتند کربلا و بعدش خداروشکر واقعا تغییر کردند بار ها هم خواستگاریم اومدند از خوبی ها و اخلاقش هرچی تعریف کنم کم گفتم   اما پدر من به هیچچچ عنوان راضی به این ازدواج نمیشن با اینکه میدونن برای ازدواج استخاره لازم نیست اما استخاره هم گرفتند یکی از عالمان بزرگ قم استخاره گرفتند که بسیار خوب اومده اما روی تصمیم ایشون هیچ تغییری ایجاد نکرد چیکار باید کنم واقعا همو دوست داریم من نمیخوام دیگ مرتکب گناه شم حتی چت هم کنیم نامحرمیم دیگه چیکار کنم؟؟؟ از کی کمک بگیرم؟ به فتوای حضرت آقا که مرجع تقلید ما هستند ما میتونیم الان بدون اذن پدر محرم شیم اما درسته اینکار؟؟؟ ینی فقط به خاطر اینکه نامحرم نباشیم و گناهی نباشه برای ارتباط تلفنی و صحبت هامون خیلی بد توضیح دادم اما نمیتونستم چطوری دیگه وصف میکردم بعد این رو هم بگم که خیلی خواستگار دارم این موضوع هم خیلی عذابم میده و نمیدونم چه رفتاری کنم در مقابل این موضوع اگر توضیحاتم کفایت نمیکنه برای راهنمایی شما هر سوالی چیزی هست جواب میدم با سپاس فراوان