فطرت خدا جویی

فطرت الهی از تخیل تا واقعیت

انجمن: 

سلام.در طول یک سال گذشته با کسانی برخورد و مراوده داشته ام حالا چه به صورت اتفاقی و یا چه برنامه ریزی شده که به بیماری های عصبی و روانی مثل افسردگی مبتلا شدن.
[SPOILER]تو پرانتز در مورد افسردگی بگم.ما یک اصطلاح افسردگی داریم در زندگی روز مره که مثلا معلولا به کسی که نا امیده و روحیه اش خرابه و انگیزه نداره نسبت می دیم.این افسردگی اصلا منظور من نست.یک افسردگی داریم که یک نوع بیماری عصبی هست که ذهن و مغز شخص رو مختل می کنه و ربطی با اون اصطلاح روزمره نداره.در بیماری افسردگی، شخص حتی ممکنه بسیار پر انرژی باشه و بسیار با روحیه و با انگیزه باشه، ولی قدرت و توان انجام کاری رو نداشته باشه.مثلا کند ذهن شده باشه، فراموشی پیدا کرده باشه، عدم تمرکز پیدا کرده باشه و از این قبیل موارد، آن هم به صورت جدی و شدید.پس مد نظر داشته باشید که منظورم از افسردگی چیست.این را هم بگویم که بیماری افسردگی در اکثر موارد برای درمان نیاز به دارو دارد و شخص بیمار با گفت و گو و مشاوره و نمی دونم روحیه دادن و انگیزه دادن شفا پیدا نمی کند.گفتم که حتی شخص افسرده ممکن است بسیار انگیزه و پر انرژی و با روحیه باشد ولی مغزش دچار اخلال شده باشد.[/SPOILER]
عرض می گردم که من در طول یک سال گذشته با بیماران زیادی از این جنس برخورد داشته ام.یک نکته خیلی جالب که مرا جذب خودش کرد این بود که این بیماران، در اعتقاداتی که یک عمر با آن بزرگ شده بودند خلل و شبهه و شک وارد شده بود.مثلا در شک و تردید بودند که آیا خدایی وجود دارد یا نه؟برام جالب بود که چطور کسی که یک عمر خدا پرست بوده و نماز و روزه اش را ترک نمی کرده با یک بیماری اینگونه دچار شک و تردید در وجود خدا شده.خوب حالا شما این مقدمه رو داشته باشید.بریم سر اصل مطلب:
خداباوران مثلا کارشناسان سایت ادعا دارن و اعتقاد دارند که یک فطرت الهی جدایی از عقل و جدایی برهان و استدلال در هر انسانی وجود دارد که به انسان ثابت می کند و می قبولاند که خدایی هست.این دسته از خداباوران فطرت الهی را کاملا یک راه شناخت وجود خدا به رسمیت شناخته اند و اعتقاد دارند که هرچند شاید عموم مردم با دلیل و برهان محکمی به خدا نرسیده باشند ولی با فطرت الهی خود خدارا درک کرده و شناخته و می پرستند.بنده همیشه سر این ادعای خداباوران مشکل داشتم و احساس می کنم می توان آن را به عنوان یک شوخی و یا لطیفه پذیرفت:P، یک وقت توهین محسوب نشود، دیگر ببخشید حرف دلم را گفتم.من احساس می کنم همه آنچه که فطرت الهی می خوانندنش چیزی نیست جز باوری که از تفکرات ناخودآگاه انسان و تلقیناتی که از کودکی به او خورانده شده، حاصل شده است.که می تواند باوری اشتباه باشد و می تواند باوری صحیح و حق باشد.و یا حداقل اینطور هم نخواهم بگویم، باید بگویم که خداباوران، دلایل قانع کننده ای ارائه نمی دهند که ما چیزی به نام دیده ی دل یا فطرت را بپذیریم و آن را به رسمی بشناسیم.
حالا برگردیم به آن مقدمه که اول تاپیک عرض کردم.چطور می شود که یک شخص خدا باور که یک عمر با خدا باوری سر کرده، و اعتقاداتش هم به ادعای علما نه از روی برهان های قاطع و خدشه ناپذیر بلکه از راه فطرت الهی و دیده دل، کسب کرده، با یک بیماری روانی در وجود خدا به شک و تردید می افتد؟مگر دیده دل ربط و پیوندی دارد به مغز؟مگر فطرت و دیده ی دل همان مغز و اعصاب است؟چرا شخص بیماری عصبی می بیند فطرتش از کار می افتد؟اتفاقا بنا به روایات و آیات و عقایدی از علما انتظار داریم، که شخص بیمار، بیشتر به خدا جذب شده و بیشتر با دیده دل و فطرت خدا را دریابد و حضورش را احساس کند.چون دچار مشکل شده، ناراحتی و گرفتاری شده، درد می کشد(این را هم بگویم، بیماری های افسردگی شدید بسیار زجر آور و درد آور است.به همین سادگی ها به این بیماری نگاه نکنید.)عرض می کردم که ما انتظار داریم در چنین شرایط و حالاتی که شخص به شدت احساس نیاز و یاری دارد، به تمام معنا با فطرت الهی حضور خدا را دریابد.نه برعکس....
[SPOILER]
شاید بد نباشد یک روایتی از امام نقل کنم در این باره
شخصی خدمت امام صادق(ع) عرض کرد: خدا را به من آن چنان معرفی کن که گویی او را می بینم،‌ حضرت از او سؤال کرد: آیا هیچ وقت از راه دریا مسافرت کرده‌ای؟ (گویا حضرت توجه داشتند به این که قضیّه برای او اتفاق افتاده است) گفت: آری. گفتند: اتفاق افتاده است که کشتی در دریا بشکند؟ گفت: بلی، اتفاقاً در سفری چنین قضیّه ای واقع شد. گفتند: به جایی رسیدی که امیدت از همه چیز قطع شود و خود را مُشرف به مرگ ببینی؟ گفت: بلی چنین شد. گفتند: در آن حال امیدی به نجات داشتی؟ گفت: آری. گفتند: در آن جا که وسیله ای برای نجات تو وجود نداشت، برای چه کسی امیدوار بودی؟ آن شخص متوجه شد که در آن حال گویا دل او با کسی ارتباط داشته، در حدّی که گویی او را می دیده است.
[/SPOILER]
دلیل این رفتار بیماران افسرده فکر می کنم از این ناشی می شود که چیزی به نام فطرت الهی وجود خارجی ندارد، آن خدایی هم که تا آن زمان با دیده دل و فطرت به خیال خود می دیده و می شناخته و قبول می کرده، حاصل تفکرات ناخودآگاه و اندیشه های ناخودآگاه و تلقینات بوده، که چون به بیماری عصبی رسیده، عدم تمرکز، کند ذهنی و فراموشی و الی آخر باعث شده، آن تفکرات و اندیشه های ناخودآگاه و تلقینات با اشکال افتاده و با موانعی مواجه شوند و فرد احساس کند خدایی وجود ندارد و یا دلیلی بر وجود خدا ندارد، و از خود سوال کند، آیا واقعا خدایی وجود دارد؟چرا من یک عمر فکر می کردم خدایی هست؟


IMAGE(http://s6.uplod.ir/i/00795/2hffgzqqi6a6.jpg)

پس حرف بنده این است که حداقل به نظر مدعیان به وجود فطرت الهی دلایل قانع کننده و کافی ارائه نمی دهند که چیزی به نام فطرت وجود دارد که می توان آن را به رسمیت شناخت و تمام زندگی خود را بر پایه ی آن بنیاد نهاد.
در ادامه به یک اظهار نظر در این باره اشاره می کنم که از لینک http://www.ensani.ir/fa/content/7322/default.aspx گرفته شده اند.

[SPOILER]
أ. عدم وجود ملاک برای فطری
نخستین شبهه، انکار اصل فطرت در سرشت انسانی و به تبع آن انکار فطرت خداشناسی است. برخی بر این رأی هستند که اصولاً در انسان امر فطری وجود ندارد؛ چرا که وجود هر امری به دلیل و ملاکی بسته است و ما نمی‌توانیم ملاک یا ملاک‌هایی را برای بازشناسی فطری از غیر فطری در انسان یا حیوان ارائه دهیم.
برای تمیز خود احکام فطری ملاکی نداریم و عملاً همیشه هر چیزی را می توان به نحوی فطری و یا ضد آن قلمداد نمود (سروش، 1358: 270 و نیز: 1373: ص 260 و 264).

پاسخ به این شبهه: اگر دقت کنیم ملاک هایی وجود دارد.از جمله: أ. عدم نیاز به جعل مستقل (عدم نیاز به عامل خارجی)؛ ب. ثبات و دوام؛ ج. کلیت و عمومیت؛ د. درک و شناخت ؛ هـ. . قداست.
مقاله اشاره کرده در تاریخ که سیر کنیم می بینیم که خدا شناسی بدون تعلیم و تعلم و عامل خارجی برای مردم حاصل شده و بر دل های می نشیند.
پاسخ اینکه، قربانتان برود، چطور ادعا می کنید که خدا شناسی بدون تعلیم و آموزش بوده؟بزرگترین معلم هر انسانی طبیعت و محیط اطراف او است.که به انسانی از بدو کودکی تا رسد و بلوغ درس می دهد.همه انسان های این معلم طبیعی را دارند و از آن درس ها یاد می گیرند.و این معلم برای همه ی انسان ها با هر نژاد و رسمی تقریبا یکسان و شبیه هست.پس عدم نیاز به عامل خارجی یک حرف ناصحیح هست.قداست هم کاش معنا می کردند.....بگذریم....
می خواستم به دیگر اظهارات آن مقاله اشاره کنم که دیدم زیادی مفصل می شود.ببینیم کارشناس چه در چنته دارد.

[/SPOILER]

خدا هست ؟

راه‌های اثبات خدا

براهین و راه‌های اثبات وجود خدا بسیار زیادند تا جایی که میرزا مهدی آشتیانی نقل می‌کند فخر رازی تعداد این براهین را به هزار برهان رسانده است.[1]
در یک دسته‌بندی کلی شهید مطهری این براهین را به سه قسم تقسیم کرده است:
1- براهین فطرت یا براهین انفسی (راه دل و حسّ خداجویی)
در این راه، انسان به وسیله شهود بی‌واسطه، خدا را درک می‌کند و در واقع، وجود خدا برای انسان بدیهی است. فطرت خداجویی و خداشناسی و خداپرستی در عمق وجود انسان قرار دارد و آیاتی از قرآن بر این حقیقت دلالت دارند. از جمله:

"فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا" (روم/30)
"روی خود را به سوی دین پاک خدای بازگردان، همان فطرت خداپرستی که خداوند همه انسان‌ها را بر آن آفریده است."

نام "راه" شاید نسبت به "برهان" بر این طریقه ترجیح داشته باشد زیرا راه فطرت، برهان فلسفی نیست. البته می‌توانیم به وسیله براهین فلسفی وجود فطرت را در انسان اثبات کنیم.

2- براهین خداشناسی از راه آثار یا خلقت خدا
این نوع برهان، خود از راه‌های گوناگونی قابل تقریر است. برخی از این تقریرها عبارتند از:
الف) از طریق حدوث عالم و مخلوقات
ب) از طریق وجود نظم و تشکیلات فوق‌العاده جهان خلقت
ج) از طریق توجه به غایات و اهداف موجودات
در این نوع براهین، نوعی استدلال وجود دارد که خدا را به وسیله آیات و نشانه‌ها، اثبات می‌کند. در حقیقت همان آیات و نشانه‌ها واسطه اثبات وجود خدا قرار می‌گیرند.

3- براهین فلسفی خداشناسی
این راه عقلی و فلسفی محض و از طریق وجود و موجود به طور کلی طی می‌شود. در این راه هم اگرچه نوعی استدلال وجود دارد و خدا با واسطه اثبات می‌شود لکن آنچه واسطه قرار می‌گیرد آیات و نشانه‌ها نیستند (چنان‌که در براهین نوع دوم بود) بلکه واسطه‌ها، یک سلسله اصول عقلی (بدیهی یا نظری) هستند.[2]
براهین فلسفی نیز خود به دو دسته تقسیم می‌شوند:
1- براهینی که از طریق غیر خدا، وجود خدا را اثبات می‌کنند مانند براهینی که تکیه بر ابطال دور و تسلسل دارند.
2- براهینی که از طریق غیرخدا وجود را اثبات نمی‌کنند بلکه با تکیه بر اصل هستی خدا را اثبات می‌کنند که از آنها به "براهین صدیقین" یاد می‌شود.[3]
اگر بخواهیم تقسیم فوق‌ را به نحو حصر عقلی بیان کنیم به گونه‌ای که شامل همه انواع براهین از جمله براهین وجود نیز شود چنین می‌گوئیم:
براهین اثبات وجود خدا به دو دسته تقسیم می‌شوند:
1- براهینی که مستقیماً به وجود خدا نمی‌پردازند بلکه به اثبات وجود فطرت خدا‌جویی می‌پردازند و این نکته را متذکر می‌شوند كه خدا از استدلال بی‌نیاز است (براهین فطري)
2- براهینی که مستقیماً به اثبات وجود خدا می‌پردازند که این نوع براهين خود به دو قسم تقسیم می‌شود:
1- براهيني كه از صرف تعريف و مفهوم خدا، وجود خدا را اثبات مي­كنند و براي اثبات وجود خدا بر هیچ شی‌ای در خارج تکیه نمی‌کنند. (براهین وجودی)
3- براهینی که بر وجود شیء یا اشیائی در خارج از ذهن تکیه می‌کنند و با وجود آن خدا را اثبات می‌کنند که خود دو دسته‌اند:
الف) براهینی که خدا را با تکیه بر وجود چیزی غیر از وجود خدا، اثبات می‌کنند به طوری که اگر آن شیء انکار شود براهین قادر به اثبات وجود خدا نیستند مانند براهین حدوث و امکان یا براهینی که به واسطه بطلان دور و تسلسل، وجود خدا را اثبات می‌کنند.
ب) براهینی که وجود خدا را اثبات می‌کنند اما نه با تکیه بر وجود غیر او بلکه فقط با تکیه بر اصل واقعیت وجود خدا را اثبات می‌کنند. به طوری که اگر همه چیز (غیر از خدا) انکار شود باز هم وجود خدا اثبات می‌شود. که این دسته را "براهین صدیقین" می‌نامند.[4]

نمودار این تقسیم عقلی بدین شکل می‌باشد:


براهین اثبات وجود خدا:
1- مستقیماً به اثبات وجود خدا نمی‌پردازند (براهین فطرت) (بلکه به اثبات وجود فطری خدایی می‌‌پردازند)
2- مستقیماً به اثبات وجود خدا می‌پردازند:
الف) بر وجود شیء‌ خارجی تکیه نمی‌کنند بلکه از مفهوم و تعریف خدا، خدا را اثبات می‌کنند (براهین وجودی)
ب) بر وجود شی‌ای در خارج تکیه می‌کنند:
- با تکیه بر چیزی غیر از خدا، خدا را اثبات می‌کنند (مانند براهینی که با تکیه بر حدوث یا ابطال دور و تسلسل خدا را اثبات می‌کنند)
- وجود خدا را با خود خدا اثبات می‌کنند (براهین صدیقین)




[1] . میرزا مهدی آشتیانی، تعلیفه بر شرح منظومه حکمت سبزواری، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی، ص 503.

[2] . مطهری، مرتضی؛ شرح منظومه مجموعه آثار، ج 5، ص 486 – 480.

[3] .برای رجوع به برخی براهین فلسفی و به ویژه براهین صدیقین ر.ک: ابن سینا، اشارات، نشر البلاغه، ج 3، ص 20، المشارع و المطارحات، شیخ اشراق، مجموعه مصنفات، ج1، ص 387 و ملاصدرا، اسفار، چ بیروت، ج 6، ص 26 و مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 7، ص 63 – 61 و جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن؛ ص 196 – 130.

[4] . عبودیت، عبدالرسول، اثبات وجود خدا به روش اصل موضوعی، قم، مؤسسه امام خمینی، ص 42 – 41.