کفویت

ازدواج سیده با غیر سید

با سلام خدمت شما!
دختری ۲۰ ساله هستم مقیم کشورسوئد.
۱۴ سال بیشتر نداشتم که به این کشور امدیم و ادامه تحصیلاتم را اینجا گذراندم تا الان.
از وقتی به سن ازدواج رسیدم بین فامیل خیلی ها برایه پسرانشان مرا خاستگاری کرده اما من به علت ترس از فزندان ضعیف از ازدواج با فامیل نزدیک پرهیز کرده ام.
زیرا مادرم و پدرم، پدربزرگ و مادربزرگم ازدواجشان فامیلی نزدیک بوده مثلا دختر عمووپسرعمو بوده اند. به همین دلیل ۲خواهر کوچک خودم و حتی خاله ها و عمه هایم هر کدامشان ۲یا۳ فرزندان خود را رد سنین چند ماهگی ازدست دادن واولاد ناقص بینمان بسیارررربوده.
درکشور سوئدهم خاستگار بسیار دارم اما سید نیستن.‌برایه من اصلا مهم سید بودن طرف مقابلم نیست. من خود بیشتر کسی را میخواهم که باایمان، با اخلاق بانماز باشد تا بتوانم فرزندان خوبی داشته باشم. و برایم مهمتر از همه این است که اورابشناسم با اخلاقش اشناباشم. اما مادرم و خانواده مادرم برایشان سید بودن اولین چیزی هست که بخواهند درمورد خاستگارم فکر کننداگر سیدنباشند تا انها کلمه ای بگویند بهانه ی این رامی اورند ک ما دختربه بیگانه نمیدهیم.
پدرم ۱۰سال میشود که به رحمت خدارفته و مادرم سرپست ما‌هست.
چندین مرتبه به مادرم گفته ام که‌برایه من مهم این است که شیعه علی باشد، باایمان باشد، نمازخوان باشد و اخلاق خوب داشته باشد اما برایشان باز کافی نیست و تاکید بررویه سید بودن دارند حتی اگر کسی رادوست داشته باشم سید نباشد جرات گفتن به مادرم راندارم زیرامیدانم بدون هیچ شناختی از پسرموردعلاقه ام درخواست مرادرمیکند.
نمیدانم چه کنم تا مادرم را راضی کنم.من دختری هستم ک اینجا بزرگ شدم باحجابم نمازم راقضا نمیکنم و سره وقت هستم اما میخواهم با کسی ازدواج کنم که دوستش‌دارم اما برایه مادرم سید‌بودن بسیارمهم هست.
لطفا مراراهنمایی کنید خواهش میکنم.
مادرم میگوید اگر باسید ازدواج نکنی فرزندانت سید نخواهند شد و تو فرزندانت را از همچین نعمتی دریغ میکنی. اما من‌معتقدم که اگر سید‌هم‌نباشند اما فرزندانم را به امیدخداوند بزرگ مومن و خوب تربیت کنم بزرگترین نعمت برایم هست
مادرم ترس از این داردکه اگرمن با یک غیرسید که دوستش دارم ازدواج کنم فامیل چه‌خواهند گفت.
اما من خودرابرتراز دیگران نمیدانم و برتری را در اعمال بنده گی ام ک انجام میدهم میدانم نه سید بودنم
من‌ بسیارررر تحقیق کردم و خواندم در موردازدواج سیده و غیر سید نه پیامبر ما نه جدما اینقدرسختگیر نبودن که ما الان هستیم.
لطفا اگر میشود برایم چند حدیث درمورد ازدواج سیده و غیرسید پیداکنید ک سند ان موجود باشد
من حتی نظر مرجع تقلیدم ایت الله سیستانی را نیزخواندم ام و هیچ مشکلی درموردازدواج سیده وغیر سید نگفته اند
چگونه میتوانم مادرم را راضی کنم؟؟؟ لطفا به من کمک کنید برایم حدیث از قران یا پیامبر یا امامان پیداکنید تا بتوانم داشته باشم.
اگر نسل فقط از طرف پدربود چرا نسل پیامبرمان از طریق فاطمه زهرا هست ایا خداوند نمیتوانست به پیامبر پسری عنایت کند بجایه دختر.
مادرکه ۹ماه فرزند را درشکم خودنگه میدارد هیچ نقشی ندارد که فرزند نسل او هم باشد!!
فکرنمیکنم خداوند در این مورد ناحقی کرده باشد زیرااو مهربان است و ناحقی نمیکند.
لطفامرایاری کنید و جواب مرا بدهید و مرا دوستانه راهنمایی کنید
باتشکر

توکل در امر ازدواج ، مقوله پیچیده‌ای برای من!

انجمن: 

سلام.
من جوانی ۲۲ ساله‌ام که احتمالن مثل همه جوان‌ها نیاز به ازدواج دارم و طوری که ترس به گناه افتادن به خاطرش تقریبن ۱۰۰ درصده.
محیط خانواده‌ام هم خیلی سرد و بسته‌ست و خودم چندین بار برای همین ازدواج کردن گوشه دادم ولی از این بیشتر رو میترسم چون احتمال اینکه بم تهمتی بزنن و یا توی فامیل بپیچه و بی‌آبرو بشم هست نتیجه اینکه به خدا توکل کردم که برام یه همسر مناسب پیدا کنه و امام علی رو از اعماق جان واسطه کردم که یکی از گناهام رو ترک کنم و ایشون در جواب این کارم فرد مناسب از هر جهت رو در مسیرم قرار بده.
تا اینکه بعد چند ماه پسری رو توی یک کنگره دیدم و ایشون ازم خوشش اومد، فردی ماخوذ به حیا بودن طوری که وختی از من شماره خواستن دستاشون میلرزید و میدونستم که اینکاره و هرجایی نیستن. بهشون ایمیلم رو دادم و کم کم در ارتباط بودیم‌...
ایشون دانشجوی پزشکی بودن ۷ ماه از من کوچیکتر و همون روز اول به من گفتن که قصد نهاییشون برای ازدواج هست و مذهبی و مودب هم بودن ولی یه مشکلی وجود داره که یکی از مهمترین چیزهایی بود که از حضرت علی میخواستم و اون عمق درک و نگاه فرد مقابلم به زندگی و دنیا بود، پسر سطحی‌نگری هستن و دغدغه‌های من رو ندارن در حالیکه من کسی رو میخواستم که یک soulmate و یا تکمیل کننده درونم باشه که بتونم شیعه واقعی حضرت علی بشم.
و در ضمن آدمی نیستن که بتونن به حرفشون عمل کنن و فکر اینکه واقعن بیان خواستگاری من (با سن کمشون) برام قابل باور نیست، در حالیکه من یه راه حل فوری از حضرت میخواستم.
در ضمن کانورسیشن‌های ما داره رنگ و بوی گناه میگیره و من در ذهنم نمیگنجه که حضرت علی کسی رو بم معرفی کنن که منو به گناه بکشونه.
آیا واقعن این فرد همونیه که حضرت علی برام خواسته؟ چطور باید متوجه شم؟ چیکار کنم دقیقن؟ بم بگین لطفن

راهکار برای تمایل به ازدواج

به نام خدا
سلام
من دختری هستم که قبلا یه ازدواج نا موفق اگر بشه اسمشو گذاشت ازدواج داشتم که هیچ تاثیری در من نداشت نه احساسی بود نه هیچ وابستگی سنتی بود و خدا رو شکر تموم شد و ما هرگز زن و شوهر نشدیم فقط کمی دید منفی پیدا کردم اما بسیار پخته تر شدم.

الان دو سال میگذره و من در این مدت با یکی رابطه علمی در فضای مجازی داشتم البته حضوری هم آشنایی بود و بعد رابطه صرفا علمی شد اما رفتارهای ایشون شبیه کسی بود که بیشتر میخواست طرفشو برای ازدواج بشناسه تا اینکه کار علمی بکنه و گهگاهی هم آثار تعصب یا دوست داشتن شدید بروز میداد و شاید بگم اواخر کاملا آشکار بود و اینم بگم با هیچ دختری کار علمی نکرده بود و از اولم با تشویق ایشون تصمیم به این کار گرفتم و هیچ هدفی جز عدمی نداشتم با اینکه توی رفتاراشون متوجه شده بودم خبری هست. همیشه سعی داشت روابطش و بیشتر کنه و گاها تا حد مستقیم هم جلو اومد که من بسیار خجالتی فراری بودم و ایشون هیچ وقت مستقیم درخواستی نکرد. این آقا طوری هست که خیلیا آرزوشو دارن حتی شنیدم که یکی میگفت آیا فلان خواستگارم و رد کنم بخاطرش آیا ممکنه با من ازدواج کنه و توجه کنه؟ که من شک کردم شاید شخصیتی دارن که میخوان همه رو وابسته خودشون کنن و احتیاط می کردم.
در این رابطه من سعی میکردم به تله نیافتم اما شناختی که بدست آوردم مجذوبش شدم هرگز و هرگز بروز ندادم اما حقیقتش حس خیلی عمیقی دارم مثل اینکه سال هاست میشناسمش دلیل رفتارهاش و خوب و بدشو و کلا با همه ی انسان ها فرق داره و به شکل بیگانه نمیبینمش تمام معیارهای یه مرد زندگی و داره باهوشه پاکه و مهمتر سعی میکنه به هر نحوی داشته هاش و حفظ کنه و ...
من هم باهوشم و مهربون و نسبتا رفتارهای معقولی دارم و سعی میکنم تو زندگی درک کنم طرف مقابل و خلاصه عقاید پخته ای نسبت به اطرافیانم دارم اما بیش از حد در مهربونی به دیگران افراط میکنم و به قولی زیادی سطح بالا رفتار میکنم و احترام میذارم که گاها اطرافیانم سو استفاده میکنن یا مغرور میشن.

مشکل اصلی من اینه اون آقا حالا به هر دلیلی دیگه رفتاراشونو ادامه ندادن و البته شخصیتی کمی وسواسیم دارن و مدت زیادیه که خبری ندارم. یک ماه و نیم

از ذهنم و فکرم نمیتونم خارجش کنم و به خواستگارهای دیگه فکر بکنم همش حسم میگه من با ایشون ازدواج میکنم اما عملا ایشونی وجود نداره و من هرچقدر تلاش میکنم نمیتونم مگر میشه آدم مادر یا پدر یا خواهر و برادرش و بتونه از ذهنش پاک کنه.
احساس حقارت یا انتقام میکنم که برم و ازدواج کنم اما این فقط چند ساعت یا حداکثر یک روز دوام میاره. تو خودمم ایرادهایی میبینم اما چکار کنم
از خدا خواسته بودم تنها کسی که قسمتم هست سر راهم بذاره اما حالا با این شرایط یه شکست دیگه هم خوردم که از قبلی خیلی سخت تره.
خواهش میکنم کمک و راهنماییم کنین و اگر تجربه ای دارین به من بگین که چقدر طول میکشه فراموش کنم یا چکار کنم ممنونم
الان انتظاراتم در ازدواج هم بالاتر رفته هیچ گزینه ای مثل ایشون پر رنگ نیست و نخواهد بود و من هم سنم بالاتر میره و خانوادم ناراحتن از این بی علاقگی به ازدواج و نمیدونن من با این شخصیتی که وابسته نمیشم و بی احساس میدونن چرا نمیخوام ازدواج کنم فکر میکنن به خاطر ازدواج قبلیمه که بد بین شدم چون اونا خیلی وحشتناک رفتار کرده بودند.

ملاک در مساوی و هم کفو بودن در ازدواج چیست؟

سلام
کفو بودن در ازدواج از دیدگاه شرع چیست؟ آیا کفو شرعی با عرفی فرق دارد؟
چه چیزهایی در کفو بودن شرط است؟

آیا کفوی که الان در عرف مطرح است مثل هم طبقه اجتماعی بودن، هم فرهنگ بودن، کفو مالی، کفو تحصیلی و ...اصلا مهم نیستند؟
بدون لحاظ این ها اختلاف پیش نمی آید؟
در برخی از ازدواج های ائمه (ع) و بزرگان می بینیم که به اصل و نسب اهمیت نداده اند در حالی که در انتخاب همسر نسبت به توجه به اصل و نسب همسر ( کریمة النسب) تاکید شده است.

هم کفو بودن در ازدواج چقدر مهم است؟

سلام
من در دانشگاه که بودم، رفتارهای یکی از دختر خانم ها خیلی به دلم نشست و منم به فکر ازدواج با ایشون افتادم ولی فعلا هیچ شرایطی مهیا نیست الّا کفویّت.
در مدت 2 سال دوره کادانیم یک کلمه با ایشون صحبت نکردم و فقط حواسم به ایشون بود که کاری خلاف اسلام انجام بده و منم خیالم راحت بشه که اونم مثل بقیه است. امّا هرچی خواستم ازش سوتی ببینم هیچّی ندیدم!
ایشون چادری هستند و غذای شبهه ناک نمی خورند، نماز ظهرشون رو قبل از رفتن به غذاخوری میخواندند، موقع راه رفتن به چپ و راست نگاه نمی کردند، از دوستشون شنیدم که به ایشون گفت توی نماز شبت منم دعا کن (یعنی نماز شب خون بود)، یک روز ظهر خیلی گرم فقط یک تاکسی (بین شهری) آماده حرکت بود، ایشون حدود نیم ساعت به خاطر اینکه پهلوی نامحرم نشینه منتظر تاکسی بعدی موند.
خوب شنیده بودم که علاقه های زود گذر تا 11 ماه بعد از آخرین دیدار، ادامه پیدا می کند و بعد از گذشتن 11 ماه و خرده ای فراموش می کنیم. من یک ساله که ایشون رو ندیدم اما هرچه می گذره علاقه ام به ایشون بیشتر میشه، شبها نمی خوابم و روز و شب به فکر ایشونم.
الان باید برم سربازی و 2 سال مشغول کارهای سربازی و پیدا کردن شغل خواهم شد. در این مدت 2 سال می ترسم که ایشون رو از دست بدم و از این بابت شبها خوابم نمیاد و دائما به ایشون و رفتارهاشون فکر می کنم. من شماره خونه ی ایشون رو دارم و خاله ام پی گیر شد و کاشف به عمل اومد که ایشون مجرد هست و لُر هم هستند(قبلا هم میدانستم). با وجود تاکید خوانواده ام بر اینکه نباید با لرها وصلت کنیم، مجبور شدم تقیه کنم و بگم که این دختر رو نمیخواهم تا از نیش و کنایه های مامان و بابام در امان باشم. اما من ایشون رو با تمام وجودم دوست دارم و تحت هیچ شرایطی حاظر نیستم با دیگری ازدواج کنم.

جالبه بدونید به مامانم گفتم چنین دختری رو بعدا میتونی برام پیدا کنی؟ ایشون هم خیلی راحت گفت نه! گفتم پس چرا مخالفت میکنی؟ گفت نمیخوام عروسم مثل خودم بیچاره بشه! تو باید لااقل پول رهنی داشته باشی، طلا بخری، چه و چه ..... . منم بهش گفتم خوب اگه من بیام 6 سال دیگه خونه دار بشم، طلا بخرم براش، پدرش جهیزیه ی توپ بخره براش، اونوقت سهم اون از تشکیل زندگی چیه؟؟؟؟ (با عصبانیت گفتم)، دختری که سختی های شروع زندگی و بیرون اومدن از خونه ی باباش رو تحمل نکرده باشه رو نمیخوام!

الان میخواستم بپرسم که من چیکار کنم که قبل از سربازی خیالم آسوده بشه و قبل از سربازی رفتنم، نظر دختر خانم رو هم جویا بشم درحالی که فقط یه شماره تلفن از منزلشون دارم. فقط ربع ساعت میخوام با ایشون صحبت کنم، نمیدونم چه جوری بدون گفتن به خانواده ام، برم و پدرش رو قانع کنم که اجازه بده ربع ساعت با دخترش صحبت کنم؟ در اینکه من و ایشون کفویت لازم رو داریم یا نه مطمئنم که 80% به هم میخوریم. آیا کفویت مهمتر از داشتن شغل و گذراندن سربازی است؟ چقدر مهمتر است؟ اینقدر مهم است که به خاطر کفویت، قبل از سربازی و داشتن شغل و پس انداز و طلا و جواهر و ... به خواستگاری برم؟ خواستگاری برم چی بگم؟؟! بگم هیچ ندارم و میخوام با دخترتون 15 دقیقه حرف بزنم؟؟!
از شما دوستان میخواستم کمکم کنید که چه جوری با این شرایط و با اجازه ی پدر ایشون، بتونم چند دقیقه با ایشون صحبت کنم؟ خنده دار نیست؟

با تشکر