رابطه نامشروع

رابطه با جنس مخالف در نوجوانی و عواقبی که دامنگیر من شده است

با سلام مشکل من : خیلی مفصل و طولانی هست نمیدونم از کجا و چطور شروع کنم؟! به طور خلاصه من یک خانواده مذهبی دارم پدرم آدم بسیار مذهبی و استاد حوزه و دانشگاه هستند . من اعتماد به نفس خیلی پایینی داشتم چون نوع پوششم مطابق میل خودم نبود و فقط برا خانوادم بود از چادر گذاشتن هم خجالت میکشیدم متاسفانه تحت تاثیر چند تا از دوستام هم قرار گرفته بودم دلم میخواست مثل بقیه دوستام باشم از لحاظ ظاهر و ... و اون سال متاسفانه وارد رابطه با پسری شدم تا تو اون رابطه خودمو جوری نشون بدم که دوست دارم باشم نه طوری که هستم و همین کار روهم کردم نگفتم که چادری ام نگفتم خانواده‌ی مذهبی دارم و ... اون موقع 13 سالم بود کلاس هفتم بودم و این رابطه از تابستون اون سال شروع شد خیلی اتفاق ها افتاد من خیلی خیلی خلاصه دارم میگم اون آقا پسر 7 سال از من بزرگتر هستند و قصدشون ازدواج بود من رو به خانوادشون معرفی کردند مادر بنده این ماجرا رو فهمید و خیلی مفصل هست موضوعاتی که پیش اومد و سختی هایی که کشیدم ایشون(همین آقاپسر)همیشه تاکید داشتند که از بی حجابی بدشون میاد و باید دیگه حجابمو رعایت کنم حتی وقتی باهم بیرونیم علایق ایشون دقیقا همون چیزی بود که بودم نه چیزی که تظاهر میکردم هستم خانواده ایشون هم مقید هستن به مسائل اعتقادی و حجاب و ... همین موضوع باعث شد تا من از چیزی ک هستم بیشتر راضی باشم و تا وقتی که تموووم واقعیتم از خانوادم و خودم رو گفتم بهشون قبلش کلی گریه میکردم خسته شده بودم از رفتارهایی که خودم نیستم دلم میخواست عاشق چیزی که هستم باشه همه چیز رو با کلی استرس گفتم میترسیدم وقتی فهمید منو یه دروغ گو ببینه و یا حتی ترکم کنه درحالی اصلااا قصد فریب و اینها نداشتم برخلاف انتظاراتم از ته دللللش خوشحال شد فکرشو نمیکردم انقدر خوشحال شه این روهم اشاره کنم که رابطه ما مجازی نبود بعد اینکه مادرم فهمید خیلی باهام صحبت کرد مشاوره برد منو گوشی رو ازم گرفت و کلی کارا اما قطع نشد این ارتباط اصلی ترین بخشی که نمیتونم به کسی بگم و واقعااااا بزرگ و آزار دهندس و نمیخوام خیلی از گذشته تعریف کنم اینه ک متاسفااااانه یه اتفاق خیلی بدی که نباید میفتاد افتاد نمیتونم توضیح بدم یعنی نمیدونم چجوری بگم و این اتفاق خیلی بد مربوط به یک سالو نیم پیشه و من اصلااااا اون آدمی که اول صحبتام تعریف کردم نیستم 180 درجه تغییر کردم توبه کردم انشاالله که مورد قبول حق واقع شده باشه یعنی از لحاظ اعتقادی خیلی خیلی عوض شدم عاااشق چادرم و حجابم هستم افتخار میکنم به چادری بودنم به خانوادم و رشته من هم علوم و معارف اسلامی هست مدرسه من هم تو تغییرم خیلی موثر بوده و کلی عوامل دیگه و توسل به یه شهیدی نجاتم داد کلی از کتاب های شهدا رو مطالعه کردم و به طور کلی کاملا یک زهرای دیگه شدم اون پسر هم همینطور باهم عوض شدیم ایشون بعد از اینکه توبه کردند رفتند کربلا و بعدش خداروشکر واقعا تغییر کردند بار ها هم خواستگاریم اومدند از خوبی ها و اخلاقش هرچی تعریف کنم کم گفتم   اما پدر من به هیچچچ عنوان راضی به این ازدواج نمیشن با اینکه میدونن برای ازدواج استخاره لازم نیست اما استخاره هم گرفتند یکی از عالمان بزرگ قم استخاره گرفتند که بسیار خوب اومده اما روی تصمیم ایشون هیچ تغییری ایجاد نکرد چیکار باید کنم واقعا همو دوست داریم من نمیخوام دیگ مرتکب گناه شم حتی چت هم کنیم نامحرمیم دیگه چیکار کنم؟؟؟ از کی کمک بگیرم؟ به فتوای حضرت آقا که مرجع تقلید ما هستند ما میتونیم الان بدون اذن پدر محرم شیم اما درسته اینکار؟؟؟ ینی فقط به خاطر اینکه نامحرم نباشیم و گناهی نباشه برای ارتباط تلفنی و صحبت هامون خیلی بد توضیح دادم اما نمیتونستم چطوری دیگه وصف میکردم بعد این رو هم بگم که خیلی خواستگار دارم این موضوع هم خیلی عذابم میده و نمیدونم چه رفتاری کنم در مقابل این موضوع اگر توضیحاتم کفایت نمیکنه برای راهنمایی شما هر سوالی چیزی هست جواب میدم با سپاس فراوان

روابط خارج از حد معمول در خواستگاری و حق الناس

سلام
پسری مجرد هستم ۲۶ ساله.
تقریبا یک سال پیش برای امر ازدواج خواستگاری دختری رفتم که از خانواده ای مذهبی و متدین و موجه بودن.کاملا سنتی جلو رفتم و خواستگاری رسمی انجام شد.
قرار بر این شد که چند وقتی با هم صحبت کنیم و با هم به نتیجه برسیم.ایشون اوایل میگفتن که خیلی مایل به ازدواج نیستن ولی بعد از چندین جلسه صحبت تمایل پیدا کردن ولی هر چقدر به مسئله ازدواج نزدیک تر میشدیم این امر براشون استرس زا شد و به شدت دچار فشار عصبی شدن.ایشون نسبت به ازدواج یه ترس خیلی زیادی داشتن.
خب مسئله طوری شد که به خانواده ها اعلام کردیم که ما به نتیجه مثبت نرسیدیم اما من چون بهشون علاقه مند بودم برای ایشون از جانب خودم تموم نکردم. خب یه مدت فقط در ارتباط بودیم و به خاطر فشارها و ناراحتی های این مسئله بیماری روانی پانیک من دوباره عود کرد. ایشون چون حال بد من رو دیدن همش تو تکاپو بودن که حالم دوباره به شرایط عادی برگرده و حتی یه مدت خیلی حضورا همدیگه رو میدیدیم و دیدنشون واقعا حالم رو خوب می کرد و کلا شرایط بحرانیم خیلی بهبود پیدا کرد.
خب اصل مسئله که برای من دغدغه ایجاد کرده این طوریه که:
ایشون همش جوری صحبت می کردن که انگار به من تمایل ندارن ولی من از رفتاراشون این رو برداشت نمیکردم.گفتن ادامه صحبتام واقعا برای من شرم اوره...ایشون به شدت میل جنسی بالایی داشتن و خیلی در زندگی براشون مهم بود مسائل جنسی...البته من هم میل جنسی بالایی دارم ولی ایشون به شدت هیجانی هستن و خیلی روی هیجاناتشون کنترل ندارن.ایشون خیلی راحت در مورد مسائل جنسی صحبت می کردن و من اوایل واقعا حتی واسم سخت بود در موردش صحبت کنم ولی خب با این که خیلی خودم رو سرزتش می کردم ولی در مورد خیلی مسائل ریز هم صحبت کردیم.

کم کم کار به جایی رسید که ما در فضای مجازی خیلی راحت از این مسائل حرف می زدیم و حتی چند بار در فضای مجازی حرفهای ... انجام دادیم.
من همش با خودم فکر می کردم که ایشون به من تمایل دارن واسه ازدواج و من به همین خاطر تن به این عمل میدادم و همش واسه این که به خواسته قلبیم برسم این کارو می کردم با این که هر بار کلی خودم رو سرزنش می کردم.البته نمیتونم بگم که همش تقصیر ایشون بود چون منم همراهی کردم و من هم واقعا این مسائل واسم محرک بود...ایشون منو حتی لمس هم می کردن و من هر بار به خودم میگفتم که ایشون واقعا به ازدواج با من تمایل دارن و من همه این ها رو تو ذهنم توجیه میکردم که ما در نهایت قرار با هم ازدواج کنیم و حالا ایرادی نداره در حالی که سراسر اشکال بود و من به خاطر این که به خواسته قلبیم یعنی ازدواج با ایشون بود تن به گناه دادم...حتی من هم چندیدن بار با ایشون تماس داشتم...درسته تماسم از روی سو استفاده و یا لذت جنسی نبود ولی در هر صورت گناه محسوب میشه و من خیلی خودم رو واسه این چیزها سرزنش می کردم ولی همش به خودم میگفتم که در نهایت با هم ازدواج می کنین.

بعد از چند روز باز هم تو صحبتاشون اثری از اینکه تمایل به ازدواج با من ندارن پیدا کردم و واقعا دچار سرخوردگی و هم احساس گناه شدید شدم.این بار دیگه واقعا حس کردم باید از این مسئله خارج شم و باید جلوی گناه بیشتر رو بگیرم.ازشون صراحتا سوال کردم که ایا میلی به من برای ازدواج دارین ایشون هم اعلام کردن که الان میلی به ازدواج کلا ندارن.من هم به ایشون گفتم که دیگه مزاحمشون نمیشم.بعد این مسئله همش به خودم گفتم که دیگه من با این اتفاقایی که افتاد دیگه رویی ندارم جلوی خدا و حتی دیگه شرمم میاد با دختری ازدواج کنم چون یه اعتقاد قلبی داشتم که ادم باید با یه نفر کلا در ارتباط باشه در حالی که من با یه نفر دیگه گناه کردم...رابطه جنسی نداشتیم ولی تمام اون حرفا و روابطمون گناه بود...
من از اون مسئله خودم رو اوردم بیرون که دیگه بیشتر از این به گناه نیفتم...
از خدا طلب بخشش کردم و خیلی شرمم اومد واقعا.به خدا گفتم گناه کردم ولی قبل گناهم یه اشتباه فکری باعث شد که اینجوری به گناه بیفتم...
بعد از چند روز افکاری تو ذهنم اومد و گفتم نباید ایندمو بزنم خراب کنم و باید در ادامه به فکر ازدواج باشم.یکی از افکاری که اخیرا تو ذهنم اومد اینه که با خودم گفتم اگه این دفعه ایشون هم منو بخواد من دیگه با ایشون ازدواج نمیکنم...
خیلی این مسئله واسم سوال شده که ایا اگه ایشون میل به ازدواج پیدا کرده باشن با من و من قبول نکنم با توجه به اتفافایی که بینمون افتاد ایا به لحاظ اخلاقی درسته؟ایشون زمانی که حالم بد بود خیلی برای بهبودی من تلاش کردن و حتی گاهی این فکر به ذهنم میاد که خیلی از چیزهایی که بینمون بود و گناه بود ایشون فقط چون فکر می کردن من دلم می خواد این کارارو کردن با این که خیلی خودم رو سرزنش می کردم...
حالا با این اوصاف این دغدغه برام به وجود اومده که ایا اگه زمانی ایشون تمایل به ازدواج با من داشته باشن و من دیگه تمایلی نداشته باشم با توجه به اینکه با هم گناه کردیم ایا ازدواج نکردن من با ایشون به لحاظ اخلاقی نادرسته و گناه محسوب میشه؟
ایا من هم مثل ادمایی میشم که از دخترها سو استفاده جنسی میکنن و اونها رو ول می کنن؟در حالی که من قصد سو استفاده نداشتم...

رهایی از منجلاب و جهنم ارتباط با زن شوهردار‌

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:

سلام جوانی هستم 31 ساله و متاهل که دچار مشکل بزرگی شده ام و تو چاه بزرگی افتادم

تا سال 90 ارتباط خاص و خلاف شرعی با جنس مخالف نداشتم متاسفانه تو همین سال بخاطر اشتباه خودم گول رفیقمو خوردم و با چند تا خانم ارتباط برقرار کردم که اوایل پنهان میکردن بعدا هم فهمیدم شوهر دار بودن ولی نتنها قطع رابطه نکردم بلکه بشدت جذب یکیشون شدم و الان مدت 4 ساله که باهاش رابطه دارم شدم.
سابقه این خانمها خراب بود و بعنوان کسب و کار به برقراری رابطه اقدام میکردند .الان وضعیتم تو شرایطی هست که از کار خودم بشدت پشیمونم ، از خودم متفرم و از عاقبت کارمیترسم.از طرفی نگرا ن اینم که طرف مقابلم باز هم با قطع رابطه بسراغ گناهای قبلیش و کارهای سابقش کشیده بشه و حتی بخاطر وضعیت روحیش بدتر بشه .
موندم سر دوراهی لطفا من رو به بهترین نحو راهنمایی کنید که حداقل خسارت به بار بیاد .
با تشکر

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

سعی کردم جلوی رابطه نامشروع را بگیرم، آیا کار درستی انجام دادم؟

سلام
اول ببخشید که طولانیه ، کلا داستان مینویسم همیشه

تو این مدت از این دست تاپیک زیاد داشتیم و خودم هم توی برخیش شرکت کردم و بعضا استارتر هم از دست من ناراحت شدن که شرایطشونو درک نکردم

حالا خودم توی چنین شرایطی افتادم و متاسفانه وقت مشورت با دوستان و مشاوران رو نداشتم
و باید طی 2 روز تصمیم میگرفتم . حالا چرا باید تو دو روز تصمیم میگرفتم داستان داره .

داستان از این قراره که ما یک رئیس داریم که آقاس و 38 سالشه متاهل و بچه داره
یک همکار خانم هم داریم مجرد 29 ساله
آقا هیچ اعتقاداتی نداره ولی خانم فوق العاده مودب ، نماز و روزه سرجاش و ...
من از روز اولی که ایشون رو دیدم ضمن تحسینش یک ایراد بهش گرفتم ، اونم گرم گرفتن با آقایون بود و همونطور که با دخترا برخورد میکنه با پسرا هم همینطوره
برای همین واقعا سعی کردم ازش فاصله بگیرم . چون از همه نظر هم جذابه و واقعا مقاومت در مقابلش سخته

خلاصه از چند ماه قبل رییسمون اتاق این خانم رو خلوت میکرد و همه هم اتاقی هاشو به بهونه های مختلف میفرستاد جاهای دیگه ، تا اینکه تنها شد
بعد از اون شروع کرد به نشستن پیش این همکار ما و به بهونه اینکه روی روند نقشه ها نظارت کنه چند ساعت پیشش میشست و بارها ما متوجه نگاههای مریضش به این خانم شده بودیم ولی چی میگفتیم ؟؟
ولی این همکار ما گویا متوجه نمیشد و یا خودشو به اون راه میزد

خلاصه گذشت تا مدتی قبل به دلایلی این خانم منتقل شد به اتاق بنده که بینمون فقط یک پارتیشن هست
دوباره رییسمون میمومد میشست کنارش چند ساعت و تو این مدت پچ پچ و خنده های خیلی بد
من واقعا اعصابم خورد میشد و سعی میکردم یا موسیقی بزارم یا رادیو که صداشونو نشنوم

بارها هم به شوخی به همکارم رسوندم که صداتون میاد اینور . پارتیشن که جلوی صدارو نمیگیره
ولی دوزاریش کج بود

خداشاهده همه پشت سرشون حرف میزنن طوری که چند نفر از من آمارشونو گرفتن که هم اتاقی هستی اینا چیکار میکنن ؟ ولی من گفتم هیچی فقط کاره و رو دختر مردم اسم نذارید

خلاصه تا اینکه یک روز قضیه جدی تر شد و رییسمون یک حرفایی زد که روم نمیشه اینجا بگم و این خانم هم در قبالش از اون خنده های ناجورش

اینا فکر کرده بودن من نیستم چون همکارم گفت شروین میشنوه و رییسمون گفت تو اتاق نیست
دیدم قضیه بد شده آروم رفتم درو باز کردم و بستم که مثلا من اومدم تو اتاق

کیفمو ورداشتم از شدت ناراحتی و رفتم
2 روز به حدی حالم بد بود که همه فهمیدن من یه مشکلی دارم
خانمم که گیر داده بود با دوست دخترت دعوات شده ؟ اینقدر ضایع بودم

گفتم خدایا چیکار کنم ؟ زنگ بزنم خونه رییسمون به زنش بگم ؟
یه وقت باعث طلاق میشم .
کاری نداشته باشم؟ آخه بیخ گوش من هستن و من نمیتونم این وضع رو تحمل کنم . وگرنه دخالتی نمیکردم .

خلاصه یه نماز حاجت خوندم و استخاره کردم خوب اومد که تهدیدشون کنم

دیروز افتتاحیه ایستگاهمون بود و رییس جمهور اومده بودو خودمونم جشن داشتیم
این رییسمون کلی خودشو کشته بود که گارد ریاست جمهوری بهش مجوز شرکت تو مراسمو بده

منم همون دیروز صبح با یه شماره ناشناس بهش اس دادم که مرتیکه فلان دست از سر فلانی وردار وگرنه میزارم همه چیزو کف دست زنت .

یهو دیدم تو مراسم نیست . بعضیا میگفتن دیدمش که انگار دعواش شده با کسی یا یه مشکل بدی براش پیش اومده گذاشت و رفت

خلاصه اصلا تو هیچ مراسمی هم نیومد . گویا اس ام اسم خیلی براش گرون اومده بود

منم خوشحال بودم چون نشون میده حداقل براش مهمه خانوادش نفهمن
ولی مطمئن بودم داستان اینجا تموم نمیشه و قضیه رو میکشونه بیرون شرکت

هرچند اون دیگه به من ربطی نداشت
ولی گفتم بزار یه نامه هم به همکارم بزنم

یه نامه دوستانه نوشتم بهش و از نتایج این رابطه براش گفتم که چی داره برای تو و ...
دو صفحه نوشتم

و امروز صبح یواشکی انداختم تو اتاقش

وقتی اومد و خوندش شروع کرد به گریه بلند بلند
حالش خیلی بد شد

و من واقعا ناراحت بودم از ناراحتیش ولی براش خوب بود

از اونجاییکه دختر خانواده دار و اهل نمازو روزس
فکر میکنم این کار بتونه از راهی که داره میره برش گردونه

اینکارم دو تا هدف داشت که یکیش قطعا نتیجه میده یکیشو مطمئن نیستم

اولی بخاطر خودم بود چون نمیتونستم این شرایطو تحمل کنم . صداشونو بشنوم بعد جلوش وانمود کنم هیچی نمیدونم

یکی بخاطر همکارم که خودشو نجات بده

بخدا حیفه ، کلی خواستگار داره بین همین همکارامون . هیچی کم نداره . اونوقت داره بایه مرد زن دار که پس فردا میندازتش اونور خودشو بدبخت میکنه

هرچند این هدف ممکنه در نهایت به نتیجه نرسه و بیرون محل کار ادامه پیدا کنه

البته من میدونم که همکارم از این دست درازی های رییسمون ناراحته ولی از طرفی وقتی هم اون شروع میکرد نمیتونست مقاومت کنه

برای همین شاید وقتی فرصتی برای شروع کردن بهش نده کم کم بتونه عاقلانه فکر کنه

حالا با دیدن حالش شدیدا عذاب وجدان گرفتم
آیا کار درستی کردم ؟ بهتر نبود هیچ کاری نمیکردم و مثلا خودم از اونجا میرفتم دنبال یه کار دیگه ؟

ممنون میشم نظرتونو بگید

سخت بودن حدود رابطه با نامحرم در اسلام

انجمن: 

[="Black"]بسم رب الحیدر

سلام و عرض ادب و احترام

با احادیث و روایاتی که در مورد حدود رابطه با نامحرم در دین اومده 99درصدمون هر روز داریم کلی گناه میکنیم

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: هرکس با غیر همسر خویش شوخی و مزاح کند به اندازه هر کلمه ای که در دنیا سخن گفته باشد ، خداوند هزار سال او را در زندان دوزخ نگاه خواهد داشت.


امام باقر علیه‌السلام:
سخن گفتن با زن نامحرم، از دام‌های شیطان است.

حضرت علی علیه‌السلام : اختلاط و گفتگو مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهد شد، و دل‌ها را منحرف می‌سازد.

یکی از راویان می‌گوید در کوفه به زنی قرآن می‌آموختم، روزی با او شوخی کردم، بعد به دیدار امام باقر (علیه‌السلام) شتافتم، امام باقر علیه السلام فرمود: آن که (حتّی) در پنهان مرتکب گناه شود خداوند به او اعتنا و توجّهی ندارد، به آن زن چه گفتی؟ از شرمساری چهره‌ام را پوشاندم و توبه کردم، امام فرمود: تکرار نکن.

امام صادق علیه السلام: رسول خدا فرمان داده بود که زن مسلمان با مردان نامحرم بیش از پنج کلمه – که آن هم در موضوعات ضروری باشد- سخن نگوید.

یا مثلا حضرت مولا امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودن من به زنان جوان سلام نمیکنم (منظور جواب سلام نیست) تا یه وقت نشه صداشون در من اثر بزاره و احادیث دیگه ...

حالا ما اگه بخوایم اینجوری باشیم باید بریم بیرون از شهر چادر بزنیم زندگی کنیم چون شدنی نیست

ما هر روز هزاران جمله با نامحرم بطور غیر ضروری حرف میزنیم مثلا با دخترای فامیل و خیلی از اقوام، همکلاسی و ... کلا روابط زیادی که در جامعه داریم اینها نمونه ای از حرف زدن عادی

حالا بنظرتون شدنیه که اصلا خنده و شوخی توش نباشه؟

همه اینا به کنار فضای مجازی خودش به تنهایی کفایت میکنه

ممنونم ازتون

یاعلی مدد[/]

اعتراف به رابطه نامشروع قبل از ازدواج حرام است


ممکن است که فردی خطا کند آیا باید آن را همه جا پخش کرد؟ مثلا پیامک یا بولوتوثی به شما می رسد که فلانی کار خطایی انجام داده است آیا شما باید آنرا برای همه بفرستید؟...
عقیق: حجت الاسلام حسینی قمی در برنامه سمت خدا در مورد اسامی قیامت نکاتی گفت که گزیده ای از سخنان ایشان را می خوانید:


*بعضی پرسیده اند که اگر ما گناهی از دیگری دیدیم آیا می توانیم آنرا به خانواده و دوستانش بازگو کنیم؟ ما حق نداریم گناهی که انجام داده ایم به احدی بگوییم، حالا چطور حق داریم که در مورد گناهان دیگران صحبت کنیم؟ فردی که مرتکب گناه می شود حتی نمی تواند آنرا برای امام زمانش بازگو کند. پس وقتی ما نمی توانیم اسرار خودمان را آشکار کنیم، حتما هم اجازه نداریم اسرار دیگران را آشکار کنیم.

*درکتاب کافی کلینی داریم: فردی نزد امام علی (ع) آمد و گفت :من عمل خلافی مرتکب شده ام، حد الهی را بر من جاری کن. امام چهار بار روی از او برگرداند و خشمگین شدند و فرمودند: چقدر زشت است که انسان گناهش را نزد دیگران بگوید. چرا گناهت را به من می گویی مگر بین خود و خدایت توبه نکرده ای؟ حضرت فرمود: به خدا قسم اگر او بین خود و خدا توبه می کرد بالاتر از این بود که پیش من اعتراف کند و من حّد را بر او جاری کنم. این فکر اشتباه است که با اعتراف به گناهان سبک می شویم. ما باید با توبه کردن نزد خدا سبک بشویم.


*ممکن است خانم یا آقایی، قبل از ازدواج یا بعد از ازدواج رابطه ی نامشروعی داشته است. آنها حق ندارند که این مطلب را بگویند و اگر بگویند حرام است. نباید راحت گناهان خودمان یا دیگران را بیان کنیم. روایت داریم که پیامبر(ص) از خدا تقاضا کرد که خودش به حساب امتش برسد ولی خداوند قبول نکرد و فرمود: من نسبت به بندگانم مهربانتر هستم و خودم به حساب آنها رسیدگی می کنم. با این روایت، یوم تبلی السرائر چه معنایی دارد؟ قرآن می فرماید که در قیامت خداوند باطن ها را آشکار می کند. اگر در دنیا از کار دیگران پرده پوشی کنیم خداوند هم در قیامت از کار ما پرده پوشی می کند. اما اگر اسرار دیگران را آشکار کنیم در قیامت خداوند همه ی سِّرهای ما را به دیگران نشان می دهد. اگر مردم در دنیا از نیش زبان یا قلم ما در امان نباشند، مطمئن باشیم که در قیامت خداوند کارهای ما را پرده پوشی نمی کند.

*از آقایی پرسیدم که برادرتان کجاست؟ او گفت: برادرم به فلان اتهام در زندان است. من ناراحت شدم و می خواستم بگویم که چرا به من گفتی که برادرت در زندان است. من نباید براحتی خبر زندان شدن دوستم را بگویم. در کافی روایتی از امام صادق(ع) داریم :اگر کسی خبر مومنی را پخش کند که آبروی او را ببرد یا از چشم مردم بیندازد، خداوند او را به ولایت شیطان منتقل می کند و شیطان هم او را نمی پذیرد.

*گاهی ما می خواهیم در مناسک حج به شیطان سنگ بزنیم ولی می بینیم که ما خودمان از شیطان هستیم. در بعضی مواقع شیطان هم ما را نمی پذیرد. آیا چنین شخصی می تواند انتظار داشته باشد که خداوند در قیامت کارهای او را پرده پوشی کند؟ آیا او آبروی کسی را حفظ کرده است که در قیامت خداوند آبرویش را حفظ کند؟

*مرحوم شوشتری دارد که امام حسین (ع)در برابر نیزه نفرین نمی کردند ولی وقتی زخم زبان می زدند، نفرین می کردند. زخم شمشیر خوب می شود ولی زخم زبان به آسانی خوب نمی شود. سعی کنیم که زخم زبان نزنیم و دل کسی را نشکنیم. ممکن است که فردی خطا کند آیا باید آن را همه جا پخش کرد؟ مثلا پیامک یا بولوتوثی به شما می رسد که فلانی کار خطایی انجام داده است آیا شما باید آنرا برای همه بفرستید؟ بعضی ها دنبال این پیامک ها می گردند.

*شیخ بهایی دارد که امام صادق(ع) یکی از یارانش را دید که چیزی دستش بود. امام پرسید چه چیزی خریده ای؟ گفت: شیر خریده ام و به خانه می برم. او شراب خریده بود ولی نمی توانست به امام بگوید. امام گفت: مقداری از این شیر را در کف دست من بریز. وقتی او ظرف را سرازیر کرد، در دست امام شیر آمد. درحالیکه طرف فکر می کرد الان شراب به دست امام می آید. پس امام از تصرف ولایی خودش استفاده کرده و شراب را به شیر تبدیل کرد تا آبروی فردی حفظ شود. ما گاهی شیر مردم را تبدیل به شراب می کنیم.

*ممکن است که فردی خلاف کند و بعد توبه کند. ولی وقتی کار خلاف او پخش شد، با خودش می گوید: حالا که همه فهمیدند ما خلاف کردیم، پس کار از کار گذشته است و به کار خلاف خودش ادامه بدهد. پخش کننده این خبر در گناه فرد سهیم است. گاهی ما به این کارها عادت کرده ایم و منظوری هم نداریم. مثلا گناه غیبت و تهمت چه لذتی دارد؟ مثلا کسی کار خلافی می کند، توبه می کند و به مسجد می آید ولی وقتی ما گناه آنها را پخش می کنیم او از ما دور می شود. پس پرده پوشی خداوند برای کسانی است که در دنیا پرده پوشی می کنند. تمام فرد فرد ما باید جانشین خدا روی زمین باشیم. آیا خدا آبروی کسی را می برد؟ بعضی ها زبانشان در اتهام زدن و آبرو بردن خیلی دراز است و بعد آن را توجیه می کنند و می گویند که وظیفه ی شرعی ماست که اینها را بگوییم.



منبع: فرهنگ نیوز