[="Arial"][="Black"]معراج شب خاصی نیست که گوییم در آنروز پیامبر به معراج رفته زیرا که آنجا لا مکان و لا زمان است. استاد الهی قمشه ای نیز نیک گفتند که هر کسی به قدر خود میتواند به معراج برود این هم شرح معراج مولانا میباشد که در آن از امام علی (ع) نیز حدیث به میان آورده. همانا ائمه سفینة النجاتند نجاتند.
[="]صبحدم گشتم چنان از باده انوار مست[/] [="][/]
[="]كافتاب آسا فتادم بر در و ديوار، مست.[/] [="][/]
[="]جبرئيل آمد، براق آورد، گفتا: «برنشين![/] [="][/]
[="]جام بر دستند بهرت منتظر، بسيار، مست.»[/] [="][/]
[="]برنشستم، برد بر چرخم براق برق سير؛[/] [="][/]
[="]ديدم آنجا قطب را با كوكب سيار، مست.[/] [="][/]
[="]در گشادند آسمان را و به پيشم آمدند[/] [="][/]
[="]«ابشرو» گويان ملايك، جمله از ديدار، مست.[/] [="][/]
[="]از سپهر چارمين روحالله آمد پيش من،[/] [="][/]
[="]ساغر خورشيد بر كف، از مي انوار، مست.[/] [="][/]
[="]گفتم: «اي چون تو هزاران در خمار جام عشق،[/] [="][/]
[="]كي شود مخمور جز در خانه خمار، مست؟»[/] [="][/]
[="]دست او بگرفتم و با خود به بالا بردمش؛[/] [="][/]
[="]برگذشتيم از سواد عرصه اغيار، مست.[/] [="][/]
[="]بحر ظلمت ماند از پس، بحر نور آمد به پيش؛[/] [="][/]
[="]عقل گفتا: «بگذر از اين تا رسي در يار، مست.»[/] [="][/]
[="]برلب درياي اعظم كشتيي ديدم، در او[/] [="][/]
[="]احمد مرسل به حال و [/] [="]حيدر كرار[/] [="]، مست.[/] [="][/]
[="]دست[/] [="] من بگرفت حيدر اندر آن كشتي نشاند؛[/] [="][/]
[="]بگذرانيدم از آن درياي گوهربار، مست؛[/] [="][/]
[="]از مقام «قاب قوسين»ام به «او ادني» كشيد؛[/] [="][/]
[="]گفتم آنجا راز را با ساقي ابرار، مست.[/] [="][/]
[="]باده از دست خدا نوشيدم و بوسيدمش،[/] [="][/]
[="]آستين افشان گرفتم دامن دلدار، مست.[/] [="][/]
[="]گفتم: «اكنون باز ميداري در اين محفل مرا؟[/] [="][/]
[="]يا مرا گويي برو در عرصه بازار، مست؟»[/] [="][/]
[="]گفت: «ني، ني، ساربان ما تويي، اي شمس دين،[/] [="][/]
[="]رو مهار اشتران گير و بكش قطار، مست.»[/] [="][/]
[="]ديوان شمس[/] [="][/]
[/][/]