چگونه مشکل خواهرم را حل کنم؟ (سوء ظن و بدبینی همسر)
ارسال شده توسط گلهای زندگی در سهشنبه, ۱۳۹۴/۱۰/۲۹ - ۱۲:۳۲با سلام
خواهرم قبل از ازدواج ماشین و خانه از خود داشت و با یک نظامی ازدواج کرد اوایل زندگی مشترک به دلیل برخی از مشکلات روحی که در خانواده برایش پیش آمده بود می خواست از خانه برود خواستگاران زیادی داشت ولی همیشه دوست داشت با یک کارمند ازدواج کند البته چون خودش شاغل بود افراد کارمند برای خواستگاری می آمدند ولی به دلایل مختلف خودش یا خواستگاران منصرف می شدند بالاخره با خواستگاری دامادم رضایت داد و ازدواج نمود ولی برخی از مشکلات روحی خود از خانواده را همراه خود داشت به هرحال از خانواده جدا و مستقل شدند.
حقوق و مزایای خواهرم 2 یا حتی 3 برابر دامادم است خانه و ماشین را خواهرم خودش گرفت و تمام نیازهای مهم خانواده را خواهرم متحمل می شود ولی تمام درآمد خواهرم را دامادم برنامه ریزی می کند به گونه ای که تنها پول توجیبی به خواهرم می دهد و یا هروقت خواهرم نیاز دارد باید از دامادم پول بگیرد یعنی عملا دستش در جیبش نمی رود.
با این حال هیچ مشکلی نیست مشکل اینجا است که ما فکر می کنیم چون دامادم نظامی است تمام ذهنش منفی گرا است یعنی تنها لیوان خالی را می بیند. کسی که بیرون و در اجتماع مشغول است با افراد بسیاری در ارتباط است و باید روابط اجتماعی داشته باشد. ولی اگر دامادم ببیند خواهرم با یک همکار مرد چند بار تماس تلفنی یا صحبت با خنده و ... داشته باشد کارشان به مشاجره می کشد یا فکرهای بد می کند البته این قضیه را گاهی از حرفهای خواهرم متوجه شدم ولی فکر نمی کردم تا این اندازه حاد باشدو فکر می کنم به این افراد شکاک می گویند اگرچه عملا نشان نمی دهد ولی اخیرا در زندگی آنها به خوبی این مسائل مشاهده می شود بگونه ای که خواهرم حتی با همسرمن که داماد بزرگ خانواده است و همیشه با هم هستیم و یکدیگر را می بینیم حرف نمی زند تا مبادا شوهرش بدبین شود.
برخی روزها که کشیک شب است و خواهرم به خانه مادرم می آید چندین بار زنگ می زند یا حتی به خانه سر می زند تا ببیند آیا خواهرم به خانه ما آمده یا خانه مادرم هست؟ چون شوهر من هم برخی شبها کشیک می ماند با تلفن یا حتی سرزدن کنترل می کند که آیا شوهر من خانه است یا خیر؟
خانه شان را با اصرار فروختند و در شهری دیگر با رفتن زیر بار قرض و وام و ... خانه ای تهیه نمود مشکل اینجاست که او می خواهد به هر طریقی که شده خواهرم را از خانواده خودش و ما جدا کند بگونه ای که دیگر هیچ رفت و آمدی از سوی دو خانواده ها با او صورت نگیرد طوری که چندین بار گفته ما بالاخره به قم یا تهران می رویم و در این شهر نمی مانیم .
مادری دارم که با هزار زحمت و تنهایی ما را بزرگ کرد به امید اینکه زندگی آرامی داشته باشیم و طوری است که طاقت ناراحتی هیچ کدام از ما را ندارد به گونه ای که چند روزی است تنها احتمال اختلاف در زندگی آنها را می دهد دچار بیماری شده است و من نمی دانم چگونه این قضیه را با او در میان بگذارم از طرفی اگر قضیه را با او در میان نگذارم خواهرم تنها می ماند و نمی تواند این مشکل را به تنهایی حل کند.
اگرچه خودش تا الان این قضایا را برای ما نگفته و این مطالب را یکی از بستگان شوهرش که درجریان بود برایم تعریف نمود من خودم هیچ کاری نمی توانم انجام دهم چون دامادم هیچ رابطه ی صمیمی با من و شوهرم ندارد یعنی با ما تنها در صورت لزوم و اجبار ارتباط برقرار می کند وگرنه هیچ رابطه ای حتی سلام و احوالپرسی هم نمی کند.
هرجا به نفع خودش و راحتی خودش است پیش می آید وگرنه اصلا ارتباط با خانواده ما برای او مهم نیست و کاری کرده که خواهرم نیز نخواهد با خانواده ما ارتباط عاطفی برقرار کند که این قضیه همیشه مادرم را آزار می دهد.
من در زندگی شخصی ام همیشه معتقدم با صحبت دو طرفه می توان مشکلات را حل نمود کاری که من و شوهرم همیشه انجام می دهیم ولی واقعا وقتی با کسی روبرو هستیم که مصداق ضرب المثل میخ آهنی نرود بر سنگ چه باید کرد؟؟؟؟
ببخشید که نوشته های من اینقدر به درازا کشید از وقتی این قضیه را فهمیدم دل تو دلم نیست و مدام با خودم حرف می زنم که برم و هرچه می توانم به اوبگویم.
الان می خواهم بدانم چگونه می توانیم با این رفتار دامادم برخورد کنیم که به همه روابط بدبین نباشد؟ نخواهد خواهرم را از خانواده های دو طرف دور کند؟ این قدر سخت گیری نکند؟ و...
چگونه می توانم کمک کنم تا خواهرم بتواند از حق و حقوق خود اعم از داشتن اختیار درآمدش یا قبول نظراتش از جانب شوهرش و ... را داشته باشد.
از کارشناس محترم خواهش می کنم من را راهنمایی نمایید.